مدیر فرهنگی که هنر بشناسد کلاه سرش نمیرود/ اگر به فیلمساز اعتماد دارید، بگذارید کارش را انجام دهد
نمازی میگوید که مشکل کار با نهادهای حاکمیتی در سینما این است که درام را کمتر در نظر میگیرند و روی محتوا تأکید دارند. همین نگاه باعث میشود تا فیلمسازی با ادعای محتوای ارزشی بتواند خلاف آن فیلم بسازد و کسی که فیلمنامه ارزشی دارد، طرحش رد شود.
خبرگزاری تسنیم ـ محمدباقر صنیعیمنش: جامعهای بزرگ از فیلمسازان ایرانی سالها است که با نهادهایی چون صداوسیما، بنیاد سینمایی فارابی، حوزه هنری، سازمان اوج و دیگر نهادهای حاکمیتی مشغول کارند. در تمام این سالها عباراتی چون سفارشیسازی، کار حاکمیتی و دیگر عباراتی در خصوص فیلمسازی با حاکمیت گفته شده و بسیاری به آن نقد وارد میکنند. هرچند که عموماً بخش قابل توجهی از سینما با کار با حاکمیت درگیرند.
«حسین نمازی» کارگردان «شادروان» که فیلم تازهاش را با حوزه هنری و بنیاد سینمایی فارابی ساخته و قبل از آن مجموعه تلویزیونی «حوالی پاییز» را برای صداوسیما ساخته بود، به سؤالات ما درباره موضوع "اما و اگرهای فیلمسازی با حاکمیت" پاسخ داد. نمازی در این مصاحبه انتقاداتی را در خصوص رویکرد مدیران و کارشناسان و ناظران بیان میکند و چالش اصلی را در نبودن مدیران و کارشناسانی که هنر و سینما را خوب بشناسند، میداند.
فیلمسازان در همکاری با نهادها طیف بزرگی از مدیران و کارشناسان را باید قانع کنند!
* فیلمسازی با نهادهای حاکمتی یک مذاکره و یا مواجهه دوطرفه است. از سویی فیلمساز میخواهد فیلم خودش را بسازد و هنر خودش را به کار بگیرد و مدیر هم میخواهد سیاست خودش را اجرایی کند. چیزی که امکان دارد خیلی زود به تضاد و تناقض کشیده شود. از سوی دیگر در صحبت با کارگردانان زیادی در مورد کار با ارگانها نقدهای آنان را میشنوم که از سختگیریها و یا امر و نهیها ابراز نارضایتی میکنند. طبیعتاً به عنوان کسی که فیلم نساخته است، تا به حال چنین تجاربی را نداشتم اما شما با دوتا از نهادهای کاملاً حاکمیتی فیلم و مجموعه تلویزیونی ساختید. چقدر این موضوع درست است و صحت دارد؟ نظرتان در مورد تضادی که میان دو طرف میز مذاکره یعنی فیلمساز و مدیر ایجاد میشود چیست؟
اساساً از نظر من سفارشیسازی ذهن فیلمساز را بسته میکند و مجال پرواز تخیل را نمیدهد. نه اینکه با نهادها کار نکرده باشم اما احساس میکنم این موضوع مقولهای است که با فضای ذهن یک فیلمسازی مثل من فاصله دارد.
تصور کنیم که قرار است فیلم بسازم میگردم و سوژه و ایدهام را پیدا میکنم و تا خودم را راضی نکنم آن فیلم را نمیسازم؛ خودم اولین منتقد کار خودم میشوم و در نهایت، فیلم محصول خودم میشود و باید خودم را راضی کنم. برای همین کیفیت اثر به نظرم بالاتر میرود اما وقتی سفارشدهنده میآید دیگر من فقط نباید خودم را راضی کنم بلکه طیف گستردهای از مدیران و کارشناسان را باید راضی کنم. دیگر باید چندین نفر را قانع کنی، تا جایی که دیگر خودت اولویت نداری، یعنی راضی کردن خودت اولویت ندارد بلکه مدیران و کارشناسان و... مهم میشوند. عموماً هم محصول چیزی در میآید که نه دلخواه آنان است نه خودت نه مخاطب.
