روایتی از شناسنامه‌های‌ خاکی در انتخابات دزفول

«ارتش عراق شهرهای نامبرده ی زیر را توسط جنگنده های هوایی خود و نیروی موشکی زمینی مورد اصابت قرار خواهد داد که قبلاً هشدار دهنده معذور است.الف _دزفول »این بار هدف از تهدید این است که مردم پای صندوق های رأی حاضر نشوند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، یکم مردادماه1360فردا قرار است دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. پس از خیانت بنی صدر ، چشم ها همه به سمت و سوی محمدعلی رجایی است. کسی که طعم فقر را چشیده و سال ها برای انقلاب تلاش کرده و زندان های ساواک را تجربه کرده است.رادیو عراق مثل همیشه مردم دزفول را تهدید به موشک باران می کند. اما مردم دزفول به این تهدید عادت کرده اند.

«ارتش عراق شهرهای نامبرده ی زیر را توسط جنگنده های هوایی خود و  نیروی موشکی زمینی مورد اصابت قرار خواهد داد که قبلاً هشدار دهنده معذور است.الف : دزفول »این بار هدف از تهدید این است که مردم پای صندوق های رأی حاضر نشوند. اما مردمی که حدود یک سال است زندگی عادی خود را زیر موشک های 12 متری دنبال کرده اند، حالا که پای فرمان امام و رهبرشان در میان است، بخاطر توپ و موشک ها پا پس بکشند؟ هیهات!

 صدام به وعده اش مثل همیشه عمل می کند و در ماه رمضان و روز شهادت امام علی (ع) ، باران توپخانه اش را روی دزفول می ریزد. صدای گلوله های توپخانه رژیم بعثی ، شهر را به تکاپو می اندازد.

یکی از گلوله ها به خانه حاج مجید حاجی جعفرنمازی خورده است! خودش جبهه است، اما زن و فرزندش در خانه. مردم برای کمک می آیند. همسر حاج مجید که زخمی شده است را  از زیر آوار بیرون می آید ، اما محمد سه ساله . . .به حاج مجید خبر می دهند و از جبهه های اطراف دزفول خودش راخانه می رساند. خانه ای که حالا دیگر بیشتر شبیه ویرانه است.

پیکر محمد منتقل شده است به سردخانه و حاج مجید هم به همراه همسرش که قدری جراحت هم دارد، کنار اقوامشان در چادر، جایی حوالی شهرک محمدبن جعفر طیار می‌روند.

خواب به چشمان حاج مجید نمی آید. به همسرش می‌گوید: « تکه هایی از بدن محمد حتماً در آوارها مانده! برویم پیدایشان کنیم خوراک سگ های ولگرد نشود! »

خودش و همسرش می آیند روی خرابه های خانه! با چراغ قوه  خاک ها و آجرها را زیر و رو می کند و تکه هایی از پیکر کودک سه ساله اش را پیدا می کند.حاج مجید نگاهی به اطراف می کند و برخی وسایل خانه را که سالم مانده ، بر می دارد و یک گوشه می گذارد .

اینجا اما همسرش کاری می کند که برای همیشه در تاریخ ماندگار می شود.

فریاد می زند: «حاج مجید! چکار می کنی! من هیچ کدام از این خورده ریزها را نمی خواهم! فقط برایم یک چیز را پیدا کن! »حاج مجید که هنوز دستانش سرخ از خون قطعات پیکر کودک شهیدش است می گوید: «دنبال چه هستی؟ چی را باید پیدا کنم؟ »

 شناسنامه ها را پیداکن! شناسنامه ها را پیدا کن که فردا برویم و رأی بدهیم! صدام لعنتی هدفش این است که ما پای صندوق نرویم! اما کور خوانده! من اول رای میدهم و بعد پیکر محمدم را دست خاک می دهم ! اینطوری برای چشم صدام خار می شویم. برای چشم دشمن! تا ببیند نمی تواند ما را از امام و انقلابمان جدا کند.

حاج مجید به سختی شناسنامه ها را در آن شدت آوار پیدا می کند و لبخند همسرش دیدنی ترین تصویر عالم است که زیر نور کم سوی ماه شب بیست و دوم رمضان می‌درخشد.

فردا صبح ، حاج مجید و همسرش و همه اقوام و آشنایی که برای تشییع و تدفین محمدکوچولوی شهید آمده اند،  با زبان روزه اول می روند مسجد و رأی هایشان را به صندوق می ریزند تا عمل کنند به تکلیفی که امامشان روی شانه شان گذاشته و سپس پیکر اربا اربای کودک سه ساله را روی شانه تا گلزار شهدای بهشت علی می برند.

و اینک دوم مردادماه 1360 ، حاج مجید و همسرش می مانند با دو مُهرِ آبی انتخابات در شناسنامه های خاک گرفته شان و یک مهر قرمز «به فیض شهادت نائل آمد» در شناسنامه محمد شهیدشان.

به گزارش تسنیم: شاید برخی ها گمان کنند که این روایت ، قصه و داستان و تخیل است ، اما یقین بدانند که عین واقعیت است و دزفولی ها از این حماسه ها بسیار آفریده اند. اما کسی این حماسه های بی بنظیر را برای تاریخ ثبت نکرده است. خدا می داند چه تعداد از این حقایق و حماسه های روایت نشده ، برای همیشه به همراه راویانش زیر خاک رفته است.

شهید محمد حاجی جعفر نمازی  متولد 1357 در مورخ اول مرداماه 1360 در سن سه سالگی در اثر ترکش های توپ مزدوران بعث عراق به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است.

گزارش از علی موجودی

انتهای پیام/735/.