جولان سیگارهای قاچاق در مولوی/ بازاری که پلیس نمی‌بیند!


سیگارهای قاچاق در قلب بازار مولوی آزادانه معامله می‌شوند، جایی که فروشندگان حتی ساعت‌های حضور پلیس را می‌دانند، این آشفتگی، بازار قاچاق را به جولانگاه سودجویان بدل کرده است.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، در اینجا؛ چهارراه مولوی زمانی بوی ادویه‌های خوش‌عطر و گونی‌های حبوبات و گفت‌وگوی پرشور مغازه‌داران، زندگی را جاری می‌کرد. چهارراه مولوی، قلب تپنده تجارت خرد و پررونق محله‌ای بود که هر گوشه‌اش یادآور روزگاری سرشار از جنب‌وجوش و امید بود، اما حالا به‌جای کیسه‌های پر از عدس، نخود و لوبیا، قفسه‌های باریک و پرزرق‌وبرق سیگار، ویپ و پاد به چشم می‌خورد. دکان‌های کوچک و قدیمی که روزی محل معاش و گفتگوهای دوستانه بودند، حالا به فروشگاهی برای کالاهایی بدل شده‌اند که بوی دود و انزوا می‌دهند.

میان این تغییرات، زندگی انگار از اینجا کوچ کرده است. جایی که زمانی با صدای چرخ‌دستی‌ها و سلام‌های بلند پر از شور بود، حالا در هاله‌ای از خاموشی و سردی فرو رفته است. خریداران گذری به‌سرعت می‌آیند و می‌روند، اما ردپایی از آن همهمه صمیمانه و شادی ساده گذشته باقی نمانده است.

بعد از چهارراه سیروس به‌سمت میدان اعدام، با مشقت توانستم جای پارکی پیدا کنم؛ هفت یا هشت بار فرمون چرخاندم تا بالاخره ماشین را پارک کردم، پیاده شدم و به‌سمت بازار مولوی به‌راه افتادم. اگر گذرتان به پیاده‌روهای شلوغ و پرهیاهوی بازار مولوی افتاده باشد، می‌دانید چه‌خبر است؛ از موی مصنوعی و کاپشن‌های ارزان تا عتیقه‌جات خاک‌گرفته، هودی‌های رنگارنگ و البته سیگار، توتون، جوس و سالت.

برایم عجیب است که راسته‌ای از بازار، که روزی بوی ادویه‌های تند و گرمش در هوا می‌پیچید و کیسه‌های پر از خشکبار و حبوباتش در هر گوشه‌ای دیده می‌شد، حالا چنین تغییر چهره داده است. اینجا به‌جای عطر زردچوبه و دارچین، بوی دود و سیگارهای الکترونیک به مشام می‌رسد، محصولاتی که بر اساس اعلام مسئولان رسمی هیچ ارز دولتی و رسمی به واردات این محصولات اختصاص داده نمی‌شود و می‌توان گفت اغلب قاچاقی وارد کشور می‌شوند چرا که هیچ منطقی پشت واردات قانونی آن‌ها با ارز آزاد وجود ندارد.

پلیس بارها هشدار داده است که این سیگارهای الکترونیک، اغلب غیرمجاز هستند و جوانان نباید فریب ظاهر مدرن آن‌ها را بخورند، اما در این حوالی، انگار قانون از جنس دیگری نوشته شده است. قفسه‌های مغازه‌ها پر از ویپ، پاد، جوس، سالت و حتی قلیان‌های مدرن و عجیب است؛ قلیان‌هایی که دیگر هیچ شباهتی به آن قلیان‌های مسی و برنجی سنتی ندارند.

نخستین مغازه‌ای که توجه مرا جلب می‌کند، یک فروشگاه قلیان است؛ لوکس و پرزرق‌وبرق، با ویترینی که قلیان‌هایی در اندازه‌ها و طرح‌های غریب را به نمایش گذاشته است. فروشندگان اینجا سرشان گرم حساب و کتاب عمده‌ای است، و از نوع برخوردشان می‌شود فهمید که اهل پاسخگویی به سؤالات رهگذرانی مثل من نیستند.

مغازه را رد کردم و رسیدم به پاساژ حضرتی؛ اکثر مغازه‌دارها کسب‌وکارشان از سیگار به‌سمت سیگارهای الکترونیک و اقلام مربوط به این سیگارها تغییر پیدا کرده بود؛ خواستم از یکی دو مغازه‌دار در مورد قیمت جوس و سالت‌هایی که با طرح‌ها و شکل‌های خاصی پشت ویترین مغازه ها چیده شده بود سؤال کنم اما تا درب مغازه را باز می‌کردم فروشنده گفت: "خانم، عمده‌فروش هستیم، در را ببند."

در اکثر مغازه‌ها باکس‌های سیگار "وینستون" و "مونتانا" به چشم می‌خورد؛ حالا یا مشتری این سیگارها نسبت به سایر مارک‌ها بیشتر است یا برای جذاب‌تر شدن ویترین چیده شده بودند, لابه‌لای جعبه‌های سفید و آبی این سیگارها قوطی ـ باکس‌های فلزی سیگارهای سناتور و باکس‌های سفید طلایی مارلبورو نیز دیده می‌شوند و اولین سؤال ذهنم می‌شود این‌که کدام‌یک از اینها قاچاق است و کدام‌یک غیرقاچاق و اگر تعدادی از اینها سیگار قاچاق محسوب می‌شود چگونه در مغازه‌ها این‌گونه رسمی عرضه می‌شود و با آنها برخوردی نمی‌شود!

ازآن‌جایی که موفق به صحبت کردن با مغازه‌دارهای "پاساژ حضرتی" نشدم تصمیم گرفتم به کوچه‌های پشتی بروم تا شاید دستفروش‌ها بتوانند راز فروش راحت و بی‌قیدوشرط سیگارهای قاچاق را برایم فاش کنند.

از پاساژ بیرون می‌آیم و از یک کوچه به‌سمت کوچه‌های پشت پاساژ حرکت می‌کنم؛ هرکسی در عالمی هست و سعی دارد مشتری را به‌سمت خود بکشاند و جنسش را بفروشد؛ یکی داد می‌زند و "لبو" و "باقالا" می‌فروشد؛ دیگری دنبال مشتری "پاسور" است و می‌گوید؛ "به‌تضمین به شما «پاسور کیمِ اصل» می‌دهم".

کمی آن‌طرف‌تر مغازه شکلات‌فروشی هست که شکلات‌ها و لواشک‌های مجلسی خارجی می‌فروشد؛ البته چند جعبه‌ای جلوی در مغازه را شکلات ایرانی چیده است و وقتی داخل مغازه می‌روی شکلات‌های خارجی را می‌بینی که برخی از آنها قیمتشان تا کیلویی یک میلیون تومان هم قیمت‌گذاری شده بودند.

مشغول نگاه‌کردن شکلات‌ها بودم که بیرون مغازه صدای دادوفریاد می‌آید؛ همه کسبه بیرون می‌آیند و دوباره سریع برمی‌گردند داخل مغازه‌هایشان؛ می‌پرسم؛ "چه شده بود؟"، شاگرد مغازه می‌گوید؛ "هیچی، سطحی بود، مالی بود".

اندازه 100 هزار تومان لواشک می‌خرم که دست خالی نباشم و از مغازه بیرون می‌آیم و به‌سمت انتهای گذر حرکت می‌کنم؛ برایم جالب بود که هیچ مأمور پلیسی در این بازار گشت نمی‌دهد و حتی مأمور شهرداری که در آنجا هست اصلاً کاری به اجناس قاچاق و بی‌نظمی‌های شهری که هر مغازه‌دار با چیدن اجناسش بیرون از مغازه ایجاد کرده بود، ندارد!

پیرمردی روی چرخ دستی چند فلاسک آبجوش گذاشته بود و مشغول فروش چای و نسکافه بود و چند قدم پایین‌تر بساط فروش "ماهی" بود؛ ماهی‌هایی که لابه‌لای یخ گذاشته شده بودند تا شاید یک مشتری گذرش به انتهای آن کوچه بخورد و آنها را بخرد.

مشغول عکس گرفتن از ماهی‌ها شدم که مردِ فروشنده گفت؛ "خانم، چه می‌کنی؟ ماهی عکس‌گرفتن دارد؟"، گفتم؛ "برایم جالب بود، همین!"

کمی مشکوک نگاهم کرد و برای اینکه ثابت کنم مشتری هستم کمی در مورد قیمت با او صحبت کردم و در آخر پرسیدم؛ "راستی، کسی را نمی‌شناسی که مارلبوروی گلد را با قیمت مناسب‌تری بدهد؟"،
گفت: "برای مصرف شخصی می‌خواهی یا برای فروش داخل سوپرهای بالاشهر؟"، گفتم؛ "برای هدیه می‌خواهم، ولی قیمت مغازه‌دارها بالاست برایم صرف نمی‌کند که چند باکس بخرم".

با دست به پسری که کاپشن مشکی به تن کرده بود و کتونی‌های سفیدش نظرت را جلب می‌کرد اشاره کرد و قبل از اینکه بگوید؛ "به‌سمت او برو!"، با ایما و اشاره دست حرکاتی انجام دادند و در نهایت پسر با صدای بلند گفت؛ "دارم، مشتری را بفرست".

