آسمان را از هنرمان گرفتیم/ میخواهیم خدای ما با آموزههای خدایان المپ منطبق شود
خبرگزاری تسنیم: قدیریان گفت: همواره معتقدیم چیزهایی که خدایان المپ گفتهاند، همان حقیقت اصلی است و انتظار داریم خداوندِ ما خود را با چیزهایی که خدایان و یا اجنه المپ گفتهاند، مطابق کند. معتقدیم تفکر غرب هیچ مشکلی ندارد، تفکر ما مشکل دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عبدالحمید قدیریان در گفتوگویش با تسنیم دو بخش آن تاکنون منتشر شده بر لزوم توجه به ابعاد آسمانی و آرمانی هستی در هنر دست گذاشت و تاکید کرد که در این معنا هنرمند که یک انسان فرهنگی است نباید واقعگرا باشد بلکه او نیازمند نوعی آرمانگرایی و حقگرایی است. این ادامه و بخش سوم گفتوگوی تسنیم با عبدالحمید قدیریان نقاش و طراح برجسته معاصر است؛
*تسنیم: شما اعتقاد دارید مسئول یا شخصیت فرهنگی نباید واقعگرا باشد. این ممکن است مورد سوء تفاهمهایی قرار بگیرد. مثلا شاید کسی بگوید هنرمند باید با واقعیت جامعه ارتباط داشته باشد و با توجه به این واقعیت آثار هنری خلق کند. لطفا درباره نظرتان بیشتر توضیح دهید.
عبدالحمید قدیریان: ببینید در زمان جنگ یک عبارت قرآنی خیلی استفاده میشد؛ «فی سبیل الله». مثلا میگفتند «جهاد فی سبیل الله»، «انفاق فی سبیل الله»، «شهادت فی سبیل الله» و... . هیچ وقت به طور شفاف برای ما توضیح ندادهاند که چرا خدا تا این حد بر «سبیل» (راه) تاکید دارد و آن را پررنگ میکند؟ و اساسا این راه خدا چیست و به کجا خاتم میشود؟
عموما انسان راه را برای رسیدن به مقصد انتخاب میکند. سوال من این است که در حوزه فرهنگ ما «مقصد» چقدر پررنگ است؟ آیا اساسا نزد مسئولان و هنرمندان ما در حال حاضر مقصدی مطرح است؟
عدهای ممکن است بگویند بواسطه فرمایش مقام معظم رهبری چشم انداز 1404 مقصد ما است. اما من میخواهم بگویم 1404 که مقصد نیست، بلکه یک مرحله از راه ما است. من فکر نمیکنم منظور مقام معظم رهبری لا اقل در بحث فرهنگ این باشد که سال 1404 مقصد ما است، ایشان حداقلهایی را که در این سال ها باید به آن نائل شویم مورد تاکید قرار دادهاند.
به نظر من اگر توانستیم مقصد را تعریف کنیم، آنگاه مشخص میشود که «سبیل الله» چگونه باید باشد؟ بعد من هنرمند میتوانم برای آن مقصد و این راه برنامه ریزی کنم. میگویم 3 ماهه اول سال این برنامه را و 3 ماهه دوم این مسیر را باید بروم. به این شیوه میتوانم مثلا تا پایان سال یک هزارم راهم را طی کنم و برای سال بعدم برنامهریزی داشته باشم تا به آن مقصد نزدیکتر شوم.
چنین مقصدی آیا یک امر واقعی دنیایی است؟ یا رسیدن به یک مرحله انسانی الهی است؟ به نظر من اگر از دید قرآنی با قضیه روبرو شویم باید به دنبال آرمان ویژهای باشیم نه اینکه مقصد من رسیدن به استادی هنر یا خلق فلان اثر خاص باشد. بنابراین به نظر من در بعد فرهنگی هدف ما ایجاد اتمسفر ناب فرهنگی با محوریت حقطلبی و حقگرایی است. حق طلبی و حقگرایی اساسا آرمان الهی ما بوده و هست و در حوزه فرهنگ باید غالب باشد.
البته واضح است که ایجاد چنین فضایی بسیار دشوار است. با شرایطی که در آن حضور داریم و این تشتت آرا و نسبیتگراییهای حاکم بر حوزه فکری ما خیلی سخت است. همچنین با اوضاعی که حرف زدن موجب متهم شدن میشود و انگار فقط عده خاصی باید درباره برخی موضوعات حرف بزنند اساسا نمیتوان چندان به ایجاد این فضا امیدوار بود.
*تسنیم: بسیار خوب. من مجبورم از طرف نسل امروز و هنرمند جوانی که در دوران حاضر کار هنری انجام میدهد سوال بپرسم تا بحثمان زیاد انتزاعی نشود و بتوانیم نتایج عملی از آن بگیریم. هنرمند امروز میگوید که گفتمان غالب هم در جهان و هم در کشور ما همان گفتمان مادیزدگی یا به قول شما واقعگرایی است. نسل امروز یا به بیان دقیقتر نسل بعد از دهه 80 به بعد فقط همین گفتمان و فضا را درک کرده و در آن زیسته است. این هنرمند میبیند که از سویی مخاطباش تمایل به واقعگرایی دارد و با همان نگاه جاافتاده در جهان، به اطرافاش نگاه میکند. از طرف دیگر هم مسئولان فرهنگی به دنبال ارائه بیلان کاری هستند و هنر عموماًبا هدف سودجویی اینجهانی دنبال میشود و در آن نگاه حسابگرانه وجود دارد، من هم که 4 سال در دانشگاه درس خواندم و باید کار کنم و زندگی کنم مجبورم موافق جریان هنری شنا کنم. وقتی چنین فضایی گفتمان فرهنگی ما باشد، در نظر بگیرید که یک هنرمند بر طبق توصیفات شما بخواهد بر خلاف جریان شنا کند و به نوعی خلاف عادت باشد. چه وضعی پیش میآید؟
قدیریان: این همان هزینه ای است که هنرمند باید برای انتخاب خود بپردازد.
*تسنیم: متاسفانه همین اتفاق هم میافتد. اما فرض کنید با همه این دشواریها اثری را هم خلق میکند و برای مثال شهدا را با محوریت همان حقگرایی و ارزشهای معنوی تصویر میکند؛ ولی منتقد میآید و به سادگی میگوید شما شهدا را نوعی معرفی کردید که قابل دسترسی و درک نیستند. باور پذیر نیستند. یا میگوید نقاشیای کشیدید که المانهای معنوی زیادی دارد و مخاطب نمیتواند درک کند و برایش باورپذیر نیست. از سوی دیگر میگوید دوره چنین کارهایی گذشته است و باید در سبکهای جدید کار کنید. در چنین شرایطی تکلیف چیست؟
قدیریان: ببینید هر مبحث را باید در جای خودش مطرح کرد. چیزی که من از سوال شما متوجه می شوم مربوط به تولیدات هنری است. یعنی بحث شخص هنرمند پیش میآید و تمام ضعفهای او نمود پیدا می کند. مثلا ممکن است فیلمی که من ساختم، فیلم بسیار بدی باشد و من خیلی شعاری و مصنوعی موضوع را طرح کرده باشم. زمانی هست که من هنرمند این را بد بیان می کنم. یعنی به دلیل بیسوادی، عدم خلاقیت، بیهنری و... این عناصر را بد معرفی میکنم. این مشکل من هنرمند است و در صورتی که می توان آثاری خلق کرد که تمام مشخصه های درست را داشته باشد.
*تسنیم: درست است اما یک اثر هنری در بهترین شرایط حقگرایانه و ارزشیاش، امروز با گفتمان غالب فرهنگی ناهمخوان به نظر میرسد؛ به طوری که هم منتقد و هم مخاطب به سادگی از کنار آن رد میشوند. شما این را نمیپذیرید؟
قدیریان: در آن شرایط هم باز بحث آن فرد منتقد و آن مخاطب خاص است و موضوع باز به افراد و اشکالات شخصیشان باز میگردد. اما با اصل حرفتان موافقم که گفتمان و فضا به نحوی است که پذیرای چنین آثاری نیست. من هم از ابتدا همین را میگویم و از مبانی فکری و فرهنگی و اتمسفر حرف میزنم که یک بحث کلی و فارغ از تکتک هنرمندان یا افراد است. به نظر من مشکل اساسی امروز ما در اینجاست.
*تسنیم: بسیار خوب. با همین توصیفات شما آیا گفتمان غالب فرهنگی امروز که بر مبنای تاریخ اجتماعی و فکری ما بوجود آمده در برابر اراده هنرمند برای ایجاد نوع خاصی از فرهنگ ارزشی مقاومت نمیکند؟ اینکه نگاه ما دنیایی و واقعگرایانه شده آیا محصول یک گفتمان غالب جهانی که به نوعی ناگزیر از پذیرش آن بودیم؟
قدیریان: ببینید حرف من بسیار ساده است. من اعتقاد دارم هنرمندتر از خداوند نداریم. ببینیم خدا چه کار کرده ما هم از او تقلید کنیم. شما وقتی یک کولر میخرید، یک دفترچه راهنما با خود دارد، وقتی دکمه روشن و خاموش را اشتباهی فشار دهید، آیا نباید شما را بازخواست کرد که چرا دفترچه راهنما را نخواندید؟ خدا هم یک دستورالعمل مکتوب به ما داده که همان قرآن است و تاکید کرده که باید قرآن را بخوانید.
بعد وقتی کسی بگوید من نمیدانم چه باید بکنم، آیا خدا از ما عصبانی نمیشود؟ میفرماید که من دفترچه راهنما را به تو دادم، قابلیت فهم آن را به تو دادهام. علم و امکانات عمل به آن را هم به تو دادم، دیگر مشکلت چیست؟. غیر از این است که مشکل خود تو هستی؟
خداوند بهترین هنرمند و خالق است، همه هم این را قبول دارند. اصلا کارش خلق و پرداخت است. حالا برویم از این استاد هنرمند بپرسیم که خلق اثر هنری درست باید چه مشخصاتی داشته باشد! میپرسیم «جناب خدا، شما که دست به خلق یک اثر هنری میزنید، آیا اصلا از آسمان هم حرف میزنید؟ و در آفرینش چه درصدی را به مادیات اختصاص میدهید و چه درصدی به آسمان تعلق میگیرد؟»
پاسخ بر مبنای قرآن چیست؟ خداوند میفرماید «چرا به آسمانها و زمین نگاه نمیکنید؟». بر طبق آیات قرآن 7 آسمان داریم و 1 زمین. بنابراین درست این است که در یک اثر هنری باید 7 عنصر آسمانی داشته باشیم و 1 عنصر زمینی. یعنی نسبت عناصر معنوی و مادیمان باید 7 به 1 باشد.
حالا هنرمندان ما میگویند «آقا 7 عنصر آسمانی در برابر 1 عنصر زمین خیلی زیاد است». در جواب میگوییم نسبت باید 7 به 1 باشد، اما ایرادی ندارد شما 6 به 1 خلق کن. نه؟ 5 به 1 خلق کن. باز موافق نیستید؟ اثری با نسبت 4 به 1، باشد، اصلا 2 به 1 خلق کنید. باشد آقا، اصلا 1 به 1 باشد، دیگر نه اینکه هیچ عنصر آسمانی وجود نداشته باشد و همهاش مادی باشد. شما با این کار خدا را نادیده میگیرید. اصلا همه ارزش وحی و آموزههای دینی و اخلاقی ما در این است که از آسمان نازل شده و خدا ما را به حساب آورده و برایمان از آسمان کتاب فرستاده؛ بعد شما میآیید آسمان را به طور کامل حذف میکنید؟ آیا این کفران نعمت و ناشکری نیست؟ آیا این زیر سوال بردن معنا و حقیقت هستی نیست؟ آیا در حیطه بحثهای تئوریک و خلق آثار هنری و به طور کلی فرهنگ ما، نباید موضوعات الوهیت، روحانیت، آسمانی بودن و... که عنصر اصلی زندگی ما است، در کنار پرداختن به دیگر موضوعات روزمره و دنیایی در هنر مورد توجه و پرداخت قرار بگیرد؟ ما چه چیز را فراموش کردهایم؟!
*تسنیم: این حرف در عین حقانیت و درستیاش برای مخاطب امروزی شاید بسیار عجیب باشد؟ شما فکر میکنید چرا چنین است؟
قدیریان: متاسفانه ما تفکرات غرب را که از کوه المپ در یونان آمده، گرفته ایم و مانند یک عینک ثابت به چشممان زدیم و میخواهیم همه چیز را بر مبنای آن ببینیم و تفسیر کنیم. هیچ وقت هم نمیخواهیم فکر کنیم که این مبنا و پارادایم ممکن است درست نباشد و مطابقتی با حقیقت جهان نداشته باشد.
همواره فکر میکنیم که چیزهایی که خدایان المپ گفتهاند، همان حقیقت اصلی است و انتظار داریم خداوندِ ما خود را با چیزهایی که خدایان و یا اجنه المپ گفتهاند، مطابق کند. چون اکثر ما معتقدیم اگر مشکلی هست، خدای ناکرده میگوییم «خدای ما مشکل دارد!»، آموزههای خدایان المپ که اصلا مشکلی ندارند! معتقدیم تفکر غرب که مشکلی ندارد، این تفکر ما است مشکل دارد.
اینکه من خودم را در یک اتاق حبس کنم و بگویم همین اتاق است که نمیشود. در این اتاق پنجرهای هم هست، گاهی از این پنجره به بیرون نگاه کن و ببین کلی ساختمان دیگر در این شهر هست. اینکه ما کوریم و فقط میتوانیم همین اتاق را ببینیم دلیل نمیشود که حرف و اعتقادتمان عین حقیقت باشد. این سوال بسیار مهمی است که باید گاهی از خود بپرسیم که «واقعاً حقیقت چیست؟» برای پاسخ دادن به چنین پرسشی باید روی یک زمین سفت ایستاد و حرف زد نه اینکه من دلبخواهانه بگویم این را قبول دارم و آن را قبول ندارم؛ اینکه منطق نیست.
ما مسلمانها معتقدیم که خدایی هست و رسولی از جانب او آمده و این رسول از سوی خدا قرآنی آورده و پای این قرآن را خدا شخصاً مهر کرده که من تضمین میکنم که این قرآن اصلا تحریف نخواهد شد.
بنابراین پایه معرفتی درست است و ما زمین سفتی داریم و باید روی آن بایستیم. چرا میرویم روی زمین نیچه (فیلسوف آلمانی) میایستیم؟ چرا نباید روی زمین قرآن بایستیم؟ مگر معتقد نیستیم که همه چیز عالم در همه زمانها در قرآن آمده است. یعنی حقایق آن ازلی و ابدی است و اساسا معجزه قرآن همین است؟
*تسنیم: بیشتر روی ضرورت ایجاد این فضای فرهنگی تاکید کردید، اگر قرار باشد راههایی برای ایجاد آن پیشنهاد کنید و یا لااقل درباره چگونگی ایجاد آن حرف بزنیم، فکر میکنید باید از کجا شروع کرد؟
قدیریان: وقتی در همین مغرب زمین، شما تاریخ هنر را ورق میزنید، میبینید که مثلا در دورهای در کافهها، فیلسوفان و نقاشان با هم مینشستند و بحث میکردند و در چنین تعاملی، سبکهای مختلف هنری خلق میشوند.
چرا در قرن 19 در مغرب زمین فوران سبکهای هنری را شاهدیم؟ زیرا ظهور فلسفههای متنوع را در همان قرن میبینیم. بنابراین برای ایجاد فضای فرهنگی، ایده و فکر بسیار بسیار مهم است. شما نمیتوانید هنر هیچ مکتبی را بدون اندیشه آن مکتب توصیف یا تحلیل کنید. هنر انقلاب هم همینطور است. نمیتوان آن را جدای از تفکر انقلاب تحلیل کرد.
روند تاریخ هنر این حقیقت را در همان دنیای غرب نشان میدهد؛ وقتی تفکر یک سبک هنری از بین میرود، دیگر آن سبک از موجودیت میافتد و شما میبینید که خیلی از سبکهای تاریخ هنر در طول زمان نمیتوانند هویت خود را حفظ کنند، زیرا فلسفه آن سبک و مکتب دیگر موجودیت ندارد و اگر کسی هم در آن سبک کار کند منتقد میگوید این یک چیز بیربطی است و دوره آن گذشته است. بنابراین مهمترین عامل همین تفکر و اندیشه و ایده است که باعث میشود یک فضای فرهنگی ایجاد شود. خلق این ایده و اندیشه هم کار متفکران و عالمان و دانشمندان است.
ادامه دارد ...
بخش اول: آرمان شهدا نتیجه یک اتمسفر ناب فرهنگی بود/ هنرمند از هرچه پر شود از همان سرریز میشود
بخش دوم: غرب از هیچ، اتمسفر فرهنگی میسازد، ما با وجود طبس و خرمشهر خاموشیم
انتهای پیام/