تبرئه قاتل پیش از دادگاه

سریال افعی تهران که چند روزی از پخش قسمت پایانی آن می‌گذرد، یکی از آثار پرمخاطب ماعه‌های اخیر بود که نظر مثبت بسیاری از مردم و منتقدان را جلب کرد. این سریال‌ اما در ایستگاه پایانی، انتقادهایی را برانگیخت که قابل تامل به نظر می‌رسند.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، سریال افعی تهران که چند روزی از پخش قسمت پایانی آن می‌گذرد، یکی از آثار پرمخاطب ماه‌های اخیر بود که نظر مثبت بسیاری از مردم و منتقدان را جلب کرد. این سریال‌ اما در ایستگاه پایانی، انتقادهایی را برانگیخت که قابل تامل به نظر می‌رسند. اگر از مخاطبانی هستید که هنوز سریال را ندیده‌اید و از افشای جزئیات نگرانید، توصیه می‌کنیم ادامه مطلب را مطالعه نکنید. این تحلیل به بررسی دقیق جزئیات قسمت آخر و سکانس پایانی می‌پردازد.

در نگاهی اجمالی به شخصیت‌های سریال به این نتیجه می‌رسیم که نقش‌آفرینان اصلی فیلم، شخصیت‌های منفی هستند که یا در گذشته آسیب دیده‌اند یا در حال آسیب زدن به دیگران‌اند. چرایی و میزان این آسیب‌دیدگی‌ها نامعلوم است و فیلم هیچ توضیح روشنی در مورد آن‌ها نمی‌دهد. چه ترومایی در کودکی آرمان بیانی از او «افعی تهران» را ساخته است؟ چرا رفتارهای منفی او به وضوح نمایش داده نمی‌شوند و علت اصلی نفرت آرمان بیانی از کودک‌آزاری در فیلم بیان نمی‌شود؟ این نفرت چگونه شکل گرفته و به چه دلیلی او را به سمت انتقام و جنایت سوق داده است؟ مواردی از این دست، از دو منظر قابل بررسی هستند: از منظر سینمایی، این شیوه پرداخت شخصیت، حاکی از نوعی ضعف دراماتیک است و از منظر اخلاقی و اجتماعی نیز می‌تواند زمینه توجیه هر نوع جنایتی در بستر یک اجتماع ملتهب، مثل جامعه ایرانی را فراهم آورد و در سطح عمومی به آسیب‌های اجتماعی دامن بزند.

سوال این است که آرمان بیانی دقیقا از چه چیزی انتقام می‌گیرد؟ آیا نفرت عمومی از کودک‌آزاری کافی است؟ داشتن یک ترومای ناشی از کودک‌آزاری می‌توانست نقش مؤثری در ساختن یک ضدقهرمان پیچیده برای فیلم ایفا کند. در فیلم‌های کیمیایی، شخصیت‌های منفی در انتها نجات می‌یابند و به رفتارهای خود ادامه می‌دهند. حتی نویسنده‌‌های هالیوودی نیز اغلب تلاش می‌کنند که شخصیت اصلی فیلم، حتی اگر شرور باشد بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند؛ اما فرجام آن‌ها برای سینماگران سرتاسر جهان، علاوه بر اهمیت دراماتیک، از اهمیت اخلاقی و اجتماعی هم برخوردار است.

«افعی تهران» در بسیاری از سکانس‌ها و ایده‌ها به تقلید از آثار دیگر پرداخته است. به‌‌عنوان ‌مثال، رابطه تراپیست با مجرمی که برای درمان نزد او آمده، یادآور سریال «خانواده سوپرانو» است؛ اما این تقلیدها به ‌صورت ناقص و بدون ظرافت‌های لازم اجرا شده‌اند. آیا همدلی با یک قاتل و تحسین حس انتقام می‌تواند هدف یک فیلم باشد؟ یا این‌که نمایش قاتلی که آزادانه می‌چرخد و به جنایت‌هایش افتخار می‌کند، اخلاقی است؟

این سریال در طول داستان خود به‌ صورت مداوم بین ژانرهای مختلف تغییر می‌کند. گاهی یک اثر جنایی - معمایی است، گاهی ملودرام، گاهی کمدی و گاهی هم رنگ و بوی یک درام اجتماعی را به خود می‌گیرد. این تغییرات لحن و ژانر، خوانش یکپارچه‌ای از سریال ارائه نمی‌دهند و باعث سردرگمی مخاطب می‌شوند. در قسمت نهم، استفاده بیش از حد از کلیپ‌های تصویری با موسیقی انتخابی غربی، به این سریال حالت موزیک ویدئو می‌دهد که از فضای اصلی داستان فاصله می‌گیرد.

با نزدیک شدن به پایان سریال، این سوال مطرح می‌شود که علت اصلی انتقام‌جویی آرمان بیانی چیست؟ چرا ترومای کودکی او به‌وضوح نشان داده نمی‌شود و چرا داستان به‌درستی به یک نتیجه‌گیری علی و معلولی نمی‌رسد؟ حتی در فیلم‌های هالیوودی نیز به ندرت پیش می‌آید که شخصیت اصلی فیلم با تمام شرارت‌هایش زنده بماند و به اهدافش ادامه دهد.

شخصیت جودی که نماینده پلیس یا کارآگاه جنایی در فیلم است، به‌درستی طراحی نشده است و فیلمساز به یک سکانس شعاری از پرداخت او که نماینده پلیس است، بسنده می‌کند. در سکانسی دیگر، جودی عملا از بازی خارج می‌شود و کار به شخصیتی سپرده می‌شود که سروش صحت ایفای نقش او را برعهده دارد و عجیب این‌که او هم در پایان فریب می‌خورد و به سادگی از چرخه درام خارج می‌شود. او اصلا نقشی پیش‌رونده در داستان ندارد و فقط به ‌صورت پراکنده ظاهر می‌شود، گرهی را باز نمی‌کند، گرهی را هم کور نمی‌کند و در نهایت با دیدن چند ویدئو از آرمان بیانی، به‌راحتی قانع می‌شود که او قاتل نیست.

سریال «افعی تهران» با وجود داشتن نکات مثبت در بازیگری و تصویربرداری، در نهایت به دلیل نداشتن محتوای قوی و منطقی، نتوانست داستان خود را به‌درستی به پایان برساند. این سریال با تغییرات مداوم لحن و ژانر، تقلیدهای ناقص از آثار دیگر و ناتوانی در ارائه یک پایان منطقی و تأثیرگذار، مخاطبان خود را ناامید کرد.

فرض کنید پلیسی که با دیدن یکی، دو ویدئو از آرمان بیانی که برای همسرش آزاده صمدی و پسرش فرستاده است، قبول کند و قانع شود که این شخص قاتل نیست. چنین چیزی معقول و موجه به نظر نمی‌رسد.این قضیه در جهان امروز بیشتر به یک شوخی شبیه است؛ درحالی‌که همه می‌دانیم امروزه با موبایل یا کارت‌های بانکی، می‌توان اشخاص را رهگیری کرد که در چه زمانی کجا بوده‌اند. پلیسی که هر وقت بخواهد می‌تواند به راحتی جلوی آرمان بیانی ظاهر شود و حتی او را دستگیر کند. (مانند زمان نمایش فیلم برای منتقدان یا زمان دستگیری او در مطب روانکاو و...)، حالا برای رهگیری او، مستقیما از خودش سوال می‌کند و به جواب او هم اکتفا می‌کند. اگر جنایت مهمی در کار است که ابعاد رسانه‌‌ای و امنیتی گسترده‌ای هم پیدا کرده، پس پلیس جنایی‌ متبحر و باهوش هم حتما باید حضور داشته باشد؛ پلیسی که در «افعی تهران» خبری از او نیست.

بستر داستان «افعی تهران» بر یک موضوع حساس و ملتهب انسانی - اجتماعی تأکید دارد؛ اما آیا اتفاق رخ داده در سکانس پایانی توانایی رویارویی با التهابات مطرح شده توسط خود فیلم را دارد؟ تمام آن‌چه در قسمت پایانی دیدیم، در جمله‌ای که تراپیست روی برگه می‌نویسد، خلاصه می‌شود: «شاید من با افعی تهران احساس همدردی می‌کنم.»

در نهایت، سریال «افعی تهران»، با وجود داشتن نکاتی در بازیگری و تصویربرداری، به دلیل نداشتن محتوای قوی و منطقی و البته ضعف در ساختار درام‌نویسی، نتوانسته است داستان خود را به‌درستی به پایان برساند. ترویج نوعی خشونت روشنفکرانه و البته دامن زدن به حس انتقام‌جویی، با تبرئه کامل یک قاتل سریالی، چیزی نیست که جامعه مخاطبان این سریال به راحتی از کنارش عبور کنند.

علاوه بر این، با مشخص شدن هویت افعی تهران، چند سوال مهم و بی‌پاسخ در اثر خودنمایی می‌کنند که مخاطب جواب منطقی و قابل پذیرشی برایشان پیدا نمی‌کند. به نظر می‌رسد که سازندگان «افعی تهران»، تعمدا آدرس‌های غلطی را در این مجموعه گنجانده بودند تا مخاطب گیج شود و دنبال کردن قصه برایش جذاب باقی بماند. وقتی شخصیت آرمان بیانی، هم‌زمان افعی تهران و کارگردان فیلم افعی تهران است، دیگر چه نیازی به تماس تهدیدآمیز وجود دارد؟ تماس‌هایی که کارکرد آن‌ها صرفا گمراه کردن مخاطب است. علاوه بر این، چرا باید پای یک افعی تهران جعلی به میان بیاید که دست بر قضا از جای دفن شدن یکی از جنازه‌ها هم مطلع است؟ عجیب‌تر از همه این است که آن قاتل جعلی (به‌عنوان افعی تهران) اعدام می‌شود، درحالی‌که به همه قتل‌هایش اعتراف نکرده است. هر مخاطبی که کمترین آشنایی با روند قضایی رسیدگی به پرونده‌های قتل داشته باشد، به خوبی می‌داند که تا همه ابعاد جنایت‌های قاتل روشن نشوند، قاتل صراحتا و با جزئیات به آن‌ها اعتراف نکند و صحنه‌ها بازسازی نشوند، حکم اعدام اجرا نخواهد شد. علاوه بر این، پلیس‌های منفعل و کم‌هوش این سریال، در طول روند رسیدگی به پرونده قاتل تقلبی، متوجه هیچ تناقضی در گفتار او نشده‌اند که چنین مواردی برای بیننده باهوش و پرتوقع شبکه نمایش خانگی ایران پذیرفتی نیست.

منبع: صبح نو

انتهای پیام/