تهدید به اخراج کارگران برای حضور در ‌معدن گازدار‌‌! + فیلم

خانواده مرحوم احسان دهشیبی در گفتگو با خبرنگار تسنیم گفتند: کارگران قصد رفتن داخل معدن را به دلیل بوی گاز نداشتند، اما با تهدید اخراج از کار مواجه بودند و مجبور شدند داخل معدن بروند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیرجند، تقویم یک مهرماه 1403 را نشان می‌دهد، حوالی ساعت 21 روز شنبه کارگران معدن ذغال سنگ معدنجو مثل همیشه از سه تونل وارد مسیر 700 متری معدن شدند تا از دل زمین سرد و تاریک لقمه‌ای نان حلال برای خانواده‌های خود کسب کنند.

 آنها در حالی وارد معدن شدند که هیچ کس نمی‌دانست تا ساعاتی دیگر قرار است یکی از مرگبارترین حوادث معدن ایران را با مرگ برخی از دوستان خود که ساعات زیادی از شبانه روز را با آنان سپری می کردند، تجربه کنند.

 ساعت 21 شب، به یک باره صدای مهیب انفجاری از ورودی تونل شماره سه بلند شد. کارگران و مسئولان حاضر در معدن با بهت و حیرت به دود و گرد و خاکی که از داخل تونل به بیرون می‌آمد نگاه کردند. افراد حاضر در محوطه به سمت درب ورودی تونل رفتند که متوجه ریزش آن شدند.

برخی از کارگران سعی کردند با کمک همکاران‌شان از ورودی تونل شماره دو خارج شوند. با اعلام موضوع به هلال احمر، اورژانس و سازمان مدیریت بحران، یک ساعت بعد محوطه ساکت معدن پر از نیروهای امدادی شد و چراغ‌های قرمز خودروهای هلال احمر و پلیس و اورژانس، شب کویر را نورانی کرد. همزمان نیروهای ایمنی معدن برای سنجش گاز، وارد تونل شماره یک شدند و مشخص شد انفجار گاز متان داخل تونل شماره سه باعث شده کارگران داخل این تونل و تونل شماره دو دچار حادثه شوند. با طلوع خورشید، عملیات امداد و نجات امدادگران سرعت بیشتری به خود گرفت. در میانه روز و در شرایطی که کارگران بی صبرانه و در سکوت منتظر خبری از همکاران خود بودند، امدادگران اجساد کارگران فوتی را یکی یکی از معدن بیرون کشیدند و داخل واگن‌های سرد و آهنی قرار دادند که همیشه از آن برای حمل زغال سنگ استفاده می‌شد اما حالا تبدیل به تابوت سیار دوستان و همکاران‌شان شده بود. مردانی که به آسانی و حتی در تاریک‌ترین نقطه زمین هم خم به ابرو نمی‌آوردند، در آن لحظات طاقت فرسا با شانه‌هایی افتاده، کمری خم و چشمانی اشک بار با صدای بلند گریه می‌کردند و ابایی نداشتند از این که کسی اشک‌های مردانه‌شان را ببیند.

شرایط اطراف معدن همچنان بحرانی است و کارگران بی قرار و با نگرانی به امدادگران چشم دوخته‌اند و دعا می‌کنند تا سایر همکاران‌شان را زنده از تونل خارج شوند. رختکن معدن که تا شب گذشته محل تعویض لباس معدنچی‌ها بود، حالا تبدیل به محل نگهداری اجساد برخی کارگران شده و پیکرهای آنان در حالی که در کاورهای سیاه رنگ پزشکی قانونی پیچیده شده، کنار هم روی زمین قرار داده شده است؛ صحنه‌ای تلخ و اندوهبار که تا مدت‌ها در ذهن معدنچیانی که جان سالم از این حادثه به در برده‌اند، باقی خواهد ماند.

آری هر کار و پیشه‌ای  سختی و دغدغه‌های خاص خودش را دارد؛ اما حقیقتاً در سراسر دنیا شاید نتوان کاری را به دشواری کار در معدن یافت. چرا که معدن کاران با ورود به این حرفه عملاً 50 درصد ریسک جانی را می‌پذیرند و به اعماق زمین می‌روند تا کار استخراج را شروع کنند. جدای از اینکه در اعماق زمین اکسیژن کاهش می‌یابد به همان نسبت میزان گازهای سمی افزایش و هرگونه برهم خوردن توازن میزان این گازها می‌تواند حادثه‌ای مهیب و یا فاجعه‌ای انسانی به بارآورد.از سوی دیگر باتوجه به عدم تضمین ثبات لایه زمین و احتمال برهم خوردن احتمالات و یا خطای انسانی در زمینه استخراج، احتمال ریزش و دفن شدن معدن کاران در زیر زمین وجود دارد.

این سربازان مظلوم معدن جدای از تأمین مایحتاج حداقلی خود، کمک بزرگ برای افزایش تولید و تأمین نیازهای کشور تلقی می‌شوند. همه اینها را گفتیم تا بگوئیم حق این افراد زحمتکش نیست که اینگونه دچار حادثه شوند و جانشان را از دست بدهند و خانواده‌هایی را داغدار کنند.

حرف برسر استانداردسازی فعالیت‌های معدنی و فضای کارگاهی است. تعداد زیادی از معادن کشور که اغلب در مناطق دورافتاده و محروم قرار دارند از کمترین امکانات و تجهیزات روز و استاندارد بهره‌مند نیستند و همچنان با مدل و روش‌های یک قرن پیش درحال استخراج هستند. متأسفانه این دست حوادث هرچند سال یکبار در کشورمان رخ می‌دهد و هربار ده‌ها نفر از معدن کاران جان خود را از دست می‌دهند و معدن از سوی مراجع قضایی پلمپ می‌شود و بعد از مدتی با اعمال تغییراتی حداقلی در عرصه تجهیز و استانداردسازی مجدد بازگشایی می‌شوند و بار دیگر چرخه‌ای از فعالیت‌های سنتی و غیر استاندارد شروع می‌شود.

فعالیت در عمق 250 متری زمین شوخی نیست و تصورش هم هولناک است. ازسوی دیگر دستمزدهای چنین شغلی باید به گونه‌ای باشد که تأمین کننده ریسک کاری و خطرات احتمالی باشد. اما برعکس این گزاره‌ها در معادن کشور استانداردها و تکنولوژی‌های به کار گرفته شده به همراه دستمزد کارگران با حداقل‌ها دنبال می‌شود و سودهای کلانی که از بابت استخراج و فروش آن نصیب پیمانکاران و شرکت‌های خصوصی و دولتی می‌گردد به هیچ وجه دردی از معادن و معدن کاران دوا نمی‌کند.

جز حسرت و افسوس چیزی برای جان‌های از دست رفته باقی نیست و داغ از دست دادن سرپرست‌ها و فرزندان ذکور خانواده تا آخر عمر بر دل بازماندگان خواهد ماند. مصدومان این حادثه هیچگاه نمی‌توانند صحنه جان دادن دوستان و همکارانشان را فراموش کنند.

به دنبال حادثه تلخ معدن طبس، به سراغ یکی از خانواده‌های عزادار رفتیم تا پای درد ودل بازماندگان بنشینیم.

خانواده مرحوم دهشیبی: نگذارید خون معدن کاران پایمال شود

نامش احسان است و در یکی از روستاهای نسبتا کوچک سربیشه در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. پدرش در همان روزهایی که احسان کوچک بود از دنیا رفت، او که خود را مرد خانواده می‌دید، از همان روزهایی که باید بچگی می‌کرد و در کنار هم سن و سالانش در کوچه و خیابان نوجوانی می‌کرد اما سعیش براین بود که بر روی پای خود بایستد تا لقمه نانی حلال برسر سفره خانواده‌اش ببرد.

بزرگ و بزرگتر شد، احسان در همان روستا کارگری می‌کرد. احسان بزرگ شد، هرکجا که برای خواستگاری می‌رفت، شغلش را که جویا می‌شدند و به او زن نمی‌دادند. بهانه‌شان نبود شغل دولتی احسان بود. بلاخره احسان ازدواج فامیلی می‌کند. خرج و مخارج زندگی و دستمزدی که داشت کفاف زندگی‌اش را نمی‌کرد، نمی‌توانست حتی کرایه خانه‌اش را بدهد. به کمک اهالی روستا خانه قدیمی و کوچک پدربزرگش را احیا کرد و در آن زندگی را شروع کرد در حالی که حیاط کوچک خانه هنوز خاکی بود.

احسان برای اینکه گرهی از مشکلاتش باز شود در معدن معدنجوی طبس مشغول به کار شد. هنوز سه ماه از رفتن احسان به معدن نگذشته بود که گاز متان در آخرین روز تابستان جانش را در حادثه معدن گرفت.

خبرنگار تسنیم به سراغ همسر احسان رفت. همسر مرحوم احسان دهشیبی گفت: روز قبل از حادثه، روزی که همسرم قرار بود بر سرکار و داخل معدن برود یکی از همکارانش تماس گرفت وبه او گفت،کارگاه  گاز دارد یک بار ریزش کرده و  تعمیر کردند و احتمال ریزش وجود دارد شما نیایید. به احسان گفتم با وجودی که دوستانت می‌گویند کارگاه گاز دارد، چرا می‌خواهی به معدن بروی.  احسان پاسخ داد: اگر من نروم، هیچکس داخل معدن نرود، کار درست نمی‌شود.

گویی احسان خبر داشت که آخرین دیدارمان است، مکثی می‌کند و سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: اگر  امروز من بر سر شیفت کاری‌ام حاضر نشوم ، جواب هزینه‌های زندگی را چه کسی می‌خواهد بدهد؟ این را که احسان گفت: من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم با او خداحافظی کردم اما دلم آرام و قرار نداشت.

همسر مرحوم دهشیبی ادامه داد: صبح روز حادثه وقتی همسرم قرار بود ابتدا در شیفت صبح حاضر شود، وبه معدن برود، گوشی تلفن را برداشتم و شماره‌اش را گرفتم با اینکه زنگ می‌خورد اما پاسخی دریافت نشد..با این موضوع دلشوره بیشتری گرفتم. به سمت قران نگاه کردم، چند آیه از قران تلاوت کردم اما باز هم احسان جواب تلفنم را نداد. دلشوره امانم را بریده بود که ناگهان گوشی خانه زنگ خورد، خود را به سرعت به سمت تلفن رساندم و با اولین کلمه فریاد زدم، احسان جان معلوم است کجایی؟ احسان که صدایش خسته‌تر از من بود، نگذاشت گلایه‌هایم تمام شود، با عجله‌ای که داشت، فقط چند کلمه برایم گفت، آن هم این بود می‌خواهم داخل کارگاه بروم، هرچند همکارانم می‌گویند اوضاع زیاد مساعد نیست اما من باید بروم واز تو می‌خواهم برایم دعا کنی.

همسر احسان درحالی که توان بازگویی ادامه ماجرا را ندارد با بغضی در گلو افزود: به احسان گفتم، احسان جان نرو.... اما او گفت:  رفتم پیش آقای ... (پیمانکار معدن )، او گفت: تو سرکارگر هستی اگر تو امروز بر سرکار حاضر نشوی و داخل معدن  نروی بقیه کارگران هم نمی‌روند و اگر نمی‌خواهی داخل معدن بروی دیگر هیچ وقت نباید بیایی سر کار...

همسر مرحوم دهشیبی ادامه داد: این جمله را که از احسانم شنیدم،دیگر دست وپایم بیشتر لرزید از اینکه اگر احسان برسر کار حاضر نشود، شاید اخراج شود و با اخراج شدنش، هزینه‌های زندگی و باز روزهای نداری شروع می‌شود. خودم را دلداری می‌دادم و می‌گفتم، نترس این شیفت هم مانند همه شیفت‌هایی ست که احسان داخل تونل رفت و بعد از کار به من زنگ می‌زد و با هم شوخی می‌کردیم...

همسر مرحوم احسان دهشیبی گفت: گویا برخی از همکاران احسان در گروه کاری که دارند نوشته بودند پیمانکار معدن به کارگرانی که به خاطر بوی گاز اعتراض داشتند گفته خیالتان راحت من داخل کارگاه معدن رفتم و چک کردم با خیال راحت بروید. هیچ بوی گازی نبوده است. در همان ساعتی که احسان قرار بود به داخل کارگاه برود همکارانش که شیفت قبلی بودند، گفتند پایین نیایید بوی گاز است.

همکاران احسان چندین نفر به ما گفتند که ما احسان را دیدیم که با پیمانکار صحبت کرده که در کارگاه بوی گاز می‌آید و صلاح نیست کارگران بروند اما پیمانکار اصرار داشته که باید بروید.

نگاهی به دو فرزندش می‌اندازد و با بغضی در گلو می‌گوید: دو فرزند دارم یکی هشت ماهه و دیگری سه ساله است نبود احسان برایمان خیلی سخت است و تنها درخواستی که از مسئولان داریم نگذارند خون همسرم پایمال شود و ما از پیمانکار معدن شاکی هستیم.

دهیار روستای دهشیب هم در گفتگو با خبرنگار تسنیم اظهار داشت: احسان پسری زحمتکش و با اخلاق بود و تا جایی که می‌توانست به همه مردم روستا کمک می‌کرد.

علی آبادی افزود: با توجه به وضعیت اقتصادی که خانواده مرحوم احسان دهشیبی دارد، در حال حاضر اولین قدم این است که باید همسرش بر سرکاری برود و شاغل شود تا بتواند فرزندانش را اداره کند و این درخواست را از مسئولین داریم.

وی ادامه داد:  این خانواده، حامی ندارند و خیرین دست در دست هم دهند و اقساطی که از مرحوم باقیمانده را پرداخت کنند.

از دیگر بستگانی که از احسان به خوبی یاد می‌کنند، برادر همسرش است او که جوانی است که از کودکی با احسان بزرگ شده و شب وروزش را با او خاطره دارد، این درد فوت ناگهانی احسان، برایش بسیار سخت وغم انگیز است.

دلش برای احسان تنگ است و تنها دغدغه‌اش حرف‌های کارگرانی است  که اوضاع معدن قبل از حادثه گفتند اما گویا گوش شنوایی نبود.

برادر همسر مرحوم دهشیبی گفت: در گروهی که کارگران معدن همه عضو هستیم پیام‌ها هنوز وجود دارد. پیمانکار می‌گفت: هر اتفاقی بیفتدد ما گردن می‌گیریم و اوضاع خوب است داخل کارگاه بروید. اما همه کارگران می‌گفتند امروز احسان دهشیبی گفته بوی گاز می‌آید کارگاه گاز دارد و زیر فشار است. اما پیمانکار گفته: هرکس نمی‌تواند وسایل خود را جمع کند و برود.

وی معتقد است  بحث یک نفر دو نفر نیست، ایمنی آن شرکت بسیار ضعیف بود. رسیدگی نمی‌شد و من در طول دوسالی که در معدن بودم یک نفر بازدید کننده اتو کشیده آمد و اتوکشیده رفت و از مشکلات ما نپرسید.

گویا احسان آخرین نفری بود که از کارگاه بلوک c پیکر بی جانش را درآوردند. او به خاطر احساس مسئولیتی که داشت تا آخرین لحظه ایستاد و آخرین جنازه پیکر او بود.

انتهای پیام/254/.