در این حالت واقعیت این است که هرکدام از طرفین برداشتشان از محصول یک چیز است. برای من فیلمساز مخاطب جذب کردن مهم است و برای همه کارگردانان نیز این مهمترین هدف است. مخاطب هم میخواهد فیلم جذاب ببینند که کشش داشته باشد و از آن برای خود برداشتی داشته باشد و سرگرمش کند. مدیر هم میخواهد به هدفش یعنی پیاده کردن سیاستهایش برسد و در بدترین حالت حداقل انتقاد شدیدی از او نکنند.
به نظرم تازه این وضعیت خوب است؛ بدتر از این زمانی است که برخی میخواهند محتوا تحمیل شود. نتیجه این میشود که برخی از فیلمهایی هم که در تمام این سالها توسط حاکمیت سفارش داده و ساخته شده است، به دل مردم ننشستهاند.
مثال بزنم در صداوسیما که با آن کار کردم. روال اینگونه بود که بعد از اینکه تهیهکننده طرح را به سازمان ارائه میکرد چند بار با کارشناسان مختلف در مراحل گوناگون کار میکردیم و هرکدام نظرات متناقض میدادند کار به جایی رسید که یک بار گفتم دیگر نمیخواهم ادامه بدهم.
«حوزه هنری» برخورد منصفانهای با فیلم داشت
* این تجربه را در مورد سریال حوالی پاییز هم داشتید؟
در مورد سریال «حوالی پاییز» با اینکه پشت سریالم میایستم و آن را کار خودم میدانم اما قطعاً نتیجه آن با آنچه که مد نظرم بود فاصله داشت. فقط 4 قسمت حذف شد! در مرحله نگارش با «یوسف منصوری» کار داشتم، او درام را میفهمید و با سینما آشنایی داشت. اما من فقط با یوسف منصوری طرف حساب نبودم. اما «شادروان» انصافاً توسط حوزه هنری بدون حذف حتی یک دیالوگ مورد موافقت قرار گرفت زیرا آنها به من اعتماد داشتند.
موضوع همین اعتماد هست. زمانی که در انجمن سینمای جوانان بودم حرفم این بود که اگر به فیلمسازی اعتماد داریم باید اجازه دهیم فیلم خودش را خودش بسازد. اگر اعتمادی هست پس نباید حتی در مسائل فنی زیاد گیر داد. در مورد «شادروان» هم حوزه هنری اینگونه عمل کرد. اما مشکل ما در شورای پروانه نمایش بود.
من در فیلمنامه دقت زیادی دارم و همان را اجرا میکنم و چیزی را تغییر نمیدهم. «شادروان» را با همان دیالوگها نوشتم و از وزارت ارشاد پروانه ساخت گرفتم. اما با تغییر دولت انگار تمام نظام عوض شده است، در نهایت فیلم من با 5 دقیقه اصلاح و تغییر اکران شد. وقتی فیلمم را پس از اصلاحیهها در سینما دیدم حالم بد شد.
اما با این وصف حسم نسبت به افراد جدید در حوزه هنری حس خوبی است و یکی از نقاط امیدواری برای روزهای پیش روی سینما را در گروهی میبینیم که در سازمان سینمایی حوزه هنری هستند. حقیقتاً هم اول اعتماد نداشتم چون عموماً افرادی که در ارگانهای حاکمیتی میآیند سواد و تخصص لازم را ندارند و رزومه قابل قبولی هم پشتشان نیست. اما وقتی با بچههای حوزه کار کردم فهمیدم که سینما را میفهمند.
* در «شادروان» چه چیزهایی تغییر کرد؟
به حدی تغییر کرد که حتی پایانش عوض شد. در نسخه اصلی در پایان فیلم، «آهو» (با بازی گلاره عباسی) برمیگردد و فضای غمآلود فیلم تغییر میکند اما شورای پروانه نمایش گفت که آهو باید برود و برنگردد. میگفتند که خانواده دختر افغانستانی مهمتر است و باید برود پیش خانوادهاش. برای همین من مجبور شدم که چند دیالوگ از بازیگران بگیرم و به فیلم اضافه کنم تا بتوانم پروانه نمایش بگیرم. نسخهای که در حال اکران است با نسخه جشنواره فیلم فجر هم فرق دارد. در نسخه اکران، «نادر» (با بازی سینا مهراد) به «آهو» میگوید "برو دیگر برنگرد نمیخواهم دیگر هیچوقت ببینمت!"
گیرهای شورای پروانه نمایش از عجایب این روزهای سینما بود
یا ایراد گرفتند که نادر و آهو به هم محرم هستند یا نه؟ صدا گذاشتیم که ما با هم محرم هستیم و بعد جالب شد؛ موضوع این بود که گفته بودند که باید این دو از هم جدا شوند، خب این که همسر او است و در اصلاحیه قبلی آنها را محرم کرده بودیم و صورت خوبی ندارد که همسرش را با یک مرد نامحرم بفرستد برود. به همان دوستان هم گفتم که از نظر شرعی درست نیست. برای همین باز برای نسخه اکران صدا گرفتیم از بازیگر که میگفت مدت و مهریه را بخشیدم تا از نظر شرعی درست شود. چون خودم دغدغه این مسائل را دارم اصلاً در فیلمنامه واردش نشدم تا فرض بر محرم بودن آنها باشد اما گیرهای شورای پروانه نمایش از عجایب این روزهای سینما بود.
چیزهای مسخرهای اضافه کردم که خودم خندهام میگیرد.
فیلمی ساختم که حال مردم را خوب کند؛ مردم به نشاط نیاز دارند
* عجیب است چون اگر میماند و در کنار نادر خانوادهاش را تشکیل میداد جنبه خانوادهمحور بودن و امیدآفرینی آن بیشتر بود و جنبه کمدی و مرفه فیلم هم به غم و تلخی ختم نمیشد. چون برای ما سؤال این بود که حسین نمازی فیلمی ساخته که مردم را شاد کند چرا آخرش اینگونه شد؟
اصلاً من فیلم ساختم که حال مردم را خوب کنم. من دوست داشتم فیلمی بسازم که در عین اینکه به یک واقعیت تلخ اشاره میکند، فضای شاد و خوبی دارد.
من باید میان درام نفسگیر که نسخه اولیه کارم بود با فضای مفرح فیلم انتخاب کنم. اگر خنده باشد دیگر ارتباط میان مخاطب و درام قطع میشود چون با خندیدن خیالش راحت میشود. هیچ فیلم کمدی نمیتواند فضای پر استرس داشته باشد و عموماً درام به آن معنا در یک فیلم کمدی امکان رخ دادن ندارد. درام پرکشش در فیلمی مثل «شادروان» زمانی ایجاد میشود که ایجاد نگرانی کند. اما انتخاب من شاد بود چون میخواستم مخاطب حس و حال خوب داشته باشد.
مردم دو سال با کرونا و وضع اقتصادی بد درگیر بودند و به خودم گفتم که چرا باید مردم را زجر بدهم؟ بدبختی را در چشمشان بیاورم. موضوع من تلخ هست که یک خانواده پول ندارد پدرش را دفن کند اما خواستم این تلخی را با یک ترکیب شیرین قابل هضم کنم. والا کاری ندارد که مردم را در تلخی غوطهور کنیم. من حتی دیگر کشش دیدن فیلم تلخ و ناامید را ندارم چه برسد به ساخت این نوع فیلمها. هالیوود همه فیلمهایش یک امید و نوری حتی در اندازه پلانی کوتاه دارد. ما چرا نباید سینمای امید داشته باشیم؟ من این فیلم را در این مقطع باید همینگونه میساختم.
اگر حاکمیت میخواهد اتفاقی در سینما رخ دهد افراد کاربلد را دعوت کند
* حیف شد. برگردیم به ادامه بحث. اشاره شما به سفارشیسازی و بد بودن این رویکرد بود. اما به نظر من، همه ارگانها هم فیلم بد نساختهاند مثلاً «اوج» فیلمهای خوبی ساخته است، «تنگه ابوغریب» و «به وقت شام» و...
من هم معتقدم فیلم خوب داریم اما چند تا؟ من به عنوان کسی که دوست ندارم سفارشی کار کنم و مایلم قصههای خودم را بسازم اینها را میگویم. اگر تولیدکننده حاکمیت میخواهد اتفاقی رقم بخورد، باید آدمهای کاربلد و دغدغهمند را پیدا کند و بگوید با هر موضوعی که دوست دارید فیلم بسازید. در صورتی که فیلمش را با دغدغهای که همسو با آنها است بسازد به نتیجه میرسد.
کسی به من گفت که چرا باید حوزه هنری شادروان را بسازد؟ گفتم مگر حرف فیلم چیست؟ هوای هم را داشته باشیم. ما یک خانوادهایم. این که خیلی حرف مهمی است. امروز مشکل ما در در این مملکت خانواده است. خانواده هم مسأله مهم نظام و کشور ما است پس حوزه هنری به عنوان نهاد حاکمیتی باید فیلم شادروان را بسازد. حرف ما این است که باید یک خانواده باشیم.
ببینید در ترکیه چند سال قبل که مشکل مالی پیدا کرد مردم آمدند و طلاهای خودشان را به عنوان پشتوانه دولت ارائه دادند. این یعنی خانواده در سطح کشور.
جوانان فیلمساز زیادی هستند که شناخته نشدهاند
** حالا اگر مدیری بخواهد فیلمسازی درباره موضوعی که مد نظرش است فیلم بسازد چکار باید کند؟ شما اگر باشید چه میکردید؟
به نظرم سفارش دادن در سینما خیلی حساسیت دارد. بهترین حالت این است که فیلمساز خودش موضوعی را پیدا کند و آن را به مدیر برساند و در صورتی که با یکدیگر همنظر باشند روی آن کار کنند. منتها اگر مدیری خودش به موضوعی رسیده باشد که باید کار شود، فیلمسازی که پیدا میکند باید دو شاخصه داشته باشد، اول اینکه به آن موضوع اعتقاد داشته باشد، دوم کاردرست و کاربلد باشد. زیرا زمانی که برای خودش فیلم میسازد رتبهاش مثلاً 80 است اما زمانی که برای سفارشدهنده فیلم میسازد رتبهاش پایینتر میآید چون که ذهنی که میخواهد درگیر شود با رویکردی درگیر میشود که با خط فکری تو کاملاً منطبق نیست. فکر من زمانی که برای خودم مینویسم در فضای خودش پرواز میکند اما زمانی که بگوید در این چارچوب کار کن، ذهن محدود میشود.
مدیر، یا کارگردان را قبول دارد یا ندارد. اگر ندارد که با او کار نکند اگر دارد بگذار کارش را بکند. اگر کارش را قبول دارید، اعتقاداتش هم با شما همخوانی دارد، فیلمنامهاش را میخوانید و میبیند که مغایرتی با اصول ندارد، دیگر بگذارید که کار خودش را بکند.
نظرم در نهایت این است که برای اینکه اتفاقی رخ بدهد باید مدیران بر اساس شایستهسالاری انتخاب شوند نه بر اساس حزب و گروه و رفاقتها. ما برای این انتصابات مسئولیم ولی به نظرم پاسخگویی در پیشگاه خداوند در حد حرف برای عدهای است، و دوم اینکه با انتخابهای مورد اعتماد از میان آدمها دنبال فیلمسازان و مستعدان هنر سینما در جوانان کشور بگردند و آنها را پیدا کنند. بسیاری از آنان کننده کار هستند اما نتوانستند چندان خودشان را نشان بدهند. حداقل کاری که میتوانند بکنند این است که کارشناسان و ناظران را به درستی انتخاب کنند.
** خب اگر از قضا این زمین و قواعد همسان باشد چطور؟
اگر چنین اتفاقی افتاد نتیجه مطلوب حاصل میشود.
** پس اصل سفارش دادن بد نیست. اما شما گفتید بد است.
سفارشسازی با آن روش بد است که گفتم در آن محتوا به درام تحمیل شود و یا موضوعی که مد نظر مدیر است صرفاً به فیلمسازی سپرده شود که به خاطر پول بخواهد آن را بسازد، اما نه اعتقادی به آن دارد و نه بلد است بسازد. وگرنه بسیاری از فیلمهای دنیا سفارشی است. اینکه چه چیزی را سفارش بدهیم و کار کنیم مهم است. خیلی وقتها هست که فیلمساز کارش را درست انجام داده است اما موضوع سفارشی بد بوده است.
سینمای ما مانند فرش دستباف میماند
** شاید یکی از دلایلی که مدیران و صاحبان میزهای فرهنگی با کارگردانان و فیلمسازان بر سر مسائل محتوایی دچار مشکل میشوند ناظر بر سینمای هالیوود باشد. از آنجایی که هالیوود محتوای مهم سیاسی و با کارکرد راهبردی را ارائه میدهد آنان هم در نظر دارند که همین رویکرد را داشته باشند، غافل از اینکه این درام است که محتوا را مانند محملی حرکت میدهد.
حالا که صحبت از هالیوود و کارکرد درام شد این مثال را میزنم. فیلم «فهرست شیندلر» ساخته «استیون اسپیلبرگ» به قدری برای اثبات اینکه هولوکاست واقعیت دارد قدرت دارد که اگر چندین کتاب و تحقیق نوشته شود در رد هولوکاست همین یک فیلم مخاطب را قانع میکند که هولوکاست وجود داشته است.
این قدرت رسانه است؛ مقایسه سینمای ایران با هالیوود البته کار غلطی است. یک بار در فرانسه به من گفتند که سینمای ایران را با هالیوود مقایسه کن. گفتم که سینمای هالیوود مانند کمپانی بزرگ کارخانه فرشبافی است که فرشها را در طرحهای زیبا، منظم و دقیق به صورت انبوه و با کیفیت صنعتی عالی به بازار ارائه میدهد اما سینمای ایران یک زنی است که در روستایی زیر نور یک لامپ تنگستن ضعیف نشسته و طرحهای ذهنی خود را با دست میبافد. درست است که به اندازه طراحی ماشینی و صنعتی دقیق شاید نباشد اما کار دست است.
چیزی که ارزشمندش میکند کار دست بودن است. الآن به عقیده من بدترین کار این است که این کار دست را از آنان بگیریم و به یک کمپانی فرشبافی تبدیل بکنیم. اینجا که تبدیل به هالیوود نمیشود.
مدیر اگر هنردان باشد سرش کلاه نمیرود
** به نظرم حالا که مدیران و مسئولین را نقد کردید بد نیست به اینکه چرا برخی از آنان سختگیری میکنند یا به قول شما گیرهای بیهوده میدهند هم بپردازیم. در دورهای از مدیریت افرادی که اتفاقاً نگاه و دغدغه دینی و انقلابی داشتند، هم در صدا وسیما و هم در وزارت ارشاد، آثاری تولید شد که توسط منتقدین و حتی عموم مردم مورد سؤال و نقد قرار گرفت که این فیلمیکه شما با بودجه بیتالمال ساختهای کجایش دینی و انقلابی بوده است؟ به تعبیر دیگر اگر بخواهم راحت صحبت کنم برخی از فیلمسازان که دنبال پول بودند آمدند و کارهایی ساختند که هیچ ربطی به این مضامین نداشت و در حقیقت کلاه سر مدیر رفته بود. این فیلمها و سریالها امروز هستند و میتوانیم دوباره آنها را تماشا کنیم. قبلاً هم در سالهای ابتدایی انقلاب شاهد این جریان بودیم هرچند که مدیران آن دوره خودشان این نگاه را داشتند که فیلمهایی با مضامین خاص فکری را به اسم فیلمهای انقلابی معنا کنند. اما مدیران زیادی داریم که قصد داشتند کار انقلابی کنند اما محصولات چیز دیگری از آب درآمده است. ضددینی به اسم دینی و ضدخانواده به اسم خانوادگی ساخته شده است.
بله منکر این نیستم. امکان دارد که برخی از فیلمها هم دچار این آسیب بشوند. همه فیلمها خوب از آب در نمیآیند. اگر از هر 10 تا فیلم یکی از آنان درست بود، طرفین برده بودند. اگر مدیران، سینما را بشناسند و کارشان را بلد باشند سرشان کلاه نمیرود. یعنی هم سواد هنری داشته باشند و هم مدیر باشند. تمام حرفم این است که اگر آدمهایی را این سوی میز میگذاریم که به آنها اعتماد داریم باید افرادی را هم برای آن سوی میز و برای فیلمسازی انتخاب کنیم که خلاقیت داشته باشند. اما به آنها هم اعتماد داشته باشیم.
محتوا را نمیشود از درام جدا کرد
** حتی به نظرم از این هم بالاتر میتوان گفت. اینکه مدیر اگر هنر بداند و بفهمد نه تنها از نظر محتوایی بلکه از نظر درام و ابعاد هنری هم میتواند پیشنهادات بسیار خوبی بدهد. یاد نکتهای افتادم که رهبری برای فیلمنامه آژانس شیشهای نوشتند و گفتند که اگر درِ هر جایی بسته باشد، درب بیت رهبری که بسته نیست و در نتیجه پایان فیلمنامه متفاوت و ماندگار شد.
بله، اتفاقاً اگر مدیر کننده و کاربلد باشد میآید نظری میدهد و نکتهای میگوید که به غنای کار اضافه میکند و کار با کیفیتی از آب در میآید. اما مشکل ما آن دسته از مدیرانی هستند که درام نمیفهمند و مدام پیشنهاد میدهند اما خیلیهاشان نمیدانند که حرفهای غیرمنطقی میزنند.
اما یکی از مشکلات ما این است که ناظران و کارشناسان میآیند ایرادات فنی میگیرند که به آن اشراف ندارند یا میگویند که درام مهم نیست و جنبههای محتوایی را درست کن، درحالی که این دو درهم تنیده است. سلیقههای خودشان را در درام اعمال میکنند و از آن بدتر اینکه با هم همنظر نیستند. متأسفانه بسیاری از مدیران و کارشناسان ما از اهمیت درام و جنبه هنری بیخبرند. چند سال پیش ناظر کیفی سریالی که در حال نگارشش بودم خیلی علنی به من گفته بود که درام برای ما اهمیتی ندارد فقط محتوا مهم است.
والا میتوان با پیشنهاد، محتوا را بهتر کرد و همچنان درام را هم داشت. نتیجه خوبی هم میدهد؛ در انجمن سینمای جوان این تجربه را داشتیم. در دورهای که «حبیب ایلبیگی» مدیریت داشت همین اتفاق افتاد و فیلمهای خوبی ساخته شد. مانند "کودک ابری" رضا فهیمی، "صراحی" سعید نجاتی و "خیابان خیلی خلوت" سعید روستایی و...
این اتفاق افتاد فقط برای اینکه ایلبیگی گفت کارتان را انجام دهید. برای خود مدیر هم راحتتر بود و به کارهای مهمتر رسیدگی میکرد، اما دیگران روی دیالوگ و موارد جزئی گیر میدهند. برای همین نظارت باید باشد و نمیشود نباشد و نباید حذف شود اما در حد محتوا.
زمانی در انجمن سینمای جوان «محمد آفریده» مدیرعامل آنجا بود. رفت از فارابی نگاتیو گرفت تا بچهها بتوانند فیلم بسازند. بچهها میآمدند و قصههایشان را برای او تعریف میکردند اگر چیزی از نظر محتوایی بد نبود میگفت بسازید. بهترین فیلمهای انجمن در همان دوره ساخته شد. همچنین «جعفر صانعیمقدم» هم در انجمن همین کارها را میکرد. یعنی یک اعتمادی بین مدیران و فیلمسازان وجود داشت. سالها میگوییم که کارها را به کاردانها بسپارید.
چند نفر از مدیران ما سینما را میشناسند و آن را میفهمند؟ به یکی از مدیرانی که تازه در یکی از نهادهای سینمایی منصوب شده بود گفتم که دو فیلم خوب در حوزه مرتبط با مسئولیتت نام ببر، اما نتوانست. قاعدتاً باید این در حالی باشد که او بتواند فیلم خوب را بشناسد اما نمیشناسد و باید درک درستی از حوزه کاری خود داشته باشد، اما متأسفانه درکی ندارد. به نظرم خیلی از مدیران بر اساس شایستهسالاری انتخاب نمیشوند. چرا نباید از مدیران و کارشناسانی که زبده کار شدهاند استفاده شود؟ چرا معیارهای انتخاب مدیران عموماً چیزهایی غیر از حوزه تخصصیشان است؟
غیر از عدم شایستهسالاری برخی از مدیران هم که اتفاقاً اطلاعات و سوادی دارند هم شجاعت انجام کار بزرگ و جدی را ندارند و به موارد کم و ساده رضایت میدهند.
** این نکته روشن است که در حوزه نظارت تعدد دستگاه داریم. همینها باعث میشوند که گرههای زیادی به کارها زده شود و برنامهها را سختتر کند.
این نگاه باعث شده است تا بسیاری از فیلمها شبیه شیران بی یال و کوپال شوند زیرا در آنها شخصیتهای بیخاصیت و بیاثر داریم. یا برعکس خواستهاند خیلی قوی و پرخاصیت باشند و حرفهای پرطمطراق بزنند. در نتیجه کارهای فیک از آب درآمدهاند. الگوبرداریهای غلط که باعث شده تا بدون خلاقیت یک الگوی صرف را تکرار کند. حرف تازهای ندارند، فیلم اگر حرف روز باشد دیده میشود.
در دهه 1960 میلادی در آمریکا دیگر فیلمها فروش نداشت. "آرتو پن" فیلم "بانی و کلاید" را ساخت که سر و صدا کرد. لباسها و الگوهای آنان مد شد. برای مدیران هالیوود سؤال بود که چرا این فیلم صدا کرده است؟ علت این بود که آنان نمیدانستند نسل عوض شده و درخواستهای آنان تغییر کرده است. نسل جنگدیده جایش را به نسل جدید تحصیلکرده داده بود، پس فیلم متفاوت میخواستند. بسیاری از فیلمهای ما معلوم نیست که برای چه قشری ساخته شده است؟
به عقیده من برخی از فیلمها برای راضی کردن 10 تا 15 نفر از مسئولین ساخته میشوند. یعنی ملاک راضی کردن مدیر است نه مخاطب.
در این شرایط اقتصادی چارهای از کار با حاکمیت نیست
** یک سؤال مهم با وجود این همه نقدی که دارید، برای چی با حاکمیت کار کردید؟
«شادروان» را من نوشته بودم و قرار بود فقط با فارابی کار کنیم و بعد به حوزه ارائه دادم و آنها هم قبول کردند که همراهمان باشند.
در سینمای ورشکسته ما که از نظر اقتصادی به شدت ضعیف است باید از حاکمیت کمک گرفت البته فارابی را خیلی در طبقهبندی حاکمیت نمیتوان آورد؛ البته تا قبل از آن. برای اینکه نگاه محتوایی بستهای به فیلمنامهها ندارد و تنوع موضوع، و ژانر جزو رویکردهای آنها بوده است. اما خیلی سازمانها هستند که اساس کارشان فیلمسازی برای نظام از منظر ویژه خودشان است. هرچند که به نظر من الآن برای نظام فیلم ساختن صرف مسائل تاریخی انقلاب نیست اگرچه که آنها هم مهم است. الآن مسائل اقتصادی باید در سینما مورد توجه قرار بگیرد. ما باید برای فیلم ساختن زمانشناس باشیم. اینکه چه فیلمی را در چه زمانی بسازیم مهم است. آژانس شیشهای دقیقاً در زمان خودش ساخته شد و باید ساخته میشد. آن فیلم اگر 10 سال بعد ساخته میشد اثر خودش را نداشت. اما در زمان خودش ساخته شد و از آثار ماندگار تاریخ سینمای ایران شد. امروز خیلی از محصولات ما تاریخمصرف گذشتهاند.
انتهای پیام/؛