چرا دست دولت دوم ترامپ در مواجهه با ایران خالی است؟
هر چه ترامپ برای دیگر کشورها حامل شگفتانه باشد، در رابطه با ایران دست هایش خالی است و مهره های سوخته بیشماری را نظاره می کند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، مدت زمان زیادی تا تاریخ 20 ژانویه(یکم بهمن ماه) و حضور مجدد دونالد ترامپ در کاخ سفید به عنوان رئیس جمهور منتخب آمریکا باقی نمانده است. در این راستا، از همین حالا، تحلیل و تفسیرهای مختلفی به ویژه با محوریت سیاست خارجی دولت وی در قبال بخش های مختلف جهان مطرح می شود. ترامپ اخیرا کانادا را یکی از ایالت های آمریکا خطاب کرده است!
وی در موضع گیری دیگری، خطاب به رئیس جمهور پاناما که گفته هر متر از کانال مذکور به دولت و کشور پاناما تعلق دارد گفته است: "حالا خواهیم دید!" او سپس تصویری از کانال مذکور منتشر کرده و گفته است که "به کانال ایالات متحده آمریکا خوش آمدید". در مورد شرکای اروپایی آمریکا نیز اخبار مختلفی دال بر اراده ترامپ جهت وضعت تعرفه گمرکی حداقل 10 درصدی بر صادرات آن ها به آمریکا به گوش می رسد.
موضوعی که میلیاردها یورو به اقتصادهای اروپایی خسارت می زند. انتصاب های ترامپ در حوزه سیاست خارجی آمریکا و به طور خاص سفرای این کشور در اقصی نقاط حهان نیز جنجالساز شده است. او برخی میلیاردهای آمریکایی را به عنوان سفرای کشورش انتخاب می کند. سفرای جدید آمریکا در ایتالیا و انگلیس از جمله این دسته از افراد هستند که هیچ سابقه دیپلماتیک ندارند و صرفا چون میلیارد و نزدیک به ترامپ هستند به کرسی های مذکور منصوب شده اند. با این همه، هر چه ترامپ برای دیگر کشورها حامل شگفتانه باشد، در رابطه با ایران، دست هایش خالی است و مهره های سوخته بیشماری را نظاره می کند.
او در دوره چهار ساله پیشین حضور خود در قدرت، کارزار فشار حداکثری با هدف تشدید قابل توجه فشارهای اقتصادی علیه ایران به همراه به اوج رساندن تهدیدات امنیتی ضد ایران را در دستورکار قرار داد. با این حال، ایران در برابر آمریکا تسلیم نشد و حتی شاهد بودیم که در برهه ای مقام معظم رهبری در دیدار با نخست وزیر سابق ژاپن شینزو آبه که حامل پیام ترامپ برای ایران بود فرمودند که شخصِ ترامپ را به هیچ عنوان لایق مبادله پیام نمی دانند.
بگذریم که سیاست های ضدایرانی ترامپ تا حد زیادی خودِ آمریکا را درمحیط بین المللی منزوی کرد و البته که چهره غیرقابل اعتماد آمریکا را بیش از پیش نزد مردم ایران و افکار عمومی جهان افشا کرد. اساسا به همین دلیل است که در مدت اخیر و پس از پیروزی ترامپ در انتخابات 2024 آمریکا شاهد بوده ایم که ترامپ در موضعگیریهای مختلف خود از بسیاری از مطالبات پیشینش در رابطه با ایران عقب نشینی کرده و صرفا بر مساله اتمی تهران تاکید کرده و گفته است که این کشور نباید به یک قدرت هسته ای تبدیل شود.
او همچنین به صراحت اعلام کرده که واشنگتن به دنبال تغییر نظام سیاسی در ایران نیست. ترامپ همان فردی است که در دوره نخست حضورش در قدرت، 12 شرط را برای مذاکره با ایران تعیین کرده بود. در این میان، برخی این گزاره را مطرح می کنند که با توجه به تغییر رویکردهای ترامپ، باید سیاست تعاملی با دولت آمریکا را در پیش گرفت. گزاره ای که آن هم غلط بودن خود را با توجه به سابقه سیاست های فریبکارانه واشنگتن در رابطه با کشورمان، بارها و بارها به اثبات رسانده است. از یاد نبریم که حتی در دوره ای باراک اوباما در رابطه با برنامه اتمی ایران گفته بود که اگر می توانست تک تک پیچ و مهره های برنامه هسته ای کشورمان را نابود می کرد.
*نشریه "هیل" به عنوان رسانه نزدیک به کنگره آمریکا در مقاله ای مبسوط تاکید می کند که کارزار فشار حداکثری که ترامپ در دوره نخست حضورش در قدرت علیه ایران اعمال کرد، دیگر در دوره دوم او از کارایی برخوردار نیست و از همین حالا شکستخورده است.
در مورد ترامپ نیز معادله ای مشابه برقرار است و وی با علم به ناتوانی آمریکا در برخورد سخت با ایران است که مواضعی متفاوتی را در رابطه با ایران اتخاذ می کند. با این همه، حداقل به 3 دلیل مهم و محوری، سیاست دولت جدید ترامپ در رابطه با ایران، نمی تواند حداکثری باشد و با چالش های جدی مواجه است.
یک: تغییر فضای سیاست بین الملل
شرایط کنونی حاکم بر نظام بین الملل به مراتب با جهانی که پیشتر ترامپ در قالب آن رئیس جمهور آمریکا بود متفاوت است. در جهان کنونی، قدرت های شرقی و غربی جهان در مقابل هم صف آرایی کرده اند و شکاف ها میان آن ها عیان تر از هر زمان دیگری شده است. در این فضا، شاهد تقویت پیوندهای ایران با چین و روسیه بودهایم. در واقع، هم پکن و هم مسکو، هزینه های توسعه روابط خود با ایران در مقایسه با گذشته را به مراتب کمتر می بینند و درست به همین دلیل توسعه همه جانبه روابط با تهران را در دستورکار دارند.
اکنون بر اساس آنچه موسسه کپلر اعلام کرده، میزان واردات روزانه نفت ایران از سوی چین به رکورد تاریخی قریب به دو میلیون بشکه رسیده است. در مورد روسیه نیز پیوندهای نظامی و البته اقتصادی میان دو طرف افزایش قابل توجهی پیدا کرده و بخش قابل توجهی از تمرکز اندیشکده های غربی به آن معطوف شده است و در این رابطه متون زیادی تولید شده و می شود. حال در این فضا که جبهه طیف رقبا و مخالفان آمریکا در محیط بینالمللی مستحکمتر شده، تصور اینکه ترامپ بتواند رویکردهای حداکثری خود علیه ایران را همچون دوره نخست حضورش در قدرت در دستورکار داشته باشد، چندان منطقی نیست.
دو: تغییر واقعیتهای منطقه ای در غرب آسیا
در دوره نخست حضور ترامپ در قدرت، کشورهای عربی منطقه انگیزهای زیادی جهت همراهی با واشینگتن علیه ایران داشتند. به طور خاص در زمینه کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ علیه ایران شاهد بودیم که این دسته از کشورها بازیگران اصلی بودند. با این حال، اکنون شرایط تا حد زیادی تغییر کرده است. به طور خاص، امارات و عربستان پس از حملات حوثی های یمنی به مراکز راهبردی خود و درک هزینه های سرسام آور تقابل با ایران و محور مقاومت، راه تنش زدایی با ایران را در پیش گرفته اند.
به بیان ساده تر، آگاهی آن ها به ناتوانیشان در برابر محور مقاومت و به طور خاص ایران و در عین حال، عدم حمایت موثر آمریکا از آن ها در مواجهه با تهدیدات گوناگونی که این دسته از کشورها با آن ها رو به رو هستند سبب شده تا اعراب منطقه تنش زدایی با ایران و توسعه روابط با قدرت های شرقی را در دستورکار داشته باشند. از این رو، بعید است که این کشورها همچون دوره اول حضور ترامپ در قدرت تن به تقابل صریح با ایران بدهند. در عین حال، دیگر کشورهای عربی منطقه نظیر اردن و مصر نیز در وضعیت کنونی با توجه به تحولات سوریه، زمینه های مساعدی را برای همکاری با ایران پیش روی خود می بینند.
دلیل این مساله نیز این است که ترکیه با قدرت اقدام به توسعه دستورکار اخوانی گری در سوریه می کند. موضوعی که از نگاه مصر و اردن، تهدیدی جدی علیه این دسته از کشورها است. در عین حال، قاهره و امان، اوج گیری اشغالگری صهیونیست ها در منطقه را تهدیدی مستقیم علیه خود ارزیابی می کنند. مسائلی که همه و همه بسترهای مساعدی را برای همکاری این دسته از کشورها با ایران فراهم می کنند. از این رو، فضای کلی حاکم بر منطقه نیز به هیچ عنوان همسو با رویکردهای حداکثری احتمالی دولت جدیدِ ترامپ علیه ایران نیست.
سه: تقویت بیش از پیش بنیان های قدرت ایران
در نهایت باید گفت که اصل قدرت ایران نیز به نحو قابل توجهی افزایش یافته و هزینه های نقابل با تهران را برای آمریکا و متحدان بین المللی اش افزایش داده است. ایران در ماه ها و سال های اخیر اثبات کرده که در نشان دادن اراده اش به کنشگران متخاصم خارجی اراده جدی دارد و البته که اهرم های مختلفی را در این حوزه در دسترس می بیند. کافی است توجه داشته باشیم که دو تنگه راهبردی هرمز و باب المندب، در وضعیت کنونی زیر آتش مستقیم ایران و متحدان این کشور در سطح منطقه هستند. تنگه هایی که نقشی کلیدی و غیرقابل انکار در اقتصاد جهانی دارند. ورای همه این ها، پیشرفت های اتمی ایران عملا این کشور را به نقطه ای رسانده که در صورت تشدید تهدیدات علیه خود می تواند دکترین هسته ای اش را تغییر دهد.
ورای همه این ها، قدرت نظامی و امنیتی ایران نیز همچنان درخور توجه است و هیچ بازیگر منطقه ای و فرامنطقهای نمی تواند نسبت به این مساله بی اعتنا باشد. البته که تقویت پیوندهای ایران با قدرت های شرقی نیز مزید بر علت شده و قدرت مانور سیاسی برای ایران در محیط بین المللی را افزایش می دهد. حال در این فضا، هر بازیگر خارجی که بخواهد علیه تهران دست به ماجراجویی بزند، باید خود را آماده پرداخت بهایی گزاف کند. مولفهای که آمریکای ترامپ هیچ آمادگی برای مواجهه با آن ندارد.
منبع: جهان نیوز
انتهای پیام/