ترور؛ راه تحقق ایده جمهوری منهای اسلام
خبرگزاری تسنیم: در همان روز، شهید دکتر بهشتی، در ملاقات خویش با امام خمینی(ره) ضمن تأیید تأکیدات ایشان، در خصوص عمل کردن مسئولان در چارچوب قانون، به موارد تخلف بنیصدر (رئیسجمهور وقت) پرداختند و از عدم همکاری وی با سایر قوای کشور پرده برداشتند.
به گزارش خبرنگار گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، برهان نوشت؛ ششم و هفتم تیر یادآور دو اقدام تروریستی توسط سازمان مجاهدین خلق [منافقین] است. در روز ششم تیر، آیتالله خامنهای مورد سوءقصد منافقین قرار گرفتند و در روز بعد، با انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، شهید بهشتی و جمعی از یارانش به شهادت رسیدند. مقالهی حاضر به تحلیل چرایی این اقدام منافقین میپردازد.
شناخت دقیق جریانها و احزاب سیاسی تاریخ معاصر ایران و ماهیت، مواضع و عملکرد آنان، از جمله مسائل مهمی است که لازم است برای تبیین پدیدهی انقلاب اسلامی انجام پذیرد. یکی از این احزاب، حزب جمهوری اسلامی است که در مدت یک دهه فعالیت خود، تأثیرات فراوانی را بر جریان کلی انقلاب اسلامی گذاشته است و تجربهی نوینی را برای نیروهای انقلابی معتقد به اندیشهی ولایت فقیه در عرصه-ی عمل سیاسی پدید آورده است.
لذا تحلیل و بررسی حزب جمهوری اسلامی از آن جهت اقدامی مهم و اساسی است که نتیجهی روی آوردن نیروهای نواندیش مذهبی و معتقد به ولایت فقیه به سمت ایجاد یک تشکل محسوب میشود. بنا بر مطالب مزبور، رسالت نوشتار حاضر آن است تا ضمن پرداختن به زمینههای شکلگیری حزب جمهوری و اهمیت آن در چشم مخالفان و دشمنان جمهوری اسلامی، به واکاوی دلایل ترورهای اعضای مطرح این حزب از سوی گروهک منافق و تروریستی مجاهدین خلق در آغازین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بپردازد.
**حزب جمهوری؛ زمینههای پیدایش
شناخت خاستگاه اجتماعی حزب جمهوری اسلامی منوط به درک مبارزات اسلامی دههی چهل و اندیشهی معتقدان به ولایت فقیه است که از مجاری جمعیتهای مؤتلفهی اسلامی، حزب ملل اسلامی و سایر گروهها و هیئتهای پراکندهی مذهبی علیه نظام پهلوی صورت میگرفت. برخی از محققان حتی عقبهی حزب را در حرکتهای سیاسی اسلامی میدانند که از نهضت مشروطیت شروع شد و ملی شدن صنعت نفت و قیام 15 خرداد 1342 را به هم متصل نمود.
با توجه به پیشینه و فعالیتهای رهبران حزب در سالهای قبل از انقلاب، این نتیجه حاصل میآید که خاستگاه و پیشینهی حزب به گروههای اسلامی و روحانیون غیرتشکیلاتی بازمیگردد. هرچند از دید برخی محققین، روحانیون به عنوان تنها خاستگاه اجتماعی حزب جمهوری معرفی میشوند، ولی با نگاهی به سوابق مؤسسان حزب جمهوری، مشاهده میشود که خاستگاه اجتماعی حزب به طور مشترک متعلق به جمعیتهای مؤتلفه و روحانیون بوده است که هر دو در زمرهی معتقدین به اسلام فقاهتی جای میگیرند.[1]
اصلیترین ضرورت در نزد روحانیون و به طور کلی معتقدین به اندیشهی ولایت فقیه برای تأسیس حزب جمهوری اسلامی را میتوان در حفظ خط اسلام فقاهتی انقلاب خلاصه نمود؛ چرا که در آغاز انقلاب و با توجه به تجربههای تاریخی زمان مشروطه و حتی پیش از آن، این احساس در نیروهای مذهبی معتقد به نظام اسلامی تقویت شد که بدون ایجاد تشکل و سازماندهی منظم، موفقیت آنها امکانپذیر نخواهد بود. به ویژه آنکه در آن زمان، گروهها و سازمانهای سیاسی غیرمذهبی نظیر جبههی ملی، حزب توده، چریکهای فدایی خلق و غیره، حضور پررنگی را در عرصهی سیاسیاجتماعی کشور داشتند و حتی در صورت عدم انسجام نیروهای مذهبی معتقد به اندیشهی ولایت فقیه، میتوانستند نبض سیاسی کشور را در دست گیرند.
بنابراین افرادی همچون شهید دکتر بهشتی، مقام معظم رهبری، آیتالله هاشمی رفسنجانی و چند تن دیگر، ضرورت ایجاد تشکل فراگیری همچون حزب جمهوری اسلامی را گوشزد کردند و در نهایت، زمینه-ی تأسیس حزب را فراهم نمودند. به این ترتیب، ملاحظه میشود که آگاهی به مکانیسمها و کارکردهای نظام حزبی در افرادی چون شهید بهشتی که ضرورت و احساس نیاز به وجود یک تشکل اسلامی را از سالها پیش احساس میکردند، زمینهساز تأسیس حزب جمهوری اسلامی بر پایهی اندیشهها و ایدئولوژی اسلام فقاهتی گردید.
در واقع در تکمیل بیانات فوق، باید به این نکته نیز اشاره نمود که مؤسسین حزب جمهوری اسلامی عقیده داشتند مرحلهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مرحلهای بسیار دشوار در حیات انقلاب است؛ چرا که مبارزه با ضدانقلاب، حراست از انقلاب و نهایتاً استقرار کامل نظام اسلامی را شامل میشود که این امر، جز با تشکل و اتحاد سازمانیافتهی نیروهای مؤمن به اسلام و انقلاب، امکانپذیر نخواهد بود.[2]
**اهداف حزب جمهوری
در اساسنامهی حزب جمهوری اسلامی، در توضیح اهداف آن، موارد زیر بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکند:
- بالا بردن آگاهی اسلامی و سیاسی مردم؛
- پاکسازی کشور از آثار استبداد و استعمار؛
- برقراری آزادیهای اساسی، از قبیل آزادی بیان و قلم، آزادی اجتماعات و مواردی از این دست؛
- تبدیل نظام فاسد اداری به سازمان اداری جدید که در آن ایمان و صداقت و لیاقت معیار تصدی مشاغل قرار گیرد؛
- پایان دادن به سلطهی اقتصادی بیگانگان و جلوگیری از چپاول منابع طبیعی؛
- ریشهکن کردن فقر و محرومیت؛
- ایجاد ارتش باایمان و مستقل؛
- از میان بردن ریشهی نهادهای فساد و فحشا؛
- تنظیم سیاست خارجی بر اساس اصول اسلامی تولی و تبری.[3]
**فعالیت گروه منافق سازمان مجاهدین خلق بعد از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نیروهای تشکیلاتی سازمان به طور فعال وارد صحنهی سیاسی کشور شدند و جذب نیرو و سازماندهی را آغاز نمودند. در ابتدا به دلایل عقاید التقاطی موجود در سازمان، جذب نیرو به کندی صورت میگرفت، اما با تبلیغات گسترده، جذب نیرو نیز افزایش یافت. سازمان برای جذب هوادار، خود را وفادار به امام (رحمت الله علیه) و انقلاب اسلامی معرفی میکرد.
از این رو، اعضای سازمان در ماههای اول پیروزی انقلاب، در ظاهر، با امام و مواضع ایشان موافق بودند و از ایشان با عباراتی چون «قائد پرافتخار»، «زعیم استوار و سازشناپذیر»، «مجاهد آگاه» و غیره یاد می-کردند؛ اما در عمل، مواضعی مخالف مواضع امام (رحمت الله علیه) داشتند. به دنبال تثبیت رهبری روحانیت در انقلاب و همچنین شکلگیری حزب جمهوری اسلامی، سازمان با شعار مبارزه با ارتجاع، تمامی نیروهای کارآمد روحانیت، به ویژه شهید دکتر بهشتی، مقام معظم رهبری و آیتالله هاشمی رفسنجانی را زیر فشار تهمت، ناسزا و تبلیغات ناجوانمردانه قرار داد. با گسترش نیروها، اقدامات منافقان برای آمادهسازی زمینهی براندازی نظام جمهوری اسلامی آغاز گردید.
اواخر سال 1359 نزاع و درگیری سازمان با جمهوری اسلامی رو به اوج نهاد و اقدامات سازمان علیه انقلاب و نیروهای انقلابی و مذهبی از وضعیت نیمهمخفی به حالت اختفای کامل روی آورد. سرانجام نیز رهبران سازمان با همدستی همفکرانشان، نیات قبلی و شوم خویش را در تقابل با انقلاب اسلامی و نیروهای مذهبی وفادار به آن آغاز کردند که اوج این حرکتهای تروریستی را میتوان در ترورهای ششم و هفتم تیرماه 1360 مشاهده نمود.[5] در ادامه تلاش خواهد شد تا به تحلیل دلایل ترورهای نافرجام ششم تیرماه علیه مقام معظم رهبری و همچنین ترور خونین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری در هفتم تیرماه 1360 پرداخته شود.
**عزل بنیصدر؛ آغاز تقابل علنی با جمهوری اسلامی
حضرت امام (رحمت الله علیه)، در سخنرانی سرنوشتساز خویش در هفتم خرداد 1360، در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی، به طور علنی در برابر بنیصدر و ائتلاف گروهکهای ضدانقلاب موضع گرفتند و بر کژیهای جریان منحرف از خط اصیل اسلام انقلابی انگشت نهادند و آن را افشا نمودند. امام (رحمت الله علیه) با نقد شخصمحوری، بر قدرت و محوریت مجلس تأکید نمودند و آن را مرکز همهی قدرتها و قانونها خواندند و بدین ترتیب، بر القائاتی که رئیسجمهور را قطب مستقل و مافوق همهی نهادها و نظارتها میدانست، خط بطلان کشیدند.
در همان روز، شهید دکتر بهشتی، در ملاقات خویش با امام خمینی (رحمت الله علیه)، ضمن تأیید تأکیدات ایشان، در خصوص عمل کردن مسئولان در چارچوب قانون، به موارد تخلف بنیصدر (رئیسجمهور وقت) پرداختند و از عدم همکاری وی با سایر قوای کشور پرده برداشتند.
مجموع شرایط مزبور، در کنار دسیسههای براندازانهی بنیصدر علیه انقلاب اسلامی، زمینههای عزل وی توسط مجلس را فراهم آورد. سرانجام در تاریخ 27 خرداد 1360، مجلس شورای اسلامی طرح دوفوریتی عدم کفایت سیاسی بنیصدر را به دلیل تشنجآفرینی و اقدامات غیرقانونی علیه امام (رحمت الله علیه) و انقلاب و همچنین ناتوانی در ادارهی امور کشور تصویب نمودند.
به دنبال صدور رأی فوق، منافقین سازمان مجاهدین خلق، جنگ همهجانبهی خویش علیه نظام جمهوری اسلامی را آغاز نمودند؛ تا جایی که با هماهنگیهای صورتگرفته میان بنیصدر (رئیسجمهور معزول) و رجوی، گردانندهی سازمان، ترور سران نظام جمهوری اسلامی در رأس برنامههای گروه قرار گرفت. در تأیید مطالب فوق، سودابه سدیفی، مشاور بنیصدر، پس از دستگیری اعتراف کرد که به دنبال عزل قانونی رئیسجمهور و پنهان شدن وی، ایشان طی پیامی به رجوی، از بین بردن سران نظام جمهوری اسلامی را تنها راه مقابله و سرنگونی نظام برشمرد؛ پروژهای که با سوءقصد نافرجام علیه مقام معظم رهبری، در روز ششم تیرماه 1360 آغاز گردید.
**حذف مدیران و نیروهای توانمند انقلابیاسلامی
همان گونه که به کرّات نیز مورد اشاره قرار گرفته است، تدبیر امام (رحمت الله علیه) و همچنین قرار گرفتن مجتهدین و نخبگانی هدایتگر، نظیر مقام معظم رهبری، شهید دکتر بهشتی و باهنر و افرادی از این دست در رأس تشکلات گروهی پس از انقلاب را باید از جمله مهمترین دلایل حفظ کیان انقلاب اسلامی دانست؛ چه اگر که تدبیر و فراست آن امام همام و دستپروردههای بهحق ایشان نبود، قطعاً امروز از انقلاب جز نام و نشانی بیشتر باقی نمانده بود.
لذا با توجه به اهمیت نقش میران و رهبران توانمند انقلابی، دشمن خط مقابل خویش را نشانه رفت و درصدد برآمد این سد مستحکم را از میان بردارد. توجه به نحوهی انتخاب افراد برای ترور، اهمیت این موضوع را به خوبی نمایان مینماید. ترور شهید آیتالله مطهری، متفکر و اندیشمند بزرگ جهان اسلام، در ابتدای انقلاب، اقدام به ترور نافرجام مقام معظم رهبری در ششم تیرماه 1360 و پس از آن انفجار خونین دفتر مرکزی حزب جمهوری و شهادت 72 نفر از نخبگان انقلاب اسلامی را میتوان سندی بر معاندت منافقین سازمان تروریستی مجاهدین خلق دانست که بقای خویش را در ترور شخصیتهای نخبه و تأثیرگذار انقلاب اسلامی میدانستند.
**تحقق ایدهی جمهوری منهای اسلام
شعار اصلی انقلاب اسلامی تحقق ایدهی «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» است. این شعار جهت خود را از مردمسالاری دینی بر اساس سیاست علوی اخذ نموده است. مردمسالاری دینی نیز همان طور که از معنای آن پیداست، مبتنی بر حکومتی مردمی با نظرداشت به گرایشها و ارزشهای دینی است. لذا انقلاب اسلامی با زمینهسازی که در جریان و بعد از نهضت 15 خرداد فراهم شد، در مقابل نظام استبدادی و وابستهی پهلوی ایستاد تا مردمسالاری دینی را برپا نماید.
در واقع این انقلاب، با تجربهاندوزی از حرکتهای گذشته، هدف خود را به دست گرفتن دستگاه سیاسی قرار داد. این انقلاب میخواست اهداف انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و قیام 15 خرداد را محقق نماید و همهی عقبافتادگیهای آنها را جبران سازد. از این رو، همهی گروهها در ابتدای امر و با این خیال که از نمد انقلاب کلاهی ببافند، با ندای انقلاب اسلامی همراه شدند، اما به محض پیروزی انقلاب، مخالفتها با ایدهی جمهوری اسلامی و مردمسالاری دینی مستتر در آن، آغاز گردید. تا جایی که بسیاری از رهبران گروههای منافق، خواستار شکلگیری نظام جمهوری مدل غرب در ایران گردیدند؛ اما این عدم تجانس محتوای اسلامی انقلاب ایران با جمهوریت اروپاییغربی، زمینههای شکاف میان گروههای حاضر در انقلاب را نمایان ساخت. تا جایی که برخی از آنها، نظیر سازمان مجاهدین خلق، با مطرح نمودن نظام جمهوری منبعث از غرب، زمینههای شکلگیری جمهوری منهای اسلام را در خیال خام خویش پروراندند.
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.