ماجرای زندانی ملایری؛ از فرار و حکم اعدام تا رهایی در شب قدر


روایت محمد، روایت یک زندانی ملایری فراری محکوم به اشد مجازات بود که با توسل به بخشش و عدالت امام علی (ع) توبه می‌کند و با معرفی خود به مسئولان زندان و بعد از حفظ قرآن کریم، به واسطه تحول عمیقی که در او ایجاد می‌شود به زندگی تازه خود سلام می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، ‌هرچه از ذوق و شوقش برای رهایی از اجرای حکم بگوید، کم گفته است. سر از پا نمی‌شناخت. نمی‌دانست با خبری که شنیده بخندد یا گریه کند. گریه از سر ذوق. او حالا از حکم اشد مجازات نجات یافته است.

این‌ها می‌شود؛ سرآغاز گفت‌وگو با محمد زندانی فراری ملایری محکوم به اعدام که امروز از اجرای حکم رهایی یافته است.

اگر بخواهیم از نقطه آغازین ماجرای دستگیری و چرایی صدور آن حکم و رهایی‌اش بگوییم، قصه‌اش می‌شود قصه هزار و یک شب. اما می‌رویم سراغ آن روز‌های ابتدایی که پایش به خلاف و قاچاق مواد مخدر کشیده شد.

اجرای حکم اشد در انتظار سوداگران مرگ

محمد می‌گوید: همه چیز پس از دیدار یکی از دوستان شروع شد که در حین مرخصی از زندان، چندین مرتبه به سراغم آمده بود و مدام با وعده پول‌دار شدن، من را برای جا به جایی مواد مخدر تحریک می‌کرد. در آخر با توجه به مشکلات مالی که داشتم تصمیم به انتقال مقداری موادمخدر گرفتم. به تصور اینکه مقدار مواد جاسازی شده زیاد نیست و با یکی از دوستان خود راهی شدیم. غافل از آن که مأموران انتظامی مدتی است ما را زیر نظر داشتند و در یکی از محور‌های اصلی شهرستان ملایر، ایست دادند و ما را بازداشت کردند و دست آخر روانه بازداشتگاه شدیم.

وی عنوان کرد: زمانی که به من گفتند 20 کیلوگرم مواد مخدر در یک بخش خودرو و 12 کیلوگرم دیگر در قسمت دیگری از آن جاسازی شده بود، مغزم قفل کرد! دوست متخلفم نگفته بود قرار است این همه مواد جا به جا کنیم! اثبات این حرف هم در دادگاه موفقیت آمیز نبود، مدرکی نداشتم.

این زندانی ادامه ذاد: رفت و آمد‌ها از زندان به دادگاه و انجام تحقیقات مدتی زمان برد و البته همه زندانی‌ها می‌دانستند و مدام به من می‌گفتند تردیدی نداشته باش، حکم حمل و جابه جایی این همه مواد مخدر به طور قطع اشد مجازات است. 

محمد گفت: روز‌ها و شب هایم را در زندان سپری می‌کردم و تازه متوجه شده بودم در چه گردابی گرفتار شده‌ام؛ گرداب مرگ، مجازات سوادگران مرگ است، همان لجن زاری که خود ایجاد کرده بودم.

وی ادامه داد: به دنبال صدور آن حکم! اعتراض به رأی قاضی هم بی نتیجه ماند. طبق شواهد و اعتراف خودم این حکم به طور کامل صحیح بود و راه نجاتی برایم باقی نمانده بود. درست در شرایطی که دلم را به اصطلاح صابون می‌زدم برای رها شدن از اجرای حکم، اطلاع دادند که همسرم تقاضای طلاق کرده و همان روز‌ها هم حکم من قطعی و زمان اجرا را اعلام کردند. شرایط روحی دشواری بر سرم آوار شد و دنیا تیره و تاریک. وسیله تیزی یافتم با زدن رگ دست خود خواستم از همه افکار مخرب، ذهنم آزاد شود. مأموران که بلافاصله متوجه حال و روزم شدند من را در کمترین زمان به بیمارستان انتقال دادند.

وقتی که زندانی ملایری متواری شد

این زندانی گفت: با وجودی که خون زیادی از من رفته بود و حال و روزخوشی نداشتم یک مأمور و دو سرباز را در اتاق می‌دیدم. همین که مأمور رفت دو سرباز هم به تصور اینکه حال جسمی‌ام بسیار وخیم است و از طرفی پابند الکترونیکی دارم برای استراحت به اتاق کناری رفتند. درد زیادی داشتم و راه رفتن هم برایم دشوار بود، با وجود آن که قصد فرار از ابتدا نداشتم اما فرصت و موقعیت را غنیمت شمردم و به هر طریقی از بیمارستان خارج شدم. به کمک یکی از دوستان، ملایر را به قصد بروجرد ترک کردم. در آنجا در منزل دوست دیگری مخفی شدم.

محمد عنوان کرد: چند روزی گذشت و هر روز به اندازه 10 سال برایم حساب می‌شد، ترس از گرفتار شدن و اجرای حکم، امانم را بریده و از این خانه به آن خانه می‌رفتم تا مأموران موفق به دستگیری من نشوند. حتی که دوستانی داشتم تا برای فرار به خارج از کشور 200 میلیون تومان کمک جمع آوری کردند. هزاران فکر و خیال به سرم می‌آمد؛ می‌توانم بروم و مخفیانه همسر و فرزندم را همراه کنم یا نه؟! بعید بود! همسرم این موضوع را بپذیرد.

21 رمضان؛ شب بیقراری و بازگشت به زندگی یک محکوم فراری

وی افزود: در یکی از شب‌های فرار که درست مصادف بود با شب 21 رمضان، حوصله ام لبریز شده بود. تلویزیون را روشن کردم. عمده شبکه‌ها مراسم شب احیا را پخش می‌کردند. فیلمی پخش شد و الهی العفو‌ گفتن‌ها در حرم امام علی (ع) و آن قرآن به سر گرفتن ها دلم را هوایی کرد. روضه خوانی یک روحانی هم حال دلم را برد به سمت نجف و بخششی که خدا در شب قدر برای بندگانش توبه کارش رقم می‌زند.

نمی‌دانم چه شد که به دلیل اشتباهی که انجام داده بودم خودم را سرزنش می‌کردم و همراه با ندای الهی العفو گفتن ها، تندتند و بلندبلند فریاد زدم؛ الهی العفو الهی العفو. به خود که آمدم، اشک تمام صورتم را گرفته بود.

این زندانی عنوان کرد: نمی‌دانم چه شد که به یکباره، شماره یکی از هم بندی‌هایم را گرفتم تا از او شماره آقای روزبهانی معاون وقت رئیس زندان ملایر را بگیرم و با او قرار ملاقات گذاشتم.

روزی برای رهایی از زندان درون و زندان بیرون

محمد به میزان گفت: روزی که حکم مجازات اشد من لغو شد، خاص بود، روز ویژه‌ای بود. هم خوشحال بودم و هم گریان. گریه از سرذوق. امیدم چند برابر شد که اگر در این دنیا این گونه با توجه به قوانین الهی بخشیده شده‌ام، در آخرت نیز خداوند متعال منِ توبه کار را هم می‌بخشاید.

محمد افزود: چقدر خدا بخشنده است. از شب 21 رمضان و الطافی که از امام علی (ع) در درونم ایجاد شد، روحیه‌ای دیگر یافتم.در حقیقت تنها دلیل روی آوردنم به حفظ قرآن، رهایی از اجرای حکم نبود، بلکه حتی اگر هم مجازات می‌شدم، از توبه و آشنایی‌ام با مفاهیم قرآنی خوشحال بودم.

در این باره روزبهانی رئیس زندان ملایر هم در گفت و گو با میزان گفت: به طور عمده شماره تلفن من را تمامی زندانیان برای مواقع اضطراری دارند. گاهاً پیش آمده که یک زندانی به مرخصی رفته، اما به دلیل رخدادی نمی‌تواند در روز مقرر خود را به زندان معرفی کند، بنابراین به من زنگ می‌زند و اطلاع می‌دهد. آن شب یعنی شب 21 رمضان سال گذشته نیز محمد که چندباری مأموران به محل اختفایش نزدیک می‌شدند و هر بار جا به جا می‌شد، محمد به من زنگ زد و تقاضای ملاقات حضوری کرد و شروطی هم برای دیدار گذاشت!

وی افزود: موضوع را با مسئولان زندان در میان گذاشتم و پس از گفت‌وگو، آنان را قانع کردم که تنها به محل قرار بروم تا محمد را که خود داوطلب شده بود برای حرف زدن ملاقات کنم. نزدیک محل بود که محمد زنگ زد و گفت؛ پشیمان است و نمی‌آید، پرسیدم چرا؟ گفت: قرار بر این بود تا تنها بیایی. از صحبت‌های او که در بالای تپه‌ها بود متوجه شدم خودرویی مرا تعقیب می‌کند. در تماس با رئیس زندان و مأموران خواستم که دست از تعقیب من بردارند و مسئولیت عواقب کار را هم خود بر عهده گرفتم.

رئیس زندان ملایر افزود: در گفت وگوی چهره به چهره با محمد تحولی که در دلش ایجاد شده را به عینه مشاهده کردم و گفتم از معرفی خود و تصمیمی که گرفته‌ای خوشحال باش.

روزبهانی عنوان کرد: اجرای حکم محمد به دلیل به وجود آمدن این شرایط خاص، مدتی به عقب افتاد. در این فاصله او هم در کمترین زمان در حدود سه چهار ماه، حافظ 20 جزء از قرآن مجید شد. رفتارش به کلی تغییر کرده بود، از این رو درخواست عفو از اعدام او را برای ارائه و بررسی به کمیسیون عفو ارسال کردیم، هرچند در ابتدا با مخالفتی روبرو شد، اما از آنجا که قول کمک به او داده بودم، بالاخره راضی شدند تقاضای لغو حکمش را بررسی کنند و همانی شد که انتظارش را می‌کشید.

انتهای پیام/