پایگاه‌های مرگ؛ پایان سراب زندگی و تحصیل در اروپا


خانواده‌ها و کودکان فریب‌خورده گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرزهای غربی کشور، اسناد زنده یک واقعیت مهم هستند؛ مقصد افسانه‌سازی‌های تروریست‌ها پایگاه‌های مرگ است.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرز‌های غربی ایران که در کارنامه فعالیت‌های خود اقدام‌های ستیزه‌جویانه و تروریستی علیه کُرد‌های ایران، همکاری با صدام و رژیم بعث و سکوت در برابر جنایت حلبچه و اقدام تروریستی علیه شهروندان ایرانی را دارند، شاید در مسائل مختلف مانند رویکردهای سیاسی یا روش‌های نظامی اختلاف‌نظر داشته باشند، اما در چند موضوع از جمله دشمنی و عناد با ایران، تحریف تاریخ با هدف تطهیر و توجیه خود، افسانه‌سرایی درباره موجودیت خود، دروغگویی و البته در اصل آسیب زدن به شهروندان ایرانی به‌ویژه خانواده‌های کُرد عملکرد یکسانی دارند؛ آن‌ها در سال‌های اخیر به شکلی خاص ربودن فرزندان خانواده‌های کُرد ایرانی را با هدف جبران کمبود نیروی خود در دستور کار قرار داده‌اند.

گروهک‌های تجزیه‌طلب و شبه‌نظامی یادشده در سال‌های گذشته همواره از طریق ایجاد ناامنی مانع مهمی در توسعه مناطق غربی کشور و روند‌های سرمایه‌گذاری با هدف بهبود شرایط اقتصادی بوده‌اند؛ آن‌ها معضل‌ها و دشواری‌های رنج‌آوری را بر مرزنشینان غرب ایران تحمیل کرده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها، تامین نیروی انسانی از میان کودکان و نوجوانان کُرد مرزنشین است؛ این گروهک‌ها مدعی فعالیت به نفع کردستان و مردم کُرد هستند، اما با وعده‌های فریبنده دروغ در حال ربایش نوجوانان و کودکان کُرد و گروگان‌گیری آن‌ها برای مقاصد سیاسی و مسلحانه هستند.

در سال‌های اخیر گزارش‌های متعددی از اقدام گروهک‌های تروریستی حاضر در امتداد مرز‌های غربی ایران مبنی بر فریب یا ربایش کودکان و نوجوانان کُرد مرزنشین منتشر شده‌اند؛ این گزارش‌ها نشان می‌دهند که گروه‌های یاد شده با روش‌هایی مانند فریب، دادن وعده‌های دروغین و حتی ارعاب و استفاده از زور کودکان و نوجوانان کُرد مرزنشین را به مقر‌های تروریستی خود منتقل کرده و آن‌ها را در شرایط سخت و با محدودیت‌های ظالمانه مورد استثمار قرار می‌دهند.

گروهک‌های یادشده حتی اجازه ملاقات را به خانواده‌ها نیز نمی‌دهند و عملا تعداد زیادی نوجوان و کودک را به گروگان گرفته‌اند.

اصلی‌ترین اهداف گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرزهای غربی ایران برای تامین کمبود نیرو، کودکان و نوجوانان به‌ویژه از نوع آسیب‌پذیر آن‌ها هستند؛ این کودکان و نوجوانان به دلیل شرایطی که دارند، به راحتی در دام فریب این گروهک‌ها می‌افتند؛ آن‌ها در حالی فریب وعده‌های دروغین زندگی در رفاه و تحصیل در اروپا را می‌خورند که گروهک‌های یادشده درپی از دست رفتن اعضایشان به دلیل مبارزه موثر ایران با تروریسم و ناامن شدن اقلیم کردستان عراق درپی عملیات‌های ضد تروریستی ایران علیه این منطقه، با بحران جدی کمبود نیرو مواجه هستند؛ از آنجا که دیگر افراد بزرگسال نیز به سهولت فریب این گروهک‌ها را نمی‌خورند، فریب و اغفال کودکان و نوجوانان در دستورکار گروهک‌های یادشده قرار گرفته است.

براساس گزارش‌ها، گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرزهای غربی ایران، حتی به اعضای متاهل خود نیز دستور داده‌اند تا فرزندانشان را برای آموزش در اختیار گروهک‌ها قرار دهند؛ تصاویری که از کودکان مسلح شاد در رسانه‌های اجتماعی منتشر می‌شود، نیز عمدتا تصاویر همین کودکان است که با هدف فریب کودکان و نوجوانان کُرد مرزنشین برای ورود به پایگاه‌های مرگ منتشر می‌شوند.

سران گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرزهای غربی کشور در ادامه وارد فرآیند افسانه‌سازی و ارعاب کودکان و نوجوانان فریب‌خورده می‌شوند؛ به این معنا که سرکردگان گروهک‌های تروریستی یادشده به آن‌ها هشدار می‌دهند که در صورت بازگشت به ایران با مجازات‌هایی جدی مواجه می‌شوند! همین امر سبب می شود تا این کودکان و نوجوانان به فکر بازگشت به کشور و نزد خانواده‌شان هم نیفتند و در صورت فشار روانی زیاد دست به خودکشی بزنند.

سرنوشت کودکان و نوجوانانی که با فریب و اغفال به پایگاه‌های گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب منتقل شده‌اند، به یکی از گزینه‌های زیر ختم می‌شود و بازگشت به ایران و به نزد خانواده یکی از بعیدترین سناریوهای احتمالی است: کشته شدن هنگام فرار، خودکشی، مشارکت در عملیات‌های تروریستی احتمالی در ایران، تبدیل شدن سپر انسانی سرکردگان گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب، تحمل شرایط سخت برای همه عمر و زندگی در شرایطی بدون چشم‌اندازی برای آینده.

فرار از مقر‌های گروه‌های تروریستی حاضر در امتداد مرز‌های غربی کشور حتی برای افراد بزرگسال نیز تلاشی با مخاطرات بالا است، چه رسد به کودکان و نوجوانان؛ متواریان از مقرهای گروهک‌های تروریستی‌تجزیه طلب یادشده در صورت شکست با 2 سناریو مواجه می‌شوند: کشته شدن بر اثر شلیک یا حبس در سخت‌ترین شرایط.

البته گزینه دردناک‌تر دیگری که تاکنون به دفعات رخ داده، خودکشی این افراد است.

گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب یادشده در حالی دست به چنین اقدام‌هایی می‌زنند که همواره مدعی حقوق زنان و کودکان بوده و با اتهام‌زنی‌های گاه‌وبیگاه خود، جنایت‌هایشان علیه شهروندان ایرانی غرب کشور را توجیه می‌کنند؛ در نتیجه اتخاذ رویه مذکور، دختران و پسران کُرد مرزنشین زیر 18 سال که براساس تعریف یونیسف (صندوق کودکان سازمان ملل) کودک محسوب می‌شوند، با رویای دروغین زندگی بهتر پا در مسیر بی‌بازگشت مرگ‌باری می‌گذارند.

در عین حال، استفاده از کودکان در جنگ و درگیری‌های مسلحانه، خلاف قوانین بین‌المللی است و گروهک‌های مسلح حق ندارند از افراد زیر 18 سال به‌عنوان نیروی مسلح استفاده کنند.

گزارش‌های جسته‌وگریخته از درون دیوار‌های مقر‌های گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرز‌های غربی کشور و اظهارات کودکان و افرادی که موفق به فرار از این مقر‌ها شده‌اند، واقعیت‌های هولناکی را آشکار می‌کنند؛ کار‌های طاقت‌فرسا، تمرینات خارج از توان به‌ویژه برای کودکان و نوجوانان، بی‎توجهی به روحیات و خلقیات آن‌ها، سرکوب عاطفه و احساس.

تلاش‌های مکرر خانواده‌های فریب‌خوردگان گروهک‌های یادشده برای نجات جان اعضای خانواده‌شان به‌ویژه فرزندان نوجوانشان به دلیل حمایت رسمی حکومت اقلیم کردستان عراق از گروهک‌های تروریستی یاد شده، همواره بی‌نتیجه مانده است؛ از این رو، اکنون بهترین راه و گزینه برای نجات جان اعضای بریده به‌ویژه کودکان فریب‌خورده گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب حاضر در امتداد مرزهای غربی کشور، اقدام سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای میزبان این گروهک‌ها است، چراکه رویه گروهک‌های تروریستی یادشده خلاف کنوانسیون‌های حقوق بشری و اصول و قواعد انسانی است و از این رو می‌توان در این موضوع از طریق قانونی وارد عمل شد.

نکته مهمی که در بررسی کارنامه گوهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب فعال در امتداد مرزهای غربی کشور به شکلی ویژه خود را نمایان می‌کند، الگوبرداری آن‌ها از گروهک تروریستی منافقین در ابعاد و زمینه‌های مختلف است؛ این الگوبرداری البته خود پرده از یک واقعیت قابل توجه بر‌می‌دارد و آن ماهیت فرقه بودن این گروهک‌ها است.

گروهک‌های تروریستی حاضر در امتداد مرزهای غربی کشور یا همان‌ فرقه‌های مرگ، نه فقط به پیروی از منافقین، بلکه براساس ماهیت بی‌وطن بودنشان، آشکار بر تجزیه‌طلبی و هرج‌ومرج‌خواهی تاکید دارند و در این مسیر ابایی از تحریف تاریخ و واقعیت‌های تاریخی ندارند؛ سرکردگان این گروهک‌ها برای رسیدن به اهداف و منافع عمدتا فردی و شخصی خود پا روی شرافت و انسانیت گذاشته و فریب و دروغ را در دستورکار خود قرار داده‌اند.

گروهک تروریستی منافقین مبنای جذب نیروی خود را بر فریب و وعده دروغین گذاشته بود و است؛ نهاد خانواده را از هم فرومی‌پاشد؛ با اعضای خود مانند گروگان‌هایی که امکان تغییر عقیده و جدایی از گروهک را ندارند، رفتار می‌کند؛ مدعی تعهد به تامین حقوق بشری مردم ایران است و همزمان دست به جنایت و اقدام‌های تروریستی علیه شهروندان ایرانی می‌زند؛ دچار آوارگی شده است؛ ابایی از فروختن شرافت و انسانیت به ازای دریافت پول و مزدوری برای بیگانگان و دشمنان کشور ندارد؛ ...

همه این موارد را می‌توان در نگاهی به فعالیت و عملکرد گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب فعال در غرب کشور نیز دید.

خبرگزاری میزان به سراغ خانواده‌های کودکان و نوجوانان فریب‌خورده گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب رفته و پای صحبت‌های آن‌ها نشسته است.

نعیم؛ فریب‌خورده‌ای در اسارت

نعیم یکی از جوانانی است که فریب شگرد یکی از گروهک تروریستی تجزیه‌طلب را خورده است؛ پدر نعیم می‌گوید که فرزندش اکنون در اسارت گروهک تروریستی است.

او گفت: نعیم در سال 1399 تحت تاثیر و تبلیغات دروغین در فضای مجازی اغفال شده و به مقر گروهک منتقل شد؛ من بعد از چند هفته تحقیقات و پیگیری از دوستانش متوجه شدم 2 نفر از دوستان قدیمی‌اش او را فریب داده و با وعده شغل و زندگی بهتر در کشور‌های اروپایی او را راهی گروهک کرده بودند؛ فرزندم در آنجا به‌صورت اجباری آموزش نظامی دیده و در همین چارچوب به‌کار گرفته شد؛ بارها از او خواستم تا گروهک را رها کند، اما این گروهک مسلح اجازه خروج از مقر را به او نداده است.

4 سال است که پسرم را ندیدم

پدر پسر نوجوانی که در 14 سالگی فریب یکی از گروهک‌های تروریستی تجزیه‌طلب را خورده و به این گروهک تروریستی ملحق شده است، با اشاره به اینکه خانواده‌های متعددی در منطقه محل زندگیشان وجود دارند که فرزندانشان در سنین بین 10 تا 14 سالگی فریب گروهک‌های یادشده را خوردند، گفت: آن‌ها از طریق رسانه‌های اجتماعی و ریختن طرح دوستی فرزندان ما را فریب داده و با خود به پایگاه‌هایشان می‌برند؛ آن‌ها بچه‌های ما را با فریب در اسارت خود نگه می‌دارند؛ این بچه‌ها به حدی تحت فشار هستند که نمی‌توانند برای بازگشت به خانه ابراز تمایل کنند؛ برخی از خانواده‌ها با سفر به اقلیم کردستان عراق در دادگاهی در آنجا طرح شکایت کردند و وکیل گرفتند؛ به همه ادارات آنجا مراجعه کردند، اما هیچ‌کدام کاری انجام ندادند.

وی در ادامه گفت که ارتباط با فرزندش که در پایگاهی در چند کیلومتری اربیل، مرکز اقلیم کردستان عراق نگهداری می‌شود، به تماس‌های تلفنی گاه‌وبی‌گاه محدود شده است و برای دیدنش به عراق نرفته است، زیرا نه توان تامین هزینه‌های سفر را دارد و نه طاقت اینکه دست خالی و بدون پسرش بگردد.

این پدر همچنین با اشاره به محدودیت‌هایی که فرزندش در تماس تلفنی با خانواده دارد، اظهار کرد: هنگام تماس‌های تلفنی همیشه افرادی در کنار او هستند و او نمی‌تواند به راحتی حرف بزند.

آژین؛ زندگی و امیدی دوباره در یک پایگاه مرگ

مادر آژین، دختر 14 ساله‌ای که 2 سال پیش فریب یک گروهک تروریستی را خورده و اکنون در یکی از پایگاه‌های آن‌ها به گروگان گرفته شده است، گفت: آژین متولد سال 1386 است و اکنون 16 سال سن دارد؛ او اکنون در یک گروهک تجزیه‌طلب سرباز است؛ در کجای دنیا یک بچه 14 ساله را به سربازی می‌برند؟ 2 سال پیش، بعد از آنکه متوجه پیوستن دخترم به این گروهک شدم، به اربیل رفتم تا او را برگردانم؛ یک ماه در آنجا بودم و هر روز به در پایگاهشان رفتم؛ آن‌ها اول اصلا قبول نمی‌کردند که دخترم در پایگاه است، اما پس از اصرار من اعلام کردند که آژین آنجا است؛ التماس زیادی کردم تا بالاخره به من اجازه ملاقات حضوری پنج دقیقه‌ای با دخترم را دادند؛ آن‌ها من را تهدید کردند که این پایگاه دوربین مداربسته دارد و در صورتی که بار دیگر به آنجا بروم به هر نحو ممکن با پیشمرگه‌های خود به من بی‌احترامی می‌کنند.

وی درباره دیدار با دخترش و ارتباط با او طی این 2 سال نیز گفت: در پنج دقیقه‌ای که با دخترم دیدار کردم، شش تا هفت نفر دیگر بالای سرش بودند؛ درخواست‌های من برای دیدار خصوصی با آژین فایده‌ای نداشت؛ من به آن‌ها گفتم که دخترم از ترس شما موقع حرف زدن به من نگاه نمی‌کند و همه حواسش به شما است؛ از آن زمان تاکنون دخترم را ندیدم، فقط ماهی یا هر 40 روز یک بار به من پیامک می‌دهند «در دسترس باشید دخترتان می‌خواهد حرف بزند»؛ تا 3 یا 4 ماه پیش، تماس‌هایش تصویری بود و زمانی که من با گریه‌وزاری می‌خواستم درباره بازگشت به خانه با او حرف بزنم، آژین با ناراحتی لبش را گاز می‌گرفت، معلوم بود که می‌خواهد جلوی گریه‌اش را بگیرد، چون از افرادی که بالای سرش ایستاده بودند، می‌ترسید؛ آژین این مواقع سعی می‌کرد که حرف را عوض کند و من را قسم می‌داد که درباره این موضوع حرف نزنم؛ از آن زمان تاکنون تماس‌های دخترم به تماس صوتی محدود شده است؛ وقتی از او می‌پرسم چرا تماس تصویری نمی‌گیرد، می‌گوید که نمی‌توانم؛ فقط همین.

مادر آژین درباره نحوه پیوستن فرزندش به گروهک تروریستی یادشده نیز اظهار کرد: آن‌ها از طریق فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی فرزندان ما را با وعده‌های دروغین فریب می‌دهند؛ به بچه‌ها می‌گویند که آن‌ها را برای زندگی و تحصیل در بهترین دانشگاه‌ها به اروپا می‌برند؛ بچه‌های 13، 14 ساله ما هم فریب این وعده‌ها را می‌خورند.

مادر آژین در بخشی دیگر به نکته جالب توجهی اشاره کرد؛ وی گفت: می‌دانیم که اعضای گروهک پیش از دیدار بچه‌ها با خانواده‌ها به آن‌ها می‌گویند که خودتان به پدر و مادرتان بگویید که با آن‌ها بازنمی‌گردید، چون ما اصلا به شما چنین اجازه‌ای را نمی‌دهیم و اگر شما بگویید که خواهان بازگشت هستید، شما و خانواده‌تان را می‌کشیم؛ این در حالی است که خود گروهک به ما می‌گوید که مشکلی با بازگشت بچه‌ها ندارد؛ آن‌ها به بچه‌ها می‌گویند که خانواده‌هایتان با نقشه ایران برای بازگرداندن شما آمده‌اند و شما در صورت بازگشت به کشور با مجازات‌های جدی مواجه می‌شوید.

وی در ادامه به سفر ماه پیش خود به اقلیم کردستان عراق با هدف تلاش مجدد برای بازگرداندن فرزندش به خانه اشاره کرد و گفت: ماه پیش به همراه چند خانواده دیگر به اقلیم کردستان عراق رفتیم و به مراکز مختلفی مانند دفتر سازمان ملل، کنسولگری ایران و اداره پلیس مراجعه کرده و شکواییه دادیم؛ از ما درباره علت حضورمان در اقلیم، نحوه و زمان پیوستن فرزندانمان به گروهک‌های تروریستی سوال کردند و تا حالا به ما جوابی نداده‌اند؛ مقام‌های اقلیم کردستان عراق به ما گفتند که قول انجام کاری را به ما نمی‌دهند.

مادر آژین همچنین گفت که یکی از این گروهک‌های تروریستی به‌تازگی اقدام جدیدی را آغاز کرده و آن‌هم گرفتن اعتراف اجباری از بچه‌ها است؛ او توضیح داد: از آژین هم اعتراف اجباری گرفته و ویدیوی آن را پخش کرده‌اند؛ در ویدیو کاملا مشخص است که دخترم از روی یک کاغذ می‌خواند و دخترهای پشت سر او نیز همان حرف‌ها را تکرار می‌کنند؛ دخترم در اعتراف اجباری خود می‌گوید که «مطلع هستم که پدر و مادرم به اجبار برای بازگرداندن من به ایران و تحویل دادنم به مقام‌های ایرانی به اقلیم کردستان عراق آمدند».

وی درباره رنجی که از دوری دخترش در این 2 سال متحمل شده‌اند، گفت: 2  سال است که سفره بی اشک در خانه پهن نکرده‌ام؛ در آن ملاقات پنج دقیقه‌ای هم اجازه ندادند دخترم را ببوسم، اما همسرم توانست تکه‌ای از موهایش را بریده و با خودش بیاورد، این موها اکنون تنها دلخوشی همسرم است؛ ما برای 2  بار سفرمان به اقلیم کردستان جهت بازگرداندن دخترم چند صد میلیون هزینه کردیم، چون توان مالی این هزینه را نداشتیم، به شدت مقروض شدیم و در عین حال نتیجه‌ای هم نگرفتیم؛ این شرایطی است که همه خانواده‌های مشابه ما دارند؛ همه ما به شدت ضربه روحی خوردیم و خانواده‌هایمان در آستانه فروپاشی است؛ زندگی ما تبدیل به جهنم شده است و از همه می‌خواهیم با کمک به بازگشت فرزندانمان، ما را از این جهنم خارج کنند.

شوگا و منیب؛ فریب‌خوردگانی خوش‌شانس

روایت مادر شوگا و منیب، خواهر و برادر فریب‌خورده یک گروهک تروریستی تجزیه‌طلب دیگر روایتی مشابه با دیگر خانواده‌ها داشت، با این تفاوت که داستان رنج این خانواده کوچک، پایانی خوش داشت.

او نیز درباره پیوستن فرزندانش به گروهک تروریستی یادشده از وعده‌های دروغین و فریب حرف زد و اینکه فرزندانش تصمیم خود برای پیوستن به گروهک تروریستی را تا دقایق آخر از او مخفی کرده بودند.

مادر شوگا و منیب گفت: از زمان شیوع کرونا و در دسترس بودن گوشی‌های هوشمند، بچه‌ها فرصت زیادی را در شبکه‌های اجتماعی می‌گذراندند و همین امر نزدیک شدن آن‌ها به گروهک تروریستی را رقم زد؛ من و بچه‌هایم پس از جدایی از همسرم در شهر زندگی می‌کردیم؛ بچه‌ها گاهی برای دیدن پدرشان به روستا می‌رفتند؛ همسر و فرزندانم بدون اطلاع من در روستا با اعضای گروهک یادشده دیدار می‌کردند و گویا این دیدارها چند سال ادامه داشت؛ در همان دیدارها، اعضای گروهک بچه‌ها را فریب داده و به آن‌ها القا کردند که من با آن‌ها خصومت دارم؛ یک روز دخترم به من گفت که قصد دارد همراه آن‌ها از ایران برود؛ من هم گفتم تا زمانی که خودم با آن‌ها صحبت نکنم، اجازه نمی‌دهم، اما آن‌ها در قراری که گذاشته بودیم حاضر نشدند و من مصمم شدم که بچه‌ها نباید بروند و این را به دخترم هم گفتم؛ به او گفتم که همه این حرف‌ها دروغ است و حاضر نشدن آن‌ها سر قرار مخفیانه آن‌هم در کوه‌ها نشان می‌دهد که دروغ می‌گویند، اما دخترم اصلا حرف من را قبول نکرد؛ در روز 25 خرداد 1400 یک روز پس از حاضر نشدن اعضای گروهک برای دیدار با من و بچه‌ها، پس از بازگشت از کار متوجه نبودن بچه‌هایم شدم؛ من بلافاصله به کلانتری اطلاع دادم؛ تا شب هم به ذهنم خطور نکرد که بچه‌ها با اعضای گروهک رفته‌اند تا اینکه ناگهان یاد اصرار دخترم برای پیوستن به آن افتادم.

وی در ادامه گفت: در آن روزها به من تهمت‌هایی زده شد، از جمله اینکه خودم، بچه‌هایم را تحویل گروهک داده‌ام؛ در نهایت خبردار شدم که بچه‌ها با چند نفر از اعضای فامیل به  این گروهک پیوسته‌اند؛ به همین خاطر تصمیم گرفتم برای بازگرداندن بچه‌ها اقدام کنم؛ به تنهایی به اقلیم کردستان عراق سفر کردم؛ پس از مراجعه به پایگاه گروهک آن‌ها جوابم را نمی‌دادند، به من بی‌احترامی می‌کردند یا هر بار چیزی می‌گفتند مثلا بچه‌هایت در ترکیه هستند، در سوریه هستند، ...؛ حتی من را تهدید به تیراندازی کردند؛ در نهایت پس از چند وقت انکار واقعیت حضور فرزندانم در پایگاه، گفتند که آن‌ها به میل خودشان آمده‌اند؛ من گفتم دخترم به سن قانونی رسیده است، خودش تصمیم می‌گیرد و من حرفی ندارم، اما پسرم کوچک است و شما حق ندارید او را از من جدا کنید؛ در نهایت بعد از 4 ماه و 17 روز به واسطه چند عراقی موفق شدم پسرم را تحویل بگیرم و به کشور بازگردانم.

مادر منیب گفت که او اکنون مشغول ادامه تحصیل است و کلاس‌های متعددی مانند زبان و قرآن می‌رود؛ توصیه این مادر به بچه‌هایی که در آستانه پیوستن به گروهک‌های تروریستی بودند، این بود که: اگر این گروهک‌ها و سرکردگانش راست می‌گفتند که در کوه‌ها مانند انسان‌های نخستین زندگی نمی‌کردند؛ چطور در غار می‌توان پیشرفت کرد و زندگی خوبی داشت؛ همه حرف‌های آن‌ها دروغ است؛ آن‌ها در حالی مدعی تلاش برای آزادی ملت کُرد هستند که کودکان را وحشیانه به کام مرگ می‌فرستند؛ هیچ‌کس از طریق جنگ نتوانسته است به مردم خدمت کند؛ گروهک‌های تروریستی ماشین‌های دروغی هستند که بچه‌های زیر سن قانونی را به سربازی می‌برند، اجازه نمی‌دهند آن‌ها با خانواده‌هایشان در ارتباط باشند.

شوگا گروهک تروریستی را که به آن پیوسته بود، این‌گونه توصیف کرد: گروهکی که بچه‌ها را چه در سن قانونی و چه پایین‌تر از آن فریب داده و با ادعاهای دروغ جذب خود می‌کند و به پایگاهایش می‌برد؛ به من و برادرم وعده زندگی و تحصیل در اروپا را داده بودند، اما در نهایت ما را به جایی بردند که فقط زجر کشیدیم و سختی‌هایی را تجربه کردیم که هرگز فراموش نمی‌کنیم؛ برادرم چهار ماه و من یک سال‌وسه ماه در پایگاه‌های گروهک بودیم؛ سختی‌هایی که در پایگاه کشیدم، فراموش‌شدنی نیست؛ آنجا سربازی اجباری بود و از همان اول تحت آموزش‌هایی قرار می‌گرفتیم که واقعا فراتر از توانمان بود؛ ما در منطقه‌ای بودیم که هر لحظه انتظار مرگ بر اثر انفجار دینامیت و مین را می‌کشیدیم؛ هر لحظه منتظر بودیم که تکه تکه شویم و این چیزی است که تجربه‌اش کردم؛ یکی از دوستانم در مقابل چشم‌های من تکه تکه شد و من ناچار شدم اعضای بدنش را جمع کنم؛ این صحنه‌ای است که هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم.

او درباره شرایط درون پایگاه‌های گروهک، گفت: بیدارباش ساعت پنج صبح و ورزش و صبحانه تا ساعت شش صبح است، پس از صبحانه تا ساعت 11  کندن غار  و از 11 تا 12  ناهار و بعد از آن تا شش عصر بازهم کندن غار جز برنامه‌های هر روزه است؛ از ساعت شش عصر تا 9 شب هم کلاس‌های آموزشی و ساعت 9 خاموشی؛ در کلاس‌های آموزشی با نمایش فیلم‌های خاص تلاش می‌کنند تا بچه‌ها را برای مرگ آماده کنند؛ به قول خودشان با شعله‌ور کردن احساسات پاک بچه‌ها کاری می‌کنند که آن‌ها خودشان پیشنهاد شرکت در عملیات را داده و با پای خود به سمت مرگ بروند؛ گروهک یک ماشین کشتار است، ماشین کشتار بچه‌ها؛ از همان روز اول ورود، به بچه‌ها اسلحه بدون خشاب می‌دهند؛ بعد از گذراندن دوره آموزشی دو ماهه خشاب هم می‌دهند؛ حمل اسلحه و 150 تیر و کوله سنگین در پیاده‌روی‌های پنج ساعته در کوه‌ها بسیار سخت و آزاردهنده است؛ حتی کارگری هم به این سختی و سنگینی نیست؛ آن‌ها به ما اصلا چنین چیزی نگفته بودند و وقتی اعترض کردیم، به ما گفتند که شما مطالعه‌تان کم است و باید بیشتر بخوانید تا مفهوم زندگی را بفهمید.

شوگا که اکنون یک دختر موفق در حال تحصیل است، می‌گوید که در 19 سالگی و در میانه بحران تنش‌های خانوادگی فریب گروهک را خورد؛ او گفت: به دلیل جدایی پدر و مادرم به شدت احساس تنهایی می‌کردم و برادرم هم کوچک‌تر از آن بود که بتوانم برایش درددل کنم؛ اعضای گروهک روی هر کوهی در غرب ایران و در هر روستایی مسئول گذاشته است؛ آن‌ها حتی اطلاعات فهرست‌شده از خانواده‌ها را دارند؛ آن‌ها در روستاها باغ به باغ برای فریب دادن و جذب نیرو می‌گردند؛ من و برادرم در باغ خودمان با آن‌ها آشنا شدیم؛ آن‌ها وعده‌های خوبی به ما دادند؛ به ما گفتند که هزینه تحصیل ما در اروپا را می‌دهند، به شرطی که در پایان تحصیلات، به این گروهک خدمت کنیم؛ در نهایت ما را به‌صورت قاچاق از ایران خارج کردند؛ وقتی وارد پایگاه شدیم، دیدیم که حتی بچه‌های زیر سن قانونی مانند برادرم باید سربازی کنند؛ ما حق تماس با خانواده را نیز نداشتیم.

او گفت که سرکردگان گروهک در مقابل درخواستش برای تماس با خانواده، می‌گفتند که خانواده برای یک سرباز ضعف است و یک سرباز باید خانواده‌اش را فراموش کند تا مفید باشد؛ شوگا در ادامه اظهار کرد: حتی داشتن دوست صمیمی نیز ضعف محسوب می‌شد، زیرا ممکن بودن با مردن او، فرد ضعیف شود؛ به همین خاطر ازدواجی هم در پایگاه‌ها وجود نداشت.

شوگا گفت: تعداد زیادی از بچه‌های هم سن و سال من در پایگاه‌های گروهک هستند؛ کوه‌های محل استقرار پایگاه‌ها همه سوراخ سوراخ شده‌اند؛ کندن غار در کوه‌ها به این آسانی که از آن صحبت می‌شود، نیست؛ این کار با مین انجام می‌شد و هر لحظه امکان انفجار مین در صورت و دستمان وجود داشت؛ دخترها مین‌ها را آماده می‌کردند و پسرها آن‌ها را در کوه‌ها جاگذاری می‌کردند؛ سنگ‌ها را هم باید با بیل و فرغون خالی می‌بردیم.

وی درباره فرارش از پایگاه نیز گفت که تصمیم این کار را 2 ماه پس از آنکه متوجه شد، مادرش، موفق به بردن برادرش شده، گرفت، اما شرایط اجرای آن را نداشت؛ وی گفت: فریب دادن آدم‌ها در پایگاه‌ها دشوار است؛ من در پایگاهی بودم که اطرافش فقط کوه بود و کوه‌های آنجا بسیار متفاوت است، زیرا همه مین‌گذاری شده‌اند؛ به همین دلیل باید به پایگاه دیگری می‌رفتم؛ وقتی آنجا بودم خیلی تلاش می‌کردم که برادرم را ببینم؛ التماس‌های من بی‌فایده بود و آن‌ها بارش برف را بهانه دشواری رفتن به پایگاه دیگر اعلام می‌کردند؛ در نتیجه من هم اعتصاب کردم و نه غذا خوردم و نه کار کردم و نه خوابیدم؛ این باعث شد تا اعضای گروهک فرمانده خود را صدا بزنند؛ او نیز چیزهایی برای من سرهم کرد، اما وقتی قصد رفتن داشت، شنیدم که به فرد دیگری گفت حالا که برادر و پسرداییش رفته‌اند، چطور به او بگوییم؛ شنیدن این موضوع من را برای فرار مصمم کرد؛ در نهایت موفق به انتقال شدم و یک شب هنگامی که نگهبان بودم، با بدبختی زیاد موفق به فرار شدم؛ بعد از فرار به یک خانواده عراقی پناه بردم و آن‌ها به من کمک کردند تا به خانواده‌ام برسم.

این دختر جوان 21 ساله، می‌گوید که تجربه پیوستن به گروهک تروریستی سبب تلخ شدن زندگی‌ش شده است؛ او گفت: دیگر نمی‌توانم راحت بخوابم؛ هر شب خواب یکی از دوستانم را می‌بینم که عذاب می‌کشد؛ همیشه به این فکر می‌کنم که چطور می‌توانم برای نجات آن‌ها کاری کنم.

او درباره سرنوشت افرادی که قصد فرار داشته یا برای فرار اقدام کرده بودند، نیز گفت: هرکسی را که قصد فرار داشته باشد، 3 تا 4 ماه زندانی می‌کنند؛ در حین فرار حق شلیک به متواری را دارند؛ یکی از افرادی که قصد فرار داشت، پس از شلیک به سمتش، قطع نخاع شد و اکنون خبرنگار گروهک است، البته مطمئنم که این‌هم از سر اجبار است؛ افراد فراری حتی پس از زخمی شدن نیز چند ماه زندانی می‌شوند؛ به این افراد توهین شده و گفته می‌شود که باید درس انسانیت را بیاموزند؛ شکنجه به معنای معمول آن وجود ندارد، اما حبس در فضایی که نمی‌توان در آن دراز بکشی با یک وعده غذایی، خودش شکنجه است؛ حبسی که در آن کسی حق همکلام شدن با تو را ندارد و تو حتی یک دفترچه برای سرگرمی در اختیار نداری، غیر از شکنجه نیست.

او توصیه‌هایی نیز برای بچه‌هایی داشت که در اثنای پیوستن به گروهک‌های تروریستی بودند؛ شوگا گفت: نباید فریب وعده‌های دروغین را بخورید؛ آن‌ها با دروغ اعتماد بچه‌ها را جلب می‌کنند؛ ممکن است بگویند که شما در کشور خودت آزاد نیستی، ممکن است وعده خانه و ماشین بدهند، ممکن است وعده تحصیل در بهترین دانشگاه‌های اروپا را بدهند، اما همه این‌ها دروغ است؛ مثلا به پسرها وعده در دست گرفتن تفنگ می‌دهند و به دخترها وعده آینده روشن در اروپا؛ آن‌ها اتوپیایی می‌سازند که اصلا وجود ندارد و این اتوپیا را براساس ضعف‌های بچه‌ها می‌سازند، زیرا بچه‌ها به آن‌ها اعتماد کرده و همه حرف‌هایشان را به آن‌ها می‌زنند؛ برای من که فرزند طلاق بودم، همدردی و آینده روشن ابزار فریب بود.

شوگا تاکید داشت: گروهک آن چیزی نیست که بچه‌های در آستانه فریب خوردن تصور می‌کنند؛ همه حرف‌هایشان دروغ است و خودشان بدترین کارها را می‌کنند؛ برای بچه‌هایی هم که به فکر بازگشت هستند، می‌گویم که هیچ ترسی نداشته باشید؛ حرف‌های آن‌ها درباره دشواری‌های پس از بازگشت دروغ است و تحت تاثیر این شست‌وشوی مغزی قرار نگیرید؛ من فکر می کردم پس از بازگشت باید مخفیانه زندگی کنم، اما با مراجعه به دستگاه مربوطه و انجام کارهایم، زندگی عادی دارم و در حال تحصیل هستم، چیزی که اصلا فکرش را هم نمی‌کردم؛ در جلساتی که برای انجام کارهایم پس از بازگشت به ایران داشتم، اول به شدت ترسیده بودم، اما هیچ‌ برخورد بدی با من انجام نشد و هیچ‌کس حتی یک کلمه توهین‌آمیز به من نگفت؛ من حالا برای هدف‌هایم تلاش می‌کنم و می‌خواهم خودم در کشورم رویاهایم را بسازم.

منیب که در 9 سالگی به همراه خواهرش به گروهک پیوسته بود، از وعده‌هایی که در آن زمان به او و خواهرش داده بودند، حرف زد؛ او گفت: آن‌ها به ما گفتند که ما را به اروپا می‌برند، به ما حقوق ثابت، خانه و ماشین می‌دهند و خواهرم هم گول خورد، چون ما وضعیت مالی مناسبی هم نداشتیم؛ من به خواهرم بسیار اعتماد داشتم و به همین خاطر با او رفتم؛ وقتی وارد پایگاه شدیم، من اصلا نمی‌دانستم چرا به آنجا رفته‌ایم؛ همیشه فکر می‌کردم موقتا اینجا هستیم و بعد از چند روز ما را به اروپا می‌برند؛ من شاهد بدرفتاری اعضای گروهک با دیگر بچه‌ها بودم.

او همچنین گفت: آن‌ها من و خواهرم را پس از عبور از مرز از هم جدا کردند؛ شوگا در تکمیل حرف منیب گفت: آنجا افرادی را که با هم نسبت فامیلی دارند، از هم جدا می‌‌کنند و من به برادرم دسترسی نداشتم، فقط یک بار سه ماه پس از ورودمان به پایگاه او را دیدم.

او گفت: در نهایت پس از چند ماه مادرم با کمک یک سری افراد من را به ایران بازگرداند.

منبع: میزان

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط