رسولی: فردیت نویسنده، جایگزین دغدغه‌‌های اجتماعی شده است

رسولی: فردیت نویسنده، جایگزین دغدغه‌‌های اجتماعی شده است

رضا رسولی معتقد است: متأسفانه دغدغه مسائل اجتماعی در بین نویسندگان ما کاهش یافته و اگر هم هست، شکل جدی ندارد و اولویت مسائل اجتماعی رعایت نمی‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا،‌ از اواسط دهه 80 و به‌ویژه از ابتدای دهه 90 سیر صعودی ادبیات داستانی ایرانی اگر نگوییم روند نزولی به خود گرفته است،‌ دیگر شتاب سابق را ندارد،‌ بسیاری از نویسندگان شاخص حوزه انقلاب،‌ دفاع مقدس و حتی اجتماعی‌نویس‌ها کمتر دست به قلم برده و آثار خلق‌شده در این سال‌ها نیز رمان دندان‌گیری از آب در نیامده است. عدم معرفی برگزیده بخش ادبیات در دوره‌های متعدد جایزه کتاب سال و جایزه جلال آل‌احمد در این سال‌ها خود گواه این ادعاست. کنار این سکوت نسبی نویسندگان شاخص دهه‌های 70 و 80،‌ جوان‌گرایی البته در ادبیات داستانی دهه 90 رشد یافته و آثار خوبی از نویسندگان جوان در این سال‌‌ها منتشر شده است، با این حال منتقدان بر این باورند که در دهه 90 ما با تولید انبوه اما ضعیف آثار ادبیات داستانی روبه‌رو هستیم.

به‌‌باور این گروه داوری‌، سهولت در چاپ، شتابزدگی و تعدد مراکز عرضه داستان کوتاه، مسئله‌های نازل و شخصی نویسندگان، نبود دردمندی و رسالت اجتماعی‌، نبود اقلیم‌ها و گویش‌های محلی در داستان‌ها‌، استفاده از مفاهیم و دغدغه‌های تکراری در رمان‌های اجتماعی از جمله مهمترین ضعف‌های داستان کوتاه در سال‌های اخیر بوده است. اما در حوزه رمان نیز وضعیت چندان مطلوب نیست‌، داوران جوایز مختلف ادبی‌، منتقدان و... معتقدند که رمان ایرانی در سال‌های اخیر گرفتار عجول بودن نویسندگانش شده است، از این رو رمان‌های ناپخته،‌ گرفتار ضعف‌های تکنیکی و ساختاری فراوان در این سال‌ها منتشر شده است.

سؤالی که اینجا مطرح می‌شود، این است که؛ چه اتفاقی برای ادبیات ما افتاده است که از نقطه اوج دهه 70 و 80 در دهه 90 رو به افول پیش می‌رود،‌ نویسندگان شاخص دهه‌های 60 تا 80 را چه شده است که دیگر یا دست به قلم نمی‌برند،‌ یا قلمشان دیگر طراوت و تازگی قبل را ندارد؟ چه باید کرد که از جوان‌گرایی ادبیات داستانی در دهه 90 به‌نفع ادبیات استفاده کرد؟

رضا رسولی، نویسنده و عضو انجمن قلم معتقد است که در زمانه حاضر اتفاقاً آثار بسیار خوب و ارزنده‌ای منتشر می‌شود،‌ اما حرف قابل توجهی زده نمی‌شود که ماندگار باشد. مشروح گفت‌وگوی تسنیم با این نویسنده به این قرار است:

* تسنیم: ادبیات داستانی در سال‌های اخیر به باور بسیاری از منتقدان و داوران جوایز ادبی به سمت تولید انبوده پیش رفته است،‌ اما این تولید انبوه را آثار ضعیف همراهی کرده‌اند. به نظر می‌رسد در این میان نبود وسواس کافی برای توجه به ساختار فنی داستان و حال و هوای آن موجب این رخداد شده است تا جایی که می‌توان گفت،‌ بر خلاف دهه 40 تا 70 که ما شاهد انتشار داستان‌های درخشان ادبیات فارسی هستیم،‌ در دهه‌های اخیر اتفاق جدیدی رخ نداده است.

من با این نظریه و گزاره موافق نیستم که ما آثار درخشان دست کم در دهه اخیر نداشتیم و با حجم آثار ضعیف مواجه هستیم، توجه شما را به دو موضوع جلب می‌کنم، موضوع اول اینکه ما اتفاقاً آثار متعدد خوب، جذاب و قابل توجه در تمام سال‌های اخیر خصوصاً در یک و نیم دهه اخیر داشتیم، اما به دلیل تعدد و تنوع آثار ارائه حرف مهم و خاصی که توجه‌ها را به خود جلب کند، سخت شده است. در عالم مثال باید بگوییم که ما اختراعات متنوعی هم داشتیم اما اختراع تحول آفرین در بین انواع گویندگان کم داشتیم، نویسندگانی که آثار ادبی را خلق کردند، حرف‌های خوب و قالب توجهی داشتند، اما حرف بزرگ بسیار خاص کمتر وجود داشته است.

امروز ده‌ها جمالزاده داریم اما شناسایی آن‌ها از انبوه آثار و نویسندگان دشوار است

دوم اینکه از زمانه و زمینه ادبی نیز نباید غفلت کرد، زمانی ما مرحوم جمال‌زاده را داشتیم که پدر داستان کوتاه ایران نام گرفت، آثار بسیار شاخض خلق می‌کرد یا روشنفکر دینی مردم دوست و پیشرو مثل جلال را داشتیم که آثار متعددی را در حوزه ادبیات داستانی و مطالعاتی منتشر می‌کرد که در زمانه خود خاص و توانا بود و حرف قابل توجه و ستایش می‌زد. اما الان کسانی را داریم که از هر دو و حتی نویسندگان شاخص دهه‌های پیشین به لحاظ تکنیکی جلوترند، اما به لحاظ زمانه نتوانستند، حرف‌های بزرگ این افراد را به عنوان شاخص تکرار کنند، به عبارت دیگر ما به به‌جای یک جمالزاده، 10 جمالزاده داریم، اما شناسایی جمالزاده معاصر یا اثر شاخصی مثل «مدیر مدرسه» یا «غربزدگی» که صدا کند و امر مهمی باشد، کمی سخت است. بنابراین حرف‌های خوبی نویسندگان می زنند، اما حرف خاص و بزرگ زدن کمی سخت شده است.

* تسنیم:‌ ممکن است برخی بگویند‌، در سال‌های اخیر وضعیت اقتصادی نشر بسیاری از نویسندگان را درباره انتشار کتاب‌هایشان دلسرد کرده است، این یک روی سکه است. به نظر می‌رسد،‌ روی دیگر سکه سهولت در چاپ‌، شتابزدگی و تعدد ناشرانی باشد که با دریافت وجه از مولف اقدام به انتشار آثار می‌کنند و آثار قبل از غربالگری به چرخه توزیع وارد می‌شوند‌، اینطور نیست؟

در تمام دوره‌های ادبی که کتاب و انتشار آثار ادبی در قالب کتاب وجود داشته است،‌ نشر خصوصی و چاپ کتاب توسط افراد و مولف‌ناشر نیز وجود داشته است،‌ در دوره‌هایی کمتر بوده است،‌ ولی در سال‌های اخیر بیشتر شده است، چون همیشه ناشران خصوصی وجود داشتند؛ اینکه در سال‌های اخیر شاهد آثاری هستیم که قوت ادبی بالایی ندارند، اما توسط مولف منتشر می‌شود یا برخی ناشران مطرح  می‌گویند، ما شهرت داریم نویسندگان جوان به ما پول دهید تا ما اثرت را منتشر کنیم، بله این اتفاق می‌افتد، اما به تغییر سبک اداره جامعه و مناسبات اجتماعی هم باز می‌گردد.

در سال‌های اخیر هم بخش خصوصی توسعه بیشتری پیدا کرده است،‌ هم دخالت دولت‌ها در اداره جامعه کمتر شده است،  اینکه مردم به لحاظ توانایی مالی توانمند شده‌اند، نیز تأثیرگذار است. در دهه‌ها و سال‌های اخیر افرادی سرمایه‌گذاری چند صد میلیونی می‌کنند، مؤسسه خصوصی، آموزشگاه یا خانه فرهنگ مشارکتی تأسیس می‌کنند، وقتی می‌توانند این سرمایه‌گذاری را انجام دهند، برایشان مقدور است که کتاب خود را نیز منتشر کنند.

