همدانی: در انیمیشن اصالت با محتوا است به شرط فرم هنری جذاب
سازنده انیمیشن «فهرست مقدس» از اهمیت ارتباط صحیح فرم و محتوا برای خلق قهرمانان بومی و ملی و هوشمندی در استفاده بهینه از ظرفیت قهرمانان گفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، «آخرین داستان» انیمیشنی ایرانی با برداشتی آزاد از داستان ضحاک مار دوش و کاوه آهنگر است. این انیمشین سینمایی بعد از 9 سال تلاش و کوشش گروه «هورخش» ساخته شده و توانسته است نامزد اسکار در بخش انیمیشن بین الملل باشد.
آخرین داستان بعد از مدتها روایتگر اساطیر و قهرمانهای مهمترین کتاب تاریخی و ادبی ایران یعنی شاهنامه است. قهرمانهای مهمی مانند کاوه، فریدون، آبتین و... در مبارزه با ضدقهرمان و بدمنی شیطانخو به نام ضحاک روایتگر فراز و نشیبهای فراوانیاند که قرنها است برای شنونده جالب و جذاب است. اما این جذابیت تنها برای مخاطبین ایرانی نیست و عموم علاقهمندان حماسه و داستان و قهرمانان به آن عشق میورزند.
اینکه ظرفیتهای قهرمانان ما برای ترسیم محتوای ایرانی و ملی تا چه حد توانمند است و فرم و محتوای این آثار در نسبت یکدیگر برای خلق قهرمانانی جذاب و ماندگار باید چگونه باشد و از همه مهمتر اینکه قهرمانان ما در مقابل قهرمانان هالیوود چه چیزی برای عرضه و رقابت دارند، سؤالاتی است که از «محمد همدانی» کارگردان و تهیهکننده انیمیشن پرسیدیم تا نظر یکی از انیماتورهای کشور را در این باره بدانیم.
آقای همدانی قهرمانسازی در انیمشن پتانسیل بهتری برای خلق خود نسبت به سینما دارد زیرا دست سازنده برای خلق ویژگیها و جذابیتهای آن باز است. از سوی دیگر امکان دارد این دست باز یکباره قهرمان بومی را تبدیل به ابرقهرمانی هالیوودی کند. استفاده بهینه و روشمند برای خلق کاراکتر بومی و ملی در انیمیشن باید چگونه باشد؛ لطفاً توضیح دهید.
ما ظرفیتهای بومی بسیار بالایی برای داشتن قهرمان در انیمیشن داریم اما به این معنا نیست که باید حتماٌ از همان ظرفیتها استفاده شود تا بتوان قهرمان بومی درست کرد. رسانه ابزار است، زمانی که میخواهیم در همین زمینه رسانه بجنگیم باید ابزار را خوب بشناسیم.
مثل اینکه زمانی که بخواهیم قصه شب برای بچهها تعریف کنیم، مؤلفههای قهرمان و ضد قهرمان را در یک داستان گردهم جمع میکنیم و برای بچهها در داستان میآوریم و به عنوان مثال کاراکترهایی مانند شازده کوچولو را خلق میکنیم. آنچه که در این میان مهم است مفاهیم و ارزشها است که فرم را میتواند تغییر بدهد. ترکیب خوب و درست فرم و محتوا میتواند قهرمان را در ذهن بچهها خوب، موفق و ماندگار کند. نکته مهم دیگر این است که حتی شاید الگوهای قهرمانهای ما در زمان حاضر چندان مورد نظر و توجه مخاطب قرار نگیرد، اما زندگی و مفاهیم موجود در زندگی آنان را بتوانیم در قالب کاراکتر دیگری ایجاد کنیم و به بچهها و نوجوانان آموزش بدهیم.
اینجا اگر همان محتوا با همان شکل و فرم قبلی خودش بیاید و حاضر شود، با شکست روبرو میشود. اگر در پرداخت فرم حرفهای نباشیم کاملاً بچهها گیج میشوند.
خوب است برای توضیح بهتر و شفافتر به این موضوع اشاره کنیم که اگر الان بیاییم و محتوای یک خطی ابرقهرمانهای هالیوود را معنا کنیم بسیار زمخت و زننده باشد. مانند این محتوا که دنیا در حال نابودی است و تنها قهرمانان آمریکایی قرار است دنیا را نجات بدهند. اما همین محتوای زننده و زشت میآید و در فرم جالب و جذاب قرار میگیرد و اثر خودش را بر اذهان تمام جوانان جهان میگذارد.
بنابراین بهنظر من اصالت با محتوا است و میتوانیم محتوای قوی را در فرم جذاب روایت کنیم. قهرمانهای قدیمی ما که در قصهها و روحوضیها ساخته و پرداخته میشوند اگر به انیمیشن بیایند با فرم و ابزار جدید پرداخته و اقتباس میشوند؛ اما اگر این پرداخت درست باشد آن محتوا میتواند در کشور و برای نوجوانان نهادینه و جاری و ساری شود در غیر این صورت فرصتسوزی کردهایم.
قهرمانهای ما به معنویت متصلند
قهرمانهای ما در قیاس با قهرمانهای هالیوود و ابرقهرمانان قرار دارند. بچهها میان آنان و قهرمانهای ما مخیّرند و میتوانند فکر کنند که کدام را برای تماشا میخواهند. برگ برنده و وجه امتیاز قهرمانان ما در قیاس با قهرمانان هالیوود برای بچهها چیست که بتواند در این مبارزه و میدان رقابت پیروز شود؟
درباره ابرقهرمانهای آمریکایی و هالیوود باید گفت که آنان دارای قدرت و ویژگیاند که دست نیافتنی است. قدرتمندی او معمولاً از اتفاق مادی گرایانه و یا اومانیسیتی ایجاد میشود، اتفاق اغراقگرایانه مادی و نه درونی و معنوی. در حالی که قهرمانهای ما متصل به معنویتند. مثلاً در داستان رستم و زال و سیمرغ میبینیم که حتی سیمرغ هم حظی از معنویت دارد. در حالی که قهرمانهای غربی و هالیوودی بدون داشتن این معنویت محدود به ماتریالیست و مادهاند.
پژمانفر: امثال "مرد نقرهای" نیاز امروز جامعه و مستحق حمایتند
نگاهی به "چشم و گوش بسته"| فرار به ابتذال و هجو از بیمایگی
ما در صورتی که قالب رسانه را درست بشناسیم میفهمیم که این قالب تا حدودی ادراک دارد، به عنوان مثال اگر بخواهیم ملاصدرا را به عنوان ابرقهرمان در فیلمی روایت کنیم فکر نمیکنم که آن ادراکی که با مطالعه زندگی و شخصیت و آثار او بهدست میآید به ما برسد. پس در نتیجه در برخی از قهرمانهای ما رسانه ظرفیت کامل را ندارد که امثال ابنسینا یا سهروردی و دیگر فلاسفه را برای ما نمایش بدهد و ما از آنان لذت ببریم.
بنابراین باید برویم سراغ اتفاقات مادی و خاص که شاید با این شخصیتهای معنوی هماهنگ نباشند و در سینما به خوبی نمایش نگیرد که در این صورت باز هم امکان دارد که دچار تحریف شویم و هم جذابیت لازم را بهدست نیاوریم. برای حل این مسأله ما به جای اینکه سراغ همان کاراکتر برویم و سیمایی بدون جذابیت از او نمایش بدهیم، همان مفاهیم و ارزشها را در قالب قهرمانی دیگر میگنجانیم و قهرمانی با نامی دیگر خلق میکنیم. برای همین من ضرورتاً موافق این نیستم که همان قهرمان با همان اسم و مشخصات را در فیلم نمایش بدهیم.
پس قهرمانهای بومی ما ضمن اینکه معنویت و پیروزی بر ارزشهای منفی را به عنوان وجه امتیاز دارند باید در نوع پرداخت خود بسیار موفق باشند تا بتوانند مخاطب جوان خود را جذب کنند، همینطور اگر قهرمانی داریم که برای درام شدن ظرفیت لازم را ندارد از مفاهیم و محتوای آن برای خلق قهرمانی دیگر استفاده کنیم.
بنابراین تمدنسازی ما با رسانه خشک و بسته نیست و جای کار با انعطاف بالایی دارد که در آن محتواها و مفاهیم و ارزشها در صورتهای گوناگون خلق میشود.
«آخرین داستان» اعتماد به نفس ملی ایجاد میکند
سؤال دیگرم این است که قهرمانهای «آخرین داستان» از مناظر بالا چقدر موفق است؟ آیا در کل این انیمیشن را موفق میدانید؟
در انیمیشن آخرین داستان پرداخت به قهرمانهای اساطیری را میبینیم که میتواند با رجوع ما به گذشته تاریخ ما را بازخوانی کند و از این جهت که بدانیم از چه گذشته غنی آمدیم، اعتماد به نفس ملی ایجاد میکند. این انیمیشن و موضوعات از این دست میتواند مسئله اصالت بخشی به فرهنگ و تاریخ ملی ما را تقویت کند و آنانی که محو فرهنگ غربند را به خود بیاورد. در این قبیل موضوعات و داستانها، تعداد زیادی داستانهای فرعی و جذاب دیگری وجود دارند که میتوان به آنها پرداخت و داستان و عالم جدیدی با درامهای جذاب خلق کرد.
اصراری که بر هماهنگی فرم و محتوا برای نمایش و ترسیم چنین قهرمانهایی دارم برای همین است که اگر این فرم نتواند محتوای این قهرمانها را به خوبی خلق کند عملاً هدف اصلی ما از بین میرود. به خصوص داستانی مانند ضحاک مار دوش که همیشه برای شنونده جذاب است که تیم هورخش در این اثر سینمایی به خوبی به آن پرداخت و بسیار کار شده است. واقعاً برای آن نزدیک به 10 سال زحمت کشیدند و تکنیک دوبعدی دستی که در ایران از بین رفته بود را احیا کردند. به نظرم این فیلم از جذابیتهای لازم بصری برخوردار است و توانسته با صداپیشگی میان هنرمندان سینما پیوندی میان سینما و انیمیشن برقرار کند. حضور این انیمیشن در جشنوارههای خارجی نیز توانسته بهعنوان گام بزرگی تلقی شود و در فهرست نمایندگان اسکار قرار بگیرد. برای صنعت انیمیشن کشورم و همینطور «آخرین داستان» آرزوی موفقیت دارم.
انتهای پیام/