سکانس تلخ توسعه‌یافتگی غربی را سانسور کرده‌اند!

براساس آمار منتشر شده در سه سال گذشته، حدود ۳۷ درصد مردم کره‌جنوبی علائم افسردگی داشتند، اما این شرایط پیش‌آمده، تنها مربوط به کره‌جنوبی نمی‌شود، بسیاری از مردم دیگر کشور‌های توسعه‌یافته نیز حس و حال خوبی ندارند. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، فکر به مرگ نمی‌گذارد همه لحظات را فکر ساختن دنیا کنیم. دقت کردید که وقتی آدم‌ها در جهان از خواب بیدار می‌شوند، فکر این هستند که امروز چقدر پولشان بیشتر شده، بدنشان چقدر فیت شده؟ همه‌شان در حال برنامه‌ریزی برای برتر شدن در مقایسه با دیگران هستند. توسعه همین است، یعنی مجموعه‌ای از شاخص‌ها که مدام خودت را در مقیاس‌های مختلف، اندازه بگیری، اما کسی نمی‌پرسد که آیا این بهتر شدن به معنای انسان بهتری‌شدن است؟

به تازگی فیلمی در رسانه‌های مختلف و همچنین شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که زندگی در خانه‌های پر از آشغال در کره‌جنوبی را به تصویر می‌کشد؛ فیلمی که شاید دور از واقعیت به نظر برسد، اما کاملاً حقیقت دارد. باورش سخت است! در این فیلم نشان می‌دهد که هر روز جوانان بیشتری از شرکت‌های نظافت‌کاری کره جنوبی می‌خواهند خانه‌هایشان را که پر از زباله است، تمیز کنند؛ این افراد اغلب 20 تا 40 ساله هستند و وضعیت روانشان باعث‌شده توانایی انجام کار‌های روزمره مانند نظافت را از دست بدهند. عجیب است در کره‌جنوبی که رتبه بالایی در توسعه و پیشتازی صنعت دارد، جوانانش احساس خوشبختی نمی‌کنند، عجیب‌تر اینکه تعداد زیادی از آن‌ها درگیر افسردگی شده‌اند. براساس آمار منتشر شده در سه سال گذشته، حدود 37 درصد مردم کره‌جنوبی علائم افسردگی داشتند، اما این شرایط پیش‌آمده، تنها مربوط به کره‌جنوبی نمی‌شود، بسیاری از مردم دیگر کشور‌های توسعه‌یافته نیز حس و حال خوبی ندارند. واقعاً چه اتفاقی افتاده؟ برخی آرزو دارند که کاش حداقل چند روزی، شرایط و وضعیت زندگی مردم کره‌جنوبی و دیگر کشور‌های توسعه‌یافته را تجربه می‌کردند، اما بسیاری از ساکنان این کشورها، خودشان با وجود شرایط خوب، حال خوشی ندارند! در همین رابطه «جوان» با محسن دنیوی، دکترای فلسفه علم و فناوری و همچین عضو پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی گفتگو کرده‌است. 

چرا توسعه و پیشتازی در صنعت نتوانسته مردم کشور کره جنوبی و دیگر کشور‌های توسعه‌یافته را خوشبخت کند؟ با اینکه این افراد از لحاظ علم و تکنولوژی پیشرفت بسیار خوبی داشته‌اند، اما خوشحال نیستند. چرا؟
وقتی با پدیده‌ای مثل خانه‌های پر از زباله جوانان کره‌جنوبی مواجه می‌شویم، چندین فرضیه از ذهنمان عبور می‌کند، مثلاً اینکه شاید چند مورد محدود اتفاق افتاده و تنها مربوط به سئول باشد، اما وقتی می‌بینیم کسب‌وکاری برای تمیز کردن خانه‌های پر از زباله شکل می‌گیرد، پس معلوم می‌شود که این ماجرا تکرار شونده است و اتفاقی نیست که چند بار رخ داده و بعد هم تمام شده‌باشد. در این فیلم کارکنان این کسب و کار از دیدن صحنه‌های چندش‌آوری صحبت می‌کنند، اینکه در برخی از نقاط خانه‎‌ها حشره جمع شده و آنقدر مواد غذایی فاسد در خانه نگه داشته‌شده که بوی متعفن در آنجا پیچیده. ساکنان این خانه‌ها نیز به لحاظ عاطفی، افسرده هستند و قرص افسردگی مصرف می‌کنند. 
می‌دانیم که کره‌جنوبی، کشور خاصی از لحاظ توسعه‌یافتگی است، گفته می‌شود کره و ژاپن، ایالت 52 امریکا است و زیر سایه امریکا به توسعه‌یافتگی رسیده‌است. از طرفی وقتی بخواهی مثال توسعه‌یافتگی بزنیم عمدتاً کره‌جنوبی به ذهن‌تان می‌آید، چراکه احساس توسعه‌یافتگی زیادی نسبت به آن وجود دارد، شاید یکی از شاخص‌های این ذهنیت، کالا‌های تولید شده در این کشور باشد که گسترش جهانی پیدا کرده، مثل تلفن همراه سامسونگ که در تمام موبایل‌فروشی‌های ما نیز دیده می‌شود. در مقابل شاید از کشور‌های دیگری، چون اتریش، نتوانید کالایی را نام ببرید، البته ممکن است آن‌ها نیز کالا‌های جهانی تولید کنند، اما به لحاظ اینکه قدرت رسانه‌ای نداشتند، نتوانسته‌اند به خوبی معرفی‌اش کنند، بنابراین کره جنوبی با این ویژگی‌ها، یک کشور توسعه‌یافته محسوب می‌شود که دیرتر شروع کرده، اما زودتر به شاخصه‎‌های توسعه‌یافتگی رسیده‌است. 
شاید اگر افسردگی افراد و همچنین خانه‌های پر از زباله آن‌ها در ایران اتفاق می‌افتاد، برایمان قابل‌پذیرش بود؛ کشوری که حداقل 40 سال تحت تحریم‌های سنگین اقتصادی بوده، جنگ‌دیده، بحران‌ها و ترور‌های زیادی را تجربه کرده و تنش‌های زیادی داشته‌است. در چنین کشوری اگر تعدادی از جوانان، خانه‌های پر از زباله داشته‌باشند و افسردگی بگیرند، قابل‌توضیح و درک است، اما وجود این پدیده در کره‌جنوبی بسیار عجیب به نظر می‌رسد، ذهن نمی‌تواند بپذیرد این اتفاق در کره‌جنوبی، این کشور توسعه‌یافته، رخ داده است و به دنبال توضیح قابل‌قبولی برایش می‌گردد؛ مگر همه چیز در کره جنوبی، تحت کنترل نیست؟ مگر همه چیز خوب و برنامه‌ریزی شده پیش نمی‌رود؟ مگر شغل و درآمد مناسب برای افراد وجود ندارد؟ مگر شادی در جامعه منتشر نمی‌شود؟ پس آن‌ها چه مشکلی دارند که حال روحی‌شان را اینقدر بد کرده‌است؟ 
پیش از پاسخ به این سؤالات و تحلیل این اتفاق، باید از فیلمی که چند سال پیش توسط بلاگر معروف حوزه آرایشی در امریکا منتشر شد، بگویم؛ فیلمی که متأسفانه خیلی کم مورد توجه قرار گرفت و عمیق‌ترین لایه‌های وضعیت بحرانی امریکا را نشان می‌داد، این بلاگر معروف نه‌تن‌ها از جمهوری اسلامی نفرت دارد و در ایام اغتشاشات، آموزش‌های نظامی به مردم می‌داد و آن‌ها را به آشوب دعوت می‌کرد، بلکه در سال 1401 به صراحت اعلام کرد که از ایرانی بودنش حس خوبی ندارد. با این حال، حقیقتی را از فروشگاهی در مرکز شهر سانفرانسیسکو منتشر و بازگو کرد که جای تأمل دارد. او در این فیلم گفت که از مدت‌ها قبل منتظر بوده تا یک کالا با یک برند خاص به سانفرانسیسکو بیاید تا آن را بخرد، اما وقتی خودش را به فروشگاه مدنظرش رسانده، دیده که آنجا تعطیل شده و دارند لوازمش را جمع می‌کنند، اما علت تعطیلی فروشگاه چه بود؟! این بود که طبق اعلام امریکا دیگر به دزدی‌های زیر هزار دلار رسیدگی نمی‌شود و آنقدر از این فروشگاه، دزدی زیر هزار دلار کردند که هر روز به جای سوددهی، ضرر می‌کرد! اما چرا این بلاگر اینقدر عصبانی بود؟! برای اینکه می‌گفت من از خانه که در حاشیه شهر است، آمدم خرید کنم و غیر از اینکه با تعطیلی فروشگاه مواجه شدم، پایم هم در مدفوع یکی از بی‌خانمان‌ها فرورفت؛ بی‌خانمانی که در سانفرانسیسکو و در مسیر این بلاگر زندگی می‌کرد! از نظر من، دیدن این ویدئو برای همه لازم است، چراکه یک بلاگر معروف که میانه خوبی با ایران ندارد و اساساً توسعه‌گراست و طبیعتاً دوست ندارد علیه توسعه‌یافتگی امریکا حرفی بزند، این حرف‌ها را می‌گوید؛ این چه وضعی است که فروشگاه‌ها به‌خاطر سرقت بسته شده و بدتر اینکه چرا اینقدر بی‌خانمان در شهر وجود دارد که آدم نمی‌تواند پایش را در خیابان بگذارد! اما نکته مهمتر اینکه این انتقادات نسبت به مهم‌ترین شهر ایالت امریکا مطرح می‌شود؛ ایالتی که معادل کشور ایتالیا، تولید ناخالص ملی دارد و مهم‌ترین و پولدارترین ایالت امریکاست، نه ایالت ایلینوی که نزدیک مکزیک است! پس این سؤال مطرح می‌شود که اگر پولدارترین و مهم‌ترین ایالت امریکا، وضعیت این‌چنینی دارد، وضعیت سایر ایالت‌ها چگونه است؟!.

اما همیشه در ذهن ما این بوده که کشور‌های توسعه‌یافته وضعیت خیلی خوبی دارند و این فیلم‌ها دور از واقعیت به نظر می‌رسد، برای همین است که تعجب می‌کنیم! چرا چنین باوری به وجود آمده‌است؟
بله توسعه ابعاد مثبتی هم دارد، اینگونه نیست که در این شهر‌ها همیشه همه چیز کثیف و به هم ریخته باشد. اصلاً به خاطر وجود زیبایی‌های توسعه‌یافتگی است که حرف ما را، یعنی نقد توسعه‌یافتگی و اینکه «توسعه»، باعث «خوشبختی» بشر نمی‌شود، کسی باور نمی‌کند! 
دلیل اول این است؛ تصویر خیلی خوبی از سعادت، رفاه و آرامش توسط ماشین‌های لوکس با رنگ‌های جذابشان وجود دارد و به قدری همه را ذوق زده می‌کند که حتی اگر فیلمی منتشر شود و بگوید توسعه‌یافتگی خوب نیست، برخی می‌گویند دروغ است! دوم اینکه هنوز قسمت تلخ و آسیب‌دیده توسعه، به حدی بروز نکرده که خودش را به درستی نشان دهد، مثل وضعیت فردی که سرطان دارد، اما علائم بیماری‌اش کامل بروز نکرده و بیماری به نقطه‌ای نرسیده که نیاز به درمان پیدا کند. بیمار سرطانی نیز می‌تواند هر روز موهایش را سشوار کند، ادکلن گران‌قیمت بزند، کت و شلوار بپوشد و به طور کلی شیک‌پوش باشد و هر روز هم به قرار‌ها و کارهایش برسد، هیچ‌کس هم نمی‌فهمد که او سرطان دارد! تغییرات بیماری «توسعه‌یافتگی» نیز همین‌طور است، یکباره نه، بلکه کم‌کم و به مرور زمان نمود پیدا می‌کند، اما اگر روزی این سرطان عود کند، همه چیز را مختل خواهد کرد، پوست، مو و ظاهر را یک‌مرتبه به هم می‌ریزد. در ماجرای توسعه نیز همه تصاویر رؤیایی که ساخته شده، یک مرتبه فرو می‌ریزد. 

