روز جهانی قدس و حمایت از مردم مظلوم فلسطین
خبرگزاری تسنیم: صهیونیسم یک جریان انحرافى در دین یهود است. صهیونیسم را باید یک پدیده مافیایى دانست که زرسالاران یهود براى رسیدن به مطامع خود، آنرا بهراه انداختهاند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، صهیونیسم یک جریان انحرافى در دین یهود است. صهیونیسم را باید یک پدیده مافیایى دانست که زرسالاران یهود براى رسیدن به مطامع خود، آنرا بهراه انداختهاند. البته این واقعیت را نباید انکار کرد که جریان صهیونیسم با همه ویژگىهاى منفى آن، در میان یهودیان بروز کرده است و پایگاه اصلى آن نیز در میان یهودیان است، اما نباید آنرا با دین یهود کاملا منطبق، یکسان و جزء جدایىناپذیر دانست.
صهیونیسم مىکوشد تا خود را سمبل دین یهود معرفى کند تا کسانى را که با آن مخالفت مىکنند، یهودستیز توصیف کند، این در حالى است که بعضى از یهودیان جهان، صهیونیسم را یک پدیده انحرافى در دین یهود دانسته و بسیارى از آنها با تشکیل گروههایى علیه آن فعالیت مىکنند. از جمله این گروهها، جنبش یهودى ضدصهیونیسم «نتوریکارتا» و «ستمار» است.
در عین حال باید توجه کنیم که بسیارى از ویژگىهاى صهیونیسم در میان برخى یهودیان ریشه تاریخى دارد و قرآن نیز به آنها اشاره مىکند و از اینرو تاویلهاى نادرست و تحریفهاى صورتگرفته در دین یهود، زمینه مناسبى براى شکلگیرى و بروز صهیونیسم بهشمار مىآید، تحریفهایى که در آن ترسیم خداى متعال (العیاذبالله)، بهصورت انسان عاجز و ناآگاه و کشتىگرفتن با حضرت یعقوب و مغلوبشدن در برابرش و نسبتهاى ناروا دادن به انبیاء داده شده است.
از سوى دیگر این واقعیت هم وجود دارد که جنایات یهودیان، هم ریشه در ایدئولوژیهاى خصمانه تورات تحریفشده و تلمود دارد و هم در عمق فکر و دکترین سیاسى و عملکرد وحشتناک و ددمنشانه آنها؛ و این روح ددمنشى، مسبوق به نیت شوم و برنامهریزىشده این افراد است.
جنبش صهیونیستى از بدو قرن بیستم و تولد آن توسط صهیونیسم تا اعلام دولت، جنایاتش را بهوسیله سازمانهاىتروریستى به اجرا مىگذاشت که هم وجه دینى (بر مبناى تورات تحریفشده) داشتند و هم وجه کاملاً مشروع و قانونى. «ایرگون»، «هاگانا»، «اشترن» از مشهورترین این سازمانهاى تروریستى بودند و هستند. سران رژیم صهیونیستى بر اساس سیاستهایى که مبنا و اصل آنرا از تورات تحریفشده گرفتهاند، اعمال وحشیانه خود را همراه با یک رشته عملیات قتل و تبعید توأم با خشونت به سرانجام دلخواه مىرساندند.
بدینجهت براى بررسى و شناخت صهیونیسم، ناچار به بررسى پایههاى اعتقادى یهود هستیم که منجر به تشکیل صهیونیسم شده است اما بهرغم این تحریفها و ویژگىهاى منفى ناشى از آن در دین یهود، این دین همچنان یک دین آسمانى تلقى مىشود و رابطه اسلام با یهود و مسلمانان با یهودیان یک رابطه مسالمتآمیز، وحدتطلبانه بر اساس کلمه توحید از صدر اسلام تا کنون بوده است در حالىکه رابطه میان اسلام و صهیونیسم و مسلمانان و صهیونیستها، رابطه رویارویى و ستیزهجویانه است.
