یادداشت| چشمهایی که عاقبت به خیر شدند
این کتاب، قصههایش هم بوی نرگس میدهد مثل جلدش. کتاب را یکبار بگیرید و بخوانید، شاید این هفته جمعه، دلتان خواست رو به قبله یک سلام بدهید به آقا.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «کراماتی از مهدی موعود»، نوشته زینب محمودی، پژوهشگر علوم دینی، اثری است متفاوت درباره امام زمان(عج). این اثر که از سوی نشر جمال به چاپ رسیده است، تلاش دارد ناظر بودن امام بر زندگی و احوال شیعیان را در قالب روایتهای واقعی ارائه دهد.
محمودی در مقدمهای بر این اثر آورده است: باور به حضور امام زنده منجی آخرالزمان که به همه افکار و کردار و گفتار آدمیان ناظر و شاهد است دو اثر ویژه دارد: الف: فرد معتقد را وا میدارد تا رفتارهای خود را بر اساس موازین دینی تنظیم کند؛ زیرا هنگامی که پیشوای او پرونده اعمال او را مینگرد از او راضی و خرسند باشد و برای توفیقهای بالاتر برای او دعا کند.
ب: هر چند تلخیهای جهان بسیار و بی پایان است و ستمهای ظالمان بیشمار و جانفرسا؛ امّا باور به اینکه همه این رنجها را در محضر امام زمان علیهالسلام تحمّل میکنیم و ایشان نظارهگر مظلومیتها و ستم دیدن جامعه است از زهر تلخی مشکلات روزگار میکاهد و امید به آیندهای روشن را در دل عاشقانش شعلهور میکند.»
حکیمه نظیری، فعال حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته است که در ادامه میخوانید:
«کراماتی از مهدی موعود» داستان چشمهایی است که عاقبت به خیر شدهاند. داستان دستانی که به عبای سبزی از نور گره خورد و سرانگشتانی که تار و پود بهشتی اش را شناختهاند. حتی شاید داستان پاهایی که راه مراد را پیدا کرده و به سمتش راه پیموده است. هرچه هست آدمهای این کتاب، دست کم یکبار در زندگیشان، مهمان لحظهای شدهاند که عطر بهشت میداده و چشم و دست و گوش و زبانشان همینجا عاقبت به خیر شده. در همین لحظه نورانی تشرف!
کتاب «کراماتی از مهدی موعود» به قلم خانم زینب محمودی، داستانهای واقعی از زندگی محبان مولای ماست. کسانی که در لحظهای از زندگیشان به آروزی دیدن امام رسیدهاند و این داستانها یا توسط خودشان یا کسان آنها برای ما نقل شده.
پاورقیهای مختلفی که نویسنده در کتاب دارد، منابع این ماجراها را به ما نشان میدهد. انتشارات جمال با انتشار این کتاب، یک قدم در پررنگ شدن مفهوم انتظار برداشته است.
گمان نمیکنم کسی کتاب را ورق بزند و اشکهایش راه نگیرد گوشه چشمش. وقتی حرف از بنده خدایی است که برای بچهدار شدن دل به دریا می زند ونذر امام زمانش میکند، یک چیزی توی دل ما تکان میخورد. ما حتی یادمان رفته نذرهایمان را هم به پای امام زمان خودمان بنویسیم. ما یادمان رفته امامی که جمعههای ندبه برایش میخوانیم و هر قنوت نمازمان دعای سلامتی اش را زمزمه میکنیم حی و ناظر است. کم پیش میآید سراغش را بگیریم و با او حرف بزنیم. کمتر از این هم به فکر آمدنش هستیم. فراموش کردهایم کجای زمانه غیبت ایستادهایم.
«کراماتی از مهدی موعود» همان تلنگری است که نیاز داریم. کتاب نه منبر میرود نه حدیث و آیه برایمان نوشته است. فقط داستان زندگی آدمهایی را میگوید که امام زمانشان را فراموش نکرده اند. امام هم مثل همیشه به دادشان رسیده و راه خیمهاش را نشانشان داده. امام همیشه و هر روز، نه فقط جمعه ها و غروبهای دلگیرش، میان ما راه می رود و نگاهمان میکند. حتی شاید از کنارمان عبور کرده باشد و ما عطرش را نشنفته باشیم. یا شاید دست کشیده باشد روی سربچه مان که بیقراری میکند و ما عطر سرانگشتان نورانی امام را نفهمیده باشیم. شاید هم زبانم لال امام با ما گریه کرده باشد به حال گناهانی که هر هفته توبه میکنیم از آنها و باز...با کتاب که همراه شوید، دستتان را میگیرد و لابلای زندگی آدمهای معمولی میبردتان. این آدمها فقط علما نیستند، گاهی حتی قصاب و انگشتر فروش محله اند یا حتی اسرایی که توی سلول عراقی شب و روزشان یکی شده. شاید هم خیلی از این آدمهای سادهای که امام را دیدهاند اما خاطرهشان را برای هیچ کس نگفتهاند.
پای بعضی داستانها میخندید و با صاحب قصه از گرفتن حاجتش ذوق زده میشوید. گاهی هم چشمهایتان هی پر وخالی میشود و کلمههای کتاب را تار میبینید. این کتاب، قصههایش هم بوی نرگس میدهد مثل جلدش. کتاب را یکبار بگیرید و بخوانید، شاید این هفته جمعه، دلتان خواست رو به قبله یک سلام بدهید به آقایی که همیشه به فکر من و شماست.
بخشی از کتاب : عاقبت پسرم را از بیمارستان انگلستان مرخص کردم، درحالی که سرم دستش بود و از شدت درد ضعیف و رنجور شده بود، سوار هواپیما شدیم به طرف تهران، بازگشتیم. یک نفر در هواپیما به من گفت:« این مریض را چرا اینجا آوردی؟!» گفتم :«کجا ببرم؟!» گفت : «مسجد مقدس جمکران این جور مریض ها را باید صاحب الزمان شفا بدهد». من در همان هواپیما نذر کردم که اگر خداوند پسرم را شفا دهد یک بیمارستان به نام مسجد مقدس جمکران بسازم.
انتهای پیام/