ایران قلب فرهنگی نظام آسیامحور/ گفتمان انقلاب اسلامی، قدرت نرم و مردمپایه است
خبرگزاری تسنیم: جمهوری اسلامی بر اساس ایده تمدنسازی رهبر معظم انقلاب و مؤلفههای قدرت نرم خود که متکی بر بستری فرهنگی و گفتمان مردمپایه است نقش محوری در نظم جهانی آسیامحور آینده خواهد داشت.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، میزگرد تحولات سوریه و تاثیر انقلاب اسلامی بر نظم نوین جهانی با شرکت 4 تن از کارشناسان و تحلیلگران خاورمیانه شامل آقایان زارعی، رویوران، محمدی، کلینی در خبرگزاری تسنیم برگزار شد.
تسنیم: جناب آقای کلینی: چون نگاه ما این است که این فرمایش آقا که فرمودند: وقوع انقلاب اسلامی باعث شد که یک نظم نوینی برای جامعه بشری ایجاد شود را تئوریزه کنیم، خواهشمان از شما هم این است که به صورت تئوریتر بحث کنید، این نظم نوین مد نظر حضرت آقا که احتمالاً سابقهای به اندازه عمر انقلاب و جمهوری اسلامی دارد، در نگاه شما چه مولفهها، چه کنشگرها و چه بازیگرهایی دارد، آیا این به تعبیر حضرت امام (ره) نزدیک است که یک طرف جبهه مستکبرین و یک طرف جبهه مستضعفین قرار دارند؟
پیدایش انقلاب اسلامی، نقطه پایان انقلابهای مارکسیستی در جهان بود. به همین خاطر میبینیم که بعد از پیدایش انقلاب اسلامی، ظرفیت کمونیست برای تغییر جهان تمام شده و از بین میرود. اتحاد شوروی دچار یک نوع سرگشتگی ایدئولوژیک میشود. از سوی دیگر ما شاهد این هستیم که تعریف نظام سرمایهداری در جهان با توجه به تغییراتی که در قطببندی جهان سرمایهداری بوجود میآید، دگرگون میشود، یعنی قدرت سرمایه تجاری، قدرت سرمایه صنعتی، قدرت سرمایه مالی و قدرت سرمایه همکاریجویانه یا تعاونی در حوزه غرب، بحث چگونگی کنسرسیون سازی، بحث چگونگی اتحادیه هفت خواهران نفتی و... دگرگون میشود.
طبیعتاً تا زمانی که ادبیات جمهوری اسلامی ایران منتج از انقلاب اسلامی در حوزه منطقهای باشد، توان اتحاد خودش با قدرت ادیان توحیدی و جریانهای ضد نظام سلطه را محدود میکند. ادبیات انقلاب اسلامی ادبیات منطقهای نیست زیرا دارای یک گفتمان و یک نوع رسالت جهانی، نه بر مبنای صدور صرف مدل درونی خود، بلکه دقیقاً در چارچوب نزدیک کردن و تعریف صحیح از انسان دینی، انسان موحد در قرن جدید است. از این نظر وقتی که گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه قارههای دیگر مطرح میشود، وقتی که از آتلانتیک میگذرد و به سوی قاره آمریکا حرکت میکند، در آن حالت است که ادبیات انقلاب اسلامی معیار جهانی پیدا میکند. تا زمانی که ادبیات انقلاب اسلامی در دوره اول انقلاب متمرکز بر حفظ و سپس دفع شرارت و تجاوز بود، در دورههای بعدی با توجه به تغییر شرایط درونی خودش به سمت تکمیل ظرفیتهای درونی حرکت کرد و در دهه سوم سعی کرد که ادبیات خودش را بتواند جدا از بحث موضوعات و چالشهای فوری به حوزههای اصلی در جهان منتقل کند، از آنجا بود که قرائت انقلاب اسلامی در نظام بینالملل از یک اهمیت جدیدی برخوردار شد. در اینجا بحث و منظور این نیست که جمهوری اسلامی ایران داعیه رهبری در موضوعات جهان را دارد بلکه به این معناست که ادبیات انقلاب اسلامی، خارج از موازنههای موجود در جهان، خواستار کرامت و عزت انسان است.
بعد از این مقدمه میخواستم به این موضوع ورود کنم که تغییر معماهای منطقهای پس از جنگ سرد از شاخصههای جدیدی برخوردار شد که طبیعتاً با فرمولهای قبلی برابر نبود. ما در دوران جدید شاهد این هستیم حتی در همین موضوع سوریه، قدرت بازی بازیگران منطقهای تغییر پیدا کرده است یعنی کشورهایی از قبیل ترکیه و عربستان برای خودشان موضع تعریف میکنند. ما از این منظر بایستی این ادراک را داشته باشیم، اگر سیر و روند و تکامل مواضع و نگاهی را که پیرامون تحولات در برخی از کشورهای منطقه میبینیم، شاهد تلاش برای یک نوع سهمخواهی جدید هستند. در یک کلام، همزمان با کاهش نفوذ منطقهای برخی از قدرتها شاهد حضور برخی از قدرتهای منطقهای هستیم. در این چارچوب، این یک نظم جدید است. اگر ما بخواهیم یک قضاوت درستی را داشته باشیم به اعتقاد بنده، صرف تحلیل کردن بر اساس برنده و یا بازنده بودن ما را منجر به یک نوع دیدگاه مادی نسبت به تحولات میکند در حالی که از یک نوع نگاه ایدئولوژیک، اعتقادی و مکتبی به تحولات، ما مامور به برنده بودن نیستیم، ما مامور به انجام وظایف و دفاع از انسانها و نزدیک کردن آنها به تعالیم کریمه هستیم. از این منظر ما خیلی از محدودیتها را باید تحمل کنیم یعنی نمیتوانیم با همان قواعد بیرحمانه و بعضاً وحشیانهای که در نزاعها استفاده میشود، آنها را برای خود حلال و مجاز اعلام کنیم. این موضوع را ما در پدیده جنگ تحمیلی به اثبات رساندیم، زمانی که رژیم صدام از سلاحهای کشتار جمعی و شیمیایی استفاده کرد جمهوری اسلامی ایران حاضر نشد که از قاعده ایدئولوژیک خود خارج شود و نشان داد که حد مواضع در جمهوری اسلامی ایران فراتر از قواعد ایدئولوژیکش نیست و ابزار را برای خود و برای رسیدن به اهدافش، توجیه نمیکند یعنی بر اساس یک نوع نگاه ماکیاولی به جهان نگاه نمیکند.
به اعتقاد من اتفاق جدیدی که در نظام بینالملل در حال شکلگیری است نیازمند این است که ادبیات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران از به روز شدن و به هنگام شدن بیشتر پیروی کند. محدودیت انتخاب در حوزه قدرتها، اجبار زمانه و شیب روزگار، آنها را مجبور میکند که نسبت به شناسایی، نسبت به درک پدیدههای جدید از قبیل انقلاب اسلامی، مجبور به یک بازتفکر (rethinking) شوند و ما این موضوع را در حوزههای مختلف و چالشهایی که با آنها روبرو بودیم، شاهد هستیم. میزان امتداد و به نهایترساندن سیاستها توسط مخالفین ما تقریباً غیر ممکن شده است و آنها نمیتوانند یک سیاست بر علیه جمهوری اسلامی را تا نتیجهگیری و در نهایت به جلو ببرد. الزاماً بر اساس صرف چارچوب موازنه مادی یعنی موازنه تسلیحاتی، موازنه قدرت پاسخ و واکنش، چگونگی میزان پایداری در بحران، نمیتوانند قضاوت کنند. به همین خاطر زمانی که در جنگ تحمیلی شاهد آن بودیم، آنها فکر میکردند که به سادگی میتوانند ظرف سالهای اول آن را مدیریت کنند و با طولانی شدن شرایط، مجبور شدند که سیاستهای خود را تغییر دهند در آن مقطع ما حتی شاهد چگونگی تعریف از مهار دو جانبه بودیم که در ابتدا شکل گرفت و تا سفر مک فارلین ادامه پیدا کرد به عنوان یک مصداق بودیم.
امروزه الزاماً نظم جدید متکی به سختافزارها نیست، بلکه به قدرت ترکیب نرمافزارها با سختافزارهای جدید تعریف میشود. به عنوان مثال در معادلات جنگ سرد، نبرد سایبر جایگاهی نداشت و جایگاهش بسیار ضعیفتر بود ولی امروزه ما شاهد این هستیم که وقتی در هندسههای ژئوپولیتیکی بحث میشود، الزاماً این نیست که نیروهای رقیب، صرفاً به ازای سختافزارهای عینی قضاوت کنند. با توجه به تغییر ابزار تاثیرگذاری، لازمهاش این است که جمهوری اسلامی ایران برآورد صحیح و دقیقی از چگونگی الگوی رقبا داشته باشد. شما میبینیدکه الگوی تاکتیکی غرب در لیبی و الگوی تاکتیکی غرب در سوریه در کجایش چه شباهتها و چه تفاوتهایی دارد و چه نتایجی را به بار آورده است.
مدل ماتریسی جواب نمیدهد
میبینید که در بحث و موضوع لیبی میزان موفقیت چقدر است ولی در موضوع سوریه میزان شکست چقدر است. از این منظر تعریف نظم بسیار بسیار با اهمیت است لازمه آن خواناکردن ذهن ما از میزان سیالبودن تحولات است. چینش تحولات و چگونگی تحلیلکردن، صرفاً بر اساس مدلهای ماتریسی امکانپذیر نیست، به همین خاطر ما شاهد این هستیم که میزان ریسک غرب در موضوع سوریه با میزان ریسک غرب در موضوع لیبی کاملاً متفاوت است. ما نیاز داریم تا گاهی اوقات به مخالفان خودمان برای رسیدن به یک درک مشترک پیام بدهیم، آموزه بدهیم تا بتوانیم در مقیاس (scale)و سطح دیگری رفتار حریف را به درستی مدیریت کنیم. بالابردن سطح درک از همگرایی، بالابردن درک از شناسایی توان انقلاب اسلامی، بالابردن رایزنی مثبت در تحولات ابزارهای مفید و جدیدی هستند که میتوانند برای شکلدادن به جایگاه جمهوری اسلامی ایران در تحولات کمک کنند. چون شما فرمودید تئوریک، اصلاً وارد مصادیق نشدم وگرنه همه آنها معطوف به مصادیق بود یعنی هر کدامشان را بفرمایید میتوانم با مصداق بیان کنم.
بحث اینکه با توجه به دوران گذار در جهان نسبت به تغییر چگونه فکر میکنید و اینکه چه کشورهایی مولد تغییر هستند و چه کشورهایی مصرفکننده تغییر هستند، این یک سوال بسیار جدی و اساسی است. با پاسخ به این سوال است که ما میتوانیم بگوییم که چه کشورهایی در حوزه زیرمجموعه باقی خواهند ماند و چه کشورهایی مجموعهساز خواهند بود، موضوع در اینجا به قدرت ائتلافسازی و قدرت ائتلافشکنی برمیگردد. ائتلافشکنی در چارچوب آن اهدافی که به عنوان سیاستهای ضد بشری و یا سیاستهای استیلاء، سیاستهای یکطرفه،سیاستهای یکجانبه خلاصه میشود و یا سیاستهایی که در چارچوب یک نوع درک مشترک، همگرایی باشد و بخواهد به سمت وحدت و اعتلاء حرکت کند. در اینجا تعریف از مختصات دهه آینده چیست؟ یعنی آیا معیارهای دهه آینده برابر با همین معیارهای امروز خواهد بود؟
ما در دهههای گذشته شاهد این بودیم که برخی از ابزار نقشآفرینی بزرگی نداشتند مانند همین بحث فضای دیجیتالی، فضای مجازی، فضای شبکهای و یا ابزارهای عینی آن به صورت موبایل یا شبکههای کامپیوتری. ما میبینیم که دوران وب در این حوزه در حال تغییر است یعنی شما میبینید که ما وارد وب 1، وب 2 و سپس وارد وب 3 میشویم، اینجا هست که ما میبینیم شبکههای اجتماعی در وب 2 و وب 3 از یک ارزش دیگری برخوردار میشود در حالی که ما در وب 1 شاهد ارتباط یکطرفه از جانب صرف انسان با ابزار مجازی بودیم. کار به جایی کشیده که امروزه بسیاری از کشورهایی که صاحب تکنولوژی هستند به دنبال ساخت انسان دوم هستند. تعریفی که از انسان دوم میدهند یعنی انسانی که صرفاً ابزار دیجیتالی نیست که در اختیار باشد بلکه آن ابزار در درون نیازمندیها و حتی به زیر پوست آن است. ما در بخشهای امنیتی آن را میبینیم، شما میبینید که عینک گوگلی، کفش دیجیتالی، دستبندهای الکترونیک میآید، دستبندهایی که جیپیاس دارند و ما با توجه به سرعت برخی از تغییرات در ابزار شاهد شکلگیری در مختصات جدید هستیم. برای مثال ما شاهد این هستیم که در دورههای قبل توانایی دانلود خیلی مهم است ولی در دوره بعدی، توانایی آپلود است که قدرت را تعریف میکند، یعنی کسانی که با آپلود میتوانند به اذهان و افکار شکل بدهند و خوراکهای مطلوب اطلاعاتی تولید کنند. این موضوع در اینجا چنین معنایی را پیدا میکند که قدرت مصرف اطلاعات ودستیابی به اطلاعات دیگر به عنوان یک مزیت مطرح نیست بلکه مزیت در تولید اطلاعات است و تبدیل کردن آن به مفهوم منافع و ابزار تاثیرگذاری جدی.
من میخواستم که این مطالب را به عنوان یک نمود بگویم که آن بحثهایی که آنجا انجام دادم، بحثهایی نیست که صرفاً زایش نظری و یا یک تفکر ایدئالیستی و یا در قالب یک کلیگویی مطرح میشود.
مقام معظم رهبری وقتی بر ایده تمدن تاکید میکنند یعنی ورود ما به بازیهای خردهفرهنگی، اشتباه راهبردی و بازیکردن ما در زمین حریف است. اینجا است که اصالت تمدن توحیدی از یک ورا و یک معنای بسیار عظیمی برخوردار است. در حوزه خاورمیانه با توجه به سنخیت و جایگاهش در حوزه کشورهای اسلامی به صورت طبیعی گفتمان برتر در قالب تمدن اسلامی است.
همین که شما پای خود را فراتر میگذارید، مثلاً در حوزه آسیایی شما وقتی میآیید معماهای ژئوپولیتیکی در آسیای بزرگ را نگاه میکنید، میبینید چین به عنوان بستهترین نظام جهان در همسایگی هند به عنوان بزرگترین دموکراسی کمی جهان قرار دارد و ما شاهد این هستیم که ایندو نظام که از لحاظ سیستماتیک یکی باز و یکی بسته است هر کدام با سرعت بالای 7 درصد در حال رشد هستند، یعنی هند با سرعت 7 درصدی و چین کم و بیش بین سرعت 10 درصدی و با نوسانهای مختلف از لحاظ اقتصادی در حال ادامه دادن است. وقتی که نگاه میکنیم، میبینیم که سرعت اقتصادی و مدل سیاسی ارتباط و نسبتش به توسعه و رشد و داشتن قدرت وسهم در بازار جهانی از هر 2 مسیر، در حوزه بودیسم و حوزه کمونیسم معانی خاص خودش را داشته است.
تفکر منحنی نه و خطی!
این است که تمدن اسلامی و کشورهای اسلامی بر اساس کدام الگوی مثبت میتوانند معنای همگرایی خودشان را شکل بدهند. به اعتقاد من لازمه درک درست از این شرایط داشتن یک نوع انعطاف دینامیک و هوشمندانه است، انعطاف هوشمندانه به معنای منحنی فکر کردن است و نه خطی فکر کردن که بتواند معنای جذب و دفع خودش را نسبت به جریانهای حق و باطل به صورت شفافتر و دقیقتری بیان کند. لازمه ورود به تمدن اسلامی داشتن ادبیات برتر است برتر نه به معنای قدرت بلکه به معنای الگو بودن است، وقتی شما بتوانید که یک منطق بزرگ و کافی و مفید را بگویی، خود به خود جاذبه خودش را تولید میکند. شما میبینید که در حوزه آسیای غربی ما شاهد این هستیم که برخی که با ما تفاوت دارند چگونه به ادبیات ما وصل میشوند.
شما جهان اهل سنت را باز کنید، میبینید سرمایههای انقلاب اسلامی به معنی انباشت معنوی در حوزه اهل سنت درآسیای غربی است ولی در حوزه خلیج فارس و بعضی از کشورهای عربی با توجه به بعضی از تفکرات انحرافی ما شاهد بازیها و نزاعهایی هستیم، ما امروزه در ادبیات حوزه اهل سنت جریان انقلابی، جریان اخوانی، جریان تکفیری و جریانهای شبهسکولار میبینیم، مهم این است که ادبیات انقلاب اسلامی بتواند قدرت جذب ودفع صحیح داشته باشد، نه به معنای اینکه انرژی خودش را در درگیری خلاصه کند بلکه باید انرژی خودش را در یک نوع تغییر مثبت در حوزههای منفی فرهنگی بازی کند یعنی بتواند حوزههای منفی فرهنگی را با آسیبهای فرهنگی در حوزه تمدن اسلامی را تغییر و تبدیل به فرصت کند.
تسنیم: جناب آقای زارعی! مستحضر هستید که وقتی حضرت آقا بحث نظام نوینی که به واسطه انقلاب اسلامی تشکیل شده است را مطرح کردند یک مولفه مهم برای آن تشریح فرمودند که آن این بود که جمهوری اسلامی نه ظلم میکند و نه ظلم میپذیرد، میخواهم خواهش کنم که این بحث را به عنوان مبنای تئوریک نظریم نظام جدید مورد نظر مقام معظم رهبری تبیین کنید و بفرمایید چشمانداز این نظام نوینی که انقلاب اسلامی برای بشریت ایجاد کرده را به چه شکل ارزیابی میکنید؟
اجازه میخواهم که قبل از پاسخ به این سوال، بسیار مختصر نکتهای در بحث نظم جدید بینالمللی عرض کنم. اگر ما خواسته باشیم وضع فعلی جهان را در یک جمله کوتاه تعریف کنیم، باید بگوییم که ما در یک دوره گذار به سر میبریم. دوره گذار از یک نظام فروپاشیده که در سال 1991 فروپاشید و پدیدآمدن یک نظام جدید تمدنی که هنوز شکل نگرفته و باید در انتظار تولد آن بود. دوره گذار بر حسب تجربه ما که طی قرن بیستم به دست آوردیم حدود سی سال و یا به تعبیری سه دهه به درازا میانجامد یعنی از زمانی که یک نظام صحنه را ترک میکند تا یک نظام جدیدی در صحنه بینالملل پدیدار میشود، بر اساس تجربه ما سه دهه طول میکشد. سال 1914 که کنسرت اروپا در جنگ جهانی اول فرو پاشید تا سال 1945 که رسماً نظام دو قطبی متولد شد و جهان به دو بخش شرقی و غربی، سوسیالیستی و کاپیتالیستی تبدیل شد، سه دهه گذشته است. اگر این یک سنت اجتماعی یک وضع طبیعی باشد، باید بگوییم که در واقع دستکم ده سال دیگر طول میکشد تا ما یک وضعیت سامانیافتهای را بتوانیم در عرصه بینالملل تجربه کنیم. به نظر من اینطور میرسد که دستکم ده سال دیگر طول میکشد و ممکن است این زمان طولانیتر نیز شود.
تغییرنظم جهانی از متصلب به منعطف
آن چیزی را که در اینجا و به طور قطعی میتوانیم بگوییم این است که نظم جهانی از یک وضع متصلب به یک سمت منعطف در حال تغییر هویت است. نظامهای متصلب، نظامهایی است که همه چیز دقیقاً در چارچوب مناسبات قدرت تعریف میشود و هیچ پدیده مهمی خارج از آن کادر اتفاق نمیافتد. شبیه آن چیزی که ما چه در دوران نظام دوقطبی و چه در دوران حاکمیت اروپا در صحنه بینالملل شاهد بودیم که به دوران کنسرت اروپا معروف شده است. در حالی که نظم منعطف، نظمی است که قدرتهای مسلط در دنیا وجود دارند در عین حال بسیاری از تحولات خارج از اراده آنها اتفاق می افتد، مینی قدرتها نیز اجازه بروز و ظهور پیدا میکنند.
به نظر ما در واقع یکی از خصوصیات نظام آینده جهانی این است که از وضع متصلب به وضع منعطف تغییر هویت میدهد. نکته دیگر این است که به نظر میآید که بر اساس شواهد و قرائن، دوره سیطره غرب بر جهان، سیطره مطلق و حتی سیطره نسبی به پایان رسیده است و ما میتوانیم با قطعیت زیادی بگوییم که جهان طی دهههای آینده، جهان عمدتاً آسیایی خواهد بود آسیا اینبار مدار قدرت جهانی خواهد بود و تمدن کهن آسیایی به شکل نونویسی شده و بازسازی شده در صحنه حضور خواهد داشت.