آینده بستر تحولهاى بسیار است و نمىتوان آینده را بهطوردقیق پیشبینى کرد، بنابراین، صاحبنظران با بررسى نظرهاى تحلیلگران و دولتمردان طرفهاى موضوع، داشتهها و حامیان طرفین، موقعیتهاى راهبردى و... به تحلیل و پیشبینى آینده اقدام مىکنند ما هم بر این اساس به پیشبینى آینده رژیم صهیونیستى مىپردازیم.
رژیم صهیونیستى از دو بعد داخلى و بینالمللى با مشکل روبهروست:
الف- بعد داخلى
1. مهاجران یهودى: همانطورکه مىدانیم، یهودیان بر اساس وعدههایى مبتنى بر زندگى بهتر و آسودهتر به این سرزمین کوچ داده شدهاند اما سرزمینى که از لحاظ امنیتى با مشکل روبهروست و ساکنان آن دایما شاهد عملیات شهادتطلبانه و یا موشکباران هستند، بهخصوص که هیچ وابستگى تاریخى و ریشهاى به این سرزمین ندارند، بههیچوجه این وضعیت تحملپذیر نخواهد بود، بنابراین رژیم صهیونیستى که هزینههاى بسیارى براى کوچدادن یهودیان سراسر دنیا به این سرزمین مىکند با هر حمله موشکى یا حمله شهادتطلبانه و احیانا نبردى، شاهد موج بازگشت یهودیان خواهد بود.
2. شکافهاى مردم سرزمینهاى اشغالى: وجود شکافهاى طبقاتى بهدلیل تفاوتهاى نژادى، یکى از عوامل ویرانکننده رژیم صهیونیستى است، «در جامعه اسرائیل، سه شکاف اجتماعى عمده یهودیان سفاردى- اشکنازى، مذهبىها- سکولارها و اعراب - یهودیان وجود دارد» که ذیلا مختصرى به این شکافها مىپردازیم:
شکاف سفاردى- اشکنازى: امروزه واژه سفاردیم از نظر معنایى، توسعهیافته و تمامى جوامع یهودیان شمال آفریقا، عراق، سوریه، یونان، ترکیه، و سایر یهودیان (غیر اشکنازى) را شامل مىشود... اشکنازى امروزه یهودیان آلمان، اروپاى شرقى و شوروى را شامل مىشود. بهطورکلى یهودیان سفاردى را وابسته به فرهنگ و تمدن شرق و اشکنازى را غربى مىدانند و همان نگاه غربى به شرقى در جهان امروز در نگاه اشکنازىها که مقامهاى بالا را اشغال کردهاند، نسبت به سفاردىها که در پستهاى نازلتر هستند وجود دارد. بهطورکلى اشکنازىها در پنج زمینه علیه سفاردىها تبعیض قائل مىشوند:
1. اعمال سیاستهاى تبعیضآمیز علیه سفاردىهاى در زمینه اسکان، میزان بهرهمندى از امکانات، اعتبارات اجتماعى و...
2. سیاست غربىکردن اسرائیل بهمثابه کشور غربى که در آن روشها، آداب و رسوم اشکنازىها ترویج مىشود. محو رسمالخط عبرى شرقى، از بینبردن شعر و ادبیات و نیز به فراموشىسپردن شاعران و ادبیات سفاردى در این سیاست قرار مىگیرد.
3. از نظر اقتصادى سیاستهاى کلى بهگونهاى طراحى شدهاند که منجر به تقویت بنیان اقتصادى اشکنازىها و فقر و بیکارى و ناامیدى سفاردیها مىشود. نتیجه آن ایجاد دو طبقهى فرادست و فرودست در میان جامعه یهودیان مىباشد.
4. از نظر سیاسى، راه نیل به مناصب عالیه حکومتى براى سفاردىها مسدود و یا حداقل همراه با دشوارىهاى بسیارى است.
5. در حوزهى مسائل نظامى نیز اکثر مناصب مهم تحت کنترل اشکنازىها قرار دارد و امور سخت و جانفرساى نظامى معمولاً بهعهدهى یهودیان سفاردى است.
اشکنازىها به شیوههاى دیگرى نیز علیه سفاردیها تبعیض قایل مىشوند که نمونههایى از آن عبارتند از:
- جمعآورى کمکهاى مالى و تقسیم آن بین مهاجران اشکنازى.
- تأسیس نهادهاى ویژه اشکنازى که در رأس آنها سازمان صهیونیسم جهانى قرار دارد که متولى امور داخلى و خارجى اشکنازىهاى اسرائیل است.
- مقابله با گرایشهایى که تأمین منافع یهودیان شرقى را دنبال مىکند.
- هدایت تسهیلات مادى و معنوى در جامعه به سود اشکنازىها.
شکاف مذهبى - سکولار: دومین شکاف عمده در جامعهى اسرائیل، شکاف میان مذهبىها و سکولارهاست. سابقه اختلاف بین یهودیان سکولار و مذهبى به ریشههاى جنبش صهیونیسم باز مىگردد. قبل از تشکیل دولت اسرائیل، ایدئولوژى صهیونیسم به دو شاخهى صهیونیسم سیاسى و صهیونیسم مذهبى منشعب شد.
صهیونیستهاى مذهبى هرچند که به مهاجرت به سرزمین خود یعنى کوه صهیون اعتقاد داشتند، ولى اعتقاد آنها بر پایه انتظار بود. انتظار براى تحقق وعدهى الهى. اما صهیونیسم سیاسى بر آن بود که یهود، خود این وعده را تحقق بخشد و نهایتا حرکت براى تحقق این ایده به رهبرى تئودور هرتزل منجر به تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین شد. صهیونیستهاى سکولار به کسانى اطلاق مىشود که یهودیت را فقط بهعنوان میراثى تاریخى- فرهنگى که باید مبناى قومیت مردم یهود قرار گیرد، تلقى مىکنند. در واقع اکثر رهبران سیاسى صهیونیسم از این زمرهاند و اعتقادى به دیانت یهود بهعنوان آئینى که بهصورت وى از جانب خدا به موسى ابلاغ شده باشد، ندارند. اختلاف نظر میان مذهبىها و سکولارها هنگام بحث درباره تدوین قانون اساسى در روزهاى نخستین پس از تشکیل اسرائیل کاملا مشخص شد که در شئونات حکومت اسرائیل و بین این دو طیف تا کنون ادامه یافته است، علاوه بر مسائل سیاسى و اجتماعى، این اختلاف در مسائل اقتصادى بین یهودیان مذهبى - ارتدکس- و صهیونیستها وجود دارد، در اینباره ارتدکسهاى مذهبى یهودى که حداقل سى درصد از جمعیت یهودىهاى سرزمینهاى اشغالى فلسطین را شامل مىشوند، معتقدند که صهیونیستها با حیله تورات را مىخواهند تحریف کنند تا آنچه براى بقایشان سودمند است انجام شود نه آنچه حکم دین یهود است. یهودىهاى ارتدکس که در تضاد با یهودىهاى صهیونیست در سرزمینهاى اشغالى هر روز در جامعه خودشان قدرت بیشترى پیدا مىکنند، معتقدند نباید احکام دینى یهود را فداىساختن اقتصاد کرد.
شکاف اعراب و یهودیان: سومین شکاف عمده در اسرائیل، شکاف میان یهودیان و اعراب است. هنگامىکه اسرائیل در سال 1948 تشکیل شد، 150 هزار نفر از اعراب فلسطینى در محدودهاى که امروزه به منطقهى اشغالى 1948 معروف است، باقى ماندند. بر اساس آمار اعلامشده از سوى منابع و مراکز اسرائیل، تعداد جمعى اعراب منطقه اشغالى 1948 در سال 2005، یک میلیون و 362 هزار نفر اعلام گردید و پیشبینى مىشود در سال 2020 به 2 میلیون و 91 هزار نفر بالغ گردد. با توجه به اینکه اعراب حدود 20 درصد جامعه اسرائیل را تشکیل مىدهند، اما این اقلیت بزرگ هنوز در جامعه اسرائیل هضم نشده است. یوزى دایان، رئیس سابق شوراى امنیت ملى اسرائیل در سال 2003 در گزارشى اعلام کرد که شکاف میان یهودیان و اعراب ساکن مناطق اشغالى هر روز بیشتر مىشود. به گفته او، پرکردن این شکاف با توجه به افزایش شدید جمعیت اعراب، باید به یکى از اولویتهاى ملى اسرائیل تبدیل شود.
سران رژیم صهیونیستى از وجود اعراب فلسطینى در اسرائیل بسیار بیمناک هستند چراکه هنوز نتوانستهاند این فلسطینیان را در خود هضم کنند تا آنها خود را بهعنوان شهروند اسرائیلى بشناسند، آنها بارها در مورد اخراج فلسطینیان این منطقه، موضعگیرى کردهاند چراکه ضمن اینکه سرزمینهاى اشغالى را فقط مخصوص صهیونیستها مىدانند، علىرغم همه تلاشها همچنان فلسطینیان این منطقه تهدیدى جدى براى امنیت رژیم اسرائیل محسوب مىشوند.
این موضوع باید مد نظر قرار گیرد که اختلافهاى موجود در جامعه صهیونیستى، ریشه در باورهاى یهودیان دارد که این رژیم را از داخل بهشدت ضربهپذیر و متزلزل کرده است. جامعهاى که مردم آن از تبعیض رنج ببرند حتما جامعهاى نخواهد بود که توان مقاومت در برابر فشارهاى داخلى و بینالمللى را داشته باشد و همه فشارها روى دولت خواهد بود. اختلاف بین سفاردىها و اشکنازىها، مذهبىها و سکولارها و بویژه یهودیان و اعرابى که ضمن تحمل فشارهاى بسیار تبدیل به شهروند درجهى سه (بعد از سفاردىها و اشکنازىها) در جامعه یهودى! شدهاند در حالىکه دولت رژیم صهیونیستى یهودى است و بههیچعنوان اعراب مسیحى و مسلمان را در خود نمىپذیرد و هنوز باور اشغال سرزمین فلسطین در اعراب این سرزمین وجود دارد، جامعه اسرائیل را از داخل شکننده و آسیبپذیر کرده است.
ب- بعد خارجى
1. کاهش حمایتهاى خارجى: در بعد منطقهاى و بینالمللى نیز کاهش جایگاه این رژیم بهدلیل ادامه سیاست اشغال و سرکوب و صدور قطعنامههاى مختلف علیه آن، گویاى شکست سیاستهاى این رژیم در ابعاد بینالمللى جهت همراهنمودن سایر کشورها با خود مىباشد.
2. عدم پذیرش از سوى کشورهاى منطقه: رژیم صهیونیستى عنصر نامشروع در منطقه شناخته شده است، بعضى کشورها چون ایران و سوریه این کشور را به رسمیت نشناختهاند و دولتهاى عربى که تمایل به سازش دارند، نمىتوانند افکار عمومى خود را نادیده بگیرند و با این رژیم ارتباط دایم و مستمر برقرار کنند، این رژیم براى ایجاد ثبات داخلى و ادامه اشغالگرى، ناچار از برخورد با ملت فلسطین است، موضوعى که مانع ایجاد ارتباط دایمى بین این رژیم و کشورهاى منطقهاى است که مایل به ارتباط با این رژیم هستند.
3. احتمال حمله خارجى: رژیم صهیونیستى بهدلیل نامشروعبودن حضورش در منطقه، اشغال سرزمینهاى فلسطین و کشورهاى همسایه فلسطین، کشتار مردم بىدفاع فلسطین و در فشار قرار دادن مردم تحت اشغال در سرزمینهاى همسایه، همواره این احتمال را مىدهد که از سوى این کشورها و حامیان آنها مورد حمله قرار بگیرد، این واهمه به جامعه تزریق شده است و جنگ 33 روزه و شکست در برابر یک گروه مقاومت با سلاحهاى محدود، احساس امنیت را بهشدت پائین آورده و این وحشت را دوچندان کرده است چراکه امید به رویارویى در برابر رژیم صهیونیستى که معروف به ارتش شکستناپذیر بود، زنده شد.
ترس از جنگ، علاوه بر صدمهاى که به اقتصاد و سرمایهگذارى و صنایع مختلف یک کشور وارد مىکند، در رژیم صهیونیستى صدمهاى جدىتر به نام کوچ معکوس را ایجاد مىکند. همانطورکه بیان شد، این رژیم با هزینههاى بسیار و با شعار زندگى آسوده و راحت، اقدام به کوچ یهودیان سراسر دنیا به این سرزمین مىکند، در حالىکه این تهدیدها علاوه بر حملات شهادتطلبانه و حملههاى موشکى گروههاى مقاومت فلسطینى، باعث کاهش کوچ یهودیان به فلسطین شده است. به این موضوع باید نبود عمق استراتژیک سرزمینهاى اشغالى را اضافه کرد. مساحت این سرزمینها برابر نیمى از مساحت تهران است که این خود معضلى بزرگ براى رژیم صهیونیستى در احتمال جنگ با کشورهاى منطقه خواهد بود.
بنابراین در یک جمعبندى از آینده وضعیت فلسطین و اسرائیل باید گفت که آینده رژیم صهیونیستى با چنین وضعیتى رو به اضمحلال است؛ چراکه از داخل با تبعیضهایى که روا مىدارد پوسیده شده است و در بعد بینالمللى همواره با تهدیدهایى روبهروست، تهدیدهایى که در هر صورتى منجر به جنگ شود، این رژیم را از هم خواهد پاشید.
رژیم صهیونیستى نمىتواند به خود بقبولاند که میان سفاردىها و اشکنازىها تفاوتى قایل نشود چراکه این موضوع ریشه در باورهاى اشکنازىها دارد که در راس امور رژیم صهیونیستى هستند و همچنین نمىتواند اعراب را در خود هضم کند چراکه این رژیم مبتنى بر نژادپرستى تأسیس شده است و اگر هم با اعراب کنار بیاید و کارى با آنها نداشته باشد، تا سالهاى نه چندان دور شاهد این خواهد بود که اعراب سرزمینهاى اشغالى جمعیتى بیش از یهودیان دارند، اگر با آنها برخورد نظامى داشته باشد زیر ذرهبین نظارت کشورهاى منطقه با مشکل برخواهد خورد و از نظر بینالمللى هم با افکار عمومى دنیا مواجه خواهد شد.
اگر با گروهها و کشورهاى منطقه وارد جنگ شود، نتیجهاى جز شکست نخواهد داشت و راهى هم براى دوستى وجود ندارد. تنها راه براى این رژیم این است که با همکارى سازشگران داخل مرزها و خارجى، کانونهاى مقاومت را از بین ببرد، اقدامى که در لبنان و غزه به شکست انجامید و با ایجاد بلوک سازش در داخل فلسطین و سران عربى بهشدت دنبال مىشود.
اهمیت موضوع فلسطین
موضوع فلسطین و لبنان براى ایران از دو بعد اهمیت بسیارى دارد: نخست از جنبه الهى و اسلامى که به حکم فطرت الهى موظف به پشتیبانى از مظلومان در برابر ظالمان هستیم، صرف نظر از اینکه مظلوم یا ظالم مسلمان باشد یا نباشد؛ و بهعنوان مسلمان وظیفه شرعىمان ایجاب مىکند که از کیان اسلامىمان حمایت کنیم بهویژه فلسطین و بیتالمقدس که از لحاظ فرهنگى، تاریخى و سیاسى جزء جدایىناپذیر دین ماست، در قرآن و روایات ائمه معصومین، حمایت و یارىرساندن به مظلومین جهان بسیار سفارش شده است، ضمن اینکه قدس در مفاهیم دینى اسلام اهمیت بهسزایى دارد. این اهمیت به این جهت است که بیتالمقدس نخستین قبله امت اسلام و یکى از سه مکان مقدس اسلامى پس از بیت الله الحرام در مکه و مسجد النبى در مدینه است. قدس سرزمین اسراء و معراج است و این مسأله که چرا پیامبر(ص) از مکه به معراج نرفت بلکه از مکه به بیت المقدس و پس از آن به معراج رفت، نشاندهنده جایگاه خاصى است که این شهر در تفکر اسلامى دارد. در این شهر نمادهاى اسلامى بسیارى چون مسجد الاقصى، مسجد قبه الصخره، دیوار بُراق و غیره که همه از نمادهاى اسلامى است وجود دارد. این شهر سرزمین انبیاء است. با این همه تاریخ پرشکوه دینى اسلام، شایسته نیست که امت اسلام در مقابل اشغال این سرزمین به دست کفار صهیونیست واکنش مثبت و عملى از خود نشان ندهد.
