یادداشت|تأملات سیدحسن حسینی در حوزه «بیدل شناسی»


یادداشت|تأملات سیدحسن حسینی در حوزه «بیدل شناسی»

سیدحسن حسینی به خاطر ارادت و عنایتی که به آثار منظوم و منثور بیدل به عنوان بزرگ‌ترین شاعر سبک هندی داشت، با اشتیاق تمام از هر فرصتی برای گفت‌وگو در باره بیدل و آثار او استقبال می‌کرد.

خبرگزاری تسنیم؛ رضا اسماعیلی

زنده یاد سیدحسن حسینی از معدود شاعران دانشور و پژوهشگری بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در معرفی مولانا بیدل دهلوی به جامعه ادبی ایران و گسترش دایره و دامنه بیدل‌پژوهی تلاش فراوانی کرد.

حسینی به خاطر ارادت و عنایتی که به آثار منظوم و منثور بیدل به عنوان بزرگ ترین شاعر سبک هندی داشت، با اشتیاق تمام از هر فرصتی برای گفت‌وگو در باره بیدل و آثار او استقبال می‌کرد. وی چه در سال‌های حضورش در حوزه هنری و چه در سال‌های بعد از آن، همواره با نوشتن مقالات و برگزاری جلسات شرح و تفسیر اشعار بیدل در محافل و مجامع ادبی کوشا بود.

کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» یکی از تالیفات ارزشمند زنده‌یاد سید‌حسن حسینی است. این کتاب که در سال 1367 به همت انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شد، پژوهشی در خصوص سبک‌شناسی و بررسی میزان تاثیرپذیری سهراب سپهری از بیدل و سبک هندی است. حسینی در این کتاب با آوردن مصداق‌هایی از هشت کتاب سهراب، به نشان دادن ردپای بیدل در اشعار سهراب پرداخته است. مقاله‌ای که پیشاروی شماست، نقدی بر این اثر پژوهشی است.

تاملی در انگیزه نگارش کتاب

هدف و انگیزه‌ای که حسینی را بر آن داشته است که به نگارش این کتاب بپردازد، هدف و انگیزه‌ای مقدس و ارزشمند است. در واقع حاصل تلاش نویسنده در این کتاب، لبیکی است به ندای «بازگشت به خویشتن» اندیشمندان مسلمان معاصر. چراکه حسینی در این کتاب یک بار دیگر بر این مسئله تاکید کرده است که اگر در خویش تاملی کنیم و به شناخت فرهنگ و تاریخ خودمان اهتمام بورزیم، به سرمایه‌های عظیمی دست خواهیم یافت که تاکنون از وجود آنها بی‌بهره بوده‌ایم. چهره‌هایی مانند بیدل نیز در شمار سرمایه‌های پایان‌ناپذیری هستند که باید آنان را به جامعه بشناسانیم و مردم را بر خوان گسترده آثارشان میهمان کنیم.

استاد شهید آیت‌الله مرتضی‌مطهری در مقدمه کتاب «انسان و سرنوشت» با اشاره به پیشینه باشکوه فرهنگ و تمدن اسلامی و انحطاط جهان اسلام درعصرحاضر، با طرح ضرورت پاسخگویی به این سوال که «چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقی در علوم و معارف و صنایع و نظامات به قهقرا برگشتند؟»، برای احیای شکوه و عظمت پیشین، جهان اسلام را به «بازگشت به خویشتن» و بازیابی هویت فرهنگی خویش دعوت می‌کند:
«در این مطلب جای تردید نیست که مسلمین، دوران عظمت و افتخار اعجاب‌آوری را پشت سر گذاشته، نه از آن جهت که در برهه‌ای از زمان حکمران جهان بوده‌اند و به قول مرحوم ادیب‌الممالک فراهانی «از پادشاهان باج و از دریا امواج گرفته‌اند»، زیرا جهان حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده‌اند و طولی نکشیده که مانند کف روی آب، محو و نابود شده‌اند، بلکه از آن جهت که نهضت و تحولی در پهنه گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل‌دار بشر بود، اکنون نیز یکی از حلقات درخشانی تمدن بشر به شمار می‌رود و تاریخ تمدن به داشتن آن می‌بالد.

مسلمین چندین قرن در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامات عالی اجتماعی بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آنها توشه می‌گرفتند. تمدن عظیم و حیرت‌انگیز جدید اروپایی که چشم‌ها را خیره و عقل‌ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققین بی‌غرض غربی، بیش از هر چیز دیگر از تمدن با شکوه اسلامی مایه گرفته است... قدر مسلم این است که پدیده‌ای درخشان و چراغی نور افشان به نام تمدن اسلامی قرن‌ها در جهان وجود داشته و سپس این پدیده نابود و این چراغ خاموش شده است. امروز مسلمانان با مقایسه با بسیاری از ملل جهان، و با مقایسه با گذشته پر افتخار خودشان در حال انحطاط و تاخر رقت باری به سر می برند. طبعا این پرسش پیش می آید که چطور شد مسلمانان پس از آن همه پیشروی و ترقی در علوم و معارف و صنایع و نظامات به قهقرا برگشتند؟». (2)

احیای خودباوری ملی و اسلامی

حسینی در سرتاسر کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» می خواهد این حرف حق را به کرسی بنشاند که ما از دیگران و به خصوص انسان غربی و اروپایی نه تنها چیزی کم نداریم، بلکه صاحب گنجینه‌های فرهنگی و ادبی بسیار غنی و پرباری هستیم که متاسفانه به خاطر ناآگاهی ما، این سرمایه‌های عظیم فرهنگی سالیان سال به طور راکد و دست نخورده باقی مانده و یا مورد استفاده و بهره‌برداری‌های نامشروع بیگانگان قرار گرفته است. بنابراین اکنون زمان آن است که از خواب غفلت برخیزیم و به اصل خویش رجعت کنیم و هویت اسلامی و شرقی خویش را بازیابیم، خود را باور کنیم و با اعتماد به نفس کامل در مسیر تکامل و پویایی فرهنگی گام برداریم.

روی دیگر سخن نویسنده کتاب با آن دسته از شبه هنرمندان خودباخته‌ای است که تصور می‌کنند پدیده‌ای به نام «شعر نو» از دستاوردهای فرهنگ غرب است و بر این اعتقاد باطل همچنان پای می‌فشرند. ابرام و پافشاری اینان در نسبت دادن جریان شعر نو به غرب تا آن درجه است که هرگز نمی‌توانند به خود بقبولانند که شاعری همچون سهراب سپهری بیشتر مضامین و اصطلاحات نو و بکر اشعار خود را ممکن است از شاعری به نام «بیدل» اقتباس کرده باشد.

زیرا از دیدگاه اینان بالندگی و شکوفایی شعر سپهری به خاطر قرابت و نزدیکی تنگاتنگ با زبان شاعران نوپرداز غربی است و اگر خلاف این قضیه ثابت شود، حتی حاضرند دست به خودکشی بزنند، ولی با این واقعیت تلخ روبه رو نشوند! این گروه از شبه روشنفکران به خاطر عدم خودباوری و خود کوچک‌بینی در مقابل غرب، عادت کرده‌اند که هرگونه نوآوری را به غرب نسبت بدهند و برای مثال هیچ نمی‌دانند که قالبی به نام «کاریکلماتور» در فرهنگ این مرز و بوم نیز ریشه‌هایی دارد، چنان که حسینی می‌گوید: «و همین نام التقاطی که به هرحال جا هم افتاده است، برای آنها که اطلاع چندانی از ادبیات فارسی ندارند، این توهم را به وجود آورده که «کاریکلماتور» نیز از دستاوردهای ادبیات غرب است که به اقتضای روزگار غرب باوری، پایش به سرزمین ادبیات ما باز شده است. حال آن که اگر بخواهیم برای بازی با کلمه «کاریکلماتور» شناسنامه ژنتیک بگیریم، ناگزیریم سری به اداره سجل احوال سبک هندی بزنیم و بعد از مراجعه به این اداره که برعکس ادارات امروزی به هیچ وجه مایه کسالت و دلتنگی نیست درمی یابیم که آن چه اصل و اساس «کاریکلماتور» را تشکیل می دهد، یکی از اضلاع عادی و پیش پا افتاده منشور چند پهلوی شعر سبک هندی است که از شعر به دیار نثر نقل مکان کرده است.»(بازی با کلمه یا کاریکلماتور ص 48)

به اعتقاد نویسنده، سپهری و شعر او نیز از هجوم آفت مسخ و تحریف این خودباختگان در امان نمانده است، چنان که این گروه در باره شعر سپهری بدینسان قضاوت کرده‌اند که شعر سپهری، شعری برآمده از اشرافیت و سوررئالیست پیشرفته غربی است. حسینی در این باره می‌گوید: «آن ها که نسبت به متافیزیک حساسیت دارند و تمایلات ماورای خاکی سپهری را نوعی تمرد و ارتداد از مذهب روشنفکریسم! معاصر می‌دانند به ط‍رق مختلف کوشیده‌اند و می‌کوشند تا این ب‍ُعد آشکار شعر سپهری را نادیده بگیرند و یا در زیر رگبار انتقادات شبه جامعه شناسانه، آن را به ضد ارزش بدل سازند و از حَیز انتفاع ساقط کنند. این‌ها «وحدت وجود» در شعر سپهری را دانسته و ندانسته به ساده‌لوحی و اشرافیت تعبیر می‌کنند و با نوعی تنگ‌نظری ظاهرالصلاح برای سپهری در دبستان «تعهد» و در کلاس‌های ابتدایی آن غایب رد می‌کنند...»(سوررئالیسم، سرپناه سپهری و بیدل ص 7271)

نویسنده در قسمتی دیگر از همین فصل بار دیگر حساسیت خود را نسبت به این مسئله نشان می‌دهد و برای تبرئه کردن سپهری و شعر او از تهمت ناجوانمردانه و لایتچسبک غربزدگی، درباره سوررئالیسم پیشرفته شعر سپهری می‌گوید: «راقم این سطور بی آن که دلیل اساتید پسندانه‌ای داشته باشد، به اعتبار بعضی شواهد معتقد است که سپهری با دیوان بیدل حشر و نشر و ا نس مداومی داشته است و بر این اساس دور نیست اگر جسارت سپهری و سوررئالیسم پیشرفته او را به بیدل نسبت بدهیم که در این مضمار مقدم بر تمام سوررئالیست‌های قرن نوزده و بیست اروپاست».(سوررئالیسم، سرپناه سپهری و بیدل ص 78)

این که گفته شد روح بازگشت به خویشتن در سرتاسر کتاب موج می‌زند، سخنی گزافه نیست و هم چنان که مشاهده کردید با استناد به فرازهایی از نوشته‌های کتاب، این ادعا مُهر تایید می‌خورد. سعی نویسنده نیز در آوردن نمونه‌های فراوانی از اشعار سپهری که در این نمونه‌ها الهام گیری و تاثیرپذیری سپهری از بیدل به خوبی احساس می‌شود، تلاشی است در جهت اثبات این مسئله که اشعار سپهری قبل از آن که متاثر از شاعران نوپرداز غربی باشد، متاثر از جهان بینی عرفانی شرقی و فلسفه وحدت وجود است، و همین نمونه‌ها خود گواه صادقی بر این امر است که اشعار سپهری ریشه در فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم دارد. حسینی در فصل اندیشه‌های بیدل در مثنوی و رباعی در این باره می‌گوید: «آشنایی سپهری با بیدل و اقتباس گهگاه او از مضامین و تمو ج زبان و بینش بیدل در کارهای سپهری از یک سو ارجمندی تلاش بیدل را گواهی می‌دهد و از دیگر سو پیوند سپهری را با ادبیات اسلامی این سرزمین، محکم‌تر می‌کند و این مهم را به نسل جوان معاصر یادآور می‌شود که می‌توان از ذخایر خودی سود ج‍ست و در عین حال پا به پای زمان و همدوش با آهنگ ضربان نبض شعر در تمامی دوره‌ها، نوآوری کرد.» (اندیشه‌های بیدل در مثنوی و رباعی ص 139-138)

اعتقاد و باوری که نویسنده به اصالت‌های فرهنگی و میراث ارزشی این مرز و بوم دارد، چون روحی سیّال بر سرتا سر کتاب حاکم است و چون خونی در شریان‌های کتاب از آغاز تا انتها جریان دارد. نگرانی او نیز بی مورد نیست. زیرا هنوز هم فراوانند شبه شاعرانی که به تعبیر حسینی جز بر مدار شیطنت و غش در معامله گامی نمی‌زنند و برای باز کردن جای پای غرب در این دیار مقدس «هنر» را وجه‌المصالحه قرار می‌دهند و با رندی تمام کالای قلب خود را در قالب نوآوری و ابتکار به خورد مردم می‌دهند و از آب گل آلود زیرکانه ماهی شهرت می‌گیرند و جالب‌تر آن که خم به ابرو هم نمی‌آورند و با قیافه حق به جانب و مُوجه از کار دیگران نیز ایراد می‌گیرند و خود را متولی بی‌چون و چرای ادبیات این مرز و بوم نیز می‌دانند! به همین علت، حسینی در جای جای کتاب فرصت را برای تذکر و یادآوری این نکته به عاشقان نوآوری مغتنم شمرده و هشدار داده است که: «... یکسره نباید بر میراث فرهنگی خویش خط بطلان کشید و دخیل به امامزاده های بی اصل و نسب دیار افرنگ بست.» (ص 147)

دفاع از شعر نو و نیمایی

در این جا ذکر این نکته ضروری به نظر می‌رسد که یادآور شویم این تصور که از سوی عده‌ای از کهن پردازان نیز هراز گاهی به آن دامن زده می‌شود مبنی بر این که «شعر نو» ریشه در ادبیات غرب دارد و نوزادی را می‌ماند که در دامان غرب پرورش یافته است، تصوری باطل و نابه جاست و حتی این اتهام به «نیما» نیز که خود بنیانگذار شعر نو در ایران است نمی چسبد، چه برسد به شاعری مانند سپهری که بوی عرفان و معنویت از لابلای تمام اشعارش به مشام می رسد. این افراد که بعضا ممکن است حُ‍سن نیت هم داشته باشند، از یک نکته مهم و اساسی غافلند و آن این است که جریان شعر نو و «نوگرایی» در ایران زائیده تفنن، و سرگرمی و تنوع طلبی در ادبیات نیست، بلکه این پدیده فرهنگی زائیده ضرورتی تاریخی است که حتی اگر نیما هم آغازگر این راه نبود، شخص دیگری در این راه قدم می گذاشت و این رسالت را به دوش می گرفت.

«کهن پردازان گمان می کنند که نیما به طور دلبخواهی و از سر تفنن مصاریع شعر را کوتاه و بلند کرده است و روشن بین ترین فرد آنان می گوید نیما از شعر فرنگی تقلید کرده، ولی آن کس که با اشعار نیما آشناست می داند که به راستی چنین نیست و نیما با این که از شعر فرنگی و به ویژه فرانسه الهام گرفته است، ابداع او در زمینه شعر، تخریب شعر فارسی و تقلید صرف از فرنگیان نیست، بلکه ادامه دادن به سنت های اصیل شعر پارسی است.» (3)

در بیان علت این مسئله که چرا شعر نو را به غرب نسبت داده اند دلایل زیادی وجود دارد که بررسی آنها خارج از حوصله این مقاله است. ولی تا همین اندازه می توان گفت که معمولا در جامعه هایی چون جامعه ما که از فرهنگی ریشه دار و آداب و رسومی دیرینه برخوردارند، هرگونه ابداع و نوآوری در آغاز با مقاومت و بی رغبتی مردم روبه رو می شود که طبیعتا شعر نو نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست. ولی رفته رفته و به مرور زمان، جامعه با کسب شناخت و آگاهی های لازم و رسیدن به مرحله «بلوغ فرهنگی»، این نوآوری ها را به رسمیت می شناسد و با نوآوران همراه و همقدم می گردد و حتی در صدد ارج گذاری و قدردانی از آنان برمی آید. هم چنان که امروز ما نیز در مورد نیما شاهد این حقیقت هستیم. امروزه دیگر کمتر کسی پیدا می شود که به تلاش های نیما در جهت ایجاد تحول و دگرگونی در زبان شعر و شکستن سنت های دیرینه ادب پارسی ارج نگذارد و از او به عنوان یک «نوآور» جسور سپاسگزار نباشد. حسینی به عنوان یکی از شاعران انقلاب درباره نیما چنین می گوید:
«از دیگر سو نوآوران پیرو نیما هم غافل از این مهم مانده اند که نحوه نوآوری های نیما در زبان و ورود او به حوزه زبان و محتوای غیردرباری در شعر و استفاده از عوامل طبیعی و بومی در طرح عواطف درونی، بیش از هر چیز دیگر با تلاش شاعران سبک هندی شباهت و همخوانی و همخونی دارد. این غفلت ع‍ظمی متعلقان این دسته را واداشته است که برای اثبات حقانیت نیما چنگ همه جانبه به دامن نوآوران فرنگ بزنند و در نتیجه جناح مقابل را در لجاج و رمندگی م‍صرتر کنند و به آنها چهره ای حق به جانب دهند و از طرف دیگر جوانان شیفته نوآوری را به شعرای غالبا بد فرهنگ و بی فرهنگ شان، بیش از پیش شیفته سازند و از میراث خودی غافل و بیگانه و بی خبرشان نگاه دارند.( بیدل کیست؟ ص 10.)

کوتاه سخن آن که ندای «بازگشت به خویشتن» را، که این بار از زبان نویسنده کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» جاری می شود؛ باید به فال نیک گرفت و از این که نویسنده با چنین انگیزه ای مقالات این کتاب را نگاشته است از او تقدیر و سپاسگزاری کرد. البته در این که او با افکار و اندیشه های بزرگانی چون استاد مطهری، دکتر شریعتی و جلال آل احمد در طول انقلاب و قبل از آن انس مداوم داشته است و به احتمال بسیار زیاد اندیشه های آن بزرگواران الهام بخش او در این کنکاش فرهنگی بوده است، جای هیچ گونه شک و شبه ای نیست، که این خود ویژگی مثبتی برای این کتاب به شمار می آید. ولی علاوه بر این ویژگی، نظر به این که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چهره سپهری برای جوانان ما در هاله ای از ابهام همچنان باقی مانده بود که بعضا همین ابهام باعث آن می شد که شاعران جوان از مطالعه آثار او بی نصیب بمانند، کار حسینی در این کتاب از این زاویه که چهره واقعی سپهری را به عنوان یک «انسان مسلمان» و متعهد به فرهنگ و ارزش های اسلامی بر ما می نمایاند، کاری است درخور تامل و اعتنا، و شایسته است که دیگران نیز آستین همت را بالازده و در تداوم این حرکت مفید و ارزشمند با او همراه و همقدم شوند.

در اینجا بی مناسبت نیست که جهت تاکید مجدد بر اصالت مداری و شخصیت عرفانی سهراب سپهری با آوردن شعر «پشت دریاها» که مضمون آن شدیدا متاثر از یک روایت اسلامی است، ما نیز با نویسنده کتاب در این بازگشت فرهنگی با خویشتن خویش هم آوا شویم:

پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بام ها جای کبوترهایی است
که به فواره هوش بشری می نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک، موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت. (4)
(پشت دریاها ،264-265)

گامی در مسیر بیدل شناسی

یکی دیگر از ویژگی‌های مثبت کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» علاوه بر طرح بیدل و آثار او، پرداختن به جهان‌بینی فلسفی عرفانی شاعر است. در واقع اگر نویسنده در این کتاب صرفا به طرح بیدل و نقد اشعار او می‌پرداخت و از پرداختن به افکار و اندیشه‌های فلسفی عرفانی او که چون خونی در شریان‌های شعرش جاری است غافل می‌ماند، شاید این کتاب کمک چندانی به شکست طلسم گمنامی و مهجوری این شاعر گرانسنگ ادب پارسی نمی‌کرد و در نهایت این مسامحه باعث آن می‌شد که چهره این شخصیت ممتاز ادبی همچون گذشته در پرده‌ای از ابهام و فراموشی همچنان باقی بماند.

نقب زدن به جهان بینی فلسفی عرفانی وحدت وجودی بیدل توسط نویسنده کتاب، گامی است در مسیر هموار کردن شناخت واقعی بیدل آن گونه که شایسته و بایسته این قله بلند شعر سبک هندی است. علاوه بر این دادن این شناخت به آن دسته از خوانندگانی که تاکنون با اشعار بیدل حشر و نشر و انس و الفت چندانی نداشته‌اند، در درک و فهم مضامین بلند و عمیق اشعار بیدل کمک بسیار موثری می‌کند که این امر را باید به فال نیک گرفت و مسلما خوانندگان اشعار بیدل نیز به خصوص آنان که خود در زمره شاعران نوپرداز جوانند بعد از مطالعه این کتاب با شوق و رغبت بیشتری در اقیانوس کرانه ناپیدای شعر این عارف الهی به غواصی خواهند پرداخت و گوهرهای نایاب‌تری نیز به چنگ خواهند آورد که اگر تاثیر این کتاب را تا همین اندازه بدانیم، باز می‌توان امیدوار بود که به قول سپهری در آینده «احساس هوایی خواهد خورد».

«ادب کلام» و سعه صدر ادبی

رعایت «ادب کلام» و برخورداری از «سعه‌صدر» از دیگر ویژگی‌های مثبت نویسنده کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» است. چنان که می‌دانید یکی از شرایط لازم برای به دست گرفتن یک کار «علمی ـ تحقیقی»، داشتن «استقلال رأی» و «سعه صدر» است. استقلال رأی بدین معناست که یک محقق «آنچه را می ‌پذیرد یا رد می‌ کند شخصاً بررسی نماید و در صورت وجود دلایل قانع‌کننده یا نبودن دلایل قانع‌کننده به پذیرش یا رد امری اقدام کند.»  (5)

ادب کلام نیز معلول داشتن «سعة صدر» است. «کسی که سعه صدر دارد افکار و عقاید، مکتب‌ها و نظام‌های مختلف عقیدتی و روش‌ها و گرایش‌های گوناگون را مورد بررسی قرار می‌دهد و آنچه را منطقی یافت به آسانی می‌پذیرد. اما فردی که سعه صدر ندارد متعصب است. آدم متعصب از برخورد با افکار و عقایدی که با عقاید او اختلاف داشته باشند ترس دارد. چنین فردی افکار و عقاید خود را از روی تقلید کورکورانه پذیرفته است». (6)

البته ذکر این نکته نیز لازم است که بگوییم برای هیچ فرد انسانی چنین امکانی وجود ندارد که بتواند به‌صورت مطلق و صددرصد، برکنار از پسندهای شخصی و تعلقات روحی دست به یک تحقیق علمی بزند. چراکه آدمی ساخته و پرداخته مجموعه شرایطی است که این شرایط ناگزیر، در تمامی لحظات زندگی بر روی او و بینش‌هایش اثر می ‌گذارد. در واقع در یک کلام باید گفت بر روی این ک‍ُره خاکی، حتی یک انسان بی‌ طرف و بی ‌تعصب نمی ‌توان پیدا کرد. ولی قدر مسلم آن است که به این بهانه نیز نمی‌توان جوازی برای جهت ‌دار بودن تحقیقات علمی، فرهنگی صادر کرد و یک محقق نیز تا آن‌ جا که می ‌تواند باید برکنار از تعلقات روحی و پیش‌داوری‌های ذهنی ـ و یا به تعبیر فلاسفه «سَبَق ذهنی» ـ به کار تحقیقی مبادرت ورزد.

حسینی نیز با ‌اشراف به این مسئله و در حد توانایی خویش، خود را مقید به رعایت این اصل کرده است، ولی با توجه به این‌ که به هر حال او نیز یک انسان است در بعضی از فصل‌های کتاب ـ به‌صورت ناخودآگاه ـ تحت تأثیر پاره‌ای از تعلقات روحی خویش قرار گرفته است. ولی تا همین اندازه که او خود را متعهد به اصل «استقلال رأی و سعه‌صدر» معرفی کرده است قابل ستایش است. چنان که خود می‌گوید:

«اما علی رغم این‌ها برای ادای این دین روحی کوشیدم که شیفتگی را در نقد و بررسی حتی‌الامکان دخالت ندهم و اگر می ‌خواستم از دید یک شیفته بیدل، این دفتر را رقم بزنم به یقین کار به گونه‌‌ای دیگر صورت می‌ گرفت».
(فصل خاتمه ـ ص 150- 149)

اشاره‌ای به کاستی‌های کتاب

تا بدین جا بیشتر به محاسن و برجستگی‌های کتاب پرداختیم. حال وقت آن است که به بعضی از کاستی‌های کتاب نیز‌ اشاره کنیم تا سخن کامل شود.

در کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» چند مورد وجود دارد که هرچند نمی‌ توان به‌طور کامل نام «کاستی» یا «نقطه ضعف» بر پیشانی آنها نهاد، ولی در عین حال جزء‌ نقاط قوت و مثبت کتاب نیز به شمار نمی‌ رود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران