توطئه استعماری کشف حجاب توسط "رضاخان پهلوی"
خبرگزاری تسنیم : رضاشاه با مطرح کردن تغییر لباس و کلاه اروپایی (شاپو) ، اقدام به تغییر لباس اسلامی و کشف حجاب بانوان نمود.که با مخالفتهای فراوان مردم مسلمان وعلما و نیز وقوع حادثه خونین مسجد گوهرشاد منجر شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، به نقل از راسخون مناسبت های تقویم امروز به شرح ذیل است:
توطئه استعماری کشف حجاب توسط "رضاخان پهلوی" (1314ش)
در پی توطئه استعمار در مبارزه با فرهنگ غنی اسلام، عاملان استعمار در کشورهای اسلامی، همزمان اقدام به اعمال مشابهی نمودند. "اماناللَّه خان" در افغانستان، "مصطفی کمال آتاتورک" در ترکیه و "رضاخان پهلوی" در ایران مأموریت یافتند با مظاهر اسلام مخالفت و مبارزه کنند. استعمارگران دریافته بودند که مستقیماً نمیتوانند مسأله کشف حجاب را مطرح کنند لذا بهتر دیدند ابتدا از تغییر لباس مردان شروع کنند زیرا این کار دو نتیجه داشت. اول این که ذهن و روح جامعه را نسبت به تغییرات عمده که جزء آداب و رسوم اجتماعی به شمار میرفت آماده سازد، و دوم این که، نحوه عکسالعمل اقشار مختلف مردم را بسنجد. در این راستا رضاشاه با مطرح کردن تغییر لباس و کلاه اروپایی (شاپو) و متحدالشکل کردن لباس مردان، اقدام به تغییر لباس اسلامی و کشف حجاب بانوان نمود. وی این عمل شنیع را از خانواده خویش آغاز کرد و سپس به کل جامعه سرایت داد. نخستین گروهی که به این کاروان ضداسلامی پیوست، خانواده وزیران و دستاندرکاران نظام استبدادی بودند. در نهایت علی رغم مخالفتهای فراوان مردم مسلمان وعلما و نیز وقوع حادثه خونین مسجد گوهرشاد مشهد در اعتراض به کشف حجاب، رضاخان در هفدهم دی ماه 1314ش، در جشن فارغ التحصیلی دانشسرای مقدماتی دختران در تهران، قانون کشف حجاب زنان را به طور آشکار آغاز نمود و خود به اتفاق همسر و دخترانش که بدون حجاب بودند در این جشن شرکت کرد. مأموران رضاخان در راستای اجرای این قانون، شب و روز در کوچهها و خیابانها گشت میزدند و هر جا زنِ باحجابی را مییافتند با خشونت با او برخورد نموده، چادرش را برمیداشتند و مردان را مجبور میکردند تا زنهایشان را سر برهنه به خیابانها و مجالس ببرند. با این همه، عده زیادی از زنان مسلمان، با به جان خریدن همه خطرات و تحقیرها، تا پایان حکومت رضاخان و پس از آن حاضر به ترک حجاب خود نشدند و با مقاومت، افتخار نسلهای آینده شدند.
رحلت ادیب محقق و فقیه فرزانه آیت اللَّه "میرزا علی آقا شیرازی" (1334 ش)
عالم ربانی و عارف بزرگوار، آیتاللَّه میرزا علی آقا شیرازی در حدود سال 1255 ش (1294 ق) در نجف اشرف به دنیا آمد. او پس از درگذشت پدر، در 22 سالگی راهی اصفهان شد و از محضر درس استادان نامداری همچون سید محمد باقر درچهای در فقه و آخوند ملامحمد کاشانی و جهانگیر خان قشقایی در علوم حکمت و فلسفه استفادههای وافر بُرد. میرزا علی آقا همچنین به دلیل علاقه به طب، به فراگیری این علم روی آورد و در آن تبحر یافت. ایشان سپس به شوق علماندوزی بیشتر به نجف اشرف شتافت و از درس عالمانی همچون شیخ الشریعه اصفهانی، علامه محمد کاظم یزدی و ملامحمد کاظم آخوند خراسانی استفادههای شایانی برد. میرزا علیآقا شیرازی از آن پس به اصفهان بازگشت و مدتی به امور بازرگانی پرداخت تا اینکه با همفکری شهید سید حسن مدرس، به تدریس نهج البلاغه روی آورد و جان شیفتگان را با دُرهای تابناک این کتاب مقدس سیراب میساخت. افکار میرزا در علوم متداول آن زمان تحول آفرید. وی مبنای درس اخلاق و جلسات وعظ خویش را بر محور نهجالبلاغه قرار داد و گروه کثیری از شهرهای مختلف در محضرش گرد آمدند. در این مسیر شاگردانی پرورش یافتند که: شهید مرتضی مطهری، حاج آقا رحیم ارباب، سید جلال الدین همایی، احمد فیاض، علی مشکوة، سید روحاللَّه خاتمی، شیخ عبدالکریم ملکان، شیخ جواد جبل عاملی و حسین عمادزاده و علی شیخ الاسلام و... از آن جملهاند. میرزا علی آقا شیرازی به موازات تدریس، از کاوش در منابع قرآنی، رِوایی و نیز آثار گذشتگان غافل نبود و به احیا و چاپ کتبی همچون تفسیر تبیان شیخ طوسی، زادُالمعاد علامه مجلسی و من لایحضُرُهُ الطَّبیب زکریای رازی اهتمام ورزید. سرانجام این استاد فرهیخته در 17 دی ماه 1334ش در 79 سالگی رحلت کرد و در قبرستان شیخانِ قم دفن شد.
اعلام موضع امام خمینی نسبت به سالگرد کشف حجاب (1341 ش)
به دنبال شکست مفتضحانه دولت در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در آذر 1341، رژیم یک بار دیگر قدرت خود را در مصاف با روحانیت آزمود و با استفاده از مناسبت 17 دی 1341، میخواست از زنان بیحجاب برای رژه خیابانی و تظاهرات که به صورت غیرمستقیم علیه اسلام و روحانیت تمام میشد، بهره برداری نماید. حضرت امام خمینی(ره) که با هوشیاری کامل مراقب اوضاع بودند، پس از اطلاع از ماجرا بیدرنگ طی پیامی به دولت هشدار داد که در صورت وقوع چنین حادثهای، علمای اسلام متقابلاً همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهرشاد، عزای ملی اعلام نمایند. ایشان همچنین در این پیام عنوان کردند از عموم ملت خواهند خواست که دست به تظاهرات بزنند و نسبت به عاملین آن ابراز تنفر و انزجار کنند. تهدید رهبر نهضت که عقبنشینی رژیم را به دنبال داشت، یکبار دیگر موج وسیعی از امید و پیروزی و معرفت به رهبر را در دلهای مردمِ به ستوه آمده به وجود آورد و نهضت را به پیروزی دوم خود رساند.
درگذشت مشکوک جهان پهلوان "غلامرضا تختی"(1346ش)
جهان پهلوان غلامرضا تختی در شهریور 1309 ش در یکی از محلات جنوبی تهران و در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. وی از کودکی به ورزش روی آورد و ورزش را فقط برای سلامتی و تندرستی بدن میخواست. او در عین حال به نجاری مشغول بود تا این که در بیست سالگی در اولین مسابقات قهرمانی کشتی کشوری شرکت کرد. از آن پس شهره عام و خاص گردید و در میدانهای جهانی مدالآور شد. تختی سرشار از پاکی و صداقت بود و دلی بیباک و جسور داشت. او دارای قلبی رئوف و مالامال از عشق مردم بود و در زندگی خود، بیش از قهرمانی به انسان زیستن و از خودگذشتگی میاندیشید. تختی با وجود قهرمانی در میادین بینالمللی کشتی، هیچ گاه فروتنی و تواضع خود را در برابر مردم از دست نداد. وی در دوران قهرمانی خود، 9 مدال طلا و نقره جهانی و بازیهای المپیک را کسب کرد و از جمله ورزشکاران ایرانی است که بیشترین مدالهای طلا و نقره را در بازیهای مهم بینالمللی، به ارمغان آوردهاند. جهان پهلوان تختی از مریدان آیتاللَّه سیدمحمود طالقانی به شمار میرفت و در ملی شدن صنعت نفت حضوری فعال داشت. وی همچنین در جمعآوری کمکهای مردمی به زلزلهزدگان بویینزهرا در شهریور 1341، نقش مهمی ایفا کرد به طوری که حساسیت رژیم را دربرداشت. رژیم که کمابیش از فعالیتهای سیاسی تختی آگاهی پیدا کرده بود، برای به سلطه کشیدن او، ریاست فدراسیون کشتی کشور را به او پیشنهاد نمود؛ ولی او این پیشنهاد و حتی پیشنهاد برای به دست گرفتن شهرداری تهران یا نمایندگی مجلس را نیز رد کرد. در نهایت، رژیم سفاک پهلوی چون هیچ راهی برای نفوذ به تختی نیافته بود و همچنین محبوبیت روزافزون تختی در میان مردم و مخالفت وی با رژیم وابسته شاه، طاغوتیان را خشمگین کرده بود، سرانجام باعث شد تا عوامل رژیم پهلوی در توطئهای مشکوک، وی را در هفدهم دی ماه 1346 در 37 سالگی به قتل برسانند. هرچند که در آن زمان، مرگ تختی را، خودکشی عنوان کردند، ولی این توطئه رژیم با آگاهی یافتن مردم از اصل ماجرا، نقش بر آب گردید. پیکر جهان پهلوان تختی با حضور خیل دوستداران و مشتاقان، در شهر ری به خاک سپرده شد.
درج مقاله توهین آمیز نسبت به "امام خمینی"(ره) در روزنامه اطلاعات توسط ساواک (1356ش)
رژیم پهلوی که با ترفندهای گوناگون از قبیل زندان و تبعید نتوانسته بود از نفوذ امام خمینی(ره) رهبر روحانی انقلاب مردمی ایران جلوگیری کند، با اقدامی ناپسند و ضد دینی، در هفدهم دی ماه 1356 مقالهای توهینآمیز علیه حضرت امام با نام جعلی رشیدی مطلق درج نمود. نویسنده اجیر ساواک در این مقاله با وقاحت کامل سعی کرده بود با اهانت به امام، به زعم خود شخصیت رهبر نهضت را بشکند و امام را به طرفداری از مالکین و شهرتطلبی و عامل استعمار بودن متهم نماید. چاپ این مقاله که در آن، حضرت امام را سرسپرده شوروی و کمونیست معرفی کرده بود، با عکسالعمل شدید مردم و قیام خونین 19 دی مردم قم مواجه گردید. انتشار این مقاله، در سراسر ایران با عکسالعمل تند و خشم و نفرت عمومی مواجه گردید و بلافاصله، درسها و جماعتها در حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض تعطیل شد. به تعبیری دیگر واکنش مردم نسبت به این عمل ساواک به منزله آغاز قیام اصلی مردمی در براندازی رژیم پوسیده پهلوی بود.
رحلت فقیه بزرگوار آیت اللَّه "احمدعلی احمدی شاهرودی" (1375ش)
آیتاللَّه شیخ احمدعلی احمدی شاهرودی در سال 1305ش (1346ق) در اطراف شاهرود به دنیا آمد. وی در ابتدا برای تحصیل راهی مشهد مقدس شد و از محضر اساتیدی همچون ادیب نیشابوری دوم، شیخ هاشم قزوینی، شیخ مجتبی قزوینی، میرزاکاظم محقق دامغانی و میرزا احمد مدرسی یزدی بهرهمند گردید. آیتاللَّه احمدی شاهرودی سپس به حوزه علمیه قم عزیمت نمود و در آنجا نیز در حلقه درس حضرات آیات: سیدحسین بروجردی، سید محمدتقی خوانساری، سیدمحمد حجت کوه کمرهای، سیدصدرالدین صدر و حضرت امام خمینی(ره) جای گرفت. ایشان در این میان مدتی از طرف آیتاللَّه بروجردی، برای تبلیغ دین و مبارزه با فرقه ضاله بهائیت راهی شهرهایی در استان اصفهان، فارس و چهارمحال و بختیاری گردید و در این راه خدمت نمود. آیتاللَّه احمدی شاهرودی از آن پس برای طی مدارج عالی علمی رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف گردید و از محضر آیات عظام: سید عبدالهادی شیرازی، سیدمحسن حکیم و سیدابوالقاسم خویی بهرهها برد. ایشان پس از اخذ اجتهاد، مقیم حوزه علمیه قم گردید و به تدریس و تالیف پرداخت. این عالم ربانی در طول جنگ تحمیلی، علیرغم کهولت سن، ماهها در جبهههای جهاد دفاعی با رزمندگان اسلام همراه بود و حضوری روحیهبخش داشت. از این پژوهشگر معارف اسلامی آثار متعددی بر جای مانده که تقلید الاَعلَم، سیری در عقاید، به سوی خدا بروید و جنگ خیبر از آن جملهاند. آیتاللَّه احمدی شاهرودی سرانجام در هفدهم دی ماه 1375ش برابر با 25 شعبان 1417ق در هفتاد سالگی در مکه و در جوار بیتاللَّه الحرام درگذشت و به موالیان طاهرینش پیوست.
شهادت شهید محمد رستمی رهورد (1359ش)
شهید محمد رستمی رهورد در سال 1325ش در روستای رهورد از توابع قوچان چشم به جهان هستی گشود. نوزاد درشتاندامی که وقتی در آغوش مادرش شیر میخورد، شاید کسی تصورش را هم نمیکرد که او روزی یکی از مردان بزرگ این سرزمین خواهد شد. بزرگمردی که در گذرگاههای حساس کشور افتخار آفرید و سرافرازی را برای مردمش به ارمغان آورد. روزهای زندگی برای آن نوزاد شروع شده بود. روزها از پی هم میگذشتند و هفتهها و ماهها و سالها. محمد آرامآرام بزرگ میشد و شیرینزبانی و بازیگوشیهایش شور زندگی را به خانه میآورد. شادی پدر و مادر و آغوش گرم پرمهرشان همه دنیای او در این روزها و سالها بود. اما دوران کودکی و بازیگوشی در دل روستای کوچکشان خیلی طول نکشید. سفر ابدی مادرش به آسمانها، دل کوچک او را زود با غم تنهایی آشنا کرد. غمی که او را زودتر از دیگر دوستان همسن و سالش با سختیهای زندگی روبهرو کرد و باعث شد پا به دنیای بزرگترها بگذارد. دوران درس و مدرسه از راه رسید و او با دنیای دیگری آشنا شد؛ دنیای کتاب و نوشتن. اولین کلمات را در کلاس کوچک و تاریک روستایشان خواند و نوشت. شبها که پدرش «قربان»، خسته و کوفته از سر زمین بازمیگشت، او روی دفتر و کتابش خم شده بود و درس میخواند. زمزمه شیرین کلمات کتاب و نقش آنها با مداد سیاهش روی سفیدی کاغذ دفتر: بابا آب داد. سالهای نوجوانی، سالهای کار در کنار پدر بود. درس و بازی در کنار دوستانش که جای خود را داشت، به کشتی چوخه هم که بزرگترها میگرفتند، علاقه نشان میداد و هر از گاهی با دوستی دست و پنجه نرم میکرد. خوشبنیه بودن و اندام چغرش کمکحال او بود تا اغلب، پیروز زورآزماییها باشد. بالاخره دوره ابتدایی به آخر رسید و توانست با نمرههای خوب و قبولی، بار دیگر پدرش را شاد کند. اما این پایان درس خواندن او هم بود. در همان ایام پدرش تصمیم گرفت به «مشهد» مهاجرت کنند و او در کنار پدر راهی شد. «مشهد» خیلی بزرگتر از روستایشان بود و پر از چیزهایی که او را به هیجان میآورد. حرم امام رضا (ع) مرکز همه آنها بود. گنبد و گلدستهها، حیاطهای بزرگ، کبوترها، سقاخانه طلا، بوی عطر و عود، همه و همه «محمد» را به دنیای دیگری میبرد؛ دنیایی پر از مهر و صفا، پر از شادی و محبت. روزگار چرخی دیگر زد و پدرش را هم به آن سوی آسمانها برد؛ در کنار مادرش. «محمد» تنهاتر از قبل شده بود. خودش بود و خودش و خدایی که همیشه او را در کنار خود احساس میکرد. همانطور که پدرش میگفت: اگر من هم نباشم، خدا همیشه با توست و مواظبت است. بعد از پدر، بیش از پیش کار میکرد و روزگار گذراند. کشتی چوخه هم بهترین سرگرمیاش بود. جدیتر آن را دنبال میکرد. فن میزد و فن میخورد. جثه توپرش او را حریفی قدر نشان میداد. در این سالها به سربازی رفت. پس از بازگشت، دیگر برای خودش جوانی از آب و گل درآمده بود. جوانی که هم جسمی قوی داشت و هم روحی بلندنظر و محکم و باایمان. با این سرمایه شخصی وارد فعالیتهای اجتماعی شد. برای نماز به مسجد امام حسین (ع) میرفت. آنجا به خادمی نیاز داشتند. خادمی آن مسجد را پذیرفت و به نمازگزاران خدمت میکرد. از طرف دیگر، از آنجا که درد یتیمی و نداری را از نزدیک لمس کرده بود و با آن آشنا بود، تلاش کرد در حد امکان به محرومین و نیازمندان کمک و قدری از مشکلات آنها کم کند. کار در هیئتهای عزاداری و جنب و جوشی که از خود نشان میداد، کمکم او را به مرکزیتی در این زمینه تبدیل کرد و شد یک هیأتگردان فعال. مجموعه این فعالیتها او را با افراد مذهبی و انقلابی آشنا کرد؛ بهگونهایکه از افراد مؤثر و قابل اعتماد انقلابیون شد. در همین سالها ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد. پسری که نامش را «حسن» گذاشت. با شروع انقلاب، در خانه بند نبود. هر روز تظاهرات، هر روز پای سخنرانی و هر روز پخش اعلامیه و نوارهای امام (ره). انقلاب بیشتر اوج گرفت و کار محمد بیشتر شد. او با استفاده از تجارب گذشته خود و ارتباطی که داشت، نیروهای مردمی را جمع و سازماندهی کرد. او پلی بود میان بزرگان انقلاب و مردم کوچه و بازار. در همین زمانها بود که بهخاطر شخصیت پرهیبت و روحیه پدرانهای که داشت، از طرف بعضی از دوستان نزدیکش، به رسم خراسانیها «بابا» نامیده شد. بعدها دیگر این لقب از اسم او جدا نشد. او برای همه کسانی که او را میشناختند، بابامحمد یا بابارستمی بود. شاه رفت، امام (ره) آمد و کلانتریها و پادگانهای نظامی یکی پس از دیگری توسط مردم خلع سلاح شدند. جای شهدا خالی بود. نهال نوپای انقلاب نیاز به حفاظت و نظم داشت. کمیتههای انقلاب شکل گرفتند و محمد از فعالان آنها شد. پس از مدتی نیاز به نیروی منسجمتر، قویتر و خالصتر احساس شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و محمد از پایهگذاران این نیرو در استان «خراسان» بود. انقلاب مشکلات و دردسرهای خود را داشت. هر روز گروهی در گوشهای سر بر میداشتند: «گنبد»، «کردستان»، «سیستان»، «خوزستان» و.... هر روز شاهد آشوب و جنگ مسلحانه از طرف این گروهها بود. اما مردم راضی نمیشدند انقلاب و کشورشان به این شکل پارهپاره شود. «محمد» از این افراد بود و نیروهای «خراسان» را برای مقابله با آنان سازماندهی و آماده میکرد. با دستور امام (ره) برای سرکوبی ضد انقلاب، او و نیروهایش جزو اولین کسانی بودند که راهی این میدان شدند. «گنبد» اولین جا بود و به استان «خراسان» نزدیک. «محمد» بهعنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در «مشهد»، بههمراه نیروهایش وارد این شهر شد. شهر درگیر بود اما او توانست با خوشفکری نظامی و جلب اعتماد مردم خیلی زود نیروهای ضد انقلاب را تار و مار و شهر را پاکسازی کند. هنوز نفس راحتی از آن ماجرا نکشیده بودند که دستور رسید برای مقابله با گروهکهای مزدور راهی شوند. چند شهر «کردستان» کاملاً در اشغال ضد انقلاب بود و بقیه هم ناامن. در چنین شرایطی و درحالیکه حتی وسیلهای مناسب و سریع برای حمل و نقل نیروها در اختیار محمد نبود، او توانست با حداقل امکانات و تدارکات نیروهای خود را به «سنندج» برساند. در آنجا «محمد» تواناییهای خود را بیشتر نشان داد. او با زیرکی و پشتکار در سختیها و مصیبتها نیروهایش را هدایت کرد و آنها را تا دل دشمن و جاهایی که آنها خیال تکتازی کامل داشتند، برد. «سقز»، «بانه» و چند شهر دیگر محل درگیری سخت و بیامان آنها با ضد انقلابیون بود. در همین دوران بود که «محمد» با دکتر «مصطفی چمران» از نزدیک آشنا شد و بارها در کنار او با دشمن جنگید. «کردستان» هنوز کاملاً آرام نشده بود که در 31 شهریورماه 1359ش «صدام» به «ایران» حمله کرد. شهرهای مرزی یکی پس از دیگری اشغال و مردم بیدفاع به خاک و خون کشیده شدند. اخبار نگرانکننده بود. تمامی فرودگاههای کشور در روز اول جنگ توسط هواپیماهای دشمن بمباران شدند. «نفتشهر»، «مهران» و بعد از مدتی «خرمشهر» و بسیاری جاهای دیگر به اشغال دشمن درآمدند. «آبادان» در محاصره و «اهواز» زیر آتش توپها و خمپارههای آنها قرار داشت. وضعیت در بقیه جاها هم چندان بهتر نبود. او نیروهایش را به «اهواز» رساند و آنها را برای مقابله با دشمن آماده کرد. «محمد» در این زمان مانند بسیاری از فرماندهان دیگر سپاه از نیروهایش میخواست سلاح و مهمات را از نیروهای دشمن به غنیمت بگیرند و به این ترتیب خودشان را تقویت کنند. نیروهای بعثی سوسنگر را هم تقریباً تصرف کردند. اما نیروهای ایرانی در مقابل، دست به عملیات تهاجمی زدند. «محمد» و نیروهایش در این عملیات نقش مهم و جدی داشتند. آنها در کنار نیروهای دکتر «چمران» در ستاد جنگهای نامنظم و دیگر نیروهای مردمی، سپاه و ارتش در یک عملیات هماهنگ توانستند نیروهای دشمن را به عقبنشینی وادار کنند و شهر را بازپس بگیرند. به این ترتیب، نیروهای ایرانی اولین عملیات آزادسازی خاک خود را با موفقیت به انجام رساندند. آن روزها محمد حال و هوای دیگری داشت. از یک سو از موفقیتهای نیروهای خودی خوشحال بود و از سوی دیگر خود را برای سفر ابدیاش آماده میکرد. او شهادت بسیاری از نیروهایش را دیده و پیوستن به آنها آرزویش بود. اما گویی خود را کشته میدان جنگ نمیدید. انگار به او الهام شده بود که شهادتش رنگ دیگری خواهد داشت. عاقبت نیز این پیشبینی او به واقعیت پیوست و در تاریخ هفدهم دیماه سال 1359 هجری شمسی یعنی حدود چهار ماه و نیم پس از شروع جنگ تحمیلی، به دیدار حق شتافت. او بههنگام مأموریت، در یک تصادف در سن سی و چهار سالگی در جاده سبزوار به شهادت رسید. مزار این یار باوفای امام در جایی است که همیشه آرزویش را داشت. حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) چون پدری مهربان برای همیشه او را در آغوش گرفته است.
رحلت آیت الله شاه آبادی ، از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم (1390ش)
توضیح: این نوشتار به قلم حضرت آیة الله العظمی شاه آبادی در سالیان گذشته تحریر شده است. در سال هزار و سیصد و پنج هجری شمسی در تهران، در خانواده علم و فضیلت در ظل عنایت مرحوم آیة الله العظمی الحاج شیخ محمدعلی شاه آبادی متولد شدم. پس از مدت کوتاهی مرحوم والد به شهر خون و قیام قم مهاجرت نمودند و قریب به هفت سال در آنجا مشغول تعلیم و تربیت خواص و تدریس علوم معقول و منقول و پرورش شاگردانی چون آیة الله العظمی الحاج آقا روح الله خمینی مدظله و سایر آیات چون حضرت آیت الله العظمی آقای الحاج سید کاظم شریعت مداری مدظله العالی و غیره شدند و سپس به جهاتی مجدداً به تهران مراجعت نمودند. در این هنگام تقریبا سنه 1314 هجری شمسی بود که وارد دبستان شدم و تا سال هزار و سیصد و بیست (1320) هجری شمسی مشغول تعلم در دبیرستان تدین کلاس هشتم بودم. شهریور همان سال بود که طاغوت کبیر (رضا شاه) از سلطنت خلع گردید و طاغوت صغیر (محمدرضا شاه) به جای آن نشست، وارد حوزه مقدسه علم دین شدم و دروس ابتدائی و صرف و نحو و منطق و شرح لمعه و معالم و قوانین را خدمت اساتیدی چون آیة الله الحاج سید حسین احمدی علون آبادی قدّس سره، داماد مرحوم والد و آیة الله الحاج شیخ محمدعلی لواسانی قدّس روحه و دروس سطح عالی از رسائل و مکاسب و کفایة را خدمت اساتیدی چون آیة الله الحاج سید عباس زواره قدّس سره و آیة الله الحاج شیخ محمدتقی آملی و دروس معقول و عرفان را خدمت والد ماجد مرحوم آیة الله العظمی الحاج شیخ محمدعلی شاه آبادی قدّس سره و آیة الله العظمی الحاج شیخ مهدی مازندرانی قدّس روحه، تعلم نمودم و سپس چون والد ماجد برحمت واسعه الهی نائل گشت و در لقاء الله قرار گرفت به شهر خون و قیام قم مهاجرت نمودم. دروس خارج فقه و اصول را خدمت آیة الله العظمی الحاج آقا حسین بروجردی قدّس سره (12 سال) و آیة الله العظمی الحاج شیخ محمدعلی اراکی مدظله (12سال) و آیة الله العظمی آقای سید محمدرضا گلپایگانی مدظله (1 سال) و آیة الله العظمی آقای شریعتمداری مدظله (3 سال) و آیة الله العظمی محقق داماد قدّس سره (1 سال) و آیة الله العظمی آقای الحاج آقا روح الله خمینی مدظله (2 سال) تفقه نمودم و در اثناء تعلم به تعلیم و تدریس معقول و منقول مشغول شدم. خداوند توفیق عنایت فرمود کتاب رشحات البحار تالیف مرحوم والد ماجد آیت الله العظمی شاه آبادی را با ترجمه شرح و پاورقی فارسی در ابتدای پیروزی انقلاب به زیور طبع درآوردم. امید است آثار و ثواب ملکوتی و جبروتی آن جهت مؤلف و شارح ثابت و محفوظ در پیشگاه حضرت ربوبیت باشد. قبل از سال 1340 مشغول تدریس خارج فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق شدم و فعلاً در حدود سی و پنج سال است که اشتغال مداوم در امور فوق الذکر را دارم و با توفیق و عنایات خاصه حضرت احدیت و در ظل توجهات حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف، کتاب توحید و نبوّت و امامت و معاد و رجعت و سماع را با دو زبان عربی و فارسی نگاشتم و همچنین کتاب اخلاق منزل یقظه و توبة و انابة و محاسبة و تفکر و تذکر و اعتصام را با دو زبان عربی و فارسی به قلم تحریر در آوردم که مجموعا بیست و شش کتاب آماده برای چاپ می باشد. ولی سعی در این است که از ثلث اموال مسلمین که برای امور خیریه است به زیور چاپ مطبوع گردد و از وجوه امام علیه السلام و سهم سادات و زکوة نباشد و تعلیقه ای بر عروة الوثقی و وسیله و رسالة توضیح المسائل مرحوم آیة الله العظمی آقای بروجردی نگاشتم تا به وظائف شرعی خود عمل نمایم. علاوه بر این ها تعلیقه ای بر اسفار مرحوم صدرالمتألهین قدّس سره و تعلیقه ای بر کتاب مصباح الانس مفتاح الغیب به قلم تحریر در آوردم و نیز تعلیقه ای بر کتاب شفاء ابوعلی سینا قدّس سره نگاشتم و نیز تعلیقه ای بر کتاب مکاسب مرحوم آیة الله العظمی الشیخ مرتضی انصاری قدّس سره و نیز تعلیقه ای بر کتاب کفآیة مرحوم آیة الله العظمی آخوند خراسانی قدّس سره و تعلیقه ای بر کتاب مرحوم العلامة آیة الله الاصفهانی قدّس سره، فقهاً و اصولاً نگاشتم و رساله ای در موضوع قمار و رساله ای در شرائط متعاقدین به قلم تحریر در آوردم.
رحلت آیت اللَّه "شیخ محمد باقر آقانجفی اصفهانی" عالم بزرگ مردمی (1301 ق)
شیخ محمدباقر آقانجفی اصفهانی در سال 1234 ق متولد شد و پس از تحصیل در رشتههای مختلف علوم دینی در اصفهان برای تکمیل تحصیلات به نجف رفت. آقا نجفی پس از بازگشت از نجف، در اصفهان ساکن شد و به تعلیم و تربیت شاگردان و نگارش کتاب پرداخت. وی دارای نفوذ فراوان اجتماعی بود. به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود الهی اهمیّت زیادی میداد و با منحرفان مقابله میکرد. به همین دلیل، آقانجفی در میان مردم از محبوبیت بسیار برخوردار بود. لَبُّ الفقه و لُبُّ الاصول از کتابهای ایشان است.
تشکیل دولت موقت در کرمانشاه "اعضای کمیته مهاجرت" (1334 ق)
کمیتهی دفاع ملی در قم از سران دموکرات مانند سلیمان میرزا، میرزا سلیمان خان میکده، میرزا محمدعلی خان کلوپ، وحید الملک و عدهی دیگری تشکیل شد که با مأمور دولت آلمان به نام شونمان همکاری میکرد. اعضای این کمیته با حملهی قوای روس به قم، از آنجا بیرون رفته و عدهی زیادی از مجاهدین نیز با آنان همراه شدند. این گروه که افرادی مانند سیدحسن مدرس و علی اکبر دهخدا نیز در آن شرکت داشتند به اصفهان و سپس به سوی کرمانشاه رفتند. در آن شهر نظام السلطنهی مافی نیز به آنان پیوست و یک دولت ملی به ریاست نظام السلطنه تشکیل شد و مدرس نیز وزیر عدلیهی این دولت گردید. سرانجام نیروهای روسیهی تزاری در خانقین عراق، نیروهای دولت ملی را شکست دادند.
تشکیل کشور رومانی در اروپای شرقی (1861م)
سرزمین رومانی در اروپای شرقی، در طول قرنها، صحنه تاخت و تاز اقوام مختلف از رومیان و بلغاریها و مجارها تا مغولها و عثمانیها بوده و از قرن پانزده میلاد به بعد، بخشی از قلمرو امپراتوری عثمانی به شمار میرفت. تا اینکه در نیمه دوم قرن نوزدهم از سلطه عثمانی رهایى یافت و درصدد حکومتی واحد برآمد. در نهایت طرح ایجاد کشور رومانی در روز سیزدهم دسامبر 1859م با اتحاد دو شهر کوچک به نام مولداوی و والاشی پایه گذاری شد و پس از دو سال، ایالات و شهرهای دیگری نیز به این اتحادیه ملحق شدند و بدین ترتیب در روز ششم ژانویه 1861م، کشور رومانی تشکیل شد. رومانی با 237/500 کیلومتر مربع مساحت در اروپای شرقی و در ساحل شمال غربی دریای سیاه قرار دارد. کشور رومانی در نهایت در 13 ژوئیه 1878م استقلال یافت.
غسل تعمید "حضرت عیسی(ع)"
تعمید یکی از "هفت آیین مقدس" است که کلیساها و مسیحیان آن را برگزار میکنند. این عمل از قواعد مقدس دینی بود که قبل از حضرت مسیح(ع) رواج داشت و توسط حضرت عیسی(ع) جزء فرایض قرار داده شد. تعمید عبارت است از یک نوع شستشوی خاص که بر حسب نوشته قاموس کتاب مقدس، از وظایف کلیساست که باید در مورد پیروان خود انجام دهد؛ ولی، چگونگی این عمل از نظر کاتولیکها و پروتستانها متفاوت است. پروتستانها، آن را وسیله توفیق و سبب وقف در راه خدمت به خدا میدانند، اما کاتولیکها معتقدند که این شستشو، گناه موروثی را از انسان پاک میکند و شیطان را از وی دور میسازد و اگر طفلی بدون تعمید از دنیا برود روح شیطان در وجود او باقی میماند. تعمید برای اموات نیز مسئلهای است که به اعتقاد برخی مسیحیان انجام میشود و گاهی فردی زنده به جای مردهای تعمید داده نشده، تعمید داده میشود.
تولد "ژاندارْکْ" یکی از شخصیت های نامدار فرانسه (1412م)
ژاندْارکْ یا دوشیزه اورلئانی، قهرمان ملی فرانسه در 6 ژانویه 1412م در فرانسه به دنیا آمد. وی را زنی دیندار، متقی و اهل مکاشفه و مراقبه و مدعی نوعی الهام خواندهاند. ژاندارک ادعا میکرد الهاماتی غیبی به او میرسد که وی را به قیام برای نجات فرانسه از سلطه انگلیس میخوانند. از این رو پس از زحمت فراوان، به فرماندهی عدهای از نیروهای فرانسوی رسید و در نبردهای متعدد، قوای انگلیسی را شکست داد. در نهایت در یکی از جنگها بر اثر جراحتی که برداشت به دست دشمن افتاد و او را محاکمه کردند. ژاندارک باکمال سادگی و شجاعت و جسارت از خود دفاع کرد. سرانجام دادگاه قرون وسطایی تفتیش عقاید او را تکفیر و به الحاد و ارتداد و فساد عقیده متهم و به زنده سوختن محکوم ساخت. ژاندارک را در 30 مه 1431م در 19 سالگی زنده زنده سوزاندند. این زن مبارز، پس از سالها و قرنها، هنوز هم قهرمان ملی و یکی از اسطورههای فرانسه به شمار میرود.
آغاز سفر "فرناندو ماژلان" دریانورد مشهور پرتغالی به دور دنیا (1520م)
فرناندو ماژلان در سال 1470م در پرتغال به دنیا آمد و از جوانی به دریانوردی روی آورد. وی به منظور پیدا کردن راههای دریایى، در اقیانوسها گردش میکرد و در یکی از این سفرها بود که تنگه معروفی را در جنوب قاره امریکای جنوبی کشف کرد که به نام او معروف شد. وی در 6 ژانویه سال 1520م با سه کشتی سفر خود را آغاز کرد و راه اقیانوس کبیر را در پیش گرفت. این کشتیها به فرماندهی ماژلان به مدت سه ماه و نیم در اقیانوس پیش رفتند و علیرغم اتمام غذا و تحمل سختیهای بسیار، در ششم اوت 1521م به یکی از جزایر فیلیپین رسیدند. در آنجا، ماژلان به دلیل دخالت در اختلاف بومیهای این جزیره کشته شد، ولی کشتیهای دیگر به راه خود ادامه دادند. این سفرها هرچند باعث کشف مناطق ناشناخته دنیا میشد، ولی زمینهای برای غارت و استعمار این مناطق را برای دولتهای متبوعِ کاشفان فراهم میآورد که گاه صدها سال بر آن حکمرانی میکردند.
تولد "الکساندْرْ دوما" "پسر" نویسنده برجسته فرانسوی (1824م)
الکساندر دومای پسر فرزند الکساندر دومای پدر در ششم ژانویه 1824م در پاریس به دنیا آمد و دوران کودکی سخت و ملالآوری را گذراند. خاطرات و تاثّرات کودکی این نویسنده، راه و روش دوران بزرگسالی را برای او تعیین کرد و تردیدی نیست که این خاطرات، در طرز فکر و اشتغالات او در زندگی آیندهاش اثری قاطع و بزرگ بخشیده است. داستان زندگی الکساندر در واقع با آثارش مخلوط است. وی در ابتدا به نوشتن رمان پرداخت و سپس به نگارش نمایشنامه مشغول شد. در این زمان بود که کمدیها و درامهای متعددی نوشت و به شهرت فراوانی دست یافت. دوما وسعت تخیلات پدر را که او نیز نویسندهای برجسته بود، به ارث برد و متوالیاً نمایشنامههایى به سبک رئالیسم یا واقعبینی و حقیقتجویى خلق کرد. وی همه هنر نویسندگی خود را درباره بینش مستقیم جامعه به کار انداخت و در بیشتر آثار خود، آداب و رسوم جامعه و زمان خود را به تصویر کشانید. دوما پیوسته در اندیشه اصلاح اخلاق جامعه بود و با نگارش نمایشنامههای کمدی، به عنوان ایجادکننده عمده "کمدی آداب" در دوره جدید مطرح شده است. وی در کتاب خود با نام مساله پول، جامعه سرمایهداری و عطش سیریناپذیر آن به پول را مطرح ساخته و عملکرد سرمایهداران را که برای رسیدن به پول بیشتر، همه چیز را زیر پا میگذارند، مورد توجه قرار داده است. او توانسته است چهره واقعی و حقیقی جامعه خود را با واقعبینی هرچه تمامتر به نمایش بگذارد و بر ضد برداشتهای شاعرانه غیرواقعی و خیال پردازانه قلم ر بزند. دوما در کمدیهایش، خود را مصلحِ بیپروای جامعه، دشمن بیعدالتیها و ریاکاریها معرفی میکند. قهرمانان نمایشنامههای او، همه جا سخنگوی صادقِ شخصِ وی به شمار میآیند و او در خلق صحنههای پرتحرک و گفت و شنودهای آمیخته با زیرکی و هوشیاری و فصاحت و بلاغت، استادی خاص نشان میدهد. اگرچه بسیاری از نمایشنامههای الکساندر دوما به سبب القای افکار گستاخانه و نو، بحثها و مشاجرههای شدید برانگیخت، با این حال وی پیوسته نمایشنامهنویس محبوب نیمه دوم قرن نوزدهم باقی ماند. از الکساندر دومای پسر آثار متعددی بر جای مانده که پدر مُسرف، تئاتر کامل، فرانسیون پرنسس و بغداد از آن جملهاند. وی در سال 1874م به عضویت آکادمی فرانسه درآمد. دومای پسر در حالی که در اواخر عمر پدر، از او مشهورتر شده بود، سرانجام در یازدهم دسامبر 1895م در 71 سالگی درگذشت.
تولد "زنوبه گرام" فیزیکدان برجسته بلژیکی و مخترع دینام (1826م)
زنوبه تئوفیل گرام، مخترع و فیزیکدان بلژیکی در ششم ژانویه 1826م متولد شد و پس از پایانِ تحصیلات خود به تحقیقات فنی پیرامون ساختن یک مرکز تولید جریان دائم برق روی آورد. وی از 19 سالگی به کار تحقیق در رشته فیزیک مشغول شد. نتیجه تحقیقات گرام، اختراع دینام بود که به وسیله آن میتوان جریانهای دائم یا متناوب برق را به نقاط دور دست انتقال داد و از آن بهرهبرداری کرد. وی در سال 1872م اجازه انحصار اختراع ماشین برق با جریان متناوب را دریافت نمود و در همان سال دینامِ خود را در معرض نمایش قرار داد و باعث ایجاد تحولاتی در صنعت گردید. زنوبه تئوفیل گرام سرانجام در 25 دسامبر 1901م در 75 سالگی درگذشت.
مرگ "تئودور روزولت" رئیس جمهور پیشین امریکا (1919م)
تئودور روزولت بیست و ششمین رئیس جمهور امریکا در 27 اکتبر 1857م به دنیا آمد. وی از جوانی وارد فعالیتهای سیاسی شد و با عضویت در حزب جمهوری خواه امریکا، به معاونت رئیسجمهور ایالات متحده دست یافت و با ترور رئیس جمهور وقت، در سال 1901م به ریاست جمهوری این کشور رسید. روزولت در اولین سال حکومتش، حضور نظامی امریکا در کوبا را که قبلاً به اشغال ایالات متحده درآمده بود تقویت کرد و این کشور را رسماً تحتالحمایهنمود. در این زمان بود که پایگاه عظیم دریایى امریکا در کوبا موسوم به گوانتانامو که از جمله پایگاههای بزرگ امریکا در محدوده دریای کارائیب در امریکای مرکزی محسوب میشود تأسیس شد و بعدها به عنوان یک زندان غیرقابل نفوذ و اسرارآمیز مورد استفاده قرار گرفت، به طوری که در طی دهههای بعد، امریکا مظنونان به حوادث تروریستی را بدون رعایت ضوابط بینالمللی به این مکان میآورد و با اعمال شدیدترین تدابیر امنیتی و شکنجههای دهشتناک، زندانیان را به اعتراف وادار میکرد. از جمله حوادث مهم دوران حکومت روزولت، جدا شدن پاناما از کلمبیا و آغاز عملیات احداث کانال پاناما بود. اکثر مورخان، جدا شدن پاناما از کلمبیا را ناشی از حمایت دولت تئودور روزولت از شورشهای مردم این سرزمین میدانند. اقدام دولت روزولت در حمایت آشکار از تجزیه طلبان پاناما و احداث اجباری کانال، چنان زشت و تجاوزکارانه جلوه کرده بود که در آن زمان مورد ملامت اکثر دولتهای جهان قرار گرفت. از اقدامات مهم روزولت، میانجیگری در جنگ دو ساله روسیه و ژاپن و پایان دادن به این جنگ بود که با این عمل، موفق به دریافت جایزه صلح نوبل هم شد. همچنین تخریب و انهدام کامل شهر سانفرانسیسکو در جریان زلزله بیسابقه این شهر از حوادث دیگر دوران حکومت روزولت است. جمله معروف "چوبدستی بزرگی بردار ولی به نرمی سخن بگوی"، از سخنان روزولت است که نشاندهنده خوی نفاق و ستیزهجویی اوست. روزولت دو دوره کامل یعنی تا سال 1909م بر امریکا حکومت کرد و سرانجام ده سال پس از آن در ششم ژانویه 1919م در 62 سالگی درگذشت.
مرگ "هیروهیتو" امپراتور پیشین ژاپن (1989م)
هیروهیتو امپراتور اسبق ژاپن در سال 1901 به دنیا آمد و در سال 1926م پس از مرگ پدرش، به امپراتوری ژاپن رسید. در سالهای اولیه امپراتوری هیتو، اقتصاد ژاپن رو به ضعف نهاد و نظامیان در کشور قدرت گرفتند. جنگ چین و ژاپن بر سر تصرف سرزمین منچوری در اثر همین وضعیت بود، هر چند بسیاری معتقدند که ضعف هیروهیتو در برابر نظامیان باعث این جنگها گردید. او در نطق تاریخی خود در سال 1945م و پس از بمباران هستهای شهرهای هیروشیما و ناکازاکی توسط امریکا شکست ژاپن را اعلام کرد. وی بعدها به عنوان پادشاه سمبلیک کشور، اشتغال سیاسی خاصی نداشت و به عنوان یک طبیعیدان برجسته به کارهای علمی مشغول بود. هیروهیتو طولانیترین دوره امپراتوری جهان در قرن بیستم را در ژاپن بر عهده داشت و آخرین رهبر دوران جنگ جهانی دوم بود. وی عملاً از 19 سپتامبر 1988 تا پایان عمرش در ششم ژانویه 1989م، به مدت 111 روز به دلیل ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستان بستری بود و در موقع مرگ، تنها هجده کیلوگرم وزن داشت. پس از مرگ هیروهیتو در 88 سالگی که 62 سال بر ژاپن پادشاهی کرده بود، پسرش اکی هیتو به عنوان امپراتور جدید ژاپن انتخاب شد.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم : انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.