ملت ما مذهب اهل بیت را برگزیده و خود را شیعه امیرالمؤمنین على(ع) مىداند که سمبل عدالت است و شهادت آنحضرت بهخاطر همین ارزش والاى بشرى بوده است و قطعاً ملتى که افتخار پیروى از امام عدل را دارد، به خود اجازه نخواهد داد که در مقابل این همه بىعدالتى، بىتفاوتى را پیشه کند. همان ملتى که مهمترین الگوى خود را از امام حسین(ع) و نهضت کربلا بر گرفته است و همواره ایستادگى در مقابل ظالم و دستگیرى از مظلوم را گزینه خود قرار داده است، بعید است که در مقابل جنایات رژیم اشغالگر قبلهگاه اول مسلمین بهویژه در زمانى که دنیاى استکبار با تمام قوا از اسرائیل حمایت مىکند، سکوت اختیار کند.
و دوم از بابت راهبرد نظام اسلامى ایران است. مقام معظم رهبرى در این باره مىفرمایند: «بعضىها مىگویند مشکل ما این است که خودمان را با اسرائیل درانداختهایم، در حالى که مسأله این نیست که ما خودمان را درانداختهایم، اسرائیل مدعى کل خاورمیانه از نیل تا فرات است. فراتى که در فاصله کوتاهى از مرز ما قرار دارد. امروز که عراق به تصرف آمریکا درآمده است، اسرائیلىها با تمام سرعت در حال محکمکردن جاى پاى خود در عراق و بهخصوص شمال آن کشور هستند. اگر ما تصور مىکنیم که دستبرداشتن از مقاومت، مشکل ما را حل مىکند، درست نیست. مىگویند ما را چه به فلسطینىها و اعراب، ما ایرانى هستیم، چرا سرنوشت خودمان را به آنها گره زدهایم. این حرفها درست نیست. زیرا سرنوشت کشورهاى منطقه به یکدیگر گره خورده است. هر شکستى که در منطقه و مجموعه کشورهاى مسلمان بهوجود آید، بقیه کشورها نیز از آن آسیب مىبینند.»
مثلا پس از اشغال عراق، رسانههاى صهیونیستى همچون «هاآرتص» و «معاریو» با اشاره به اسناد موجود (و احتمالا موهوم) مدعى هستند که پیشینیان یهود در پنج قرن گذشته، موجب آبادانى مناطقى از آسیا شده و این مناطق هماکنون در حوزه کردستان است و باید مالکیت آن به مالکان اصلى، یعنى نوادگان آنها که هماکنون در اسرائیل هستند، بازگردانده شود. بر اساس این ادعا، بخشى از شمال عراق، غرب ایران، جنوب ترکیه و بخشى از خاک سوریه که کردنشین هستند، مال اسرائیل است!
تاریخ و اندیشه صهیونیسم گویاى این مطلب است که اسرائیل در تکاپوى تسلط بر نیل تا فرات است. طبق نقشه از پیش تعیینشده، آمریکا عراق را اشغال مىکند تا اهداف صهیونیسم را جامع عمل بپوشانند، از جمله اخبارى در مورد نفوذ صهیونیسم در عراق در رسانهها آمد که قابل توجه است، به این گزارش توجه کنید: «عملیات چندمنظورهاى که صهیونیستها در عراق به راه انداختهاند، تدریجا ابعاد گستردهاى را به خود مىگیرد و حتى در بعضى موارد بهطور آشکار در حال انجام است. این عملیات در ابعاد نظامى امنیتى اقتصادى نفتى پیمانکارى و تجارى در مقیاس وسیعى صورت مىگیرد و شرکتهاى صهیونیستى عموما بهعنوان کارگزار شرکتهاى آمریکایى به اجراى نقش و ماموریتى مىپردازند که بر اساس دستورالعملهاى تنظیمى توسط اشغالگران به آنها محول گردیده است. علاوه بر این شرکتهاى صهیونیستى از این فرصت طلایى براى حضور مستقیم و بدون واسطه در عراق نیز بهرهمند شدهاند و از این طریق به انجام عملیات بانکى، حمل و نقل جادهاى و خرید زمین و املاک مسکونى تجارى کشاورزى و نفتى سرگرمند...» این اقدام ممکن است در هر منطقه از خاورمیانه اتفاق بیافتد، نقشههاى شوم رژیم صهیونیستى براى تسلط بر راهبردىترین منطقه جهان یعنى خاورمیانه به کمک استکبار جهانى از سالها پیش طرحریزى و آغاز شده است، در صورت سستى و اهمال امت و سران دولتهاى اسلامى، اگر امروز نباشد حتما فردا اتفاق خواهد افتاد که «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم - خداوند وضع هیچ ملتى را عوض نمىکند تا که خودشان تغییرى در خود ایجاد کنند».
اسرائیل محصول غرب استعمارگر و همپیمان با اوست و حضور این رژیم در منطقه (با اعتقادهاى خرافى که دارند) سرآغاز استعمار دوباره مردم منطقه است، آن هم از نوع استعمارى که قصد از بینبردن اعتقادهاى دینى مردم منطقه براى چپاول بیشتر آنها را دارد. هر استعمارگرى براى بهرهکشى بیشتر از مستعمرههاى خود، تمامى ارزشهاى دینى و فرهنگى که روح زندگى و حرکت را به مردم مىدهد را از آنان مىگیرد، درست همانکارى که سالهاست با مردم منطقهى خاورمیانه کردهاند که بالاترین استعدادها و اعتقادها و منابع طبیعى را دارند.
خوب است بدانیم که وجود اسرائیل چه بحرانهایى را در منطقه بهوجود آورده است و ایجاد خواهد کرد. وجود اسرائیل بهانهاى براى مسابقه تسلیحاتى در منطقه است که سود سرشارى نصیب غرب مىکند و به این وسیله کشورهاى اسلامى از هزینهکردن براى توسعه و پیشرفت خود باز مىمانند.
راهبرد اسرائیل استمرار و گسترش اشغالگرى براى تحقق شعار از نیل تا فرات و تسلط بر جهان است. براى تحقق این هدف دائماً در کشورهاى اسلامى ایجاد اختلاف مىکند تا با پرداختن به امور داخلى خود، از امور ملت فلسطین بازمانند، درست همان مسألهاى که در لبنان بهوضوح مىبینیم.
انقلاب اسلامى ایران که مبتنى بر آموزههاى غنى دینى و باعث بیدارى در جهان اسلام است، خطر بزرگى براى صهیونیسم جهانى است، لذا از هر حربهى براى بازداشتن ایران از نیل به توسعه و پیشرفت در سایه حکومت اسلامى بهره مىبرند. آنها با دستنشاندگان خود و برخى سران عربى که ماهیت پستشان در اطاعت از غرب و مانعتراشى در ایجاد امت واحدهى اسلامى روزبهروز نمایانتر مىشود، با طرح شعارهاى موهومى که مانند هلال شیعى و اختلافات مذهبى بهدنبال ایجاد شکاف در امت اسلامى و تغییر دشمنى اسرائیل- اسلام به سنى- شیعه هستند. بنابراین پافشارى دولتمردان و ملت ایران در مسأله فلسطین که هممذهب ما نیستند به جلوگیرى از تفرقه در جهان اسلام کمک شایانى کرده است و نیز مانع بزرگى براى تحقق اهداف شوم رژیم صهیونیستى خواهد شد.
پس ما ایرانیان که با انقلاب اسلامى باعث بیدارى جهان اسلام شدهایم و داراى آرمان بزرگ هستیم، نباید این اجازه را به جهان استعمارگر بدهیم که ذرهاى از خاک منطقه را در اشغال خود درآورد. بنابراین حمایت از مردم مظلوم فلسطین از دو بعد دینى و راهبردى براى ما اهمیت دارد.
انتهای پیام/