لطفاً حقوق قربانیان سلاح های شیمیایی سردشت فراموش نشود!
لطفا حقوق قربانیان سلاح های شیمیایی سردشت فراموش نشود. برای یک بار هم شده یک دولت در ایران بزرگترین قربانی سلاح شیمیایی جهان را ببیند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا, در میان هیاهوی مردم شهر که در سالروز حمله شیمیایی به سردشت به مزار شهدا آمده بودند کنار سنگ مزاری آرام نشسته بود و زمین را نگاه می کرد. هر چند دقیقه یک بار نگاهش میکردم. انگار تنها بود. آرام آرام نزدیک شدم و گفتم: سلام ... عزیز در دل خاک دارید؟ گفت: سلام بله همسر و پسرم که سال 66 در حمله شیمیایی به سردشت شهید شدند.
کنار مادر و همسر شهید نشستم و با هم گپ زدیم. صدایش غمگین بود انگار دوست داشت گریه کند اما به احترام من بغش را نگه می داشت. از بی وفای بنیاد شهید گفت که حتی در این سالها یک احوالپرسی هم نکردند و نگفتند آهای مادر و همسر شهید زنده ای؟ مرده ای؟ ... فقط همان حقوق بخور ونمیر 1.5 میلیون تومانی ... همین ...
مادر سردشتی دیگر ساکن سرچاوه نبود و در کنار خانه دخترش در ارومیه زندگی میکرد اما به عشق سردشت هر سال 7 تیر میهمان همسر و فرزن شهیدش می شود. این مادر شهید هنوز در خانه اجاره ای زندگی می کند. می گوید خدا را شکر زنده ام اما هیچ توجهی ... ای بابا ... و من در ادامه صحبت اش گفتم ... درد؛ یعنی تو خاک خودت غریب دیاری ...
ساعت 17 عصر روز هفتم تیرماه 1396؛ اینجا سردشت ... و من همانند سالهای قبل میهمان قربانیان سلاح های شیمیایی در سرچاوه هستم. انجمن ها و NGO های زیادی امسال در مراسم حضور داشتند. از انجمن حمایت از قربانیان سلاح های شیمیایی سردشت تا انجمن هه تاو، سبز، فعالان مدنی، دوچرخه سواران و کوهنوردان سردشتی و میهمانانی که از بانه و شهرها اطراف آمده بودند.
حضور چهره های جوان و حتی نوجوانان در راهپیمایی روز هفتم تیرماه سردشت دیدنی بود. نواختن موسیقی و اجرای سرود در مزار شهدا، پارچه نوشته های توجه به قربانیان سلاح های شیمیایی، حمایت از کولبران و رسیدگی به وضعیت اشتغال و توسعه اقتصادی در سردشت مهمترین شعارهای شهروندان سردشتی بود.
در این راهپیمایی هیچ مقام و مسئولی را ندیدم ... خبری از دستیار ویژه رئیس جمهور در امور حقوق شهروندی، معاون زنان رئیس جمهور، معاون حقوقی رئیس جمهور، رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و سایر دوستان و آشنایان همیشگی رسانه ها نبودند. حتی رسانه ملی هم که با برنامه های 20:30 و باشگاه خبرنگاران جوان و گفتگوی ویژه خبری؛ خبر ویژه ای برای قربانیان سلاح های شیمیایی سردشت نداشت.
باز هم خدا را شکر امسال فضای سردشت امنیتی نشد. هر سال به بهانه اینکه سردشت شهری مرزی است به هزار دلیل افرادی اعم از مسئول و غیرمسئول سعی بر کمرنگ نشان دادن روز هفتم تیر دارند که گفته می شود فرماندار جدید سردشت کمی فضا را برای انجمن ها باز تر کرد اما متاسفانه و باز هم متاسفانه شاهد این بودم که چند روز قبل از برگزاری مراسم روز هفتم تیر میدان اصلی سرچشمه سردشت که نمادی از بمباران این شهر بود تخریب شد تا تجمعی در آن قسمت شهر رخ ندهد و مردم را به سمت مسجد جامع شهر هدایت کنند.
مردم زیادی از شهروندان سردشت وارد مسجد جامع نشدند و بیشتر در اطراف مسجد و یا در پارک مجاور و به کسب وکار مشغول بودند. وقتی سوال کردم گفتند: چرا بیائیم؟ این همه سال آمدیم چه شد؟ به پرونده جانبازی ما توجه کردند؟ پزشک متخصص برای شهر آوردند؟ کلینیک جانبازان شیمیایی فعال شد؟ اشتغال ما تامین شد؟ بازارچه مرزی سردشت آباد شد؟ وقتی حتی دولت ها سردشت را دوست ندارند چه بگوئیم ...؟
داخل مسجد هم گروه دیگری از شهروندان بودند. استاندار آذربایجان غربی، فرمانده سپاه سردشت، فرمانده مرزبانی سردشت، فرماندار سردشت و سایر مدیران البته فردی هم به نام خضری بود که می گفتند نماینده سردشت در مجلس است و 8 سال است کاری نکرده و مهم نبود. خودم را به استاندار و خضری رساندم و در گوش آنها گفتم: چرا کلینیک جانبازان شیمیایی سردشت پزشک متخصص ندارد؟
آقایان گفتند: بروید از وزیر جهادی آقای دکتر هاشمی وزیر بهداشت سوال کنید ... همه کاره این آقا است. همین ...
مراسم تمام شد ... هفت تیر سال 96 بدون حاشیه و با قول و وعیدهای مجدد مسئولان به پایان رسید. من دوباره نوشتم. عکس گرفتم. تیتر زدم ... حالا نوبت فعالان فضای مجازی و خبرنگاران سردشت است که این پرونده زخمی را پیگیری کنند.
راستی یک پیام هم برای حسن روحانی رئیس جمهور داشتند و آن این بود که بیشترین رای در سردشت برای حسن روحانی بود ....پس آقای حقوقدان لطفا حقوق قربانیان سلاح های شیمیایی سردشت فراموش نشود. برای یک بار هم شده یک دولت در ایران بزرگترین قربانی سلاح شیمیایی جهان را ببیند.
حالا سردشت 8700 هکتار حق آبه دارد. سد بزرگ دارد. می تواند به 7 میلیون مشترک برق بدهد. جاذبه توریستی دارد... سردشت نامی جهانی دارد. الدورادو ایران را فراموش نکنید...
دوباره مادر شهید را دیدم که سبدش را برداشته بود و از درب خواهران مسجد خارج شد. تاکسی گرفت و به ارومیه رفت. انگار عادت کرده بود هر سال بیاد و برود ... نه خانی آمده ... نه خانی رفته...
گزارش از سید هادی کسایی زاده
انتهای پیام/