آیا می‌توان درباره آسیب‌های مربوط به توسعه‌یافتگی هشدار داد و به جامعه آگاهی بخشید؟
در این زمینه، رسانه نقش مهمی در تبلیغ توسعه و نشان دادن واقعیت‎‌های آن دارد. همانطور که می‌دانید، رسانه در برهه‌ای از زمان، واقعیت توسعه‌یافتگی را پنهان کرده‌است و اصلاً اجازه نمی‌دهد افراد با واقعیت جهان مواجه شوند. در حالی که امریکا عده زیادی فقیر و بی‌خانمان و افراد تحت حمایت دارد، اما آن را پنهان می‌کند. ممکن است یک نفر بگوید خب ایران هم 15‌میلیون فقیر و تحت حمایت دارد! من در ابتدای صحبتم گفتم که ایران با وضعیتی که در این چهل و چند سال پشت سر گذرانده، حتی اگر 50 درصد جمعیتش هم زیر خط فقر باشند، قابل توضیح و درک است، اما امریکایی که امپراطور جهان است چرا باید اینگونه باشد؟ 
به همین دلیل دو عامل نمی‌گذارد فیلم واقعیت‌ها به دست من و شما برسد و اگر هم برسد آن را نخواهیم دید، اول اینکه این فیلم‌ها، لابه‌لای حجم انبوهی از واقعیت‌های زیبای توسعه‌یافتگی گم می‌شود، دوم اینکه اساساً رسانه، میلی به دیده‌شدن این‌گونه فیلم‌ها ندارد، چراکه ما درگیر یک سرخوشی هستیم که 60 تا 70 سال پیش آن را ساختیم. 
ما هیچ‌چیز درباره جهان نمی‌دانیم، مگر آن چیزی که رسانه به ما می‌گوید. دیگر رابطه‌مان با واقعیت جهان قطع شده، هرچند اطلاعات زیادی از آن داریم، اما این اطلاعات از فیلتر رسانه به صورت معناداری رد می‌شود. برای مثال، من هر روز در شهر تردد می‌کنم و مردم تهران را می‌بینم، آن‌ها خیلی به لحاظ پوشش، خوب هستند، در مقایسه با مردم کشور‌های دیگر که دیده‌ام بسیار تمیز، خوش‌لباس و خوش‌پوش هستند، نسبت به مردمان دیگر شادترند. همین دورهمی‌های خانوادگی را ببینید، 20 روز آخر شهریور، سیزده به در، شب یلدا را ببینید، پر از تصاویر شاد از تفریحات خانوادگی و دوستانه که در موبایل‌ها ثبت می‌شود، اما رسانه به ما چه خورانده؛ اینکه ما افسرده‌ترین کشور‌های جهانیم، شادی و تفریح نداریم، وقتی دور هم جمع می‌شویم، همسایه تذکر می‌دهد که کمی آرام‌تر باشید! تورم داریم، پول نداریم! اگر اینطور است، پس چرا وقتی گفته می‌شود خودرو ثبت‌نام کنید، یک مرتبه، بیش از 3 میلیون نفر، 230 میلیون تومان به حساب می‌ریزند! چطور می‌شود که مردم ایران سالانه 500 میلیون همت، فست‌فود می‌خورند؟! چرا آمار مصرف‌لوازم آرایشی در کشورمان به شدت بالاست؟! بنابراین آن چیزی که در واقعیت وجود دارد با آن واقعیت‌های ذهنی که رسانه به ما تلقین می‌کند، بسیار متفاوت است. 
