شنیده شدن صدای کودکان شهید هواپیمای ایرانی پس از ۳۰ سال/ اسیر تغذیه رمانهای ترجمه شده هستیم
محمدرضا شرفی خبوشان میگوید: رسانههای غربی در ماجرای ساقط کردن هواپیمای ایرانی توسط آمریکاییها به جای اینکه اصل ماجرا را بگویند و به شهادت ۶۶ کودک اشاره کنند، به وقایع دیگر پرداختند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، محمدرضا شرفی خبوشان که با اثر خواندنی «بیکتابی» به عنوان یک نویسنده حرفهای به جامعه ادبی معرفی شد، در کارنامه فعالیتهای خود طی این سالها عناوینی نیز در حوزه ادبیات نوجوان دارد. کارهای او در حوزه بزرگسال و در حوزه نوجوان، یک وجه شبه دارند و آن، روایت داستان در یک بستر تاریخی است. او در گفتوگوهای مختلف با اهالی رسانه بر اهمیت این موضوع در کارهایش تأکید و عنوان کرده است که خواندن تاریخ، به هویتسازی کمک میکند. این وجه اشتراک که همانند یک نخ تسبیح کارهای شرفی خبوشان را به یکدیگر پیوند داده، در کار جدید او که با عنوان «کارخانه اسلحهسازی داوود داله» منتشر شده است نیز به چشم میخورد.
کتاب که توسط انتشارات مؤسسه شهرستان ادب به چاپ رسیده، روایتگر داستان پسربچهای پر جنب و جوش است که بزرگترین دغدغه او، ساختن داله یا همان تیر و کمان سنگی است، اما کمکم این دغدغهها در بستر داستان تغییر میکند و متوجه موضوعات مهمتری میشود. نویسنده داستان را در سالهای دهه 60 روایت میکند، زمانی که کشور درگیر جنگ تحمیلی است و به تبع آن، حوادث تکاندهندهای رخ میدهد. نویسنده توانسته با استفاده از نمادپردازی، مخاطب نوجوان خود را از یک داله معمولی، به سمت درک و دریافت پدیدههای مهمتری در محیط پیرامونیاش بکند.
نشست نقد و بررسی کتاب «کارخانه اسلحهسازی داوود داله» با توجه به انتشار و استقبال مخاطبان نوجوان از این اثر، با حضور محمدرضا شرفی خبوشان نویسنده این کتاب و محمدقائم خانی منتقد و نویسنده، در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. در این گفتوگوی دو سویه میان دو نویسنده، از موضوعات مختلفی پیرامون کتاب سخن به میان رفت؛ از عنوان جالب کتاب گرفته تا طرح جلد و دغدغههای یک نویسنده برای خلق جهان داستانی برای نوجوانان امروز. مشروح این گفتوگوی خواندنی به این قرار است:
*خانی: قبل از اینکه صحبت را شروع کنیم، میخواهم بدانم بازخوردی از عنوان کتاب از مخاطب نوجوان و بزرگسال خود داشتهاید؟ واکنش آنها نسبت بهانتخاب «کارخانه اسلحه سازی داوودداله» برای این کتاب چهبود؟
شرفی خبوشان: خود عنوان میتواند در ذهن مخاطب یک روایت و پیشفرضی را ایجاد کند. این پیشفرض اگر سؤالبرانگیز باشد، میتوان گفت که انتخاب عنوان، موفقیتآمیز بوده است. با عنوان است که شما از مخاطب دعوت میکنید که کتابتان را بخواند. اگر این دعوت، دعوت شوقبرانگیزی باشد، خواننده به سراغ صفحات اول کتاب شما میرود. به خصوص اینکه این خواننده، مخاطب سختپسندی مانند نوجوان باشد.
خواننده نوجوان مخاطبی است که به عنوان بسیار حساس است. خوانندهای نیست که براساس نویسنده، کتاب را انتخاب کند. ممکن است برخی از نوجوانان با خواندن چند اثر از یک نویسنده، تمایل پیدا کنند که دیگر آثار آن نویسنده را هم بخوانند، اما اکثر نوجوانان- اگر راهنمایی نداشته باشند یا کسی نباشد که به آنها کتابی پیشنهاد دهد- خودشان براساس شکل و شمایل، کتاب را انتخاب میکنند. به همین دلیل انتخاب عنوان، امر مهمی است.
*خانی: پس فکر میکنید که قلاب را با انتخاب این عنوان انداختهاید.
*شرفی خبوشان: من این را براساس بازخوردهایی که از مخاطب نوجوان داشتهام، میگویم. من این کتاب را قبل از نشر به چند تن از مخاطبان نوجوان سپردم تا بخوانند و نظرشان را بگویند. به نظرم لازم است که پیش از نشر حتماً کتاب را در اختیار مخاطب نوجوان قرار دهیم تا او درباره اثر نظر بدهد. در کتاب بزرگسال شاید برای نویسنده حرفهای این موضوع، چندان مهم نباشد، اما در حوزه ادبیات نوجوان، این امر حتی برای نویسنده حرفهای هم مهم و ضروری است. بعد از نشر هم تعدادی از نوجوانانی که کتاب را خوانده بودند، گفته بودند که براساس عنوان اثر، آن را انتخاب کردهاند.
«کارخانه اسلحهسازی داوود داله» از چندین کلمه تشکیل شده است. کلمهای هم دارد که سؤالبرانگیز است: «داله». همین باعث میشود که مخاطب با خود بپرسد که «داله» چیست؟ حالا نوجوانان دهه 60 با این کلمه و کاربرد آن آشنایی دارند. البته در برخی از مناطق جغرافیایی هم «داله» نمیگویند و از کلمه دیگری استفاده میکنند؛ به همین دلیل این کلمه، کلمه کنجکاویبرانگیزی است. برای کتاب نوجوان، اسمهایی که از چندین کلمه تشکیل شده باشند و خودشان خردهروایتهایی را به همراه داشته باشند، مناسبتر از عناوینی هستند که بدون ترکیب یا ترکیبهای دوکلمهای هستند. عناوین چند کلمهای این مجال را به مخاطب نوجوان خود میدهند که کنجکاوی اولیهای داشته باشد و بعد به سراغ کتاب برود.
*خانی: درباره طراحی جلد کتاب هم بازخوردی داشتید؟ واکنش نوجوانان به این طرح چه بود؟
طرح جلد کتاب، طرح خوبی بود. طراح کتاب را خوانده و براساس آن، طراحی را انجام داده بود. متأسفانه باید بگویم که در کشور، طراحان جلد خیلی کم کتاب را میخوانند، اما در کتاب «کارخانه اسلحهسازی داوود داله» طراح برعکس رویه معمول عمل کرده است.
به همه طراحان پیشنهاد میکنم که حتماً به دستمزد اندک که قرار است، بگیرند نگاه نکنند. به ارزش کارشان نگاه کنند و کتاب را بخوانند. وظیفه یک طراح است که کتاب را حتماً بخواند. برخی از طراحان از نویسنده و مترجم، موضوع کتاب را میپرسند و بعد اقدام به طراحی جلد میکنند. متأسفانه این رویه خیلی رواج دارد؛ این در حالی است که طراح دارد لباسی را بر قامت یک محتوا میدوزد، او مانند خیاطی است که باید برای اندازههای مختلف و اشخاص گوناگون لباس بدوزد. باید فرد را ببیند، اندازهها را بررسی کند و ... طراحی هم همین است، باید نگاهی به درون کتاب داشته باشد و به طراحی مناسبی برای کتاب برسد.
*خانی: شما از ابتدا برای نوجوانان فعالیت کرده و آثار متنوعی برای این گروه سنی نوشتهاید. از همان ابتدا در ذهنتان بود که کار برای نوجوان و بزرگسال را به صورت موازی پیش ببرید؟
شرفی خبوشان: نوشتن برای نوجوان همسنگ و همقدر نوشتن برای بزرگسال است؛ و چه بسا بیشتر. این نگاه که چون برای نوجوان مینویسم، قدر و محتوای اثر من کمتر از آثار بزرگسال است، نگاه غلطی است. اگر این نگاه را اصلاح کنیم، نویسنده بزرگسال نیز متمایل میشود که برای گروه سنی نوجوان نیز اثری بنویسد؛ چرا که در زمانه حاضر اگر اندازه هم بگیرید، میبینید که تعداد کتابخوانهای نوجوان ما بیشتر از بزرگسالان ما است. آنها هم تعدادشان بیشتر است و هم چون مشغول تحصیل هستند، بیشتر برایشان رخ میدهد که به سراغ کتاب بروند و مطالعه کنند، اما عقل معاش معمولاً در وضعیت کنونی جامعه کمتر به بزرگسالان این مجال را میدهد که به سمت مطالعه و کتابخوانی پیش بروند؛ بنابراین چارهای نداریم جز اینکه انرژی خود را صرف خواننده نوجوان خود کنیم. او مخاطب دست به نقدتر و مهیاتری است.
