طاعون اتمی، سوغات آمریکایى براى مردم ژاپن

طاعون اتمی، سوغات آمریکایى براى مردم ژاپن

خبرگزاری تسنیم: پس از بمباران اتمی هیروشیما توسط آمریکا، مردمی بودند که کره چشمشان از کاسه درآمده بود. کسانی بچه‌هایشان را که سوخته و زغال شده بودند به آغوش گرفته بودند، در حالی که پوست بدن خودشان هم کنده شده بود.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، در جنگ جهانی دوم و بنا بر دستور هری ترومن رئیس‌جمهور وقت آمریکا، دو حمله اتمی از سوی این کشور علیه ژاپن صورت گرفت.

اولین عملیات در 6 اوت 1945 و دومین آن در 9 اوت 1945 علیه ژاپن صورت گرفت و دو بمب اتمی بر روی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی انداخته شد. این دو بمب جان 220 هزار ژاپنی که‌ بیش از نیمی از آنان بلافاصله هنگام بمباران جان دادند را گرفت.

در بمب اتمی اول که به نام «پسرک» بر روی هیروشیما انداخته شد، برای تاثیر تخریبی بیشتر، بمب به نحوی تنظیم شده بود که 576 متر بالای سطح زمین منفجر شود. انرژی تولید شده توسط این بمب برابر بود با انرژی حاصل از 15 کیلوتن تی‌ان‌تی. فعل و انفعالات اتمی در مرکز این بمب باعث گرمائی حدود چندین میلیون درجه سانتیگراد شد. این گرمای عظیم هر چیزی را تا شعاع یک و نیم کیلومتری مرکز اصابت بمب بطور کلی ذوب نمود.

دو روز پس از بمباران هیروشیما و بر خلاف انتظار و میل آمریکا، دولت شوروی به امپراتوری ژاپن اعلان جنگ داد و نیروهای ارتش سرخ شوروی به مواضع ژاپن در منچوری یورش بردند. ورود شوروی به جبهه جنگ اقیانوس آرام باعث شد که دولت آمریکا مصمم شود هرچه سریعتر جنگ را به نفع خود و بدون مشارکت شوروی خاتمه دهد. در این راستا استفاده بیشتر از سلاح هسته‌ای ساده‌ترین راه فشار بر ژاپن بود، و نیروهای مسلح آمریکا برای استفاده مجدد از بمب هسته‌ای نیازی به مجوز جدید دولت نداشتند؛ زیرا مجوزی که ترومن برای حمله اتمی صادر کرده بود اجازه استفاده از بمب‌های جدید را می‌داد.

بر اساس اطلاعات هواشناسی نیروی هوایی آمریکا، بازهٔ زمانی مساعد برای حمله دوم به ژاپن سه روز پس از حمله اول پدیدار می‌شد، و باید از این بازه حداکثر استفاده به عمل می‌آمد. هدف بعدی برای بمباران هسته‌ای، شهر کوکورا بود که صنایع گسترده نظامی و اسلحه‌سازی در آن وجود داشت. در ابتدای ماموریت براساس گزارش هواشناسی، دید مناسبی برای هدفگیری بر فراز کوکورا وجود داشت. اما وقتی هواپیمای بمب‌افکن به حدود منطقه مورد نظر رسید، تمام آسمان شهر با دود و غبار پوشیده شده بود و امکان پیدا کردن هدف را از میان برده بود. علاوه بر دید کم، پدافند هوایی و ظاهر شدن هواپیماهای شکاری ژاپن مساله را کمی بغرنج کرده بود. پس از صرف نظر از بمباران منطقه کوکورا، بمب‌افکن آمریکایی فقط سوخت کافی برای بازگشت به پایگاه هوایی در اوکیناوا داشت. فرمانده عملیات تصمیم گرفت که بجای رها کردن بمب اتمی در دریا و یا بازگرداندن آن به پایگاه، بهتر است آن را بر روی ناگازاکی بیندازند که در مسیر بازگشت بمب‌افکن به پایگاه هوایی در اوکیناوا قرار داشت و یکی از اهداف کم‌اهمیت‌تر آمریکا در ژاپن محسوب می‌شد.

«هیباکوشاها» (در ژاپنی به معنی آسیب‌دیدگان پس از انفجار) گروه‌های منحصر به فردی هستند که فکر می‌کنند شنیدن شرح‌نگاری آنها از وقایع آن دو روز غم‌انگیز تاریخ دنیا می‌تواند این پیام را به گوش ابرقدرت‌ها برساند که هیچ ارزشی آنقدر مقدس نیست که جان صدها هزار نفر را به شنیع‌ترین شکل به بازی بگیرد، که تحصیل هیچ منفعتی تحمیل غم‌های جان‌فزا بر جان انسان‌ها را توجیه نمی‌کند و با هیچ توجیهی نمی‌توان بر فاجعه‌ای اینچنین بزرگ سرپوش گذاشت.

«میشیکو کودوما» یکی از این شاهدان است.  او که در آن مزان 7 ساله بوده، می‌گوید: «یک انفجار نورانی را دیدم و بعد رنگهای زرد، نقره‌ای، نارنجی و رنگهای دیگری که با زبان قابل وصف نیستند. رنگ‌ها به ما حمله می‌کردند که ناگهان تیرهای چوبی کلاس و شیشه‌های قاب پنجره تکه‌تکه شدند و به بیرون پرتاب شدند».

«کودوما» می‌گوید او بعد از این، چیزهای وحشتناکی دیده است که هیچ کودکی هرگز نباید آن‌ها را ببیند: «مردمی [را می‌دیدم] که کره چشمشان از کاسه درآمده بود. کسانی را می‌دیدم که بچه‌هایشان را که سوخته و زغال شده بودند به آغوش گرفته بودند، در حالی که پوست بدن خودشان هم کنده شده بود و آدمهایی را می‌دیدم که روده‌هایشان از شکم بیرون ریخته بودند و گیج و سرگردان به این طرف و آن طرف می‌رفتند تا آن‌ها را دوباره سرجایشان برگردانند.»

یکی از بازماندگان بمباران ناکازاکی به نام «فوجی اوراتا» می‌گوید: «مزرعه کدویی که در جلوی خانه بود، کاملا از بین رفته بود. هیچ چیز از محصولاتی که در آن بود، بر جای نمانده بود، جز اینکه جای آن محصول‌ها سر زنی افتاده بود. به صورتش نگاه کردم تا ببینم می‌شناسمش یا نه؟ زنی با تقریباً چهل سال سن بود. شاید از جای دیگری از شهر به آنجا آمده بود، چون من قبلا او را آن طرف‌ها ندیده بودم. یک دندان طلایی در وسط دهانش که کاملاً باز مانده بود، می‌درخشید. دسته‌ای موی سوخته از شقیقه چپ او کنده شده بود و وارد دهانش شده بود. مژه‌هایش به بالا رفته بود و جای چشم‌هایش دو حفره سیاه به جا مانده بود. احتمالا مستقیما به نور [بمب] نگاه کرده بود و کره چشمش سوخته بود.»

«کایانو ناگای» که از بازماندگان بمباران هیروشیماست نیز آنچه در این روز دیده است را اینگونه شرح می‌دهد: «قیافه‌های مردم این طور بود که چهره‌هایشان کاملا سوخته و سیاه شده بود؛ مو به سر نداشتند و در نگاه اول معلوم نبود که داری به آن‌ها از روبرو نگاه می‌کنی یا از پشت سر. مردم بازو‌هایشان را به حالت بسته نگاه داشته بودند و پوست‌های بدنشان ـ یعنی هم پوست‌های دست و هم پوست‌های صورتشان ـ آویزان بود. اگر فقط یک یا دو آدم این شکلی دیده بودم، اینقدر روی من تأثیر نمی‌گذاشت. اما هر جا که می‌رفتم آدم‌های این شکلی می‌دیدم. خیلی از آن‌ها کنار جاده‌ها می‌مردند، هنوز تصویر آن‌ها را به خاطر دارم که مانند روح‌هایی بودند که راه می‌رفتند.»

«ویلفرد برچت» ژورنالیســت شهیر اســترالیایی الاصل، مقاله «طاعون اتمی» خود را «خبر داغ قرن» نامید. او که اولین خبرنگاری است که وارد هیروشیما می‌شود، می نویسد: «پیش از دو واقعه بمباران اتمی، شوروی اطلاعاتی مبنی بر آمادگی ژاپن برای خروج از جنگ به واشــنگتن فرستاده بود و از این‌رو پرسشهای زیادی در رابطه با انگیزه آمریکا از پرتاب بمب‌های اتمی باقی می‌ماند.

هنگام مشاهده شهر هیروشیما پس از انفجار اتمی، هیچ چیز جز زمین‌های مســطح به چشم نمی‌آمد. تخریب به شــکل پودر شدن توأم باسوختن صــورت گرفته بود. اگر دیدن خرابی‌های مادی شــهر، هولناک به نظر می‌رسید، آثار مخرب انسانی که در بیمارستان شاهدش بودم، هزار برابر وحشــتناک‌تر جلوه می‌کــرد. تمام بیماران نحیف و بــوی تهوع‌آوری می‌دادند.»

رئیس بیماران می‌گفت: «افرادی بدون هرگونه علامت در بدن و کسانی که در زمان انفجار حتی اینجا نبودند، مریض شدند و مردند. سلامتی آن‌ها بدون هیچ دلیل ظاهری رو به وخامت می‌رفت، اشتهایشان کور می‌شد، موی سرشان می‌ریخت، لکه آبی رنگی در بدنشان ظاهر می‌شد و ناگهان از چشم، دهان و بینیشان خونریزی شروع می‌شد. شروع می‌کردیم به تزریق آمپول ویتامین اما گوشت بدن در محل سوراخ تزریق، شروع به فاسدشدن می‌کرد و در تمام این موارد، مریض می‌مرد. کاری هم از ما بر نمی‌آمد. سلولهای سفید خون نابوده شده و و هر کس به عنوان مریض اینجا آورده می‌شد مرده خارج می‌شد.»

در اطــراف هر بیماری چند زن بعضا بــا بچه چمباتمه زده بودند. البته بیماران خود عمدتا زن یا کودک بودند. اکثر پرســتاران در لحظات اول کشــته شده، دیگران نیز در حین پرســتاری از بین رفته بودند یا در آن شرایط نمی‌توانستند بیمار بپذیرند. اجساد زیر آوار باید به‌‌ همان شکل دفن نشده باقی می‌ماندند.»

رئیس بیمارستان دکتر کاتسویه می‌گفت: «من در ایالات متحده تحصیل کرده‌ام، به تمدن غربی ایمان داشــتم و خود مســیحی‌ام؛ اما مسیحی‌ها چگونه می‌توانند این بلا را بیافرینند؟! حداقل چند تا از دانشــمندانتان را بفرســتید و پادزهر در اختیارمان بگذارید تا این بیماری وحشــتناک را متوقف کنیم. هیچ سرنخی از منشا این مرگ‌و‌میر و چگونگی درمان آن به دســت نیامده اســت. ماهی‌هایی که با جریان آب از مرکز شهر می‌گذرند همچنان می‌میرند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
گوشتیران
triboon