أین عمار! أین ذو الشهادتین...؛ فرازی از نهج البلاغه که شهید علمالهدی را منقلب کرد
خبرگزاری تسنیم: صادق آهنگران چنین روایت میکند: نیمههای شب بود که سید حسین نهج البلاغه میخواند. وقتی من نگاه کردم، دیدم چهرهاش برافروخته شده و اشک میریزد. زیر چشمی به صفحه نهج البلاغه نگاه کردم و شماره صفحه را به ذهن سپردم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در میان شهدای هشت سال دفاع مقدس شهدای سادات نیز فراوان بودند. فقط 2500 شهید سادات در تهران داریم که بیش از 2000 نفر آنها در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شدهاند. "سیدمحمد حسین علم الهدی" نیز یکی از شهداییست که نامش در لیست ذریه زهرا(س) به ثبت رسیده.
سید محمد حسین علم الهدی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهای خود را آغاز کرد. در سال 1356 در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل خود را ادامه داد. در دوران دانشجویی علاوه بر تحصیل، در رشته تاریخ دانشگاه مشهد به تدریس نهجالبلاغه، عقاید و تاریخ اسلام میپرداخت. او علاقه بسیاری به نهج البلاغه داشت و با متون آن انس گرفته بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود. او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه (16 دی ماه 1359) به دریای تانکهای دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حملهور شدند. حسین پس از شهادت همرزمانش با فریاد الله اکبر، آخرین گلولههای باقیمانده آرپیجی را به سوی دشمن شلیک کرد و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگتر شدن حلقه محاصره، چون مولایش امام حسین(ع) به شهادت رسید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
صادق آهنگران که به عنوان یکی از دوستان شهید از سید محمد حسین علم الهدی خاطرات بسیاری دارد چنین روایت میکند: اتاق کوچکی از ساختمان نهضت سوادآموزی اهواز، در اختیار سید حسین بود. او و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتیم. یکی از شبها من و سید حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم. نیمههای شب بود که سید حسین نهج البلاغه میخواند. وقتی من نگاه کردم، دیدم چهرهاش برافروخته شده و اشک میریزد. زیر چشمی به صفحه نهج البلاغه نگاه کردم و شماره صفحه را به ذهن سپردم و پس از مدتی که سید حسین نهج البلاغه را بست و برای استراحت بیرون رفت، من آن را باز کردم و صفحه مورد نظر را نگاه کردم. دیدم همان خطبهای است که حضرت علی(ع) در فراق یاران با وفایش گریه میکند و میفرماید: أین عمار! أین ذو الشهادتین؛ کجاست عمار؟ کجاست...؟
انتهای پیام/