نظارت دولت و حکومت در بُعد محتوایی معنا دارد و جدی هم هست، همچنان که وزارت ارشاد آثار محتوایی را بررسی می‌کند و اگر اثری ایراد اعتقادی داشته باشد، یا دچار انحراف قانونی، اعتقادی و اخلاقی باشد، مجوز چاپ نمی‌دهد. منطقی است اما فشار روی بخش نظارتی زیاد است،‌ برخی می‌گویند که اساساً چرا نظارت می‌کنید برخی هم تهمت سانسور می‌زنند. اگر این نظارت روی بخش ادبیت هم باشد، این دیگر معنای نظارت را مخدوش می‌کند. اعتراضات فراوانی را برانگیخته می‌‌کند.

به نظر من در فضای رقابتی اثر خوب و جذاب نویسنده‌ها مورد استقبال مخاطب قرار می‌گیرد، خود آثار با هم رقایت می‌کنند، اثری که جذاب‌تر است، برای مردم اهمیت بیشتری دارد، البته مردم باید بدانند اثر خوب ادبی چیست؟ تکنیک‌های ادبی را بشناسند، مخاطب باید قدرت درک و فهم بالایی داشته باشد، برای اینکه اثر کم‌مایه را از اثر ادبی فاخر بشناسد، وقتی جامعه به این مرحله برسد، آثار ادبی با هم رقابت می‌کنند و آثار ضعیف از گردونه نشر خارج خواهند شد.

فردی شدن زندگی امروز، هنر و ادبیات را هم راوی تجربه‌های شخصی کرده است

*تسنیم:‌ وضعیت محتوایی داستان‌های ایرانی را در سال‌های اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟ این باور وجود دارد که نویسندگان ما به مسئله‌ها و دغدغه‌های شخصی خود بیشتر می‌پردازند، تا به دردمندی و رسالت اجتماعی خویش.

ظاهر ماجرا این است که جامعه ما شبکه‌ای شده است، با اختراع و توسعه شبکه‌‌های اجتماعی ما بهم پیوستگی بیشتری از نظر جمعی یافته‌ایم، اما باطن و جوهر رفتارهای انسان‌ها در دهه‌ای اخیر و چند ساله اخیر نشان داده فردیت انسان غلظت بیشتری پیدا کرده و انسان بیش از پیش در فردیت خود خزیده است و انسان‌ها به این قائل شدند که فردیت ما اهمیت بیشتری دارد و این قائل بودن را در آثارشان متجلی کردند، زمانی ما اگر احساس می‌‌کردیم، مردمان به کمک یا همگرایی نیاز دارند، سعی می‌کردیم، همراهی و همدلی کنیم،‌ اما اکنون تا نوسان اقتصادی ایجاد می‌شود، مردم هجوم می‌برند و کالاها را در خانه خود انبار می‌کنند، برخی هم قائلند روزگار فعلی در عالم هنر و ادبیات روزگار روایت‌های شخصی است، نه روایت‌های شخصی از موضوعات اجتماعی، بلکه روایت‌های شخصی از تجربه‌های شخصی تجربه زیستی نویسنده فارغ از اینکه مساله اجتماعی باشد یا نباشد. این فردی شدن نگاه ما،‌ سبک زندگی ما و دورنیات ما در تجلی آثار ادبی هم شکل و شمایل خود را نشان داده است.

دغدغه مسائل اجتماعی در بین نویسندگان ما کاهش یافته است

به نظر می‌رسد هر چه بیشتر انسان به لحاظ اجتماعی در هم تنیده‌تر می‌شود و موضوعاتی نظیر نظم، امنیت، اقتصاد و حتی فرهنگ به هم وابستگی بیشتری در ویترین‌های اجتماعی پیدا می‌کند‌، به همان نسبت انسان‌ها به فردیت خود اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند و همین فردیت را در آثار خود نشان می‌دهند و مخاطبان نیز از آثاری که اینگونه باشند بیشتر استفاده می کنند، متاسفانه دغدغه مسائل اجتماعی در بین نویسندگان ما کاهش یافته و اگر هم هست، شکل جدی ندارد و اولویت مسائل اجتماعی رعایت نمی‌شود.

* تسنیم:‌ چرا ژرف‌نگری در زمینه‌های فرهنگی‌، اجتماعی و سیاسی در داستان ایران محدود است. آیا نویسندگان ما اساساً چنین توانایی ندارند،‌ یا اینکه خط قرمزهایی برای این نوع پرداخت وجود دارد؟

این عمیق‌نگری نیاز به انواع پیش‌نیازها دارد، انسان باید علم و آگاهی نسبت به موضوع داشته باشد به جز علم و آگاهی توانایی تحلیل مبتنی بر داده‌ها و اطلاعات خود را داشته باشد، ثالثاً قدرت علمی این را داشته باشد که این تحلیل و داده‌های عمیق را در اثر خود متجلی کند، با این توصیف همه نویسندگان ما نمی‌توانند ژرف‌نگر باشند، بخش قابل توجهی به نویسندگانی تبدیل می‌شوند که آثار معمولی و حتی سطحی بنویسند.

من موافق این نیستم که ما نویسندگان ژرف‌نگر نداریم، در جناح روشنفکر و جناح انقلاب ما همچنان دارای نویسندگانی هستیم که نگاه عمیق و دقیق به موضوعات اجتماعی اعتقادی و فردی دارند، آثار "مصطفی مستور" را بخوانید ـ آثار دقیقی است که لایه‌های زیرین و متنوع شخصیت انسانی‌، روح و روان،‌ احساسات و اعتقادات انسانی می‌پردازد ـ  از این طرف در جبهه ادبیات انقلاب آثار امیرخانی نگاه عمیق و درک روشنی از موضوعات و مسئله‌های فردی، احتماعی و حتی سیاسی جامعه خود دارد.

پس هم چنان ژرف‌نگری و عمیق اندیشی در ادبیات ما حضور دارد، هر چند تعدادی از نویسندگان عمیق‌نگر و عمیق‌اندیش نیستند.

* تسنیم:‌  آیا در ادبیات اجتماعی امروز ایران به واقع دغدغه‌ها و مسائل روز جامعه مطرح می‌شود؟ یا صرفا برخی موضوعات مورد استقبال چون مهاجرت،‌ تنهایی و ... جای موضوعاتی چون اقلیم،‌ باورمندی،‌ سبک زندگی و معنویت در این نوع از ادبیات کجاست؟

اگر قائل هستیم که دغدغه مسائل اجتماعی در آثار نویسندگان ما تجلی دارد، باید ببینیم کدام یک از دغدغه‌های اجتماعی نمود دارد، آیا روابط زن و مرد نمود دارد؟ یا آزادی؟ اشتغال؟ کرامت انسانی‌؟ یا اعتقادات؟.

در باب اعتقادات دینی ما گاهی با خلط مبحث مواجه می‌شویم، بسیاری از دوستان ما در ارزیابی‌های خود دچار اشتباه هستند‌، مثلا اگر اثری در باب نماز و روزه باشد، می‌گوییم این اثر دینی است، چون آیه قرآن و المان‌های دینی در آن وجود دارد‌، اما اگر اثری درباره حقوق شهروندی باشد، یعنی «حق الناس» که از عظیم‌ترین و مورد توجه‌ترین مسائل دینی ماست،‌ می‌گویند دینی نیست،‌ در حالی که مگر می‌شود، ما مسلمان باشیم و خود را پیرو رسول خدا(ص) و علی(ع) بدانیم اما حق‌الناس برایمان مسئله نباشد؟.

در باب توجه به معنویت ما باید از این مرحله عبور کنیم که صرفاً مناسک اعتقادی را معنوی تلفی کنیم‌، بلکه  هر موضوعی که در ردیف آموزه‌های دینی ماست، حتی مسائل کاملاً اجتماعی مثل زیست محیطی و ... را دینی بدانیم. نویسنده به اجتماعی پرداخته است که این اجتماع به دین و دینداری علاقه‌مند و پایبند است. با این وصف ما نیازمند آثار دینی و اعتقادی اجتماعی هستیم  که دین را فهرست بلند بالایی از فضیلت‌ها و رفتارهای شایسته انسانی بداند که بین خود، خدا و خلق در جریان است.

* تسنیم:‌ هویت و اقتدار داستان ایرانی به نظر می‌رسد در حال فدا شدن برای توجه به ساختار و فرم است، به نظر می‌‌رسد نویسندگان جوان ما دچار نوعی فرم‌زدگی شده‌اند‌، آیا آن اندازه که توجه به فرم در ادبیات اجتماعی امروز ایران دیده می‌شود،‌ توجه به تنوع تفکر‌، هستی‌شناسی پژوهش و کاوش درباره یک موضوع دیده می‌شود؟

ما در جامعه فرم‌زده‌ای زندگی می‌کنیم، وقتی سبک اداره جامعه به سمت و سویی است که فرمالیسم و شکل‌گرایی غلبه پیدا می‌کند، بر توجه به محتوا،‌ طبیعتاً گروه‌های مرجع از جمله نویسندگان تحت تأثیر این ماجرا قرار می‌گیرند، وقتی در سیستم و نظام اداری می‌بینیم که دوستان به جای اینکه به محتوا و اثرات و کارکردهای اقدامات اجرایی خود نگاه کنند، به گزارش‌ها و بیلان‌های کاری توجه بیشتری نشان می‌دهند، مثلا هزار مرکز آموزشی بسازیم،‌ هزار کتاب منتشر کنیم و...به عدد بزرگ فکر می‌کنند و محتوا اولویت ندارد، طبیعتاً نویسنده‌های ما هم از این فضا و نحوه اداره کشور تاثیر می‌گیرند، اگر فرم‌گرایی امروز غلبه کرده و نویسنده‌های ما به فرمالیسم و شکل و استفاده از تکنیک‌های ادبی در داستان‌ها و رمان‌های خود توجه می‌کنند‌،   نباید تعجب کرد.

اما واقعیت این است که ما از خود فرم نمی‌توانیم دل بکنیم و عبور کنیم، نمی‌توانیم علاقه‌مندی به فرم و تکنیک‌های داستان‌نویسی را انکار کنیم، این فرم و شکل و شمایل زیبای ادبیات داستانی است که آن را برای مخاطب جذاب می‌کند، هر مضمون زیبا، دلپذیر و عمیقی تا در جامه‌ای از فرم مناسب قرار نگیرد، برای مخاطب جذابیتی ندارد،‌ ولی نباید فرم بر محتوا غلبه کند. در واقع مضمون خوب، اثرگذار و مفید برای مخاطب باید اصل باشد، اما برای انتقال این مفهوم و هدف اصلی ما از یک فرم خوب و تکنیکال استفاده کنیم، ضمن اینکه هر استفاده گنگ و پریشان بدون هدف از انواع تکنیک‌های موجود هم الزاما فرم‌گرایی معنا ندارد، چه بسا یک نویسنده جوانی اصلا تکنیک‌های ادبی نشناسد‌،  بلکه خیلی گنگ و محو چیزهایی شنیده یا خوانده باشد و بخواهد سراغ فرم برود، در این حالت هم ما نمی‌توانیم قائل به فرم‌گرایی شویم و بگوییم این نویسنده فرم‌گرایی را در توجه به مضمون ارجحیت داده است. نه اصلاً اینجا اتفاقی نیفتاده و فرم گرایی به معنای واقع محقق نشده است.

* تسنیم:‌ نویسنده‌ای می‌گفت،‌ فضای داستان‌های مدرن ایران اغلب در فضاهای شهری‌، آپارتمانی و ... می‌گذرد،‌ در حالی که تعریف ادبیات مدرن این نیست‌، این فضاها از ادبیات ترجمه‌ دست چندم غربی به ادبیات معاصر ما سرریز شده است،‌ گویی نویسندگان ما ترجمه زده شده‌اند،‌ شما این را می‌پذیرید؟

اینکه نویسنده‌های ما ترجمه زده شده‌اند و درصد قابل توجهی بلکه اغلب ترجیح می‌دهند، به جای فضاهای سنتی خودمان به جای بهره‌مندی از تاریخ جذاب و فرهنگ و آداب و رسوم جذاب و خوب ایرانی در فضاهای مدرنیزاسیون معاصر شخصیت‌ها و ماجراهای داستانی خود را خلق کنند، غیر قابل انکار است، اما نباید غفلت کنیم اگر شهری خانه‌هایش آپارتمانی بود، اتوبان داشت یا کشوری ماشین‌های خارجی وارد کرد و مردم سرزمینش در خانه‌های آپارتمانی زندگی کردند با ماشین های خارجی تردد کردند، این شهر و کشور مدرن است نه اینطور نیست، مدرنیته اقتضائاتی دارد که از شخصی‌ترین آن توجه به قانون نظم و همگرایی جمعی است، مردم سرزمین ما از جمله نویسنده‌های ما در حوزه داستان و داستان نویسی چقدر این بخش بسیار مهم مدرنیته یعنی قانون‌گرایی را رعایت می‌کنند که بگوییم ما مدرن شده‌ایم، تجلی زندگی مدرن در آثار ادبیات داستانی هم دیده می‌شود.

با این توضیح می رسیم به اینکه ما جامعه‌ای در حال گذار هستیم،‌ با عمل و رفتار اجتماعی خود اثبات کردیم که خیلی علاقه نداریم سنتی بمانیم، اما چون اقتضائات جامعه مدرنیته  را نپذیرفتیم و درکی روشنی از آن نداشته و الزامی به رعایت آن نداریم، عملا وارد فضای پست مدرن شده‌ایم، یعنی غوره نشده مویز شده‌ایم،‌ من احساس می‌کنم، ما اصلاً آثار ادبی مدرن نداریم.

بسیاری از داستان‌های مدرن ما در پاساژهای لوکس و شهرهای مدرن ایران خصوصاً تهران می‌گذرد، اما حتی کسانی که مدعی هستند ما آثار ادبی مدرن خلق کردیم، به اعتقاد من بیشتر درگیر سانتیمانتالیزم ادبی هستند تا خلق اثر ادبی واقعا مدرن. اکثریت قریب به اتفاق نویسنده‌های ما تجربه زیستن در کشورهای مدرن را ندارند، جامعه خودشان جامعه مدرنی نیست، من مدرن نویسی را مذمت نمی‌کنم، مدرنیته‌ستیز نیستم، اعتقاد دارم اگر مدرنیته با آیین و اندیشه و فرهنگ و سلوک اعتقادی و ایرانی و اسلامی ما همخوانی داشته باشد، لاجرم چیز مضری نیست و به تبع آن نوشتن آثار درباره مدرنیته شایسته شماتت نیست.

* تسنیم: حوزه هنری‌، بنیاد ادبیات داستانی‌، انجمن قلم و ده‌ها نهاد دیگر هستند که کارگاه‌های داستان‌نویسی در کشور برگزار می‌کنند،‌ نتیجه این کارگاه‌ها چه بوده است؟ آیا توانسته‌ایم نویسنده اهل پژوهش و غیرعجول پرورش دهیم؟

اولا حوزه هنری دیگر رونق و رواجی که در حوزه آموزش‌های حضوری و غیرحضوری در باب داستان نویسی داشت، خصوصاً در دهه 70 ندارد‌، اثرگذاری آموزش‌ها و اثرپذیران این آموزش‌‌ها کم رنگ و کم رونق شده است، اما برخی مراکز فرهنگی مثل بنیاد شعر و ادبیات داستانی برنامه‌های خوب و قابل توجهی در باب آموزش داستان نویسی دارد، برخی تشکل‌های فرهنگی تخصصی مثل انجمن قلم هم با برگزاری برنامه‌هایی مثل «فرصت برابر» جلسات و کارگاه‌ها و دوره‌های خوب آموزشی برگزار کرده و می‌کنند، اما نباید فراموش کرد که آموزش به معنای عام  همه ماجرای نویسندگی نیست، آموزش بخش‌های مختلف دارد،‌ یکی از زیرشاخه‌های آموزش، آموزش حضوری در قالب کلاس یا کارگاه است، میزان اثری که آموزش حضوری دارد، آنقدر نیست که تغییرات اساسی بنیادین در فرد یا افراد ایجاد کند و آن‌ها را به عنوان یک نویسنده مبتنی بر پژوهش، خلاق و غیر عجول تربیت کند، بلکه اثرات مکمل دارد، چرا که نویسندگی اولاً یک استعداد، ذوق و سلیقه درونی است و ثانیا در اتمسفر و فضای پیرامونی ادبی و فرهنگی کشور شکل می‌گیرد، ما به بحث آموزش از جمله برگزاری کلاس‌ها باید به عنوان یک اقدام مکمل نگاه کنیم، به این موضوع باید خلقیات افراد را هم اضافه کنیم، اصلا کسی که داستان‌نویس است، روحیه کار پژوهشی دارد،  که آثار داستانی او بخواهد مبتنی بر پژوهش باشد‌، آیا داستان‌نویس آدم صبوری است که آموزش بخواهد مراحل گام به گام را به او یاد دهد، یا نه اساس جوهره وجودی آن نویسنده بی تاب و کم حوصله است،؟ پس عوامل مختلفی در شکل‌گیری شخصیت نویسنده تاثیر دارد.

ما نمی‌توانیم تمام ویژگی‌ها را در بخش آموزش خلاصه کنیم، چرا که آموزش اثر فراگیر در این ماجرا ندارد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران