دعوت و رخصت امام حسین (ع)

امام حسین (ع) در ابتدای نهضت خود، از افراد برای نصرت خود و دین خدا دعوت می‌کرد. ولی در شب عاشورا، همه را آزاد گذاشت که داوطلبانه و به اختیار و انتخاب خود راه سعادت و شهادت را انتخاب کنند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هرچند قیام عاشورا در قاب دنیا در میان چند ساعت از شبانه‌روز به نام دهم محرم 61 هجری و یک منطقه جغرافیایی به نام کربلا محدود شده، اما در عالم معنا دارای ابعادی وسیع است که پرداختن به تمام جنبه‌ها و درس‌های آن فرصت بسیاری می‌طلبد.

خبرگزاری تسنیم به منظور بهره بردن بیشتر از درس‌های حرکت سرنوشت‌ساز امام حسین (ع) به بررسی بخش‌هایی از سخنان آیت الله بهجت (ره) پرداخته است. لازم به توضیح است که این مطالب از سوی دفتر معظم له تأیید شده است.

دعوت و رخصت امام حسین (ع)

امام حسین علیه السلام در ابتدای نهضت خود، از افراد برای نصرت خود و دین خدا دعوت می‌کرد. از جمله شخصی را پی عبدالله بن عمر فرستادند و به ایشان فرمود: «إِتقِ الله وَ أَجِبْ دَعْوَتَنا؛ خدا را در نظر بگیر و دعوت ما را اجابت کن.»

ولی در شب عاشورا، همه را آزاد گذاشت که داوطلبانه و به اختیار و انتخاب خود راه سعادت و شهادت را انتخاب کنند و به آنها فرمود: «أَنْتُمْ فِی حَلّ مِنْ بَیعَتِی، فَاتخِذُوا اللیلَ جَمَلاً، فَإِنهُمْ لایرِیدُونَ غَیرِی؛ شما در رابطه با بیعت خود با من آزاد هستید، از تاریکی شب استفاده کنید و بروید؛ زیرا آنان جز کشتن من چیزی نمی‌خواهند.»

حضرت امیر علیه السلام هم در جنگ صفین به معاویه فرمود: «من و تو با هم جنگ داریم، بیا با هم بجنگیم و راضی مشو که خون‌های مسلمان‌ها ریخته شود.»

 

 

شخصیت و مقام جناب مختار

[مختار] کسی را [برای دستگیری عمر سعد] فرستاد و آن شخص امان‌نامه‌ای [همراه] داشت. به عمر سعد نشان داد و گفت: «این امان تو است.» مختار به فرستاده‌اش گفته بود: «اگر عمر سعد به غلامش گفت عصای من را بیاور، تو گردنش را بزن. مرادش از عصا، شمشیر است، می‌خواهد با شما بجنگد.» عمر سعد گفت: «عصای مرا بیاورید.» آن‌ها هم سرش را زدند و به حسب این نقل، سرش ا بردند پیش مختار.

مختار گفت: «ابن زیاد را کشتم، عمر بن سعد را هم کشتم، شمر را هم کشتم.» در روایتی دارد که «محمد بن اشعث را هم کشتم.»

بعد از این گفت: «دیگر اگر الآن بمیرم، غصه‌ای ندارم.» [با اینکه] نزدیک نه ماه بیشتر ریاستش طول نکشید، گفت: «اگر بمیرم، غصه‌ای ندارم.» [قبل از این] در زندان [کوفه] میثم به مختار گفت: «تو قاتلان سیدالشهدا علیه السلام را می‌کشی.»

می‌شود گفت مختار در فصاحت و بلاغت، بعد از معصومین علیهم السلام اول بوده است. یک نماز عجیبی می‌خواند و مسلسل خطبه‌ای می‌خواند که همه عباراتش صحیح و عالی و عجیب و غریب بوده است.

پیک غریب

امام، معصوم از اشتباه است، ولو آن‌ها خیلی جاها ـ نعوذبالله ـ به امام اشتباه نسبت داده‌اند. حتی به سیدالشهدا سلام الله علیه هم [نسبت می‌دهند که] فریب اهل کوفه را خورده است.

[آیا] وقتی شنید مسلم را کشته‌اند هم فریب اهل کوفه را خورد؟! با اینکه بیان خود سیدالشهدا علیه السلام است که: «با اهل کوفه مدارا کن و جنگ نکن؛ با آن‌ها ابتدای به جنگ نکن.» [با این حال باز می‌گویند حضرت فریب اهل کوفه را خورد].

[مسلم و کوفیان] دور دارالاماره جمع شده بودند. از بالای دیوارهای دارالاماره، امثال شمر و دیگر دروغ‌گوها می‌گفتند: «قشون شام در راه است. راستی راستی دیگر عطا را از شما و از ذریه شما قطع می‌کند. آن‌ها یکی دو نفر و ده نفر که نیستند. از عهده آن‌ها برنمی‌آیید.» از این دروغ‌ها و از این اباطیل. با این دروغ‌ها [اطرافیان مسلم] را متفرق می‌کنند. لذا هر کسی دست یکی از خویشانش را گرفت و از اطراف مسلم برد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط