سرودههایی در شکوه سیرت حضرت خدیجه(س): «همین مقام بس او را که مادر زهرا است»
جمعی از شاعران آیینی کشور تازهترین سرودههای خود را به مقام والای حضرت خدیجه(س) تقدیم کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جمعی از شاعران آیینی کشور همزمان با فرارسیدن سالروز وفات حضرت خدیجه(س) تازهترین سرودههای خود را به مقام والای ایشان تقدیم کردند. اُمّ المؤمنین، حضرت خدیجه کبرى(س) در عفت، نجابت، طهارت، سخاوت، حسن معاشرت، صمیمیت، صداقت، مهر و وفا با همسر، کمنظیر بود و ایشان را در آن عصر، طاهره و سیدةالنساء قریش مىخواندند و در اسلام یکى از چهار بانویى که بر تمام بانوان بهشت فضیلت و برترى دارند. شاعران تلاش کردهاند تا بخشی از شکوه سیرت ایشان را در قالب نظم معرفی کنند:
محمدکاظم کاظمی
گمشده
تن و جان و سر و مالم به فدای قدمت
ای شریک دو جهانم! کم ما و کرمت
از تماشای چه گلزار فراز آمدهای؟
بوی گُل میدهد امروز، دم و بازدمت
دست تنهای بشر! دست مرا هم بپذیر
و از این دست، مبادا برسد هیچ غمت
شعب دلخواه! من و رنج مرا در بر گیر
شهر گمراه! تو خوش باش به سنگ و صنمت
کفنی نیست اگر، پیرهن دوست که هست
مرگ محتوم! بیا، با دل و جان میخرمت
دخترم! بخت تو خوش باد که تا دامن حشر
عالَمی سینهزناناند به گِرد علمت
من میان دل مردان و زنان گم شدهام
از تو گم گشته اگر سنگ مزار و حرمت
***
محمد سهرابی
خدیجه بذل کند مال و حق دهد کفنش
حسین جان دهد و میبرند پیرهنش
بلی که پنج کفن را به شش نفر ندهند
حسین میگذرد بهر مادر از کفنش
***
فاطمه رحمانی
شانههایت ابتدای کار ختم المرسلین
دامنت گهواره مرغوب کوثر آفرین
بر تو میبالد زمان و بر تو مینازد زمین
مردی و مردانگی در هیبت یک زن... همین!
در تعاریف تو بسیار است شرح ماجرا
ای اساس دین ما، از ابتدا تا انتها
قوت بازوی اسلامی و یار مصطفی
شاه دامادت به عالم شد امیرالمؤمنین
گرچه همسرها پیمبر داشت، محبوبش تویی
همسر و همراه و یاور داشت، مطلوبش تویی
عقل را با عشق تو سنجید، معشوقش تویی
در میان همسرانش میدرخشی چون نگین
کاروانها داشتی، در عشق احمد سوختی
ثروتت دادی به جایش مِهر او اندوختی
در شب ایمان ما صد چلچراغ افروختی
مادر زهرا که نه، هستی تو ام المؤمنین
***
مجتبی خرسندی
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام
که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام
زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام
که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام
کسی به درک مقامش نمیرسد هرگز
به درک معنی نامش نمیرسد هرگز
"فأین مثل خدیجه؟" نبود در عالم
خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم
گدای سفره اکرام اوست صد حاتم
از او اگرچه نوشتند عالم و آدم
ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست
همین مقام بس او را که "مادر زهرا است"
امینه بوده اگر همسر امین شده است
تمام ثروت او خرج راه دین شده است
که جزء چار زن برتر زمین شده است
به امر حضرت حق "ام مؤمنین" شده است
تمام ثروت اسلام در خزانه اوست
چرا که عرش خداوند فرش خانه اوست
کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت
فضائلش همه رو بود، پس سؤال نداشت
که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت
"خدیجه بیشتر از بیست و هشت سال نداشت"
به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند
"صحیح"ها همه از او فقط غلط گفتند
کنار نام رسول خدا و شیر خدا
نوشته است خدا نام نامی او را
چنان که بین رجزهای ظهر عاشورا
امام گفت؛ "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء"
چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه
که گفته: "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله"
چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد
که از رسول خدا خواهش دعا دارد
و برخلاف بقیه چنان حیا دارد
که از گرفتن حتی عبا، إبا دارد!
ولی به خواسته خود رسید آخر سر
شفیع مادر خود شد شفیعه محشر
رسید روح الامین در دقایق آخر
گرفته بود ولی پنج تا کفن در بر
یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر...
به گریه گفت: قرار است این سه تای دگر
برای فاطمه و حیدر و حسن باشد
ولی حسین قرار است بی کفن باشد...
***
عبدالرحیم سعیدیراد
غروب زنی بهارآفرین
در روزگاری که اندیشههای تاریک، همه شبهجزیره عربستان را پر کرده بود و هر کس با شنیدن نام «زن» چهره درهم میکشید؛ تو از راه رسیدی و به زن بودن معنای تازهای بخشیدی. رود اندیشههای زلال تو، بیابانهای خشک و تفتیده را به مزرعههای سرسبز ایمان بدل میکرد و جاری میشد، که تو خود اولین ایمان آورنده به اقیانوس محبت بودی.
خنکای کلام تو بهار را به شنزارهای داغ مکه میهمان میکرد و پیامبر مهربانی، راضی و خشنود از حضور بهارآفرین تو بود. هر روز بزرگتر و بالندهتر از پیش میدرخشیدی تا به خانه ساده و آسمانی نبی اکرم(ص) وارد شدی. پیش از تو هیچ تاجری آنگونه تمام سرمایه وجودش را به همسرش تقدیم نکرده بود.
حالا ولی در غم فراق تو ستارههای آسمان کم سو شدهاند و شعب ابوطالب در سیاهی فرو رفته است. گرد و غباری از جنس اندوه به آسمان بلند شده است و از هر طرف صدای نالهای به گوش میرسد، اما حال حضرت رسول(ص) حال دیگری است. طوفانی از تنهایی و غربت در جان او به جوش میآید اما او باید آرام باشد و تسلای درد کسانی باشد که به او پناه آوردهاند.
فرشتههای مقرب دسته دسته مانند خوشههای اشک برای عرض تسلیت آمدهاند. کمی آن سوتر دختری مهربان که خود فخر زنان دو عالم است، آرام آرام در غم از دست دادن مادر اشک میریزد.
یادش میآید روزهایی را که مادرش همچون آفتاب، صبح به صبح در خانهاش طلوع میکرد و با عطر نفسهای بهشتیاش مهربانی و عشق در هوا جوانه میزد. یادش میآید آخرین وصیت مادر که در گوشش گفته بود به جای کفن لباس پدر را به او بپوشانند...
حالا هم صدای محزونی در کوچههای رمضان میپیچد که نوحه میخواند:
«امن یجیب...» خواندن من بینتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی«خدیجه» ماند
انتهای پیام/