صائب بیت الله را کوچک نمیشمرد، اما میگوید اگر غیروحدانی ببینیم کعبه هم بتخانه است
خبرگزاری تسنیم: سهرابی می نویسد: صائب می گوید آفتاب اگر از منافذ متعدد بتابد باز هم واحد است. کسانی که دید کج و ناقصی دارند، کعبه و بتخانه را در برابر وحدت الهی بزرگ میدارند و گرفتار دویی میشوند.
هنرمند را با آثارش باید شناخت؛ برای فارسیزبانان هیچ خوب نیست که مثلا حافظ را از کتابهای انتزاعی و نظری بشناسند و غزلهایش را ناخوانده رها کنند. شاعر بیواسطه شعر میگوید و بهتر است بیواسطه شناخته شود. اما این توصیه هیچ به معنای آن نیست که تعمق و تفکر در شعرِ شاعرِ عمیقی چون حافظ بیمدد اهل ادب و فن ممکن تواند بود و کسی نباید توصیف و شرحی از غزلهای او ارائه دهد و هر کسی میتواند او را به تمامی از آثارش دریابد؛ معنای این توصیه صرفا آن است که رجوع به آثار شاعران بسی مهمتر است از رجوع به آثار نظری و توصیفیای که درباره آنها نوشته میشود.
شاعر خود را در شعرش میآفریند و باید او را از آثارش شناخت، اما راهیابی به این خودآفرینی شاعر مستلزم آموختن راه است. اهل فن و شارحان صرفا باید دست مخاطبانِ شعر - و نه آثار نظری و توصیفی مربوط به شاعران - را بگیرند و گام به گام به شعر شاعر مورد نظر نزدیک کنند.
این درخواستی که بود که از «محمد سهرابی» شده بود تا به عنوان یکی از معدود شاعرانی که هنوز در سبک هندی شعر میگوید، مخاطب را به خودآفرینی صائب در اشعارش نزدیک کند. او بعد از بحثهای بسیار تنها به این شرط پذیرفت که کارش «شرح غزلیات صائب» خوانده و دانسته نشود. تاکید سهرابی صرفا این است که غزلیات صائب بیش از پیش دیده و خوانده شود و اصرار دارد این کار «نگاهی گذرا بر غزلیات صائب» دانسته شود.
پرونده «گذری بر غزلیات میرزا محمدعلی صائب تبریزی» گشوده شد و محمد سهرابی در هر شماره این پرونده غزلی از غزلیات صائب تبریزی را میگشاید و نکاتی چند درباره برخی عناصر آن به تذکر بیان میکند؛ باشد که روح صائب را خوش آید. پنجمین یادداشت «محمد سهرابی» را در ادامه میخوانید:
غزل:
مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟ ای خانهبرانداز تو را خانه کدام است؟
در دیدهٔ یکتایی ما خال دویی نیست زنّار چه و سبحه صد دانه کدام است؟
از کثرت روزن نشود مهر مکرّر ای کجنظران کعبه و بتخانه کدام است؟
گر چاک گریبان نکند راهنمایی طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است؟
عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
گر روی دلی از طرف شمع ندیده است صائب، سبب جرأت پروانه کدام است؟
نکته:
پیش از اشاره به ابیات این غزل دو نکته را راجع به غزل چهارم که از قلم انداختهام ذکر میکنم:
1ـ آبداری شمشیر کنایه از صیقل شمشیر نیز هست.
2ـ کوه نیز زیر تیغ (قله، بلندی، کشیدگی کوه به سمت قله) پافشاری میکند.
اشاره:
بیت اول: «مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟ ای خانهبرانداز تو را خانه کدام است؟»
گویا در این بیت روی سخن با باریتعالی جل اسمه میباشد. اقلا سه بیت اول این غزل قطعا در وحدت است. صائب به باریتعالی عرض میکند که بالاخره خانهٔ تو کجاست؛ کعبه یا بتخانه؟ ای کسی که اصالتا خانه را قبول نداری و در آن نمیگنجی، و ای کسی که خانمان عاشقان خود را برمیاندازی تا غیر تو به هیچ چیزی و هیچ کسی دل نسپارند، خانهٔ خود تو کجاست؟ خانهبرانداز کسی است که همه چیز را به باد میدهد، خواه از خود باشد خواه از دیگری، کنایه است از معشوق. جنابش میفرماید:
وحشتآباد بود در نظر من شهری که به هر کوچهٔ او خانهبراندازی نیست
یا:
هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست آخر ای خانهبرانداز سرای تو کجاست؟
و:
شده یک شهر به امید خرابی معمور تا که را جلوهٔ او خانهبرانداز شود
بیت دوم: «در دیدهٔ یکتایی ما خال دویی نیست زنّار چه و سبحه صد دانه کدام است؟»
خال کنایه از وحدت ذات مطلقه است. دویی نیز یعنی اثنینیت و دو تا بودن. میفرماید که در چشم وحدتبین ما، ذات مطلقه دو تا نمیشود؛ با این وجود مرا به زنار و تسبیح مشغول مکن و بگذار با خود تو باشم.
زنار رشتهای است که مسیحیان صلیب را با آن به گردن خود میآویختند؛ نشانهای بوده برای تمییز مسلمان از مسیحی در بلاد اسلامی. و یا رشتهای (شالی) بوده که ارامنه بر کمر میبستند تا از مسلمانان شناخته شوند. به هر روی به هر خطی نیز زنار میگویند؛ مثل خطی که در پیاله به واسطهٔ پر شدن شراب بالا میآید. در این بیت همان رشتهٔ مسیحیان مراد است.
زنار بستن در عهد صفوی نشانی بوده بر بیم و تهدید حاکم و یا حکام شرعی که تقریبا همان پادشاهان بودهاند. و این بدین صورت بوده است که هر تهیدستی که از رنج جهان به ستوه میآمد زنار میبست و آشکار میشد؛ بدین معنی که اگر به دادم نرسید از اسلام دست کشیده، مسیحی خواهم شد. اگر این کار به غیرت حاکم برمیخورد به داد وی میرسید:
پناه از چشم فتانش به زلفش میبرم صائب که بر هر کس ستم زور آورد زنار میبندد
معنی بیت دوم غزل در بیتی دیگر از غزلی دیگر آمده است:
دویی نبود میان کفر و دین در عالم وحدت دل تسبیح از بگسستن زنار میریزد
نکتهٔ دیگری که در این بیت هست این است که وجود خال در چشم باعث ایجاد اختلال در بینایی میشود. خال دویی تعبیری است عرفانی و علمی.
بیت سوم: «از کثرت روزن نشود مهر مکرّر ای کجنظران کعبه و بتخانه کدام است؟»
میفرماید که با تکثیر روزن (منفذ سقف که در قدیم رایج بوده است و امروزه هنوز در روستاها کاربرد دارد) نمیتوان آفتاب را تکثیر کرد؛ آفتاب یکی است. یعنی آفتاب اگر از منافذ متعددی بر تو بتابد باز هم واحد است. ای کسانی که دید کج و ناقصی دارید و احول هستید، کعبه و بتخانه در برابر وحدت الله تعالی چیستند که شما اینقدر بر سر آنها دعوا میکنید و گرفتار دویی شدهاید؟ باید دقت شود که مقصود صائب کوچک شمردن بیت الله الحرام نیست، بلکه میخواهد به وحدت و عظمت الله تعالی متذکر شود و بگوید که اگر با چشم کج و نگاه زشت و غیروحدتی بنگری کعبه هم برای تو همان بتخانه است. و شاید کجنظر کسی است که وقتی جهتی را برای دیدن اراده میکند باید صورت را به جهتی دیگر بگیرد تا بتواند سمت مورد اراده را ببیند؛ این نوعی اختلال در دید است که شاید در قدیم رواج بیشتری داشته است. اما در این بیت از این جهت که صائب کعبه و بتخانه را آورده و ارادهٔ نشان دادن دویی کرده است، احتمالا کجنظر همان احول معنی بدهد؛ لوچ و دوبین.
کجنظری را جنابش در بیت دیگر آورده است:
از کمان توست هر تیری که در دل میخلد راست شو، از تیر طعن کجنظر آسوده باش
بیت چهارم: «گر چاک گریبان نکند راهنمایی طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است؟»
میفرماید که اگر گریبان پاره دیوانه را از سایرین متمایز نکند، کودکان از کجا میتوانند دیوانه را بشناسند؟
امروزه که مراکز متعددی برای نگهداری مجانین تأسیس شده است، کمتر در شهر مجنونی دیده میشود. اما در قدیم هرچند محابسی نیز برای دیوانگان وجود داشته است، دیوانگان در شهر نیز دیده میشدند. صائب میفرماید:
دیوانهای بهتازگی از بند جسته است این مژده را به حلقهٔ طفلان که میبرد؟
گویا اینطور بوده که کودکان با دیدن دیوانهای او را دنبال میکردند و با سر و صدایی که ایجاد میکردند و با سنگ زدن به دیوانه بیچاره، موجبات عیش خود را فراهم میکردند.
بیت پنجم: «عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد سیلاب نپرسد که در خانه کدام است»
میفرماید که عشق ملزم به رعایت آداب نیست. آداب را رعایت کردن نوعی تکلف است. هر وقت کسی میخواهد وارد خانهای بشود ادب حکم میکند که از در خانه وارد شود. یعنی وجود درب منزل این حکم را میانگیزد که انسان از در وارد شود؛ وادخلوا البیوت من ابوابها. اما عشق این را قبول ندارد؛ لذا از هر جایی که بخواهد وارد میشود. صائب برای تثبیت فرمودهٔ خود مثالی میزند: سیلاب هنگامی که میخواهد وارد جایی بشود، از در خانه سراغ نمیگیرد. عشق به سیلاب تشبیه شده است. صائب تکلف را مناسب عشاقان هم نمیداند:
تکلف نیست در گفتار، رند لاابالی را چنانت دوست میدارم که عاشق شعر حالی را
سیلاب آبی است روان که تیره و ناصاف باشد و خانهبرانداز. صائب میفرماید:
عشاق را خرام تو از خویش میبرد سیل بهار هرچه کند پیش میبرد
یا:
اشک از غبار خاطر من ره برون نبرد زین گرد سیل خانهبرانداز نگذرد
و:
سیل دریادیده هرگز برنمیگردد به جوی نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
تشبیه عشق به سیلاب نکتهای هم دارد و آن این است که عشق در آغاز ممکن است کدر باشد، شفاف نباشد و پر از سنگ و کلوخ و مشقت باشد، اما وقتی ویران کند و آرام بگیرد صاف خواهد شد. در کل میفرماید که عشق از آن راهی که تو تعیین میکنی وارد نخواهد شد؛ چرا که سیلاب وقتی سرازیر میشود از هر راهی که بخواهد وارد میشود.
بیت ششم: «گر روی دلی از طرف شمع ندیده است صائب سبب جرأت پروانه کدام است؟»
میفرماید که لابد شمع روی خوشی به پروانه نشان داده است و لابد التفاتی به وی نموده است که پروانه اینقدر بیمهابا و گستاخ به گرد شمع میگردد. روی دل کنایه از توجه و التفات است:
صائب مطلب روی دل از کس که در این عهد رویی که نگردد ز کسی روی کتاب است
یا:
ندیدم روی دل از هیچ کس غیر از سخن صائب به لوح آفرینش چون قلم چندان که گردیدم
و:
روی دل با همه کس در همه جا داشتهای در پس پردهٔ نیرنگ، چها داشتهای؟
انتهای پیام/پ