پس بهتر است وقت و انرژیمان را بیشتر صرف نوجوان و جوانمان کنیم. این امری است که باید نسبت به آن یک برنامه جامع داشته باشیم و به جای اینکه دغدغه چرایی عدم تمایل بزرگسالان به کتاب را داشته باشیم، به حوزه نوجوان توجه بیشتری نشان دهیم. نگوییم که نوجوان کتاب نمیخواند. او فی نفسه کتابخوان است؛ چون هم شرایط روحی و روانی این امر را دارد و هم در حال آموزش دیدن است. همه اینها از او یک خواننده بالقوه میسازد. ما باید او را به خواننده بالفعلی تبدیل کنیم که شیفته خواندن شود. این تبدیل، وظیفه تولیدکنندگان محتوا است. در این چرخه هم نویسنده است، هم سیستم آموزشی، هم رسانه، هم ناشر و ... همه اینها دست به دست هم میدهند که به این خواننده بالقوه متاعی عرضه کنند که او از آن استقبال کند.
من به عنوان نویسندهای که رمان بزرگسال هم مینویسد، چرا این نیروی قابل توجه را کنار بگذارم؟ برایم مهم است که برای این خیل عظیم خوانندگان پرانرژی و سرزنده مطلب بنویسم. همین خوانندگان، مخاطبان کتاب بزرگسال من میشوند؛ گویی که من در طیف گستردهای همه مخاطبان خود را میبینم و وارد گفتوگو با آنها میشوم. توصیه من به همه نویسندگان بزرگسال این است که آنها نیز وارد حوزه نوشتن برای نوجوانان شوند و این را امر جدی و ارزشمندی بدانند. نویسنده بزرگسال توانایی نوشتن برای نوجوان هم دارد. اینجا تفاوت در مخاطب است. شما در بزرگسال، مخاطب خود را انتخاب میکنید و براساس جهان آن مخاطب، داستان خود را روایت میکنید. در حوزه نوجوان نیز شما مخاطب خود را انتخاب و براساس آن جهان، داستان خود را روایت میکنید؛ در نتیجه یک قصه مشترک را میتوانید برای دو مخاطب مختلف تعریف کنید.
*خانی: اگر از منظر نویسندگان بپرسم، آیا نوشتن برای نوجوان دست و بال نویسنده را نمیبندد؟ این موضوع را هم میتوان در نثر و ظاهر کار در نظر داشت و هم در محتوا. پنداری وجود دارد که نوجوان چون مسئولیتش زیاد نیست، به امور اساسی کاری ندارد. او به سرگرمی نیاز دارد و خیلی از حرفهایی را که در ذهن نویسنده است، نمیتوان با او در میان گذاشت. اگر نویسنده با او این مسائل را در میان بگذارد، گویی شکست میخورد.
*شرفی خبوشان: نوشتن برای نوجوان دست و بال نویسنده را محدود نمیکند؛ بلکه برای او دریچهای شیرین باز میکند. روایت کردن برای نوجوان بسیار شیرینتر و سادهتر است تا بزرگسال. نه اینکه بگویم نوشتنش، دمدستی است، امر ساده نوشتن و شیرین بودن مد نظر است. شما باید تجربه داشته باشید که به این شیرینی و سادگی دست پیدا کنید. نوجوان خود را خیلی زیاد گرفتار بازیهای فرمی و شیوه روایت نمیکند، اگر هم هست میخواهد خیلی ساده باشد و به چشم نیاید. نوجوان ما دنبال قصه است و جان روایت را میخواهد دنبال کند. چی شد و چرا شد؟ همین برای او کافی است. این باید با جذابیت بالایی نقل شود. در عین اینکه ساده است، سخت هم هست؛ در واقع نوشتن برای نوجوانان سهل ممتنع است. اما وقتی مینویسید، متوجه میشوید که دریچهای به روی شما باز شده است و میتوانید در این مسیر، خودتان هم لذت ببرید.
*خانی: به نظر شما این سادگی سبب نمیشود که از عمق کار کم شود؟ مثلاً نویسنده با خود بگوید که نوجوان به سرگرمی نیاز دارد، پس من این وجه را پررنگتر کنم.
*شرفی خبوشان: منظورم این نیست که دم دستی است، منظورم این است که دست و بال نویسنده بزرگسال در این حوزه بسته نمیشود. روایت کردن برای نوجوان به نوعی وارد شدن به محدوده خاص خودش است که شیرینی خاص خود را دارد. تنها سختی کار- که البته برای نویسنده حرفهای سخت نیست- همان ایجاد جذابیت و بر مبنای جهان نوجوان نوشتن است. نوجوان دنبال معنا و محتوا نیست، او این دغدغه را ندارد که بیاید درباره امور خیر و شر داد سخن برانند و برای او خوب و خوبتر و بد و بدتر ملاک باشد. او در حال کشف جهان است، در مسیر کشف است که متوجه خوبها و خوبترها و بدها و بدترها میشود. هدف غایی نوجوان یافتن درستیها و پسندها آنطور که بزرگسالان به آن نگاه میکنند، نیست. سختی کار اینجاست که شما با یک دنیای رنگارنگ و سرگرمکننده، نوجوان را در این مسیر و در راه کشف کردن واقف کنید که امر درست و نادرست چیست. همین که ما از لابه لای سرگرمی به طور غیر مستقیم ارزشهای درست و امور نادرست را نشان دهیم و او را علاقهمند کنیم که خوبها تا چه اندازه میتواند لذتبخش باشد، کارمان را درست انجام دادهایم. کافی است که او را به سبب کشش به سمت سرگرمی، به سمت دریافت از پدیدهها و حرکت در مسیر رو به تعالی و رشد پیش ببریم.
*خانی: در کتاب «کارخانه اسلحهسازی داوود داله» اتفاق خاصی رخ داده است و آن تمرکز بر شیء است. یک شیء که قصهای دارد. اگر مروری کنیم، میبینیم که کارهای ایرانی کمتر به این موضوع توجه داشتهاند؛ در حالی که در نظر داشتن این امر در حوزه نوجوان جذاب خواهد بود. توجه به شیء که میتواند یک جهان داستانی بیافریند و قصهای حول آن شکل بگیرد، از چند وجه حائز اهمیت است. در کار «کارخانه اسلحهسازی داوود داله» این اتفاق رخ داده است. به عنوان نویسندهای که سالهاست در این حوزه فعالیت میکنید، فکر میکنید که چرا ما کمتر در فضای ادبیمان با این رویکرد مواجه هستیم؟
*شرفی خبوشان: اشاره خوبی کردید. اشاره به جان و سرشت روایت این است که نگاه فرد علاقهمند به قصه را متوجه این کنیم که جهان بیمعنا نیست. اگر برای آنچه با حواس پنجگانه خود حس میکنیم، معنایی قائل نشویم، به این نتیجه میرسیم که جهان پوچ و بیهوده است. انسان معاصر وقتی دچار این معضل و حس و حالت میشود، آنگاه است که در جهان جنایت رخ میدهد. اما انسانی که معتقد است که پسِ هر هستی، معنایی نهفته و نشانهای است برای یافتن معنای بالاتر، آن وقت است که در ارتباطش با این جهان دقت بیشتری دارد و برای زیستن ارزش بالاتری قائل خواهد شد. روایت این را ممکن میکند. در روایت چه چیزی وجود دارد؟ زمان، مکان، اشیاء و قهرمانانی حضور دارند که به واسطه وجودشان در یک زمان و مکان و روبرو شدن با اشیایی، رخدادی را رقم میزنند. همه اینها شکل میگیرد تا انسانی را که در برابر این روایت است، به این امر ارجاع دهد که جهان امری است معنادار.
اگر مخاطب متوجه شود که این «داله» فقط یک داله نیست، بلکه دارد معنایی را در پس خود همراهی میکند یا کشتن یک پرنده فقط کشتن یک پرنده نیست، بلکه تأیید شقاوت و سنگدلی است، بذر کینه و ظلم پاشیدن در جهان است، به معنای بالاتری دست خواهد یافت. وقتی شیء را بالاتر از یک شیء در نظر میگیرید که فانی است، آن وقت است که نوجوان نگاه جدیتری به اطراف و محیط زندگی خود خواهد داشت و برای اشیا حرمت قائل خواهد شد. این حرمت، در نهایت به داشتن یک نگاه قدسی به زندگی منجر میشود؛ چراکه زیستن و مجموعه جهان آفرینش از منشأیی متعالی خلق شده است؛ بنابراین حرمت دارد و قابل اعتناست. این موضوعی است که ما میتوانیم به واسطه روایت به مخاطب نوجوان خود منتقل کنیم.
*خانی: چرا در ادبیات داستانی نوجوان ما کمتر شاهد این موضوع بودهایم؟
*شرفی خبوشان: اولاً محقق میشود، به شرط اینکه به تولیدات نویسندگان ایرانی فرصت دهیم. ما فرصتی ایجاد نکردهایم که نویسنده ایرانی با فراغ بال بنویسد. ما خیلی جلوتر از کارهایی هستیم که ترجمه میشود، اما مسئله و درد ما این است که ما به این نویسندهای که توانایی دارد مجال ندادهایم؛ نویسندهای که تواناست از فرهنگ، تمدن، حکایات و روایات ما که آبشخور دینی و قدسی دارد، بهره ببرد، داستانهای جذاب و سرگرمکننده و در عین حال زندگیساز بنویسد و به نوجوان ما ضمن سرگرمی، مسیر زندگی را هم نشان دهد.
در مجموع، بستر و شرایط را برای عرضه، تولید و ایجاد چنین شرایطی فراهم نکردیم. ما نیاز داریم که از منظر خودمان روایتها را بسازیم و به نوجوان منتقل کنیم. غفلت، منفعت شخصی، تنبلی، جهل نسبت به موقعیتمان و ... دست به دست هم داده که ما اسیر تغذیه رمانهای ترجمه شده باشیم. نوجوان هم به سمت رمان ترجمه شده میرود. وقتی هم از نوجوان میخواهیم قلم به دست بگیرد و بنویسد، اسامی شخصیتهایش غربی است به جای اینکه ایرانی باشد. ذهن نوجوان ما هم غربی میشود. چرا؟ چون این نوجوان با قصه و داستان، از گذر ادبیات ترجمه آشنا شده است. فکر میکند جهان قصه هم جهانی است که شخصیتهای اروپایی در آن زندگی میکنند. اصلاً غیر ممکن است فکر کند که در این جهان هم انسان ایرانی وجود دارد. اصلاً نمیپذیرد که ممکن است کوچه و شهر خودش جغرافیایی برای یک داستان درخشان باشد. فکر میکند همه چیز آنجاست و نقطه آمال او در غرب است. اگر از نوجوانان بپرسید که دوست داری در آینده چه کاره شوی؟ میگوید دوست دارم بروم خارج. انگار که رفتن به خارج یک شغل است. این فکر از کجا شکل گرفته است؟ ما این بلا را سر او آوردهایم. ما با قرار دادن محصولات فرهنگی غربی در سینما، کتاب، انیمیشن و ... او را در این مسیر قرار دادهایم. برای نوجوانانمان هیچ برنامهای نداریم. گویی که او رها شده است. نوجوانی که جهان آرمانی خود را غرب میبیند، اعتماد به نفس خود را از دست میدهد و ارزشها برای او کمرنگ میشود. راه این است که ما این مسیر را برای نویسندگانی که توانایی دارند، باز کنیم.
*خانی: اشاره کردید که جلساتی را با حضور مخاطبان نوجوان برای ارزیابی نظرات آنها درباره کتاب داشتید. کمی درباره این بازخوردها توضیح دهید. واکنش آنها به انتشار این کتاب چگونه بود؟
*شرفی خبوشان: از زمانی که کتاب منتشر شد، جلساتی با حضور نوجوانان برگزار شد. برای قریب به اتفاق آنها خواندن ماجراهای یک پسر دهه شصتی جالب بود. همانطور که نوجوان علاقه دارد یک قصه مربوط به هزار سال پیش یا یک فانتزی درباره آدمهای باستانی بخواند، دوست دارد در مورد نوجوانی هم بخواند که 30 سال پیش از او زندگی کرده است. اینکه بزرگترها نسخه میپیچند که نوجوان به دنبال داستانی است که خودش را در داستان ببیند، اشتباه است. او به دنبال دیدن آدمهایی است که با آنها غربیه است و جنس زندگی آنها را نمیشناسد، چون جستوجوگر است. نکته بعدی، توجه نوجوانان به درختها به واسطه «داله» بود. بعضی هم بیان میکردند که ما از این زاویه به واقعه ساقط کردن هواپیمای ایرانی توسط آمریکاییها نگاه نکرده بودیم. انگار مخاطب نوجوان نسبت به آمریکا موضع پیدا کرده بود. او در این کتاب به صورت زیرپوستی و با روایتی تنیده با قصه داشت آمریکا را میشناخت و دیگر شناخت او از طریق اخبار عریان رسانهها یا شعارها نبود.
*خانی: با این حساب به دیگر نویسندگان هم توصیه میکنید که وارد این فضا شوند و از بایکوت شدن از سمت مخاطب نوجوان به واسطه طرح این موضوعات نترسند.
شرفی خبوشان:اگر اثر به دور از کلیشه باشد و بر روی نکاتی انگشت بگذارد که برای نوجوان جالب است، حتماً او این کتاب میخواند. نوجوان به دنبال شعارهای دهه 60 نیست، به دنبال ماجراهای لمس شدنی و بدیعی است که آدمهای دهه 60 داشتند. ما گاه در برخی کارها تنها شعاری و کلیشهای درباره آدمهای پس از انقلاب صحبت کردیم؛ در حالی که آنها ماجراهای جذابی داشتند، خواستهها و آرزوهایی داشتند، شیطنتهایی داشتند که وقتی بیان شود، نوجوان امروز فکر میکند که آن آدمها چقدر شبیه خودش هستند. زندگیها تغییر کرده، اما ماهیت نوجوانان که تغییر نکرده است. آن نوجوانی که در دهه 60، شناسنامهاش را تغییر میداد تا به جبهه برود، همین نوجوان امروزی است، هیچ فرقی ندارد. نوجوان امروزی همان هیجانات، همان حس شجاعت و حماسی، حس عشق ورزیدن به اطرافیان خود را دارد که نوجوان دهه 60 داشت. اینکه سرگرمیها و ظاهرش تغییر کرده است، دلیل نمیشود بگوییم که این نوجوان دیگر آن نوجوان دیروز نیست.
باید روی وجه اشتراک نوجوانان انگشت بگذاریم. این چیست؟ همان حس جستوجوگری، تغییر اندیشهها به واسطه پیدا کردن اندیشههای جدید و قابل قبولتر، حس استقلالطلبی و حس کشف جهان. نوجوان را در حال شدن باید نشان دهیم؛ نوجوانی که خود را در فضاهای گوناگون میاندازد و دست به کار غلط میزند و در انجام اشتباهات است که امر درست را کشف میکنند. او دوست دارد بداند که شخصیتهای داستان چگونه دست به کارهای اشتباه میزنند و این اشتباهات در نهایت منجر به فهمیدن مسیر درست میشود. چه موقع نوجوان نویسنده را راستگو میبیند؟ زمانی که قهرمان داستان، دچار خطا و اشتباه شود. در این زمان است که جذب اثر میشود. یکی از دلایلی که نوجوان جذب رمانهای غربی میشود، همین است.
*خانی: یکی از نکات قابل توجه در این اثر، توجه به 66 کودکی بود که در ماجرای ساقط شدن هواپیمای ایرانی توسط آمریکاییها در تاریخ 12 تیر 67 رخ داد. با وجود آنکه بیش از 30 سال از این ماجرا میگذرد، کمتر اثری است که به این موضوع توجه کرده باشد. از سوی دیگر، طرح نمادین «داله» و ارتباط آن با اسلحه مرگباری که منجر به شهادت مسافران این هواپیما شد نیز جالب توجه است.
شرفی خبوشان:اگر بخواهیم تاریخ را به درستی روایت کنیم، باید روایت امر تاریخی را کمی بر عهده رمان بگذاریم. اگر فقط این امر را به دست رسانه بسپاریم، به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید؛ چرا که آنها حرفهایتر عمل میکنند و قدرت بیشتری دارند. این خسران است که تاریخ را به دست رسانهها بسپاریم. در ماجرای ساقط کردن هواپیمای ایرانی توسط آمریکاییها، رسانههای غربی به جای اینکه اصل ماجرا را بگویند و به شهادت 66 کودک اشاره کنند، به وقایع دیگر پرداختند. حتی اگر جهت اخبار در نشریات آن موقع را نگاه کنید، میبینید که جهت رسانه به سمت قدرت آمریکا است. زاویه عکس مجلات آمریکایی، به گونهای انتخاب شده است که حرکت موشکها به سمت هواپیما را برآمده از قدرت آمریکا نشان میدهد. در این میان چیزی از کشته شدن مردم عادی و شهروندانی که داشتند مسافرت میکردند، گفته نشده است. این یعنی قدرت و بازی رسانه که حق را برعکس جلوه میدهد.
انتهای پیام/