علاوه بر رسانه‌ها، از سال 2010 به بعد، شبکه‌های اجتماعی در کنار رسانه‌های خطی، موج دیگری را ایجاد کردند، مثلاً امروز عمده افراد به چیزی به جز اینستاگرام فکر نمی‌کنند، طوری اتاق را می‌چینند که در اینستاگرام دیده‌اند، بچه را مدلی تربیت می‌کنند که در این شبکه اجتماعی دیده‌اند، حتی آهنگ‌هایی که یک‌مرتبه مشهور می‌شود، همان آهنگی است که در اینستاگرام وایرال شده‌است! پس دلیل اینکه واقعیت فیلم کره جنوبی، امریکا، اروپا و هر کشور توسعه‌یافته را نمی‌بینیم به دلیل غلبه ذهنی ما به آن قسمت‌های تمیز و شادی است که در رسانه‌های مختلف و شبکه‌های اجتماعی دیده‌ایم. 
در چنین شرایطی که اذهان آن تصاویر خوش آب و رنگ و آن خوشبختی را باور کرده، گاه صدا و سیما، تصاویر منفی از کشور‌های توسعه‌یافته را پخش می‌کند و به تحلیل آن می‌پردازد. خب طیفی که همراه هستند و آسیب‌های توسعه‌یافتگی را می‌دانند، قبولش می‌کنند، اما آن طیفی که به آن باور ندارند، واکنش منفی نشان می‌دهند و می‌گویند نگاه کن! رفته‌اند و گشته‌اند تا یک مورد منفی از وضعیت بد امریکا و اروپا پیدا کنند و به ما نشان دهند! یعنی نتیجه کاملاً عکس روی مخاطب می‌گذارد. متأسفانه ما حتی در نشان دادن واقعیت توسعه‌یافتگی نیز به‌درستی عمل نکرده‌ایم. 

وقتی در کره‌جنوبی، ژاپن، امریکا و دیگر کشور‌های توسعه‌یافته که همه چیز عالی است، اما خیانت، قتل و بی‌خانمانی اتفاق می‌افتد، این‌ها را چطور کسی نمی‌بیند یا اگر ببیند هم باور نمی‌کند؟! 
یکی از دلایل مهمش این است که فیلمسازان این کشورها، عکس آن چیزی را که هست، به تصویر می‌کشند، به همین دلیل برخی از دختران ایرانی با دیدن فیلم‌های کره‌جنوبی عاشق این کشور می‌شوند و می‌خواهند ازدواجی با مرد کره‌جنوبی داشته‌باشند! وقتی هم به آن‌ها بگویی که کره‌جنوبی، رتبه برتر خیانت را دارد، باور نمی‌کنند. ساخت فیلم‌های عاشقانه‌ای که کره جنوبی تولید و پخش کرده و مردان این کشور را عاشق‌پیشه نشان داده، اذهان را فریفته است. در مقابل، اما می‌بینیم در سینمای ایران بیشتر از آنچه خوشبختی‌ها را نشان دهند، سیاهی‌ها را به تصویر کشیده‌اند و بدتر اینکه این فیلم‌های سیاه از ونیز و تورنتو جایزه می‌گیرد!

به نظرتان ما در زندگی دنبال چه چیزی هستیم؟ اصلاً خوشبختی یعنی چه و نقش توسعه در آن چیست؟
توسعه از انقلاب فرانسه در 200 سال قبل رونق گرفته و 70 سال است به دوره عالی خود رسیده‌است، اما نمی‌تواند به یک سؤال مهم درباره انسان‌ها جواب بدهد؛ اینکه معنای زندگی چیست و اصلاً چرا ما اینجا هستیم؟ بعد مرگ چه خواهد شد؟ حتماً دیده‌اید کسانی را که وقتی عزیزی را از دست می‌دهند تا مدتی داروی افسردگی می‌خورند، حالشان بد می‌شود و تراپی می‌روند،، چون که مرگ را دور دیده‌اند و با مرگ یک عزیز حالشان دگرگون شده‌است. یکی از چیز‌هایی که رسانه و تمدن جدید توسعه، به شدت از آن مراقبت می‎کند، بی‌توجهی به مرگ است، چراکه با یاد مرگ نمی‌شود اینگونه زندگی کرد. اگر کسی به مرگ فکر کند، زندگی‌اش شکل دیگری می‌گیرد و این فکر با توسعه جور در نمی‌آید. 
فکر به مرگ نمی‌گذارد همه لحظات را فکر ساختن دنیا کنیم. دقت کردید که وقتی آدم‌ها در جهان از خواب بیدار می‌شوند، فکر این هستند که امروز چقدر پولشان بیشتر شده، بدنشان چقدر فیت شده؟ همه‌شان در حال برنامه‌ریزی برای برتر شدن در مقایسه با دیگران هستند. توسعه همین است، یعنی مجموعه‌ای از شاخص‌ها که مدام خودت را در مقیاس‌های مختلف، اندازه بگیری، اما کسی نمی‌پرسد که آیا این بهتر شدن به معنای انسان بهتری‌شدن است؟ 
این نکته مهمی است که «روح» نمی‌تواند خودش را در خدمت «ماشین روزمره بهتر شدن» قرار دهد. مگر یک جوان ژاپنی و کره‌ای هر روز چشمش پر از تصاویر زیبا نیست؟ اما همین جوان ممکن است این سؤال در ذهنش بیاید؛ «خب که چی؟ من الان زندگی هم کردم و در بهترین حالت بودم، بهترین لباس‌ها را پوشیدم، 5 هزار متر خانه داشتم، غذای خوب هم خوردم، بعدش چی؟!» حتی اگر فرد یک زندگی عالی و بدون نقص هم داشته باشد، بدنش در 60 سالگی شروع به تحلیل رفتن می‌کند، توان پایین می‌آید و دیگر چیزی و کسی برایش جذاب نیست. برای همین است که فکر کردن به 20 سال آخر زندگی ترسناک است، چراکه نمی‌دانید که هستید و چه کار کرده‌اید؟ این سؤالات عمیقی است که درس‌های عمیقی را ایجاد کرده‌است. 


آیا توسعه می‌تواند شعار‌های عدالت را برقرار کند؟
دروغ می‌گوید، امکان ندارد بتواند عدالت را برقرار کند، اساساً توسعه به تمرکز ثروت استوار است و باید ثروت در یک جایی جمع شود. از طرفی امکانات و منابع جهان محدود است و امکان ندارد همه ما به آن نقطه‌ای برسیم که توسعه به ما نشان می‌دهد. 
سال‌ها پیش، کره‌ای‌ها تحقیقی را انجام دادند که اگر همه جهان بخواهند به رشد و GDP امریکا برسند، جهان باید هشت برابر وضعیت فعلی تولید کند و منابع داشته باشد. در صورتی که امکان آن وجود ندارد. 
فیلمی از 200 سال توسعه‌یافتگی منتشر شده که در آن یک استاد آمار توضیح می‌دهد از سال 1812 تا 2012 چقدر رشد کردیم. اینکه در سال 1812 بدبخت بودیم، اما من به شما می‌گویم الان یکسری بدبخت هستند و یکسری خوشبخت! بعد توسعه وعده می‌دهد همه به نقطه نهایی می‌رویم! امکان ندارد، این‌ها رؤیافروشی است. 
توسعه دروغ می‌گوید که به دنبال این است انسان را از بردگی خارج کند، خیلی نرم و شیک دارد این کار را انجام می‌دهد، هر روز ذهن ما را شلاق می‌زند که ساعت 7 صبح کارت بزنید و ساعت 4 عصر هم به خانه برگردید. این، آن چیزی است که توسعه می‌خواهد.

منبع: جوان

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط