پیشنهاد کتاب در هفته کتاب|نگاهی تازه در فضای ترجمهزده ادبیات نوجوان
بر خلاف داستانهایی که این روزها محدود و محصور در آپارتمانهای رنگ و رو رفته میگذرد، در داستان فیروزجایی زندگی جریان دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بیراه نیست اگر بگوییم ادبیات نوجوان در دهه 90، متفاوتترین دوره بوده است؛ آن هم نه مثبت. نشر کودک و نوجوان در سالهای دهه 90 بیش از آنکه به سمت تقویت جریان ادبیات بومی و ایرانی حرکت کند، بر مدار افزایش کارهای ترجمه شده چرخیده است. روند افزایشی کتابهای ترجمه شده در سالهای گذشته، رمق ادبیات ایرانی در این حوزه را نیز کمکم گرفته است. حاشیه سود مطمئن برای ناشران و کمتر شدن هزینه چاپ به دلیل تصویرگری آماده کتاب، سبب شده تا توجه فعالان نشر نیز به این حوزه بیشتر از آثار بومی باشد؛ این در حالی است که ادبیات کودک و نوجوان در دهههای 60 و 70، چه در بخش کتاب و چه در بخش مجلات، دورانی را پشت سر گذاشت که بسیاری از آن با عنوان دوران طلایی ادبیات کودک و نوجوان یاد میکنند.
در این میان، انتشار آثار داستانی ایرانی برای بچهها که به المانهای بومی و فرهنگهای منطقهای توجه کرده باشد، فرصتی است مغتنم که باید قدر دانست. کتاب «دارم میرسم جانجان»، نوشته مهدی کردفیروزجایی از جمله این آثار است که توسط انتشارات شهرستان ادب برای گروه سنی نوجوان منتشر شده است. فیروزجایی که از داستاننویسان جوان است، در کتاب حاضر همانند آثار پیشین خود تلاش کرده داستانش را در فضایی روستایی و آشنا روایت کند؛ بر خلاف داستانهایی که این روزها محدود و محصور در آپارتمانهای رنگ و رو رفته میگذرد، در داستان فیروزجایی زندگی جریان دارد. زندگی یک پسربچه که تنها دغدغهاش در زمان داستان، رساندن لباس عروس به دست خواهرش است.
«دارم میرسم جان جان» داستان پسربچهای با نام «مهدی» را روایت میکند که در جریان عروسی خواهرش، مسئولیت تعویض لباس عروس را برعهده دارد؛ تعویضی که «جان جان» قول داده اگر میسر شود، «مهدی» را با پول قلکش صاحب دوچرخه کند. مهدی نیز با این سودا به همراه دوستش راهی میشود، اما اتفاقات جالبی برایش رقم میخورد.
فیروزجایی درباره چرایی انتخاب این فضا برای داستانش به تسنیم گفته است: مخاطب در شرایطی که بازار کتاب پر است از هجوم آثار ترجمه شده و همچنین رغبت برخی از نویسندگان به فشرده و آپارتماننویسی، دارد هر روز از اصالت و فرهنگ خود دور میشود. بر همین اساس، من احساس دین و تکلیف میکنم و فکر میکنم به عنوان یک نویسنده وظیفه دارم موضوعی را روایت کنم که در عین اهمیت، مغفول مانده است. در کتاب ایرانی، فرهنگ و اقلیم اصیل ایرانی باید روایت شود؛ اصطلاحات و پوشش اقلیمی ایران باید روایت شود. هرچند ممکن است برخی از این اصطلاحات صد در صد فارسی نباشد، اما از اصالت برخوردار است و حافظ زبان فارسی است تا آن رمانی که کلاً اصطلاحات بیگانه دارد.
داستان «دارم میرسم جانجان» در دهه 70 میگذرد. نویسنده در کنار توجه به دغدغه بچهها و ایجاد حس تعلیق در داستان، از توجه به فضای اجتماعی آن زمان نیز غافل نبوده است. هرچند داستان در 20 سال پیش میگذرد، اما نویسنده کوشیده با استفاده از تکنیکهای داستانی، فضای کتاب را برای مخاطب نوجوان خود ملموس کند تا مخاطب نیز با او همراه شده، سوار بر دوچرخه مهدی از کوچههای شهر بگذرد و در نهایت با او بر سر به موقع رسیدن یا نرسیدن، نگران باشد.
کتاب «دارم میرسم جانجان» اخیراً در قالبی جدید نیز ارائه شده است. سماوا نسخه صوتی این کتاب را با صدای علی عبدلپور تهیه کرده و به مناسبت بیست و نهمین دوره هفته کتاب در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
انتهای پیام/