به‌سمت پسر که او را "ممّد" صدا می‌زدند رفتم و گفتم؛ "3‌ـ4 باکس مارلبوروی گلد می‌خواهم اما مغازه‌دارها با کسی 1300 کمتر نمی‌دهند."، حرفم را قطع کرد و گفت؛ "آبجی، قیمت خُردفروشی همین است، من نهایت بتوانم باکسی 1270 بدهم، اما مارلبوروی گلد فیلتر سفید سال همین قیمت است، آنهایی که کمتر می‌دهند یا بارشان قاطی دارد یا برای سال گذشته است و دیگر سیگارهایشان خشک شده است".

پرسیدم؛ "قاطی دارد یعنی چه؟ مگر همه این سیگارها قاچاق نیست؟"، ممّدآقا که دندان‌هایش را هم لمینت کرده بود و سعی داشت کلمات را به‌نحوی ادا کند که دندان‌ها را به مخاطب نشان دهد، گفت؛ "نه، در این راسته ما 2 نفر هستیم که بار قاچاق اصلی داریم، باقی یا جنس‌هایشان برای سال گذشته است یا سیگارهایشان از نیمه، خالی است، دو پک می‌زنی سیگار خالی می‌شود".

به‌بهانه همراه نداشتن کارت بانکی از او درخواست کردم شماره‌اش را بدهد تا فردا برای خرید بتوانم پیدایش کنم که گفت؛ "آبجی، ما خط ثابت و رسمی نداریم، صبح تا ظهر همین آخرهای کوچه هستیم، چون مأموربازی هست و نمی‌شود بساط کرد، اما ظهر به بعد که پلیس فتیله را پایین می‌کشد می‌رویم لب خیابان بساط می‌کنیم، من هم همین راسته هستم هر زمانی بیایی در خدمتم".

از او خداحافظی کردم؛ به‌دلیل اینکه باقی نگاه‌ها در آن کوچه سنگین شده بود تصمیم گرفتم که به رواق دیگری بروم؛ بین مسیر از یکی دو مغازه‌دار در مورد قیمت سیگارهای الکترونیک به‌نام "پاد" و "ویپ" ـ که بین افراد نام برده می‌شوند ـ سؤال کردم که قیمت‌ها متفاوت بود؛ از "ویپ" یک‌بارمصرف با 5 هزار پاف به‌مبلغ 200 هزار تومان بود تا "پادماد" 50میلیونی که رقص نور هم دارد!

از یکی از مغازه‌دارها که کمی نسبت به بقیه مسن‌تر بود سؤال کردم؛ "این سیگارهای الکترونیک همگی قاچاق هستند؛ پلیس به شما گیر نمی‌دهد؟"، گفت؛ "نه بابا، گیر چه؟ این‌ها را مغازه‌دارها هم می‌فروشند به آنها که تک‌فروش هستند گیر نمی‌دهند می‌خواهند به منِ عمده‌فروش گیر بدهند؟"، گفتم؛ "خب، من به‌عنوان مشتری از کجا بدانم این جوس یا سالتی که شما به من می‌دهید تاریخ انقضا دارد و مشکلی ندارد؟"، با خنده‌های پشت‌هم گفت؛ "شما داری سیگار می‌خری که همه می‌گویند: «نکش و سرطان‌زاست.»، بعد دنبال سالمی جوس و سالت هستی؟".

برایم جالب بود؛ چطور پلیس برای بازرسی از این محل برنامه مشخصی دارد و به‌یک‌باره و در دفعات مختلف سر وقت این مغازه‌دارها که اغلب هم جنس قاچاق می‌فروشند، نمی‌آید؟ چطور است که دلال‌های سیگار می‌دانند پلیس چه‌ساعتی و چه‌موقع می‌آید و می‌توانند مأموران را دور بزنند! و از همه جالب‌تر گردن‌کلفتی فروشندگانی بود که می‌گفتند؛ "زور پلیس به ما نمی‌رسد"!

پیش‌تر با روی کار آمدن سردار رادان پلیس ثابت کرده بود که اگر بخواهد می‌تواند با اجرای طرح‌های ضربتی و مداوم ریشه یک جرم یا ناهنجاری جامعه را بخشکاند؛ همانند جمع‌آوری معتادان متجاهر که امروزه کمتر در کوچه و بازار و محلات دیده می‌شوند.

امید است که این بار هم پلیس برای برخورد با فروشندگان دخانیات قاچاق و سیگارهای الکترونیکی که همگی قاچاق هستند و هنوز هیچ مقاله علمی بی‌خطر بودن آنها را ثابت نکرده است؛ اهتمامی داشته باشند؛ چراکه اکثر مشتریان سیگارهای الکترونیک یا سیگارهای قاچاقی قشر جوان جامعه هستند.

انتهای پیام/+