روایت خبرنگار تسنیم از بیروت/تکرار دکترین ضاحیه پس از ۱۸ سال
حامد هادیان خبرنگار اعزامی خبرگزاری تسنیم گزارش می دهد.
گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم؛ حامد هادیان - با دوستم هماهنگ کردم که برای مصاحبه به ضاحیه بروم. گفت:« گفتهاند باید مجوز داشته باشی». گفتم:« تازه از وزارت اعلان لبنان گرفتم». گفت:« تفنگ هم داری؟»گفتم:«یعنی چی؟» گفت:«اینجا پر از دزد و خفت گیر است. دیشب یک جاسوس سوری گرفتند. اینجا با چند هزار دلار آدمها را میخرند. باید خودمان مراقب خودمان باشیم. من اسلحه دارم ولی دو تا گلوله بیشتر ندارم. اینجا کسی مجوز هم نمیخواهد». گفتم من تا اینجاش رو بلد بودم و این یکی را نمی توانم جور کنم. پیش خودم فکر می کردم دزد و جاسوسی وسط جنگ چقدر بیشرفی است. در جنگ اوکراین وقتی به شهرهای درگیر جنگ میرفتیم. دزدها با چسب به تیر برق میبستند تا برای بقیه عبرت شود و فیلمشان را هم منتشر میکردند. دوستم میگفت خودش در یک شب 14 دزد دستگیر کرده و تحویل حزبالله داده است.
مجوز برای لبنان به غیر از جنوب
بالاخره روز سوم مجوز خبری گرفتم. هر چند این مجوز برای رفتن به مناطق جنگی جنوب اعتباری نداشت و باید از ارتش هم یک مجوز جدا میگرفتم. از در وزارت اعلان که خارج شدم. دوستم هادی زنگ زد که حزب الله یک تور رسانهای برای دیدن مناطقی که در ضاحیه تخریب شده گذاشته، خودت را سریع برسان.
به مشکل بعدی یعنی نبود وسیله نقلیه رسیدم. راننده تاکسی راضی نمیشد تا آنجا برود. کنار خیابانی در منطقه آرام الحمرا نیم ساعت ایستادم و نوبتی ماشینها ردم می کردند تا بالاخره یک نفر با ده دلار حاضر شد من را ببرد. همان اول گفت همه از ضاحیه فرار می کنند. تو دیوانهای که میخواهی بروی. گفتم صحفی (روزنامهنگار) هستم باز برایش منطقی نبود. در طول مسیر برایم آهنگهای جولیا پطرس خواننده مسیحی حامی مقاومت گذاشت و یک سیگار به من تعارف کرد. نیمساعتی توی ترافیک بودم تا به حاره حریک (خیابانی داخل ضاحیه) رسیدیم. جایی در قلب ضاحیه. همان اول خیابان ماشینهای با برچسب press دیدم و پیاده شدم. دقیقا جایی که دیروز یواشکی با هادی آمده بودیم. خودش با موتور دنبالم آمد و یک دوست دیگر را هم سوار کرده بود. گروه رسانهای حزب الله به همراه چیزی حدود 200 خبرنگار بودیم. انگار در سال 2006 هم از این کارها کرده بودند. نسبت به دیروز جلوی ساختمانها را کمی مرتب کرده بودند و عکس سید حسن نصرالله را جلوی ساختمانها نصب کرده بودند. اوضاع بهم ریخته بود. به هادی گفتم این همه خبرنگار اینجا چکار می کنند. گفت خبرنگاران خارجی را از جنوب اخراج کردند به همین خاطر همه اینجا هستند. برای رفتن به جنوب فقط خبرنگاران جنوبی مجوز دارند. خبرنگاران و عکاسان معروفی که در کابل افغانستان و کییف اوکراین همم دیده بودمشان و امکاناتشان فول بود با چند نفرشان خوش و بش کردم. همه با ماشین مدل بالا و فیکسر(راهنما) سر صحنه بودند. بعد از اولین ساختمان که یک ساختمان مسکونی بود از ساختمان بعدی هم دود بلند میشد. هادی گفت ماسک بزن گاز اینها ممکن است سمی باشد. حتی اگر سمی نباشد پلاستیک سوخته هم ممکن است سمی باشد. کل ساختمان را دودی سیاه گرفته بود.
آن وسط یکی از اهالی شروع کرد به رجز خواندن علیه اسراییل و آمریکا و شعارهایی که خبر از انتقام میداد. بقیه اهالی هم با شور و حرارت به خبرنگاران از بمباران خانههایشان می گفتند. دیروز ما این مناطق را دیده بودیم. ولی برای خبرنگاران دیگر خیلی تازگی داشت. علیالخصوص که اجازه تصویر برداری داشتند. بیشتر ساختمانهایی که دیدیم مسکونی بود. این را از وسایلی که روی زمین بودند به راحتی می شد تشخیص داد. هنوز یک ساعت از برنامه نگذشته بود که حزب الله شروع کرد به هشدار دادن که سریع منطقه را ترک کنید. در همین ساعتی که به اینجا آمدیم اسراییل منطقهای نزدیک ما را بمباران کرده بود. به همین راحتی برنامه را کنسل کردند.
ترک موتور هادی منطقه را ترک کردیم. در بین خبرنگاران غربی و لبنانی چند دوست ایرانی را هم دیدم که برای کار خبری آمده بودند. ما هم بور شدیم و حالمان گرفته شد. هر چند ساختمانها برای ما چیز جدیدی نداشت. برای گزارش خبری فقط توانستم چند تا تصویر بگیرم. با موتور به سمت یک مسجد ایرانی رفتیم. داخل مسجد راهمان نمی دادند. میگفتند حضور و تجمع در اینجا خطرناک است. کنار نگهبان ساختمان که یک کلاش داشت و بیخیال قلیان می کشید. همزمان پهپادهای اسراییلی بالای سرمان بودند. هادی با دوستانش حرف میزدند که چه جوری کمکهای مردمی ایران را به آوارگان برسانند به غیر از شهر بیروت، هم یکی از هدفهای کمک بود. مردم اینجا برای نیازهای اولیه نیاز به کمک داشتند.
همان جا کنار خیابان نشسته بودیم که یک جوان با موتور از کنارمان رد شد. در این وضعیت در حال تک چرخ زدن بود. هادی گفت این دیوانه را ببین!
مشکل وسیله نقلیه همچنان برایم جدی بود. برای رسیدن به ضاحیه راننده ها می ترسیدند یا قیمت بالا میدادند. در مسجد ایرانی یک موتور بود که یکی از سگهای اطراف صندلیاش را گاز گرفته بود. حیوانات اهلی و وحشی هم اوضاع خوبی ندارند. گفتم امکانش هست همین را به من قرض بدهید. قبول نکردند. وسط جنگ هم بعضیها بیخیال پروتکلهای سازمانی خودشان نمیشوند حتی اگر یک موتور داشته باشند که یک سگ صندلیاش را از گرسنگی جویده باشد.
چرا به ضاحیه حمله میشود
اصل جنگ اسراییل با حزبالله در جنوب اتفاق میافتد. آنها اعلام کردهاند که به خاطر حملات حزبالله به شمال تا زمانی که حملات تمام نشود به حملات خود ادامه میدهند و حتی تصویب کردند که در بخشی از جنوب وارد شوند. در این روزها هم بمبارانهای جنوب بیشتر شده است هم در چند نقطه تلفات سنگینی دادند. هر چند به این راحتیها نمیتوانند وارد شوند. اما ماجرای ضاحیه فرق دارد. منطقه شیعهنشین ضاحیه قلب حزبالله است که بیشتر اعضای حزبالله در آن زندگی میکنند. با این همه اهداف دیگری را هم دنبال میکنند.
در این روزها اسراییل، با اینکه ضاحیه خالی از جمعیت و مردم شده است همچنان آن را بمباران می کند. جنبه نمادین هم دارد. هدف اسراییل این است که منطقه ناامن بماند و مردم جرات حضور در شهر را پیدا نکنند. انتقامی برای شمال اسراییل هم هست. اتفاقی که در جنگ 33 روزه در سال 2006 هم افتاد و در دو هفته کل ضاحیه را با خاک یکسان کردند. امروز ولی این اتفاق با حجم کمتری انجام می شود. تا مردم در خوف و رجا بمانند. تاکتیک جنگی ناجوانمردانهای که از طریق آن بتوانند از طریق مردم حزبالله را تحت فشار قرار بدهند. هر چند تا امروز ناموفق مانده و مردم هنوز اعتماد خود را به حزبالله از دست ندادهاند هر چند هزینه سنگینی داشته است.
انتهای پیام/