گزیده‌ای از کتاب «گروگان‌گیری و جانشینان انقلاب»

گزیده‌ای از کتاب «گروگان‌گیری و جانشینان انقلاب»

خبرگزاری تسنیم: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در بخش تلخیص و نقد و بررسی کتب تاریخی، گزیده‌ای از کتاب «گروگان‌گیری و جانشینان انقلاب» را در اختیار تسنیم قرار داد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم ،دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در بخش تلخیص و نقد و بررسی کتب تاریخی، گزیده‌ای از کتاب «گروگان‌گیری و جانشینان انقلاب» را که قبلا منتشر شده و با مناسبت های این ایام تناسب دارد، در اختیار تسنیم قرار داد.

این کتاب توسط آقای محمد جعفری در لندن به نگارش درآمده و در آلمان توسط انتشارات «برزاوند» در تیرماه 1386 چاپ و منتشر شده است.
مؤلف در مقدمه‌ای بر کتاب می‌نویسد: «نظر به اینکه متاسفانه هنوز هیچکدام از گروگان‌گیرهای اصلی نه تنها حاضر نشده‌اند مسئله گروگان‌گیری و تبعات آن را صادقانه، همانطوری که واقع شده است، برای نسل حاضر و نسلهای آینده توضیح دهند... این امر مرا بر آن داشت که به تألیف و تحریر کتاب حاضر دست بزنم بدین امید که نسل حاضر و نسلهای آینده دریابند که با دست‌ خودیها، چه بلائی بر سر کشور آمده است و چگونه خودیها عامل اجرای منویات آمریکا شده‌اند... محمد جعفری لندن 4 تیر 86 (25 جون 2007)»
چنین ادعایی در حالی صورت می‌گیرد که خانم معصومه ابتکار در سال 2000 میلادی روایت خود را از تسخیر سفارت آمریکا تحت عنوان «تیک‌اُور این تهران» توسط انتشارات «تالون بوکز» در کانادا به چاپ رساند و ترجمه فارسی این کتاب نیز در سال 1379 در تهران توسط انتشارات اطلاعات به زیور طبع آراسته شد. خانم ابتکار که از فعالین جمع دانشجویان تسخیر کننده سفارت بود، به نام مری یا همان مریم شناخته می‌شد و چون مسلط به زبان انگلیسی بود اشراف کاملی بر امور داخلی و بین‌المللی این رخداد داشت، اما ظاهراً از آنجا که این کتاب پاسخگوی تمایلات و انگیزه¬های سیاسی آقای جعفری نبوده، کاملاً نادیده گرفته شده است.
کتاب گروگان‌گیری و جانشینان انقلاب از 9 فصل تشکیل شده و دارای 436 صفحه است. امید آنکه گزیده حاضر از اثر مزبور بتواند شما را با کلیات و محتوای آن آشنا سازد.
زندگینامه

محمد جعفری که در زمره افراد بسیار نزدیک به آقای ابوالحسن بنی‌صدر تعریف می‌شود، بلافاصله بعد از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمانان پیرو خط امام رسماً به عنوان نماینده ایشان در سفارت مستقر شد. جعفری که یکی از عناصر فعال روزنامه انقلاب اسلامی بود در دوران ریاست جمهوری آقای بنی‌صدر و انتصاب آقای نوبری به ریاست کل بانک مرکزی، جایگزین ایشان به عنوان سردبیر این روزنامه شد. بعد از پیوند مجاهدین خلق با جریان روزنامه انقلاب اسلامی و شورش مسلحانه در 30 خرداد 60 و مخفی شدن بنی‌صدر، جعفری دستگیر و برای مدتی زندانی گردید. وی پس از آزادی از زندان به انگلیس رفت و در آنجا پناهنده شد.

مدخل
 بنا به گفته آقای فتح‌الله بنی‌صدر در اواخر دی و یا اوایل بهمن‌ماه 57 در جلسه‌ایکه در منزل آقای فریدون سحابی تشکیل شد با آمریکایی‌ها بر سر ایجاد دولتی نیرومند با وحدت ارتش و روحانیت توافق بعمل آمد. آقای سولیوان واپسین سفیر آمریکا در ایران در کتاب خود از این توافق سخن به میان آورده است. آقای دکتر یزدی در این رابطه می‌گوید: «غربی‌ها به خصوص آمریکایی‌ها نگران آن بودند که خلائی با رفتن شاه از ایران ایجاد می‌شود و کشور را با خطر پیروزی کمونیستها روبرو می‌کرد. آنها تصور می‌کردند یک ائتلاف و نزدیکی میان ارتش و روحانیون این خطر را منتفی می‌سازد. روحانیون علی‌الاطلاق ضد کمونیست هستند. ارتش ضد کمونیست است، روشنفکران به خصوص ملی- اسلامی مصدقی‌ها علی‌الاصول ضد آمریکایی و ضد انگلیسی هستند. در حالیکه بخش عمده روحانیون ضد مصدقی‌اند. بر این اساس نزدیکی ارتش و روحانیون و حذف روشنفکران، خلاء بیرون رفتن شاه را پر می‌کند و خطر پیروزی کمونیستها را منتفی می‌سازد.»... بنابر همین نقل قولها، کسانی که در خط آزادی و استقلال ایران که مصدق بیانگر آن بود، عمل می‌کردند، می‌بایستی حذف می‌شدند و چنین نیز شد. ما تا بعد از کودتای خرداد 60 و انتشار بعضی از مصاحبه‌ها و خاطرات داخلی، و خارجی‌ها و رو شدن بعضی از اسناد دیگر از این توافقها هیچ اطلاعی نداشتیم.(صص3-2)
فصل اول: جانشینان انقلاب
شورای انقلاب
 مرحوم مهندس بازرگان می‌گوید: «به دستور امام اعضاء شورای انقلاب از طرف آیت‌الله مرتضی مطهری در تهران مصاحبه و دعوت شدند» و «شورا در نیمه دوم آذرماه 1357 تشکیل رسمی یافت» اما «ترکیب شورای انقلاب چهار بار عوض شد. ولی همیشه اکثریت آنرا معممین تشکیل می‌دادند که مقربتر بودند.» آقای دکتر یزدی می‌گوید: «تا زمانیکه به ایران برگشتیم 8 نفر عضویت شورای انقلاب را پذیرفته بودند که عبارت بودند از مرحوم مهندس بازرگان، دکتر سحابی، سیداحمد صدرحاج سیدجوادی، مهندس سحابی، مهندس کتیرایی، دکتر شیبانی، تیمسار مسعودی و یک نفر دیگر هم بود. از روحانیون هنوز کسی عضو نشده بود و همه از سیاسیون بودند آقای خمینی به من هم گفتند که عضو شورای انقلاب باشم.»(ص4)
 تشکیل شورای انقلاب از آیت‌الله طالقانی از جمله به علت اینکه وی عضو شورای جبهه ملی است، مخفی نگاه داشته شده بود. بعد از اینکه مرحوم طالقانی به دو ابتکار مهم: اقدام به تأسیس شورای انقلاب مرکب از همه گروهها و دسته‌ها و برگزاری راهپیمایی تاسوعا و عاشورای حسینی دست می‌زند، روحانیون شورای انقلاب و نهضت آزادی‌ها از ترس ایجاد این شورای انقلاب موازی با شورای انقلاب به خمینی اطلاع می‌دهند. آقای خمینی از طریق آقای دکتر یزدی به آیت‌الله مطهری اطلاع می‌دهد که با آیت‌الله طالقانی تماس حاصل کند و وی را به عضویت شورای انقلاب درآورد و برای برگزاری تظاهرات با آیت‌الله طالقانی تماس گرفته می‌شود و سپس ستاد مشترکی از آیت‌الله طالقانی، روحانیت مبارز تهران (یعنی همان روحانی‌های شورای انقلاب.ن) و جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر برای برگزاری آن انتخاب می‌کنند و این همان راهپیمائی عظیم آرامی است که مرحوم مهندس بازرگان می‌نویسد: «... در 19/9/57 با تقارن روز حقوق بشر و تاسوعای حسینی و با دعوت جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر، مرحوم آیت‌الله طالقانی و روحانیت مبارز تهران، و به مدیریت ستاد مشترک منتخب آنان، یک راهپیمایی عظیم آرام در شهر تهران برگزار گردید.»(ص5)
 معلوم می‌شود که از نظر آقای خمینی و هسته اولیه روحانی شورای انقلاب، اعضاء شورای انقلاب: 1- نبایستی از شورای جبهه ملی باشند. 2- نبایستی از طرفداران دکتر مصدق باشند. 3- بایستی تابع نظر آقای خمینی و یا آن 5 نفر روحانی هسته اولیه شورای انقلاب باشند.(ص6)
 در تاریخ 29 بهمن 57 یعنی 7 روز بعد از پیروزی انقلاب بوسیله همین 5 روحانی یعنی آقایان محمدجواد باهنر، سیدمحمد بهشتی، سیدعلی خامنه‌ای، سیدعبدالکریم موسوی‌اردبیلی و علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی با انتشار بیانیه‌ای موجودیت حزب جمهوری اسلامی را اعلام کردند و در بیانیه آن بدون اشاره به جنبش ملی شدن صنعت نفت به جنبش مشروطه و جنگل در یکصد ساله اخیر اشاره می‌کنند و علل شکست آنرا فقدان تشکیلاتی نیرومند و منسجم معرفی کرده و در این راستا می‌گویند: «...ایجاد تشکیلاتی نیرومند و سامان دادن به نیروهای فعال و ایجاد انسجام و انضباطی آهنین است که می‌تواند حرکت انقلابی ملت را بدرستی تداوم بخشد و جنبش را از خطر انهدام و دستاوردهای آن از خطر غارت دشمن مصون بدارد...».(ص6)
 همه اینها حکایت از این می‌کند که مرحوم مطهری با منش و روش حزب و مؤسسین آن هماهنگی ندارد و عملاً در جهت مخالف آن بوده است. به احتمال قوی وی از این مطلب به موقع مطلع شده است که آمریکائی‌ها در تهران در منزل فریدون سحابی، بنابر توافق با بهشتی و نهضت قرار می‌گذارند که حکومتی نیرومند با وحدت ارتش و روحانیان به رهبری بهشتی بوجود آید و چون احتمالاً مرحوم مطهری مخالف چنین توافقی بوده است، از صحنه حذف شده است. طرفه اینکه چند روزی قبل از اینکه وی ترور شود، با آقای بنی‌صدر صحبتی داشته و ناراحت به نظر می‌رسیده، به آقای بنی‌صدر اظهار داشته که برای ایران و اسلام احساس خطر می‌کنم و از این بیم دارم که هم انقلاب و هم اسلام را از بین ببرند و کشور را هم دوباره تحویل آمریکا بدهند ... بطوریکه نقل شده است مسئول جمع‌وجور کردن بازجوئی گروه فرقان به آقای معادیخواه یکی از اعضای شورای مرکزیحزب جمهوری اسلامی واگذار شده است.(ص7)
دولت موقت
 بنا به گفته آقای دکتر عبدالصمد تقی‌زاده و دیگران که در صحنه حاضر بوده‌اند حکم نخست‌وزیری را احمد آقا به آقای قطب‌زاده می‌دهد که در سالن بزرگ مدرسه علوی در حضور خبرنگاران، اربابان جراید و سایر حاضرین در مراسم معرفی نخست‌وزیر، برای همگان قرائت نماید که ناگهان آقای هاشمی‌رفسنجانی سر می‌رسد و پیش آقای خمینی رفته، عمامه خود را در اعتراض به اینکه چرا حکم را باید آقای قطب‌زاده قرائت کند به زمین می‌زند. آقای قطب‌زاده هم بدون اینکه چیزی بگوید، حکم را به آقای هاشمی می‌دهد و از صحنه خارج می‌شود.(ص8)
 آقای دکتر یزدی بعد از گذشت بیست و چند سالی از انقلاب در مورد انتخاب وزراء و شرایط آن در مصاحبه‌ای می‌گوید: «پس از اینکه مرحوم مهندس بازرگان دولت را قبول کرد، وزراء را نخست‌وزیر یعنی، آقای مهندس، به شورای انقلاب معرفی می‌کرد. شورای انقلاب بررسی و تصویب می‌نمود و هر وزیری را که شورای انقلاب تصویب می‌کرد دو حکم انتصاب می‌گرفت، یک حکم از جانب آقای خمینی و یک حکم هم از جانب آقای مهندس بازرگان بعنوان نخست‌وزیر.» در رژیم استبدادی گذشته وضع بدین منوال نبود. پس از معرفی وزراء توسط نخست‌وزیر و تصویب مجلس، هیئت دولت به حضور شاه می‌رسید، ولی این تنها نخست‌وزیر بود که احکام وزراء را صادر می‌کرد.(صص9-8)
چگونگی تشکیل دادگاههای انقلاب
 آقای خمینی در تاریخ 5/12/57 و 9/12/57 طی احکامی جداگانه به ترتیب آقای خلخالی را به عنوان حاکم شرع دادگاههای انقلاب و مهدی هادوی را به سمت دادستان کل انقلاب منصوب کرد... ماشین اعدام‌های برق‌آسا در دادگاههای در بسته در تهران و شهرستانها براه افتاده بود و با وجود اعتراض آقایان بنی‌صدر و بازرگان، اشخاص دیگر، سازمانهای حقوق بشر و NGO  به این اعدام‌ها، آقای خمینی در پاسخ به اعتراض کنندگان گفت: «چرا به ما اشکال می‌کنند که شما چرا دژخیمان را می‌کشید؟ ما در عین حال که اینها را مجرم می‌دانیم و باید فقط هویت آنها ثابت بشود و باید آنها را همین که هویتشان ثابت شد کشت.(صص10-9)
 آقای مهندس بازرگان و دکتر یزدی معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب در تاریخ 24 اسفند 57 در قم با آقای خمینی دیدار کردند که ازجمله مسائل مطرح شده در این دیدار: نحوه کار دادگاههای انقلاب بود که بدرخواست نخست‌وزیر، آقای خمینی دستور تجدید نظر در کار دادگاهها و توقف محاکمات تا تهیه آئین‌نامه و نحوه کار آنرا صادر کرد.»(ص10)
 اعلامیه دولت در تاریخ 9 فروردین 58 درباره اعدام‌های دادگاههای انقلاب و آئین‌نامه جدید اشعار دارد: «با توجه به فجایع و کشتارهای وحشیانه وحشتناک که غالب اعدام‌شدگان درباره مردم آزادیخواه و شرافتمند ایرانی مرتکب شده‌اند از یکطرف و خرابی که انقلابهای سیاسی و اجتماعی دیگر دنیا بدنبال داشته است از طرف دیگر آنچه در ایران جریان دارد قابل اغماض و بسیار ناچیز می‌باشد... اینک که بدستور امام عملیات دادگاههای انقلاب متوقف گردیده است، امیدواریم بر طبق آئین‌نامه‌ای که از طرف دولت تهیه شده و به تصویب شورای انقلاب می‌رسد و با رعایت کامل و موازین شرعی و حقوقی صحیح شرایط بازداشت و بازپرسی و محاکمه بنحو مطلوب انجام گردد.» سرانجام آئین‌نامه تشکیل و نحوه رسیدگی دادگاههای انقلاب که در جلسه مورخ 12 فروردین 58 شورای انقلاب تصویب گردید...(ص11)
 بر اساس این آئین‌نامه قضات شرع و دادستان کل علاوه بر اینکه فعال مایشاء هستند، دارای اختیارات نامحدودی نیز می‌باشند... ثانیاً طبق سلسله مراتب، قدرت اصلی در دست آقای خمینی است که منصوب کننده قضات و دادستان کل است و دادگاهها در واقع بازوی اجرائی اوامر آقای خمینی به حساب می‌آیند. شورای انقلاب که تصویب کننده این آئین‌نامه و پیشنهاد کننده قضات و دادستان کل به آقای خمینی است، در حقیقت آن پنج روحانی شورای انقلاب که همان مؤسسین حزب جمهوری اسلامی هستند، در پشت این قدرت سنگر گرفته‌اند. گرچه اینها در ظاهر خود را مقلدین و شاگردان آقای خمینی وانمود می‌کنند، اما آقای خمینی متقابلاً در چمبره قدرتی است که اینان عاملین آن هستند و مطلب اخیر بویژه در سال 60 آشکار می‌شود و آقای خمینی اسیر قدرت تنیده و مجری اوامر قدرتی می‌گردد که آن پنج نفر نمایندگی آنرا در اختیار دارند. کمی دورتر به توضیح این مطلب باز خواهم گشت.(ص16)
آقای دکتر یزدی و چگونگی تشکیل دادگاه انقلاب
 آقای دکتر یزدی معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب در مورد چگونگی تشکیل دادگاههای انقلاب بعد از 23 سال نقل می‌کند: «دادگاه انقلاب را دولت تشکیل داد. من بعنوان معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب طرحش را دادم. رفتم پیش آقای خمینی و گفتم آقا انقلاب شده، مثل همه انقلابهای دنیا سینه‌های مردم پر از کینه و نفرت است و هر که را می‌گیرند، می‌خواهند بکشند. اگر در این مقطع اجازه داده شود که هر کسی، هر کسی را بکشد... هیچکس نمی‌تواند جلویش را بگیرد... آقای خمینی این حرف را پذیرفت و گفت بنشینید وآئین‌نامه بنویسید...(ص17)
 اولاً در اینکه در همه انقلابهای دنیا پس از پیروزی کشت و کشتار شده واقعیت ندارد. در انقلاب کوبا، نیکاراگوئه، آفریقای جنوبی و... بعد از پیروزی چه کشت و کشتاری شد؟ تجربه آفریقای جنوبی در این رابطه به ما می‌گوید اگر به جای کشت و کشتار همین کار در ایران شده بود سرنوشت ما غیر از این می‌شد. ثانیاً وقتی شما قبول دارید که این انقلاب هم مثل سایر انقلابهاست آیا از خود نپرسیده‌اید که آن حرفهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی که در اسلام عدالت اساس کار است و به احدی ظلم نخواهد شد... ثالثاً اگر همه با هم و بویژه دست‌اندرکاران اولیه می‌ایستادند و از تشکیل دادگاه انقلاب انحصاری جلوگیری می‌کردند و ضابطه‌ اساس کار قرار می‌گرفت نه کوشش در ایجاد ارگانهای جدید برای تصاحب قدرت، چگونه هر کس، هر کسی را می‌گرفت می‌کشت؟ و حتی اگر آقای خمینی هم مایل به کشتار بود، چگونه امکان عمل می‌یافت؟(صص18-17)
 از جانب بعضی از مصلحین به آقای خمینی پیشنهاد شده بود که مثل پیامبر به هنگام ورود به مکه عفو عمومی اعلام کند. اما گروههای قدرتمدار که به غیر از آزادی، قبضه کردن قدرت را هدف قرار داده بودند، خواستار ضربتی عمل کردن دادگاهها و به راه افتادن ماشینهای سریع اعدام بودند، زمینه را برای بقا و تثبیت اینگونه دادگاهها آماده می‌کردند، غافل از اینکه در مراحل بعدی، خود گرفتار همان سرنوشت خواهند شد.(ص18)
 کسانی که آقای بنی‌صدر و یا روزنامه انقلاب اسلامی را موجب تضعیف و یا شکست دولت موقت قلمداد می‌کنند، به نظر می‌رسد که در فهم ساده دموکراسی مشکل دارند. اگر اینها قبول دارند که دمکراسی و آزادی یعنی اینکه موافق و مخالف هر دو باشند و نظرات خودشان را هم ابراز دارند و اگر دولتی و از جمله دولت موقت با مخالفت سیاسی سقوط کرده باشد که این عین دموکراسی است... از همه کسانی که از روی غرض، ناآگاهی و یا ساده‌نگری می‌گویند: آقای بنی‌صدر یا روزنامه انقلاب اسلامی موجب سقوط دولت موقت شده‌اند، می‌پرسم مرحوم بازرگان چه عملی را خواست و یا شروع کرد، و آقای بنی‌صدر و روزنامه انقلاب اسلامی کمک نکردند و با آن مخالفت کردند؟(صص19-18)
 به جاست این نکته را تذکر دهم که غالباً مردم آقای بنی‌صدر و روزنامه انقلاب اسلامی را یکی می‌دانند. همانگونه که همه مستحضرند روزنامه با همت و کوشش آقای بنی‌صدر و همکارانش و به نام ایشان تأسیس شد، اما هرکسی در روزنامه مستقل از آقای بنی‌صدر کار می‌کرد و نظرات درست و یا غلط خود را ابراز می‌داشت و به غیر از مقالاتی که آقای بنی‌صدر شخصاً نوشته‌اند، مابقی مطالب به مسئولیت روزنامه بود و نه آقای بنی‌صدر، به همین علت استقلال در کار، روح آقای بنی‌صدر هم از بعضی از مطالب درج شده در روزنامه خبر نداشت ولی شاید مخاطب یا مخاطبینی فکر می‌کرده‌اند که مطلب را آقای بنی‌صدر نوشته و یا به اشاره ایشان بوده است.(صص20-19)
 آقای علیرضا نوبری سردبیر روزنامه که مشتاق بود همراه نخست‌وزیر به الجزایر سفر کند، نظر به اینکه اطلاع داشت که اینجانب و آقای مهندس جواد پورابراهیم با آقای صادق طباطبائی معاون نخست‌وزیر، در آلمان روابط دوستی داشته‌ایم، ما را واسطه قرار داد که برویم و از آقای طباطبائی بخواهیم که مشکل را حل کند. اینجانب و آقای پورابراهیم به اتفاق به دفتر آقای طباطبائی به نخست‌وزیری رفتیم. پس از تعارفات معمول، مسئله را با ایشان در میان گذاشتیم. ابتدا آقای طباطبائی گفت این چیز مهمی نیست و حل می‌شود. سپس شخصاً به اتاق نخست‌وزیر رفت و با وی در این رابطه گفتگو کرد. پس از بازگشت گفت: «متاسفانه ایشان از آن گزارش [سفر نخست‌ به استان اصفهان] راضی نیستند و من هرچه اصرار کردم، فایده‌ای نبخشید.» پس از مأیوس شدن از اعزام نماینده همراه نخست‌وزیر به الجزایر، مطلب کوتاهی تحت عنوان «مغضوبین کاخ نخست‌وزیری» که چرا و بچه دلیل ما، مورد بی‌مهری نخست‌وزیر قرار گرفته‌ایم و چطور روزنامه بامداد، کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی دوست هستند و ما دشمن، در روزنامه درج گردید.(ص21)
 در طول جنگ عراق علیه ایران چندین بار آقای خمینی به بهانه جنگ پیشنهاد بستن همه روزنامه‌ها، بجز اطلاعات و کیهان را به آقای بنی‌صدر داد، اما آقای بنی‌صدر نپذیرفت و معتقد بود که حتی وجود روزنامه‌های مخالف بهتر از نبود آنها است و ما نمی‌توانیم به بهانه جنگ از آزادی مطبوعات که اساس مردم‌سالاری و دمکراسی است جلوگیری کنیم. گرچه مرحوم مهندس بازرگان از درج دو نکته ذکر شده، در رابطه با سفر اصفهان و بویراحمد و بویژه نکته اول ناراضی بودند و به همین علت ما را توبیخ کردند و اجازه ندادند که خبرنگار ما همراه ایشان به الجزایر برود، اما احدی را گمان بر این نیست که انتقادهایی از این نوع و یا شدیدتر از آن چه به حق و چه به ناحق باعث سقوط و یا استعفای دولتی گردد.(ص22)
تضعیف کنندگان دولت بازرگان از زبان بازرگان
 «گروههای چپی و افراطی اصرار داشتند که استعفای دولت موقت را «سقوط دولت موقت» بنامند و معلول گروگان‌گیری و افشاگری بدانند، در حالیکه روز قبل از اشغال سفارت استعفاء به تصویب هیئت دولت رسیده و دو هفته پیش از آن به شورای انقلاب گزارش شده بود که اگر اخلال‌گری‌ها و تعدد مراکز تصمیم‌گیری جای خود را به همکاری صمیمانه و یکپارچه شدن دولت و شورای انقلاب و مقام رهبری ندهد وزراء فشار می‌آورند و دولت موقت خود را ناچار می‌بیند که کنار برود... اصولاً دولت موقت از همان ماه دوم انتصاب، ‌آمادگی خود را برای واگذاری مسئولیت و عدم قبول بی‌نظمی‌ها و دخالتها اعلام کرده بود و در این مدت بنا به امر و تکلیف شرعی کردن امام و اصرار شورای انقلاب ادامه بخدمت می‌داد و برای استعفاء و تحویل قدرت کمترین نیاز به نقشه و توطئه یا بهانه‌گیری و افشاگری وجود نداشت.»(ص22)
 وقتی نخست‌وزیر در چنین موقعیتی و با این علم و اطلاع استعفاء می‌دهد- گرچه از قبل در مورد آن برنامه‌ریزی کرده باشد- در اذهان چنان تداعی می‌شود که عمل گروگان‌گیری موجب استعفای دولت شده است و این عمل، دانشجویان اشغال کننده سفارت و پشت پرده‌های آنرا جری‌تر و در ادامه عمل خود مصرتر می‌گرداند. آقای بنی‌صدر می‌گوید: «وقتی آقای بازرگان استعفاء داد به وی اصرار کردم که استعفاء نکنید و نگذارید که با گرفتن یک سفارت‌خانه یک حکومتی را ساقط کنند. او گفت: «نه دیگه فایده نداره» خلاصه قبول نکرد و استعفاء داد.» در واقع استعفای مرحوم بازرگان درست بعد از گروگان‌گیری به منزله نازشستی بود که به مرتکبین و عوامل پشت پرده این عمل داده شد.(ص23)
صدا وسیمای جمهوری اسلامی
 در زمان دولت موقت آقای صادق قطب‌زاده مدیرعامل صداوسیمای جمهوری اسلامی بود. وی که یکی از اعضاء اصلی و گرداننده نهضت آزادی در خارج از کشور بود از سال 1351 به بعد تحت نام نهضت ‌آزادی در خارج از کشور فعالیت می‌کرد- با آقای دکتر یزدی و بعضی افراد دیگر ماهنامه پیام مجاهد را منتشر می‌کردند- و با رهبران نهضت آزادی رابطه و تماس داشت و آنها از وی حمایت می‌کردند. یکی دو هفته مانده به پرواز انقلاب، وی به اتفاق مرحوم طالقانی در پاریس اعلامیه انفصال از نهضت آزادی داده و سپس در ایران مدت کمی به عضویت کادر مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد. بعد از خارج شدن از حزب جمهوری اسلامی تحت عنوان مدیرعامل صداوسیما، در مصاحبه‌ای به همراه آقای محمد مبلغی‌اسلامی شرکت کرد و علیه حزب جمهوری اسلامی داد سخن داد که شرح این واقعه در جای خود خواهد آمد.(ص24)
 محمدباقر نصیرالسادات‌سلامی مسئول سنجش افکار و مرکز تحقیقات و روابط عمومی تلویزیون در زمان صدارت آقای قطب‌زاده بر صداوسیما... واقعه را برای نگارنده چنین نقل کرد: دو هفته قبل از مسئله گروگان‌گیری از مهندس بازرگان برای سخنرانی در جام‌جم دعوت به عمل آمد. من با قطب‌زاده در مورد مهندس بازرگان به گفتگو پرداختم و به وی خاطرنشان کردم که آقای بازرگان قبل از من و شما و دیگران به مبارزه سیاسی مذهبی دست زده و در این راه از همه چیز مایه گذاشته‌اند و اکنون نخست‌وزیر ایران است و این سازمان یکی از بزرگترین سازمان‌های دولتی با 9800 کارمند است بنابراین باید به هر نحو که شده از مهندس دعوت کرد تا برای کارکنان این مؤسسه سخنرانی کنند... روز سخنرانی درست مصادف با دومین روز گروگان‌گیری بود. من با صادق قطب‌زاده قرار گذاشتم و گفتم قبل از اینکه مهندس به جام‌جم برسند، من شما را پیج خواهم کرد و شما برای استقبال به اول جام‌جم بیائید... موقعیکه اتومبیل مهندس بازرگان نزدیک جام‌جم رسید. به جام‌جم تلفن کردم گفتند که صادق قطب‌زاده رفته است شورای انقلاب و گفته است که من مهندس را آنجا خواهم دید. من از این عمل قطب‌زاده بحدی ناراحت شدم که به سختی توانستم در حضور کارکنان برنامه سخنرانی را اعلام کنم. به مهندس بازرگان گفتم که شما در مورد گروگان‌گیری کوتاه نیائید و محکم بایستد. ایشان با طعنه گفتند حاج آقا یعنی آقای خمینی این مسئله را تایید خواهند کرد و من هم می‌روم پی‌کارم.(صص25-24)
 آقای منتظری رئیس مجلس خبرگان و امام جمعه تهران اعلام کرد دولت در قضیه کردستان مسامحه کرد و مقصر است. ستادی برای راهپیمایی تشکیل و از طرف آن ستاد مسیرهای راهپیمایی اعلام گردید و بنام راهپیمائی بزرگ وحدت امت با امام نامگذاری شده و به بسیج مردم و روحانیت پرداختند و آقای منتظری برای راهپیمائی پیام داد. روز جمعه 4 آبان 58 پس از راهپیمائی و تجمع در دانشگاه آقای بهشتی سخنرانی کرد و سپس قطعنامه همبستگی امت با امام قرائت شد. سه بند قطعنامه که مستقیماً به دولت موقت مربوط می‌شد، عبارتند از: «6- ما نگرانی عمیق خود را از قاطعیت و محافظه‌کاری دولت اظهار داشته و جداً خواهان روش انقلابی و قاطعانه برای اصلاح سیستم اداری و تصفیه و پاکسازی ادارات هستیم. 8- ما حمایت خود را از مجلس خبرگان که نمایندگان اکثریت قاطع ایرانند و اصل ولایت فقیه اعلام کرده و از آنان می‌خواهیم که اصول اسلامی را بدون گرایش به شرق و غرب تصویب نموده و از هیچ شایعه و تهمتی نهراسند که خدا و ملت پشتیبان آنها هستند...(صص27-26)
مجلس خبرگان
 آقای دکتر مفتح سه‌شنبه 8 خرداد ماه 58 به خبرنگار اطلاعات اظهار داشت: «متن قانون اساسی برای اطلاع عموم منتشر می‌شود و پس از جمع‌آوری نظرات مختلف در مورد این قانون، انجام اصلاحات لازم در آن توسط یک مجمع مشورتی، قانون اساسی جدید جمهوری اسلامی برای تصویب نهایی به رفراندم گذاشته می‌شود.» پس از آن آقای امیرانتظام معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت، سه‌شنبه 29 خرداد ماه 58 اعلام داشت: «قانون اساسی در مجلس 75 نفری تصویب می‌شود اسم این مجلس را هر چه بگذاریم 75 نفر نماینده خواهد داشت که قانون اساسی را که از طرف دولت و شورای انقلاب تصویب شده، مورد بررسی و تصویب قرار دهد.»(ص28)
 شاید این سئوال برای خواننده مطرح شود که در سخنرانی ذکر شده آقای خمینی لفظ دولت موقت را بکار نبرده است و بطور عموم به مخالفان ولایت فقیه و کسانیکه قصد انحلال مجلس خبرگان را داشته‌اند راجع است، پس چطور این حمله‌ها مستقیم متوجه دولت موقت است؟ در زمان ایراد سخنرانیهای ذکر شده کمتر کسانی اطلاع داشتند که حمله آقای خمینی متوجه دولت موقت است ولی دولت موقت خود می‌دانست که مخاطبین آقای خمینی در مرحله اول دولت موقت و در مرحله دوم کسانی هستند که در مجلس خبرگان در مخالفت با ولایت‌فقیه اظهار نظر کرده‌اند.(ص31)
طرح انحلال مجلس خبرگان
 بطوریکه بعدها نقل و فاش گردید، هیئت دولت در جمع خود طرح انحلال مجلس خبرگان را از جمله بدلیل اینکه طبق دستور و بیانات آقای خمینی و هیئت دولت قرار بوده مجلس یکماهه کار خود را تمام کند و اکنون بیش از دو ماه از زمان گشایش آن می‌گذرد و هنوز به کار خود پایان نداده و معلوم نیست کی تمام خواهد شد، بنابراین پیشنهاد می‌شود مجلس خبرگان منحل و همان قانون اساسی مصوب هیئت دولت و شورای انقلاب و تأیید آقای خمینی به رفراندم گذاشته شود.(ص31)
 اصل ماجرا را از زبان آقای امیرانتظام که پیشنهاد کننده طرح است بشنوید: «... در مهرماه 1358 برای شرکت در جلسه‌ایکه جان استمپل و جرج کیو و کارمند دیگر وزارت خارجه آمریکا قرار بود با مهندس بازرگان نخست‌وزیر داشته باشند به تهران آمدم.»... درصدد برآمدم اعضای شورای مقاومت ملی سال 1332 را برای مشورت و تبادل نظر دعوت کنم. این جلسه در منزل آقای محمدتقی انوری یکی از افراد مبارز و فداکار نهضت در بازار تشکیل شد. اعضای شرکت کننده تا آنجا که بخاطر دارم عبارت بودند از آقایان عباس سمیعی، احمد صدرحاج سیدجوادی، فتح‌الله بنی‌صدر، امیرحسین پولادی، رحیم عطائی، عباس رادنیا، مقدم مراغه... هر یک از حاضران برای چاره‌جوئی پیشنهادی را مطرح نمود که مورد تأیید دیگران واقع نشد. نظر من بر این بود که مشکلات ما از فقدان قانون است و چون در این رابطه مجلس خبرگان ماهیتی بدعت‌آمیز داشت، تخلف کرده بود، طرح انحلال آن را پیشنهاد کردم.(ص32)
چپهای افراطی و مجاهدین
 مرحوم بازرگان پنجمین دسته و گروه که در تضعیف دولت وی می‌کوشیده و چوب لای چرخش گذاشته‌اند را چپهای افراطی و مجاهدین یاد می‌کنند: ...با وجودیکه مرحوم بازرگان چپهای افراطی و مجاهدین را جزو گروههایی که چوب لای چرخ دولت موقت می‌گذاشتند، قلمداد می‌کند اما حقیقت آنستکه اگر آقای خمینی، حزب جمهوری و روحانیت حاکم عملاً درصدد قبضه کردن قدرت و حذف دولت موقت و همه ملیون، برنمی‌آمدند، از مجاهدین خلق و چپهای افراطی چه کاری ساخته بود؟ تمام قدرت چپهای افراطی ایجاد بعضی از کارهای ایذائی، در بعضی نقاط بود که آن هم غالباً بوسیله خود مردم خنثی می‌شد. حتی از سلاحهایی که مجاهدین و چپهای افراطی از انبارهای نظامی گرفته بودند و اشغال چند ساختمان دولتی و استفاده از تعدادی از ماشینهای طاغوتی اگر آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی در صدد قبضه کردن قدرت برنمی‌آمدند کاری ساخته نبود. اما متأسفانه آنها با حادثه‌سازی‌های پی‌درپی خود، در گنبد و کردستان و دانشگاه برای آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی فرصت ایجاد می‌کردند تا به قبضه کردن قدرت و به زعم آقای دکتر بهشتی تحقق «دیکتاتوری صلحا» مشروعیت بخشیدند و بنا به قولی دیگر از دکتر بهشتی که گفته است، ما باید دیکتاتوری ملی داشته باشیم.(ص36)
 بهرحال هنگامی که آقای خمینی بر حسب ولایت شرعی، مرحوم بازرگان را به نخست‌وزیری منصوب کرد و دولت وی را «دولت شرعی و دولت امام زمان نامید»، یعنی اینکه تولیت چنین دولتی در اختیار امام زمان و یا نایب امام زمان است و تنها به همین یک دلیل دولت بازرگان نمی‌توانست بیش از یک کارگزار آقای خمینی عمل کند. مضافاً  براینکه شرایط ذکر شده وی را خلع سلاح کرده بود و شاید به همین دلایل بوده است که مرحوم بازرگان می‌گفت دولت من چاقوی بی‌تیغه است. هرکس دیگری هم با شرایط عنوان شده حاضر به قبولی پست نخست‌وزیر می‌شد، نمی‌توانست بیش از یک کارگزار عمل کند.(ص38)
تأسیس ارگانهای جدید انقلابی
 مهمترین ارگانهای انقلابی که هم بلای جان دولت موقت و هم ملت ایران گردید و عامل سرکوب مردم در جهت استقرار دیکتاتوری ولایت‌فقیه شد، در زمان دولت موقت و با دست آن دولت پایه‌ریزی گردید که بعد از مدت کمی بعد از تأسیس، آن‌ها را از چنگ دولت موقت به در آوردند «بطوریکه شهید چمران، مانند آیت‌الله لاهوتی، از مشارکت در شورای سه نفری سپاه پاسداران بعنوان نماینده دولت خودداری کرده، می‌گفت این دستگاه (یعنی سپاه) درست شد که بازوی نظامی حزب باشد.» و جهاد سازندگی «تبدیل به شعبه عمران اجرائی و تبلیغاتی حزب در روستاها گردید.»(ص38)
چگونگی تشکیل سپاه پاسداران
 آقای امیرانتظام معاون نخست‌وزیر در تاریخ 12 اسفند 57، در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام داشت: «بر اساس تصمیم هیئت دولت سپاه پاسداران انقلاب ایجاد خواهد شد. آئین‌نامه آن تهیه شده و در دست مطالعه و رسیدگی است، و تا چند روز دیگر پس از تصویب این آئین‌نامه اعلام خواهد شد و گارد ملی بوجود خواهد آمد.» متعاقب آن، مجدداً آقای امیرانتظام در تاریخ 12 فروردین 57 در مصاحبه مطبوعاتی دیگر ضمن توجیه وظایف ارتش که دفاع از مرز است و توجیه وظایف سپاه پاسداران انقلاب گفت: «سپاه پاسداران انقلاب که کم‌کم با دیدن دوره‌های آموزشی، کارآمد می‌شوند وظیفه بسیار مهمی برعهده خواهند داشت زیرا ما نمی‌خواهیم 28 مرداد دیگری تکرار شود. از این پس تمام قسمتهای فرماندهی ارتش بعهده شوراها خواهد بود و شوراها هستند که در ارتش، ژاندارمری و شهربانی نقش فرماندهی را اجراء خواهند کرد. بنابر این هیچکس در سمت فرماندهی قرار نخواهد گرفت و این امکان برای همیشه از بین خواهد رفت که یکنفر دست به کار خلافی بزند.(ص39)
 با مطالبی که در مورد فرماندهی نیروهای نظامی و انتظامی در این مصاحبه گفته شد، معلوم می‌شود که ارتش و نیروهای انتظامی از همان اول محکوم به انحلال بوده‌اند و سپاه پاسداران تأسیس شده است که مانع احتمالی کودتا، در ته مانده ارتش و نیروهای انتظامی باشد. غافل از اینکه همین سپاه انقلاب در حذف و سرکوب مؤسسین اولیه آن و حمایت از گروگان‌گیری و حفاظت و پشتیبانی از گروگان‌گیرها و حامیان آشکار و پشت پرده آن شرکت خواهد کرد و همین سپاه با کمک دادگاههای انقلاب کودتای خرداد سال 60 را ترتیب خواهد داد و...(ص40)
 در واقع آنچه که مرحوم لاهوتی در مورد سپاه گفته تأکید بر نقشی است که آقای امیرانتظام سخنگوی دولت مشروح‌تر و واضح‌تر در مصاحبه‌اش عنوان کرده بود. اما هم مرحوم لاهوتی، نماینده امام در شورای سپاه و هم شهید چمران نماینده دولت در شورای سپاه خیلی زود دریافتند که این سپاه در واقع برای بازوی نظامی حزب جمهوری اسلامی درست شده است که هر دو آنرا ترک کردند.(ص40)
 زمان نه چندان دور نشان داد که آقای خمینی جانب آقای لاهوتی را رها کرد و به جانب حزب و قدرت رفت و در تمام دوران آقای خمینی چنین مشی را طی کرده است. در این مورد خاص با تأیید آقای خمینی و تصویب شورای انقلاب، آقای خامنه‌ای که یکی از بنیان‌گذاران حزب و عضو شورای مرکزی آن بود، مأمور هماهنگی سپاه گردید و باز بر اساس گفته صریح آقای لاهوتی اعضای شورای فرماندهی انتصابی، حزبی بودند و با وجود مطلع گردانیدن آقای خمینی از مسائل درون سپاه، وی مشکل را به نفع حزب خاتمه داده است... شورای انقلاب هم آقای خامنه‌ای را مسئول هماهنگ کردن همه گروههای مسلح در زیر یک سقف کرد و او هم افراد حزب جمهوری اسلامی را به شورای فرماندهی سپاه- با این بهانه که بعد از 6 ماه شورای فرماندهی انتخابی مسئولیت سپاه را بعهده خواهد گرفت- منصوب نمود.(ص42)
 آقای دکتر یزدی بارها اعلام کرده است که من سپاه را تشکیل دادم. آخرین گفته وی را می‌آورم: «می‌دانید سپاه را خود من تشکیل دادم. ما دیدیم جوانهایی که در دوره انقلاب داوطلبانه اسلحه بدست گرفته بودند، اگر به حال خودشان رها می‌شدند، معضلات و مشکلات و آسیبهایی بدنبال داشت... با همکاری مهندس توسلی آیین‌نامه و اساسنامه‌ای نوشتیم که بر اساس آن، جوانان مسلح در انقلاب زیر پوشش سپاه پاسداران می‌شدند. این آیین‌نامه تصویب شد. به موجب این آیین‌نامه شورای فرماندهی مرکب از نمایندگان دولت، دادستان کل، وزارت کشور، ستاد کل ارتش و رهبر انقلاب تشکیل شد. زیر نظر این شورا یک ستاد اجرائی بوجود آمد.» وی می‌گوید: «سپاه یک فرمانده نداشت، بلکه یک شورای فرماندهی درست کرده بودیم... به پیشنهاد من آقای خمینی به مرحوم لاهوتی به عنوان نماینده خودشان در این شورا حکم داد.»(ص43)
 وقتی آقای دکتر یزدی دلیل تشکیل سپاه را نبود نیرو برای حفظ امنیت عنوان می‌کند، نباید از آقای دکتر یزدی پرسید: 1- همافرانی که حتی در برابر حمله گارد جاویدان وارد عمل شدند و تعدادشان هم کم نبود، آماده بودند. آیا نمی‌شد از اینها با کمک آنچه از کلانتری‌ها مانده بود در حفظ امنیت کشور استفاده نمود؟ 2- آیا از ارتشی که با انقلاب هماهنگ شده و رهبری انقلاب را پذیرفته و آماده خدمت بود، نمی‌شد از بخشی از آنها استفاده نمود؟... آقای امیرانتظام بدرستی علت تشکیل سپاه را جانشین ساختن ارتش به خاطر ترس از کودتای 28 مرداد بیان می‌کند.(صص44-43)
تشکیل جهاد سازندگی
 هنگامی که جهاد سازندگی را ایجاد کرده بودند، روزی آقای بنی‌اسدی به آقای بنی‌صدر گفت: «به این یکی دیگر نمی‌توانید هیچ ایرادی بگیرید.» آقای بنی‌صدر از وی پرسید طرح جهاد سازندگی یعنی چه؟ آقای بنی‌اسدی جواب می‌دهد، به جای اینکه جوانان توی شهرها بازی راه بیندازند و به قول شما بشوند بازوی استبداد، آنها را بفرستیم توی روستاها سازندگی کنند. آقای بنی‌صدر می‌گوید: این هم ایراد بزرگ دارد. شما به اسم شهر و روستا می‌خواهید همه جا را به کنترل این آقایان (منظور روحانیون حزب جمهوری است) در بیاورید. شما جوانها را به اسم سازندگی روانه روستاها می‌کنید و بعد اینها می‌شوند ابزار دست هر کسی که اختیار این ابزار را در دست گرفت. شما سازمان برنامه و کشاورزی دارید، این سازمانها را دمکراتیزه کنید و اشخاص را مسئول بکنید، بهتر از این نهادها عمل می‌کنند. کشور یک ملیون کارمند اضافی دارد حالا می‌خواهید یک سیل جدید هم به عنوان جهاد سازندگی راه بیندازید.(ص44)
ورود روحانیون به وزارتخانه‌ها
 هنگامی که فشار مشکلات از جانب آقای خمینی و روحانیون حزب جمهوری اسلامی بر دولت موقت غلبه کرد، مهندس بازرگان فکر می‌کرد که چون اینها به مشکلات کار اجرائی واقف نیستند، مرتب او را تحت فشار قرار می‌دهند و اگر خود وارد کار اجرائی شوند و از نزدیک مشکلات آن را مشاهده کنند، دست از سر او برمی‌دارند و دولت از فشار آنها رهایی خواهد یافت. بدین علت در یکی از جلسات شورای انقلاب مرحوم بازرگان پیشنهاد کرد که شورای انقلاب و دولت در هم ادغام شوند و بدین ترتیب چهار روحانی به شرح زیر وارد کابینه شدند: آقای هاشمی‌رفسنجانی معاونت وزارت کشور، آیت‌الله مهدوی‌کنی معاون وزیر کشور، آقای دکتر باهنر معاون وزیر آموزش و پرورش و آقای خامنه‌ای معاون وزیر دفاع.(ص45)
 در واقع مرحوم بازرگان از روی نیت خیرخواهانه خود برای حل مشکل دولت و تعدد مراکز قدرت سبب شد که روحانیون در کار اجرائی وزارتخانه‌ها شرکت کنند و مزه ماشینهای بنز ضدگلوله و صندلیهای چسب‌دار وزارتخانه‌ها را بچشند و آن زندگی طلبگی در فقر و زهدنمائی را فراموش کنند.(ص45)
مرعوب خمینی
 آقای مهندس بازرگان که عمری را در مبارزه گذرانده بود بهای لازم را به سابقه درخشان و کارهای خود نمی‌داد و مرعوب خمینی شده و علاوه بر آن با داشتن دوستان روحانی و غیر روحانی نظیر آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله سیدابوالفضل زنجانی، آیت‌الله سیدرضا زنجانی، دکتر سحابی، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر شریعتی و... که آنها نیز در مبارزه با استبداد و استعمار عمری را سپری کرده بودند، با آن پنج روحانی به رهبری دکتر بهشتی وارد ائتلاف یا وحدت یا قول و قرار شده بودند... دکتر شریعتی با آن توانائی بی‌نظیر در ایجاد طرفداران وسیع و بجا گذاشتن آن مایملک بی‌نظیر مربوط به کدام دسته و حزب بود و به زعم خودشان به چه شخصی نزدیکتر از مهندس بازرگان و نهضت آزادی بود؟ پاسخ به این سئوالها بر من پوشیده است، شاید مرحوم بازرگان و یا دوستانش در جائی به آنها پاسخ داده باشند، تنها چیزی که می‌شود گفت، اینکه مرحوم بازرگان و نهضت آزادی نیروی لایزال توده مردم را رها کرده از سازماندهی آنها غافل شدند.(ص46)
 روحانی‌های آگاه از ناتوانی خود در زمینه داخلی با جلو انداختن مرحوم مهندس بازرگان و نهضت آزادی و با کمک آنها با آمریکائی‌ها وارد قرارومدار و یا حداقل همکاریهائی شده‌اند و سپس آمریکائی‌ها که قدرت را در آقای خمینی و بهشتی دیده‌اند، اینها را دور زده و جانب آنها را گرفته‌اند. بعید نیست که آقای بهشتی به غیر از نمایندگی خمینی، خود نیز جداگانه با آمریکائی‌ها روابطی داشته است. از گفته‌های کاتم به استمپل مأمور سیاسی سفارت آمریکا در تهران چنین چیزهائی برمی‌آید: کاتم هفتم دی‌ماه 57 در پاریس با آقای خمینی، دکتر یزدی و قطب‌زاده ملاقات داشته و در 11 دی‌ماه 57 نتیجه نظرات خود را در تهران به استمپل می‌گوید: «رهبر سازمان (یعنی سازمان خمینی. ن) در داخل ایران سیدمحمد بهشتی یکی از ملاهای قلهک است... جنبش (امام) خمینی در دراز مدت قطعاً در نظر دارد که بر اساس جاذبه روحانی (امام) خمینی یک حزب سیاسی تشکیل دهد. کاتم فکر می‌کند چنین حزبی تمام کرسی‌های مجلس را که بر سر آن رقابت می‌کنند بدست خواهد آورد. کاتم متذکر می‌شود که این فشاری روی نهضت آزادی وارد نمود که چاره‌ای برای یک توافق بیندیشد، (یعنی با دولت بختیار.ن) ولی نه به اندازه‌ای که بر خط سازش ناپذیر (امام) خمینی غلبه کند.»(ص47)
 آیا با شورای انقلاب امری آقای خمینی و روحانیون حلقه وی، ائتلاف، توافق و یا وحدت کردن، مسئولیت در خور است و یا می‌بایست دست به تشکیل شورای انقلابی که معرف وحدت همه اقشار کشور و حداقل معرف نمایندگان کسانی که بر خط آزادی و استقلال کشور پابرجا مانده، مبارزه کرده و امتحان خود را پس داده‌اند، زده می‌شد؟(ص48)
 در شورای انقلاب آقای خمینی چیز عجیبی که اتفاق افتاده است اینکه درست نظیر یک شرکت یا شخصی، برای استخدام کارمندی برای شرکت و یا مؤسسه خود، مصاحبه به عمل می‌آورد و شرط استخدام، گردن گذاردن به تعهد و سرفراز بیرون آمدن از مصاحبه است. در شورای انقلاب آقای خمینی آقای مطهری به دستور آقای خمینی از افراد مورد نظر دعوت و مصاحبه بعمل می‌آورد و در صورت قبولی مصاحبه و پذیرفتن تعهدات به عضویت شورای انقلاب پذیرفته می‌شد. اینکه در مصاحبه چه موضوعات و تعهداتی مطرح بوده است تا به امروز کسی آنرا بطور دقیق و کامل فاش نساخته است... وقتی از آقای خمینی پرسیده می‌شود که چرا آیت‌الله طالقانی را به عضویت شورای انقلاب در نیاورده‌اند و ایشان از تشکیل شورای انقلاب بی‌خبر است. آقای خمینی پاسخ می‌دهد که می‌گویند او عضو شورای جبهه ملی است.(ص48)
 علاوه بر شروطی که برای به عضویت درآمدن به شورای انقلاب ذکر شد، پسر آقای مطهری، علی مطهری، دو شرط دیگر را ذکر می‌کند: مجاهد نبودن و از طیف شریعتی نبودن است... «در پاسخی که پسر آقای مطهری، آقای علی مطهری، به آقای آقاجری داده، گفته است که پدرم از ابتداء روی التقاط حساس بود و شرط ورود به شورای انقلاب را دو تا می‌دانست: یکی مجاهد نبودن و دیگری از طیف شریعتی نبودن.» بنابراین، شرایطی که در ابتداء برای ورود به شورای انقلاب و عضویت در آن در نظر گرفته شده است به این قرار می‌باشند: 1- از شورای جبهه ملی نباشد 2- طرفدار مصدق نباشد  3- از مجاهدین نباشد 4- از طیف شریعتی نباشد 5- تابع نظر آقای خمینی و یا آن 5 روحانی هسته اولیه شورای انقلاب باشد 6- مسائل مطرح شده و اسامی افراد مستور و مکتوم باقی بماند.(صص49-48)
 اما به تصدیق مرحوم بازرگان آقای خمینی به صراحت در تاریخ 5/5/1357، در نجف طی اطلاعیه‌ای اعلام کرده بود که انقلاب یا نهضت اخیر‌«تنها و بدست توانای روحانیون و پشتیبانی ملت بزرگ ایران پی‌ریزی شد. و به رهبری روحانیت بی‌اتکاء به جبهه‌ای یا شخصی یا جمعیتی اداره شده و می‌شود و نهضت 15 ساله چون اسلامی است بی‌دخالت دیگران در امر رهبری که از آن روحانیت است ادامه دارد و خواهد داشت.» انتشار این اعلامیه نهضت آزادی را به تحیر و تأسف‌ وامی‌دارد و لذا نامه‌ای به آقای خمینی می‌نویسند و از ایشان توضیح بیشتری می‌خواهند. آقای خمینی هم ماهرانه از نهضت آزادی استمالت و دیگران را طرد کرده است و همچنان بر نظر خود که حاکمیت مختص روحانیت است و نه همه مردم، باقی مانده است.(ص49)
 از اینها گذشته مرحوم بازرگان در مورد مذاکراتش با آقای خمینی در پاریس در تاریخ 30/7/58، می‌گویند: «وقتی ضرورت تعیین یک هیئت نمایندگی را با آقای خمینی طرح کردم، از جانب ایشان تأییدی ندیدم.» و یا باز هنگامی که از آقای خمینی می‌پرسند: «جنابعالی چگونه اوضاع و تکلیف را می‌بینید؟» مرحوم بازرگان می‌نویسد: «باز هم ساده‌نگری سکینه و اطمینان به موفقیت نزدیک، مرا به تعجب و تحسین انداخت.» و گفتند: «شاه که رفت و به ایران آمدم، مردم نمایندگان مجلس و بعد دولت را انتخاب خواهم کرد، منتها چون کسی را نمی‌شناسم از شما می‌خواهم افرادی را که مسلمان و مطلع و مورد اعتماد باشند علاوه بر خودتان و دکتر یزدی، معرفی کنید که مشاورین من باشند و آنها بگویند چه کسی برای نمایندگی مجلس خوب است، تا من به عنوان نامزد به مردم معرفی نمایم. البته مردم آزاد خواهند بود رأیی را که مایل باشند بدهند وزراء هم، آن هیئت در نظر بگیرد که من پیشنهاد نمایم. کافی است این وزراء مسلمان و درستکار باشند اصرار ندارم، حتی ممکن است از وزرای سابق که خیانت نکرده‌اند، باشند.(ص50)
 با توجه به آنچه در این رابطه تحریر گردید و گفتگوهای مهندس بازرگان با آقای خمینی در پاریس، معلوم می‌شود که آقای خمینی با ایماء و اشاره و آشکار متذکر شده است که رهبریت و اداره کشور از آن روحانیت است.(ص50)
شصت سال خدمت و مقاومت
 هدف از آنچه ذکر شد، گزارش جریان و وقایع بعنوان تجربه‌ای برای نسل حاضر و نسلهای آینده است نه اینکه خدای ناکرده به قصد انتقاد و یا بی‌احترامی و قدرنشناسی نسبت به شخص مهندس بازرگان باشد، شخصیت وی در جامعه ایران بس والا و روشن است و به قول خودش که حرف حقی است با شصت سال خدمت و مقاومت همراه است. با وجودیکه اینجانب با بعضی از سیاستهای مرحوم بازرگان مخالف بودم، اما وقتی در سلول زندان کمیته مشترک بازرگان و نهضت ‌آزادی مورد اتهام عامل خارجی بودن قرار گرفت، برآشفتم و با قبول خطر از شخصیت مهندس بازرگان و خدمات وی دفاع کردم.(ص51)
 هنگامی که آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور برای رسیدگی بوضع عمرانی منطقه خوزستان به آن استان سفر کرده بود، سران حزب طرح انحلال ارتش را به شورای انقلاب آورده بودند. آقای بازرگان به آنان می‌گوید با این طرح شما می‌خواهید کودتا کنید و اگر می‌خواهید سر رئیس‌جمهور را ببرید، اقلاً بگذارید خودش هم حاضر باشد این درست نیست که در غیاب او طرح مربوط به انحلال ارتش را می‌خواهید به تصویب برسانید. و با این عمل مانع تصویب طرح انحلال ارتش، در غیاب رئیس‌جمهور شد. و بنا بر یادداشت آقای بنی‌صدر طرح تنها شامل انحلال ارتش نبوده است بلکه علاوه بر انحلال ارتش شامل اعلام وضعیت فوق‌العاده و تشکیل کمیته‌ای مرکب از نماینده شورای انقلاب، دادگاههای انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب برای مقابله با بحران ساختگی آقایان بوده است.(ص52)
 روی همین صداقت و قیاس به نفس بود که بازرگان فکر می‌کرد مرجع تقلید و روحانی هشتاد و چند ساله بر عهد و پیمان و راستی و درستی متعهد است و لذا در مقام پاسخ به پرسش جوانی که گفت شما پل پیروزی آخوندها شدید: قریب به این مضمون گفت، من از کجا می‌دانستم که مرجع تقلید هم دروغ می‌گوید. از خداوند مسئلت دارم که از غفلتها و کاستی‌ها در گذرد و او و همه ما را قرین دریای بی‌کران رحمت خویش قرار دهد.(ص52)
 نه تنها از جانب نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب تدبیری در جهت سازماندهی مردم حاضر در صحنه برای اجرای پروژه تثبیت آزادی بدست آمده و استمرار حقوق فردی و اجتماعی پرداخته نگردید بلکه این فرصت به طرف مقابل یعنی آقای خمینی و روحانیت واگذار گردید. آقای خمینی و روحانیت نیز با سوءاستفاده از مذهب و جا و موقع روحانی خویش چنان وانمود کردند که تمام هم و غم خود را در جهت کسب آزادی و همه حقوق فردی و اجتماعی مصروف داشته حافظ و نگهبان تمام آزادیها از دستبرد اجانب و عمال داخلی آنها هستند... مضافاً براینکه دولت موقت دست به تشکیل نهادهای انقلابی سپاه پاسداران دادگاههای انقلاب و جهاد سازندگی زد که به ویژه دو نهاد اول هم موجب شکست دولت موقت و هم عصای دست رهبر در استقرار دیکتاتوری گردیدند و هنوز که هنوز است این دو ارگان مانع هر تحولی در کشور شده و خود بصورت اختاپوسی درآمده و گرچه بصورت ظاهر در اختیار رهبر هستند، اما در حقیقت این دو اختاپوس با نفوذ در ارگانهای دیگر عامل منویات قدرت سلطه‌گر هستند و رهبر نیز در چمبره قدرت پشت پرده اسیر و عامل برآورنده توقعات آنان گردیده است.(ص53)
 حوادث و وقایعی دست بدست هم دادند که غالب آنها تبدیل به حربه‌هائی در دست آقای خمینی و روحانیت برای استقرار دیکتاتوری گردیدند، مضاف بر آنچه در فصل گذشته خاطر نشان گردید، از مهمترین حوادثی که بصورت حربه‌ای در دست آقای خمینی و روحانیت برای کوبیدن و حذف دیگران از آنها بهره‌برداری شدند، عبارتند از: اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری، انقلاب فرهنگی، جنگ.(ص54)
 آقای خمینی و روحانی‌های حزب جمهوری از این سه واقعه مهم بعنوان وسیله‌ای برای استقرار دیکتاتوری و تثبیت حکومت فقیه، سود جستند و با هر کدام از آن بخشی از جامعه را تحمیق و بخشی را از صحنه حذف کردند. با وجود همه اینها چون موفق به قبضه کردن کامل قدرت نشده بودند، در آخرین مرحله دست به کودتای به ظاهر قانونی زدند و این آخرین سد ایستاده در مقابل استبداد آقای خمینی، حزب و روحانیت حاکم را حذف کردند.(ص54)
فصل دوم: اشغال سفارت آمریکا
 اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام که موجب انسداد دارائی‌های کشور، تحریم اقتصادی، انزوای کامل سیاسی، تجاوز نظامی عراق به ایران و امضای قرارداد اسارت‌بار الجزایر گردید، از امهات رویدادهای پس از انقلاب محسوب می‌شود. کسانیکه دست به این کار خیانت‌آمیز زدند، آگاه و یا ناآگاه در خدمت استبداد ولایت مطلقه و بیگانگان درآمدند و بمثابه عصای دست آقای خمینی در حذف روشنفکران، ملیون، آزادیخواهان و استقرار و تحکیم دیکتاتوری ولایت‌فقیه عمل کردند. بعضی را عقیده بر این است که این حادثه مستقیم و یا غیرمستقیم دست پخت خود آمریکایی‌ها و بدست عوامل آنها طراحی و اجرای آن غیر مستقیم بدست عده‌ای دانشجو واگذار گردیده است. دیگران بر این باورند که این حادثه اتفاقی و ناگهان از مغز چند دانشجو تراوش کرده و بلافاصله به اجراء گذاشته شده و قصد اولیه آنها نیز رسیدن به برخی اهداف سیاسی بوده است... هر دو دسته، قرائن، شواهد و دلایلی را دال بر اثبات نظریه خود ارائه می‌دهند ولی هر دو دسته امروز، در یک چیز متفق القولند که برخلاف آقای خمینی که آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید، عمل گروگانگیری بقول آقای خاتمی یک عمل احساسی و شتابزده بود.(ص55)
 با غمض عین آقای خمینی، هر روز، هر شخص و یا گروهی را که قصد حذف‌شان را از صحنه سیاسی کشور داشتند، با افشای سندی مردم را علیه آنها بسیج می‌کردند و بدین طریق هم در تحمیق توده مردم می‌کوشیدند و هم آنها را متهم و بی‌حیثیت می‌کردند و بالاجبار از صحنه حذف می‌شدند. خیلی بعید به نظر می‌رسد که آقای خمینی نمی‌دانسته است: که این عمل دانشجویان مخالف تمام موازین بین‌المللی و میثاقهای امضاء شده از طرف جامعه بین‌الملل و ازجمله ایران است و یا اشغال سفارت کشوری و به گروگان‌ گرفتن اعضای آن، تجاوز به خاک آن کشور محسوب می‌شود و این عمل عواقبی از جانب خود آن کشور و جامعه بین‌‌الملل در برخواهد داشت و به گروگان گرفتن کارکنان سفارت به هر دلیل؛ خلاف حقوق بین‌الملل و میثاق امضاء شده مابین دولتها در این رابطه است.(ص56)
 شاید بعضی‌ها را عقیده بر این باشد که آقای خمینی واقعاً به قدرت آمریکا و افکار عمومی جهان وقعی نمی‌نهاد و برای آن پشیزی قائل نبود. اما رویدادها خلاف آنرا بیان می‌کنند. اصولاً هر دیکتاتوری در برابر ملت ضعیف و ناتوان خود، دیکتاتور و فعال مایشاء است ولی در برابر قدرت بزرگتر از خودشان ذلیل و ناتوان هستند و این خاصیت هر قدرت پرست و دیکتاتوری است. در اینجا به یک مورد اشاره می‌کنم: بعد از طولانی شدن حل مسئله گروگان‌گیری و مطرح شدن اینکه گروگانها جاسوس هستند و باید محاکمه شوند. آقای کارتر رئیس‌جمهور آمریکا از طریق سفارت سوئیس که حافظ منافع آمریکا بود نامه‌ای غیررسمی مبنی بر اینکه اگر آمریکایی‌ها محاکمه و یا اتفاقی برایشان بیفتاد، شما با تمام قدرت آمریکا روبرو هستید. بلافاصله آقای خمینی حل مسئله گروگان‌ها را به مجلس شورای اسلامی واگذار کرد.(ص56)
 با توجه به پیروزی و انقراض رژیم سلطنتی در ایران و استقرار رژیم جمهوری، کشور در شرایط انقلابی ویژه‌ای به سر می‌برد و حکومت انقلابی خواستار برگرداندن شاه فراری برای محاکمه در کشور بود، در چنین حالتی آمریکا به شاه پناه داده و ظاهراً دانشجویان در اعتراض به پناه دادن شاه دست به اشغال سفارت می‌زنند. این مسئله که در ابتدا زمینه‌ای مساعد برای مطرح کردن مداخلات آمریکا در ایران و جنایات شاه و رژیمش برای افکار عمومی جهان فراهم آورده بود و آمریکا، در قبال حل مسئله گروگان‌گیری حاضر به دادن امتیازهای مهمی به ایران شد اما نظر به اینکه قرار بوده که رژیم دیکتاتور و ناتوان ایران در مورد هر مسئله‌ای که می‌شود گره آن را با دست باز کرد، آنرا با دندان باز کند، دست به بازی‌های مختلف زده شد تا مسئله‌ای که در ابتدا دارای نکات مثبتی برای کشور بود به یک غدة سرطانی علیه کشور تبدیل گردد.(ص57)
اشغال سفارت آمریکا به وسیله چریکهای فدایی خلق و تبعات آن
 بعد از پیروزی انقلاب، برای اولین بار در تاریخ 24 بهمن 1357 سفارت آمریکا به وسیله چریکهای فدایی خلق اشغال شده است. آقای عباس امیرانتظام معاون نخست‌وزیر چنین گزارش می‌کند: «24 بهمن 1357، در این روز سفارت آمریکا توسط چریکهای فدایی خلق مورد حمله قرار گرفت. این گروگان‌گیری با دخالت دکتر ابراهیم یزدی خاتمه یافت و از این تاریخ کمیته‌ای به سرپرستی «ماشاءالله قصاب» در سفارت آمریکا تشکیل گردید.» در این رابطه آقای داود علی‌بابایی می‌نویسد، «پس از اینکه چریکها وارد ساختمان سفارت شدند و افراد حاضر در سفارت تسلیم شدند. دقایقی بعد دکتر یزدی از سوی دولت وارد صحنه شد و مدتی طول کشید تا چریکهای مسلح را قانع کند که باید سفارت را ترک کنند. امنیت سفارت به یک گروه به سرکردگی ماشاءالله نامی سپرده شد که به ماشاءالله قصاب معروف بود.»(صص58-57)
 آقای دکتر یزدی در رابطه با کمیته سفارت آمریکا و ماشاءالله قصاب، در پاسخ به مطلب آقای رضا براهنی تحت عنوان «آقای رئیس‌جمهور پرده را بالا بزنید» که در اطلاعات سه‌شنبه 4 اسفند 1358 شماره 16090 درج گردیده بود، می‌گوید: «بعد از 22 بهمن و پیروزی انقلاب وقتی عده‌ای به سفارت آمریکا حمله کردند، گروه‌های متعددی به آنجا رفته، زد و خورد و بعضاً به طرف یکدیگر تیراندازی کرده بودند. جناب نخست‌وزیر از اینجانب خواستند که بروم و مانع درگیریهای مسلح بشوم و گروههایی را که امکان شناسایی آنها نیست و احتمالاً مشکوک به نظر می‌رسند... سه گروه مسلح که توانستند معرفی نامه‌هایی از کمیته‌های محل و مساجد ارائه دهند و قابل شناسایی بودند در داخل سفارت مستقر گردیدند. اینجانب هیچگونه آشنایی با هیچکدام از اینها نداشتم و شایعاتی که گویا اینجانب ماشاءالله قصاب را در آنجا مستقر ساخته بودم درست نیست. ماشاءالله قصاب هم جزو همان مبارزین بود که به قول آقای براهنی سفارت را اشغال کرده بودند. گروه او جزو یکی از سه گروهی بود که با ارائه معرفی‌نامه از کمیته در آنجا مستقر گردید.(ص58)
 پاسخ آقای دکتر یزدی در مورد کمیته سفارت آمریکا، ماشاءالله قصاب و خلع سلاح کمیته سفارت حاوی چندین ابهام است که روشنایی می‌طلبند: 1- مشخص نشده است که در چه تاریخی عده‌ای به سفارت آمریکا حمله کرده‌اند. 2- چنین وانمود شده که گروههای مختلف به طرف یکدیگر تیراندازی کرده‌اند، در صورتیکه تیراندازی ابتدا از طرف چریکهای فدایی خلق به سفارت آمریکا بوده است. 3- چندین گروه مسلح در داخل سفارت مستقر گردیده‌اند و ماشاءالله قصاب هم جزو یکی از همان گروهها بوده است. برابر اطلاعات، گزارشات مختلف، شاهد عینی و خود اینجانب از سفارت آمریکا تنها گروهی که در سفارت مستقر گردیده بود، گروه ضربت ماشاءالله قصاب بود و اگر هم کسان دیگری بودند، کمیته سفارت تحت سرپرستی وی اداره می‌شد. 4- یکی از وظایف شما بعنوان دولت، حفظ امنیت سفارتخانه‌ها بود، لاجرم مأمورین حفظ امنیت آنها، طبعاً بایستی در اختیار و ارتباط با شما باشند و از این نگاه کمیته مستقر در سفارت آمریکا نیز بایستی تحت نظر شما بوده باشد، اما بطوریکه عنوان شده، شما ماشاءالله قصاب را نمی‌شناخته‌اید و از شما تبعیت نمی‌کرده است در این صورت جای این سئوال نیست که چرا از تاریخ 25 بهمن 58 که سفارت به وسیله چریکهای فدایی خلق مورد حمله قرار گرفت تا تاریخ 21 مرداد ماه 58 که آقای مهدوی کنی، انحلال کمیته سفارت آمریکا را اعلام کرد. از جانب دولت و یا وزارت خارجه که حافظ امنیت سفارتخانه‌ها است، سخنی به میان نیامده است؟(ص59)
دستگیری سعادتی و حماد شیبانی
 در آن روزها ما در تدارک انتشار روزنامه انقلاب اسلامی و از چند هفته قبل از انتشار در صدد تهیه خبر، گزارش و... بودیم... نظر به اینکه قرار بود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در کار توزیع روزنامه به ما کمک کنند و یک تن از آنها نیز به نام آقای حسن واعظی چند ماهی در روزنامه کار می‌کرد، با ما رابطه نزدیکی داشتند و بدین علت قبل از انتشار رسمی روزنامه، بعضی از اطلاعات خود را در اختیار ما می‌گذاشتند. این سازمان که از وحدت 7 سازمان کوچک تشکیل شده بود، ساختمان سرلشکر کیا واقع در خیابان قدیم شمیران، باغ صبا را برای زندگی خود و خانواده‌هایشان اشغال کرده و نظامیان آنها در آنجا زندگی می‌کردند و ساختمان دیگری هم داشتند که مرکز کارهای سیاسی آنها بود.(صص61-60)
 یکی از روزهای نیمه دوم خرداد 58، جزوه‌ای تحت عنوان «اسرار دستگیری محمدرضا سعادتی» بطور محدود توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تهران پخش گردید... در تاریخ 26 خرداد ماه 58 روزنامه اطلاعات و جمهوری اسلامی گزارش دادند که توسط سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اسرار دستگیری حماد شیبانی و سعادتی فاش شد... آقای مهدوی‌کنی سرپرست کمیته‌های انقلاب اسلامی در مصاحبه مطبوعاتی که در تاریخ 29 خرداد ماه 58 برگزار شد به سئوال خبرنگاران در مورد دستگیری سعادتی و جزوه‌ حاوی بازجویی و شکنجه وی پاسخ داد. از آقای مهدوی کنی پرسیده شد: «اخیراً از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی جزوه‌ای در خصوص دو نفر به اسامی حماد شیبانی عضو چریکهای فدایی خلق و محمدرضا سعادتی عضو سازمان مجاهدین منتشر شده است. نقش کمیته‌ها در دستگیری اینها چه بوده است و به نظر بعضی‌ها این جزوه کمی ابهام‌انگیز به نظر می‌رسد. ایشان جواب دادند، من دربارة دستگیری‌ها هیچ اطلاعی ندارم کی ایشان را دستگیر کرده و مقدمات دستگیری ایشان چه بوده است.(ص61)
 در مورد شکنجه کردن آقای سعادتی می‌گوید: کمیته‌ها معمولاً زندان ندارند، چه برسد به اینکه بخواهند کسی را شکنجه بکنند. بیان آقای مهدوی کنی پر از تناقض و ابهام است وقتی می‌گوید اطلاع ندارد چه کس و یا کسانی اینها را گرفته‌اند، از کجا می‌داند که شکنجه نشده‌اند؟ و حتی حاضر نیست بگوید پاسدارهایی که در دستگیری شرکت داشته‌اند متعلق به چه ارگان‌ و سازمانی بوده‌اند. و اینکه می‌گوید کمیته‌ها زندان ندارند بله زندانی مثل اوین و یا قزل حصار و یا... ندارند اما غالب کمیته‌ها، بازداشتگاه داشتند و مدتها بسیاری از متهمین را در بازداشتگاههای خود نگه می‌داشتند و بازجویی می‌کردند و بسیاری را هم در خود کمیته‌ها و ازجمله کمیته مرکزی، مقر آقای مهدوی کنی، که مجلس شورای ملی سابق بود، شکنجه کرده‌اند.(ص62)
پی‌گیری مسئله شکنجه و جاسوسی
 ... مسئله را در دو جهت جاسوسی و شکنجه پیگیری کردم.و ابتدا با دست اندرکاران و کسانی که در ارتباط با سعادتی و مسئله وی بودند مصاحبه‌هایی از جمله از آقای مهدوی کنی رئیس کمیته‌های انقلاب، آقای مهدوی هادوی دادستان کل انقلاب، سپاه پاسداران و ... ترتیب دادم و بدون اظهار نظر از جانب خودم، آن مصاحبه‌ها در روزنامه‌ انقلاب اسلامی تحت عنوان «آیا سعادتی جاسوس است؟» به ترتیب در شماره‌های مختلف روزنامه انقلاب اسلامی درج گردید. در رابطه با شکنجه کردن سعادتی از آقای هادوی دادستان کل انقلاب سئوال شد که آیا سعادتی در زندان شکنجه شده است؟ وی پاسخ داد، از زمانیکه وی را تحویل دادستانی و زندان داده‌اند، شکنجه نشده است. اما وجود شکنجه را قبل از تحویل دادن به دادستانی تأیید کرد. از آقای عزت‌الله سحابی نیز که در زندان آقای سعادتی را ملاقات کرده بود، پرسیده شد، آیا به نظر شما سعادتی را شکنجه کرده‌اند؟ وی نیز گفت، به نظرش در زندان شکنجه نشده است، اما وجود شکنجه را قبل از تحویل دادن وی به دادستانی و زندان تأیید کرد و گفت من آثار ضربت خوردن را در صورت و پای وی مشاهده کردم و هنوز زخم روی ساق پای وی بهبود کامل نیافته بود. پرسیده شد چه کس و یا کسانی وی را دستگیر کرده و سپس تحویل دادستانی داده‌اند. گفته شد، وی توسط ماشاءالله قصاب رئیس کمیته مستقر در سفارت آمریکا دستگیر شده است...(ص63)
 من نیز آقای شیرزاد خبرنگار عکاس را به کمیته سفارت آمریکا فرستادم تا وقتی را برای ملاقات با سرپرست کمیته معین کند. طبق قرار قبلی اینجانب به اتفاق آقای شیرزاد خبرنگار عکاس روزنامه به کمیته سفارت آمریکا رفتیم... از ماشاءالله قصاب پرسیدم: بعد از اینکه سعادتی را دستگیر کردید آیا وی را شکنجه کردید و کتک زدید؟ وی جواب داد، وقتی او را دستگیر کردم، او را به همین کمیته آوردم و توی همین زمین سفارت چک محکمی به او زدم که نقش زمین شد و در اثر زمین خوردن، ساق و کشک [کشکک] پایش زخمی گردید. چند تا سیلی و پشت گردنی به او زدم ولی بلافاصله بعد از 24 ساعت او را تحویل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دادم که آنها وی را به دادستانی و زندان منتقل کردند.(صص64-63)
گزارش آقای امیرانتظام
 آقای امیرانتظام در مورد جریان آقای محمدرضا سعادتی گزارش کرده است، در اسفند ماه سال 58 مرد پنجاه‌ ساله‌ای به وی مراجعه کرده و گفته است که کارمند و عضو اداره ضد جاسوسی ساواک است. و «طبق خبر او قرار است در ساعت 5 بعدازظهر امروز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان 25 شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد. ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده می‌شود. این فرد آمد تا کسب تکلیف کند... روز بعد گزارش کارش را به من داد که به اطلاع نخست‌وزیر رساندم. وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کرده‌اند و عمل دستگیری توسط ماشاءالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است.(ص64)
گزارش کوزیچکین
 ولادیمیر کوزیچکین افسر سابق کا.گ.ب در ایران جریان دستگیری سعادتی هنگام تماس با جاسوس شوروی را چنین گزارش می‌کند. کا.گ.ب. در تهران از طریق فیزنکو توانسته بود پس از مدتی رهبران سازمان مجاهدین را متقاعد کند که ما می‌توانیم تماسهای خود را با آنها به صورتی کاملاً محرمانه و با در نظر گرفتن کلیه جواب [جوانب] احتیاط، به گونه‌ای برقرار کنیم که مقامهای رژیم جدید هرگز نتوانند به ارتباطهای ما پی ببرند. کارها خیلی مطلوب و مناسب پیش می‌رفت و از سوی مجاهدین نیز اطلاعات بسیار جالب و قابل توجهی در اختیارمان قرار می‌گرفت. مثل این خبر که فهمیدیم مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه توانسته بودند آرشیو اسناد و ساواک را بدست آورند. با انتقال این خبر به مسکو، آنها طی تلگرامی از ما خواستند: «... بلادرنگ با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها پروندة سرلشکر مقربی در ساواک را بخواهید...» فیزنکو پس از ورود به سفارتخانه و احساس آرامش، به ما گفت افرادی که قصد بازداشتش را داشتند بهیچوجه شبیه اعضای کمیته‌های انقلاب نبودند، زیر هم مؤدبانه رفتار می‌کردند و هم لباسهای گرانقیمت به تن داشتند. ما همه با شنیدن حرفهای فیزنکو حدس زدیم که بی‌تردید آنها می‌بایست از مأمورین ساواک باشند. این حادثه باعث شد که بدانیم دچار توهم بوده‌ایم و بیهوده تصور می‌کردیم که پلیس امنیتی شاه (ساواک) بکلی از بین رفته و دیگر کسی تلفن‌های سفارت شوروی را کنترل نمی‌کند و البته این آگاهی را به قیمت بسیار گرانی کسب کردیم.(صص66-64)
ماجرای سعادتی و دکتر یزدی
 هنگامی که کار این فصل به پایان رسیده بود، دوست و میهمان عزیزی از ایران رسید و برایم شماره 32 دوماهانه چشم‌انداز ایران را آورده بود. مطالب آنرا مرور کردم و به گفتگوی آقای دکتر یزدی تحت عنوان «سی‌ خرداد 60، فاجعه‌ای قابل پیش‌گیری» برخورد کردم... آقای دکتر یزدی می‌گوید، نظر به اینکه در ابتدا معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بودم، مطالعاتی روی اسناد ساواک شده بود... با کمک یکی از مدیر کل‌های ساواک به ساواک رفتیم و وی چیزهای فوق‌العاده جالبی از بعضی از پرونده‌ها به ما نشان داد و نشان داد که اداره دوم و هشتم چقدر مؤثر کار می‌کرده است. بعد از نشان دادن نمونه‌های مهمی در پرونده‌ها به مهندس بازرگان گزارش دادم و باین نتیجه رسیدیم که اداره دوم و هشتم را باید نگه داریم و امنیت کشور را نمی‌توان بدون اطلاعات حفظ کرد. وقتی با نخست‌وزیر مسائل را مطرح کردیم، این نظر بوجود آمد که نباید بگذاریم تیمهای تعقیب و مراقبت اداره دوم از بین برود. بلکه باید اولویت‌هایشان را تغییر بدهیم... «این تیمها به مرحوم چمران گزارش دادند که سرکنسول شوروی با فردی در فلان جا قرار دارند، چه کنیم؟ چمران با من مشورت کرد. مهندس بازرگان با مهندس صباغیان که آن موقع وزیر کشور بود مشورت کرد وقرار شد اینها را تحت نظر داشته باشند و اگر لازم شد، سر قرار بازداشتشان کنند و هیچ کس نمی‌دانست که این ملاقات با سعادتی به نمایندگی از مجاهدین خلق است...(ص67)
 حسب گزارش قضات دادسرای انقلاب اسلامی و کوزیچکین و آقای دکتر یزدی، آقای سعادتی بوسیله تیم ساواک دستگیر شده است و ماشاءالله قصاب جزو تیم بوده و سعادتی را وی دستگیر کرده و سپس او را به دادستانی تحویل داده است. حال بر آقای دکتر یزدی که در جریان این امور بوده، فرض است که نقش واقعی کمیته سفارت آمریکا به سرپرستی ماشاءالله قصاب در رابطه با دستگیری‌ها بوسیله تیم این کمیته و نقش خود ماشاءالله قصاب و سوابق کاری وی و همکاریش با تیم اداره دوم و بویژه رابطه‌اش را با سفارت آمریکا و اینکه چه نیاز و ضرورتی وجود داشت که تنها در این سفارتخانه کمیته‌ای مستقر شود را برای افکار عمومی روشن سازند.(ص68)
کمیته سفارت آمریکا و ماشاءالله قصاب
 نامه بازپرسان و قضات سابق دادسرای انقلاب اسلامی در بارة کمیته مستقر در سفارت آمریکا به دانشجویان پیرو خط امام در بهمن ماه 1358 که در این نامه افشاءگرانه بازپرسان و قضات تحقیق سابق دادسرای انقلاب معلوم نکرده‌اند اینها چه افرادی بوده‌اند، چه نقشی داشته‌اند و تا کی در دادسرای انقلاب مشغول کار بوده‌اند... اعلام می‌دارند: 1- کمیته غیرقانونی مستقر در جاسوس‌خانه سابق آمریکا در ماههای آغازین انقلاب که ما در تهران مشغول بازپرسی و تحقیق بودیم. افرادیکه بعداً مشخص شد افراد کمیته سفارت آمریکا هستند به زندان قصر و دادسرای انقلاب می‌آمدند و شاهد رفت وآمد زندانیان و بازپرسی از آنها بودند. 2- سفارت آمریکا و کمیته آن پناهگاه ساواکیها است. 3- باید به مردم ایران گفت چرا قضیه تعطیل کردن کمیته سفارت آمریکا مخفیانه انجام گرفته مگر علنی شدن آن پای چه کسانی را به میان می‌آورد. 4- چه کسانی مؤسس کمیته سفارت آمریکا بودند و کارنامه چندماهه اینها چه بوده است. در پایان نامه خود، از دانشجویان پیرو خط امام که در لانه جاسوسی مستقر هستند مصراً می‌خواهند که به افشاگری خود ادامه دهند: «ما قاطعانه و عاجلانه از شما می‌خواهیم که داستان پر از راز و رمز و آکنده از توطئه کمیته مستقر در سفارت آمریکا و حاج ماشاءالله قصاب که با رئیس جاسوسی سازمان سیا بنام چارلز ناس درسفارت آمریکا که هم‌اکنون جزو گروگانها است و رهبریشان می‌کرده رابطه داشته است و حتی عناصر اصلی‌تری که در این رابطه قرار می‌گیرند افشاء نمایید...».(صص69-68)
 با وجودی که بازپرسان و قضات سابق دادسرای انقلاب و دیگران از دانشجویان پیرو خط امام مصراً خواستار شدند که داستان پر از رمز و راز کمیته سفارت آمریکا و حاج‌ ماشاءالله قصاب سرپرست آن و رابطه‌اش را با سفیر و سایر مأمورین آمریکا و اینکه چه کس و یا کسانی بنیانگذار آن بوده‌اند را بدون تأخیر افشاء نمایند و اگر سندی در اینگونه روابط موجود است را به اطلاع همگان برسانند، متأسفانه دانشجویان پیرو خط امام این پیام و سایر پیامها را نادیده گرفته و در اینگونه روابط لب از لب نگشودند و هنوز که هنوز است حاضر نیستند شفاف و بی‌پرده دررابطه با اشغال سفارت آمریکا، اطلاعات خود را در اختیار ملت ایران بگذارند.(ص69)
ماشاءالله قصاب و انحلال کمیته سفارت
 ...روابط عمومی دادسرای مبارزه با مواد مخدر در تاریخ یکم بهمن 59 اعلام کرد: «ساعت 1 بعدازظهر دیروز (چهارشنبه) ماشاءالله کاشانی خواه معروف به ماشاءالله قصاب که حکم دستگیری وی حدود 20 روز پیش صادر شده بود توسط ستاد کمیته 9 دستگیرو  به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز تحویل گردید. از کلیه ملت مسلمان و متعهد تقاضا می‌شود در صورتیکه از نامبرده شکایت و شهادتی دارند با در دست داشتن مدرک و دلایل به دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در زندان اوین مراجعه نمایند.»(ص73)
اطلاعیه‌های نادرست روابط عمومی دادسرا و مقامات قضایی
 در تاریخ دوشنبه 8 بهمن 58 خبرگزاری پارس پاسخ حاج‌ ماشاءالله قصاب را به افشاگری قضات سابق دادسرای انقلاب انتشار داد. «تهران- خبرگزاری پارس- بدنبال انتشار مطلبی به تاریخ 2/11/58 بوسیله خبرگزاری پارس بعنوان بیانیه قضات و بازپرسان سابق دادسرای انقلاب اسلامی که در برخی از روزنامه‌های تهران منتشر شد. حاج ماشاءالله قصاب در خبرگزاری پارس حضور یافت و ضمن رد ادعای نویسندگان مذکور گفت آنچه نویسندگان ناشناس آن گزارش مدعی شده‌اند بی‌اساس بوده و افترای محض است و ضمن رد این اتهامات درخواست کرد این پاسخ در اختیار مطبوعات گذاشته شود. (ص73)
 پس از انتشار پاسخ آقای ماشاءالله کاشانی خواه (ماشاءالله قصاب) به افشاگری قضات سابق دادسرای انقلاب، بازپرسان و قضات تحقیق سابق طی نامه دومی به افشاگریهای تازه‌ای در باره کمیته مستقر در سفارت آمریکا پرداخته و بعد از مقدمه مشروحی عنوان کرده‌اند که: «... ما در نامه قبلی خود ضمن فتح باب پیرامون یکی از خطرناکترین نقاط توطئه که تحت نظارت و هدایت کامل به اصطلاح دیپلماتهای آمریکایی که (اکنون در گروگان‌ شما هستند) عمل می‌نمود یعنی کمیته مستقر در سفارت آمریکا به سرپرستی ماشاءالله  کاشانی در اینکه او در کجا به سر می‌برد، آیا بازداشت است یا فراری مشکوک بودیم. چه مقامات مملکتی کراراً در جرائد گفته بودند که رئیس کمیته سفارت دستگیر شده است. خوشبختانه اولین نتیجه آن نامه به روشن شدن این مسئله برای ملت مظلوم ایران است که نه تنها بازداشت نشده بلکه همانطور که از مفاد به اصطلاح مصاحبه ماشاءالله قصاب برمی‌آید تحت حمایت گروهها و مراجع رسمی است...»(ص74)
 بدنبال انتشار افشاگری دوم قضات و بازپرسان دادسرای انقلاب، اطلاعیه‌ای از سوی ماشاءالله قصاب مسئول کمیته سابق سفارت در اختیار روزنامه کیهان قرار گرفته که در تاریخ 18 بهمن 58 در کیهان انتشار یافته که اهم آن به شرح زیر است: «بسمه‌تعالی- ان لم یکن لکم دین و لاتخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم. اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی‌ترسید لااقل در زندگی دنیا مرد باشید... شما اگر مردانگی دارید از پشت پرده بدر آیید تا مردم بدانند چه کسانی این مطالب را بهم می‌بافند و برای انقلاب اشک تمساح می‌ریزند. هرچند کسانی که شما را می‌شناسند و با طرز کار شما آشنایی دارند کافی است نامه شماره دو شما را بخوانند و بدانند میوه چینان درخت شهادت کجایشان بدرد آمده است و چه می‌خواهند. آنها که با بی‌ایمانی به اسلام راستین و بی‌اعتقادی به انقلاب و رهبری آن با تکیه به شهادت پیشگامان سازمان، خود را گل سرسبد این ملت می‌دانند...(ص76)
اشغال سفارت و گروگان‌گیری بوسیله دانشجویان پیرو خط امام
 شب قبل ازاشغال سفارت آمریکا، اینجانب در منزل بهجت خانم، خواهر آقای بنی‌صدر با عده‌ای از دوستان جمع بودیم. به آقای بنی‌صدر تلفن شد، اینکه چه کسی آن شب تلفن کرد را از یاد برده‌ام، اما وی یکی از بچه‌های گروگان‌گیر بود. به آقای بنی‌صدر اطلاع داد که عده‌ای از دوستان دانشجویان پیرو خط امام قصد دارند سفارت آمریکا را به اشغال خود درآورند. و در مورد این عمل نظر آقای بنی‌صدر را جویا شد. آقای بنی‌صدر، مخالفت خود را با انجام این عمل با دلایل به اطلاع آنها رساند و اضافه کرد که در وضعیت حاضر این عمل به صلاح کشور نیست و عواقبی برای کشور در بر خواهد داشت.(ص78)
 همانطوریکه مرحوم مهندس بازرگان به آقای دکتر باقر نصیرالسادات سلامی 24 ساعت بعد از گروگان‌گیری گفته بود: «حاج آقا این مسئله را تأیید خواهد کرد و منهم می‌روم پی کارم.» آقای خمینی 48 ساعت بعد از گروگان‌گیری آنرا نه تنها تأیید کرد بلکه آنرا انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نامید. دولت موقت استعفاء داد و شورای انقلاب مأمور تشکیل دولت گردید. در این دولت آقای بنی‌صدر علاوه بر اینکه وزیر اقتصاد و دارایی بود، سرپرستی وزارت خارجه نیز بعهده وی گذاشته شد. (ص79)
زمینه‌های تاریخی مسئله گروگان‌گیری
 به گروگان گرفتن کارکنان سفارت و یا مأمورین دولتی یک کشوری در کشوری دیگر، در تاریخ بی‌سابقه نیست و بارها اتفاق افتاده است که سفارت یک دولتی در کشوری دیگر اشغال شده و یا مأمورین آن به گروگان گرفته شده‌اند ولی بعد از اندک مدتی مسئله به نحوی فیصله یافته است. به گروگان نگاهداشتن مدتی طولانی، کارکنان سفارتی- نظیر آنچه در ایران اتفاق افتاد- در تاریخ جهان یک عمل بی‌سابقه است.(ص80)
 در کشور ما، برای اولین بار آقای اسدالله علم از طرح گروگان‌گیری در سنای آمریکا سخن به میان می‌آورد وی در خاطرات، شنبه 6 شهریور 1354 در رابطه با کشته شدن سه مستشار نظامی آمریکا توسط مجاهدین خلق، شاه دستور می‌دهد: «در اسرع وقت به سفیر تلفن کنید. تسلیت ما را به او و خانوادههای قربانیان ابلاغ کنید... علاوه بر آن، به سفیر اطلاع برسانید که به عقیدة ما تقصیر این جنایت به گردن کمونیستهاست. آنها از سنای آمریکا و سئوالات احمقانه‌ای که در کمیته‌های آن می‌شود بهره‌برداری کرده‌اند. تعدادی از سناتورها اظهار داشته‌اند که ممکن است روزی مستشاران آمریکایی به گروگان گرفته شوند.» (ص80)
 آقای بنی‌صدر نیز قریب به همین مضمون از سرهنگ فکوری نقل کرده است: «سرهنگ فکوری فرمانده نیروی هوایی برایم تعریف کرد که یکسال قبل از انقلاب، در آمریکا دوره می‌دیده است. از جمله مسائلی که به او و همدورئی‌هایش داده بودند حل کنند، مسئله گروگان‌گیری اعضاء سفارت آمریکا در یک کشور دوست بوده است. صورت مسئله این بوده است که در یک کشور دوست آمریکا، انقلاب واقع می‌شود و سفارت آمریکا از سوی انقلابیون اشغال و اعضاء آن به گروگان گرفته می‌شوند. سیاست آمریکا چه باید باشد و چگونه باید گروگانها را نجات داد؟» البته آقای بنی‌صدر در این رابطه می‌گوید: «ربط این مسئله را با وقوع گروگان‌گیری نمی‌دانم، اما با داستان شورای امنیت که بر اثر اعلامیه آقای خمینی نتوانستم بعنوان وزیر خارجه در آن شرکت کنم و امید به پیروزی از بین رفت، دست خود آمریکا را در وقوع مسئله در کار دیدم.»(ص81)
 درست یکماه قبل از اشغال سفارت و گروگان‌گیری وسیله دانشجویان پیرو خط امام، سازمان توحیدی صف که یکی از هفت سازمانی است که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند پیشنهاد می‌کند که ساختمان سفارت آمریکا را تبدیل به بیمارستان کنید. سازمان توحیدی صف طی اطلاعیه‌ای که به مناسبت سالگرد جمعه خونین 17 شهریور (جمعه سیاه) از دولت موقت جمهوری اسلامی می‌خواهد «بعنوان یک عمل انقلابی و سمبلیک محل سفارت آمریکا (به مسافت 115000 متر) را که تجربه‌ای جز ویرانی و بدبختی از آن نداریم و همیشه در جهت غارت ملتهای مستضعف بوده، تبدیل به یک بیمارستان مجهز نموده و در اختیار معلولین و مجروحین انقلاب اسلامی قرار دهند.»(ص81)
 هنگامی که اینجانب در زندان قزل حصار بند 6 واحد سه، در محبس ولایت فقیه به سرمی‌بردم روزی از روزها آقای حسین مشکینی، فرزند آیت‌الله مشکینی را به بند ما آوردند... وی گفت: «مدتها قبل از اشغال سفارت آمریکا من در دو جلسه که در مورد اشغال سفارت آمریکا صحبت شد، حضور داشتم و نام چهار پنج نفری را ذکر کرد که در این دو جلسه شرکت داشته و در رابطه با گروگان‌گیری و اشغال سفارت آمریکا صحبت کرده‌اند. از کسانی که در آن جلسه شرکت داشته و نامشان بیادم مانده دکتر حسن آیت، موسوی خوئینیها و فاضل است و بطوریکه وی نقل می‌کرد موسوی خوئینیها در جلسه دوم به آن جمع پیوسته است و در آن جمع طرح اشغال سفارت آمریکا طراحی شده است.»(ص82)
طرح و طراحان گروگان‌گیری
 از خاطرات محمد موسوی خوئینی‌ها نقل شده است: «در آن روزها، بنده به نمایندگی «امام» در صدا وسیما بودم. سه نفر از برادران دانشجو آقایان «میردامادی»، «بیطرف» و «اصغرزاده» طبق قرار قبلی به محل کار بنده در جام‌جم آمدند. ابتدا پس از گفتگوی کوتاهی از اوضاع جاری کشور و از عملکرد «دولت موقت» و بازتاب منفی آن در جامعه خصوصاً در میان نیروهای انقلابی، مبنی بر اینکه سمت و جهت دولت به سوی آمریکاست. برادران طرح خود را درمیان گذاشتند و در بیان لزوم طرح، اضافه کردند که طبق اطلاعات بدست آمده یکی از عناصر مهم «سیا» در پوشش یک دیپلمات آمریکایی وارد ایران شد. و گویا به دنبال اهداف خاصی در مقابله با انقلاب وارد شد. ابتدا نظر بنده را جویا شدند که من هم موافق بودم و تأیید کردم... قرار بر این شد که بنده در ساعتی مقابل در لانه حاضر شوم که تا حدودی روشن شده باشد که کار طبق برنامه پیش می‌رود که همین کار هم انجام شد و البته به دلیل ترافیک آن روز در مسیر دانشگاه تا لانه، مقداری دیرتر به در «لانه» رسیدم و پس از ورود به در لانه جاسوسی و آشنایی مختصری از محیط و جریان پیشرفت کار، با دفتر «حضرت امام» (ره) در قم تماس گرفتم و پس از توضیح مختصر اصل طرح و مراحل انجام شده برای حاج احمد آقا، از ایشان خواستم به اطلاع حضرت امام (ره) برسانند...(صص83-82)
 وقتی دولت آمریکا شاه را به آمریکا برد، در تهران شایع شد که دولت آمریکا شاه را به آمریکا برده است تا در آنجا به سود فرزندش از سلطنت استعفا کند و آمریکا سلطنت فرزند او را به رسمیت بشناسد و این خبر به اندازه‌ای آقای خمینی را نگران ساخته بود که بعد از قریب 9 ماهی که از پیروزی انقلاب می‌گذشت و حتی از اوایل آذر ماه 57- تا زمانیکه شاه را به آمریکا بردند، کمتر مطالب تند و تیزی علیه آمریکا بر زبان رانده است حملات سختی را به آمریکا آغاز کرد.(ص84)
 به هر حال این مطلب را که آقای خوئینی‌ها در رابطه با مسئله گروگان‌گیری و طرح آن در سال 1379 عنوان کرده است، با گفتگویی که در زمان اشغال سفارت، با روزنامه انقلاب اسلامی در محل سفارت بعمل آورده است مقایسه کنید. آقای خوئینی‌ها می‌گوید: «ساعت 11 صبح در محل کارم جام‌جم (رادیو و تلویزیون) بودم که به من اطلاع دادند یک گروه از دانشجویان مسلمان می‌خواهند سفارت آمریکا را در اعتراض به دولت آمریکا به تصرف در آورند. زمانی به اینجا رسیدم که سفارت در اختیار دانشجویان بود. از آنجائیکه آنان را می‌شناختم و می‌دانستم که صددرصد در خط امام هستند و به هیچ گروه دسته‌ای وابسته نیستند به آنان ملحق شدم و تا پایان این حرکت اینجا خواهم ماند.» آقای خوئینی‌ها در ابتدا می‌گوید: که ساعت 11 به ایشان خبر داده‌اند که یک گروه دانشجوی مسلمان می‌خواهند سفارت را اشغال کنند. اما سپس عنوان می‌کند: که قبلاً آنان را می‌شناخته و می‌دانسته است که صددرصد در خط امام هستند و به گروه و دسته‌ای وابسته نیستند. با زبان بی‌زبانی می‌گوید: که با گروگان‌گیرها قبلاً رابطه و یا جلساتی داشته و یا با هم همکاری می‌کرده‌اند.(صص86-85)
 آقای بهزاد نبودی... سخنگوی دولت: «بنظر من اشغال جاسوسخانه ثمرات بسیاری برای ما داشت. از نظر خارجی غولی بنام شیطان بزرگ آمریکا ثابت شد که هیچ چیز نیست. و روزی که جاسوسخانه اشغال شد بعضی افراد دست و دلشان می‌لرزید که چه پیش خواهد آمد و مگر می‌شود دست به جاسوسخانه دولت فخیم آمریکا زد؟ و مردم ما ثابت کردند که می‌شود با ابرقدرتها در افتاد. همچنین مردم ما نشان دادند که زیر پوشش مأموریتهای دیپلماتیک چه فجایعی انجام می‌شود.(ص87)
 آقای سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور که امروز در رابطه با مسئله گروگان‌گیری و اشغال سفارت آمریکا اظهار می‌دارد: مسئله گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا، یک کار نپخته احساسی بود، آن روز که وی سرپرست کیهان بود در کدام سمت و سوء عمل می‌کرده است. وی در یادداشتی تحت عنوان «کارتر رفت»... می‌گوید: «... اینجا لازم است که یکی از بزرگترین فرازهای انقلاب را به ستایش بنشینیم و کار بزرگ اشغال مرکز فرمانروایی آمریکا بر ایران زمان شاه را بوسیله دانشجویان مسلمان پیرو خط امام گرامی بداریم. این عمل بزرگ بود که توطئه وحشتناک آمریکا را در زمینه نفوذ در مراکز بالای تصمیم‌گیری و اجرایی جمهوری نوپای اسلامی خنثی کرد و به مردم شهید داده ایران آگاهی فراوان بخشید تا بتوانند نقشه‌های بعدی آمریکا را که بخشی از آن با افشای اسناد لانه جاسوسی بر مردم معلوم شد نقش برآب کند.»(صص88-87)
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروگان‌گیری
 آقای بهزاد نبوی سخنگوی دولت رجایی و وزیر مشاور در امور اجرایی و مسئول مذاکره با امضای بیانیه الجزایر و... است یکی از مهمترین رهبران بلند پایه سازمان مجاهدین انقلاب... این سازمان در کمیته‌های انقلاب، زندان‌ها، دادگاههای انقلاب و سپاه پاسداران نقش داشت و حتی در دستگیریها، بازداشتها و بازجویی‌ها شرکت می‌کرد. همچنانکه در بخش دستگیری سعادتی ملاحظه کردید، جزوه بازجویی حماد شیبانی و محمد رضا سعادتی توسط این سازمان انتشار پیدا کرد... در این رابطه آقای محسن رضایی یکی دیگر از اعضاء بلندپایه سازمان آشکار می‌سازد که دانشجویان پیرو خط امام پیش ایشان آمده و گفته‌اند که می‌خواهیم سفارت آمریکا را بگیریم.(ص88)
 حال با توجه به مطلب ذکر شده به توضیح دو ثمره‌ایکه به زعم آقای بهزاد نبوی، گروگان‌گیری در برداشته می‌پردازم: نکته اول این بود که گروگان‌گیری جناح خاصی را از قدرت به زیر کشیده است. در این نکته آقای سیدمحمد خاتمی نیز با وی- اما با بیان اتهام گرایانه‌تری- به نوعی مشترک است. تا آنجا که وی در مورد گروگان‌گیری می‌گوید: «توطئه‌ وحشتناک آمریکا را در زمینه نفوذ در مراکز بالای تصمیم‌گیری و اجرایی جمهوری نوپای اسلامی خنثی کرد. در هر دو مورد با وجودیکه گفته‌ها صریح اظهار نشده‌اند اما روشن است که منظور به زیر کشیده شدن دولت موقت و نهضت آزادی است. اگر واقعاً شما بطوریکه خود اظهار می‌دارید که پیرو امام و ولایت فقیه بوده‌اید و نه درصدد تصرف قدرت به هر قیمت، پس چگونه نمی‌دانستید و یا مطلع نبودید که مرحوم مهندس بازرگان تا قبل از اشغال سفارت آمریکا بوسیله دانشجویان پیرو خط امام چندین بار استعفای خود را تقدیم آقای خمینی کرده بود و آقای خمینی استعفای ایشان را نپذیرفته بود؟(ص89)
 این بیان صریح آقای نبوی مرا از هرگونه اظهاری در این مورد بی‌نیاز می‌کندالااینکه در آن دوران یعنی بعد از اشغال سفارت و گروگان‌گیری هر وقت کلمه لیبرال و لبیرالها را بکار می‌بردند، منظورشان همه ملیون، نهضت آزادی و سایر گروههای غیرحزب الهی غیرمارکسیست بود. از خلال مطالب گذشته حداقل این نکته روشن می‌شود که اینان مسئله اشغال سفارت و گروگان‌گیری را به طرق مختلف به دستمایه، حذف دیگران تبدیل کردند و تاتوانستند بخشهایی را حذف و یا از صحنه مبارزه به در کردند. لازم به ذکر است که کلمه لیبرالیسم سازشکار را اولین بار آقای دکتر پیمان در مورد دولت موقت بکار برد.(ص90)
آیا گروگان‌گیری طرح و کار عده‌ای دانشجو بود یا...
