بساز بفروشی در نمایش خانگی
در سالهای اخیر سریالهای خوبی در شبکه نمایش خانگی ساخته شده و حمایت پلتفرمها از فیلمسازان موجب رشد صنعت سریالسازی شده است اما از سوی دیگر، عدهای از فیلمسازان هم مسیر بسازبفروشی را در این عرصه یاد گرفتهاند و هراسی از بدنامی در وادی هنر ندارند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، افول سیر فیلمسازی و گرفتار هنر بازاری شدن را در استعداد سوختهای چون «محمدحسین مهدویان» با سریسازیهای اخیرش میتوان دید.کارگردان «ایستاده در غبار» که 9سال پیش بسیاری از تماشاگران را در اکران جشنواره فیلم فجر مجاب به ایستادن و کف زدن برای فیلم اولش کرد، حالا در مسیری قرار گرفته که به هر قیمتی میسازد.
او این روزها فصل چهارم سریالی را در شبکه نمایش خانگی دارد که پس از فصل اول، سیر نزولی داشت. محمدحسین مهدویان با ساخت فصل چهارم «زخم کاری» نشان داد به هر قیمتی میخواهد اثری بسازد که فقط بفروشد و برایش اهمیتی ندارد قصهاش سیر منطقی را طی میکند و مخاطب را راضی نگه میدارد؟
البته چه انتظاری از فیلمسازی میرود که با شخم زدن زمین بایر قصهاش، نبش قبر کرده و آدمهای مرده داستان را به یک باره زنده میکند همان طور که در آغاز فصل دوم مالک را زنده کرد و زمانی که شکست فصل دوم را در غیاب ستارهاش دید، او را میداندار فصل سوم کرد. او حالا در فصل چهارم قرار است بازی جدیدی را با پدر سیما (نقشآفرینی مهدی سلطانی) که وی را از گورستانی گمنام در پاکستان بیرون آورده، آغاز کند.آنچه در این چهار فصل برای سازنده سریال، کمترین اهمیت را داشته احترام به شعور مخاطبی بوده که تا الان همراهیاش کرده است. گویا برای مهدویان قواعد تجاری سینما بر قواعد هنریاش ارجحیت دارد. او فرمول بسازبفروشی در صنعت فیلم و سریال را در یک دهه فیلمسازیاش به خوبی یاد گرفته است، دست گذاشتن روی موضوعات حساس، قصههای پرالتهاب و آوردن بازیگران چهره.
شتابزدگی در سریسازی
یکی از ضعفهای آشکار سریال چندفصلی «زخم کاری» شخصیتپردازی آن است به ویژه در فصلهای دوم و سوم که شخصیتهای جدید به قصه اضافه شدند. در واقع شخصیتهای سریال به جز مالک که به عنوان تنها ستون باقیمانده از این ساختمان مخروبه توانسته سریال را تا فصل چهارم سرپا نگه دارد، متزلزل هستند؛ از سمیرا گرفته تا پانتهآ، سیما و کیمیا! زنانی که در میدان دشمنی و حسادت به جنگ هم رفتهاند و دست به هر کاری میزنند. زنان در این سریال به جز حسادت و انتقام زنانه، ویژگی دیگری ندارند و هر کدام در قامت یک رقیب عشقی برای دلربایی از مالک ظاهر شدهاند!
یکی دیگر از ضعفهای آشکار شخصیتپردازی؛ در واکنشهای غیرمنطقی شخصیتها و سادگی آنها در موقعیتهای حساس است. از سوی دیگر مرز میان دیوانگی و عقلانیت شخصیتهایی که گرفتار جنون شدهاند، به سلیقه کارگردان جابهجا میشود یعنی هر جا بخواهد شخصیتی را در حد یک دیوانه زنجیری، عصبی نشان میدهد و هر جا بخواهد همان شخصیت را در قامت یک زیرک و حسابگر، آدمی عاقل و صبور!
سمیرا که پس از فصل اول و کشته شدن دخترش در تصادف به مرز جنون رسیده بود با از دست دادن پسرش در فصل دوم که خودش مسبب مرگ او بود، باید جنونش بیشتر میشد اما با آغاز فصل سوم در قامت زنی باهوش و مقتدر ظاهر شد و حالا در فصل چهارم با همان شمایل که ذرهای عذاب وجدان از مرگ فرزندانش ندارد، به دنبال انتقام از مالک است.
گویا فیلمساز پیشینه شخصیتها و رفتارهایشان را از یاد برده و مخاطب در هر فصل با شخصیتهای جدیدی روبهرو میشود! حتی درباره شخصیت پدر سیما که 10سال را در تیمارستان گذرانده، یک گفتوگوی عادی میان او و مالک درباره تنفرش از دخترش در قسمت سوم فصل چهارم رد و بدل میشود.
عجیب اینکه شخصیتهای سریال به راحتی و بدون دخالت پلیس حذف میشوند و شخصیتهای سادهلوحی هم پیدا میشوند که اتهام به قتل را میپذیرند! یکی از این اتهامهای عجیب مربوط به دختران طلوعی پس از قتل سوری اسپات در فصل سوم بود؛ آنها مانند دختربچهای ساده، خام حرفهای سمیرا شدند و میدان را خالی کردند! رفت و آمدهای قانونی و غیرقانونی شخصیتها به خارج از ایران هم عجیب است. مالک و پانتهآ که ممنوعالخروج بوده به راحتی در رفت و آمد هستند یعنی به راحتی میروند و میآیند در حالی که فرایند خروج غیرقانونی، مسیری سخت و چالشبرانگیز است که فیلمساز هیچ اشارهای به آن نمیکند. از دیگر اتفاقهای محیرالعقول اینکه شخصیتها به شکل تصادفی در موقعیت حساس قرار میگیرند مثل حضور همزمان مالک و سمیرا در ویلای طلوعی در ترکیه!
فصل سوم سریال آن قدر باگ داشت که اشاره به همه آنها در این مجال نمیگنجد و علتش شتابزدگی در تولید بود، همان اشتباهی که در فصل چهارم هم تکرار شده است. هنوز چند ماه از پایان فصل سوم نگذشته که فصل چهارم سریال پخش شده است و باگهای آن اگر بیشتر از فصل قبلی نباشد، کمتر نیست.
بازی در زمین خالی فیلمنامه
فصل چهارم زخم کاری همان چیزی است که انتظارش میرفت. اگرچه فیلمنامه فصل اول با اقتباس از کتاب «بیست زخم کاری» قابل دفاع بود اما در فصلهای دوم، سوم و چهارم که دیگر منبع اقتباسی در کار نیست ضعفهای فیلمنامه آشکار شده است و سازندگان برای پوشش این ضعف، پشت آثار بزرگی چون هملت، شاه لیر و اتللو پنهان شدهاند در حالی که فیلمنامه ارتباطی به آن آثار بزرگ تاریخی ندارد و اگر هم اقتباسی بهروز شده از مفاهیم کلی در نمایشنامههای شکسپیر باشد، بسیار ضعیف و متزلزل است.
تحول شخصیت مالک در آغاز فصل چهارم را میتوان نقطه عطف سریال دانست که بار آن روی دوش بازی خوب جواد عزتی است، کما اینکه نبود این بازیگر در فصل دوم، صدای بسیاری از مخاطبان را درآورد اما مهدویان به جز مهره عزتی چه چیزی در دست دارد؟ آیا با تکیه بر توانایی یک بازیگر میتوان یک سریال چندفصلی ساخت؟ فیلمنامه در فصل سوم آنچنان بیدقت و شتابزده نوشته شده که برای رفع نواقص قصه، دست به دامن فلشبک شدند یعنی هر جا پرسشی برای مخاطب پیش میآمد، جواب سرراست و بدون زحمتش را در فلشبک چند دقیقهای ابتدای هر قسمت میگرفت، رویهای که در فصل چهارم هم ادامه یافته است.
سریالی که در سه فصل دنباله خود از اعتبار فصل اولش بهره برده و روی برگ برندهاش یعنی «جواد عزتی» حساب کرده، در فصل چهارم چیزی برای از دست دادن ندارد. آزادی مالک هم با ابهامهای زیادی همراه است، متهمی که توسط دستمالچی مدتی را در حبس خانگی به سر میبرد، حالا و پس از حذف طلوعی به راحتی هر کاری بخواهد میکند.
بیکفایتی نیروی اطلاعاتی و پلیس در پیگیری پرونده فساد هلدینگ ریزآبادی هم بسیار عجیب است. یک پرونده فساد بزرگ در جریان است و گاهی برای اینکه پشت پرده فساد را بزرگتر نشان دهند از تعابیر دکتر و حاجی هم استفاده میکنند که مثلاً آدمهای گندهای پشت ماجرا هستند اما متهمان اصلی، آزادانه هر کاری بخواهند میکنند.در سریالهای گانگستری برای پر کردن این باگ معمولاً پای پلیسها و مأموران اطلاعاتی فاسد برای کمک به خلافکاران را باز میکنند اما در آثار وطنی به جای نشان دادن فساد و نفوذ، دستگاه اطلاعاتی و پلیسی را بیاثر و بلاتکلیف نشان میدهند که این حماقت در نمایش بیاثری بدتر از جسارت در نمایش نفوذ است! سیدجواد هاشمی درباره نقش «دستمالچی» گفته بود: «بیننده واقعاً نمیداند با او چند چند است؟ دستمالچی چه کاره است؟ من نقشی را بازی کردهام که شخصیت بیرونیاش برای بیننده ناشناخته و دارای پیچیدگی است اما در سناریو این شخصیت آنچنان پیچیده نیست که بتوانم بازی بهتری ارائه کنم. شاید اگر در فیلمنامه پیچیدهتر بود میتوانستم عمق بیشتری به بازیام بدهم».
مسئله اینجاست وقتی میشود از سطحیسازی پول درآورد، چه نیازی به قبول زحمت و غور در عمق است؟ اگرچه در سالهای اخیر سریالهای خوب و تماشایی در شبکه نمایش خانگی ساخته شده و حمایت پلتفرمها از فیلمسازان موجب رشد صنعت سریالسازی کشورمان شده است اما از سوی دیگر، عدهای از فیلمسازان هم مسیر بسازبفروشی را در این عرصه یاد گرفتهاند و هراسی از بدنامی در وادی هنر ندارند.
منبع: قدس
انتهای پیام/