تاچریسم راه را برای بلر هموار کرد
خبرگزاری تسنیم: سیاستهای تونی بلر و متعاقباً جیمز کامرون در حمایت از نخبگان سیاسی ثروت اندوز انگلیسی و پیش برد اهداف جنگ طلبانه آمریکا در نقاط مختلف دنیا، همگی مدیون سیاستهای تاچریستی هستند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم به نقل از مرکز مطالعاتی گلوبال ریسرچ، سیاستهای خودخواهانه تاچر بستری را فراهم آورد تا فردی همچون تونی بلر به قدرت رسیده و با تمام توان خود ثروتمندان انگلیسی را بیش از پیش ثروتمند و در عرصه جهانی نیز عروسک خیمه شب بازی باشد در خدمت سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا.
مردم پیش از این نیز از وجود شباهتهایی بین ماگارت تاچر و تونی بلر با خبر بودهاند. هر دوی آنها سیاستمداران جنایتکاری بودند که در انجام کار خود بسیار راسخ بودند. هر دو دوستداران حاکمان وقت آمریکا بودند. هر دو برای دست یافتن به قدرت بیشتر تلاش میکردند. تونی بلر خوش برخورد همیشه احساسات کاذب خود را به وسیله رسانهها که از او تصویر دروغین اما باور پذیری میساختند، به نمایش میگذاشت. تاچر و تیم روابط عمومی او به خوبی توانستند بستری را برای این کار فراهم آورند. هر دو به نادیده گرفتن درخواستهای مردمی و به عبارت دیگر آرای عمومی و سوق دادن جامعه به سمت آشفته بازاری که بر اساس انتخاب های آزاد خود عمل نمیکند، گرایش داشتند.
ماگارت تاچر صراحتاً اعلان کرد که چیزی به نام جامعه آزاد وجود ندارد و با استناد به اینکه مردم حکمفرما هستند، نباید کسی مانع کار او شود یا حداقل بخشهایی از جامعه که او از آنها متنفر بود. مفهوم «آزادی فردی» همیشه او را آزار میداد. تا جایی که او قصد داشت حزب کارگران را که در حال قدرت یافتن بود، از میان بردارد. کسانی که تاچر به آنها لقب دشمنان داخلی را داده بود مانع اجرای برخی سیاستهای وی میشدند که در جهت حمایت از ثروتمندان «منکوب شده!» شده و اجرای برخی سیاستها علیه تهی دستان «تنبل» (کارگران) بود.
در نتیجه او اصول ارزشمندی که با مفهوم برابری، عدالت و انسجام ملی در هم تنیده بودند را به چالش کشید. او با تقویت فردگرایی و گسترش وامهای بیرویه، مصرفگرایی را که امروزه شاهد آن هستیم ترویج کرد.
مبارزه طبقاتی دهه 80 انگلیس در اختلاف اصول رهبران سابق اتحادیه مثل آرتو اسکارگیل، رئیس اتحادیه ملی معدنچیان و مواعظ زاهدمنشانه تاچر، ریشه دارد. اتحادیهها شکست خوردند و تاچر زمانی قدرت را در دست گرفت که صنعت تولید در حال شکست بود و او به عمد هر مخالفی را که سد راه اجرای سیاستهایش بود از سر راه برداشت.
بسیاری در انگلیس برای روی کار آمدن حزب کارگر 18 سال منتظر بودند. با این اوصاف حزب توانسته بود خودش را به عنوان جریانی راستگرا که تاچر به آن ارادتی ویژه نشان میداد و دیدگاهی مثبت به رسانه داشت در اذهان عمومی تثبیت کند. مدل کوچک شدهای از حزب محافظهکار سابق که در رأس خود وکیلی از طبقه متوسط داشت که هیبت یک رئیس بانک صمیمی را به نمایش میگذاشت و طنین صدایش تداعیگر صدای یک مدیر عامل بود و رفتارش مانند رفتار یک مغازهدار (اشاره به پدر تاچر) بود. برخی بر این باورند که بزرگترین دستاورد تاچر پرورش تونی بلر بوده است که با محبوبیتی عمومی در خدمت اجرای سیاستهای کلان تاچر باشد.
ورشکستگی و دورویی سیاسی: میراث تاچریسم
پس از سه دوره پی در پی شکست در مقابل تاچر، حزب کارگر در خود تغییراتی را ایجاد کرد. دست از تعهدش به مالکیت عمومی برداشت و برای جلب آرا عمومی به همسویی با رسانههای راستگرا پرداخت. در حکومت حزب جدید کارگر، آنچه مورد بیمهری و فراموشی قرار گرفت نه تنها ارزشها و اصول بنیادین بود، بلکه این فراموشی دامنگیر کسانی نیز شد که به تاچر رأی داده بودند. سختترین مرحله از اجرای سیاستهای او را از سر گذرانده بودند. راستهای افراطی در چند سال اخیر با بهرهگیری از نارضایتیهای موجود در اجتماعات طبقه کارگری سفیدپوست بریتانیا در منطقه محروم به موفقیتهایی دست یافته بودند و در واقع با نادیده گرفتن این قشر از رأی دهندهگان، حزب کارگر موجبات ورود حزب ملی و اتحادیه دفاعی انگلیس (English Defence League (EDL)) را به بازی قدرت فراهم کرد.
یکی دیگر از نتایج به دست آمده این است که میلیونها نفر از مردم امروز این احساس را دارند که دو حزب اصلی حمایت کننده سیاستهای اقتصادی، نیازهای آنها را برطرف نمیکنند. پس آنها دیگر زحمت رأی دادن را به خودشان نمیدهند و بیعلاقگیشان را نسبت به این سیاستها نشان میدهند و سیاستمداران را به عدم رعایت موازین و معیارهای اخلاقی و نیز ریاکاری محکوم میکنند. در حقیقت خیلیها با مشارکت سیاسی در امور رسمی فاصله میگیرند و یا خیلیها برای نشان دادن خشم و ناامیدی خود از ابزارهای دیگری استفاده میکنند.
برای مثال در تظاهرات خیابانی سال 2012 که در سراسر انگلستان اتفاق افتاد، دیوید کامرون برای دست یافتن به جایگاه برتر، ایشان را محکوم کرد. او در مقابل دوربینهای تلویزیون اعلان کرد:
«اینها صحنههای آزار دهندهای هستند؛ صحنههایی که در آن مردم به غارت مغازهها، تخریب اموار عمومی مشغولند؛ دزدی میکنند و به افسران پلیس و حتی کسانی که قصد دارند آتشهایی که تظاهرکنندگان روشن کردهاند را خاموش کنند، حمله میکنند. بدون هیچ تردیدی این حرکات مجرمانه و محکوم به شکست هستند. مردمی که از این اتفاقات وحشتزده میشوند نیاید شک کنند که ما طرفدار قانون و مردم هستیم.»
بقیه سیاستمداران بزرگ نیز چنین اظهاراتی را تکرار کردند.
آنچه که این نارآرامیهای از پی داشت این بود که دزدیهای اخلاقی و سیاسی که دولت تاچر آغاز کرده بود و حزب کارگر جدید ادامه میداد، بیشتر آشکار گردید.
چطور است حرفهای کامرون و دیگر کسانیکه دقیقاً همان حرفها را میزنند را به خودشان برگردانیم و مطابق معیارهای خودشان که دیگران را با آن قضاوت میکنند، با آنها برخورد کنیم؟
بسیاری از سیاستمدارانی که مدعی رعایت موازین اخلاقی بودند در گذشته طرفدار تحریمهای غیرقانونی و سیاستهایی بودند که منجر به کشته شدن هزاران انسان بیگناه شد. به تحریمهایی که در دهه 1990 به عراق تحمیل شد و منجر به کشته شدن 500000 کودک شد بیاندیشید. چرا این اتفاق افتاد؟ زیرا شماری از رهبران سیاسی یک کشور، از سیاستهای غرب حمایت نمیکردند.
اما لازم نیست آنقدر به گذشته برگردید. در لیبی نیز استراتژی جنگی مشابهی اجرا شد که کاملاً مربوط به کامرون است، تا رهبر دیگری که از خط مشی خاص ایشان پیروی نمیکرد، حذف شود. چنین جنگهای امپریالیستی بر پایه شعار دروغین «بشردوستی» به راه میافتند. با افزایش شمار کشتهشدهگان سوریه، این ریاکاری نیز بیش از پیش رخ مینماید.
بسیاری از کسانیکه در اعتراضات شرکت کردند با احترام فراوان همان قربانیان سیاستهای طمعورزانه نئولیبرالی بودند، همان طرفداران سرسخت رویکرد بازار آزاد و جنایتکاران وال استریت، البته در شهر لندن، بودند. کسانی که عاقبت میلیونها نفر را به کام مرگ کشیدند.
به کمبودها و محرومیتهای اجتماعی انگلیس دقت کنید. ثروتمندان روز به روز ثروتمندتر میشوند و فاصله طبقاتی به شکافی عظیم تبدیل شده است. حالا شما بگویید چه کسی واقعاً جنایتکار است؟ چه کسی دزدی میکند؟ چه کسی غارتگر بوده و اموال عمومی را چپاول میکند؟ چه کسی دشمن واقعی آرامش است؟ آیا او کسی نیست که از لیبی تا افغانستان را به آتش کشیده است؟ چه کسی مردم فقیر دنیا را چپاول میکند و انتقال ثروت از طبقه پایین به طبقه بالا را تضمین میکند؟
چه کسی در کشورهای دیگر مردم دنیا قدم گذاشته و آنها را نابود میکند؟ چه کسی بیشتر جنایتکار است؟ سیاستمداران، طرفداران عقاید متعصب اقتصادی یا همانهایی که تلاش میکنند که وحشیگریشان به چشم نیاید، یا مردمی که این همه فشار را تحمل میکنند و وقتی کاسه صبرشان لبریز میشود واکنش نشان میدهند؟
مردمی که به خیابانها ریختند و تظاهرات کردند البته غنائمی هم به دست آوردند اما سؤال این جاست که این مردم از نظر فکری از کجا تغذیه میشدند؟ و منطق این رفتار از کجا ناشی میشد؟ بیشک عامل محرک این حرکات مدلهای کلان تفکر حاکمیت در آن زمان بود. اینکه بگیرید و باز هم بگیرید ولی هرگز پس ندهید.
تونی بلر و واژگونی حزب چپ انگلستان
اهرگز نیازی نبود که به این شکل ظاهر شود اما متاسفانه این اتفاق افتاد و با وجود این رضایتمندی در آن زمان، حزب کارگر در سال 1997 به قدرت رسید و اندکی مسیر حوادث را دگرگون ساخت.
برچسبی که روابط عمومی برای بلر طراحی کرد بسیار جذاب بود. در واقع هیچ صحبتی از سوسیالیسم نبود و تونی حزب کارگر «جدید» را همراه با ارزشهای جدید معرفی کرد. او آگاه و هموشمند بود و جریان بی مفهوم «انگلیس آرام» را که به وسیله رسانههای آن زمان ساخه شده بود به راه انداخت.
درحقیقت تبلیغات عمومی و جذاب مربوط به بلر در قرار دادن نام تونی در مرکز توجه، کار بزرگی بود. اما نام تجاری «جدید» خیلی زود قدیمی، کمرنگ، کهنه و بیاعتبار شد. این عنوان هیچ جوهرهای در خود نداشت. این عبارت کوتاه در مورد این ماجرا بسیار گویاست: تبلیغات بلر جنگهای صلیبی در عرصه اخلاق سیاسی بود. در واقع بلر انگلیس را بیش از پنج بار وارد جنگ کرد ـ دستاوردی که هیچ کدام از رؤسای جمهور پیشین به سمت آن نرفتند.
برند بلر نه تنها از او یک شخصیت اخلاقی مبتنی بر ارزشهای آزادی و دموکراسی تولید نکرد، بلکه نشانهای بود که او را همردیف آقای (جنگ)، جورج دابلیو بوش معرفی میکرد. تونی بلر همیشه با لبخند بر عملکرد نادرست و فاجعهآمیز خود صحه میگذاشت و با سخنرانیهای جذاب وگیرای خود همه چیز را تمیز جلوه میداد و میگفت «من هم فقط یک فرد عادی هستم مانند شما».
بلر نیز همانند تاچر در خدمت مرفهین، ثروتمندان و قدرتمندان جامعه بود و به منافع طبقه ممتاز جامعه یاری رساند، کسانی که تنها به دنبال منافع خود هستند و میکوشند عرصه جهانی را با عقاید و خواست خود همسو سازند. بنابراین جای تعجب نیست که از زمان کنارهگیری بلر پاداشهای غیرقابل وصفی به سمت بلر سرازیر شده است.
در سال 2012، روزنامه تلگراف در انگلستان مطلبی را در مورد زندگی تولی بلر منتشر کرد و مدعی شد که وی مالک هفت خانه به ارزش 14 میلیون پوند است از جمله خانهای به ارزش 4 میلیون پوند در مرکز لندن.
هر ساله جی پی مورگان، بانک شناخته شده آمریکایی و زوریخ اینترنشنال، یک شرکت بینالمللی بیمه در سوئیس سالانه روی هم رفته 3 میلیون پوند به بلر پرداخت میکنند. علاوه بر آن او در حال حاضر اداره شرکت مشاورهای خود را با عنوان «تونی بلر اسوشییت» عهدهدار است که به دولتها ثروتمند کویت و قزاقستان مشاوره میدهد.
شخصیتی همچون بلر به خوبی بیانگر تلاشهایی است که آمریکا و عناصر انگلیسی آن به مدت یک دهه در پیش گرفتند تا سلطه نخبگان ثروتمند را از طریق فاسد نمودن نه تنها اجزای اصلی حزب چپ انگلیس، بلکه حزب کارگر، ممکن سازند.
درحالیکه روند به وجود آوردن و توانمند کردن شخصیتی مانند تونی بلر (و اکنون میلیبند) برای رهبری «حزب کارگر» پیشین، هدف قطعی تاچر نبود، اما شکی نیست که تاچر بستر این سیاست را فراهم نمود و راه را برای رسیدن به این نقطه هموار کرد.
انتهای پیام/