ناشری که اهل شکار نوقلمها بود
زندهیاد حسنزاده اهل هیاهو و هوچیگری نبود. حتی اندکی ملامتی نیز بود. به اندازه بود خود را ننمود. حُسن سلوکی دلپذیر داشت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ منوچهر حسنزاده، مدیر انتشارات «مروارید» روز گذشته شنبه دوم تیرماه در سن 91 سالگی از دنیا رفت.
احمدرضا بهرامپور عمران، نویسنده و پژوهشگر در یادداشتی به شرح زندگی و فعالیتهای حسنزاده پرداخته است، این یادداشت به شرح ذیل است:
مدیری منضبط و ناشری خوشنام چشم از جهان فروبست. نخستینبار برای چاپِ کتابم ایشان را که دیدم، نزدیکبه هشتاد سالی داشت اما هفتادساله مینمود. پر از انگیزه و سرشار از زندگی. جوانان را محترم میداشت. بعدها که به بهانههایی بیشتر به دفترش سرمیزدم شاهدِ برنامهریزیهایش برای شکار نوقلمها بودم.
حسنزاده اوایل دهه چهل هنگامی که هنوز در ارتش خدمت میکرد، به اتفاق دوستانش (ازجمله زندهیاد علیبیک و مجید روشنگر) دوراندیشانه به فکر فرداروز بازنشستگیاش هم بود و انتشارات مروارید را تاسیسکرد. مروارید در همان آغاز کار، اعتماد سرآمدان شعر و فرهنگ آن روز را به خود جلبکرد، از فروغ و شاملو و اخوان و نادرپور گرفته تا بیضایی و آشوری و دیگران در مروارید کتاب چاپکردند.
زندهیاد حسنزاده و همکاراناش از همان سالهای نخست تاسیس انتشاراتیشان، مجلهای ادبی با عنوان «بررسی کتاب» را هم منتشرمیکردند. این کوشش فرهنگی که گامی موثر در حوزه نقد و معرفی کتاب بود، در دهههای اخیر بههمت مجید روشنگر در آمریکا دنبالشده است.
زندهیاد حسنزاده گاه و بیگاه با مطبوعات و مجلات نیز گفتوگو میکرد و معضلات پیش روی ناشران را یادآورمیشد. این گفتوگوها بیانگر نگرش ناشری دغدغهمند بود. او مردی فرهیخته و فرهنگمدار بود. مروارید انتشاراتی نواندیش و خوشفکر بود و هنوز نیز هست. اگر این اواخر بهویژه در حوزه ادبیات خلاق اندکی کاستی در تولیداتش دیده میشود، باید آن را به حساب ضعف عمومی فرهنگ دهههای اخیر در قیاس با دهههای شکوفای چهل و پنجاه گذاشت.
زندهیاد حسنزاده اهل هیاهو و هوچیگری نبود. حتی بهنظرم اندکی ملامتی نیز بود. به اندازه بود خود را ننمود. حُسن سلوکی دلپذیر داشت. در کنج دفترش سهتاری نیز داشت و گاه پنجهای نیز بر سیم میخراماند و حتماً زمزمهای هم میکرد. من البته زمزمهاش را هرگز نشنیدم! او خطی خوش هم داشت. این را از ظرافت خط کتابهای اهداییاش به خودم میگویم. شعرشناس اگر که نبود، اما بیگمان قدر شعر و شاعران را بهنیکی میدانست. از میان شاعران امروز نیز شیفته قیصر امینپور بود.
حسنزاده اهل کار بود و کار؛ و بیکاری را عار میدانست. صبحها اغلب ساعت هفت در دفتر کارش حاضر بود. شاید این روحیه منضبط و پرتکاپو مرهون تربیت نظامیاش بوده باشد. البته این نظم نظامیانه در وجودش با روحیهای لطیف و هنردوست به تعادلی رسیدهبود. در عین جدیت، خوشطبع و لطیفخو بود. توجه به کاریکلماتورهای پرویز شاپور و طراحیهای شوخطبعانه و بیپروای اردشیر محصص و نیز طبع چندین اثر داستانی و شعریِ طنزآمیز، از همین روحیهاش حکایتدارد.
بهیاد دارم اوایل دهه 90 که مروارید پنجاه ساله شده بود، پیشنهاد دادم مجلس و محفلی برگزار شود تا قدر این نیم قرن تلاش دانسته شود. خیلی ساده و بیپیرایه گفت: «ولشکن بابا! که چی؟! بهجای دویدن برای اینجور چیزها و کارها، دو تا کتاب خوب چاپکنیم، بهتر نیست؟!»
حسنزاده آثار را برای داوری به کارشناسانی معتمد و استادان زبده میسپرد. خبر دارم که برخی از آثار را برای داوری و ارزیابی به استادانی همچون شفیعی کدکنی، پورنامداریان و شمیسا میسپرد.
حدود سالهای 96 و 97 برای آخرینبار که در دفتر مروارید دیدمش کمی دچار فراموشی شده بود. خودش (شاید برای پرهیز از اقرار به عارضه فراموشی) میگفت: در نیروی حافظهام خللی وارد شده! چندسال بعد، از دستاندرکاران نشرِ مروارید شنیدم که این مدیر خوشنام برای گذراندن زندگی در کنار فرزندانش به خارج از کشور رفته و امروز شنیدن این خبر ناگوار مرا به یاد تلاشهای پنجاهساله این مرد فرهنگمدار انداخت.
امیدوارم مروارید؛ این درّ یتیم ناشران تخصصی ادبیات، زیر بار سنگین مصائب گوناگون بازار نشر، قد خم نکند و همچنان خوش بدرخشد.
انتهای پیام/