 آیا طرح گروگان‌گیری و اشغال سفارت آمریکا تنها کار تعدادی دانشجو و از مغز چند دانشجو خطور کرده بود و یا خیر؟ کسانی و یا سازمانهای دیگر و غیرمستقیم آمریکایی‌ها در آن دست داشته‌اند؟... سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام در اولین کنفرانس مطبوعاتی در تاریخ دوشنبه 14 آبان 58، اظهار داشت: «در مورد سپاه پاسداران نیز بگویم برغم اینکه خیلی‌ها سعی در لوث کردن و ارتجاعی نشان دادن سپاه دارند. سپاه پاسداران ماهیتی دقیقاً ضدامپریالیستی و مترقی دارد. در این جریان کاملاً از ما حمایت کردند بعد از تصرف سفارت آنها آمدند و مردم را رهنمایی کرده و نظم را برقرار ساختند. پاسداران سفارت را در حلقه کنترل خود دارند و ما بسیار از آنها متشکریم.»... اظهارات صریح دانشجویان پیرو خط امام در اولین کنفرانس مطبوعاتی خود، در تاریخ 14 آبان 58 و در پایان کار گروگان‌گیری جای هیچ شک و اعوجاجی باقی نمی‌گذارد که گروگان‌گیرها، از ابتدای کار تا انتهای آن در کنف حمایت سپاه پاسداران بوده‌اند.(ص91)
 ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی در تاریخ 22 آبان 58، طی اطلاعیه‌ای اعلام داشت که از این پس پاسداری از سفارت آمریکا را بویژه شبها بعهده خواهد داشت. متن اطلاعیه ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی باین شرح است: «بسمه‌تعالی- در این هنگام که دانشجویان پیرو خط امام پایگاه جاسوسی آمریکا را تصرف نموده‌اند و گروههای مختلف مردم با آنها همکاری و همدردی نموده‌اند و چون در تمام دوران انقلاب هماهنگی بین کمیته‌ها و مردم بوده و نیروی کمیته نیروی مردمی از میان توده‌ها برخاسته لذا برای همدردی و هماهنگی با دانشجویان پیرو خط امام کمیته مرکزی مقرر داشت که هر شب یکی از کمیته‌های مناطق (14 گانه) با دانشجویان همگام و شب را در حوالی سفارت پاسداری نمایند. بدیهی است که برادران مبارز کمافی‌السابق با دانشجویان هماهنگ بوده و آنان را در همه حال همراه نموده و لحظه‌ای آنها را تنها نمی‌گذارند. ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی محمد رضا مهدوی‌کنی.»(ص92)
گروگانها بعد از حمله به طبس
 گروگان‌گیرها از ابتدای کار گروگان‌گیری تا انتهای آن با هدایت و کمک عوامل و عناصر پشت پرده که البته چندان هم از دیدها مخفی نبود مانع هر نوع راه‌حل عاقلانه معضل گروگان‌گیری شدند تا این که سرانجام با چراغ سبز آمریکا، عراق به ایران حمله کرد و سپس حل مسئله به بدترین و خفت‌بارترین شکل ممکن انجام پذیرفت و اگر نگویم گروگان‌گیرها عامل اصلی بازسازی استبداد در جمهوری اسلامی شدند اما در شمار گروههایی بودند که نقش اول را در بازسازی استبداد، بازی کردند.(ص93)
علت اشغال سفارت
 دانشجویان پس از اشغال سفارت و به گروگان گرفتن کارکنان آن در اطلاعیه‌ها و کنفرانس‌های مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی اعلام کردند، «ما دانشجویان مسلمان دانشگاهها هستیم خود را پیرو خط امام می‌دانیم و به هیچ گروه خاصی بستگی نداریم تحلیلی را که ما به آن رسیده‌ایم این است که اسلام یک مکتب ضد امپریالیستی است و با هرگونه سلطه‌جویی و خوی امپریالیستی که از سوی آمریکا اعمال می‌شود مخالفت می‌کند. اصولاً اسلام نمی‌تواند موافق شیوه‌های گسترش طلبی و سلطه‌جویی باشد... در ارگانهای دولتی عناصر ساواکی پیدا می‌شود. یکسری قراردادها نوشته می‌شود. هیئت دولت در الجزیره با برژینسکی ملاقات می‌کند در حالیکه هیچکدام از این حرکات در خط امام نیست و با موضع ضد امپریالیستی ایشان نمی‌خواند... ما دانشجویان پیرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمریکای جهانخوار به منظور اعتراض به دسیسه‌های امپریالیستی و صهیونیستی سفارت جاسوسی آمریکا در تهران [را] به تصرف درآورده‌ایم تا اعتراض خویش را بگوش جهانیان برسانیم. اعتراض به آمریکا جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنایتکاری که قاتل دهها هزار زن و مرد بخون خفته این مملکت است اعتراض به آمریکا به خاطر توطئه‌ها و دسیسه‌های ناجوان مردانه‌اش در مناطق مختلف کشور ما و نفوذ در ارگانهای اجرایی مملکت.»(ص94)
پشتیبانی همه جانبه از عمل دانشجویان
  بردن شاه به آمریکا به بهانه بیماری- در صورتیکه بنا بگفته متخصصین مداوای بیماری وی، در خارج از آمریکا امکان‌پذیر بود- حمایت آمریکا از شاه تلقی شده و احتمال کودتای 28 مرداد دیگری به نفع فرزندش جو ترس و وحشت در کشور و آقای خمینی ایجاد کرد. و با حملات سخت آقای خمینی به آمریکا و کارتر و اظهار نگرانیهای خود، از حمایت احتمالی آمریکا از شاه، جو متشنج و پرالتهابی را بوجود آورد. پس از اشغال سفارت و گروگان گرفتن کارمندان آن، دانشجویان در اطلاعیه‌ها و کنفرانس مطبوعاتی و رادیو تلویزیون در توضیح علت اقدام خود عنوان کردند: - پناه دادن شاه به آمریکا و تا آمریکا شاه را تحویل ندهد ما هم سفارت را پس نخواهیم داد. - سفارت آمریکا مرکز جاسوسی بوده است. -‌ در اغتشاشات کردستان، سیستان‌وبلوچستان و خرمشهر آمریکا دست داشته است. - آمریکا در جامعه و ارگانهای اجرایی کشور نفوذ دارد. - ملاقات نخست‌وزیر در الجزیره با برژینسکی مخالف خط امام است.(ص95)
 چنان جوی بوجود آمد که احدی را یارای مخالفت با گروگان‌گیری نبود. حتی آقای خلخالی مقاله‌ای در ذم گروگان‌گیری برای چاپ به روزنامه بامداد داده بود که با بالا گرفتن جو با توسل به تهدید مقاله را پس گرفت. در این جو احساسی برانگیخته شده، سازمانها، گروه‌ها، و شخصیتها - به جز چند استثناء- همه و همه برای اینکه از غافله [قافله] عقب نمانند و یا شاید از این نمد کلاهی هم نصیب آنها شود، بدون فکر و توجه به مسائل پشت پرده آن و عواقبی که ممکن است این معضل برای کشور ببار آورد، طی اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌های مختلف و حاضر شدن در تظاهرات مقابل سفارت، حمایت و پشتیبانی خود را از عمل دانشجویان به نمایش گذاشتند.(ص96)
بنی‌صدر و گروگان‌گیری
 طبیعی بود که دولت موقت مخالف عمل آنها باشد چون بنا به زعم خود گروگانگیرها و کارگزارانشان این عمل در واقع کودتایی بود برای سقوط دولت موقت. آقای بنی‌صدر در این رابطه می‌نویسد: «وقتی گروگان‌گیری واقع شد، عصر هنگام جلسه شورای انقلاب تشکیل بود. اعضای دولت موقت اشغال سفارت و گروگان‌گیری را کودتا بر ضد حکومت خود می‌خواند. من نیز براین باور بودم و سر مقاله‌ای نیز نوشته و اینگونه بردن را سنت‌گذاری شومی خواندم.»... سرمقاله روز دوشنبه 14 آبان 58 روزنامه را تحت عنوان «آمریکا و انقلاب» به نکات منفی و مثبت این رویداد اختصاص داد و نوشت: «دیروز دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند. این کار مثل هر کار دیگر جنبه‌های مثبت و جنبه‌های منفی دارد. جنبه‌های منفیش اینها هستند: دولت در دست رهبری انقلاب است بنابراین راه اقدامهای رسمی بر روی او باز است. اگر عدم رضایت عمومی از سیاست آمریکا تا به این حد است، دولت می‌توانست قطع رابطه کند و هر اقدام را لازم می‌دید در داخل و خارج کشور به عمل آورد. وقتی سفارت تعطیل نشده است یعنی دولت ترجیح داده است روابط با آمریکا قطع نشود و امنیت آن را برعهده گرفته است. اشغال سفارت دست‌کم مبین عجز دولت موقت انقلاب از حفظ امنیت حتی در مرکز کشور است و بر این امر نتایج نامطلوب بار است. این امر آشکار می‌کند که میان سیاست خارجی دولت و تمایلات عمومی سازگاری وجود ندارد چرا که نمی‌توان گفت از این کار آگاه بوده و بدان رضا داده است. مصاحبه رادیو- تلویزیونی نمایندگان دانشجویان نیز حکایت دارد که اشغال سفارت نوعی اعتراض به رویه دولت در سیاست خارجی به خصوص در رابطه با آمریکاست. حال پرسیدنی است که وقتی سیاست خارجی مطلوب نیست چرا مستقیم عمل نمی‌شود تا آنرا تغییر دهد؟(صص97-96)
 سرانجام دولت موقت به علت اشغال سفارت و گروگان‌گیری و تأیید آقای خمینی و آنرا انقلاب دوم خواندن و یا به دلایلی که در متن استعفای مرحوم مهندس بازرگان آمده است و یا آنچه که خود آن مرحوم می‌گوید که قبلاً تصمیم به استعفاء گرفته شده بود و یا مجموعه اینها زمانی که برای استعفاء انتخاب شده بود، زمان بسیار نامناسبی بود که نتایج نامطلوب خود را نیز ببار آورد.(ص97)
فصل سوم: دولت شورای انقلاب و بنی‌صدر
 بعد از اینکه مرحوم مهندس بازرگان استعفای دولت خود را تقدیم رهبر انقلاب کرد، آقای خمینی این بار استعفای وی را پذیرفت و طی حکمی شورای انقلاب را مامور تشکیل دولت کرد. آقای ابوالحسن بنی‌صدر در جلسه پنجشنبه 17 آبان 58 شورای انقلاب به سرپرستی وزارت امورخارجه منصوب شد. وی قبل از منصوب شدن به سرپرستی وزارت خارجه هنگام غروب به سفارت آمریکا رفت و با رهبران گروگان‌گیر در اطراف و جوانب مختلف مسئله با ‌آنها به بحث و گفتگو پرداخت. اینجانب و آقای مصطفی انتظاریون نیز در این دیدار همراه آقای بنی‌صدر بودیم. ظاهراً از بحث و گفتگوها چنین استنباط می‌شد که پذیرفته‌اند با فشار بر آمریکا و گرفتن امتیازات و شناختن استقلال کامل انقلاب و مداخله نکردن در امور ایران و کمک نکردن به ضد انقلاب و استرداد شاه و یا حداقل بیرون کردن شاه از آمریکا، گروگان‌گیری را خاتمه دهند.(ص98)
 بنی‌صدر سیاست خارجی را در جهت حل مسئله گروگان‌گیری و تبدیل کردن نقاط ضعف آن به نقاط مثبت به منظور با گرداندن شاه و استرداد اموال وی و خاندانش و نیز بریدن از روابط وابستگی به آمریکا سازماندهی و کوشش کرد که با استفاده از اشغال سفارت که نشان می‌داد. این مکان نه یک سفارت بلکه مرکز جاسوسی و مرکز واقعی حکمرانی بر ایران دوران شاه بوده است، سیاست استعمارگرانه آمریکا را به چالش بکشاند، محور برنامه‌اش را.(ص98)
 وی به محض استقرار در وزارت خارجه با پیامهای خود به ملت آمریکا، ملت عرب، به مردم اروپا، به مردم آفریقا، متناسب با شرایط و روابط این ملتها، به توضیح سیاست جمهوری اسلامی پرداخته و حمایت آنها را از حقوق حقه ملت ستمدیده ایران در برابر امپریالیسم آمریکا خواستار شده است. محتوای این پیامها با توجه به روانشناسی، حافظه تاریخی و خصایص اخلاقی ملتهای مورد خطاب، در برگیرنده مطالب آموزنده، ارزنده و مهمی است. خوانندگان می‌توانند به متن آنها مراجعه کنند.(ص99)
بهم زدن سفر هیات آمریکایی
 وزارت امور خارجه با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد که با تصویب شورای انقلاب هیاتی از طرف دولت آمریکا به ایران می‌آید تا با مقامهای شورای انقلاب و دولت جمهوری اسلامی مذاکره کند. آقای خمینی طی اطلاعیه‌ای، مذاکره با مقامات آمریکایی را ممنوع اعلام کرد: «بسم‌الله‌الرحمن الرحیم، از قرار اطلاع نمایندگان ویژه کارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند. لذا لازم می‌دانم متذکر شوم دولت آمریکا که با نگهداری شاه اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفی دیگر، آنطور که گفته شده است سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی، لذا ملاقات با من بهیچ وجه برای نمایندگان ویژه و علاوه بر این: 1- اعضای شورای انقلاب اسلامی بهیچوجه نباید با آنان ملاقات نمایند. 2- هیچیک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند. 3-اگر چنانچه آمریکا شاه مخلوع، این دشمن شماره یک ملت عزیزمان را به ایران تحویل دهد دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد راه مذاکره در موضوع بعضی از روابطی که به نفع ملت است باز می‌باشد. روح‌الله الموسوی الخمینی  شانزدهم آبان 58».(ص100)
 بطوریکه از اطلاعیه آقای خمینی آشکار است، هنگام صدور اطلاعیه، نمایندگان آمریکا در راه ایران بوده‌اند و سفر این هیئت با تصویب شورای انقلاب و وزارت خارجه صورت گرفته است. در حقیقت آقای خمینی با عمل خود نشان داد که پشیزی برای شورای انقلاب و وزارت خارجه قائل نیست.(ص100)
شورای امنیت
 آقای بنی‌صدر در وزارت خارجه برای موفقیت و تسلیم شاه به ایران برای محاکمه و برگرداندن اموال و ثروتهای وی و خانواده‌اش که از ایران خارج کرده‌اند و نیز خنثی کردن اقدامات آمریکا، دیپلماسی جدیدی را همراه با برنامه تدارک دیده، قدم به قدم آنها را به اجراء می‌گذاشت.(ص100)
 [آقای بنی‌صدر:] اگر آمریکائیها شک دارند که او یک جنایت‌کار بین‌المللی است، بیاد بیاورند کودتای 28 مرداد را که خود در آن دست داشتند. بیاد بیاورند وزیر خارجه بیمار و تیر خورده ایران (دکتر سیدحسین فاطمی) را که شاه او را با بلانکارد به میدان تیر برد و تیربارانش کرد. شما که از این سوابق خبر دارید و در آنها دست داشته‌اید، شما می‌‌گوئید مریض است، باشد، بازپرسی که می‌شود کرد، آیا زبان هم ندارد؟ و هر وقت بازپرسی تمام شد یک دادگاه بین‌المللی تشکیل می‌دهیم. اگر معلوم شد خیانتی انجام نداده ببریدش. و اگر خیانتش معلوم شد و او محکوم شد، آنوقت می‌شود تقاضا کرد که این محکوم بیمار است. و آنوقت خواهید دید که چه کسی انسانیت دارد، شما چه کسی هستید که به ما درس انسانیت بدهید. ما می‌خواهیم که راه فساد بسته شود، اگر معلوم شد که می‌توان خیانت کرد و بعد به آمریکا فرار کرد و پولهای دزدی را خورد، فساد اوج می‌گیرد و همه داوطلب خیانت می‌شوند. شما می‌خواهید راه فساد باز باشد تا نوکرانتان به خیانت ادامه دهند... من از تمام سفرای مقیم مرکز خواهم خواست که دخالت کنند و آمریکا را زیر فشار قرار بدهند تا با تسلیم شاه موافقت کند.»(ص101)
 سپس با کوششهای گسترده دیپلماتیک ایران و حمایت کشورهای غیرمتعهد از تقاضای ایران و نامه دولت پاکستان به دبیرکل سازمان ملل، پس از آنکه تظاهرات ضد آمریکایی پاکستان را فراگرفت و سفارت و مؤسسات آمریکا در آن کشور به آتش کشیده شد و سفارت به صورت ویرانه‌ای درآمد و ازتقاضای ایران مبنی بر تشکیل شورای امنیت حمایت کرد، بطوری که کمی دیرتر خواهید دید کارتر و شورای امنیت تسلیم خواست ایران شدند... ایران با اشغال سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان آن قدم به قدم درگیر بحرانی شده بود که گروگان‌گیرها بوجود آورده و با پشتیبانی آقای خمینی و روحانیت حاکم بصورت بحرانی همه جانبه و جهانی ادامه پیدا کرد، که در ابتدا با بلوکه کردن دارائی‌های کشور و تحریم اقتصادی و سپس انزوای کامل سیاسی، کشور را بطرف جنگی همه جانبه و ناخواسته می‌کشانید. هر راه‌حلی برای خاتمه یافتن گروگان‌گیری که منافع ایران را در برمی‌گرفت، از روی جهالت و یا طرح از پیش تدارک دیده شده توسط دانشجویان و آقای خمینی نقش برآب می‌شد. آقای بنی‌صدر پس از گفتگو با آقای خمینی و پذیرش سرپرستی وزارت خارجه تا حل بحران گروگانگیری، برای بار دوم به سفارت رفت و با دانشجویان و آقای خوئینی‌ها به گفتگو پرداخت. اینجانب و آقای انتظاریون نیز همراه وی بودیم. پس از بحث‌های مختلف که با شورای دانشجویان و‌ آقای خوئینی‌ها انجام گرفت سرانجام، دانشجویان پذیرفتند در صورتیکه آقای بنی‌صدر با آقای خمینی مسئله را حل و فصل کند، آنها به آن گردن خواهند گذاشت.(صص104-103)
