یادواره شهید باقر منصوری/ شهیدی که به مأمور شاه حمله کرد

مراسم یادواره سرداران ۴۵۰ شهید بیجار با محوریت شهید باقر منصوری در بیجار برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیجار، مراسم یادواره سرداران 450 شهید بیجار با محوریت شهید باقر منصوری، عصر امروز با حضور مهمان ویژه سردار محمدحسین رجبی فرمانده سپاه شهدای استان آذربایجان غربی، فرماندهان نظامی و انتظامی و مسئولان استانی و شهرستانی، اقشار مختلف مردم، رزمندگان و خانواده‌‌های معظم شهدا در سالن سینما آزادی این شهر برگزار شد.

امام جمعه بیجار در این مراسم ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و خیرمقدم به همه مهمانان اظهار کرد: بیجار گروس دیار شهیدان و سرزمین شهدای بزرگی همچون شهید بایندر و سایر شهدایی که در عرصه‌های مختلف جان خود را تقدیم انقلاب کرده‌اند.

حجت‌الاسلام علی خورشیدی با اشاره به اینکه شهرستان بیجار بیش از 450 شهید تقدیم انقلاب کرده است، گفت: امروزه افتخار ما این است که شهیدان درس آزادگی، مردانگی و عزت به ما دادند و اجازه نداند یک وجب از خاک کشور به تصرف دشمن در بیاید.

وی با بیان اینکه مردم کردستان برای پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس نقش‌آفرینی خود را اثبات و شیرزنان و شیرمردان این دیار همگام با سراسر کشور با همه وجود ایستادگی و حماسه ماندگار خلق کردند، تصریح کرد: شهدا با نثار خون خود، امنیت و اقتدار کنونی ایجاد کردند. ضمن ادامه راه شهدای والامقام، همواره حافظ خون پاک این عزیزان می‌مانیم.

امام جمعه بیجار خاطر نشان کرد: در بیجار شهدای قبل انقلاب، حین انقلاب و بعد انقلاب و جهادگر و کشاورز داریم، همه این عزیزان جانشان را تقدیم کردند تا ما امروز در سایه امنیت زندگی کنیم.

به گزارش تسنیم؛ سردار شهید محمدباقر منصوری از جمله شهدای استان کردستان است که برخلاف بسیاری از شهدای این خطه از کشورمان، علاوه بر حضور در جبهه‌های غرب کشور، به جبهه جنوب نیز رفته و رزمندگان را در آن منطقه از جبهه‌ها یاری رسانده بود.

شهید منصوری که متولد سال 43 در بیجار بود، از سن 15 سالگی ارتباط و همکاری افتخاری‌اش را با سپاه این شهرستان آغاز و پس از دو سال سربازی در ارتش، مجدداً به سپاه ورود کرد و تا شهادتش در سال 1371، در این نهاد انقلابی خدمت کرد. اخلاق، پشتکار و منش این شهید والامقام به گونه‌ای بود که در سال 1367 به عنوان پاسدار نمونه از وی تقدیر به عمل آمد.

صبور و شکیبا

فاطمه احسنی مادر شهید این‌گونه روایت می‌کند که پسرم محمدباقر سال 1343 در بیجار به دنیا آمد. از همان کودکی قانع و بی‌ادعا بود. اگر از من بپرسند بارزترین خصوصیت اخلاقی‌اش چیست، می‌گویم خیلی صبور و شکیبا بود. کمتر حرف می‌زد و سعی می‌کرد کسی را از خودش نرنجاند. در عین ساکتی، پر جنب و جوش بود؛ برای انجام هر کاری پیشقدم می‌شد. اعتماد به نفسِ زیادی داشت. من و پدرش به یاد نداریم که او مشکل جدی برای ما ایجاد کرده باشد. چون ذات خوبی داشت و خوب هم تربیت شده بود، ما را به خواندن قرآن و پیروی از حضرت امام تشویق می‌کرد. خیلی به حضرت امام(ره) علاقه داشت. می‌توانم بگویم عاشق امام بود. وقتی انقلاب پیروز شد، پسرم فقط 14 سال داشت. ما در یک استان و شهر دورافتاده نسبت به مرکز قرار داشتیم، اما محمدباقر خیلی زود جذب انقلاب شد و همیشه می‌گفت اگر دست‌ها و پاهایم را قطع کنند، دست از یاری امام خمینی (ره) بر نمی‌دارم. آن قدر خودش را گرم فعالیت‌های انقلابی و کار در سپاه کرده بود که وقتی از او می‌خواستیم کمی هم به خودش و کار‌های شخصی‌اش فکر کند، می‌گفت: «مگر حضرت امام با آن سن و سالش به فکر خودش است و برای خودش کار می‌کند که من با این قدرت و قوه جوانی فقط به فکر خودم باشم؟»

پسرم زمان انقلاب مقطع راهنمایی بود و مدرسه شاپور درس می‌خواند. یکی از دوستانش بعد‌ها برایمان تعریف کرد: «محمدباقر یکی از نیرو‌های پرتحرک و پرتوان مدرسه بود. بیشتر اعتصاباتی که در مدرسه رخ می‌داد، یکی از پایه‌ریز‌های اعتصابات در آن زمان او بود. یادم است شعاری به این مضمون می‌داد که «تا انتقام نگیریم سر کلاس نمیریم». فکر کنم اوایل دی ماه بود که شهید محمدباقر منصوری و تعدادی دیگر از دانش‌آموزان را به دلیل اعتصابات مکرر از مدرسه اخراج کردند، وقتی از مدرسه بیرون آمدیم، شهید منصوری گفت بیایید برویم شیشه سینمایی را که فیلم مبتذل پخش می‌کند بشکنیم. ما هم با آجر‌هایی که در دست داشتیم، تابلوی سینما را پایین آوردیم و شیشه‌های آن را شکستیم تا اینکه به چهارراه رسیدیم. آنجا یک راننده ژاندارمری پایین می‌آمد، شهید منصوری و تعدادی از دانش‌آموزان جلوی ماشین آن شخص را گرفتند. محمدباقر به طرف راننده رفت و گفت بگو مرگ بر شاه، راننده از گفتن خودداری کرد. شهید منصوری با تکه سنگی که در دست داشت به شیشه ماشین آن شخص زد و شیشه ماشین را شکست و راننده ژاندارمری فرار کرد.»

مبارزه با گروهک‌های ضدانقلاب

علی‌اصغر منصوری پدر شهید نیز این‌گونه روایت می‌کند که بعد از پیروزی انقلاب و تأسیس سپاه، چون محمدباقر سن کمی داشت، ابتدا به صورت افتخاری با سپاه بیجار همکاری می‌کرد. بعد که به سن سربازی رسید، اقدام کرد و از طرف ارتش به خدمت سربازی اعزام شد. پسرم بعد از اتمام خدمت نظام وظیفه، بلافاصله به خدمت سپاه درآمد و در لباس سبز پاسداری در پایگاه‌های عملیاتی کردستان به مبارزه با گروهک‌های ضدانقلاب پرداخت و خیلی زود لیاقت و شایستگی‌اش را در سپاه به نمایش گذاشت و به عنوان قائم مقام و جانشینی گردان عملیاتی حسین‌آباد شهرستان سنندج مشغول خدمت شد.

پسرم از بدو حضورش در سپاه، دیگر خودش را کاملاً وقف انقلاب کرده بود. هر جا که نامی از ضد انقلاب می‌آمد، محمدباقر خود را آنجا می‌رساند و با آن‌ها مبارزه می‌کرد. آن قدر در کارش جدی بود که دیگر خودش را فراموش کرده بود. از طرفی توان رزمی ذاتی داشت و آن طور که همرزمانش می‌گفتند در عملیات‌های مختلف قابلیت‌های زیادی از خود نشان می‌داد. مجموع خدماتی که محمدباقر انجام داد، باعث شد در سال 1367 به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شود. بعد از پایان جنگ تحمیلی، کردستان همچنان ناآرام بود. پسرم با عزیمت به تیپ یک ویژه شهرستان سقز یکی از نیرو‌های فعال این تیپ شد.

جنگ که تمام شد، هرچند منطقه ما همچنان آلوده به وجود ضد انقلاب بود، ولی محمدباقر توانست نفسی تازه کند و به فکر تشکیل خانواده بیفتد. من و مادرش هم آستین بالا زدیم. پسرم با تمام وجود خود را وقف انقلاب کرده بود و به امام و سپس مقام معظم رهبری عشق می‌ورزید. سال 1368  که خبر رسید حضرت امام فوت کرده‌اند، محمدباقر بسیار ناراحت شد. با شنیدن این خبر سریع خود را به تهران رساند و در مراسم تشییع پیکر امام شرکت کرد. بعد که به کردستان برگشت، آدم دیگری شده بود. با شنیدن خبر جانشینی مقام معظم رهبری خیلی خوشحال شد، اما پسرم خودش را جامانده قافله شهدا و امام خمینی (ره) می‌دانست؛ بنابراین با جدیت بیشتری به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت و عاقبت در سال 1371 پس از سال‌ها ایثار و از خودگذشتگی در چهارم مهرماه ساعت چهار بعدازظهر حین عملیات و تعقیب گروهک‌های ضدانقلاب خودروی حامل پسرم به دره سقوط کرد و او به آرزوی دیرینه‌اش که شهادت بود، رسید.

آخرین دیدار

یادم است محمدباقر تنها یک روز قبل از شهادتش، برای دیدار با ما و اقوام به شهر بیجار آمده بود. همه را دور خودش جمع کرد و با ماشینی که با خودش آورده بود، مادرش را بیرون برد. همسرم می‌گفت آن روز داخل شهر همه خیابان‌ها را دور زدیم تا جایی که خسته شدم و گفتم پسرم به خانه برگردیم، اما محمدباقر رو به من کرد و گفت: «مادر صبر کن! شاید این آخرین دیدار باشد.» فردای آن روز، صبح زود بیدار شد، نمازش را خواند و رفت. بعدازظهر همان روز به شهادت رسید.

دفاع از ارزش‌های اسلامی

حمید منصوری برادر شهید نیز این‌گونه روایت می‌کند وقتی انقلاب اوج گرفت، برادرم ترک تحصیل کرد و در تمامی تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت فعال داشت. همچنین مردم را علیه رژیم شاه تحریک می‌کرد. از همان زمان وارد مبارزات شد و به نیرو‌های انقلابی پیوست و شبانه‌روز در صحنه‌های انقلاب در مساجد و اماکن به طور مستقیم حضوری فعال داشت. محمدباقر در پخش اعلامیه‌ها و عکس‌های امام (ره) نقش بسزایی داشت. بعد از انقلاب می‌خواست وارد سپاه شود، اما به خاطر سن کمش موفق نشد و به صورت افتخاری در کتابخانه سپاه خدمت کرد. برادرم به مطالعه علاقه زیادی داشت. کتاب‌هایی نظیر مفاهیم قرآن، کتاب‌های مذهبی و همین طور کتاب‌هایی از شهیدان مطهری و بهشتی را مطالعه می‌کرد. حتی یک کتابخانه شخصی داشت که در آن 500 جلد کتاب نگهداری می‌کرد. برادرم به ورزش‌های رزمی و کوهنوردی علاقه داشت. در نماز جمعه شرکت می‌کرد و در ماه رمضان کلاس‌های فوق‌العاده برای بچه‌های مذهبی مسجد برگزار و همیشه توصیه به خواندن نماز اول وقت می‌کرد. در تشییع پیکر شهدا شرکت می‌کرد و در خواندن ادعیه‌های دینی در مسجد حضوری فعال داشت. سرانجام در سال 1360 در 17 سالگی به جبهه رفت.

هدف برادرم از جبهه رفتن دفاع از ارزش‌های اسلامی بود. محمدباقر خودش را مطیع امام (ره) می‌دانست و فتوای امام (ره) راجع به جهاد را تبلیغ و خودش هم عمل می‌کرد. می‌گفت من به عنوان یک سپاهی این را وظیفه شرعی می‌دانم و تا آخرین قطره خونم می‌جنگم. شهید در سال 1361 عضو فعال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. در شهریور 1362 دوباره به جبهه اعزام شد. علاوه بر رشادت‌هایی که در جبهه‌های نبرد داشت در پشت جبهه هم از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد و با توجه به تخصص خاصی که در زمینه آموزش نظامی داشت، به آموزش نظامی نیرو‌های بسیج و سپاه می‌پرداخت. در تاریخ پانزدهم آبان 1362 در منطقه عملیاتی سومار به علت اصابت ترکش به ساق پای راست مجروح شد که بعد از چند روز استراحت در بیمارستان به منزل منتقل شد و بعد از استراحت کوتاه دوباره به جبهه‌های سومار برگشت. بار دیگر در یک درگیری دیگر در منطقه عملیاتی سومار در تاریخ سیزدهم دی 1362 به علت اصابت ترکش به ران پای چپش مجروح شد.

روحیه از خودگذشتگی

محسن میرزایی همرزم شهید نیز می‌گوید: روحیه ایثار محمدباقر به حدی بود که حاضر می‌شد خودش را به خاطر آسایش دیگران متحمل رنج و زحمات کند. یک روز در میدان تیر، یکی از سرباز‌ها تیر خورد. مسئول میدان اجازه نمی‌داد که سرباز تیر خورده را به بیمارستان انتقال دهند و می‌خواست مشخص کند چه کسی او را زخمی کرده است.

در این هنگام شهید محمدباقر منصوری به خاطر آنکه سرباز درد زیادی را تحمل نکند و جان سالم به در برد، به مسئول میدان گفت شما فرض کنید من او را زدم!، اجازه بده سرباز را زودتر به بیمارستان ببرند. مسئول میدان گفت تو مسئولیت او را قبول می‌کنی؟ محمدباقر بدون اتلاف وقت قبول کرد و سرباز را برداشت و به بیمارستان برد. اما متأسفانه آن سرباز فوت کرد.شهید محمدباقر منصوری به خاطر همان موضوع چند ماه بازداشت شد. محمدباقر پشت قرآنی که همیشه تلاوت می‌کرد، نوشته بود «خدایا رزق من را شهادت قرار بده». باقر عاشق شهادت بود و سال‌ها در پی آن، کوه‌های غرب و بیابان‌های جنوب را طی کرده بود. عاقبت هم خدا شهادتش را سال‌ها بعد از اتمام دفاع مقدس نصیبش کرد و سرانجام در چهارم مهرماه سال 71 در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسید.

محمدباقر در تاریخ چهارم مهرماه سال 1371 در سن بیست و هشت سالگی در جریان یک درگیری با ضد انقلاب، خودروی وی به داخل دره سقوط کرد و در منطقه عملیاتی سرتون سقز، سکوی پرواز عاشقانه او به دیار جاویدان عشق گردید.مزار مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای شهرستان بیجار قرار دارد.

مراسم غبارروبی مزار مطهر شهدا پش از آغاز مراسم یادواره شهید سردار باقر منصوری و سرداران و 450 شهید شهرستان بیجار با حضور مسئولان برگزار شد. پخش سرود مقدس جمهوری اسلامی، کلیپ زندگینامه شهدا و تجلیل از خانواده‌های معظم شهدا از دیگر برنامه‌های این مراسم وزین و معنوی بود.

انتهای پیام/488/