تو آبروی انسان بودی

جمعی از شاعران و اهالی قلم کشور با انتشار تازه‌ترین مطالب خود، شهادت سید مقاومت، سید حسن نصرالله را به همه آزادگان جهان تسلیت گفتند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جنبش حزب‌الله لبنان طی بیانیه‌ای رسماً از شهادت سید حسن نصرالله، دبیرکل خود در حمله تروریستی رژیم اسرائیل به ضاحیه بیروت خبر داد.

انتشار این خبر تلخ واکنش‌های گسترده‌ای را در میان اصحاب فرهنگ، هنر و ادب به همراه داشت. بخشی از واکنش‌ اهالی قلم به این واقعه را می‌توانید در ادامه بخوانید:

 علی‌محمد مؤدب 

کیست این صاعقه رشید؟
که چون ذوالفقار علی ایستاده
برفراز دریاهای مشوش نفت و کوه‌های خام چربی
و در شب‌های مضطرب «تل آویو» و «حیفا»"
می‌سوزاند دماغ موشک‌های ضد موشک آمریکایی را

کیست این نخل افراشته
در مزرعه کدوهای ژنتیک؟
این نخل خشمگین
-در وسط این رقاص خانه که
جزیره مصنوعی می سازند در دریایش
برای همخوابگی «مایکل جکسون» و «شازده کوچولو»ها –
در اصطبل این همه میش، کیست این شیر ژیان؟
میان این همه نی، چه غریب افتاده این شمشیر؟
کیست این پرچم فتح در چرخاچرخ این همه دشداشه؟
در محاصره این همه امیر اخته
کیست این سردار تنها؟

جنوب تشنه بود و سیب تشنه
مدیترانه تشنه بود و بیروت تشنه
خداوند به ما و قاتلان «حسین» فرصتی دوباره داد
د‌ست‌های بریده عباس را از شریعه گرفت
و بر شانه های تو به یاری ما فرستاد
تو را «نصرالله» می‌نامیم

وپس از نام تو ایمان داریم به «فتحی قریب»
ایمان داریم به قلب تو
که عبای جدت را بر دوش می اندازی
و فریاد می‌زنی الله اکبر
 با میراثی از مهربانی فاطمه و قهر حیدر کرار...

علی‌اصغر عزتی‌پاک، نویسنده، نیز در یادداشتی کوتاه نوشت: من برای تو می‌گریم، اما سید عزیز تو برخواهی خاست به‌زودی، و چشم‌ها را خیره خواهی کرد. منتظر تماشایت در قد و قامتی دیگر می‌مانم! تو آبروی انسان بودی در روزگاری که من دیدم!

احمد شهریار، شاعر پاکستانی، نیز در وصف سید مقاومت در غزلی گفته است:

با دلهره همین که شنیدم: شهید شد!
چشمم به خون نشست و دلم نا‌امید شد

عالم سیاه‌پوشِ غمش گشت و هرکجا
گوشِ زمانه غرقِ کلامِ مجید شد

پیشِ رسول و آلِ رسولِ خدا چنین
عمامه‌ سیاهِ سرش روسفید شد

این جنگ هم کشیده شد آخر به کربلا
سید «حسین» گشت و عدویش یزید شد

سید حسن پسر شد و سید علی پدر
تا پای جان مرادِ خودش را مرید شد

بودند سخت منتظرش دوستانِ او
امشب برای اهلِ جنان روزِ عید شد

این جنگ، جنگِ سختِ علیهِ رژیم پست
با قتلِ دوست واردِ عصرِ جدید شد

میلاد عرفان‌پور:

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر، از انفجار قلب‌ها و خانه‌ها دادند
خبر، بمب است و ویران کرده ما را نیز، نصرالله!

پسِ آن دودها ما «جاءَ نصرالله» می‌گفتیم
که ما را جز قنوتی نیست دست‌آویز، نصرالله!

لبی واکن جهان مانده‌ است دلتنگ رجزهایت
مپرس از کاسه‌ صبری که شد لبریز، نصرالله!

بگو از مرکز فرماندهی -از آسمان- با ما
چه خواهی کرد با اهریمن خونریز، نصرالله

حسین آمد به بالین تو این ساعت گوارایت
تو و دیدار یار و گریه‌ یکریز، نصرالله

خودت را سال‌ها مجبور قید زیستن کردی!
چه شد یکسو نهادی جامه‌ پرهیز، نصرالله!

از این پس، ضاحیه در حاشیه هرگز نخواهد ماند
که قلب ماست بیروت شهادت‌خیز، نصرالله!
 

نغمه مستشار نظامی نیز سرود:

دلی که بر ندارد چشم از آن دلخواه، پیروز است
قدم تا پایمردی می‌کند در راه پیروز است

زمان پلکی زد و بانگ رحیل آمد سواران را
هر آن کس زنده شد زین فرصت کوتاه، پیروز است

به جز صبح وصال دوست، فتحی نیست در عالم
دلت گر شعله‌ور شد در شهادتگاه، پیروز است

بکش ما را، که ما را زنده‌تر کرده است مرگ آری
بترس از داغ غزه، اشک لبنان، آه پیروز است

جهان روشن شد از نور شهادت، جاء نصرالله
که باشم من؟! خدا فرموده حزب‌الله پیروز است

حسین اسرافیلی:

نامت، امنیت است
امواج خروشان،
بازتاب می‌آیند
تا در کرانه‌هایت، آرام گیرند
و سواران بی‌باک
از دشت‌های فراخ،
به تاخت می‌آیند
تا در دامنه‌هایت، آرام گیرند
برای دیدارت،
از صخره‌های صعب بالایی روم
اما،پیش از من
آفتاب، برصخره‌ها،
فرازآمده است
دختران، نامت را کل می‌زنند
که رؤیاهایشان را،
چراغانی کرده‌ای
و مادران،
دراسطوره‌ها ادامه‌ات می‌دهند
و نقل داستان‌هایشان می‌کنند
و مردان شمشیرهایشان را،
صیقل می‌دهند
تا در کنارت نگهبان شرافتشان باشند

فاطمه نانی‌زاد:

پیچیده در گوش زمین گلبانگ تکبیرت
خورشید حیران می‌شود از برق شمشیرت

دل می‌بری از سیب‌های سرخ لبنانی
در قاب عکس دشت‌های لاله, تصویرت

سرشاخه‌های باغ زیتون از تو می‌گویند
در آیه نورٌ علی نور است تفسیرت

در مسجدالاقصی نماز صبح خواهی خواند
آری محقق می‌شود این‌گونه تدبیرت

چون آسمان‌ها بی‌قرار چشم تو هستند
آخر شهادت می‌شود یک روز تقدیرت

عاطفه جوشقانیان:

شصت و سه سال اهل بکاء و نبرد بود
در اوج این زمانه‌ نامرد، مرد بود

شصت و سه سال مثل نبی، مثل مرتضی
مانند حاج قاسم ما، اهل درد بود

دلتنگ کودکان و یتیمان بی پناه
دلگرمی همیشه‌ شب‌های سرد بود

سنگی رها شد از کف دیوانه‌ای، سپس
ذکر تمام آینه‌ها «بازگرد» بود

وقتی که بود، غزه از او رنگ و رو گرفت
وقتی که رفت رنگ جهان آه زرد بود

نصر خداست شامل او، پس شهید شد
شصت و سه سال در دل زخم و نبرد بود

فاطمه عارف‌نژاد: 

هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم 

چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟

صدای شیون بیروت در جهان پیچید

شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم

چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع

چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم

دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه

دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم

آهای سیبِ سر نیزه! یاد ما هم باش

ببین چطور به خون جگر انار شدیم

نگاه تو همه را برد سمت سرچشمه

تو رفتی و همه با اشک، آبشار شدیم

اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود

که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم 

قسم به ماه که ما پیشمرگ حضرت صبح…

قسم به سرو که قربانی بهار شدیم

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط