افزایش فشار خارجی و استفاده از عوامل داخلی برای ایجاد تغییر اجتماعی
خبرگزاری تسنیم: رابرت اس. لیتواک، کارشناس برجسته مسائل ایران و کره شمالی، در مصاحبه با اندیشکده شورای روابط خارجی به تحلیل بحران کنونی کره و مسئله هستهای ایران میپردازد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم به نقل از اندیشکده شورای روابط خارجی، لیتواک، کارشناس برجسته مسائل ایران و کره شمالی، استفاده از سیاست اصلاح شده بازدارندگی جرج کنان را برای مقابله با پیشرفتهای هستهای ایران و بحران کنونی کره، کارآمد توصیف کرد. افزایش فشار خارجی و استفاده از عوامل داخلی برای ایجاد تغییر اجتماعی در ایران و از سرگیری مذاکرات شش جانبه برای عبور از بحران کره.
رابرت اس. لیتواک (Robert S. Litwak) یکی از کارشناسان برجسته مسائل ایران و کره شمالی بر این باور است که آمریکا به جای تلاش برای سرنگون کردن رژیمهای کره شمالی و ایران باید سیاست بازدارندگی را که برای اولین بار توسط جرج اف. کنان (George F. Kennan) در پایان جنگ جهانی دوم مطرح شد، به روز رسانی و اجرا کند. او معتقد است که «این نسخه واقعاً میتواند بهترین نتیجه ممکن را از میان مجموعهای از گزینههای بد بیرون بیاورد»، اما اضافه میکند که چنین رویکردی زمانی به چشم آمده است که کره شمالی تسلیحات هستهای خود را آزمایش کرده «و عقبگرد از این موضع در آیندهای نزدیک بعید به نظر میرسد» و عقبگرد ایران از پیگیری توانمندیهای هستهای «نیز بعید به نظر میرسد». لیتواک گمانه زنی میکند که یکی از راههای از میان بردن بحران کنونی کره شمالی از طریق چین ممکن خواهد شد که گفتگوهای شش جانبه را که آخرین بار در سال 2008 برگزار شد مجدداً از سر گیرد.
* در جدیدترین کتاب خود با عنوان «دولتهای متمرد» (Outlier States) شما تأکید دارید که بهترین راه برای مقابله با کره شمالی و ایران این است که «استراتژی بازدارندگی کنان تصحیح و به روزرسانی شود که این امر موضوع هستهای را از مسئله تغییر رژیم جدا خواهد کرد و تأکید را بر نیروهای داخلی میگذارد که میتوانند به عنوان عامل تغییر اجتماعی به کار گرفته شوند.» اجازه دهید بحث خود را با کره شمالی آغاز کنیم: آیا تا کنون چنین سیاستی را در مورد این کشور در پیش گرفتهایم؟
سیاست کنونی ما در قبال کره شمالی را میتوان ذیل عنوان بازدارندگی توصیف کرد. اما اجازه دهید فضای موضوع را آماده کنیم. دولت اوباما با لفظ «متمرد» از کره شمالی و ایران یاد میکند، که در واقع فاصله گرفتن از لفظ «دولت یاغی» است که جرج دبلیو بوش وضع کرد. «یاغی» اشاره به دولتی دارد که فراتر از دسترسی و ضرورتاً غیر قابل پیش بینی است که در نهاید منجر به مطرح شدن جنگ عراق گردید. در حالی که دولت اوباما کار خود را با عبارت «متمرد» به عنوان یک نقطه آغاز محاسبه شده به پیش برد و به ایران و کره شمالی اعلان کرد که طریقت مناسبی برای ایشان وجود دارد تا به جامعه بینالملل بپیوندند با این شرط که ضوابط بینالمللی را مراعات کنند. مشکل اصلی در مواجهه با ایران و کره شمالی این است که سیر زمانی تکامل برنامه هستهای و اجتماعی با یکدیگر هماهنگی ندارند. بنابراین سیاست بازدارندگی تصحیح شدهای را ارائه کردهام که برای مدیریت این تنش مناسب است، به ویژه از آنجا که کره شمالی اکنون تسلیحات هستهای خود را آزموده است و بازگشت زود هنگام به وضعیت پیشین بسیار بعید است. و در مورد ایران، که توانمندی خود را در فناوری گردش سوخت هستهای که دری است به سوی تولید تسلیحات هستهای نشان داده است، بازگشتی کامل از این توانمندیهای هستهای بعید به نظر میرسد. از این روی نسخهای اینچنینی میتواند بهترین نتیجه ممکن را از میان مجموعهای از گزینههای بد بیرون بکشد.
*حال به سراغ ایران میرویم: رئیس جمهور اوباما در یکی از سخنرانیهای خود در سال 2012 در آیپاک اعلان کرد که «هیچ سیاست بازدارندگی» در قبال ایران در پیش گرفته نمیشود. اسرائیل نمیخواهد ایرانی را در مقابل خود ببیند که ظرفیت تسلیحاتی هستهای را در خود ایجاد میکند، بنابراین آمریکا اعلام کرده است که اگر ایران به توانمندی تسلیحاتی هستهای نزدیک شود، در صورتی که راه حل مذاکراتی نیابد به ایران حمله میکند. آیا این طریقتی است که شما هم با آن موافقید؟
بله، فرمول مذکور این مسئله را پوشش میدهد و اختلاف جزئی میان موضع اسرائیلی و آمریکا را مشخص میکند. اما اظهارات رئیس جمهور اوباما و همچنین پرهیز گسترده از واژه «بازدارندگی» در گفتمان سیاست گذاری آمریکایی، این دلالت ذهنی منفی را به همراه دارد که چنین واژهای به تازگی وارد دستور کار سیاست گذاری آمریکا شده است. برای مثال در حال حاضر برخی گمان میکنند که بازدارندگی یعنی اینکه به ایران اجازه داده شود به تسلیحات هستهای دست پیدا کند و پس از آن ما با تسلیحات هستهای خود مانع استعمال آن توسط ایران شویم. در حالی که عکس این ماجرا صحیح است، کنان بازدارندگی را به مثابه یک استراتژی جامع میداند که نشان میدهد چگونه بازیگران خارجی میتوانند یک فرایند داخلی مربوط به تغییرات داخلی را تحت تأثیر قرار دهند. اگر در سال 2003، آمریکا فرایند ایجاد تغییری را آغاز کرد که از طریق اشغال نظامی عراق عملی میشد، این مدل ایجاد تغییر در مورد ایران غیر ممکن است. بنابراین شما باید به دنبال منابع تغییر داخلی بیشتری باشید (کاری که کنان در مورد اتحادیه جماهیر شوروی کرد)، و چالش پیشروی آمریکا در این باره این است که چگونه میتوانیم فرایند تصمیم سازی در داخل ایران را تغییر جهت داده تا از این طریق نیروهای تغییر بالقوه داخلی بتوانند وارد صحنه شده و تغییری مطلوب را در جامعه ایران ایجاد کنند.
* و شما چگونه چنین کاری را میسر میدانید؟
کنان از بالا بردن فشار خارجی سخن به میان آورده در حالی که تضادهای جامعه شوروی در طول زمان بالا میرود. یکی از مزایای تغییر بومی این است که بسیار اصیلتر و مشروعتر است اما مشکل اصلی در واشنگتن این است که نمیتوانیم اجازه دهیم برخی از تغییرات اجتماعی بینتیجه در ایران صورت گیرد آنهم در زمانی که ایران به سمت توانمندی تسلیحاتی هستهای در حال پیشروی است. اسرائیلیها، بنا به دلایلی قابل قبول، خواهان اقدام پیش دستانه هستند تا ایران را حتی از دست یافتن به ظرفیت تولید تسلیحات هستهای باز دارند، که بالتبع نیازمند اقدام نظامی است تا ایران را کاملاً از گزینه سلاح هستهای دور کند که توانمندی غنی سازی اورانیوم را با خود به همراه دارد. رئیس جمهور اوباما بر تسلیحاتی شدن تأکید دارد که بیشتر به پیشرفت تکنولوژیکی اشاره داشته و به سمت نقطهای حرکت میکند که احتمال اقدام نظامی را هر چه پررنگ تر میسازد.
*آیتالله (سید) علی خامنهای دائماً تأکید دارد که ایران تمایلی به تولید تسلیحات هستهای ندارد. گمان میکنم نگرانی اسرائیلیها از اظهارات محمود احمدی نژاد در آغاز دولت اول خود است که اعلان کرد خواهان محو شدن اسرائیل از روی نقشه جهان است. اگر ایرانیها با طرحی صلحطلبانهتر برای مواجهه با اسرائیل پیش بیایند، چه خواهد شد؟
با مطالعه تحلیلهای مهمی که در مورد ایران و غرب منتشر میشود به خوبی مشخص میگردد که رژیم ایران هر آنچه را که در خارج از مرزهای خود انجام داده و ارائه میکند، بهرمند از منبع پشتیبانی مشروعیت داخلی است و این امر در مورد بسیاری از مسائل صدق میکند از جمله مسائل میان ایران و اسرائیل.
ایران در زمان شاه روابط عمیق و جدی با اسرائیل داشت. اما سخن پراکنیها ایران تمایلات سیاست خارجی آن را زیر سؤال برد ـ که یکی از دوستان اسرائیلی من در این باره چنین میگوید: ایران یا میتواند بگوید «مرگ بر اسرائیل» یا تسلیحات هستهای تولید کند، اما نمیتواند بگوید «مرگ بر اسرائیل» و تسلیحات هستهای هم تولید کند. در مورد برنامه هستهای ایران چه میتوان گفت؟ برنامه ایران قطعی و پابرجا است اما برنامهای نیست که با سرعت هر چه تمام به سمت تولید تسلیحات هستهای برود.
در واقع تمایلات هستهای ایران به پیش از برقراری جمهوری اسلامی بازمیگردد. دلیل اینکه اقدامات ایران با حساسیت و نگرانی دنبال میشود، ماهیت رژیم آن است. اما جمهوری اسلامی با تهدید جدی و بالفعلی روبهرو نیست که آن را نیازمند پیشروی به سمت تسلیحاتی کردن برنامه خود در بازه زمانی کوتاهی کند. توانمندیهای کنونی ایران ـ یعنی زنده نگاه داشتن گزینه تولید تسلیحات هستهای در صورت تمایل اما عدم عبور از خط قرمز تسلیحاتی کردن ـ را شاید بتوان اهرم اسراتژیک این کشور خواند که به قدر کافی توان دارد به خارجیها اعلان کند که یک برگ برنده هستهای در اختیار دارد که میتواند آن را بازی کند اما چنین نخواهد کرد مگر اینکه اقدام مهلک آشکاری توسط جامعه بینالمللی علیه وی انجام شود یا جبههای مشابه در منطقه خلیج فارس برای ایجاد تعادل قدرت در منطقه، شکل گیرد.
*کتاب شما به محض روی کار آمدن کیم جونگ اون منتشر شد. شما چگونه تصویری از او ارائه میکنید؟ چرا رژیم او تقریباً هر روز تهدیداتی جنگ طلبانه مطرح میکند؟
تاریخ بلند بالایی نه تنها از این قبیل رفتارهای کره شمالی میتوان ذکر کرد، بلکه اقدامات پیش دستانهای را که به زمان حمله به خانه آبی کره جنوبی در سال 1968 بازمیگردد، اقدام تروریستی که شماری از اعضای کابینه کره جنوبی را در دهه 80 به قتل رساند و فعالیتهای تحریک کننده مرزی و آزمایش موشک و تسلیحات هستهای را میتوان به این پیشینه اضافه کرد.
بنابراین میتوان تاریخی جامع از اقدامات تحریک کننده کره شمالی نگاشت. اجازه دهید این موضوع مهم را مد نظر قرار دهیم. درآمد ناخالص ملی کره شمالی تقریباً 40 میلیارد دلار تخمین زده میشود ـ البته با توجه به ماهیت اقتصادی کره شمالی به دشواری میتوان این رقم را تأیید کرد ـ که در برابر 50 ترلیون دلار در آمریکا قرار میگیرد؛ سوای از این رقم در ژاپن و کره جنوبی. کره شمالی ضرورتاً یک دولت ناکام بوده که مسلح به تسلیحات هستهای است و همین امر است که نگرانیهای ما را برانگیخته و اینکه این کشور همچنان میتواند این برگ برنده را بازی کند.
در گذشته کره شمالی از این کارت به عنوان بخشی از یک استراتژی مذاکراتی بهره میبرد تا دنیای خارج را وادار به کمک رسانی کند و رژیم خود را سر پا نگاه دارد. اهمیت مضاعف بحران کنونی ـ که البته نمیتوان به طور قطع پیشبینی کرد اما به میزان قابل توجهی میتوان اهمیت آن را پیشبینی کرد چرا که ماهیت جامعه کره شمالی و فرایند تصمیم سازی داخلی این رژیم چنین اقتضا میکند ـ از آن جهت است که رهبری جدید، جوان و امتحان پس نداده، از کاریزمای پدر بزرگ خود بهرمند نیست و این تهدید خارجی مکانیسمی سودمند است برای تقویت جایگاه سیاسی داخلی وی. این گمانه زنی را میتوان منطقی خواند اما با اطمینان خاطر نمیتوان تأیید کرد.
*و گمان میکنم تا زمانی که این تهدید فرو ننشیند یا اتفاق مهم و عمدهای رخ ندهد، نمیتوان به قطعیت رسید. در دوران دولت جرج دبلیو. بوش، دیپلماسی بسیار فعالی در مورد کره شمالی و مذاکرات شش جانبه وجود داشت. دولت اوباما این مذاکرات را از سر نگرفته است. چه اتفاقی افتاده است؟
این باور در دولت اوباما وجود داشت که برای دست یافتن به پیشرفتی عمده و عمیق فرصتهای بسیار اندکی پیش رویمان وجود دارد. اوباما بر سر قدرت قرار گرفت با این تعهد که با دولتهای «یاغی» ارتباط برقرار کند؛ که موضع خود را با به کار بردن واژه «متمرد» تغییر داد و گزینهای سازمند به همراه مجازاتهایی سنگین در صورت عدم همکاری را به ایشان ارائه کرد. این استراتژی برقراری تعامل، یعنی دستی که اوباما به سوی کره شمالی و ایران در سخنرانی آغازین ریاست جمهوری خود دراز کرد، رد شد. از این رو در موقعیت کنونی قرار گرفتیم.
در مورد بحران کنونی کره شمالی، یکی از راههای بیرون رفت آن است که چینیها مذاکرات شش جانبه را به عنوان طریقتی برای در هم شکستن بنبست از سر گیرد. مسئله مهم در این باره این است که کره شمالی تحت چه شرایطی بر سر میز مذاکرات حاضر خواهد شد. (کره شمالی اکنون خود را قدرتی مجهز به تسلیحات هستهای اعلان کرده است که جامعه بینالملل کراراً از پذیرش این ادعا سر باز زده است.)
این طرح را میتوان طرحی واقعنگر در کوتاه مدت دانست ـ که بازهم با تأکید بر عنصر تغییر اجتماعی، باید گفت که کره شمالی تنها از طریق دریافت کمک از چین میتواند اوضاع اقتصادی خود را حفظ کند و چینیها هم نشان دادهاند که کره شمالی خارج از حوصله و صبر ایشان رفتار میکند. در گذشته رهبران چینی از سردمداران کره شمالی خواستند که از مدل اصلاح اقتصادی چینیها پیروی کنند اما از منظر رژیم کره شمالی و خانواده کیم، که پس از جنگ جهانی دوم تا کنون بر کره شمالی حکومت میکنند، فرایند ادغام شدن در اقتصاد جهانی به منزله تهدیدی برای حیات این رژیم است.
انتهای پیام/