آیا شعر آیینی مصداق عمل صالح است؟
در شعر آیینی و هر کار دیگری، صرف داشتن حُسن نیت کافی نیست. در این عرصه برای آنکه عمل ما مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد، حُسن نیت باید با حُسن عمل همراه باشد.
خبرگزاری تسنیم، رضا اسماعیلی:
حتماً شما نیز این حدیث معروف امام صادق(ع) را شنیدهاید که در بیان مرتبت و رفعت شاعران آیینی فرمود: «مَنْ قَالَ فِینَا بَیْتَ شِعْرٍ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ: هر کس درباره ما بیتی بگوید، بیتی از بهشت پاداش او خواهد بود./ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 7، ح 1.»
امروز بسیاری از شاعران آیینی با استناد به این حدیث و با این تصور که هر شعری برای اهل بیت بگویند، مقبول و مطلوب بزرگان دینی است، بی آن که ادب کلام و آداب ستایشگری را رعایت کنند، در عرصه شعر دینی و آیینی به مصداق «هر چه می خواهد دل تنگت بگو» عمل میکنند و بر این باورند که چون این شعرها را با نیت «قربة إلی الله» گفته اند، خداوند بیتهای فراوانی از بهشت را به آنان اختصاص داده است. حال آن که این حدیث حُکم «چک سفید امضا» را ندارد و تحقق آن نیازمند پایبندی به ادب و آدابی است که پیران و پیشکسوتان دین آگاه شعر آیینی بارها و بارها بر آن تاکید کردهاند.
بله، اگر منِ شاعر با خلوص نیت شعری برای اهل بیت(ع) بگویم و آن را در خلوت خود زمزمه کنم، به اعتبار اخلاصی که در سرودن آن بیت داشتهام، مشمول عنایت اهل بیت خواهم شد؛ ولی زمانی که اراده به چاپ و انتشار شعرم میکنم، تنها در صورتی پاداشم بیتی از بهشت خواهد بود که مضمون و محتوای آن منطبق بر آموزههای اصیل دینی و در مسیر هدایت و سعادت جامعه باشد؛ ولی اگر خدای نکرده شعرم به جای هدایت، جاده صاف کن «ضلالت» باشد، صورت مسئله فرق میکند. آنچنان که ممکن است به جای عنایت و کرامت، مستحق ملامت و مذمّت شوم؛ زیرا از نظر اسلام، عمل صالح به عملی گفته میشود که از «حُسن فاعلی» و «حُسن فعلی» برخوردار باشد. حسن فاعلی به نیت شاعر و گوینده برمیگردد. یعنی سرودن شعر برای بزرگان دینی به نیت تقرب به ذات اقدس پروردگار باشد. حسن فعلی نیز به این معناست که محصول این تلاش فکری و فرهنگی که در قالب شعر عرضه میشود، در مسیر روشنگری و تبلیغ و ترویج آموزههای اصیل دینی باشد. در مسیر مقابله با جهل و ظلمت و انتشار نور و شعور و آگاهی. عملی از جنس عبادت و بندگی.
با عنایت به این نکته، در شعر آیینی - و هر کار دیگری - صرفِ داشتن حُسن نیت کافی نیست. در این عرصه، برای آن که عمل ما مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد، «حُسن نیت» باید با «حُسن عمل» همراه باشد. در غیر این صورت عمل ما عملی ابتر و بی ارزش خواهد بود. عملی که از دایره اعمال صالح بیرون است. چون عمل صالح بر دو پایه «حُسن فاعلی» و«حُسن فعلی» استوار است و تنها در صورتی حاصل می شود که این دو، ملازم یکدیگر باشند.
در آیه 227 سوره شعرا نیز خداوند «ایمان» و «عمل صالح» را ملازم یکدیگر قرار داده است:« إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، به این معنا که نتیجه حتمی ایمان باید عمل صالح باشد. حال سوال اینجاست که چرا شعر من که شاعری مؤمن و مسلمانم و پیشانی نوشت شاعر آیینی دارم و در سرودن آن اخلاص و حسن نیت نیز داشته ام، مصداق عمل صالح به شمار نمیآید؟ این سوال مهمی است که پاسخ آن میتواند ما را از بسیاری از آفاتی که در مسیر ستایشگری اهل بیت(ع) است، برهاند و به کعبه مقصود برساند.
کژاندیشی به نیت «قربة الی الله»!
شعر آیینی در صورتی مصداق «عمل صالح» خواهد بود که حاصل جمع «معرفت» و«ایمان» باشد؛ زیرا لازمه ایمان، التزام عملی است. به همین خاطر است که همواره در قرآن ایمان و عمل صالح ملازم یکدیگرند. پیامبر(ص) اکرم نیز در حدیثی میفرماید: «الایمان و العمل اخوان شریکان فى قرن لایقبل... احدهما الا بصاحبه: ایمان و عمل دو برادر و دو شریک و نزدیک یکدیگرند که یکى بدون دیگرى قبول نمىشود./ کنز العمال، ج 1، ص 59.»
باید بدانیم که «ایمان» یک مفهوم مجرد و ذهنی نیست، کلیدواژهای است که با «معرفت» جان میگیرد و به ظهور در میآید. معرفت، زیرساخت و مقدمه ایمان است و ایمان بدون معرفت، به تعبیر حضرت اباعبدالله(ع) تنها« لقلقه زبان» است که نه به درد آبادی دنیا می خورد و نه به درد رستگاری آخرت. از نظر عالمان اصیل دینی، «ایمان»، «معرفت» و «عقلانیت» ملازم و مکمل یکدیگرند. ایمان بیمعرفت، «توهم دینداری» است که از بیدینی هم بدتر است، تا جایی که «شیخ مفید» ایمان را معادل «معرفت» میداند و در «تصحیح الاعتقاد»، میگوید:
«هیچ عارف به خدا و رسولى، کافر نیست و هیچ جاهل به خدا و رسولى مؤمن، نیست./ مصنفات الشیخ المفید (تصحیح الاعتقاد)، ج 5، ص 119.»
شیخ طوسى، سید مرتضى، شهید ثانى، علامه مجلسى و علامه حلّى همین دیدگاه را ارائه نموده و معتقد به تعادل ایمان و معرفت هستند./ ر.ک به: محمد تقى فعالى، ایمان دینى در اسلام و مسیحیت، ص 74 به بعد.»
مصداق ایمان بدون معرفت در تاریخ اسلام، نحله و فرقه خوارجاند. فرقهای که گرفتار«جهل مرکب» بودند و با وجود فقر دینی، خود را علامه دهر فرض می کردند و بدتر از همه این که جهل خود را با رنگ و لعاب دینی و قدسی عرضه میکردند. مصداق بارز این جهل، شمشیر کشیدن بر روی «قرآن ناطق»، مولی الموحدین علی(ع) به نیت «قربة الی الله» بود!
مقام معظم رهبری نیز با تاکید بر این که اعتقاد و اخلاص خوارج (مارقین) ریشه معرفتی درستی نداشت، میفرماید: «سه گروه با امیرالمؤمنین مواجه شدند... یک گروه هم مارقین بودند؛ یعنی آن جمعیت افراطی و متعصّب در نظرات خود؛ بدون اینکه اعتقاد دینی آنها ریشه معرفتیِ درستی داشته باشد. به اشتباه، مارقین را افراد مقدّس مآب مینامند. مسئله مقدّسمآبی نیست - در بین اصحاب امیر المؤمنین کسانی بودند که از آنها خیلی مقدّستر بودند - مسئله این است که کسانی تفکّر و دیدی دارند که با ظواهر دین هم سازگار است، اما ریشه معرفتی ندارد و عمیق نیست. اینها شناخت ندارند تا بتوانند در موارد اشتباه، خود را از انحراف نجات دهند...این افراد به خاطر اینکه ریشه معرفتی و اعتقادیِ درستی ندارند، به راحتی 180 درجه مسیر انحراف را طی میکنند.» (مقام معظم رهبری، خطبههای نمازجمعه، 23 آبان 1382)
توهُم دانایی!
همچنان که اشاره است، اسلام، حاصل جمع «تعبّد» و«تعقل» است. از این منظر، محصول حیات مؤمنانه، باید یک زندگی عالمانه باشد، نه یک زندگی جاهلانه، و زمانی این مهم محقق خواهد شد که آبشخور ایمان ما «معرفت دینی» باشد؛ زیرا «تعبد» و «تعقل» در اسلام با هم قرین و همنشیناند. با عنایت به این مهم، میتوان نتیجه گرفت اگر شعر آیینی من با وجود خلوصی که در سرودن آن داشتهام، مصداق «عمل صالح» نیست، زیرساخت معرفتی ندارد. مثال زیر به روشنی این مطلب کمک میکند:
حکایت من به عنوان شاعر آیینی به حکایت آن پرستاری میماند که به واسطه دستیاری پزشک متخصص قلب، و به پشتوانه اطلاعات کلی و پراکندهای که از علم پزشکی دارد، وَهم بَرَش میدارد که در جراحی قلب تخصص دارد. به همین خاطر روزی در غیاب پزشک متخصص، چاقوی جراحی بر میدارد و «قربة الی الله» دست به عمل جراحی قلب باز میزند! و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
در مورد شعر و شاعری نیز چنین است. یعنی اگر من بدون دانش دینی و صرفاً به پشتوانه طبع روان و آشنایی با فنون ادبی، و بر اساس مشهورات(گفتهها و شنیدههای پراکنده کوچه و بازاری) زبان به ستایش بزرگان دینی باز کنم، حتی اگر این کار به نیت «قربة الی الله» باشد، چون شعرم ریشه در «معرفت دینی» ندارد، جز تحریک احساسات، تکانه دیگری در جان و جهان مخاطب ایجاد نخواهد کرد؛ زیرا عرصه شعر آیینی، تنها عرصه زبانآوری و سخنپروری نیست و علاوه بر دانش ادبی، به دانش دینی نیز نیاز دارد. حال سؤال اینجاست که چرا من با وجود فقر دانش دینی، همچنان بر حضور در این صحنه اصرار دارم و میدان را به کسانی که برای این کار اهلیت دارند وا نمیگذارم؟! جواب این سؤال «توهم دانایی» است که از بیدانشی بدتر و خطرناکتراست. استاد شهید آیتالله مطهری در خصوص پدیده «توهم دانایی» میگوید:
«من خیلی اوقات فکر کردهام مقالهای تحت عنوان «نیمها» بنویسم که خیلی چیزها وجود ناقصش خطرش بیشتر از عدم محض است. میگویند غزالی راجع به علم این حرف را زده و گفته است: «هر چیزی وجود ناقصش به از عدم محض است، مگر علم که وجود ناقصش بدتر از عدم محض است» و ریشه این حرف معلوم است...آدمی که هیچ عالم نیست، چون میداند عالم نیست، لااقل در مقابل عالم تسلیم است. مثل کسی که طبیب نیست و میداند که طبیب نیست، دیگر لااقل در مقابل طبیب تسلیم است و در نتیجه از وجود طبیب بهره میبرد. ولی نیمچه طبیب چون خودش را طبیب میداند تسلیم یک طبیب نیست، میخواهد از همان علم ناقصش استفاده کند، در نتیجه به جای سود، زیان میبرد.» (استاد مطهری، فلسفه تاریخ، ج1، ص112.)
به تعبیر استاد مطهری علت این که من با وجود جهل و ناآگاهی، درهر کاری دخالت میکنم و برای هر دردی نسخه میپیچم، چیزی نیست جز «توهم دانایی» که مشکل بسیاری از انسانهای روز و روزگار ماست. این که من خودم را «دانای کل» فرض میکنم و در مورد تمام مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و... غیره قاطعانه اظهار نظر میکنم.
در حوزه شعر آیینی نیز این امر مصداق دارد. باید صادقانه بپذیریم، این که شعر آیینی ما در دایره «عمل صالح» نمیگنجد، معلول فقر دانش دینی ماست. فقر دانش دینی به «توهم دانا انگاری» ما بر میگردد. این که خویشتن را در حوزه دینی دانا میانگاریم، در حالی که اینچنین نیست. این حقیقتی غیرقابل انکار است که دانش و بینش من به عنوان شاعر آیینی چیزی فراتر از مشهورات(نقل قولهای عامیانه و گفتهها و شنیدههای شفاهی و غیرمستند) نیست که نام آن را دانش دینی نمیتوان نهاد. چنان که امام صادق(ع) میفرمایند: «مَن دَخَلَ فی هذا الدِّینِ بالرِّجالِ أخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ: کسى که دین خود را از حرف دیگران گرفت با حرف دیگران نیز از دست خواهد داد. / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 105.»
باید صادقانه پذیرفت که علم دینی چیزی ورای اطلاعات شفاهی بدون مرجع، و گفتهها و شنیدههای عامیانه و کوچه و بازاری است. چیزی ورای گفتهها و شنیدههایی که به صورت پراکنده و غیرمستند در مجالس ذکر مصیبت و عزاداری از زبان مداحان و ذاکران میشنویم. علم، دانستن منسجم و روشمند است که برون داد و خروجی آن «دانایی» و «بینایی» و «فهم درست» است. مجموعهای از آگاهیهای موثق و قابل استناد که قابل تفسیر منطقی و عقلانی باشند.
استناد صرف به مشهورات غیرمستند
پذیرش و قبول این که ما در حوزه دانش دینی دچار توهم دانایی هستیم، کار سختی است. بسیاری از شاعران آیینی ممکن است این حقیقت را برنتابند و به نشانه اعتراض رو برگردانند و ابرو بالا بیاندازند. ولی وقتی با نگاه نقادانه و آسیبشناسانه به بازخوانی اشعارشان مینشینیم و از آنها سند مطالبی را که در قالب شعر به بزرگان دینی نسبت دادهاند میخواهیم، میبینیم که بسیاری از آنان با استناد صرف به «مشهورات» غیرمستندی که در قالب روضهها، نوحهها و مرثیهها در مجالس ذکر مصیبت از بعضی مداحان مشهور شنیدهاند، این مطالب را بیان کردهاند. مداحانی که برخی از آنها به برکت تکنولوژی، افکتهای صوتی، و فضای مجازی به سلبریتی تبدیل شدهاند. حال آن که بدون شناخت سنت و سیره عملی بزرگان دینی نمیتوان در باره آنها سخنی گفت که مقرون به صواب باشد. مگر نه این است وقتی شما به کسی میگویید «من به شما ایمان دارم»، این جمله حاکی از شناختی و معرفتی است که نسبت به او دارید.
و این دقیقه قابل تأملی است که آیتالله جوادی آملی در پیامی به همایش «قرآن و معرفت شناسی» بر آن تأکید کرده است: «ذات أقدس الهی، جامعه جاهلی را خط بطلان کشید، جامعه عقلانی را تأسیس کرد، دو مرز ورودی و خروجی برای تفکّر و جامعه عقلانی ذکر کرد، بدون گذرنامه هم ورود را ممنوع کرد، هم خروج را، هم تصدیق را ممنوع کرد، هم تکذیب را، هم نفی را ممنوع کرد، هم اثبات را. کسی بخواهد به چیزی رأی بدهد، نظر بدهد، باید گذرنامه داشته باشد که وارد شود، بخواهد چیزی را نفی کند، خارج شود، باید گذرنامه داشته باشد. فرمود ذات اقدس الهی در دو آیه جامعه را بست، اگر بخواهند رأی مثبت بدهند، باید برهان داشته باشند، اگر بخواهند رأی منفی بدهند؛ تکذیب بکنند، باید برهان داشته باشند «خَصعِبَادَهُ بِآیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِهِ»، یکی اینکه «أَنْ لَا یَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَق/ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص107»، جز حق نگویند و یکی اینکه جز حق را نپذیرند، به این دو آیه استدلال کرد، فرمود: «لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ/ سوره اسرا، آیه36»، یکی هم بخواهد چیزی را نفی کند، تکذیب کند، خارج شود، فرمود: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِه/ سوره یونس، آیه39.» شما که محقق نیستید، برهان ندارید، چرا میگویید نه!؟ اگر خواستید بگویید نه، باید برهان قطعی داشته باشید، خواستید بگویید آری، باید برهان قطعی داشته باشید.
(بخشی از پیام آیتالله جوادی آملی به همایش قرآن و معرفتشناسی، بهمن ماه 1395)
وجه تمایز شعرآیینی و غیرآیینی
اگر این حقیقت را بپذیریم که ما در حوزه دانش دینی اهلیت نداریم، برای رفع این نقیصه، اول باید تکلیف خودمان را با خودمان روشن کنیم: «این که می خواهیم شاعر آیینی باشیم، یا شاعر غیرآیینی؟» و اگر انتخاب ما گزینه دوم - شاعر آیینی - باشد، باید به دنبال یافتن وجوه تمایز شاعر آیینی با غیرآیینی باشیم.
مهمترین وجه تمایز شاعر آیینی با شاعر غیر آیینی در این است که شاعر آیینی علاوه بر دانش ادبی باید به دانش دینی هم مجهز باشد. یعنی شعرش حاصل جمع «تعهد ادبی» و «تعهد دینی» باشد؛ یعنی هم ادیب باشد و هم عالم دینی. آن هم نه عالم بی عمل، بلکه «عالم عامل». اگر هم عالم نیست، با عالمان دین آگاه و روشناندیش محشور باشد و از آنان مشاوره بگیرد. وگرنه مصداق آیات 224 تا 226 سوره شعراء میشود: «شاعران را گمراهان پیروی میکنند، مگر نمیبینی که آنان در هر وادی سرگردانند، و چیزهایی میگویند که خود عمل نمیکنند».
بله، شاعر شدن آسانتر از عالم شدن است. امروز به برکت فضای مجازی و اینترنت و لایوهای اینستاگرامی و... در عرصه شعر وشاعری میتوان راه 100 ساله را یک شبه طی کرد و برای خود نام و آوازهای به هم زد، ولی لازمه عالم شدن، ریاضت کشیدن و خون دل خوردن است. به همین خاطر، بسیاری از شاعران ترجیح میدهند به جای آب برداشتن از سرچشمههای زلال قرآنی و وحیانی، تشنگی خود را با آب ناخالص جویبارهای تهی دستی که سر راهشان قرار میگیرد، برطرف کنند. به همین خاطر، بسیاری از شعرهای آیینی روز و روزگار ما، علیرغم ظاهر فربه و فریبنده خود، باطنی نحیف دارند.
از پیشانی نوشت بسیاری از شعرهایی که با عنوان شعر آیینی در قاب و قالب کتاب چاپ و منتشر میشوند، به راحتی میتوان خواند که شاعران این شعرها «شعر آیینی» را امری ذوقی، سلیقهای، تفننی، سرسری و «باری به هر جهت» گرفتهاند که پیش و بیش از آن که به درد «خودسازی» و «جامعهسازی» بخورد، به درد رفع ملالت و کسالت و پر کردن اوقات فراغت میخورد. حال آن که مسندی که شاعر آیینی بر آن تکیه میزند، مسند «رسالت» و «هدایت» است، نه مسند «غفلت» و «رخوت».
صورتپرستی دینی، پوستین وارونه
اینکه بسیاری از شعرهای دینی روز و روزگار ما دچار «فقر اندیشه»اند، ریشه در صورتپرستی دینی دارد. خلاصه کردن دین در نماز و روزه و مناسک مذهبی و غفلت از درونه و جوهره متعالی آن، به تعبیر امام علی(ع)، «پوستین وارونه» بر تن اسلام کردن است. اگر ملاک دینداری و بیدینی، تقید و پایبندی صرف به مناسک مذهبی - خارج از دایره معرفت دینی - باشد، امروز باید اخلاف خوارج را که در قالب گروههای تکفیری اعلام موجودیت کردهاند(داعش، طالبان، القاعده، بوکوحرام و...) و از کثرت سجدههای طولانی پیشانیهاشان پینه بسته است را در صف اول مسلمانی نشاند و بر کارنامه دینداریشان - بی هیچ چون و چرایی - مُهر قبولی زد. حال آن که چنین نیست؛ زیرا همچنان که اشاره شد، زیرساخت مسلمانی پیش و بیش از هر چیز دیگری ایمان متکی بر «معرفت» است؛ از همین رو اگر من به اعتبار نماز خواندن، روزه گرفتن و حضور بی وقفه در مراسم عبادی دعای فرج و ندبه و زیارت عاشورا خود را مسلمان و دیگران را کافر بدانم، نشانه آن است که هنوز در «بای بسم الله» مسلمانی مانده و تا رسیدن به قاف کمال دین داری راه زیادی در پیش دارم. مناسک مذهبی صورت دین و به تعبیر شاعر «نقش ایوان» است که اگر بر پایه معرفتی عمیق و فهمی درست از دین استوار نباشد، با تلنگری از هم فرو میپاشد و بر باد میرود:
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
وقتی مناسک دینی ارزش دارد و در تکامل شخصیت معنوی انسان مؤثر است که مبتنی بر زیرساختهای معرفتی باشد. اگر معرفت را رها کنیم، به مناسک بچسبیم و صرفاً به صورت و ظواهر دین بسنده کنیم، به احتمال قریب به یقین، نمره ما در آزمون مسلمانی، نمرهای بیشتر از مقدس مآبان بیبصیرتی چون «ابوموسی اشعری» نخواهد بود. از همین روست که امام علی(ع) در نامه ای خطاب به ابوموسی اشعری می گوید: «همانا تیره روز کسی است که از عقل و تجربهای که نصیب او شده محروم ماند، و من از آن کس که به باطل سخن گوید یا کاری را که خداوند اصلاح کرده برهم زند، بیزارم. آنچه را که نمیدانی واگذار! زیرا مردان بدکردار، با سخنانی نادرست به سوی تو خواهند شتافت./ نهجالبلاغه - نامه 78».
یادمان باشد اسلام ناب محمدی(ص)، اسلامی است که بر پایه «معرفت و بصیرت» بنا شده باشد. چنین اسلامی، در تقابل با اسلام سفیانی و مروانی، اسلام مراسم و مناسک میان تهی، و اسلام زر و زور و تزویر است. چنان که مقام معظم رهبری میفرمایند: «...در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بی بندوباری و بی تفاوتی؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بی حالی و افسردگی؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بی خاصیت؛ اسلام نجات بخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه دست قدرت ها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدی(ص)، جایگزین اسلام امریکایی گردید.» (پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام، 10 خرداد 1369)
اسلام، حاصل جمع «تعبّد» و «تعقل» است
مقصود اصلی از طرح این بحث، توجه به مقوله «معرفت» در شعر آیینی و تأکید بر این دقیقه بود که اسلام حاصل جمع «تعبد» و «تعقل» است. تأمل و تعقل و تأکید بر این نکته که اکسیر معرفت «ایمان» ما را به «عمل صالح» تبدیل میکند. حال اگر واقعاً بر آن سر و سوداییم که شعرمان مصداق «عمل صالح» باشد، تکلیف روشن است. برای تحقق این مهم، باید به دنبال مجاهدت علمی برای معرفتاندوزی باشیم.
آری، آنچه که ایمان ما را به «عمل صالح» تبدیل میکند، کیمیای «معرفت» است. زمانی شعر ما مصداق عمل صالح خواهد بود که ریشه در حکمت و معرفت داشته باشد. خروجی معرفت نیز باید «تواصوا بالحقّ» و «تواصوا بالصّبر» باشد. چنان که در آیه 3 سوره مبارکه العصر میخوانیم: «الّا الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». اگر شعر آیینی ما را دعوت به «حق» و صبر و استقامت در راه استقرار آن نکند، نشانه آن است که آبشخور آن معرفت نیست، و شعری که در معرفت دینی ریشه ندارد، منزلگاه آن جهل و خرافه و گزافه است که باعث انحطاط جامعه میشود و جماعتی را گمراه میکند.
بی هیچ تردیدی، شعر آیینی اصیل و منبعث از معرفت دینی، باید ما را دعوت به حق و حقیقت خواهی کند که مهم ترین مصادیق آن عبودیت، یکتاپرستی، آزادگی، عدالتخواهی، ظلمستیزی، راستاندیشی و درستاندیشی است. در غیر این صورت، شعر ما مصداق «أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ» خواهد بود و ما نیز مصداق حدیث امام صادق(ع) که میفرمایند: «العامل علی غیر بصیرة کالسائر غیر الطریق و لایزیده سرعة السیر من الطریق الاّ بعداً: عمل کننده بدون «بصیرت»، مثل کسی است که در «بیراهه» می رود که هر چه بیشتر برود، از مقصد دورتر میشود./ قصار الجمل، ج2، ص73.»
آری، این میدان، میدان محک زدن تقواست. برای اینکه بدانیم ایمان و اخلاص و تقوا داریم یا نه، باید در این میدان خودمان را بیازماییم، و سربلند بیرون آمدن از این عرصه مشروط به برخورداری از دانش و بینش دینی است، و این که بیاموزیم وقتی تخصص کاری را نداریم، خودمان را کنار بکشیم و عرصه را به دیگرانی بسپاریم که برای انجام این مهم اهلیت علمی و دینی دارند. چنان که شهید چمران به راستی و درستی گفته است: «آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست.»
جان کلام آن که اگر می خواهیم شعر آیینی ما مصداق «عمل صالح» باشد و در دنیا و آخرت دست ما را بگیرد، باید با نورافکن «معرفت» در این مسیر راه بسپاریم تا در چاه نیفتیم – اینچنین باد.
انتهای پیام/