پرورش و گزینش یاران مهدوی از اقدامات امام رضا (ع) بود

مدیر مسئول موسسه فرهنگی موعود عصر معتقد است مهم‌ترین مأموریت امام رضا علیه‌السلام زمینه‌سازی پرورش و گزینش یاران مهدوی در ایران بود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، اسماعیل شفیعی سروستانی مدیر مسئول موسسه فرهنگی هنری موعود عصر (عج) در حاشیه نشست یکصد و شصت و سوم فرهنگ مهدوی با عنوان غربالگری خداوند در آخرالزمان و گزینش یاران و یاری دهندگان مهدوی با اشاره به حکمت سفر حضرت امام رضا علیه السلام به ایران بیان داشت: راز و حکمت ماموریت تمام انبیاء الهی در گزینش و آمد و شد آنها به زمین تنها نزد خداوند رحمان است و آنچه در نزد عالمان غیب است، پس تا زمان واقعه شریف ظهور و تفسیر همه وقایع توسط امام معصوم، امام منصوب از سوی حضرت حق، کنه ماجرا برای هیچ کسی مکشوف نخواهد شد. سؤال آیا ما اجازه داریم درباره آن گفت و گو کنیم، بله اجازه داریم. البته این اجازه مشروط است به اینکه سخن خود را مستند کنیم به کلام و احادیث حضرات معصومین سلام الله علیها و کلام وحیانی قرآن، نه آنکه خود تفسیر به رأی داشته باشیم، پس حقیقت آمد و شد و اعمال حضرات معصومین علیهما سلام تا روز ظهور بر هیچ کس مکشوف نخواهد شد. خودشان می آیند و بیان می کنند، و ما نیز بر حسب تکلیفی که داریم، طرح موضوعی که انجام می شود رجاء داریم که نزدیک به حقیقت باشد.

سلسله انبیاء و اوصیا الهی از حضرت آدم ابو البشر تا حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و بعد اتصال آن به سلسله ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین و بالاخص حضرت خاتم الاوصیا بریده از هم نیست. ارساال رسل و انزال کتب را نمی توانیم جدا از هم فرض کنیم. بلکه ما با یک سلسله دقیق و منظمی روبرو هستیم که از آغاز تا تأسیس دولت کریمه مهدوی با حضور حضرت امام معصوم مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه شریف.

در وجهی روح، و باطن و زنجیری که چون نخ تسبیح همه انبیاء و اوصیاء الهی را همچون نخ تسبیح به هم متصل می کند، در گام نخست بر می گردد به حکمت خلق آدم، حکمت خلق عالم و آدم یکی از رشته های مهمی است که این سلسله ی بلند را به هم وصل می کند، به عبارتی در گفت و گو درباره ی هر یک از انبیاء و اوصیا الهی متذکر خلقت خلق عالم و آدم. وقتی مراجعه می کنیم درباره ی خلق حضرت آدم، در آن صبحگاه آفرینش خداوند متعال فرمود «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» من می خواهم خلیفه ای در زمین جعل کنم، وقتی که بیان می کند خلیفه از سوی خداوند متعال می خواهد جعل بشود، ضرورتاً و الزاماً آن خلیفه ی منصوب باید واجد تمام شئون تام و تمام خداوند متعال در عرصه هستی باشد. یعنی به عبارت دیگر باید واجد همه صفات و حامل همه اسماء الهی باشد، و همچنین مأذون دراعمال ولایت در جزء و کل امور عالم، خلیفه ای می خواهد خلیفه ای جعل بکند، حکمت آفرینش آدم است، آنقدر مهم است که در صبحگاه آفرینش آدم می فرماید «َإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» . کروبیانی که در آستان خداوندی بودند و از نزدیک شاهد خلقت آدم، سئوالی برایشان پیش آمد وقتی سئوال کردند، یک جواب کوتاه بیشتر نشنیدند، «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»، من چیزی می دانم که شما نمی دانید، یعنی وقتی درباره ی امری علم ندارید، سکوت کنید. پس بیان شد، در آن صبحگاه آفرینش جعل خلیفه یکی از حکمت های اصلی خلقت آدم است که آمده و برخاسته و عالم شده وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، اسماء را به او آموختند و همه استعداد لازم برای ظهور اسماء را به او داده اند، اما آیا او به تمام معنی مصداق تام و تمام خلیفه الله است؟ یا در مراتبی هست؟ بنابراین موضوع ما در یک سطح باز می گردد به حکمت خلق عالم و آدم که جعل خلیفه است.

