هنر و ادبیات انقلاب اسلامی ـ ۱۸| هنر و ادبیات از دهه ۵۰ چشمانتظار انقلاب اسلامی
اگر ما بخواهیم مبنایی برای ظهور و بروز انقلاب اسلامی داشته باشیم، آن مبنا هنر و ادبیات دهه ۵۰ است. در این دهه ما شاهد سه تحول در نویسندگان هستیم.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری؛ هنر و ادبیات انقلاب اسلامی:
گفت هجدهم: سقوط و تولد
واقعیت این است که در دهه 50 با برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، و ادامه جشن هنر شیراز و جشنهای هنری رنگارنگ و مختلف، شکاف طبقاتی جامعه، عمیقتر و آشکارتر شد. حاشیهنشینی مفهومی عینی پیدا کرد و جدا کردن حاشیه شهر، از شهر در زمان برگزاری جشنها تبدیل به رسمی پایدار شد و اثباتگر این بود که حکومت پذیرفته است بخش عظیمی از مردم در حاشیه شهرها چون «حلبیآبادها» در شرایط نامطلوبی زندگی میکنند، اما آنها را نادیده میگرفت و نه برای حل مشکلاتشان، که برای حذف آنها از چشم دنیا تلاش میکرد.
نویسندگان بسیار زیادی در حوزه هنر و ادبیات، با چنین دست مایهای، کاراکترها و قهرمانهای قصههای خود را در حاشیه شهر خلق میکردند تا این نادیده انگاشتن منجر به فراموشی مطلق این بخش از جامع و خاموشی صدایشان نشود. نویسندگان جدید بسیاری با گرایشهای مختلفِ کارگری، دینی و... ظهور میکنند، در آن سو نویسندگان چپ، در عین حال که جریان دین ستیزی خود را ادامه میدهند، همپا با نویسندگان دینی، صدای مردم حاشیه شهر را در ادبیات داستانی و نمایشیِ خود منعکس میکنند و به لایههای مختلف شهری میپردازند. در اوایل دهه 50 جنگ چریک شهری با دستگیریهای وسیع ساواک و لو رفتن جنبش سیاهکل متوقف میشود و تا حدود سال 53 دیگر هیچ نوع تروری نداریم، اما با سقوط نفت و اتفاقاتی که بعد از جشنهای 2500 ساله میافتد، حاکمیت شاهنشاهی ایران دست به تغییر مواضع خود میزند و به نوعی رفرم روی میآورد، این رفرم با برکناری هویدا و روی کار آمدن جمشید آموزگار، آغاز میشود، که بسیار دیر، بی ربط و ناکارآمد است.
در همین زمان که برخی از نویسندگان چپ در زندان هستند، برخی از هنرمندان روشنفکر با حاکمیت همکاری میکنند و در نهادهای حکومتی مثل بنیاد فرح پهلوی، مشغول کار هستند، بورسیههای عجیب و کلانی میگیرند و برای دیدن و الگوبرداری از ادبیات و هنرِ سایر نقاط جهان، راهی کشورهای مختلفی میشوند و بعد از بازگشت، در ایران و در فضایی پر هیاهو ما به ازای آن را در شمایلی ایرانی اجرا میکنند و در جشنواره فیلم سپاس نیز این هیاهو پر رنگتر دیده می شود.
اما بخش محوری و تاثیرگذارِ نویسندگان و هنرمندان، گروه و طیفهایی هستند که تحت تأثیر جلال و ادامهدهنده راه او هستند و مبدل به پایهگذارانِ هنر و ادبیات دینی در دهه 50 میشوند که ثمره ظهور و ثبوت جلال آل احمد و شاگردانی است که تربیت شده مستقیم و غیرمستقیم او هستند.
در این دهه ما شاهد رشد ادبیات دینی هستیم و سرآمد نویسندگان در این حوزه، محمود گلابدره ای است. اگر ما بتوانیم آثارش را تجدید چاپ کنیم، متوجه میشویم که این نویسنده مظلوم، چه نقش تأثیرگذاری در ساحت تکنیک و ساختار در ادبیات انقلاب اسلامی دارد.
یکی از چهره های تأثیرگذار دیگر در هنر و ادبیات انقلاب اسلامی، که به موازات این سالها و در دهه 50، کار خودش را به خوبی انجام میدهد، نادر ابراهیمی است. او پیش از انقلاب اسلامی نویسندهای چپگرا است و علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری هم فعالیت داشته است.
یکی از شاهکارهای این نویسنده، رمانی به نام «آتش بدون دود» است که جزو شاخصترین آثار دهه 50 است. او در برداشتی از این رمان، سریالی به همین نام میسازد که در سالهای 53 و 54 از تلوزیون ملی ایران پخش میشود. درست زمانی که سه جلد از این رمان چاپ میشود، روشنفکران سوسیالیسم به رهبری حزب توده، جفای بزرگی در حق این کتاب میکنند و دستور میدهند کتابفروشیها از پخش این کتاب امتناع کنند تا جایی که تحت این جبر، نادر ابراهیمی تصمیم میگیرد با همکاری شاگردانش و خریدن چند دوچرخه در خیابانهای شهر تهران کتابهایش را بفروشد که از این خاطره در کتاب ابوالمشاغل یاد میکند.
در حقیقت میخواهم بگویم در دهه 50 که منتهی به انقلاب اسلامی میشود، ما شاهد یک تشدد آرا در میان روشنفکران دینی، روشنفکران چپ، و نویسندگان به راستی مسلمان، هستیم و در عین حال که همه این جریانهای ادبی و هنری در یک مبارزه هماهنگ و مشترک علیه شاه هستند. در این دهه خط و ربط و مواضع خود را در مقابل هم به کمال آشکار میکنند. موج این مبارزه مشترک چندان گسترده بود که حتی سنت پاورقینویسی را که تا سالها در خدمت حکومت بود، با خود همراه کرد و منجر به استقلال بسیاری از نویسندگان شد از جمله اسماعیل فصیح، غلامحسین ساعدی و گلشیری، و این استقلال از احزاب گوناگون، در آثارشان منعکس شد.
ظهور هنر و ادبیات انقلاب اسلامی، به عنوان یک جریان نورس، مشخص و مستقل در دهه 50 است که ریشههای آن را تنها میتوان در حسینیه ارشاد و کانون بحث انتقاد دینی در مشهد جُست و کسی در میان روشنفکران دینی نمیتواند مدعی شود و بگوید این رد پای من در گذشته است و من خالق ادبیات و هنر انقلاب اسلامی هستم؛ چرا که متأسفانه در تمام آثار روشنفکرانِ غیردینی قبل از انقلاب، مسجد به مفهوم یک پایگاه افیونی و غیرآگاهیدهنده بود و کاراکتر روحانی، به عنوان چهره ای تهی از مبارزه، معرفی میشد. در آثاری چون «تنگسیر»، نوشته صادق چوبک به کارگردانی ناصر تقوایی، «گاو» به کارگردانی داریوش مهرجویی، سفر سنگ و خاک به کارگردانی مسعود کیمیایی رجوع به مسجد آغاز میشود و در حوزه ادبیات انعکاس نقش سترگ روحانیت در مبارزات را، تنها در تولیدات هنری حسینیه ارشاد تهران و کانون بحث انتقاد دینی مشهد میتوان پیدا کرد.
نمونهای از این آثار، کتاب شهید هاشمینژاد به نام «مناظره دکتر و پیر»، کتاب شریعتی به نام «یک جلوش بینهایت صفر» و کتاب شهید مطهری به نام «داستان راستان» است، که اینها بیشتر نحلههای ادبی هستند و در بعضی مجلات هم چاپ میشوند تا جایی که مجله مکتب اسلام توقیف میشود. توقیف مجله یعنی یک زنگ خطر برای حاکمیت که بداند جریان ادبی جدیدی در حال شکلگیری و نفس کشیدن در میان مردم است.
در یک جمعبندی میتوان گفت که دهه 50، دهه زایشِ جشنوارههای رنگارنگ غربزده با پشتوانه حکومت است و به موازات این اتفاق، در آثار هنری که علیه حکومت تولید میشود، ما به یک مرزبندی مشخص، نزدیک و نزدیکتر میشویم. نمونه مشخص این مرزبندی روشن در هنر و ادبیات چاپ کتابی به نام «اگر بابا بمیرد» و «اصیل آباد» توسط محمدرضا سرشار است که این دو کتاب در تیراژهای بالا و برای مخاطب کودک به چاپ میرسد و در دهه 50 کارکردی مثل کتاب «ماهی سیاه کوچولو» صمد بهرنگی دارد و نویسنده در پی آگاهی بخشیدن به کودکان است.
«ماهی سیاه کوچولو» و «اگر بابا بمیرد» مصداق مبارزه مشترک دو جریانِ فکریِ ادبیِ مستقل و مجزا از یکدیگر علیه حکومت است. «ماهی سیاه کوچولو» که مرامنامه جنبش چپ است و چریکهای فدایی خلق از آن بهرهبرداری میکنند، و «اگر بابا بمیرد» که متعلق به جریان نورسِ هنر انقلاب اسلامی است و قصه شهر فرنگ و تمدن غربی، علیه تمدن شرقی و ایران اسلامی را روایت میکند که در آن مسئله دعا بسیار جدی مطرح میشود.
در این دهه ناشران دیگری هم به عنوان ناشر دینی فعالیتشان را آغاز میکنند و داستانهایی از زندگی ائمه اطهار(ع) منتشر میکنند و پایههای تفکر دینی را در بچهها شکل میدهند. از جمله این ناشران آقای مهدی آذری یزدی و...... هستند.
مسیری که ادبیات داستانی ما از سالهای 52 تا 57، طی میکند، مداوم خبر از یک اتفاق بزرگ در آینده میدهد و در تمام این آثار، از جمله آثار نویسندگانی مثل پرویز خرسند که ادبیات ستیزگر عاشورایی مینویسند، دو مسئله مهم مطرح است؛ یک پیگیری جدی تبعید امام(ره) و رفتن ایشان از عراق به فرانسه و شهادت آقا مصطفی خمینی که در جامعه ادبی مذهبی تأثیر سترگی میگذارد و دوم، نامه شومی که در مجله آیندگان چاپ میشود و همه اینها ستیزی را به وجود میآورد که به درگذشت شریعتی میرسد. این دو مسئله مهم جنبشی را در ایران به وجود میآورد، به نام جنبش خطابه و نگارش که نتیجه آن تبدیل خطابه به نگارش و تولید ادبیات در حوزه انقلاب اسلامی است.
بنابراین اگر ما بخواهیم مبنایی برای ظهور و بروز انقلاب اسلامی داشته باشیم، آن مبنا هنر و ادبیات دهه 50 است که در این دهه ما شاهد سه تحول مهم میان نویسندگان هستیم: یک؛ رشد معنوی نویسندگان، دو؛ شجاعت نویسندگان و سه؛ روشن شدنِ خطبندی و مرزبندی نویسندگان.
در امتداد ظهور ادبیات انقلاب اسلامی میبینیم که بسیاری از هنرمندان سوار این قطار میشوند و با پیروزی انقلاب اسلامی پیاده میشوند که در گفت بعدی به آن بیشتر میپردازیم.
ادامه دارد....
انتهای پیام/