نظریه عدالت «مایکل سندل» چه میگوید/ ۴ نقد بنیادی جماعتگرایان به لیبرالیسم چیست؟/ گفتگوی تسنیم با نیلوفر چینیچیان
در ادامه پرونده نظریات عدالت در قرن بیستم، با دکتر نیلوفر چینیچیان، مدرس و پژوهشگر حوزه عدالت در اسلام و جماعت گرایی، پیرامون سندل و آرا او در خصوص عدالت به گفتگو نشستیم.
گروه اندیشه سیاسی تسنیم – کیاوش کلهر:جماعتگرایان از جمله جریاناتی در اندیشه سیاسی هستند که در عین نقد لیبرالیسم، پای در سنت فکری لیبرالیسم دارند. جماعتگرایان را بر اساس آراء آنان میتوان به چند موج یا دسته فکری تقسیم کرد که تمام این موجها در عین اختلاف در رجحان جماعت و نقد لیبرالیسم با یکدیگر مشترکاند. مایکل سندل، استاد دانشگاه هاروارد نیز یکی از مهمترین اندیشمندان جماعتگرایی و از جمله مهمترین فیلسوفان سیاسی معاصر است.
سندل به رغم آن که بارها اعلام کرده است که بیش از آن که جماعتگرا باشد یک جمهوریخواه مدنی است، بر اساس انتقادات خود همواره در میان جماعتگرایان طبقهبندی شده است. مایکل سندل در سالهای اخیر با نقد نظریات عدالت مرسوم یعنی برابریخواهی لیبرال که نماینده آن جان رالز است و نفعگرایی، با اقبال چشمگیری مواجه شده است. سندل پیچیدهترین مسائل و نقدهای فلسفی را به زبانی ساده و قابل فهم بیان میکند و درسگفتارهای عدالت او از جمله منابع پر مراجعه برای درک بهتر نظریات عدالت بوده است.
در ادامه پرونده نظریات عدالت در قرن بیستم، با دکتر نیلوفر چینیچیان، مدرس و پژوهشگر حوزه عدالت در اسلام و جماعت گرایی، پیرامون سندل و آرا او در خصوص عدالت به گفتگو نشستیم. در این گفتگو دکتر چینیچیان ضمن تشریح مهمترین نقد سندل به شالوده نظری عدالت جان رالز یعنی تقدم حق بر خیر، نفعگرایی را نیز از منظر سندل بررسی انتقادی کردند. سندل بعد از نقد این دو جریان اصلی در نظریات عدالت در غرب به بیان مبانی مطلوب خود در خصوص عدالت در جامعه که طرحوارهای است مدرن از الگوی شهروندی ارسطویی، میپردازد. بر همین اساس سندل اعتقاد دارد که جوامع امروز بیش از هر چیزی نیاز به اعمال سیاست «خیر جمعی» دارند. سیاست خیر جمعی مشتمل بر چهار رکن شهروندی، ایثارگری، خدمتگذاری در درجه اول سپس در نظر داشتن مرزهای اخلاقی بازار، در مرتبه سوم فضیلت، نابرابری و همبستگی و نهایتا در رکن چهارم سیاست خیر جمعی از نظر سندل سیاست درگیری اخلاقی است.
در مسیر بررسی آرا سندل دکتر چینیچیان همچنین در خصوص امکان انطباق وضعیت عدالت در ایران با آرا سندل و همچنین روایت سندل از وضعیت ایران در دسترسی به وضعیت بهسامانتری در خصوص عدالت با توجه به پیشینه سنت و فرهنگ خود نکات ارزندهای داشتند. در ادامه این گفتگو را باهم میخوانیم.
تسنیم: اساساً جایگاه مایکل سندل در میان جماعتگرایان کجاست؟ بدین معنا که اگر قائل به وجود چند گروهبندی در میان جماعتگرایان باشیم، سندل در کدام دستهبندی قرار میگیرد. اگر به رغم مخالفت او با جماعتگرا نامیده شدن، سندل را جماعتگرا بدانیم، نقاط اشتراک و اختلاف او با دیگر جماعتگرایان در چیست؟
چینیچیان:جماعتگرایی در واقع یک جنبش و جریان فکری و مکتب مهم است که از دهه 1980 در غرب مطرح شد و طیف گستردهای از اندیشمندان از جمله مکینتایر، چارلز تیلور، مایکل سندل و مایکل والزر را در بر میگیرد. در واقع شاید بتوان گفت شاهکلید و کانون محوری و مبانی معرفتی جماعتگرایی، نقد مولفههای اصلی لیبرالیسم است.
اندیشمندان جماعتگرا طیف گستردهای هستند که در بسیاری از موضوعات کمابیش با هم اختلاف دارند و یا حتی در نقد آموزههای لیبرالیسم هر کدام بر موضوع خاصی تأکید دارند. اما قطعاً مجموعه متفکران جماعتگرا در دو موضوع بنیادین با هم اتفاقنظر دارند: اول اینکه بر مفهوم جماعت تاکید دارند و دوم اینکه ناقد لیبرالیسم هستند، از این رو ما آنها را در یک طیف تحت عنوان جماعتگرایی مطرح میکنیم. هر چند سندل خودش را جماعتگرا نمیداند ولی جایگاه و نگاه فکری او را بهتر است از زبان خودش بشناسیم.
او {سندل} میگوید دغدغه من این است که یک جمهوریخواهی واقعی را که بر اساس اجتماع اخلاقی است بنیانگذاری کنم. یعنی [سندل] نمیگوید که من جماعتگرا هستم. درواقع سندل خودش را به گونهای بیشتر متعلق به [سنت] جمهوریگرایی میداند؛ البته نه جمهوریگرایی لیبرالیستی. شاید تنها تفاوتش [با دیگر باورمندان به جمهوریخواهی] در همین نکته است. جماعتگراها در واقع دو طیف هستند. یک طیف از جماعتگرایان برای دهه 1990 هستند، یعنی زمانی که ریگان و تاچر را در میانه مباحث مربوط به اقتصاد، سیاست و دولت رفاه داریم. یک طیف هم جماعتگرایان سیاسی یا نوجماعتگرایان هستند. در واقع نقد مایکل سندل به رالز در موج اول قرار میگیرد و افرادی مثل اتزیونی نیز در موج دوم قرار دارند. اما از سوی دیگر از آنجایی که سندل عقیده دارد نمیشود جامعه را بر اساس یک آموزه اخلاقی جهانشمول بنا کرد، به یک طریقی میتوان گفت که در طیف دوم جماعتگرایی هم میتواند قرار گیرد. به هر حال این استاد پرشور عدالتِ هاروارد میگوید من بیشتر جمهوریخواه هستم تا جماعتگرا؛ اما از آنجایی که سندل هم به هر چهار آموزه اصلی جماعتگرایان در نقد لیبرالیسم معتقد است، یک جماعت گرا محسوب میشود. یعنی بر اساس دو مولفه اصلی «تأکید بر مفهوم جماعت» و «نقد لیبرالیسم» بر مبنای چهار محور «تقدم حق بر خیر»، «فردگرایی افراطی»، «ادعای بیطرفی» و «ادعای جهانشمولی ارزشهای لیبرال»، سندل یک جماعتگرا است.
تسنیم: شاید مهمترین کتاب سندل را بتوان «لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت» دانست. اگر این کتاب را محور قرار دهیم، مهمترین انتقادات سندل به لیبرالیسم وظیفهگرا و البته انتقادات او به رالز و کانت در این کتاب چگونه صورتبندی میشود؟
چینیچیان:من صورتبندی رالز و کانت را با هم جلو میبرم چون این دو در واقع در امتداد هم هستند. جماعتگرایان هر کدام به گونهای ناقد لیبرالیسم بودند. ولی همه در مورد این مسئله اتفاق نظر دارند که اگر کسی از میان جماعتگرایان توانسته باشد در عرصه آکادمیک نقدهای اصولی به لیبرالیسم و نظریه عدالتِ جان رالز وارد کرده باشد، او مایکل سندل با کتابش «لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت» است. مایکل سندل در آثارِ بعد مباحث کتاب «لیبرالیسم و محدیتهای عدالت» را پایه و مرکز اصلی بحث قرار داده است. وی در لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت، نقد فلسفی به موضوع دارد؛ ولی نقد فلسفی آغاز کار او برای تبیین آموزههای کاربردی در دنیای امروز است. از اینرو هنگامی که کتاب «عدالت، کار درست کدام است؟» یا «آنچه با پول نمیتوان خرید»، «انسان بینقص» و «اخلاق در سیاست» را مطالعه میکنید، میبینید که در واقع اساسأ نقد نظرات و مباحث کانت و رالز است.
شاید اغراق نباشد که بگوییم سندل مبحث عدالت و نقد به رالز و کانت را در گفتمان جماعتگرایی نهادینه کرد؛ اما اگر بخواهیم به صورت کلیدواژه و به صورت مختصر چهارچوبی را مطرح کنیم، باید بگوییم به نظر میرسد قبل از اینکه سندل رابطه فرد در جامعه یا نقد فردگرایی افراطی در جامعه لیبرال را مطرح کند، آغاز کار خودش را بر نقد این مولفه لیبرالیسم یعنی «تقدم حق بر خیر» گذاشت و تا به امروز هم همین [زاویه] را دنبال میکند.
نقد مایکل سندل به کانت نقد [تقدم حق بر خیر] است. وقتی سندل میخواهد مبحث عدالت را صورتبندی و مطرح کند میگوید کانت گفته است «حق بر خیر مقدم است؛ نه از آن جهت که مدعیات یا اصول آن تقدم دارد بلکه به این خاطر که اصول آن باید مستقل از هنجارهای انسانی باشد و برخلاف موضوعات و احکام دیگر، هیچ استنباطی از خیر نمیتواند بر حق مقدم باشد.»درواقع کانت براستقلال حق بر خیر قید میزند؛ چون خیر به گونهای استقلال ندارد. درصورتی که ممکن است خیر با فرهنگ، تاریخ یا دین ارتباط پیدا کند و به هر صورت یک حد و مرزی دارد. از این منظر است که جماعتگرایان و ما مسلمانان معتقد هستیم که نمیشود خیر جهانشمول تعریف کرد. طرح"اعلامیه حقوق بشر اسلامی" نیز در همین راستا است. چون به واقع جوامع در یک سری اصول پایه و خیرهای کلی اتفاق نظر دارند، ولی هر فرهنگ و ارزشی برای خودش خیری را رقم زده است.
اما [کانت] میگوید حق اینگونه نیست و استقلال دارد. در واقع مفهوم خیر و شر از نظر کانت، پس از حق و به کمک قانون اخلاقی تعریف میشود و در اینصورت اولویت عدالت، یعنی فضیلت این قانون اخلاقی، در آن نیست که خیر هست یا نیست بلکه خود عدالت هدف است. در همین نقطه اگر ما کل آثار سندل را مطالعه کنیم، در مییابیم که نقد او به کانت همین است که چگونه میتواند سوژهای بر اهدافش مقدم باشد؟ به نظر من سندل یک روش سقراطی دارد. سوال مطرح میکند و با همان سوال میخواهد که ضمن طرح دیدگاهش، فکر را نیز به چالش بکشد. از این رو میگوید چگونه سوژه میتواند بر غایتش مقدم باشد؟
تسنیم: در واقع سندل با پرسیدن این سوال که خود چگونه میتواند بر غایاتش مقدم باشد، خودآیینی سوژه کانتی را به صورت سقراطی به چالش میکشد.
چینیچیان:بله! آیا خود میتواند مقدم بر اهدافی باشد که خودش دارد و آنها را تصدیق میکند؟ من وقتی به اینجای صحبت میرسم، همواره یاد حضرت ابراهیم(ع) میافتم که بتها را شکست و گفت ساخته خودتان چگونه میتواند بر شما خدایی کند؟ خودی که بر اهداف و غایت من مقدم است، چگونه میتواند توسط من تصدیق شود؟ از همینجا سندل بحث عدالت را مطرح میکند و مسیری که عناصر و تعریف کامل و جامع از عدالت داشته باشد را ترسیم میکند. سندل از نقد کانت شروع میکند و این [انتقادات] را به رالز بسط میدهد چرا که در واقع جان رالز میخواهد خلاهای گفتمانی کانت را پر کند. رالز میآید و بار دیگر لیبرالیسم را در قرن بیستم احیا میکند. به همین منظور «وضع اولیه» را به تصویر میکشد.درواقع این برداشت خود من است؛ به نظر میرسد آغاز کار مایکل سندل در رابطه با تعریف عدالت، نقد گزاره «تقدم حق بر خیر» کانت است و از اینجا به نقد «وضع اولیه» رالز میرود و وضع اولیه را کانون [انتقادات خود] قرار داده است.
تسنیم: فرمودید که از همین مسیر و در واقع در امتداد همین مسیر ما به رالز میرسیم؛ رالزی که تلاش میکند لیبرالیسم را احیا کند و طی آن خلأهای کانت را پر کند. شاید یکی از اصلیترین مواردی که باعث شده است سندل تا این میزان دیده شود هم در واقع نقدهایی است که او به رالز میکند. اساسیترین نقدهایی که سندل به رالز وارد میکند به چه شکل قابلیت صورتبندی دارد؟
چینیچیان:بواسطه این که ما در قالب یک گفتگو قرار داریم من صرفاً به یک نکته محوری اشاره میکنم. به نظر من، خودِ مستقل از جهانِ اخلاقی نمیتواند یک جهانِ اخلاقی یعنی «وضع اولیه» را به تصویر بکشد. این نقد «وضع اولیه» رالز است. خودی که هیچ داستانی از خودش ندارد چگونه میتواند مفروضات عدالت را ترسیم کند؟ مگر رالز نگفته است که عدالت بالاترین فضیلت است؟ سندل میگوید ما نمیتوانیم مثل خود رالز قبول کنیم شرایطی که سببساز فضیلت عدالت میشوند، تجربی هستند و اگر یک مقدماتی به اندازه کافی درست و عمومی باشد، کفایت میکند. سندل با این مورد مخالف است. میگوید آنگونه که رالز میگوید ما موجودی از یک نوع خاص نداریم. نظر رالز این است که وقتی میخواهیم عدالت را تعریف کنیم و وقتی میخواهیم تعریف جامعی از عدالت داشته باشیم، باید بتوانیم رابطه عدالت را با موقعیت انسانی برقرار کنیم و از موقعیت خودمان فاصله بگیریم. یعنی انسان به عنوان انسان در همه جا یک شکل، یک نوع و آنهم از یک نوع خاص به عنوان انسان نه انسان بماهو، باید انسانی بدون هیچ تفکر و زمینهای را درنظر بگیریم. سندل از این منظر وارد میشود و همین [انتقاد] را میگیرد و در آثار و سخنرانیهای بعدیاش دنبال میکند. سندل معتقد است ما اشخاص متفاوت با غایات متفاوت داریم، پس شرط لازم برای تعریف عدالت این است که بدانیم این غایات و اهداف چیستند؟ با باور سندل این انسان [که رالز تعریف میکند] از اخلاق فاصله گرفته است و او [از همین منظر برخی] سیاستهای امریکا را هم نقد میکند.
تسنیم: منظورتان این است که آن موقعیت نخستین یا وضع اولیه و آن سوژهای که رالز ترسیم میکند، آنقدر منتزع از فضای زمینهای است که اساساً نمیتواند درکی از مساله اخلاقی داشته باشد؟
چینیچیان: بله. همین طور است. به عقیده سندل، فردِ انسانی دارای وابستگیهای سازندهای چون دین، سنت، فرهنگ و امثالهم است. شخصی که از اینگونه وابستگیهای سازنده محروم است، عامل خردمندی یا آزادی نیست. اجازه بدهید جمله خودش را بخوانم. در انتهای کتاب «لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت» این نتیجهگیری را میکند که « شخصی که اینگونه از وابستگیهای سازنده محروم است، عامل خردمندی یا آزادی نیست. شخصی است کاملاً بدون سیرت و بدون عمق اخلاقی. زیرا من (من به عنوان انسان) برای اینکه سیرت داشته باشم، باید بدانم در چه تاریخی سیر میکنم.»
در واقع من کجا هستم؟ من باید این شناسایی و خودشناسی را داشته باشم. بنابراین نظر من این است که در واقع که انسان جهانشمول، انسان بدون سیرت، انسان بدون داستان و روایت، نقطه محوریای است که سندل آن را [به عنوان نقد] در مقابل رالز قرار میدهد. محبوبیت سندل هم به خاطر همین است. درست است که ما «در پی فضیلت» مکاینتایر یا نگاه چارلز تیلور به مساله فرهنگ و هنر را وزنههایی سنگین فضیلت او خلاق در حوزه عمومی میدانیم اما مایکل سندل خیلی بیمحابا وارد میشود و میگوید اگر قرار است اینها را نداشته باشید، بدون سیرت و بدون اخلاق هستید و اصلاً در جایگاهی نیستید که بخواهید اصول عدالت را رسم کنید.
تسنیم: تقریبا میشود گفت سندل یکی از رادیکالترین نقدها را انجام میدهد.
چینیچیان:دقیقا همین طور است. شاید عدهای بگویند، سندل خیلی به صورت عامیانه صحبت میکند، ولی شاید دلیل کشش شخصی من در میان جماعتگرایان به مایکل سندل این است که دغدغه خود من همواره این بوده است که این فلسفه و اندیشه سیاسی که ما آن را به عنوان حوزه مطالعاتی در نظر گرفتیم، در وهله اول میتواند چه کاربردی برای جهان واقع و در وهله دوم برای جامعه خودم به عنوان یک ایرانی مسلمان، داشته باشد.
مثالهایی که مایکل سندل میزند، فقط مخصوص آدمهای آن طرف نیست؛ مثالهایی از زندگی است که این زندگی را من هم البته به صورت دیگری دارم؛ شما هم آن را به شکل دیگری دارید. محبوبیت سندل هم به خاطر همان است. [چون] میآید و کانت را ملموس میکند. ببینید در حوزه [فلسفه سیاسی] یکسری اندیشمندانی هستند مانند کانت، هگل یا حتی رالز که گویی ورود به [نقد مباحث] آنها ترسناک است. سندل میآید و بتشکنی میکند. چنانکه در انتهای کتاب «لیبرالیسم و محدودیتهای عدالت» بعد از طرح خلاصهای مجدد از آراء کانت، بنتام و رالز در نتیجهگیری خود میگوید: «کسی که از وابستگیهای سازنده جداست، اصلا عامل خردمند نیست و سیرت و اخلاقی ندارد که بخواهد اصول عدالت را رسم کند.»
تسنیم: وقتی سندل، جان رالز که نماینده برابریطلبها هست را چنان به نقد میکشد، پس تکلیف نفعگرایان هم حتماً مشخص است اما برای روشنتر شدن تصویر نظام اندیشگی سندل بهتر است بپرسیم که مهمترین انتقادات سندل به جریان نفعگرایی و نمایندگان آن چیست؟
چینیچیان:نقطه محوری نقد سندل به نفعگرایی یا سودگرایی در واقع این است که نفعگرایی جامعه را از اقتصاد-بازار به جامعه-بازار میبرد. سندل میگوید ناراحتکننده نیست که شما همیشه به دنبال منفعت هستید. مشکلی نیست که شما میتوانید خیلی چیزها را بخرید. مشکلی نیست که جامعه شما را به گونهای تربیت میکند که فقط به فکر منفعت و لذت باشید. مشکل یک جای دیگر است. مشکل در آنجاست که همه چیز را دیگر آنگونه ببینید. یعنی همه چیز اعم از مادی ومعنوی را قابل خرید و فروش میبینید. یعنی در واقع نقد سندل به بنتام این است که [میپذیریم که] انسان تمایلاتی دارد که باید به دنبال منفعت و سود باشد؛ ولی آنجایی که امور معنوی و غیربازاری را هم در همین راستا قرار دهد، آنجا است که جامعه دچار مشکل میشود.خود سندل هم همین لفظ جامعه-بازار را میگوید.
به نظر سندل اقتصاد-بازار هیچ ایرادی ندارد و خیلی هم خوب است و اصلاً مختص جوامع پیشرفته است. کار بنتام این است که تنها دارد فقط به سود نگاه میکند. سود را نمیشود از بازار جدا کرد و به نوعی سود نقطه اوج بازار است. وقتی که میخواهید سود را بشناسید، اصلاً در ذهن شما روابط شما روابط بازاری میشود و خودش را نشان میدهد. ما لذتهای شخصی و روحی هم داریم اما نهایتاً سود به ذهن میآید و در آن روابط هم خودش را نشان میدهد. سندل مثالهایی میزند و میگوید برای مثال، شما میخواهید شاد باشید، این شادی به چه قیمتی میتواند باشد؟ شادی یا خوشحالی خیلی خوب است؛ اتفاقاً سندل با بنتام هم موافق است که انسان باید به دنبال شادی باشد. خوشحالی در واقع مزایایی هم برای فرد و جامعه دارد. ولی آنجایی که قرار است خوشحالی نسبت به ارزشهای انسانی و خودِ عالی الویت درجه دوم باشد ؛[ محل نقد است]
حالا مقداری هم سمت سیاست بیاییم، خوشحالی مسالهای نیست که [برای درک آن] فوری برویم سراغ لذات انسانی؛ بلکه این که شما میآیید یک شهر را نابود میکنید، کشورگشایی میکنید یا اقدامات تروریستی صورت میدهید، درانتخابات لابیگری میکنید و بسیار از اینقبیل اتفاقاتی که دارد در اطراف ما میافتد، [نشان از این دارد که شما] در واقع دارید خودتان را ارضا میکنید. این هم یک نوع سودگرایی یا فایدهگرایی است. میتوانید این گونه نگاه کنید و جامعه را مثل بازار ببینید. نقد سندل به بنتام از همین جا شکل میگیرد.
تسنیم: شما اشاره داشتید که سندل مانند سقراط با پرسشهای دقیق ذهن مخاطب را به چالش میکشد و از آن پرسشها نتیجه میگیرد. سوالی که وجود دارد این است که سندل با این روش سقراطی علاوه بر کنار گذاشتن سودگرایی، برابریطلبی رالزی را هم کنار میگذارد. آیا این روش سقراطی سندل منتج به یک طرح کلی از نظام مطلوب او و بایستگی عدالت از نظر او میشود یا سندل تنها ما را متوجه خلاهای گفتمانهای موجود میکند؟
چینیچیان:یک نقدی که بر سندل گرفته میشود این است که او در کتابهای گوناگون خود از «اخلاق در سیاست» تا «آنچه با پول نمیتوان خرید» و «عدالت؛ کار درست کدام است؟»، همه ما را با چالشهای زیادی روبرو میکند اما نهایتاً رهایمان میکند.
حالا اگر ما قبلاً [در نظریات عدالت] به کانت تکیه میکردیم، و [بر اساس آراءِ کانت] اصول عدالتمان را ترسیم میکردیم یا مثلاً به نوزیک تکیه میکردیم، خب حالا چه کار کنیم؟ بر اساس ادبیات سندل دیگر آن را هم از دست دادیم؟ در واقع ما از سندل میخواهیم سوال کنیم خب ما رها شدیم، نه کانت داریم، نه رالز، نه بنتام داریم، حالا میخواهیم چه کار کنیم؟! چون [زمانی که] ما به اینها (کانت و رالز) تکیه کردیم، مشخصاً از قبل تکیه و نگاهمان را از مارکس یا هگل دور کرده بودیم. پس ما در این وضعیت قرار داریم و شما [سندل] آمدهاید و میگویید جامعه، یک جامعه اسکایباکسی شده است که همه چیز را میشود با پول خرید.
سندل مثالهای زیادی میزند که توضیح آنها وقت زیادی میبرد. اتفاقاً چارچوب دارد و پاسخ میدهد. اگر تفکرات سندل را دور بزنیم و اول از همه بخواهیم آدرس هم بدهیم، زمانی که در کتاب «اخلاق در سیاست» در همان چند صفحه اول که از یک جمهوری اخلاقی بحث میکند، در واقع چارچوب را هم مشخص میکند. سندل میگوید مشکل اساسی لیبرالیسم در واقع این است که سیاستی که اخلاق و دین را کامل کنار بگذارد، جذابیتش را از دست میدهد و این اتفاق الان افتاده است. یعنی علت اتفاقی که برای ما افتاده است و میخواهیم از آن سوال کنیم را بیان میکند. خیلی ساده میگوید علت [این مشکلات لیبرالیسم] این است که گفتمان سیاسی از جذابیت اخلاقی بیبهره شده است.
من الان بعد از این تعریف از شما سوال میکنم پس گفتمان سیاسی از نظر مایکل سندل چه نوع گفتمانی خواهد بود؟ [مشخصا] گفتمانی که جذابیت اخلاقی داشته باشد. بعد سندل میآید و راهکار میدهد. این سیاستی که دارای جذابیت اخلاقی است، چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ همین جذابیت اخلاقی کافی است؟ سندل ویژگی را تعریف میکند و میگوید من آن را ذیل یک تیتر بزرگ «سیاست خیر جمعی» قرار میدهم. بنابراین اولین راهکار سندل این است که گفتمان سیاسی نباید از جذابیت اخلاقی بیبهره باشد. سوال دوم این است که این جذابیت اخلاقی چیست؟ پاسخ میدهد که سیاست خیر جمعی است. سوال بعدی این است که سیاست خیر جمعی چیست؟ یعنی این سیاست خیر جمعی، چگونه تعریف میشود؟ ببینید من از این جهت میگویم سندل نوعی بتشکنی انجام میدهد که اول قبل از اینکه سیاست خیر جمعی را تعریف کند، میگوید بحثهای سیاسی ما همه در مورد رفاه و آزادی است. حتی در جامعه خودمان، نگاه کنید بحثهای ما در مورد چیست؟ کسانی که در خانواده مدیریت میکنند، میگویند کار و رفاه و یک مقدار که سمت روشنفکران و جوانان میآییم، میگویند[دغدغه ما] آزادی است.
اما زمانی که از کسی سوال شود که شما از سیاست چه میخواهید و الان چالش شما چیست، در مورد خیر جمعی و فضیلت صحبت نمیکند. نکات اخلاقی و معنوی ذیل سیاست خیر جمعی و مفهوم فضیلت تعریف میشود. در اینجا است که من میگویم سندل بتشکنی کرده است؛ سندل میگوید من در طول عمرم رساترین صدایی که در رابطه با خیر جمعی شنیدم، صدای رابرت کندی بود. رابرت کندی گفت در حالی که تولید ناخالص کشورمان بیش از 800 میلیارد است همه آن را صرف مسائلی چون تبلیغ سیگار، آلودگی هوا، ساختن بزرگراه، بمبها و کلاهکهای هستهای و سرکوب شورشها کردیم. اصلاً چرا ما نیامدیم مقداری از این بودجه را در رابطه با کیفیت آموزش، زیبایی شعر، نیروی ازدواج و هوشمندی افراد خرج کنیم و حالا ما که اینجا ایستادهایم، چطور میتوانیم به خودمان ببالیم و بگوییم آمریکایی هستیم.؟! ببینید سیاست خیر جمعی یعنی صحبت از این مسائل. سیاست خیر جمعی یعنی از مسائل فضیلتمند بنیادی جامعه صحبت کنیم. سندل باز هم راهکار میدهد و میگوید شکل و شمایل سیاست خیر جمعی به نظر من اینها است: اول: «شهروندی، ایثارگری، خدمتگزاری» که این یعنی نه دولت بیطرف و نه شهروند بیطرف باشد. دولت پاسخگو و مسئول و مطالبهگر است. [اتفاقا] دولت هم باید مطالبهگر باشد. من همواره میگویم چون فکر میکنیم ما [شهروندان صرفا] باید مطالبهگر باشیم. دولت هم باید از ما سر انتخابهای عقلانی مطالبهگر باشد. شهروند هم باید فعال و پاسخگو و مسئولیتپذیر باشد. که این همان شهروند ارسطویی است. ذیل سیاست خیرجمعی، ماباید بتوانیم سیاستی را تصور کنیم که نکات معنوی و اخلاقی را جدی بگیرد. میدان عمل به مسائل محدود ختم نشود و نگرانیهای اقتصادی و اجتماعی بزرگتری را در بر بگیرد.
تسنیم: سندل به گونهای صحبت میکند که گویی میخواهد شهروندمحوریِ فضیلتمدارِ یونانی را در جهان مدرن احیا کند.
چینیچیان:درست است! اصلا به همین خاطر است که به اینها نام «نوارسطوئیان» دادهاند. بیش از همه سندل روی این موضوع تاکید داشته است. یعنی آنقدر روی خیر جمعی یا احراز مناصب و حضور فعال در جامعه تکیه میکند که من فکر میکنم بیش ازسایر اصحاب جماعتگرا، لقب نوارسطویی را واقعاً میتوان به سندل داد. سندل مثالی میزند و زمانی باراک اوباما نیز به این موضوع اشاره کرد که بعد از اینکه 11 سپتامبر 2001 حس میهنپرستی، مثل حس محبّت و غرور آمریکاییها بیدار شد ولی جرج بوش آن را در کشور نهادینه نکرد؛ کشور آماده بود اما به جای این آمدیم و فقط مسائل مادی را نگاه کردیم و مثلاً مالیاتها را کاهش دادیم. جرج بوش میتوانست مردم را به سمت نوعی ایثار جمعی هدایت کند. در واقع به جای اینکه بیاییم از این فرصت یک استفاده معنوی ببریم، در کنار آن مسائل مادی لازم که باید هم باشد، ما اصلاً مسائل معنویتر را نادیده گرفتیم.
یک مؤلفه اولیه سیاست خیر جمعی، «شهروندی، ایثارگری، خدمتگزاری» است که هم دولت، هم ملت حضور فعال در جامعه دارند. بیطرف نمیتوانید باشید اما باید با روحیه ایثارگری و خدمتگزاری و نه روحیه بنتامی و بازاری [با جامعه تعامل داشته باشید]. مورد دوم [که سندل بیان میکند درباره] مرزهای اخلاقی بازار است. [ایده سندل آن است که] بازار را اخلاقی کنیم. جامعه به صورت همان جامعه اسکایباکسی نباشد که شما هر چقدر پول بیشتر بدهید حتی در اموری که نباید پولی باشد، از فرصتهای بیشتری بهرهمند میشوید. [با پول بیشتر] در امر سیاسی بهرهمند[تر] میشوید. با پول بیشتر خدمات پزشکی بیشتر میگیرید و درآموزش و پرورش، آموزش بهتری را خواهید داشت. [به باور سندل] اینها برای بازار نیست و باید آنها را از بازار جدا کرد. «مرزهای اخلاقی بازار»، یعنی بدانید واقعاً چه چیزی برای خرید و فروش است. قرار نیست در ویترین مغازه آموزش و پرورش، بهداشت عمومی، مشارکت به مثابه امر سیاسی فضیلتمند هم جای بگیرد.
در کتاب «انسان بینقص»، سندل میگوید آن کسی که پولدار است، میرود چهرهاش را زیبا میکند، عمل زیبایی انجام میدهد، داروهایی مصرف میکند و کارهایی انجام میدهد که قویتر شود. آیا واقعاً مرزهای اخلاقی بازار در اینجا رعایت شده است؟ پس آن کسی که ندارد چگونه میخواهد زندگی کند؟ پس تا اینجا بر اساس آرای سندل اولین مورد شد شهروندی، ایثارگری، خدمتگزاری، دوم: مرزهای اخلاقی بازار و سومین مولفه این است که در دنیای واقع شما نمیتوانید نابرابری را در جامعه از بین ببرید. پس چه باید کرد؟ او میگوید همه اینها را گفتید، ولی یک عده پول دارند و میروند آن عمل زیبایی را انجام میدهند. یک عده پول دارند میروند پزشک بهتر و از خدمات پزشکی بهتری استفاده میکنند. جامعه همان حالت تبلیغاتی را خواهد داشت. شما هر کاری هم که انجام دهید یکسری با خالکوبی برندشان روی بدن انسان میخواهند کار و فعالیتشان را تبلیغ کنند. پس ما یکسری انسانهای سرمایهدار و ثروتمند از یک سو و یکسری هم همواره افراد محتاجی داریم که سر پایین میآورند و هر کاری را انجام میدهند. حالا هر چقدر هم که این موارد را نقد کنید. سندل از ما میپرسد که خالکوبی روی بدن انسان، خالکوبی برند و تبلیغات واقعا [از نظر اخلاقی] درست است؟ این کار انسان را تا چه مرتبهای پایین میآورد؟ احتمالاً ما در پاسخ به سندل خواهیم گفت وقتی نیاز وجود دارد انسان هرکاری خواهد کرد. وقتی بچه شما گرسنه است، قبول میکنید که روی دست شما هم یک خالکوبی «کنتاکی» انجام بدهند.
تسنیم: ما نمونه داخلی همین اتفاق را هم داشتیم. مثلاً به شما پول میدهند که بیا و تبلیغات یک شرکت را به گردنت بیانداز و در خیابان به نمایش بگذار.
چینیچیان:احسنت! اتفاقاً وقتی من آن صحنهها را دیدم به شدت غمگین شدم که اتفاقاً بسیاری از آن افراد جوان هم بودند. حال ما خطاب به سندل میگوییم باشد شما نقد میکنید و میگویید زندگی خانوادگی، رفاقت، فرزندآوری، سلامت، تربیت، هنر، و همه اینها رفته در خدمت بازار و معلوم نیست ارزشها در کجا قرار دارد و کجا ایستادهاند. زندگی خوب دیگر بیمعنی است. خب حالا چه کار کنیم؟ این نابرابری که خواهد بود و اصلاً نابرابری اساس تداوم نظام اقتصادی و اجتماعی یک جامعه است. سندل میگوید خوب شما بیایید یک فضیلت مدنی ایجاد کنید. فضیلت مدنی یعنی که خدمات به گونهای ارائه شود که فرسایش حوزه عمومی، اتفاق نیفتد. این اتفاق چگونه است؟ مثلاً ما نیاز به باشگاه داریم. مشخصاً ما دو نوع باشگاه خواهیم داشت. یکی از آنها مخصوص کسانی است که کاملاً ثروتمند هستند. اینها از نظر مسائل بهداشتی، ضدعفونی و پذیرایی [کاملاً متمایزاند]. یک باشگاه دیگر هم دولتی است. میگوید هر دو باید باشد اما آن موردی که دولتی است نباید خیلی زیاد با آن بالایی تفاوت داشته باشد. شما مثلاً یک بار از استخری که در مجموعه شهید شیرودی هست استفاده میکنید، یک بار هم از یک استخری در زعفرانیه که یک استخر خصوصی است. [تفاوت نباید آنقدر باشد که] شما فکر کنید که این استخر و آن دیگری حوض بود. این را در خصوص مدارس و پزشکها هم میگوید. دولت مالیات میگیرد پس میگوید این فاصله بین غنی و فقیر نباید به گونهای باشد که فضیلت مدنی از بین برود.
تسنیم: از این جهت که اعتقاد دارد این نابرابری نباید به گونهای باشد که به کرامت و سلامت روان افراد آسیب وارد کند شبیه به رالز نیست؟ یعنی نگاهی از دریچه فردی ندارد؟
چینیچیان:نه! چون نگاه سندل بیشتر یک نگاه اجتماعی است. ببینید رالز در رابطه میان فرد و جامعه، قائل به تقدم فرد است. درست برعکس در رابطه فرد و جامعه، نگاه سندل تقدم جامعه بر فرد است.
تسنیم: کیفیت این فضیلت مدنی چگونه است؟ این فضیلت یک کیفیت روانی است که آدمها از اینکه دسترسی به امر بالاتر ندارند، عزت نفسشان مخدوش میشود؟
چینیچیان:طبیعتاً این خواهد بود. کیفیت روحی بر مبنای فطرت انسان. اتفاقأ این نکته از مواردی است که حوزه مطالعه و کار من برای تعامل جریان فکری اسلام و جماعتگرایی است. ولی آنچه که مورد نقد یا ارائه راهکار اصلی سندل است، در واقع این است که میگوید این موضوع موجب میشود که فضاهای مشترک شهروندی دموکراتیک دیگر وجود نداشته باشد. ببینید این کیفیت روانی که شما فرمودید وجود دارد، ولی نگاه سندل بیشتر این است که اگر شما این کار را میکنید، بازخورد آن را در جامعه میبینید.مولفه مشترک، بین اسلام و جماعتگراها یعنی همین نگاه به انسان به عنوان فردی که نباید کرامت آن از بین برود است، ولی نه آنقدر که جامعه را بخواهد فدای فرد کند. ببینید اگر به مبانی اسلامی مثلاً از نگاه شهید مطهری، علامه طباطبایی، امام خمینی و رهبری نگاه کنید، میبینید که به رغم این که اینقدر به پرورش و تربیت فرد اهمیت میدهند، ولی در نهایت نظرشان این است که اولویت با جامعه است.
در واقع این سومین راهکار سندل یعنی نابرابری ذیل سیاست خیر جمعی بود که طبیعتاً [بر آن مسئله صیانت ازکرامت فردی] تاثیر دارد. بنابراین سندل در همان قسمت نابرابری و فضیلت مدنی میگوید که اگر دولت بتواند مدارس دولتی خوبی بسازد که فقیر و غنی به یک اندازه راغب به فرستادن بچههای خود به آنها باشند، یعنی در واقع، پولدارها هم بگویند که این مدرسه هم خوب است پس میروم؛ یا اینکه دولت وسایل نقلیه عمومی را به گونهای تقویت کند که از مترو یا اتوبوس استفاده کنید و اصلاً با خودتان بگویید من چرا اتومبیل خودم را بیرون بیاورم وقتی این وسایل نقلیه مطلوب هست، در آن زمان شهروندتان را به وسط جامعه کشیدهاید. چون فضاهای مشترک بین آنها به وجود آوردهاید. این در سیاستگذاری مهم است.
چهارمین موضوعی که ذیل سیاست خیر جمعی مطرح میشود، سیاست درگیری اخلاقی است. من از زبان سندل بیان میکنم که رالز، کانت و کل لیبرالیسم از موضوعی وحشت داشتند. به باور آنان، به تعداد افراد روی زمین، هنجارها، ارزشها و فرهنگهای متفاوت وجود دارد. اگر قرار باشد که همه اینها بخواهند [به جامعه] ورود کنند و ما [بخواهیم برای] همه اینها امر سیاسی یا اصول عدالت را تعریف کنیم، طبیعتاً جامعه دستخوش بینظمی، تعارض و اختلاف میشود. در واقع وضعیت اولیه، پرده جهل و تقدم حق بر خیر به همین دلیل مطرح میشود.
سندل با سیاست درگیری اخلاقی میگوید چنین نیست و اشتباه کردید. میگوید احترام گذاشتن به عقاید مذهبی و اخلاقی دیگران با نادیده گرفتن آنها به وجود نمیآید. [نمیشود که] شما [نسبت به من] پیشینه نداشته باشید و من هم [نسبت به شما] پیشینهای نداشته باشم و بیاییم به همدیگر احترام بگذاریم! چه زمانی من و شما به هم احترام میگذاریم؟ [زمانی که] من شما را با تمام تفکر، تاریخ، مذهب و اخلاق تان قبول کنم و شما هم من را قبول کنید؛ قبول نه به این معنی که اصول را بپذیرید، بلکه متقابلاً شناخت داشته باشیم که مثلاً شما چنین عقایدی دارید و شما هم بدانید من چنین اخلاقی دارم. بعد اگر بتوانیم با همدیگر گفتگو کنیم آنجا است که ما به هم احترام گذاشتهایم و آنجا هست که ما شهروند اخلاقی هستیم.
اگر قرار باشد همدیگر را نادیده بگیریم و مثلاً من بگویم اصلاً برای من مهم نیست ایشان چه دین یا چه گرایشی دارد و برای من هیچ کدام از این مواردی که ایشان به آن اعتقاد دارد اهمیتی ندارند این دیگر احترام نیست بلکه عین بیاحترامی است! از همین منظر، سندل وارد میشود و معتقد است که اگر ما بخواهیم یک زندگی نیرومند مدنی داشته باشیم خیلی باید درگیرتر باشیم تا این میزان که در حال حاضر هستیم.
سندل به ظاهر مشکل آمریکا را میگوید اما در واقع مشکل جهان همین است. برای مثال؛ این نکته درست است که ما در پشت سر گروههای افراطی مانند داعش و طالبان قدرتهای بزرگ را میبینیم، اما اگر اینها در این حالت نادیده گرفته نمیشدند و در حاشیه نبودند، بعدها آیا کسی میتوانست از آنها استفاده کند و آنها را روی صحنه بیاورد؟ ما باید نیرومندتر درگیر این موضوع شویم. زمانی که صحبت از نیرومندتر میشود، مساله این نیست که بیاییم همه صحبتهایمان را بکنیم و همه همدیگر را قبول کنیم. نیرومند یعنی عقلانی، فعالانه و با مطالعه درگیر باشیم. این اتفاقات باعث میشود که اختلاف عقاید به سمت گفتمان اخلاقی بروند و یک لباس احترام را به تن کند. سندل پیشنهاد میکند که ما به جای چشم بستن بر عقاید مذهبی و اخلاقی، بیاییم همه را وارد عرصه عمومی کنیم. شجاعت سندل در این پیشنهادش نهفته است که میگوید باید مستقیم به آنها (نادیدهگرفته شدهها) نگاه کنیم؛ حتی اگر انتقادی باشد. به چشمهای آنها نگاه کنید، صحبت کنید، حتی آنها را به چالش بکشید اما گاهی اوقات هم به آنها گوش بسپارید و از آنها بیاموزید.
سندل میگوید – ذیل سیاست خیر جمعی- در این سیاست درگیری اخلاقی، هیچ تضمینی نیست که ما به یک توافق برسیم اما خب حداقل ما [شاید] به یک درک مشترک برسیم. اما آیا ما تا به حال این کار را امتحان کردیم؟ لااقل میتوانیم بگوییم اگر ما درگیر شویم و سیاست درگیری اخلاقی را داشته باشیم، اگر این سیاست هیچ فایدهای نداشته باشد، این فایده را دارد که میتوانیم همدیگر را بشناسیم و بچههای ما هم همدیگر را بهتر میشناسند و در نتیجه جامعهمان اخلاقیتر میشود. بنابراین ختم کلام سیاست راهکار، سیاست خیر جمعی با 4 زیرمجموعه است.
تسنیم: به نظر شما با توجه به آنچه سندل میگوید، چه میزان آرا او به درد شرایط امروز ما در ایران میخورد؟
چینیچیان: اول باید با یک نگاه کلی به جماعتگرایی بگوییم که چه موضوعاتی بین جماعتگرایان و جامعه ما [مشترک است] و جامعه ما چه نوع جامعهای است؟ جامعه ما یک جامعهای بر پایه فرهنگ ایرانی و مبانی اسلامی است. بنابراین هر چند که ما اعتقاد داریم که گفتمان اسلامی آنقدر غنی هست که اگر درست اجرا شود، نیازی[به طرح یک مکتب فکری دیگر] نیست اما اگر بخواهیم یک مکتب فکریای را مطرح کنیم که بتواند برای جامعه ما هم مفید باشد باید بگوییم که نگاه اسلامی یا اسلام سیاسی یا فرهنگ اسلامی- ایرانی با جماعتگرایان نقاط مشترکی با هم دارند.
مثلاً از نمونههای تاریخی قبل از اسلام و بعد از اسلام، تاکید بر جماعت جزو مبانیای بوده است که به آن تکیه داشتیم. چنانکه امام حسین (ع) خودش، خانواده و یارانش را فدای اصلاح جامعه نمود. تاکید بر سنت و فرهنگ، پیشینی بودن خیر، پیشینی بودن فضیلتها یا وحدت در عین کثرت همه [ از مشترکات ما با جماعتگرایان است] و نهایتاً آن چیزی که ما خیلی به آن معتقد هستیم، این است که ما نیامدهایم تا یک مدت زندگی کنیم و برویم. ما غایتی داریم. از این رو، مسیر زندگی ما باید به گونهای باشد که به آن غایت برسیم. در واقع در زندگی یک حیات طیبه داشته باشیم. حالا این حیات طیبهای که ما تعریف میکنیم همان نگاه فضیلتگرایی ارسطویی به زندگی است و هر کدام [این حیات طیبه] را به گونهای تعریف میکنیم.
بیاییم جزئیتر به موضوع ورود کنیم: تا چه حد چارچوب فکری سندل یاگفتمان سندل میتواند برای جامعه ما مفید باشد؟ من ذیل همان رسیدن به یک زندگی فضیلتمند در سایه شهروندی غایتمدار آن را تعریف میکنم. شما زمانی که زندگی فضیلتمند و حیات طیبه را تعریف میکنید، از انسانی سخن میگویید که دارای تقوا است، از فضائل فردی بهره مند است، در جامعه ایفای نقش میکند و جامعه نیز در رشد و رسیدن به کمال و غایات انسانی برای او بسترمادی و معنوی را فراهم نموده است. آنچه که سندل مطرح میکند، درواقع یک شهروند غایتنگر است که نگاهش این است که حیات طیبهای داشته باشد و در عین حال، حضور فعال هم داشته باشد. یعنی در انزوا نخواهد به آن غایت برسد و حضورش در جامعه باشد که این فضا کاملاً میتواند مفید باشد.
فضایی که سندل ترسیم میکند، اولاً این است که ارزشها و مبانی و اصول را نمیتوان بازاری کرد و نمیتوان برای آن خرید و فروش انجام داد. جایگاه ارزشها، جایگاه بالایی است و در راس قرار دارد و ثانیاً شهروند باید شهروند مسئول باشد و نمیتواند بیطرف باشد. شما چگونه میتوانید در انزوا یک زندگی مدنی خوبی را تصویر کنید؟ اگر در انزوا باشید اصلاً حق ندارید مطالبه کنید. پس یکی دیگر از نگاههای سندل این است که حتماً شهروند فضیلتمند، شهروند غایتنگر و اخلاقمحور، کسی است که در جامعه حضور دارد. نگاه دیگری که سندل دارد و اینجا با شما همعقیده هستم این است که سندل از منظرکرامت انسانی به این مباحث نگاه میکند. کرامت انسانی احترام لازم دارد و احترام هم در سایه کنشگری یعنی فعالیت شهروندی به وجود میآید. دولت فعال و شهروند فعال؛ در چنین نظام فکری همه بایدمطالبهگر و در عین حال پاسخگو باشند.
مهم این است که سندل در میان جماعتگرایان روی مساله دین خیلی تاکید میکند. چنانکه وقتی دکتر حقیقت از ایشان سوال میکند که برای جامعه ما چه پیشنهادی دارید، میگوید من فکر میکنم [جامعه ایران] بر پایه فقه و سنتش میتواند به سامان برسد. سندل از زبان اوباما میگوید "ترس ما از اینکه لحن موعظه وار پیدا کنیم ممکن است باعث شود نقشی که ارزشها و فرهنگ ما در برخی از مسائل اجتماعی بازی میکنند را دست کم بگیریم.... سکولارها اشتباه میکنند که از مذهبیها میخواهند هنگام ورود به عرصه عمومی مذهبشان را پشت سر بگذارند. فردریک داگلاس، ابراهام لینکن، مارتین لوتر کینگ و.. در واقع اکثریت مصلحان بزرگ تاریخ آمریکا نه تنها از ایمانشان انگیزه میگرفتند بلکه مکرر از زبان مذهبشان برای دفاع از آرمانشان استفاده میکردند.."
سکولارها از ما شهروندان در جوامع دموکراتیک خواستند که از زمانی که خواستیم وارد عرصه عمومی شویم، باید باورهای اخلاقی و مذهبی خودمان را پشت سر بگذاریم. به ما گفتند اگر همین باورهای مذهبی و اخلاقیتان را کنار بگذارید، شاید بتوانیم به مدارا و احترام برسیم، ولی در عمل ممکن است واقعیت عکس این باشد. الان به ما هم [در جامعه ایران] همین را میگویند. جامعه ما با دین اسلام عجین است. بنابراین اگر مکتب فکریای میخواهید که بتواند با ما تعامل داشته باشد، و شاید یک راهکاری ارائه بدهد و ما هم از آن استفاده کنیم نه در مبانی، بلکه در عملکردها و در اجرا، [جماعتگرایی را میتوان در نظر داشت].
سندل میگوید از ما خواستند هنگام ورود به عرصه عمومی باورهای اخلاقی و مذهبیمان را کنار بگذاریم. به ما هم [در ایران] این را میگویند که همین راهی برای تضمین مدارا و احترام متقابل است. اما وقتی میخواهید این را عملیاتی کنید امکان ندارد و ممکن نیست. چرا؟ چون تصمیمگیری در رابطه با امر عمومی، مثل موضوع سیاسی، در رابطه با مسائل مهم اجتماعی، با تظاهر به بیطرفی امکان ندارد. [تظاهر به بیطرفی] نه تنها موجب تفاوت و مدارا و تساهل نمیشود بلکه تازه یک بستری را برای واکنش خیلی خشونتبار آماده میکند.
در گام دوم سندل میگوید سیاستی که از تعهد اخلاقی تهی باشد، فقر مدنی به بار میآورد. دیگر گفتن ندارد که ما داریم میبینیم که چه میشود، وقتی که در سیاست ورزی ، سیاستمداران ما اخلاق را کنار بگذارند ما کاملاً در جامعه مدنی خودمان بازخوردش را میبینیم. بنابراین به نظر اگر ما بخواهیم سوال شما را پاسخ دهیم، اول از همه باید باید یک نگاه کلی داشته باشیم. یعنی تحقیق کنیم که اندیشه جماعتگرایی برای ایران اسلامی میتواند چه کاربردی داشته باشد؟ اول بیاییم با مولفههایی که دارد آشنا شویم؛ سنت و فرهنگ، پیشینی بودن خیر، احیای فضیلتگرایی ارسطویی، تاکید بر جماعت، وحدت در عین کثرت، تعریف از زندگی فضیلتمند و همانی که ما به آن حیات طیبه میگوییم. اینها نقاط مشترک [ما با جماعتگرایی] میشود؛ و بعد بیاییم و بگوییم که سندل برای جامعه ما میتواند چه گفتمانی داشته باشد. مثلأ نمودهای آن چه که سندل به عنوان بحران اخلاقی جامعه بازارمحور آمریکا مطرح میکند، را در جامعه خودمان به وضوح مشاهده میکنیم. در ورود به چنین مباحثی باید در نظر داشت که نادیده گرفتن خرد عمومی، هزینههای اخلاقی و اجتماعی بسیاری در جامعه دارد ولی تأمل در آن به مثابه تأمل در خیر عمومی است. مسیرِمفهوم زندگی خوب یا حیات طیبه انسان در گفتمان عمومی راجع به مفاهیمی چون عدالت ترسیم میشود. بنابرابن آنچه که سندل به عنوان راهکار مطرح کرده است طبیعتاً با کمی تسامح و جابهجایی قابلیت صورتبندی برای جامعه خودمان را نیز دارد.
انتهای پیام/