چنگیز حبیبیان: آلبوم همسفر یک میلیون نسخه فروش رفت / با بوکس کاپیتان فوتبال شدم + فیلم

چنگیز حبیبیان: آلبوم همسفر یک میلیون نسخه فروش رفت / با بوکس کاپیتان فوتبال شدم + فیلم

چنگیز حبیبیان از خوانندگان قدیمی موسیقی پاپ است که سخن‌های بسیاری برای گفتن دارد؛ او ادعا می‌کند که آلبوم «همسفر» با صدای او در زمان انتشارش یک میلیون نسخه فروش داشته است.

خبرگزاری تسنیم - یاسر یگانه

چنگیز حبیبیان از نسل خوانندگانی است که پیشگام موسیقی پاپِ پس از انقلاب بودند. موسیقی پاپِ پس از انقلاب با روی کار آمدن آنها جان گرفت و حیات دوباره‌ای برایش ایجاد شد. همنشینی با حبیبیان بسیار دلنشین است. او معمار است و در  عرصه عمران تحصیل کرده و فعالیت می‌کند. در گذشته کارآفرینی موفق بوده و البته که با خوانندگی به شهرت رسیده است.

پای صحبت‌های این خواننده نشستیم تا از روزهای جوانی‌اش برایمان بگوید؛ روزهایی که در بیست سالگی کارآفرینی موفق بوده است. از روزهایی که در 16 سالگی با جسارت به رادیو می‌رود. از دورانِ اوجِ شهرتش در موسیقی و هنر ایران و از دورانی که در عرصه موسیقی نبوده است.

در ادامه مشروح گفت‌وگو با چنگیز حبیبیان پیش روی‌تان قرار می‌گیرد:

 

.

 

شما به عنوان خواننده‌ای که در سال‌های گذشته از شناخته شده‌ترین خوانندگان بودید و روزگارِ اوجِ محبوبیت و شهرت را تجربه کرده‌اید، این روزها چه می‌کنید؟

در حوزه نظام مهندسی تهران هستم. دکترای عمران و معماری هستم. بیشتر وقتم در کارِ عمران می‌گذرد و خیلی هم این کار را دوست دارم. البته در حوزه موسیقی هم فعال هستم اما این فعالیت به این صورت نیست که آلبوم منتشر کنم. از سال 1390 دیگر این اتفاق رخ نداد.

آخرین آلبومی که منتشر کردید چه نام داشت؟

«فراموشم نکن» این آلبوم را منتشر کردم تا بگویم که من را فراموش نکنید(می‌خندد.)

حالا فراموش کردند یا نکردند؟

به نظرم فراموش نکردند. مردمِ خیلی خوبی داریم و لطف بسیاری دارند و هنوز پس از سال‌ها ما را می‌شناسند.

«همسفر» یکی از آلبوم‌های موفق شماست. این آلبوم را در چه سالی منتشر کردید؟

سال 1378 آلبوم «همسفر» را منتشر کردیم. یکی از آهنگ‌های این آلبوم «خاطره» نام داشت که تیتراژ برنامه «شب به خیر تهران» از تلویزیون بود. این اثر تکنو بود و برای نخستین بار بود که چنین اثری از سیما پخش می‌شد.

در اجرای این آلبوم چه کسانی با شما همکاری داشتند؟

آلبوم «همسفر» را با بزرگان موسیقی پاپ ایران کار کردیم. الان هر کدام‌شان یکی مرد جنگنی به از صدهزارند. شادمهر عقیلی و بهنام ابطحی بودند.

شادمهر عقیلی در آلبوم چه نقشی داشت؟

آهنگساز آهنگ «همسفر» بود. البته نوازنده بسیاری از قطعه‌ها هم بود. آهنگ «بیتانم» هم در آلبوم «همسفر» بود. این آهنگ هم خیلی شنیده شد و در ترکیه ابراهیم تاتلیس این آهنگ را خوانده بود. اما من این آهنگ را از «چنگیز امرن» که شاعر این قطعه بود، شنیده بودم. این اثر را ایرانیزه کردیم. استاد محمود دستپیش شعرِ عاشقانه‌ی وطنی روی آن ملودی گذاشت. استاد شهبازیان گفتند که این موسیقی اصلا ترکیه‌ای نیست و اسپانیش است و همین ملودی را خوزه فلسیانو با گیتار نواخته است.

آن زمان می‌گفتند که چنگیز حبیبیان این آهنگ را از ابراهیم تاتلیسی برداشته است؛ در حالی که اینگونه نبود. بحث سراین بود که من این آهنگ را کاور کرده‌ام؛ البته که کاور ایرادی ندارد؛ اما وقتی اثری را کاور می‌کنیم؛ باید درست این کار را انجام دهیم و ارزش افزوده‌ای برای آن اثر داشته باشیم.

تنظیم آهنگِ «بیتانم» را محمدرضا چراغعلی انجام داده و خودم هم سعی کردم خوب بخوانم. استاد محمد نوری وقتی در تالار اندیشه بودیم و آهنگ «بیتانم»‌ را شنیدیم. استاد نوری گفت که آهنگ عجیبی است و خیلی خوب خوانده شده است.

کنسرت‌ , موسیقی ,
چنگیز حبیبیان در کنار حمید غلامعلی

 

فعالیت در عرصه موسیقی را با آواز ایرانی شروع کردید؟

استاد شاپور رحیمی، استاد حلی، استاد حسین صبحدل، استاد کرامت اصلانی و استاد حاتم عسگری؛ از استادان من بودند. آواز را از حدود 16 سالگی در خدمت استاد حسین صبحدل شروع کردم.

در تهران ساکن بودید؟

بله.

اصالت شما متعلق به کدام منطقه است؟

اهل تبریز هستیم. از طرف پدری تبریز و از طرف مادری اهل مرند هستیم. عاشیق حسین از خوانندگان خوب تبریز بوده و من هفتمین نسل عاشیق حسین هستم. عاشیق‌ها رسالت بزرگی داشته‌اند؛ باید با قرآن، حدیث و شعر آشنا باشند و ساز هم بتوانند بنوازند.

عاشیق‌ها راویِ‌ داستان‌ها بودند. گاهی روایت یک داستان یک ماه یا دوماه طول می‌کشید و هر شب 20 دقیقه داستان همراه با موسیقی روایت می‌کردند.

ما از بچگی ساکن محله هفت‌چنار تهران بودیم.

وقتی 16 سالم بود یک روز رفتم رادیو پیش آقای صبحدل تا آواز را آنجا شروع کنم. ما در بازار بافندگی داشتیم و پدرم بافندگی داشت و از مداحان خوب دوران خودش بود. به حراست رادیو گفتم من چنگیز حبیبیان هستم و می‌خواهم بخوانم. مسئول حراست خیلی کنجکاو شد. به او گفتم از این خوانندگانی که در رادیو می‌خوانند بهتر می‌خوانم. مسئول حراست به آقای صبحدل زنگ زد و ماجرا را برایش شرح داد. آقای صبحدل گفت بفرستید بیاید.

رفتم و گفت که اسمت چیست؟ گفتم چنگیز حبیبیان هستم. گفت به من به تو می‌گویم حبیب. گفت کجا می‌خوانی؟ گفتم در هیات می‌خوانم. گفت برایمان بخوان. در همان زمان استاد ساعدی آمده بود تا دعای سحر را ضبط کند. من را هم به استودیو بردند. استاد ساعدی در کمتر از یک ربع دعای سحر را خواند و چقدر هم خوب خواند. وقتی کار ایشان تمام شد من را فرستادند داخلِ استودیو تا بخوانم.

اولین بار بود که وارد اتاق استودیو می‌شدم. صدایم گرفت. حالم خراب شد. شرمنده شدم. بسیار عرق کرده بودم. هرچه چای و آب خوردم صدایم باز نشد.

آقای صبحدل فهمید که فضا من را گرفته است و خیلی مهربانانه با من رفتار کرد. گفت برو و هفته بعد دوشنبه بیا.

هفته بعد باز هم رفتم. این بار به من گفتند بخوان و شعرِ مهدی سهیلی را خواندم. در مجموع سه دقیقه کار شد. همانجا آقای صبحدل مشغولِ ادیت شد و کار را آماده کرد. به من گفت که این کار را امشب هنگامِ سحر پخش می‌کنم. آن شب تا صبح ما نخوابیدیم. مادر تا سحر بیدار ماند تا صدایم را از رادیو بشنود.

اولین دستگاهی که در آواز ایرانی شروع کردید چه دستگاهی بود؟

دستگاه ماهور را پیش آقای بست‌دست کار کردم.

ساز هم می‌نواختید؟

سه‌تار می‌نواختم. اما فقط برای دو سال. ورزش بوکس کار می‌کردم. در نوجوانان هم آقای صادقی ما را انتخاب کرده بود تا بتوانیم به تیم ملی برویم. بوکس باعث شد که دست‌هایم سفت شود. همین سفت شدنِ دست‌ها باعث شد که دیگر سه‌تار ننوازم.

کنسرت‌ , موسیقی ,

در میان دستگاه‌ها و آوازهای موسیقی ایرانی کدام یک را بیشتر می‌پسندید؟

دستگاهی که قلقلکی به جان شرقی‌ها می‌اندازد، دستگاه شور است.

کدام گوشه‌اش را بیشتر دوست دارید؟

گوشه پنجه مویه قشنگه.

من از سال 1380 کلاس‌های آواز ایرانی را می‌رفتم. اما از این زمان به بعد به طور کامل وارد موسیقی پاپ شدم.

این تغییر مسیر براساس علاقه بود یا اینکه برای رسیدن به شهرت وارد فضای موسیقی پاپ شدید؟

آواز ایرانی استادان بسیار خوبی داشت. من قطعا در آن زمینه حرفی برای گفتن نداشتم. دیدم خیلی از بزرگواران موسیقی ایرانی خوب می‌خوانند؛ کسانی مانند علی خدایی و حمیدرضا نوربخش؛ ترجیح دادم در آن زمینه نباشم.

کنسرت‌ , موسیقی ,

آلبوم «همسفر» چطور شکل گرفت.

شروع این آلبوم از ترانه «خاطره» بود. چند خواننده برای خواندن تیتراژ برنامه «شب به خیر تهران» کاندید شده بودند. همزمان با آقای حبیب قدمی تهیه کننده موسیقی وارد مذاکراتی شده بودم تا قرارداد امضا کنیم و همکاری داشته باشیم. اما این همکاری هنوز شکل نگرفته بود و قرارداد امضا نشده بود.

وقتی آهنگ «خاطره»‌ پخش شد و موفقیتش را دید، با من تماس گرفت و گفت بیا برای تهیه آلبوم قرارداد بنویسیم.

قرارداد را با چه عددی امضا کردید؟

آن زمان ما عدد تعیین نمی‌کردیم. حدود 12 میلیون تومان در سال 1378 بود. البته از این رقم چیزی به من نرسید و بیشترش هزینه تولید آلبوم شد.

فروش آلبوم چطور بود؟

حدود یک میلیون کاست از آلبوم «همسفر» به فروش رفت.

مطمئنید! این تعدادی که از ان سخن می‌گویید بسیار زیاد است!

از خودِ تهیه کننده بپرسید.

درصدی از این آلبوم به شما رسید؟

خیر. حتی پولِ قرارداد را هم من نگرفتم، به خودشان گفتم هزینه کنید. آن زمان همه چیز زنده ضبط می‌شد.

یعنی از آن یک میلیون کاستی که فروختید، چیزی به شما نرسید؟

هیچ. حالا ما شانس آوردیم که قراردادهای بلندمدت نبستیم. الان خوانندگان قراردادهای بلند مدت امضا می‌کنند و گاهی این قراردادها به بن‌بست می‌خورد و جوانی آن خواننده تباه می‌شود.

اولین کنسرتی که برگزار کردید یادتان هست.

سال 1379 اولین نفری که بعد از انقلاب کنسرت برگزار کرد من بودم که این کنسرت هم در سعدآباد برگزار شد.

اولین نفری که در سعدآباد کنسرت گذاشت یا اولین نفری که بعداز انقلاب کنسرت برگزار کرد؟

من بودم که اولین کنسرت را برگزار کردم. به این شکلی که جمعیت بیایند و بلیت بخرند و کنسرت برگزار شود. بماند که در آنجا تهیه کننده بلیت‌ها را فروخت و پول‌ها را برداشت و رفت.

این تهیه کننده چه کسی بود؟

الان نیست. بگذارید اسمش را نگویم.

رقم چقدر بود؟

دو شب اجرا داشتیم. در فضای باز صندلی چیده بودند. در محوطه باز در جلوی کاخ ملت صندلی چیده بودند. شاید چند هزار نفر آدم آمده بودند.

جالبه که در همان کنسرت فیلم‌برداری کرده بودند و به مردم گفته بودند که پول بدهید تا فیلم اجرا را به شما بدهیم. خوب هم بلیت فروخته بودند. آن زمان دفتر من چهارراه ولیعصر بود. برای تحویل فیلم‌های کنسرت آدرس دفتر من را داده بودند. چند روز پس از کنسرت دیدم که مردم تماس می‌گیرند و می‌گویند که به فلانی پول داده‌ایم تا برایمان فیلم کنسرت را بفرستد. مجبور شدم پول‌های مردم را هم پس بدهم. آن سال پول ارکستر را از جیبم دادم. پول‌های مردم را پَس دادم و خیلی ضررِ آن کنسرت را دادم.

تهیه کننده نبوده، کلاه‌بردار بوده است؟

پول خیلی کثیف می‌شود. نام پول که بین دو نفر وسط می‌آید، سومین نفری که آنجا می‌آید شیطان است.

کسی که برای شما کنسرت برگزار کرده، پولی جمع کرده و پول را هم برداشته و رفته است. اما کسانی هستند که سال‌هاست در عرصه موسیقی مشغول تهیه کنندگی هستند و کارِ مداوم دارند. این‌ها صاحب علم و تجربه شده‌اند. تحقیق می‌کنند که چه محتوایی به مخاطب ارائه کنیم که مخاطب طالبش باشد و از آن استقبال کند.

به نظرم تجارت در عرصه موسیقی بی‌ایراد است. مشکلی ندارد.

وضعیت مالی شما خوب بود؟

بد نبود. من بیست سالم بود که کارگاه بافندگی زدم. خودم سه دستگاه پانچ تخت ساختم. با این دستگاه‌ها فیتیله سانیو می‌ساختم. سانیو فیتیله‌هایِ ژاپنی بود که از ژاپن وارد میشد و قیمتش برای مصرف کننده 300 تومن بود. بعد دیگر این فیتیله‌ها وارد نشد. من این‌ها را در داخل کشور تولید کردم و دونه‌ای 30 تومن به مردم می‌فروختم. روزی حداقل 2 هزار فیتیله تولید می‌کردیم. در زمستان‌ها که پیک کار بود در کارگاه من حدود 70 نفر کار می‌کردند. آنجا هم از اولین‌نفرها بودم. چراغ‌ها همه خوابیده بود و فیتیله‌ها دیگر از ژاپن وارد نمی‌شد.

چطور به ذهن‌تان رسید که این فیتیله‌ها را تولید کنید؟

در بازار بودیم و گفتند که این فیتیله‌ها دیگر وارد نمی‌شود. من یک چرخ تخت گرفتم و آن را با هوا گاز برش زدم و چرخ را گِرددوز کردم. دو محور برایش گذاشتم و گِرد دوز شد. یعنی یک حلقه بیست و دو سانتی که وسطش می‌رفت، قشنگ دورِ آن استوانه را می‌گرفت. من وسط چرخ را برش زدم و با دو محور این‌ها را به هم وصل کردم. آزمون خطا داشت اما بالاخره به نتیجه رسید. سوزن یازده می‌شکست و در نهایت به سوزنِ بیست و دو رسیدیم.

از سوی دیگر دستگاه ایتالیایی را در داخل ساختم. در نهایت به تولید رسیدم. خیلی جوان بودم. خستگی نداشتم. زمان زیادی در تراش‌کاری‌ها گذراندم تا چرخ دنده‌ها را بسازم.

بعد از اینکه موفق شدید، تا کی این کار را ادامه دادید؟

تا سال 1375

از چه سالی شروع کردید؟

از سال 1362 این کار را شروع کردم.

چرا کنار گذاشتید؟

گازکشی شد. دیگر نیازی به این چراغ‌ها نبود. من در این کار شماره یک بودم. با یک کارگاه کوچک اتفاق خوبی را رقم زدم. قبل از من پدرم تولید فیتیله‌های یخچال نفتی را انجام داده بود.

در کنسرت اولین نفر بودم، در تولید فیتیله سانیو هم اولین نفر بودم. در ساختمان‌سازی هم خوبم. ساختمان‌ها را محکم و مقاوم می‌سازم. طراحی و ساختش با خودم است.

پس الان وضع‌تان خیلی خوب است.

زیاد هم خوب نیست. ولی کارم را درست انجام می‌دهم.

کنسرت‌ , موسیقی ,

شما در نظام مهندسی هم هستید. در ساخت ساختمان‌هایتان طبقه اضافه برای خودتان می‌گیرید?

ما برای کار خودمان نمی‌توانیم ناظر باشیم. شما پارکینگ تامین نکنید، یک سانت هم نمی‌توانید اضافه کنید.

اجرایی که در تالار وحدت به همراه سه خواننده دیگر از هم‌نسلان خودتان داشتید را می‌توان به عنوان فصل جدیدی از فعالیت موسیقی‌تان تلقی کرد؟

یک بار به معنای واقعی قله را در خوانندگی موسیقی پاپ فتح کرده‌ام. از سال‌های 1379 تا 1382 گران‌ترین خواننده بودم.

چقدر می‌گرفتید برای هر اجرا؟

3 تا 5 میلیون تومان.

اجراهای ارگانی بود یا به صورت کنسرت برگزار می‌شد؟

آن زمان اجراها بیشتر ارگانی بود. کنسرت هم برگزار می‌کردیم. در خود مشهد هم کنسرت برگزار کردم. آنجا هم مشکل تهیه کننده داشتیم. نه ما خیلی بلد بودیم نه آنها بلد بودند.

بلد نبودند یا دزدی می‌کردند؟

نمی‌دانم چه بگویم. الان به نظر می‌رسد که دزدی می‌کردند. اوایل حُسن نیت داشتیم. اما الان که می‌بینم، دزدی می‌کردند.

در کنسرت سعدآباد که شما برگزار کرده‌اید. دو شب اجرا داشته‌اید و استقبال هم خوب بوده و بلیت‌ها هم کامل فروش رفته است. حالا چرا از فرداش باید بیایند دمِ دفتر شما و طلبِ ویدیویی بکنند که پولش را از قبل به تهیه کننده داده‌اند! خب این مشخص است که با برنامه این کار را کرده است.

الان حواسمان جمع است و قراردادهای دقیقی بسته می‌شود. آن زمان پیشنهاد برگزاری کنسرت در سعدآباد را که می‌دادند، خب ما دوست داشتیم که این اتفاق بیافتد. حتی دفترم را هم در اختیار آنها قرار می‌دادم.

از 1379 تا 1382 به معنای واقعی استار بودیم.

در سال چند برنامه برگزار می‌کردید؟

شاید 200 یا شایدم 300 برنامه در سال برگزار می‌کردیم. بعضی جاها گروه را نشان نمی‌دادند و مجبور بودم پلی بک کنم. حتی در این اجراها هم پولِ نوازندگان و گروه را برایشان واریز می‌کردم.

گروه‌هایی که داشتم حداقل هشت نفر نوازنده داشت. گاهی حتی نوازندگان را پشت پرده می‌گذاشتند که دیده نشوند.

حالا می‌خواهم بگویم که من موفقیت و شهرت را لمس و احساس کرده‌ام. همان زمان هم آن پشت را می‌دیدم که پرتگاه بود. گاهی حتی گریه می‌کردم. دوست دارم اتفاق دیگری مثل آن سال‌ها برایم رخ دهد. قطعا امروز که 54 ساله هستم صدایم پخته‌تر از آن زمان است.

چند فرزند دارید و کارشان چیست؟

پسرم استاد دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران است. دخترم ژنتیک پزشکی است و همسرم هم پرستار است. من این طرف کار معماری انجام می‌دهم.

از فرزندان‌تان هیچ کدام سمت موسیقی نیامدند؟

نخواستم این اتفاق بیافتد. هر دو فرزندم صدای خوبی دارند. پسرم سنتور می‌زند و دخترم هم پیانو می‌نوازد. پسرم امسال ازدواج کرد. گفتم این بچه‌ها می‌روند و می‌خوانند و به‌به و چه‌چه می‌شنوند و از درس می‌مانند.

من مدیون مادرشان هستم. حمایت‌ها و مدیریتِ همسرم در خانه بسیار کارساز بوده است برایم. از همینجا اعلام می‌کنم که دستش را می‌بوسم.

شهرت و موفقیت باعث نشد که آسیب ببینید. بالاخره بارها دیده شده که در زندگی برخی از هنرمندان آسیب‌هایی به وجود آمده است. شما این فضاها را چطور مدیریت می‌کردید؟

من خیلی تلاش می‌کردم که رعایت کنم. البته که مشکلاتی هم پیش می‌آمد. اما باید هوشمندانه عمل کرد. تلاش می‌کردم با خانواده صحبت کنم. اگر چیزی پیش می‌آمد فوری صحبت می‌کردم. تا اخم و غر زدنی بود فوری متوجه می‌شدم که داستان چیست. باید سریع بگویی غلط کردم(می‌خندد.)

باید زندگی را حفظ کرد. من زندگیم را خیلی دوست دارم. الان برخی از جوان‌ها بعد از چند ماه زندگی جدا می‌شوند؛ من خیلی ناراحت می‌شوم. وصیتم این است که جوانان و هنرمندان، زندگی‌شان را دوست داشته باشند.

من از همسرم و بچه‌ها که صحبت می‌شود، در دلم آشوب می‌شود. این از عشق به خانواده است. باید اتفاقات را مدیریت کرد.

به عنوان سخن پایانی اگر صحبتی هست که لازم است بیان شود، در خدمتیم.

می‌خواهم به جوان‌ها بگویم که احترام و حرمت پدر و مادرشان را حفظ کنند؛ اگر می‌خواهند در زندگی‌شان موفق باشند. دوستانی که وارد هنر می‌شوند، عاشق کارشان باشند. من عاشق خوانندگی بودم. پنج سالم بود که با آقام می‌رفتم می‌خواندم. گاهی دیروقت می‌آمد اما همیشه با پدرم می‌رفتم. ما 6 خواهر و 3 برادر هستیم. از بین بچه‌ها من خیلی به خواندن علاقه دارم. همه خانواده ما صدایشان خوب است اما من جدی‌تر قضیه را دنبال کردم. باید حتما کلاس بروید و دوره ببینید و به معلومات‌تان اضافه کنید.

اهل فوتبال هستید؟

فوتبال را دوست دارم. زمانی هم فوتبال بازی می‌کردم. آن زمان هم‌زمان بوکس هم می‌رفتم. وقتی در تیم فوتبال بودم، گفتم من باید کاپیتان باشم، گفتند که تو تازه آمده‌ای چرا باید کاپیتان باشی! از اهرم زور استفاده کردم و بالاخره کاپیتان شدم. همان فصل ما خیلی باخت داشتیم. اواخر فصل بچه‌ها همه جمع شدند و گفتند که ما می‌خواهیم شما بروید. گفتم چه کسی طرح موضوع کرده است؟ گفتند که همه ما می‌خواهیم که تو بروی. من هم گفتم باشه. به قول فخرالدین حجازی: ما زیربار زور نمی‌رویم مگر آنکه زور زیاد باشد.

گفتم باشه من اصلا بازی نمی‌کنم. خداحافظی کردم. الان که فکر می‌کنم، من چرا باید کاپیتان می‌شدم!!!(می‌خندد)

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران