خوابگردهایی که مزدوری پیشه کردند
پژوهشگر حوزه نفاق با اشاره به اینکه باید درباره جنایتهای منافقین صحبت کرده و به افراد دراینباره آگاهی داده شود، گفت: باید کاری کنیم که نسل جدید از جنایتهای منافقین آگاهی یابند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، برگزاری دادگاه رسیدگی به جنایتهای منافقین که از آذر 1402 آغاز شد و همچنان ادامه دارد، فرصتی ایجاد کرد تا بار دیگر پرونده جنایتهای این گروهک تروریستی مورد بررسی قرار بگیرد؛ این بازخوانی نقش مهمی در آگاهی جامعه بهشکل خاص نسل جدید درباره جنایتهای گسترده گروهک تروریستی منافقین بهویژه جنایتهای منجر به شهادت 17 هزار نفر از هموطنانمان دارد.
در همین رابطه، خبرگزاری میزان با صفاءالدین تبراییان، پژوهشگر حوزه نفاق گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
ـ چرا اسم «خوابگردها» را برای کتاب خودتان با موضوع منافقین انتخاب کردید؟
تبراییان: خوابگردها بهمعنای افرادی است که در خواب بهصورت ناخواسته برمیخیزند و راه میروند و کارهایی انجام میدهند که واقعاً انگار در این عوالم نیستند؛ من اسم خوابگردها را از کتابی با همین نام از آرتور کوستلر اقتباس کردم؛ البته اسم این رمان بسیار شناختهشده خوابگردان است؛ دلیل من از انتخاب اسم خوابگردها برای کتابی که درباره منافقین است، در واقع استفاده از یک اسم رمز است؛ با وجود این، زیرعنوان کتاب مشخص میکند که مطالب کتاب درباره ارتباط سران منافقین با ساواک و نهادهای امنیتی رژیم بعث عراق است.
ـ چهدورهای از تاریخ جنایتهای منافقین در «خوابگردها» مورد بررسی قرار گرفته است؟
تبراییان: من فعالیت گروهک تروریستی منافقین را در مقطع زمانی سالهای 1358 تا 1381 یعنی از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا زمان سقوط صدام در عراق انتخاب کردم.
ـ رابطه منافقین با رژیم بعث عراق چگونه شکل گرفت؟
تبراییان: براساس نخستین سندی که در کتابم آوردهام، منافقین از همان سال 1358 با رژیم بعث عراق ارتباط برقرار کرده بودند؛ البته سابقه رابطه منافقین با این رژیم به گذشته دورتری بازمیگردد؛ در تابستان 1349 زمانی که یکی از تیمهای منافقین قصد داشت از طریق دبی به لبنان برود تا آموزش نظامی ببیند، به دام پلیس دبی افتاد؛ شش نفر از اعضای این تیم دستگیر و زندانی شدند که سرشناسترین آنها موسی خیابانی بود؛ گروهک تروریستی منافقین سه نفر از اعضای خود را برای نجات این اعضای زندانی شده فرستاد و این تیم سه نفره توانست به تیم انتقال اعضای زندانی که آنها را از دبی به بندرعباس جهت تحویل به ساواک انتقال میداد، نفوذ کند؛ منافقین ید طولایی در نفوذ در ساواک و دیگر سازمانها داشتند؛ سه عضو منافقین که برای نجات همقطاران خود رفته بودند، توانستند وارد هواپیمای حامل آنها شوند؛ این اتفاق در 18 آبان 1349 رخ داد؛ یکی از اعضای این تیم سه نفره حسین احمدی روحانی، یکی از سرشناسترین عناصر منافقین بود که رسما در ماجرای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین به مارکسیسم در سال 1354 دخالت داشت،؛ او بعدا زندانی و اعدام شد؛ تیم سه نفره یاد شده در نهایت هواپیما را دزدیده و به فرودگاه بغداد، پایتخت عراق برد؛ عوامل حزب بعث که فکر میکردند، این تیم سه نفره از اعضای ساواک هستند، آنها را دستگیر و شکنجه کردند و این آغاز رابطه منافقین با رژیم بعث عراق بود.
ـ این ماجرا به کجا انجامید؟
تبراییان: با توجه به اینکه در آن زمان، هنوز سازمان مجاهدین خلق تغییر ایدئولوژی نداده بود، در داخل کشور افرادی از امام خمینی (ره) خواستند تا پادرمیانی کرده و اسباب آزادی افراد یاد شده را فراهم کند، اما امام این درخواستها را نپذیرفت و در نهایت نماینده جنبش فتح، باعث آزادی آنها شد؛ این فرد در سال 1974 از جنبش فتح اخراج شد و در نهایت در سال 2002 یعنی در آستانه حمله نیروهای ائتلاف به سرکردگی آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم بعث این کشور بهطرز مشکوکی در 65 سالگی در عراق مُرد؛ برخی بر این باور هستند که بعثیها به این نتیجه رسیدند که او را سربهنیست کنند.
ـ رابطه منافقین با رژیم بعث عراق چطور پیش رفت؟
تبراییان: در مقدمه 143 صفحهای کتاب خوابگردها به پنج جلسه مهم مسعود رجوی، سرکرده منافقین با مقامهای عراقی از جمله رئیس سرویس کل اطلاعات عراق پرداخته شده است؛ رجوی در یکی از این دیدارها میگوید که رژیم شاه در سال 1350، زمانی که دستگیر شدیم، به ما سه راهکار پیشنهاد داد تا اعدام نشویم؛ یک، اعتراف کنیم که از عراق دستور میگیریم؛ دو، مبارزه مسلحانه را محکوم کنیم؛ سه، بگوییم که اسلام و تشیع با مارکسیسم در مبارزه هستند؛ علت اینکه آنها گزینه دستور گرفتن از عراق را انتخاب کردند، همان ارتباطی است که در سال 1349 در قضیه هواپیماربایی با عراق ایجاد شد؛ گروهک تروریستی منافقین در اواخر سال 1349 یا اوایل سال 1350 دفتر خود را در عراق تشکیل داده و یک اردوگاه زد؛ مدیریت دفتر عراق بر عهده 2 نفر بود: حسین احمدی روحانی و تراب حقشناس؛ حقشناس کتاب قطور 800 صفحهای درباره منافقین با عنوان از فیضیه تا پیکار دارد؛ نام این کتاب در واقع از طلبگی او در فیضیه و پیوستن به پیکار نشات گرفته است؛ او همسر دوم پوران بازرگان است؛ پوران بازرگان همسر محمد حنیفنژاد از موسسان سازمان مجاهدین خلق بوده است.
ـ دلیل صدام برای راهدادن منافقین به عراق چه بود؟
تبراییان: پس از آشکار شدن اختلافها میان مسعود رجوی با ابوالحسن بنیصدر در دی 1361، رژیم بعث رسما از رجوی دعوت میکند تا به عراق برود؛ در واقع رفتن منافقین به عراق کلاهی بود که فرانسویها سر صدام گذاشتند؛ آنها که از جانب منافقین احساس خطر میکردند، به دنبال خلاص شدن از دست منافقین بودند؛ فرانسه تعاملهای نظامی گستردهای با صدام داشت، به شکلی که پیشرفتهترین تجهیزات و جنگندهها را در اختیار او میگذاشت؛ فرانسه که قصد رها شدن از دست منافقین را داشت، اعلام کرد که قصد دارد چند هزار نیرو را بهعنوان هدیه به صدام بدهد؛ متعاقبا وزارت کشور فرانسه با فراخواندن رجوی به او اعلام کرد که فعالیتهایش محدود شده است؛ در نهایت رجوی در 17 خرداد 1365 با یک فروند هواپیمای اختصاصی که از عراق به فرانسه رفته بود، وارد بغداد شد و شخصیت عالیرتبه عراقی یعنی نفر سوم حزب حاکم بعث به استقبالش رفت؛ رجوی نام این پرواز را پرواز تاریخساز گذاشت و ادعا کرد که این پرواز تاریخساز برای برقراری صلح و عدالت و آزادی است.
به کلمهای که او برای توصیف این پرواز استفاده کرد، دقت کنید؛ صلح، عدالت، آزادی.
البته این موضوع دلیل زمینهای دیگری نیز داشت.
ـ چهدلیلی؟
تبراییان: موضوع به ماجرای طلاق و قضایای مربوط به آن بازمیگشت؛ در 19 بهمن 1360 در زعفرانیه اتفاق مهمی افتاد و آن هم کشته شدن موسی خیابانی، مهمترین عنصر سازمان و فرمانده نظامی این گروهک در داخل که کتف به کتف و شانه به شانه رجوی حرکت میکرد، بود.
از نظر من و به تایید دیگران از جمله هادی شمس حائری، عضو جداشده منافقین، رفتن به عراق در برنامه رجوی بود؛ در خاطرات هادی شمس حائری آمده است که رجوی گفته بود: من از مدتها پیش قصد داشتم به عراق بیایم، ولی شرایط اجازه نمیداد تا اینکه قضیه گروگانهای فرانسوی پیش آمد.
ـ در زعفرانیه چهاتفاقی افتاد؟
تبراییان: در این روز اشرف ربیعی، همسر رجوی نیز کشته شد؛ در واقع فیلم ماجرای نیمروز براساس آن حادثه ساخته شد؛ برخلاف روایت فیلم ماجرای نیمروز، به نظر میرسد رجوی در آن مقطع قصد داشت تا از شر 2 نفر راحت شود؛ یکی موسی خیابانی که با حذفش فضا برای ریاست او بر منافقین باز میشد و رجوی را زعیم بلامنازع منافقین میکرد؛ فرد دیگری که رجوی قصد داشت از سر باز کند، همسرش بود؛ او که دلباخته فیروزه، دختر بنیصدر شده بود، قصد ازدواج با این دختر را که 16 سال از او کوچکتر بود، داشت و اشرف ربیعی مانع بود؛ او قصد داشت با این ازدواج پیوند و رابطه خود را با بنیصدر محکم کند؛ به همین دلیل، رجوی 8 ماه بعد از کشته شدن اشرف ربیعی در ضربه 19 بهمن 1360 به منافقین در زعفرانیه با فیروزه بنیصدر ازدواج کرد؛ این ازدواج تا خرداد 1363 ادامه پیدا کرد؛ دلیل این جدایی بالا گرفتن اختلافهای بنیصدر و رجوی بر سر دیدار او با طارق عزیز، نخستوزیر وقت عراق بود؛ بنیصدر که خود با رژیم بعث عراق رابطه داشت، ناراحت بود که چرا موضوع دیدار رجوی با مقام عراقی علنی شده است؛ رجوی و طارق عزیز پس از دیدار بیانیه مشترک داده و در کنفرانس مطبوعاتی حاضر شدند؛ گروهک تروریستی منافقین تعمدا این موضوع را علنی کرد؛ در بهمن 1363 اطلاعیه منافقین درباره جدایی مسعود رجوی و فیروزه بنیصدر صادر شد؛ رجوی پنج ماه پس از جدایی از فیروزه بنیصدر با مریم قجر عضدانلو، همسر پیشین مهدی ابریشمچی ازدواج کرد.
ـ دلیل ازدواج رجوی با مریم قجر عضدانلو چه بود؟
تبراییان: مریم قجر عضدانلو در هنگام ازدواج با مسعود رجوی یک دختر سه ساله داشت؛ زنان زیادی در گروهک تروریستی منافقین بودند و دلیلی وجود نداشت که رجوی با مجبور کردن مریم قجر عضدانلو به جدایی از همسرش که دوست رجوی نیز بود، با او ازدواج کند؛ رجوی، هشت ماه پس از مرگ همسر اولش با زنی که 16 سال از او کوچکتر بود، ازدواج کرد و به فاصله چند ماه پس از جدایی از فیروزه بنیصدر با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرد.
جرثومههای فساد و ارتجاع این دملهای چرکین را با تعابیر مسخرهای که زیاد استفاده میکنند، توجیه میکنند؛ آنها میگویند که این یک «انقلاب ایدئولوژیک» بود.
ـ همکاری منافقین با رژیم بعث عراق در دوران جنگ تحمیلی چگونه رخ داد؟
تبراییان: منافقین به کشوری رفتند که با ایران در جنگ بود؛ این موضوع بسیار اهمیت دارد؛ در انگلیس حکم اعدام فقط برای افرادی اجرا میشود که به کشور خود خیانت کنند؛ به این معنا که جاسوس دشمن در هنگام جنگ شده یا به خدمت دشمن در حال جنگ با این کشور در بیایند؛ منافقین که تن به چنین اقدام کثیفی و جاسوسی برای دشمن آب و خاکشان داده بودند، مسائل اخلاقی برایشان اهمیتی نداشت؛ آنها تن به هر کاری میدادند؛ در 17 خرداد 1365 مسعود رجوی وارد عراق شد؛ منافقین یک سال قبل در 29 خرداد بهاصطلاح «ارتش آزادی بخش ملی» را ابتدا با هزار نفر تاسیس کرد که بعدا تعدادشان به 2 هزار نفر هم رسید؛ این ماجرا ادامه پیدا کرد تا به عملیات «فروغ جاویدان» رسید.
در آن زمان شمار اعضای ارتش بهاصطلاح آزادیبخش به 6 هزار نفر هم رسیده بود؛ هم صدام و هم رجوی میخواستند از دست این جمعیت راحت شوند؛ اصلا گروهک منافقین براساس تفکر رجوی قائم به حرکت روی سیل خون است؛ منافقین پیش از عملیات «فروغ جاویدان»، چند عملیات مهم دیگر انجام دادند؛ یکی از آنها عملیات آفتاب بود که در فروردین 1367 علیه فکه انجام شد؛ این عملیات که نخستین عملیات مهم منافقین علیه ایران از زمان استقرار در خاک عراق بود، 20 روز پیش از حمله آمریکا به 2 سکوی نفتی در خلیج فارس صورت گرفت؛ روز بعد از حمله آمریکا به سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس، رژیم بعث با کمکهایی توانست فاو را بگیرد.
عملیات دیگری که منافقین در خرداد همان سال انجام دادند، عملیات چلچراغ است که به اشغال شهر مهران منجر شد؛ اگرچه منافقین تلاش کردند تا با تبلیغات زیاد این عملیات را بزرگ نشان دهند، اما واقعیت این است که مهران در آن مقطع زمانی، جمعیت زیادی نداشت؛ رجوی و برخی از اعضای گروهک تروریستی منافقین با بالگرد به مهران رفتند و عکس انداختند و به عراق بازگشتند؛ آنها از این کار هدفی را دنبال میکردند.
ـ هدف منافقین از اجرای این رشته عملیات علیه ایران چه بود؟
تبراییان: قصد آنها اجرای نمایشی برای آمریکاییها بود؛ دقیقا 2 روز بعد از عملیات چلچراغ یعنی اشغال شهر مهران، کنگره آمریکا حمایت خود را از گروهک تروریستی منافقین اعلام کرده و آن را بهعنوان اپوزیسیون مورد تمجید قرار داد؛ 2 هفته بعد از این ماجرا هواپیمای ایرباس ایران در خلیج فارس بر اثر اصابت 2 موشک شلیک شده از ناو هواپیمابر آمریکا سرنگون شد و 290 مسافر آن جان باختند.
ـ دلیل مخالفت منافقین با قطعنامه آتشبس چه بود؟
تبراییان: آنها شوکه شده بودند؛ اصلا تصور نمیکردند که قطعنامه آتشبس قبول شود؛ منافقین کار را از دست داده تلقی میکردند؛ منافقین به همین دلیل حدود کمتر از یک هفته بعد از پذیرش قطعنامه آتشبس از سوی ایران، یعنی سوم مرداد عملیات «فروغ جاویدان» را در خاک ایران انجام دادند و تا عمق 30 کیلومتری هم پیش رفتند؛ اسم انتخابشده برای عملیات هم بسیار مسخره بود؛ این اسم برگرفته از فیلم جشنهای 2 هزار و 500 ساله شاهنشاهی است؛ این فیلم اواخر سال 1351 در 30 سینمای تهران و 40 سینمای شهرستانهای کشور نمایش داده شده بود و بزرگترین اکران فیلم محسوب میشد؛ در نهایت منافقین در تنگهای در 30 کیلومتری کرمانشاه زمینگیر شدند و بعد از نزدیک به 3 روز گروهک رسما دستور عقبنشینی را صادر کرد.
ـ چرا گروهک تروریستی منافقین بهسمت زنانهشدن پیش رفت؟
تبراییان: این موضوع تا حدی به این مسئله بازمیگردد که در تحلیل درونسازمانی رجوی، زن زودتر رؤیایی و ذهنی میشود و زودتر تغییرات را میپذیرد، ضمن اینکه از مرد قابل اعتمادتر نیز است؛ تمام فرماندهان ارتش بهاصطلاح آزادیبخش زن هستند؛ این موضوع به بدبختیهای عجیبوغریبی منجر شد؛ مسعود بنیصدر، پسرعموی ابوالحسن بنیصدر تعریف میکرد: در اروپا به یک بچه 10ساله برخوردم و هویتش را پرسیدم؛ گفت؛ "من پدرم در ایران کشته شد؛ مادرم بعد از کشته شدن پدرم در ایران به عراق آمد و ماندگار شد و ازدواج کرد؛ همسر مادرم که از اعضای منافقین بود، پدر جدیدم محسوب میشد؛ مادرم کشته شد و پدر جدیدم با خانم دیگری ازدواج کرد؛ هر دوی اینها در عملیات «فروغ جاویدان» کشته شدند؛ من الآن نمیدانم چه دارم".
متأسفانه چنین اتفاقهای دردناکی در گروهک تروریستی منافقین رخ داده است.
ـ تغییرات در گروهک تروریستی منافقین چگونه رخ دادند؟
تبراییان: سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 تاسیس شد؛ این سازمان 10 سال بعد در سال 1354 تغییر مواضع ایدئولوژیک داد؛ در 1363 نیز طلاق تشکیلاتی را اجرا کرد؛ گویا گروهک تروریستی منافقین عادت دارد هر 10 سال یکبار اعضای خود را سورپرایز کند؛ این قضیه انقلاب ایدئولوژیک و این ماجرای طلاق و ازدواج تلاشی برای آزمایش اعضای منافقین بود تا دریابند که اعضا چه واکنشی در برابر این اتفاقها نشان میدهند؛ بیشتر اعضا به جز چند نفر که مسئلهدار شدند، از این تغییرات تمکین و حتی ابراز خوشحالی کردند؛ البته عجیب نیست افرادی که تن به رفتن به عراق تحت سیطره رژیم بعث میدهند، از طلاق تشکیلاتی و اتفاقهای مانند این خوشحال نشوند.
گروهک تروریستی منافقین مدتهاست که با اصطلاح سازمان قابل تعریف نیست، بلکه یک فرقه است؛ ما شاهد دگردیسی این فرقه هستیم؛ در واقع آنها از سازمان به فرقه تغییر ماهیت دادند؛ فرقه مشخصاتی دارد، به این معنا که دچار خودکامگی ایدئولوژیک و افراط در عقیده میشود؛ یعنی جان و مال افراد دیگر متعلق به خودش نیست، بلکه به مالکیت فرقه درمیآید؛ فرقه تعیین میکند که اعضا چگونه فکر و زندگی کنند؛ مثلا در اردوگاه اشرف دستورالعملهایی برای همه مسائل حتی مسائل روزمره وجود داشت؛ در واقع، کنترل همهچیز اعضا در دست سرکردگان فرقه است.
از این رو، از زمانی که منافقین وارد عراق میشوند، ما دیگر نمیتوانیم از کسانی که در اردوگاه حضور داشتند، بهعنوان اعضا یاد کنیم، آنها گروگانهایی هستند که راه بازگشتی نداریم؛ آنها کاملا در کنترل هستند و نسبت به خیلی از چیزها بیحس شدهاند؛ سرکوب رفتار را در جلسات نقد و بررسی ارزیابی نفسانی گروهک میتوان دید؛ حتی اگر کسی خواب میدید باید صبح برای مسئول تشکیلاتی خود تعریف میکرد؛ همین موضوع سبب شد تا آنها رفته رفته تبدیل به ربات شوند؛ فرقه وطنفروش و آدمفروش به این کار افتخار میکند.
ـ جنایتهای منافقین فقط علیه ایران رخ دادند؟
تبراییان: جنایتهای منافقین محدودیت زمانی و مکانی ندارند؛ در سال 1351 که هنوز انقلابی رخ نداده بود، 2 دانشجوی عراقی در حال تحصیل در ایران با گروهک تروریستی منافقین ارتباط برقرار میکنند و از منافقین اطلاعات مربوط به مراکز اقتصادی، نظامی، فرودگاهها، پایگاههای مستشاری به ویژه آمریکا و اطلاعاتی در مورد گروههای داخلی در تضاد با رژیم را میگیرند؛ در مصاحبهای که اعضای منافقین در 26 تیر 1352 انجام دادند، از اقدامهای خود برای آتشزدن و بمبگذاری در برخی از مساجد تهران حرف زدند؛ جنایتهای از این دست منافقین در زمان پیش از پیروزی انقلاب زیاد است؛ آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم به این روند ادامه دادند.
منافقین در جنایت مرزهای جغرافیایی را نیز رد کردهاند و فراتر از مرزهای ایران علیه برخی کشورها دست به جنایت زدند که از جمله آنها میتوان به جنایت علیه کردها در عراق اشاره کرد.
آنها حتی درون خود نیز دست به جنایت میزنند؛ کارهای غیراخلاقی که آنها میکنند، نوعی جنایت است؛ مصاحبههای اخیر برخی از زنان عضو گروهک تروریستی منافقین درباره فساد اخلاقی در این گروهک، بهویژه بیاخلاقی رجوی تکاندهنده است؛ یک فرد تا چه اندازه میتواند پست باشد تا چنین کارهایی را انجام داده و دیگران را مجبور به انجام آنها کند.
ـ رابطه منافقین با ساواک چگونه بود؟
تبراییان: ساواک کاری با گروهک تروریستی منافقین نداشت و حتی میتوان همکاری نزدیکی نیز میان آنها وجود داشت.
ـ منافقین در ابتدا چه داعیهای داشتند؟
تبراییان: واقعیت این است که منافقین از اسلامی بودن سوءاستفاده کردند؛ جزوههای آنها همه مبنای مارکسیستی داشتند؛ سعید محسن، یکی از موسسهای اولیه سازمان مجاهدین خلق، در هفتههای پایانی زندگی خود پیش از اعدام در سال 1350 جزوههایی نوشتند که عملا براساس مارکسیسم است.
موسسهای اولیه سازمان مجاهدین خلق مدعی بودند که مارکسیسم فن مبارزه است، اما ایدئولوژی ما نیست؛ ما از آن برای مبارزه استفاده میکنیم؛ منافقین در ادامه ادعا کردند که اسلام دیگر جوابگو نیست؛ اگرچه آنها در سال 1354 تغییر مواضع خود را اعلام کردند، اما این موضوع به زمانی پیشتر بازمیگشت، فقط علنی نشده بود.
ـ آیا قصد تألیف کتاب دیگری درباره منافقین را دارید؟
تبراییان: من دین خود را با نوشتن کتاب خوابگردها انجام دادم و این کتاب اکنون یکی از منابع مهم درباره منافقین و جنایتهای آنهاست؛ خوابگردها دارای سه بخش شامل مقدمه مفصل، پنج جلسه دیدارهای رجوی با رؤسای سرویس کل اطلاعات رژیم بعث عراق و فصلی شامل 19 پرونده است؛ این فصل آخر به موضوعهای مختلفی از جمله انتفاضه شعبانیه پرداخته است؛ پیش از خوابگردها نیز در مورد منافقین، تحولات مربوط به آنها در دوران پس از انقلاب، نحوه رفتن آنها به عراق، چند کتاب منتشر شده بود.
ـ مهمترین کاری که باید در موضوع منافقین انجام شود، چیست؟
تبراییان: تجربه ناخوشایندی که ما داریم، این است که اطلاعات و تجارب بهدرستی به نسل بعد منتقل نمیشود؛ ما در کشور مشکل بیتوجهی به کتابخوانی داریم؛ ما باید درباره جنایتهای منافقین صحبت کنیم و به افراد دراینباره آگاهی بدهیم؛ این تبیینها باید انجام شود؛ درعینحال، باید کاری کنیم که نسل جدید از جنایتهای منافقین آگاهی یابند، چراکه این افراد متأسفانه همچنان اسم یک تشکیلات را یدک میکشند.
منبع: میزان
انتهای پیام/