آیین ۱۰۰ساله پخت آش نذری با عشق حسین در گیلان + فیلم

آئین «پخت آش نذری و تقدیم مجمع‌های غذا» درشب تاسوعا در روستای ناصران شفت بیش از ۱۰۰ سال است که با حرارت عشق حسینی پابرجا مانده و حامیان اصلی این نذر هم مردمِ محل و خیران بوده و هستند.

به خبرگزاری تسنیم از رشت، جاده رشت به روستای ناصرانِ شفت؛ بارها این مسیر را طی کردیم تا رسیدن به خانه‌باغِ مادربزرگ که از ما دور بود و در انتهای این روستا در خانه‌ای روستایی جذاب در دلِ طبیعت بکر زندگی می‌کرد. 

از اولِ هفته منتظر تعطیلاتِ آخر هفته بودیم تا لحظاتی را کنار مادربزرگ و روستای دلنشین آبا و اجدادی بگذرانیم؛ همیشه عاشقِ در آغوش کشیدن مادربزرگ و پرسه زدن در ایوان چوبی خانه‌اش و قدم زدن کنار رودخانه‌ای که از دلِ روستا رد می‌شد بودم به‌ همین خاطر قسمت اعظمی از خاطرات دوران نوجوانی‌ام در دل همین طبیعت و خانه روستایی مادربزرگ در تعطیلات نوروز و تابستان خلاصه می‌شد. 

هر سال با فرارسیدن ماه محرم، خانه روستایی مادربزرگ پر از عطر و بوی دلنشین فسنجان نذری می‌شد؛ نه‌ تنها مادربزرگ بلکه جنب و جوش خاصی بین همسایه‌های مادربزرگ و دیگر زنان و مردان روستایی نیز حاکم می‌شد؛ همه خودشان را آماده می‌کردند تا به طریقی دلدادگی خود را به اباعبدالله‌الحسین (ع) و اهل‌بیت نشان دهند. 

از مسجدِ محل هم خبر می‌دادند قرار است طبق رسم هرساله آش نذری در قسمتی از صحن مسجد ناصران با کمک اهالی محل پخت شود؛ آیینی که بیش از 100 سال است با حرارت عشق حسینی پابرجا مانده و حامیان اصلی این نذر هم مردمِ محل و خیران بوده و هستند. 

طعم بی‌نظیر این آش نذری هنوز در خاطرم هست؛ سنت قدیمی که نسل به نسل منتقل شده و علاوه بر اینکه فرصتی برای خادمی اهل‌بیت فراهم می‌ساخت فضایی گرم و صمیمی برای گردهمایی خانوادگی، صله رحم و تقویت پیوندهای عاطفی بین خانواده‌ها و روستاییان نیز فراهم می‌آورد. 

 

 

زن‌های روستا هر کدام به نحوی سعی می‌کردند در ثواب این آش نذری شریک باشند، بعضی‌ها دیگ‌های مسی گران‌قیمت خود را در اختیار متولیان قرار می‌دادند؛ دیگران نیز هر آنچه که در منزل داشتند از گوشت، برنج و حبوبات گرفته تا نذورات نقدی خودشان را به عشقِ امام حسین تقدیم می‌کردند؛ جوانان و مردان هم به هیئت محل می‌پیوستند و کارهای سنگین را برعهده می‌گرفتند. 

شب تاسوعا که فرا می‌رسید بوی آش در صحن مسجد و صدای سلام و صلوات‌ها هوش از سر می‌پراند؛ تعداد دیگ‌های آش به بیش از هشت دیگ می‌رسید و دسته‌های عزاداری و مجمع‌های غذا هم یکی یکی وارد صحن مسجد می‌شدند و جمعیت بعد از صرف شام، در حیاط مسجد به سینه‌زنی و عزاداری می‌پرداختند. 

شام عزاداران هم به همت اهالی محل و روستاییان تهیه می‌شد به‌گونه‌ای که همه اهل یک خانه از کوچک و بزرگ برای فرستادن مجمع‌های غذا به مسجد کمک می‌کردند به ویژه از شب هفتم تا دهم محرم که غذا را در همین مجمع‌ها به مسجد می‌بردند و در اختیار عزاداران قرار می‌دادند. 

هیچگاه فراموشم نمی‌شود؛ شب هفتم و هشتم محرم که می‌رسید مادرم بار و بندیل را می‌بست و می‌گفت «برویم کمکِ مادربزرگ، آخر قرار است امسال هم مثل سال‌های گذشته شب تاسوعا و عاشورا، مجمع به مسجد بفرستد و دست‌تنها سختش است.» 

به محل که می‌رسیدیم با ذوق در آغوش مادربزرگ جا می‌گرفتیم او هم با دیدن نوه‌ها به شوق می‌آمد و تشکر می‌کرد که برای کمک آمده‌ایم؛ همه سریع دست به کار می‌شدند؛ مادر با کمک مادربزرگ، دیگ‌های بزرگ را روی اجاق می‌گذاشت؛ دیگر اعضای خانواده هم مشغول کاری می‌شدند البته همه چیز با نظارت دقیق مادربزرگ پیش می‌رفت و سعی می‌کرد اکثر کارها را خودش انجام دهد؛ به چهره‌هایشان که نگاه می‌کردی همه انگار نمک‌گیر شده بودند مثل عاشقی که دلش گیر معشوقی باشد و برای نشان دادن علاقه‌اش سر از پا نمی‌شناسد، فرقی ندارد حاجت گرفته باشند یا نه، فرقی ندارد قیمه نذری بدهند یا فسنجان یا نان و پنیر بلکه مهم باز بودن سفره است مثل سفره امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س). 

فسنجان یا قیمه نذری که آماده می‌شد با عشق بسته‌بندی می‌شد و داخل مجمع قرار می‌دادند؛ بعضی مجمع‌ها مستقیم به مسجد نمی‌رفت بلکه همانجا بین همسایگان پخش می‌شد؛ یادم می‌آید همراه مادر و عمه مجمع را درِ خانه همسایگان می‌بردیم و با لبخند تقدیم‌شان می‌کردیم؛ چهره‌های خوشحال و دعای خیرشان هم بهترین پاداش برای ما بود. 

این خاطرات شیرین هرساله با آمدن ماه محرم در ذهنم زنده می‌شود و یادآور عشقی است که این خانواده به دین خود و اهل‌بیت (ع) دارد؛ سال‌ها از آن روزها گذشته است و مادربزرگِ محبوب چند سالی می‌شود به‌دلیل کهولت سن دیگر توان بار گذاشتن غذای نذری را ندارد و مادرم در این شب‌ها، راه و شیوه‌اش را ادامه می‌دهد. 

از مادر شنیدم امسال هم طبق رسم هرساله آش نذری در مسجد ناصران پخت می‌شود و در کنارش مجمع‌های غذا و عزاداری هم برپا خواهد بود؛ خود را به روستا رساندم تا ضمن بهره‌مندی از مجلس سیدالشهدا، تصاویری نیز از این آیین سنتی صدساله ثبت و منعکس کنم. 

به مسجد ناصران که رسیدم، خانم‌های روستا دیگ‌های بزرگ آش را روی اجاق گذاشته بودند و مرتب هم می‌زدند؛ زنان جوان هم آمده‌اند برای کمک و حین هم زدن آش، زیر لب حاجت‌شان را طلب می‌کردند. 

یکی از بانوان با اشاره به اینکه این سنت از زمان مادر و مادربزرگ‌هایشان آغاز شده و اکنون به فرزندان‌شان رسیده است، اظهار کرد: خدمت‌رسانی به عزاداران و شیفتگان حسینی را وظیفه خود می‌دانیم و سنت پخت آش نذری نیز با کمک مردم هرسال ادامه داشته و از هیئت‌های مختلف در مراسم ما حضور پیدا می‌کنند و بعد از حاجت‌روا شدن، سالِ بعد خودشان بانی شده و در پخت آش کمک می‌کنند. 

بانوی دیگری گفت: هر قدمی که انسان برای اهل‌بیت بر می‌دارد توأم با عشق و حس و حال خاصی است که قابل وصف نیست؛ هرکسی در حد توان خودش سعی می‌کند در ثواب این نذری سهیم باشد بعضی افراد اصلا اهلِ این محل نیستند اما با اهدای حتی یک کره کوچک و بسته نمک در ثوابش شریک می‌شوند زیرا وقتی پای اهل بیت و حضرت زهرا (س) در میان باشد این سیل ارادت‌هاست که حکم‌فرمایی می‌کند. 

یکی دیگر از بانوان با اشاره به شفا یافتن چند نفر از اعضای خانواده‌اش پای دیگ آش نذری ادامه داد: هرسال به عشق حضرت زهرا (س) برای کمک خودم را پای دیگ آش می‌رسانم و شب بعد از اتمام مراسم تا صبح در مسجد می‌مانیم و بعد از اذان صبح آش بین مردم پخش می‌شود سپس دیگ‌ها را شسته و سرجایش قرار می‌دهیم. 

بانوان هر کدام مشغول کاری هستند و سرشان شلوغ است؛ بیش از این مزاحم‌شان نمی‌شوم، گوشی و میکروفون را کنار می‌گذارم و ملاقه چوبی دسته بلند را به دست گرفته و این حس خوب را تجربه می‌کنم. 

خورشید در آسمان کم کم جای خودش را با ماه عوض کرد و شب فرا رسید؛ مهمانان و عزاداران از راه رسیدند تا جایی‌که حیاط و پارکینگ مجاور مسجد کاملاً پر شده بود؛ بوی آش و مجمع‌های غذا هم در فضا پیچیده بود، دسته‌جات عزاداری روستاهای همجوار نیز با شور و احترام خاصی وارد حیاط مسجد شده و پس از سلام دادن به میزبان، به عزاداری می‌پرداختند. 

حضور کودکان و نوجوانانی که برای همراهی و همکاری به هیئت پا به میدان گذاشته و باذوق و شوقی وصف‌ناپذیر در حال فعالیت‌اند نیز به بر زیبایی‌های این صحنه افزوده است؛ در همین‌حال کاسه‌های آش نذری هم بین عزاداران پخش شد. 

صدای طبل، نوای زنجیر، اهتزاز پرچم‌های سبز و سیاه منقش به نام زیبا و مبارک امام حسین (ع)، اشک‌های رها شده بر گونه‌ها و بغض‌های فروخورده و غیره همه و همه این شعر را در ذهن هرکسی تداعی می‌کند: «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست، این چه شمعی‌ست که جان‌ها همه پروانه اوست». 

گزارش: زهرا رستگار

انتهای پیام/612