از ویژگیهای نظم نوین آسیا محور، ترجیح فرهنگ بر حوزههای دیگر است، یعنی یک تمدن عمدتاً با هویت فرهنگی و با محوریت فرهنگ، احتمالاً میتواند وضع آینده ما را تشکیل دهد. در جهان چند قطبی منعطف آسیامحور که فرهنگ در کانون آن قرار دارد، ما شاهد وضعیتهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی نیز خواهیم بود که با توجه به وضعی که ما مشاهده میکنیم به احتمال زیاد حداقل طی سه تا پنج دهه آینده امنیت در حد فاصل خلیج فارس تا دریای مدیترانه تعریف میشود.
آن چیزی که در اسناد سیاسی به عنوان خاورمیانه خوانده میشود عمدتاً به دلایل مختلف وضع امنیتی در اینجا رقم میخورد و در نتیجه میتوانیم بگوییم در دهههای آینده کماکان این منطقه کانون کشمکشهای امنیتی خواهد بود. کشمکشهایی که در نهایت با شکلگیری بعضی از ائتلافهای آسیایی میتواند آرامآرام سمت وضع آرامی برود.
در مورد سوال شما اگر خواسته باشیم که بحث قبل را به عنوان مقدمه تلقی کنیم در وضع جدید، آن فرهنگها، مدلها، الگوها، نمونههایی که در یک سیستم جهانی تنفس میکند و نمیخواهد زیر سلطه جهانی برود، نظم قدرتمحور را اعم از اینکه آسیایی باشد یا خیر نمیپذیرد و در عین حال نمیخواهد در این محیط و فضا سلطهطلبی و برتریجویی نیز کند، یک وضع اخلاقی – اجتماعی و فرهنگی – اجتماعی را در سطح جهانی منعکس میکند. این سیستم در آینده کما اینکه الان نیز است میتواند جاذبه بسیاربسیار زیاد داشته باشد.
وقتی کشوری مانند جمهوری اسلامی زیر بار ظلم نمیرود و در برابر نظام جهانی مقاومت میکند، مقاومت او برای ملتهای مسلمان بسیار هیجانبرانگیز، امیدبخش و بسیار راهگشا است. وقتی الان شما در کشورهای منطقه سفر میکنید و با گروههایی که طی ده سال گذشته مقاومت زیادی در برابر غرب کردند، ملاقات میکنید آنها بسیار از شما استقبال میکنند و در واقع خودشان را با شما هماهنگ میبینند. اگر پاکستان بروید، سنیهای پاکستانی مخصوصاً بریلویها دقیقاً به اندازه شیعهها از شما استقبال میکنند و زمانی که کنکاش میکنید سرّ مقاومت ایران در برابر غرب است، این مقاومت ایران در برابر غرب برای دنیا بسیار جاذبه داشته است و ایجاد اعتبار کرده است. یکبار دیگر اینکه ایران در عین حالی که در مقابل ظالم میایستد، خودش پایهریز یک نظام مبتنی بر تجاوز، تعدی و زیادهخواهی نیست، مبتنی بر مناسبات برادرانه، کمک برادرانه و حل برادرانه مشکلات دیگران است. این موضوع برای کشورهای مسلمان بسیار جاذبه دارد و بسیار حائز اهمیت است. یعنی یک مدلی است که در حین مقاومت و ایستادگی و شکست دشمن قدرتمند، گرایش به ظلم ندارد. یک سیستم و مدل اخلاقی، اجتماعی را ارائه میکند.دو بار جمهوری اسلامی مورد توجه قرار میگیرد یکبار با ایستادنش و یکبار با سیاستهای برادرانه مبتنی بر رعایت حقوق دیگران. این موضوع چیزی است که دنیا به آن احتیاج دارد و چنین مدلی میتواند جاذبه بسیار زیادی داشته باشد.
بغض و گریه رهبری در حادثه بوسنی و پاکستان
زمانی که رهبر جمهوری اسلامی در برابر فاجعهای که در (صربرنیستا) توسط صربها اتفاق افتاده بود، وقتی رهبر انقلاب اعلام میکند که من نتوانستهام یک هفته از غصهای که برای این فاجعه داشتم، بخوابم و مردم گریه و بغض رهبری را به خاطر ظلمی که به بوسنیهاییها شده میبینند، این برای دنیا بسیار جذاب است. وقتی رهبری در خطبههای نماز جمعه به خاطر سیل پاکستان، آنطور ابراز احساسات کردند، این برای مسلمانان بسیار حائز اهمیت است. این موضوع آن چیزی است که غرب ندارد.
غرب وقتی که با این پدیده مواجه میشود میخواهد به شکل مکانیکی آن را حل کند با زور و با اجبار و با روشهایی که مورد پذیرش دیگران نیست و مشروعیت اخلاقی ایجاد نمیکند و اطمینان اخلاقی بوجود نمیآورد. خب در اینجا مدل جمهوری اسلامی میتواند بسیار کارگشا و حائز اهمیت باشد و لذا امروز واقعاً میتوانیم بگوییم که اگر یک روزی نظام بینالملل، آسیامحور شد حتماً یک قلب فرهنگی دارد و آن قلب فرهنگی ایران خواهد بود، ایرانی که از این پیوست بزرگ دینی – اسلامی در یک منطقه حساس زندگی میکند و این میتواند تا حد زیادی هویت فکری – فرهنگی نظام آینده جهانی را شکل دهد. این آن نکتهای است که حضرت آقا فرمودند که ما در یک پیچ تاریخی هستیم، ما در یک موقعیت ویژه هستیم، باید بتوانیم در این دوره گذار خودمان را آماده کنیم که این جایگاه برجسته فرهنگی را در تمدن آینده به دست بیاوریم و با آن بتوانیم که هم منافع ملی و هم امنیتمان را تامین کنیم و هم بتوانیم راهی برای افزایش قدرت ملیمان در سطح بینالمللی داشته باشیم.
تسنیم: جناب آقای محمدی! نظمی را که آقا فرمودند قدمت 30 ساله دارد و هم سن انقلاب اسلامی است چه تاثیرات منطقهای و فرامنطقهای داشته است؟ و آیا این تحول بسیار بزرگی که اخیراً در منطقه به اسم بیداری اسلامی ایجاد شده را میتوانیم معلول همین نظامی که حضرت آقا فرمودند بدانیم؟
من چند جمله برای پاسخ به سوالهایی که تاکنون مطرح شده است، دارم. مطالب بسیار خوبی را دوستان گفتند در واقع فقط میخواهم جملات و گذارههایی را مطرح کنم.
اصلاً مبنای شکلگیری و منطق نظام بینالملل و جامعه جهانی در غرب گذشته، قدرت است سپس در مسیر تکاملی خود به منطق موازنه قدرت تکیه میکند یعنی جنس جامعه جهانی و نظام بینالملل از جنس قدرت سخت است. درست از زمانی مقولههای قدرت نرم شروع به تولید ادبیات و نظریهسازی میکند که انقلاب اسلامی آثار خود را باقی گذاشته است، اصلاً مبانی، منطق و محتوای انقلاب اسلامی بر اساس قدرت نرم و مردمپایه است. اگر در غرب نظام بینالملل بر اساس قدرت سخت و دولتهای بزرگ است، اینجا منطق و محتوای انقلاب اسلامی، گفتمان قدرت نرم و مردمپایه در مقابل دولتپایه بودن و قدرت سخت است. شاید از همینجا بشود یک نتیجه جزئی گرفت که اساساً بین این دوگفتمان، چه زمانی که در نظام بینالملل حاکم است و چه زمانی که نظام دوقطبی است، و چه زمانی که یک قطب فروپاشی میشود و آمریکاییها میخواهند شانس نظام تکقطبی را از دهه 90 داشته باشند و تلاش به پیشبرد آن دارند، این نظام بینالملل یک نظام مادی است و نظام مبتنی بر نظام موازنه قدرت است و در مقابل آن گفتمان انقلاب اسلامی، قدرت نرم و مردمپایه است. لذا وقتی میخواهد به مقولههای موازنهساز روی بیاورد، با آن جامعه بینالملل صحبت نمیکند، ادبیات آن به ادبیات مقاومت تغییر میکند. مقاومتی که باز هم با ابزار، شیوه و تکنیک آن چیزی که در جامعه جهانی وجود دارد متفاوت است، یعنی درست در زمانی که ادبیات انقلاب اسلامی شکل میگیرد، مفاهیمی مانند قدرت نرم هم در عرصه موازنه قدرت مطرح میشود.
ما از دهه 90 در عرصههای مختلف شاهد مقولههایی مانند قدرت نرم در نظام جهانی هستیم و یا مثلاً موازنه مبتنی بر قدرت نامتقارن، به دلیل اینکه شیوههایی که گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی تولید میکند عرصههای جدیدی را از کنشگری قدرت از خودش نشان میدهد که با مقولهها و مبانیهای گذشته متفاوت است. یعنی با ابزار ساده برای نقطه ضعف حریف، تعریف کنشگری میکند. این معنای قدرت و رفتار نامتقارن میشود.
در واقع انقلاب اسلامی عرصههای جدیدی را در پهنه فکری و اندیشهورزی جامعه جهانی نیز تولید میکند و این انقلاب اسلامی است که متکی بر یک بستر فرهنگی و یک گفتمان مردمپایه، گفتمان قدرتنرم را به عنوان یک امر ضروری و گفتمانساز تولید میکند. یعنی عرصههای جمهوری اسلامی فقط عرصه ژئوپولتیک نیست، عرصههای جمهوری اسلامی حتی در ادبیاتسازی و گفتمانسازی غرب و دنیای مادی نیز آثار خود را باقی میگذارد. آنها ناچارند برای مقولههایی مانند قدرت نرم نیز فکر کنند، آنها ناچارند برای قدرت نامتقارن نیز فکر کنند. این موضوعات، مقولههای جدیدی ناشی و حاصل از رفتار فرهنگی انقلاب اسلامی هستند.
گفتمانهای آشتی ناپذیر
آن نتیجه و گذارهای که میخواستم از این مقدمه بگیرم این است که آشتیپذیری بین این 2 فرهنگ و این 2 گفتمان امکانپذیر نیست، به دلیل اینکه جنس آنها با هم متفاوت است. این موضوع را باید برای کسانی که فکر میکنند میتوان بین این دوگفتمان نقطه وصلی را ایجاد کرد گفت که آنها از یک جنس متباین و متفاوت هستند و نمیتوان آنها را به هم وصل کرد. یکی از آنها بر اساس قدرت نرم و دیگری بر اساس قدرت سخت منطقش را چیده است. یکی مردمپایه و یکی دولت و قدرتپایه است، یک شخصی بر اساس منش فرهنگی و شخص دیگری بر اساس ابزارهای قدرت مانند سلاح، ثروت و ابزارهای سرکوب عمل میکند. در واقع آشتیپذیری این دو گفتمان که آشتیپذیری واقعی نیست، معادل یکی از آنها مساوی با عدم وجود دیگری است.
یک بحث دیگر در خصوص نوع مبانی این است که مبانی ارزشگذاری این است که مبانی ارزشگذاری، دستهبندی، حقانیت و حقوق در این دو گفتمان یعنی نظام بینالمللی مادی و نظام بینالملل مبتنی بر انقلاب اسلامی و یا آن ایدههای بینالمللی انقلاب اسلامی با هم متفاوت است یعنی هم در ارزشگذاری و هم دستهبندی و هم در مبانی حقانیت و حقوق با هم متفاوت هستند، به همین دلیل میگوییم که آنها آشتیناپذیرند.
در محتوای شعار مثلاً دموکراسی، حقوق مدنی و امثال این شعارهایی که ما امروز بیشتر شاهد آنها هستیم، روشها در هر دو گفتمان با هم متفاوت هستند، آنها در یک نقطه مقابل هم هستند. امروز بعد از رسواییهایی که در سطح تحولات منطقه و جهان افتاده است، آن نقاب زرق و برق و زیباییهای شعار دموکراسی کنار رفته است و معلوم شده است که دموکراسی از نگاه غرب به چه معنی است. دموکراسی به این معنا نیست که اراده مردم بر سرنوشتشان حکومت میکند، دموکراسی یعنی در واقع مولفههای قدرت چه در سطح ملی، چه در سطح منطقهای و چه در سطح جهانی به چه تصمیم کلانی برای مجموعهای میرسد.
لذا میبینید که باندهای قدرت، کارتلهای قدرت و تراستهای قدرت در آمریکا تصمیم میگیرند که چه کسی خوب و چه کسی بد است. ادبیاتسازی و گفتمانسازی میکنند نه اینکه اراده مردم حاکم باشد. در واقع آنها شرایط خودشان را در دونقطه مقابل هم تعریف میکنند یعنی شرایط تضاد و تباین دارند و جمعپذیر نیستند.
روندهایی که در سه دهه اخیر در نظام جهانی داشتیم شامل عناوین زیر است:
نظام جهانی طی سه دهه اخیر یعنی در دهه 90 تا به حال از نظام دوقطبی به شرایط اختلال و وسوسه نظام تکقطبی سیر کرده است. یک فضای انتقالی را همانطور که آقای دکتر زارعی فرمودند فعلاً در شرایط فعلی شاهد هستیم، دوره انتقالی است که در واقع هنوز پایههای اصلی نظام بینالملل شکل نگرفته است، به دلیل اینکه باید در کنشگری، مبانی، تعاریف بین قدرتها و اتحاد و ائتلافهایی که دارند به یک نقطه با ثبات برسند تا معلوم شود که شرایط نظام بینالملل چیست.
در این دوره ما شاهد شکلگیری قدرتهای رقیب و غیر متجانس نیز بودهایم یعنی الان ما قدرتهایی مانند بریکس، قدرتی مانند چین و قدرتهای نو ظهور در کنار قدرتهای سنتی غربی که بعد از جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفتند داریم آن قدرتهای سنتی غربی، خانواده اصلی جامعه جهانی برای تصمیمگیری در سطح جهان شدند ولی یک روند قدرتیابی گفتمان انقلاب اسلامی نیز در کنار این تحولات شاهد بودیم. این روند قدرتیابی، هم در سطح قدرت ملی و هم در سطح نفوذ منطقهای مسیر تعالی و تکامل به خودش دیده است.
این گفتمان انقلاب اسلامی، رهبری گفتمان مقاومتی رو نیز در منطقه و تا حدودی در سطح دنیا در اختیار و انحصار دارد، گفتمان مقاومت امروز فقط انحصاراً در اختیار گفتمان انقلاب اسلامی است. رهبری گفتمان اسلامی متعادل و پیشرو نیز انحصاراً در اختیار گفتمان انقلاب اسلامی است،گفتمانی که تمدنساز است. همانطور که آقای دکتر کلینی نیز در واقع به عنوان یک گفتمان اصلی به آن پرداختند.
درواقع قرن جدید، قرنی است که باید مسیر جدال و رقابت رو بین دوگفتمان انسانی و یا به تعبیر امام(ره) که فرمودند این قرن، قرن مستضعفین است، بین این گفتمان است و یک گفتمان دیگری که گفتمان مادی است، اعم از نظام بینالملل قدیم یا نظامی که ممکن است قدرتهای مادی دیگر آن را بسازند که آنها قطعاً با گفتمان انقلاب اسلامی متفاوت است، یعنی یک چالش گفتمان اسلامی و مادی فعلاً در جریان است. چشمانداز اقتداریابی گفتمان مقاومتی – اسلامی به شکل تدریجی در حال جلو رفتن است و در این مسیر تدرج، خاورمیانه همانطور که آقای دکتر زارعی فرمودند نقطه پرتاب است. چرا اصرار میکنند در خاورمیانه نظام گذشته، کمافیالسابق یک نظام متکی بر ارکان و چارچوبهای قبلی باشد؟ برای اینکه اگر این نظام جدید که قطعاً ایران نقش معمار و مهندس آن را به عهده دار خواهد بود، تغییر کند و به گفتمان جدید انقلاب و مقاومت بر آن حاکم شود. نقطه شتاب قدرتیابی گفتمان انقلاب اسلامی در عرصههای فرامنطقهای است، یعنی در سطح منطقه شرایط یکسرهسازی شکل میگیرد، نظامهای سنتی قابل ماندن نخواهند بود و لذا در یک سیر زمانی قابل پیشبینی میتواند سیستمهای جدید، واحدهای سیاسی جدید شکل بگیرد و از آنجا ورود به عرصه بینالمللی برای انقلاب اسلامی شکل بگیرد. منطقی که به جهت نظری نیز در روابط بینالملل مطرح است این است که تا یک گفتمان و قدرتی در عرصه ملی و منطقهای نتواند ارکان نفوذ و قدرت خودش را تسری بدهد، امکان ورود به عرصه بینالمللی را نخواهد داشت. لذا من تصور میکنم که تحول خاورمیانه، یکسرهسازی اینسو و یا آنسو برای نتیجهگیری نظام منطقهای در یک حرکت پرشتاب جهت ورود به عرصه جهانی و بینالمللی تعیینکننده است.
- تسنیم: جناب آقای رویوران نظر شما در مورد مصادیق این نظم نوین چیست؟
رویوران: نتیجه بحران سوریه تعیینکننده 2 نظم است:
- نظم بینالمللی
- نظم منطقهای
در ارتباط با نظم بینالمللی، حوادث سوریه نشان داد که دیگر چیزی تحت عنوان نظام تکقطبی وجود ندارد و اگر آمریکا در عراق به صورت کاملاً یکجانبه وارد شد، در افغانستان با چندجانبه غربی و در چارچوب ناتو کاری انجام داد در سوریه ناگزیر شد به چندجانبه بینالمللی تن دهد، یعنی گفتگو با روسیه یک اجباری بود که آمریکا را وادار کرد که این موضوع را بپذیرد. این موضوع بدون در نظر گرفتن نتیجه و پیچیدگیهای اجرایی توافقی که اتفاق افتاده و یا اختلافی که بر سر قطعنامه اتفاق میافتد، در این صحنه انگلیس خودش را حذف کرد، آمریکا و روسیه وارد گفتگو شدند و فرانسه سرش بیکلاه ماند. درخواست آقای اولاند برای دیدار با آقای روحانی به این دلیل بود که فرانسه در این شرایط بازندهترین قدرت بینالمللی در بحث سوریه است، به هر حال اولین عنصر غربی است که به سرعت درخواست کرده که میخواهم دیدار کنم، یکی از سران غربی که درخواست داده و قرار است انجام بگیرد.
برخی از قدرتها در حال سقوط هستند که یکی از آنها فرانسه است. چین برای ارتقاء، نه سرمایهگزاری کرد و نه برای سقوط شرطبندی و یا قماربازی کرد به همین دلیل در همان وضعیت خودش باقی مانده است اما آمریکا ناگزیر به گفتگو با روسیه شد، روسیه به دنبال نظام دو قطبی است که تحقق پیدا نکرده اما یک آرزوی روسی است. آمریکا تکقطبی را به کلی فراموش کرده، هرچند که الان به دو قطبی جدیدی که روسیه در جستجوی آن است تن نمیدهد. لذا من تصور میکنم الان یک واژهای بیشتر استفاده میشود، نه میگویند نظام تکقطبی و نه میگویند نظام چندقطبی، میگویند نظام تراتبی قدرت. این نظام تراتبی قدرت، شاید نزدیکترین مفهوم نظام بینالمللی فعلی است.
برای غرب در سطح منطقهای مسجل شد که کشورهای عربی قدرت بر هم زدن دارند ولی قدرت جمع کردن ندارند در حالی که ایران به خوبی هر دوقدرت را دارد و توان جمع کردن ایران بیش از بر هم زدنش است.
یکی از دلایلی که آمریکا از روسیه خواسته بود که حتماً این توافق به گونهای به اطلاع ایران برسد که موافقت ایران گرفته شود به دلیل توان ایران در بر هم زدن صحنه است و اینکه موافقت ایران میتواند تعیین کننده در اجرای توافق باشد به همین علت جایگاه ایران در سطح نظام منطقهای قطعاً بالاتر رفته است و کشورهایی مانند عربستان و قطر تنزل پیدا کردهاند. آمریکا بنا داشت که سلفیهای تکفیری از طرف قطر و اخوان بسیج به سوریه اعزام شوند و این کار را از ابتدای کار انجام داده است اما به دلیل اشتباهات محاسباتی که اتفاق افتاد و اینکه سلفیها از سوریه به سمت عراق و لبنان سرریز شدند و ممکن بود به کشورهای دیگر نیز برسند، آمریکا این ماموریت را تا حدی متوقف کرد و این منجر به تغییر امیر قطر شد، با این شاخصی که اتفاق افتاد موجب شد که قطر خود به خود تنزل پیدا کند هرچند که قطر بدون داشتن توان بازیگری گسترده، یک بازیکن با امکانات مالی است. برای مثال ایران با یک امکانات بسیار محدود، ارتش دفاع ملی را در سوریه ایجاد کرد در حالی که عربستان برای ایجاد فضای معادل باید پنج میلیارد دلار هزینه کند و این نشاندهنده این است که نوع بازی بین ایران و این کشورها متفاوت است. لذا من تصور میکنم نظام منطقهای بستگی به تحولات منطقهای دارد و تا الان آنچیزی که مشخص است برخی از قدرتها نزول پیدا کردهاند و برخی دیگر بالا رفتهاند، قطعاً ایران جز قدرتهای رو به سعود است و عربستان در مقابل ایران جز قدرتهای در حال نزول است.
انتهای پیام/