بنابراین هریک از انبیاء و اوصیا الهی وجهی از حکمت الهی و مرتبه ای از آن را به ظهور می رسانند، گویا هر یک از ایشان در مدرسه ای، در  مرتبه ای و استعدادی قرار دارند، تا همه استعداد لازم، همه ظرفیت لازم، و همه  ملزومات لازم فراهم بشود، تا ساعاتی که منظور اصلی خداوند متعال محقق بشود. بنابراین همه این ها با یکدیگر پیوند دارند، همه پیامبران و اوصیا مأموریتی دارند، و همه آنها به هم متصل اند. بنابراین جملگی در حال تکمیل یک برنامه هستند که این برنامه وجوه گوناگون و مراتب گوناگونی دارد که هریک از ایشان بخشی از برنامه را تکمیل می کنند و اجرای مأموریت الهی را به نبی و وصی دیگر تفویض می کنند. 

 اگر آیتی می آید، و می رود،  پس از آن آیت دیگری می آید، و پس از آن نبی دیگری می آید و پس از آن کتاب دیگری می آیند. گویا گام به گام عالم و آدم می بایست مستعد بشوند، و استحقاق پیدا کنند، در روزی و روزگاری که زمانش نزد خداوند متعال محفوظ است، عالم و آدم زمین و آسمان، ارض و سماء شاهد تحقق کامل آن حکمت بشوند.

هیچ گونه تعارض و تباینی در تعالیم انبیاء و اوصیا الهی نیست

هیچ گونه تباین و تعارضی میان تعالیم انبیاء و کتب آسمانی نیست، اگر تباین و تعارض و جدایی به چشم می خورد، بر می گردد به جهل ما، دوم به دستکاری این منابع، اگر چشم دل باز شود، همه این مفاهیم از یک منشاء سرچشمه گرفته اند و به یک مقصد نورانی می روند، اما چرا بین تعالیم الهی تعارض می بینیم؟ برای آنکه آن چشم باطن بین ما فعال نیست. چون استعداد لازم را نداریم. اگر موسی ابن عمران بیاید، و اگر عیسی ابن مریم بیاید، و هر یک با کتاب های آسمانی خود بیایند، هر دو یک حقیقت را از این کتاب ها دریافت می کنند، و یک حقیقت را می‌نمایانند. بنابراین رشته واحد است و پیوند بی تردید میان همه پیامبران است، و این رشته و این پیوند، وصل است به حکمت اصلی خلق آدم و عالم است، تباین و تعارض وجود ندارد، تباین و تعارض به جهل ما باز می گردد.

هر کدام از انبیا و اوصیا در خلال اجرای ماموریتشان سیر اکمالی را طی می کنند، این کتب، هرکدام به ترتیب زمان نزول کامل تر از قبلی است، و هر نبی، بعد از نبی دیگر، کامل تر از دیگری است، پس فلسفه  سیر اِکمالی در تعالیم به این دلیل است که بشر نیز دارد سیر اکمالی طی می کند، زمان و زمانه تغییر می کند، شرایط تاریخی تغییر می کند و حسب تغییر شرایط تاریخی و حال و روز انسان ها پدید می آید، تعالیم، کتاب ها و مرتبه نبوت نیز تغییر می یابد. به همین دلیل متناظر با تغییر زمان و زمانه، حقایق نیز در صورتی نوین با نبی و رسولی جدید روبرو می شود و حقایق متناظر با تغییرات زمانی بر او نمایانده می شود. بنابراین کتاب متناسب با انسان جدیدی است که محصول زمانه جدید و متناظر با استعداد جدیدی که در بشر پدید آمده است.

 همه انبیا و رسل در مجموع سیر اکمالی طی کرده اند تا کی؟ «الیوم اکملت لکم دینکم»، وقتی به فصل پیامبر آخرالزمان رسیده است، پیامبر آخرالزمان خاتم الانبیاء است، و دوران اولیه اوامر و نواهی بیان واجبات را پشت سرگذاشته و دیگر چیزی از احکام برای بیان باقی نمانده است، و غدیر فرا رسیده، مانده است آخرین برگ و توصیه الهی که باید از آن رونمایی بشود. و غدیر اتفاق می افتد، الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ.

هرکدام از پیامبران و اوصیا، حامل و مجری ماموریتی هستند که انجام می دهند و هیچ یک از انبیا و اوصیاء بریده از ماموریت اصلی اقدامی انجام نمی دهند، گویا در مثل یک قطار از یک مبدأ واحد راه افتاده است و ایستگاه به ایستگاه پیش می رود، تا برسد به مبدأ غایی مد نظر خداوند متعال. آن کسی که درک درستی از پیوستار به هم متصل ندارد در تعالیم الهی تعارض و تباین می بیند و می خواهد فقط در یک ایستگاه به موضوع نگاه بکند، سخن ما این است که یک جریان حقانی بیش نیست، از مبدأیی نورانی سفر را آغاز کرده است، به سوی مقصدی در ایستگاه های مختلف، ساکنان آن ایستگاه را تغذیه می کنند.

وصیت الهی و سر به مهر حضرت ختمی مرتبت چه بود؟

از حضرت امام صادق علیه السلام نقل است، سندی از آسمان به حضرت محمد مصطفی(ص) نازل شد، و این وصیت نامه مختص امر امامت است، وصیت سر به مهر خداوندی به رسول خدا ارائه می شود، و جبرئیل امین می فرماید که ای محمد این وصیتنامه توست و برای امت تو که نزد خاندان تو باشد، در این حال رسول اکرم صلوات الله علیه و آله وسلم فرمود: برای کدام خاندانم؟ جبرئیل پاسخ داد: برای آنکه برگزیده و پرورده خداست. از میان آنان و ذریه او، برای اینکه علم نبوت را از تو به ارث ببرد، بر آن وصیت نامه مهر بود، چنانچه ابراهیم آن را به ارث برده بود، ارث آن مخصوص به علی علیه السلام است، و ذریه تو که از پشت تو باشند، بر آن وصیتنامه مهر بود،  به عبارتی ماموریت او را به وی ابلاغ کردند، علی علیه السلام همان مهر اول را باز کرد و آنچه مأموریتش را اجرا کرد، مهر نخست را امیرالمؤمنین گشود، نه اینکه شرایط تاریخی و جبر زمانه، و حاکمان ظالم بیایند به اوصیا الهی امر و نهی کنند، امین و مامون و هارون که اند؟ که بخواهند امر و نهی کنند.

 بلکه ایشان اجرای ماموریت الهی خود اجرا کردند، و حسن مجتبی علیه السلام نیز مهر دوم را گشود و به دستوری که در آن بود عمل کرد، به ماموریت خود پرداخت و اجرا نمود، و پس از شهادت او،  وصی سوم حسین ابن علی علیه السلام بود و مهر سوم را برگشود و دید در آن نوشته اند، بجنگ و بکش و کشته شو و مردمی را برای شهادت با خود بیرون بر که جز با تو به سعادت شهادت نرسند! فرمود این کار را کرد، و چون حسین ابن علی درگذشت آن وصیتِ ممهور را به علی ابن الحسین داد، و او نیز مهر چهارم را برگشود، دید در آن نوشته اند خموشی گزین، و سر به زیر انداز و چون علم در پرده شده است، و مناجات کن و وقتی دوره او تمام شد، آن را به محمد ابن علی داد. همانطور که می بینید وصیت نامه الهی دست به دست اوصیاء می چرخد. هیچ یک از ایشان نگاهی به مهر دیگری نمی اندازد.

او دید که در آن نوشته اند که امامت پدرت را تصدیق کن و به تفسیر کتاب خدا بپرداز و ارث امامت را به پسرت بده، و امت اسلامی را سازمان بده، و به حق خدا عز و وجل قیام کن، و در موقع بیم و آسودگی جز حق مگو و جز از خدا بترس، راوی سئوال کرد، پس ششمین مهر به دست شما گشوده شده است؟ فرمود ای معاذ: ماموریت ما را شنیدی و تو نیز وظیفه ات آن است که این را برای شیعیان ما بازگو کنی، معاذ پرسید: یا اباعبدالله آِیا خداوند از ذریه شما چنین نعمتی را به شما عرضه داشته است؟ فرمود بلی: به لطف خدا چنین فضلی به من عنایت شده است و با دست خود به عبد صالح موسی ابن جعفر حضرت امام موسی کاظم علیه السلام اشاره کرد که او در سالهای نخست زندگی بود.  

نتیجه حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی نیز مانند اجداد طاهرینش تا حضرت ابا ابراهیم موسی ابن جعفر، دارند از یک نامه و وصیت نامه که مهر بر آن است، به وظیفه خود عمل می کنند. علی ابن موسی الرضا نیز در سفر بزرگ خودشان مامور به اجرای وصیت نامه الهی و ماموریتی الهی است. پس این گونه نیست که یک شقی بخواهد بر امامی حکم براند، مامون که باشد که به حضرت علی ابن موسی بگوید به خراسان بیا... علی ابن موسی الرضا المرتضی، مجموع سالهای امامت ایشان 20 سال است، مجموع سالهای حضورشان در ایران بین سه تا پنج سال بیشتر نبوده است.

گستره‌ی جغرافیایی ولایت علی ابن موسی الرضا مرتضی علیه‌السلام

علی ابن موسی الرضا المرتضی از مدینه تا بصره، از بصره به اهواز، تا نیشابور، از نیشابور تا مرو، از مرو تا خراسان بزرگ طی طریق کردند و درهر منزل نشانه هایی درخشان و قدمگاهی برای اهل معرفت ساختند، هر قدمگاه مدخلی است برای اتصال با فرهنگ سترگ شیعی. ایرانیان با اسلام آشنایی پیدا کرده بودند، و با واسطه هایی با فرهنگ و تفکر ولایی، علوی و مهدوی آشنایی داشته اند، اما خداوند متعال بهانه ها، واسطه هایی را جعل کرده بود که مردم ایران در گستره خراسان بزرگ با عمقِ عمیق فرهنگ علوی و شیعی آشنایی پیدا بکنند. فتح دلها و تألیف قلوب و تثبیت و توسعه معرفت راستین شیعی، جز با سفر علی ابن موسی الرضا المرتضی به ایران ممکن نمی شد.

تلاش هایی توسط سلمان فارسی، سلمان محمدی در مدائن رخ داده است، و او معرفت شیعی را نثار خراسان بزرگ کرده بود، اما تلاش عظیم او به نتیجه مطلوب و غایی خداوندی منتهی نشده بود، در ادامه مختار ثقفی نیز، آنقدر ایرانی در لشگرگاهش داشت تا اینکه همه لشگریان فارسی صحبت می کردند. و ایرانیانی که به عنوان موالی خونخواه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شدند، و در ادامه ایرانیانی که در لشگر مختار بودند مهاجرت کردند، و معرفت شیعی را در خراسان بزرگ نشر دادند، قیام زید نیز موثر بود، اما ماموریت اصلی به عهده امام رضا علیه السلام بود. باید ساکنان ایران با حضور مبارک امام رضا علیه السلام آماده ماموریت اصلی و رسالت تاریخی شان می شدند.

مهر هشتم/کلمه لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی

مهر هشتم گشوده شد و در ادامه در این متن آمده بود که مهاجرت کن و به خراسان بزرگ برو، پخش رایحه فرهنگ شیعی مرهون اهتمام اوست. از دروازه ی بصره که وارد اهواز شدند. هر کجا حضرتش قدم گذاشته است، بدل به قدمگاه شده است، بدل به یک کانون فرهنگ شیعی شده است، برای مثال وقتی وجود مبارک حضرت ثامن الحجج به نیشابور رسیدند، جمعی از محدثین از آن حضرت طلب مجلس می کنند که تعداد ایشان را تا 20 هزار نفر نوشته اند، حضرتش از محمل فرود می آید و بیان می دارد ولایت اهل بیت(ع) شرط توحید است. إسحاق بن راهوَیه گوید:

لَمّا وافی أبُو الحَسَنِ الرِّضا(ع) بِنَیسابورَ و أرادَ أن یخرُجَ مِنها إلَی المَأمونِ اجتَمَعَ إلَیهِ أصحابُ الحَدیثِ، فَقالوا لَهُ: یابنَ رَسولِ اللّهِ، تَرحَلُ عَنّا و لا تُحَدِّثُنابِحَدیثٍ فَنَستَفیدَهُ مِنک؟! و کانَ قَد قَعَدَ فِی العُمارِیةِ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ و قالَ: سَمِعتُ أبی موسَی بنَ جَعفَرٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی جَعفَرَ ابنَ مُحَمَّدٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی مُحَمَّدَ بنَ عَلِی یقولُ: سَمِعتُ أبی عَلِی بنَ الحُسَینِ یقولُ: سَمِعتُ أبِی الحُسَینَ بنَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ أبی أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِی بنَ أبی طالِبٍ یقولُ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ(ص) یقولُ: سَمِعتُ جَبرَئیلَ یقولُ: سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ یقولُ: لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها.

هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید: (کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود: اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.

برکات جلسات مناظره

مأمون ملعون فکر می کرد اگر جلسات مناظره ای با بزرگان زرتشتی، یهودی و مسیحی برگزار کند، به این امید که حضرت علی ابن الموسی الرضا المرتضی در گفت و گو و مناظره با این بزرگان وا بمانند. در این لحظه حضرتش می فرماید که بخدا مأمون پیشمان خواهد شد وقتی که ببیند با نصرانی با انجیل، با یهودی با تورات، و با زرتشتی با نص خودشان وارد محاجه شوم و عاقبت علی ابن موسی الرضا المرتضی در تمامی احتجاج ها پیروز بود. به جز برگزاری جلسات مناظره، نامه نگاری می کنند که هر یک از نامه ها، حاوی مضامین عمیق و معرفت ناب شیعی است، در ادامه همین نامه نگاری ها حضرت از شیعیان حمایت مالی می کنند، تا حدی که اباصلت می گوید یابن الحسن شما هر چه داشتید بخشیدید! حضرتش می فرماید: این غنیمت است.

مهاجرت سادات/ تغییر جغرافیای تشیع

در ادامه مهاجرت سادات به ایران بود، فقط با حضرت احمد ابن موسی علیه السلام پانزده هزار نفر از سادات به ایران آمدند، همین طور در خیمه و خرگاهی که به نام حضرت فاطمه معصومه مزین شده است، یک نردبان غیبی به سوی آسمان است. وقتی قرار است ایران حافظ معارف مهدوی، علوی، و فاطمی بشود، باید مقدماتش از مدت ها قبل فراهم می شده است. صدها سال از فراهم ساختن این مقدمات گذشته است، مقدمات حفاظت از معرفت ناب اسلامی و شیعی را خود ائمه معصومین فراهم نموده اند.

بدین ترتیب شاهدیم، پایگاه هایی در این سرزمین پدید می آید، حضرت سراج الله پرچم سلطنت اش افراشته می شود، این سرزمین بدل به سرزمین دل و جان بدل می شود، حکمت نورانی در زمین خداوند، در یک سرزمین به ظهور و پیدایی رسید، و این ایرانیان قبل از همه این دریافت نورانی و رحمانی را پیدا کرده اند، و با حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی به بخشی قابل ملاحظه ای از این معارف تجهیز شده اند. آنچه حائز اهمیت است در کلام حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی جایگاه خاصی به مهدویت داده شده است، و در فرازهای مختلف به این مهم پرداخته اند و در پایگاه هایی منتشر شد.

وقتی به مشهدالرضا می روید، چشم های دل بگشائید پیرامون مضجع شریف علی ابن موسی الرضا مرتضی بیش از همه اولیا مشغول سیر و سلوک و سفراند، صاحب کرامت اند و در هدایت قلبی و روحی مومنان، و بیان شده بود از قول آن عزیز که یکی از مهم ترین ماموریت های آن عزیز، انتخاب یاران و یاری دهندگان، گزینش لشگرگاه ده هزار نفری است. آن 313 نفر حاکمان آینده اند برای اقصی نقاط عالم، در ادامه ده هزار نفر دیگر که در مسیر هدایت امام معصوم پرورده بشوند، تا زمانی که لازم شد، آن ها در خدمت آن اصحاب 313 نفر، قرار بگیرند. یکی از بخش های مهم، ماموریت حضرت امام رضا علیه السلام تربیت و گزینش یاران و یاوران مهدوی بوده است.  

 

انتهای‌پیام/