بازتاب حوادث یکسال و نیم اخیر افغانستان در کتاب جدید سید‌سکندرحسینی

بازتاب حوادث یکسال و نیم اخیر افغانستان در کتاب جدید سید‌سکندرحسینی

شاعر مقاومت افغانستان از انتشارت تازه‌ترین سروده‌های اجتماعی خود که به بازتاب حوادث اجتماعی کشورش به ویژه در یک سال و نیم اخیر اختصاص دارد،‌ از سوی انتشارات فصل پنجم در آینده نزدیک خبر داد.

سیدسکندر حسینی شاعر مهاجر افغانستان در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ از انتشار جدیدترین سروده‌های اجتماعی و آیینی خود در قالب دو مجموعه جداگانه خبر داد و گفت:‌ مجموعه شعرهای اجتماعی من که به همراه چند شعر عاشقانه از سوی انتشارات فصل پنجم منتشر می‌شود، اشاره‌ای به مسائل یک سال و نیم افغانستان دارد.

وی ادامه داد:‌ در این مجموعه تلاش داشته‌ام تا با زبان شعر به انعکاس و بازتاب مسائل اجتماعی داخلی افغانستان بپردازم‌، هم‌چنین شعری که امسال در محضر رهبر انقلاب خواندم نیز در این مجموعه منتشر خواهد شد.

حسینی با اشاره به دیگر کتاب خود گفت:‌ مجموعه شعرهای آیینی‌ام نیز از سوی انتشارات «فصل پنجم»‌ در دست انتشار است‌، در این مجموعه 35 شعر جدید از سروده‌های عاشورایی‌ام منتشر خواهد شد.

یکی از اشعار اجتماعی حسینی که در محضر رهبر انقلاب قرائت و ایشان فرمود با شعر شما احساس می‌شود که یک حرکت قدرتمند در ادبیات افغانستان اتفاق می‌افتد. به شرح ذیل است:‌

این قصه از سواحل آمو شروع شد
با کوچ  دسته‌های پرستو شروع شد

ناگاه در مسیر قریب‌الوقوع مرگ
تنها گذشته ثانیه‌ای از شروع مرگ

وقتی که ریخت قطره خون در میان خاک
دیدی که رخنه کرده جنون در میان خاک

این است شهر خسته و دنیای مرده‌گان
با من خوش آمدی به تماشای مردگان

غیر از کلاغ پیر نمانده است یک نشان
شهرمن است خلوت متروکه جهان

ما وارثان مرده غزنین و کابلیم
ما لاشه‌ای شدیم و غذای درندگان

بودای زخم خورده عصر تفنگ و مرگ
چشم تو هست راوی تاریخ باستان

وقتی کتاب کهنه تاریخ زنده شد
سرگیجه می‌رود همه شهر ناگهان

فصل مذاکرات سیاسی شروع شد
گویا علاج واقعه قبل از وقوع شد

از درد ما تمام جهان گریه می‌کند
بلخ غریب با هیجان گریه می‌کند

در رقص مرگ وگریه 40 دختران بلخ
خوابیده صد روایت و صد داستان تلخ

چون غصه، راه خانه ما را بلد شده است
بلخ بزرگ شهر مزار و جسد شده است

مرگ هزار رابعه حالا به جرم عشق
غمنامه‌های تازه‌ای از باربد شده است

این ناله‌های پیهم و ممتد شنیدنی است
تاریخ تلخ فیض محمد شنیدنی است

خورشید روی مبدأ نصف‌النهار بود
راوی زخم‌های پیاپی غبار بود

در بین قصه جمله شاهان شهر ما
در دست‌شان جلیقه‌ای از انتحار بود

خورشید ناپدید شد و رنگ شب گرفت
تاریخ از حکایت این قصه تب گرفت

دیگر مجال شعر و تغزل نمانده است
شهری به نام غزنی و کابل نمانده است

کابل مدام بر سر خود تخت و تاج داشت
جایی که عشق مثل همیشه رواج داشت

حالا فقط مزارع خشخاش مانده است
جای سلام نفرت و پرخاش مانده است

این شعر تا سواحل آمو ادامه یافت
با کوچ دسته‌های پرستو ادامه یافت

انتهای پیام/

اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران