قیصری: نگارش «سهکاهن» برایم نوعی سلوک بود
خبرگزاری تسنیم : قیصری میگوید: پیش از این فکر نمیکردم روزی بخواهم در رابطه با دوران کودکی پیامبر اسلام(ص) کتابی بنویسم؛ اما بعد از جریانات و وقایع سال ۱۳۸۸ افسردگی گرفتم که یک مرتبه این کار به دلم افتاد؛
به گزارش خبرگزاری تسنیم، شهرستان ادب گفتگویی با مجید قیصری نویسنده «سه کاهن» داشته است. در ادامه این مصاحبه را میخوانید.
جناب قیصری چه شد که به سراغ نوشتن سه کاهن رفتید؟
تا به حال در این رابطه سخن نگفته بودم، اما میخواهم اینجا عنوان کنم. پیش از این فکر نمیکردم روزی بخواهم در رابطه با دوران کودکی پیامبر اسلام(ص) کتابی بنویسم؛ اما بعد از جریانات و وقایع سال 1388 افسردگی گرفتم و حتی خواستم جلای وطن کنم، که یک مرتبه این کار به دلم افتاد؛ مرا برگرداند و حالم را خوش کرد. در حقیقت سه کاهن مرا شفا داد. سه کاهن برایم نوعی نوشتن درمانی بود. دوماه تمام تنها به این کتاب فکر میکردم و نه هیچ چیز دیگری. بعد از دو ماه، نوشتههای پراکندهام را جمع و شروع به نوشتن کردم. کتاب میخواندم، فضاها را در میآوردم و هر روز مینوشتم و میرفتم. روند نگارش سه کاهن برایم نوعی سلوک بود. گرفتار در حال و هوایی عجیب بودم. وقتی به اتمام رسید دیدم کتاب 63 فصل به عدد سالهای عمر با برکت نبی اکرم(ص) دارد. در حین نوشتن این کار گاهی قلبم درد میگرفت. بنده با دغدغة دین به سراغ نوشتن این اثر رفتم. در سه کاهن موضع دین داشتم و از پاکی یک کودک صحبت کردم. حتی در کتاب عاشورایی «شماس شامی» که در اصل یک مقولة مذهبی است هم نگاه دینی داشتهام. نگاه من به ادبیات نگاهی دینی است تا شامل کل عالم گردد. امام(ره) فرمودند اگر تمام انبیاء را زیر یک خیمه با هم جمع کنیم هیچ اختلافی با هم ندارند. نگاه دینی یک نگاه جهانشمول است.
چرا کودکی حضرت رسول را انتخاب کردید؟
در ادبیات اصطلاحی وجود دارد به نام «دید کنایه». در حقیقت برای نویسنده «حاشیه» اصل است. قرار نیست که نویسنده به اصل مطلب بپردازد؛ بلکه باید به حاشیه برود و آن را برجسته سازد. برای همین نویسندگان میتوانند هرچه قدر که میخواهند سوژه داشته باشند و کار انجام دهند. اصولاً در «اصل هر داستان» به صورت مستقیم حرف تازهتری برای گفتن نیست. اما در حاشیه حرفهای فراوان و نویی برای زدن وجود دارد. اگر نویسندگان ما به سراغ واقعة عاشورا بروند، میتوانند بینهایت اثر خلق کنند. چقدر میتوان دور واقعة عاشورا چرخید و طواف کرد! اصل پرداختن به کنارههای ماجراست. در ماجرای عاشورا اگر توجه نویسندگان به مسائل حاشیه برود، مسائل پرداختنی واقعه، تمام شدنی نیست.
همواره ورود کردن به مسائل دینی حساسیتهای خاص خودش را دارد؛ شما چگونه در مرز حرکت میکنید؟
شاید به نوعی یاد گرفته باشم که چگونه رفتار کنم؛ اما حقیقت آن است که در این مسائل به سیم آخر میزنم. من فکر نمیکنم که دیگران چه میگویند. کار خودم را انجام میدهم و راه خودم را میروم و فکر هم نمیکنم که آیا به این بر میخورد یا به آن! من راه خودم را با توکل میروم. میگویند خیلیها به دلیل همین حساسیتها به سراغ نوشتن رمان دینی نمیروند. اما من شفاف به شما میگویم، دینداری یک رگة عوامانه میخواهد و روشنفکری با این رگة عوامانه مشکل دارد و من در وجودم همیشه سعی کردهام این رگة عوامانه را زنده نگه دارم.
به اعتقاد شما واقعة عاشورا چه تأثیری بر روی نثر ما گذاشته است؟
قطعاً ماجرای کربلا با آن عظمت بر همه چیز این عالم اثر کرده است. اما پاسخ به این سؤال نیازمند یک روند تحقیقی جامع است که من آن را انجام ندادهام و اگر پاسخی دهم از عدالت خارج است.
آقای قیصری در مقام یک نویسندة متدین بفرمایید که نگرش یک نویسندة شیعه مذهب به عالم و هستی و رویکردش به داستان و رمان چه تفاوتی با یک نویسندة غیر شیعی دارد؟
من در کلیت کار تفاوتی نمیبینم؛ همه از یک عناصر داستانی استفاده میکنند. ما دیدگاههای تربیتی و سلوک خاص خودمان را داریم و آنها نیز سلوک خودشان را. در حقیقت همه وقتی مینویسیم به یکسری اصول ثابت و تعریف شده پایبندیم. اما برای همة کسانی که دغدغة دین دارند یک حرف کلی وجود دارد و آن هم نشان دادن جدال بین خیر و شر است. جدال این عالم، جدال بین خیر و شر است. نگاه کنید که در تمام فیلمها و داستانهای پلیسی جدال باید به نفع پلیس تمام شود. به اعتقاد من رویکرد اکثر آثار خلق شده در عالم دینی است. چرا که نگاهشان بر این است که پیروزی خیر بر شر را نشان دهند. کم پیش میآید که کسی مبلغ پلشتی و حامی شر باشد. اما در رابطه با جریانهای روشنفکری این را بگویم که ما کار خود را انجام میدهیم و آنها نیز کار خود را. اما نهایت پیروزی با کیست؟ من نمیگویم؛ جواب این سؤال را قرآن فرموده است. غلبه با جریان خیر و حق است و در این امر تردیدی وجود ندارد.
چرا ما در داستانهایمان به جز نبی اکرم(ص) و معصومین(ع) به سراغ سایر شخصیتهای اسلامی نرفتهایم؟
ما حتی در رابطه با حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم که لنگر آسمانها و زمین است، کار زیادی نکردهایم. چارهاش این است که دغدغهمند شویم و هر کدام شبیه پیامبری، دیگران را به این مهم دعوت کنیم. نویسندهها وقتی ببینند که میشود کار جدی کرد و رمان و داستان خوب نوشت و ارائه کرد، متوجه و معطوف این امر میشوند. اگر ما با عناصر بومی خودمان که رشیه در ادبیات کهن و دین و مذهب دارد، توانستیم ادبیات روز خودمان را تولید کنیم، هم میتوانیم جریانساز شویم و هم جریان قویتری از جریان روشنفکری راه بیاندازیم. حضرت مولوی میگوید: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست»؛ این بیت تکلیف ادبیات ما را معلوم میکند. یعنی باید یک نگاهت به شیر خدا باشد و یک نگاهت به رستم دستان. ما چون جغرافیایمان فرهنگ ایران و شیعه است باید از این زاویه نگاه کنیم. ادبیاتی که ریشه در اسطورههای ایرانی و اسلامی داشته باشد ماندگار است و نویسنده باید هر دوی اینها را با هم ببیند.
انتهای پیام/