مشکل ادبیات انقلاب در سرفصل قیام ۱۵ خرداد نظریهپردازی است
خسرو آقا یاری نویسنده و منتقد ادبی میگوید: مشکل ادبیات انقلاب در سرفصل قیام ۱۵ خرداد نظریهپردازی است.به همین دلیل ما در این حوزه هنوز حرفی برای گفتن نداریم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ادبیات مدرن فارسی به ویژه از انقلاب مشروطیت به بعد در خودآگاهی ملی و بیداری ایرانیان و نیز معرفی بیدادهای روارفته بر ملت نقشی اساسی ایفا کرده است. حوادث، افراد و بزنگاههای سیاسی و اجتماعی ایران، در قالب شعر و به طور ویژه ادبیات بازنمایی ویژهای داشته است.
با این ترتیب اگر ادبیات را نماد روح حاکم بر آن جامعه و بازتابدهنده رویدادهای رخ داده در بزنگاههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن به شمار آوریم، بسیاری از مقاطع تاثیرگذار در جریان مبارزات مردم ایران علیه رژیم پهلوی را نیز باید در زمره همین بزنگاهها به شمار آورد.
ادبیات داستانی ایران در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و به دلیل جو حاکم بر کشور تنها توانسته بود به صورتی کاملاً زیر پوستی به کلیت ظلم و خفقان حاکم بر جامعه و نیز بازنمایی غیرمستقیم برخی آسیبهای اجتماعی توجه نشان دهد که البته همین موضوع نیز جریان غالب بر بدنه ادبیات در ایران نبود و بسیاری ترجیح میدادند هنر و ادبیات را بیش از آنکه بازتاب اجتماع پیرامونی خود بپندارند، بازتابی از درونیات و ذهنیات خود به شمار آورند.
در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و به طور ویژه در دهه هشتاد جریانی جوان در ادبیات داستانی ایران به موضوع بازتاب حوادث تاریخی و سرنوشت ساز مقاطع مبارزاتی مردم ایران علیه حکومت پهلوی توجه نشان داد که از جمله آنها قیام تاریخی 15 خرداد به شمار میرود.با این همه این جریان چندان پا نگرفت و در ادامه مسیر، با آسیبها و نواقصی از جمله تکرار و کمبود نگاه و زاویه تازه مواجه شد.
خسرو آقایاری نویسنده معتقد است که قیام 15 خرداد واقعه انقلابی بسیار مهمی بوده که با تمام انقلابهای سیاسی اجتماعی چند قرن اخیر متفاوت است، با این حال ادبیات داستانی بسیار اندک به آن پرداخته و کار قابل دفاع و شایان توجهی در این حوزه وجود ندارد یا اندک است. او مشکل اصلی را در حوزه نظریهپردازی عنوان میکند. متن گفتوگوی تسنیم با خسرو آقایاری به شرح ذیل است:
* تسنیم: قیام 15 خرداد یک جنبش انقلابی خاص است که طبیعتا انتظار میرود، در ادبیات داستانی به آن توجه ویژهای شده باشد، حال آنکه وقتی به سراغ کتابهای منتشر شده در این حوزه میرویم با اندک آثار مواجه هستیم، چرا چنین است؟
قیام 15خرداد،به اعتقاد من،نه یک جنبش، بلکه چنانکه به درستی درسئوال مذکور است، انقلابی بسیار خاص ومتفاوت با تمامی انقلابهای اجتماعی،سیاسی چندقرن اخیر است. وجه تفاوت این انقلاب را باید در الهی بودن آن به معنای اخص و الگو گرفتن تام وتمام حضرت امام خمینی(ره) از حرکتهای پیامبران الهی و معرفت قرآنی شخص ایشان دانست. اگر بخواهیم برخی از مبانی و اصول این حرکت را بکاویم، میتوان به آیه 36 سوره نحل اشاره کرد که میفرماید: ولقدبعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدواالله واجتنبواالطاغوت.( به تحقیق درمیان هر امتی رسولی را برانگیختیم تا آنان را به یکتاپرستی بخواند و ازپرستش طاغوت بازدارد.)
انقلاب اجتماعی سیاسی امام خمینی (ره) نیز براین اساس و بر اجتناب از طاغوت و پرستش خدای یگانه استوار است.
هرحرکتی دربطن خود، پیش از عمل و آغازحرکت و اجتناب از عملزدگی، برمبانی نظری و بینش معرفتی استوار است. مبانی روشنی که نقشه همه حرکتها و در ساحت بنیادین، در جایگاه مبنا و فنداسیون تعریف و تبیین نظام نوبنیاد قرار دارد.
این ساختار نوبنیاد، درقلمرو فرهنگ، ادبیات، هنر و تبلیغات نیز نیازمند مدیومها و رسانههایی است که در ارتباط مستقیم با ساحتهای معرفتی و بنیادین نظام قرارداشته باشد.تحلیل این مقوله نیازمند فرصت مبسوطی است که بتوان در همه قلمروهای اجتماعی وفرهنگی، تعارض ها و تزاحمهایی که از این منظر پدید آمده وموجب پیدایش بحرانها وپیامدهای سوء است، را به درستی تبیین کرد. اما ازآنجایی که سئوال مطرح شده در حوزه ادبیات داستانی است، به ناگزیر تنها به این قلمرو خواهم پرداخت.
به اعتقاد من مشکل اساسی درحوزه نظر است. پیش از اقدام با هرگونه عمل وتولید خلاق، باید قلمروهای نظری را به روشنی کاوید و مبانی و مبادی ورود به این جهان ( جهان داستان ) و سویههای گوناگون و عناصر و عوامل موثر در آن را روشن کرد.
جهان داستان وگستردگی قلمرو قانونمندیهای حاکم بر آن و عناصر داستان از پیرنگ، تا شخصیت و روایت و غیره، مبتنی برمباحث شناختی بسیار دقیق درساحتهای معرفت نظری است.
اساساً ساختار داستان کلاسیک ومدرن، به عنوان مدیومی فرهنگی که از قرن 17 بدین سو در مغرب زمین، تعریف و ساز وکارهای آن بسیار دقیق ترسیم شد، دقیقاً برمبنای پوزیتیویسم منطقی مبتنی است. در نظریههای جدیدتر درحوزه داستان مدرن، مثلا انکارپیرنگ در داستان، و یگانه دانستن پیرنگ و شخصیت که در نظریههای متاخر بیان میشود، دقیقاً برمبانی اومانیستی و با اهداف بسیارروشنی مطرح میشود.
قلمرو جهان داستان در این مبنا با حاکمیت علیت و رابطه علت ومعلولی، جهان خاصی میشود که بسیاری ازمفاهیم برآمده ازمعارف الهی ومفاهیم قدسی، امکان بازنمود در این تنگنا را ندارد.به اختصار میگویم که مشکل ادبیات داستانی ما چه در سرفصل قیام الهی امام خمینی و چه پس از آن در داستان انقلاب و ادبیات دفاع مقدس، مشکل نظری است. نظریه ادبیات ما مولفهای تابع فرهنگ بیگانه است که در تعارض جدی و مستقیم با معارف و فرهنگ انقلاب قراردارد.
برخی گمان میکنند، مشکل فقدان نظریه و به کارگرفتن نظریات بیگانه را میتوان با استقراء در آثار خلاقه حل کرد و پژوهشگران میتوانند در فراوانی این آثار با شیوه استقرایی به نظریه ادبیات انقلاب دست بیابند. این گمان، گمانی باطل است. چرا که استقراء در جزئیات هرگز به امرکلی دست نمییابد و نظریه در قلمرو امور کلی قراردارد. با این تقدیر چه آثار فراوانی درقلمرو داستان انقلاب و سرفصلهای مختلف آن داشته باشیم و چه فاقد چنین آثاری باشیم، چیزی تغییر نخواهد کرد.
مسئله اصلی در این حوزه، نویسندگان سنتی و پیشکسوت که به هرصورت به کارآفرینش خود ادامه میدهند، نیستند. باید به نسل جوان و آنچه که درپیش روی آنان است، اندیشید. مرجع فکری این طبقه، آثار فراوان ترجمه و دانشگاه و اساتید آن است.
اگر نویسنده جوانی به موضوع مورد اشاره شما بپردازد و اثرخلاقی بیافریند، قطعا تمایل دارد درجلسات نقد دانشگاهی، درپیشگاه اساتید خود و در مجامع دیگر نیز آن را قرائت کند.
طبیعتا پس از قرائت داستان، انتظار نقد را نیز باید داشته باشد، تصورمیکنید، در این نوع مجامع، چه نقدی براین داستان میکنند؟
تنها با یک عبارت که موضوع داستان شما، مفهومی ( subject= سوبژکتیو) است وچنین مفهومی اساسا جایگاهی در تاریخ ودر قلمرو داستان مدرن ندارد، گاه آرزوهای نویسنده و اساس و ریشه این حرکت اجتماعی، سیاسی بزرگ را در تاریخ و در منظر ادبیات مورد انکار قرار میدهند.
این مفهوم به این معنی است که در شرایط فقدان نظریه خودی، دستگاه نقد نیز وجود ندارد! لذا استادان خود رامحق میدانند که با دستگاه نقد بیگانه، هراثر قابل دفاعی را هرچه تمامتر منکوب کنند. به این ترتیب باید پرسید نویسندگان جوان، چرا باید دراین قلمرو بنویسند؟ وظیفه پاسخگویی به این همه تعارض فرهنگی و تفاوتها به عهده کیست؟!
* تسنیم: برخی رغبت اندک نویسندهها به برخی از وقایع تاریخی را به دلیل نبود اطلاعات کافی از آن در تاریخ میدانند، به نظر میرسد درباره قیام 15 خرداد اطلاعات کافی وجود دارد.
بله، داشتن اطلاعات جامع و کافی درمورد رخدادها وجزئیات و شخصیتها، ازالتزمات نوشتن داستان است. برخلاف باور شما من اعتقاد دارم، اطلاعات کافی درباره اشخاص، رخدادها، اماکن و... در این خصوص، بسیار کلی و ناکافی است. داستان نویس، الزاما پژوهشگر نیست. او نمیتواند بطور حرفهای به پژوهشهای اجتماعی بپردازد. این کار وظیفه پژوهشگاههای تخصصی وپژوهشگران تربیت شده است که بتوانند مدارک مورد نیاز و اطلاعات لازم را بطور دقیق جمعآوری کنند. وجود کتابخانههای تخصصی دراین موارد میتواند به تسهیل کارنوشتن داستان بسیار کمک کند.
* تسنیم: آثار اندک منتشر شده در این حوزه را چگونه ارزیابی میکنید؟
بدیهی است که کار قابل دفاع و شایان توجهی در این خصوص نوشته نشده و با همه عظمت آن نویسندگان کمتر به این مقوله پرداختهاند. این وظیفه سیاستگذاران است که با تمهیداتی شوق به نوشتن را در نویسندگان برانگیزند.
* تسنیم: برخی منتقدان بر این باورند که فضاها در ادبیات داستانی انقلاب و به ویژه در حوزه موضوعاتی چون قیام 15 خرداد و...به سمت فضاهای تکراری پیش رفته است و موضوع بکر و تازهای در کارها دیده نمیشود، نظر شما در این زمینه چیست؟
موضوع تکراری مانع نوشتن خلاق نیست. بسیاری از موضوعات تکراری با ترفندهای تازه تبدیل به اثر خلاق و قابل اعتناء شدهاند. به اعتقاد من مشکل همچنان ،مشکل نظری و تاتوانی پژوهشگران حوزه نظریه است. اساسا اینکه ما در فقدان پژوهشگر تربیت شده و آشنا با مبانی نظری فرهنگ مبدا و مقصد، و در خلاء وجود پژوهشگاهها و آکادمیها، انتظار داریم، چنان که تا به حال مرسوم بوده، کار مباحث نظری و حوزه نقد را هم به عهده شاعر و نویسنده واگذار کنیم، کارنابجایی بوده که متاسفانه مرتکب آن شدهایم. باید پژوهشگر آشنا با فرهنگ و معارف خودی و نقاد در حوزه اندیشههای بیگانه تربیت کنیم.
به پژوهشگاههای تخصصی نیاز فراوان داریم. و پیش از همه اینها باید نظریههای تدوین شده و سرفصلهای معلوم و متون نظری قابل و پاسخگو را درهمه حوزه های فرهنگی، تربیتی و ادبی و هنری تدوین کنیم.
اصرار برخی از مراکز فرهنگی و رسانهای تاثیرگذار،در خصوص این نوع موضوعات که حتما نوشتههای با این موضوعات باید کاملا و صددرصد واقعگرا و مستند باشد، نشانه بیگانگی آنها با حوزه داستان خلاق است. مگر برای نوشتن درحوزههای کاملا واقعگر و رئال مثل داستان انقلاب، دفاع مقدس و ...نویسنده نمی تواند ضمن وفادارماندن به وقایع تاریخی، در روایت داستان، و توالی حوادث از تخیل خود کمک بگیرد؟ چه کسی چنین ادعایی را کرده؟ این یعنی خط بطلان کشیدن بربخش عظیمی از ادبیات و محروم کردن نویسنده از امکانات و ابزارهایی که می تواند به اختیار بگیرد.
ولی پیش از اینها باید تکلیف خودمان را باید با مباحث نظری روشن کنیم. مثلا فرا روایتها، درحوزه نظری با چه مبنای شناختی ، میتواند محقق شود.
آیا اساسا با وفادارماندن به فاعل شناسا وحفظ ذهنیت ثباتمند ، میتوان به فرا روایت دست یافت. چیزی که فلسفههای مدرن برای نجات از همین تکرارهایی که اشاره کردید. چشم بر روی برخی از حقایق بستند و به ورطه ایدهآلیسم غلطیدند. اتفاقا درمبنای دینی ما امکان نظری برای به کار گرفتن چنین ترفندهایی بهتر وجود دارد. یا مثلا بحث زمان و شکستن زمان خطی در روایت چگونه میتواند اتفاق بیفتد.
بسیاری از امکانات نظری وظرفیت های دیگر درحوزه نگرش دینی ما وجود دارد که متاسفانه خود را از آنها محروم کردهایم.
* تسنیم: به نظر شما برای پرداخت بیشتر و بهتر ادبیات داستانی در این حوزه چه باید کرد؟
برای ترغیب، نویسندگان جوان و ورود بیشتر به این حوزهها باید مراکز فرهنگی وهنری درسیاستگذاریهای خود به این مثال توجه داشته باشند. به عنوان مثال درحال حاضر رسانه ملی در سرفصلهای خود که برای اولویت تولید به آنها توجه دارد، به نظر میرسد که نگاه لازم را به این موضوع ندارد. برگزاری جایزههای خاص ادبی با موضوع یاد شده میتواند زمینه لازم را برای توجه نویسندگان فراهم کند. و از آن جمله است برگزاری کارگاههای تخصصی داستان نویسی با این موضوع برای نویسندگان جوان و...
انتهای پیام/