 متن حکم آقای بنی‌صدر بدین شرح است: «برادران عزیزم آقای محمد جعفری معرفی می‌شود که دائم با شما در تماس باشد و هر وقت مطلبی بود که لازم دیدید اینجانب از آن آگاه گردم با ایشان در میان بگذارید. البته ترتیبی داده شود که ایشان تلفنی در دسترس داشته باشند که هر وقت کاری بود وسیله ایشان به اطلاع شما برسد. ابوالحسن بنی‌صدر 28/8/58 (ص104)
 اینجانب همان روز به سفارت رفتم و پس از معرفی خود و صدور مجوز بدرون سفارت به اتاق روابط عمومی هدایت شدم. در آنجا آقای شمس (شمس‌ا‌لدین وهابی) نامه را گرفت و به شورا برد و پس از بازگشت زیر همان نامه که فتوکپی آنرا به من بازگرداند، آقای میردامادی از طرف شورا نوشته بود: ایشان بیایند روزها در اتاق روابط عمومی باشند. دو یا سه روز به سفارت رفتم و در اطاق روابط عمومی ماندم و هر چه بنا بود بفهمم، فهمیدم. آمدم و به آقای بنی‌صدر گفتم، لطفاً مرا از این کار معاف کنید، پرسیدند چرا و چه شده است. پاسخ دادم بطوری که استنباط کرده و بر من روشن شده است، اینان بنا ندارند که بحران گروگان‌گیری حل بشود.(ص104)
 [از نامه بنی‌صدر به دانشجویان]: طبق قرار شب اول، قم یعنی حاج احمد آقا به آقای موسوی تماس گرفته‌اند و قرار شده است عضو کنگره آمریکا و ایرلندی برنده جایزه صلح بتوانند گروگانها را ببینند و به آنها نیز اطلاع داده شده است. اینک شما می‌گوئید راه نمی‌دهید. برای اینجانب جز این راه نمی‌ماند که یا برادرانه از شما بخواهم مرا در وظیفه‌ام یاری کنید و در تصمیم خود موافق قرار و عهد شب اول تجدید نظر کنید و یا ناچار حقیقت را با مردم در میان بگذارم.»(ص105)
 شورای انقلاب در جلسه 22 آبان 58 (13 نوامبر 79) تصمیم به قطع صدور نفت به آمریکا گرفت و ساعت 30/22 تلویزیون برنامه عادی خود را قطع کرد و اطلاعیه شورای انقلاب مبنی بر قطع صدور نفت به آمریکا را انتشار داد. و هم زمان جیمی کارتر در ساعت 23 شخصاً از طریق تلویزیون‌های آمریکا اعلام کرد، دیروز دستور داده است خرید نفت از ایران فوری قطع شود. قبلاً در شورای انقلاب درباره قطع نفت به آمریکا و خارج کردن دارائی‌های ایران از بانکهای آمریکائی بحث شده بود. حال همزمان اعلام شدن قطع نفت به آمریکا و تحریم آمریکا مبنی بر خریدن نفت از ایران وسیله آمریکا سئوال برانگیز بود. که آیا چگونه آمریکائی‌ها از تصمیم ایران مطلع شده و پیش‌دستی کرده‌اند؟ و بویژه در مورد اعلام خارج کردن پولهای ایران از بانکهای آمریکائی و توقیف آن وسیله آمریکا. به این مسئله و پاسخ سئوال فوق در بخش جنگ در جبهه اقتصادی باز خواهم گشت. چهارشنبه 23 آبان 58 (14 نوامبر 79)، کارتر رئیس جمهور آمریکا دستور توقیف دارائی‌های ایران در آمریکا را صادر کرد.(ص105)
 کارتر رئیس‌جمهور آمریکا، چهارشنبه 30 بهمن 58 (21 نوامبر 79) پس از ملاقات با مشاوران ارتش و سیاست خارجی خود در کاخ سفید، اخطار شدیدالحنی به ایران داد و برای اولین بار توسل به اقدام نظامی در صورتیکه آیت‌الله خمینی تهدید خود مبنی بر محاکمه گروگانها را عملی سازد، مطرح ساخت و اعلام کرد در صورتی که بیش از این به آمریکا فشار آورد، با اقدام نظامی مواجه خواهد شد.(ص106)
برنامه بنی‌صدر برای حل بحران گروگان‌گیری
 به هر حال، جنگی از طریق دانشجویان پیرو خط امام و عاملان و آمران پشت پرده گروگان‌گیری به ایران تحمیل شده بود و دولت آمریکا، دست به اقدامات گسترده‌ای که بخشی از آن از نظرتان گذشت علیه ایران زد و سرانجام به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و بیانیه اسارت‌بار الجزایر منتهی شد. آقای بنی‌صدر سرپرست وزارت خارجه و وزیر اقتصاد و دارائی در جهت حل مسئله گروگان‌گیری که آنرا بدرستی بلای جان ایران می‌دانست و برای پیروزی در این جنگ تحمیل شده برنامه خود را در دو جبهه سیاسی و اقتصادی استوار ساخته بود... با وجودیکه بسیاری از کشورها از بعضی از مواضع ایران حمایت می‌کردند، اما بدون استثناء نگهداشتن گروگان‌ها و محاکمه آنها به عنوان جاسوس را محکوم می‌کردند. مقابله با چنین بحرانی نیز همه جانبه بهم پیوسته و در هم ادغام شده بود.(ص106)
جنگ در جبهه سیاسی
 برنامه بنی‌صدر در جبهه سیاسی در مرحله اول در جهت فشار وارد کردن بر آمریکا از طریق بکارگیری امکانات مختلف دیپلماسی و تبلیغات حق طلبانه و بویژه با جلب نظر و بدست آوردن موافقت کشورهای غیر متعهد، کشورهای اسلامی و آفریقائی و اروپائی برای وارد کردن آمریکا به قبول خواسته‌های به حق ایران استوار بود و در مرحله دوم نشان دادن مظلومیت ایران و از بین رفتن حقوق حقه ملت وسیله رژیم وابسته آمریکایی که با کودتای انگلیس- آمریکائی 28 مرداد سیا بر ملت ایران تحمیل شده بود و سرانجام با پیدا کردن راه‌حلهای مناسب در جهت تأمین منافع و حقوق از دست رفته گذشته با همراهی و موافقت آقای خمینی و تصویب شورای انقلاب و آزادی گروگانها بحران گروگان‌گیری خاتمه می‌یافت.(ص107)
 با وجودی که آمریکائی‌ها مانع تشکیل شورای امنیت شدند، کوششهای همه جانبه و مختلف ایران، کم‌کم اثر خود را در بین دولتها و ملتهای مختلف آشکار کرد. بویژه بعد از تحریم اقتصادی ایران و توقیف دارائی‌های کشور در بانکهای آمریکائی به وسیله دولت آمریکا، کشورهای عربی به خصوص از این اقدام آمریکا به وحشت افتاده و به این فکر افتادند که آمریکا دارای چنین سیاستی استعمارگرانه و تجاوزکارانه‌ای است که هر گاه بخواهد، حتی به بهانه‌های کوچک، سرمایه کشورهای دیگر را به خطر می‌اندازد. اجلاس اتحادیه وزیران عرب، اقدام کارتر مبنی بر مسدود کردن سرمایه‌های ایران در بانکهای آمریکائی را مورد انتقاد قرار داد. دولت شوروی علاوه بر اینکه خاطرنشان ساخت که از تشکیل شورای امنیت به تقاضای ایران جانبداری می‌کند، گرومیگو وزیر امور خارجه آن کشور گفت: شوروی اجازه دخالت نظامی آمریکا در ایران را نمی‌دهد.(ص109)
پاسخ به رئیس‌ مجمع عمومی سازمان ملل متحد
 آقای بنی‌صدر در تاریخ 3 آذر 58، در پاسخ به رئیس مجمع عمومی سازمان ملل، به وی می‌نویسد: «...آمریکا در ایران به اقرار صریح آیزنهاور رئیس جمهور وقت آن کشور، کودتا کرد و رژیمی سخت خشن و بسیار فاسد به ملت ما تحمیل کرد، و سازمان ملل هیچگاه لب به اعتراض نگشود. رفتار رژیم شاه سابق با مردم ایران «امر داخلی» تلقی شد و [با] سکوت مایوس کننده آن سازمان و «جامعه بین‌الملل متمدن» ملت ما در چنگال بزرگترین خیانتکاران زمان رها شد. آقای رئیس... پذیرفتن شاه سابق و بازتاب آن آیا سازمان ملل متحد مایل است ملت ایران باور کند که در این دنیا آمریکا حق مراجعه به آن سازمان برای 50 تن کارمند مداخله‌گر خود دارد و ملت ایران حق تعقیب کسی که به نوکری آمریکا رفته، فرزندان او را کشته و ثروتهایش را به غارت داده است را ندارد؟ آقای رئیس، شما نیز چون ما می‌دانید که اگر سفارت ایران در آمریکا یک از هزار مداخله روزمره سفارت آمریکا در ایران را می‌کرد، مردم آمریکا بخود حق می‌دادند آن سفارت را با خاک برابر کنند. و همین دستگاه‌های تبلیغاتی شب و روز به ستایش آمریکائیان مشغول می‌شدند و شگفتی می‌آفریدند که این ملت تا کجا نگران استقلال و شخصیت‌های خویش است. و تردید ندارم که شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز بر ضد این اقدام قطعنامه صادر نمی‌کرد... آقای رئیس... آیا شما می‌توانید به دولت آمریکا بقبولانید که شاه سابق با یک جانی عادی این فرق را دارد که خیانتش بر ضد تمامیت بشریت و آینده او است و در شأن یک دولت نیست که در جانبداری از او با ملتی بجنگد؟ کلید مشکل در قبولاندن این حقیقت است ملت ایران شما را به انجام این مهم دعوت می‌کند.»‌(ص110)
تسلیم شدن به خواست ایران
 با اوجگیری و به حالت انفجاری در آمدن روابط ایران و آمریکا و فراگرفتن موج تظاهرات ضدآمریکایی در پاکستان و به آتش کشیده شدن سفارت آمریکا در اسلام آباد، ضیاء الحق رئیس‌جمهور پاکستان در 4 آذر 58 طی نامه‌ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد متذکر شد پاکستان نمی‌تواند در برابر احتمال کاربرد زور از جانب آمریکا علیه ایران بی‌تفاوت بماند وی اضافه کرده است که از تصمیم ایران مبنی بر تشکیل اجلاس فوری شورای امنیت همه جانبه حمایت خواهد کرد.(ص111)
 در همان روز 4 آذر 58 برابر 25 نوامبر 79 به ایران اطلاع داده شد که فردا جلسه شورای امنیت تشکیل می‌شود. آقای بنی‌صدر در نامه‌ای به شورای امنیت که خلاصه آن به شرح زیر است توضیح داد که ما شورای امنیت را برای چه می‌خواستیم. « ...ما می‌خواستیم از فرصت تشکیل شورای امنیت حقایق زیر را برای افکار عمومی مردم آمریکا و همه جهان روشن بگردانیم: 1- شرح خیانت و جنایت و فساد شاه سابق و رژیم او... اما مردم دنیا از واقعیت وضع ایران ناآگاهند. ناچار مدرک کافی دراین باره جمع‌آوری و آماده کرده‌ایم در شورای امنیت ارائه کنیم... 2- پس از اثبات خیانت و جنایت و فساد شاه سابق، ما به استناد رویه و سنت دیرین همه ملتهای روی کره زمین، تقاضای استرداد شاه سابق از جامعه بین‌المللی را داریم...3- شرح چگونگی حکومت دولت آمریکا بر ایران و توضیح این امر که چسان سفارت سابق آمریکا به مرکز واقعی حکومت بر ایران و یکی از مراکز جاسوسی آمریکا در منطقه بدل شده بود. قراردادها اقاریر و مشارکت مقامات آمریکا در فساد بی‌نظیر دوران شاه سابق، اسنادی هستند که برای ارائه به شورای امنیت جمع‌آوری شده‌اند... در صورتی که شورای امنیت با یک هفته تأخیر تشکیل شود ما برای توضیح حقایق بالا در جلسات آن شرکت خواهیم کرد.»(ص112)
 قرار شد که آقای بنی‌صدر شنبه 11 آذر 58 (اول دسامبر 79) در جلسه شورای امنیت شرکت کند. در حالیکه تمام این امور با جزئیات آن با مشورت و موافقت آقای خمینی و تصویب شورای انقلاب انجام گرفته و برنامه تنظیم شده بود که روز پنجشنبه بعدازظهر 8 آذر 58 (30 نوامبر) آقای بنی‌صدر به نیویورک پرواز کند. ابتدا آقای خمینی دو روز قبل از عزیمت به نیویورک در پیامی به تاریخ 6 آذر 58 اعلام کرد: «این روزها زمزمه آن است که شورای امنیت برای رسیدگی به امر گروگانها که نزد ملت ما جاسوسی آنها ثابت است تشکیل بشود. آقای کارتر پس از مانور نظامی و سیاسی راضی شده‌اند که شورای امنیت فقط برای رسیدگی به این امر تشکیل شود. غافل از آنکه ملت ما می‌دانند که هر شورایی یا محکمه‌ای که تحت نفوذ مستقیم آمریکا تشکیل شود، از اول رأی آن دیکته شده است و محکومیت ملت مظلوم ما مورد استقبال آنان است. ملت ما با شورای امنیت فرمایشی که از اول تکلیف آن معلوم شده موافق نیست. رسیدگی به امر شاه مخلوع و امر جاسوسان در مرکز جاسوسی جز ایران امکان ندارد زیرا علائم و شواهد جرم در ایران است و قابل انتقال به غیر ایران نیست...(ص114-113)
 طبق برنامه تنظیمی قرار بود آقای بنی‌صدر پنجشنبه 8 آذر 58 (30 نوامبر 79) تهران را به مقصد نیویورک ترک کند. ناگهان در اخبار 2 بعدازظهر رادیو اطلاعیه آقای خمینی مبنی براینکه هیچ کس حق ندارد از ناحیه ایران در جلسه شورای امنیت شرکت کند، خوانده شد و همه رشته‌ها را پنبه کرد. کشورهای غیرمتعهد که با زحمات فراوان آماده پشتیبانی از ایران شده بودند را بی‌تفاوت گرداند و اروپا را بطرف حمایت آمریکا سوق داد و بلوک شرق نیز ناچار گروگان‌گیری را تقبیح کردند. در نزد افکار عمومی و دولتهای جهان، ایران کشوری شد که خودش تقاضای جلسه شورای امنیت می‌کند و آقای خمینی بدون اینکه اقلاً توضیح بدهد چرا انصراف پیدا کرده است، وزیر خارجه‌اش را از شرکت در جلسه ممنوع می‌کند. و بدینسان ایران را در سطح کشورهای جهان بطرف انزوای سیاسی سوق داد و بدنیا نشان داد کسیکه برای وزراء و تصمیم خودش احترام و ارزشی قائل نیست، جز با زبان زور نمی‌شود با وی طرف شد و این است که پی‌آمد آن جنگ تحمیلی و امضاء بیانیه الجزایر شد.(ص114)
 به هر حال بعد از خوانده شدن اعلامیه تحریم رفتن به شورای امنیت، در همان روز چهارشنبه آقای بنی‌صدر شورای انقلاب را در حضور آقای خمینی به جلسه فوری دعوت کرد. همه اعضاء شورای انقلاب با هلی‌کوپتر به قم رفتند. بعد از بازگشت از قم از آقای بنی‌صدر پرسیدم نتیجه کار چه شد؟ وی قریب به این مضمون گفت وقتی ما به قم رفتیم آقای قطب‌زاده که قبلاً خودش تنها رفته بود، آنجا نشسته بود. قبلاً قرار بود که همگی اعضای شورای انقلاب به کار آقای خمینی اعتراض کنیم اما کسی لب از سخن نگشود... آقای خمینی گفت، طبق اطلاعات و خبرهای رسیده این آمریکاست که موفق شده شورای امنیت را تشکیل دهد و تشکیل شورای امنیت موفقیتی برای آمریکا است و اگر با حضور وزیر خارجه ایران قطعنامه‌ای علیه ایران تصویب می‌شد. هم برای ما و هم برای شخصیت شما خیلی بد می‌شد. در جواب گفتم، وقتی داشت همه چیز درست می‌شد، شما چنین اعلامیه‌ای را بدون مشورت بر اساس خبر مجعول داده‌اید. این خبر‌ها را کی به شما داده است؟ وی گفت اینها از رادیو و تلویزیون منتشر شده و آقای قطب‌زاده هم گفت که خبرها را من داده‌ام پس از بازگشت از قم در فرودگاه مهرآباد در پاویون دولتی جلسه کردیم و من به شورای انقلاب گفتم حالا که آقای قطب‌زاده این آش را پخته است، پیشنهاد می‌کنم، خودش را وزیر خارجه بکنید تا مسئله را حل کند.(ص115)
 چگونه است، کسی که هم رهبر است و هم مرجع تقلید و مرجع روحانی، بدون تحقیق و بدون پرس‌وجو، بر اساس خبری مجعول دست به چنین خطایی بزند. البته به زعم اینجانب او اینقدرها هم ساده و خوش باور نبود. بدنبال ذهنیات خود و کوبیدن میخ خودش بود و حتی در این مورد اولین بار نبود که زیر قول و قرار خودش میزد دفعه قبل هم دیدید که با صدور اعلامیه‌ای سفر هیئت آمریکائی که برای مذاکره با شورای انقلاب که شورای انقلاب آنرا تصویب کرد و وزارت خارجه هم اطلاعیه داده بود را، تحریم کرد و بدینسان شورای انقلاب و وزارت امور خارجه خودش را سکه یک پول کرد.(ص116)
اعلام خارج کردن سپرده‌های ارزی
 آقای بنی‌صدر وزیر اقتصاد و دارائی و سرپرست وزارت خارجه چهارشنبه بعدازظهر 23 آبان 58 (14 نوامبر 79) در یک کنفرانس مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی که در وزارت خارجه تشکیل شده بود شرکت کرد و به سئوالات خبرنگاران داخلی و خارجی پاسخ داد. «آقای بنی‌صدر اعلام کرد دولت ایران تصمیم گرفته است کلیه سپرده‌های ذخیره ارزی خود را از بانکهای آمریکایی خارج کنند. وی گفت، در این مورد هیچگونه نگرانی از جهت مسدود شدن این حسابها توسط دولت ایالت متحده آمریکا وجود ندارد زیرا بیشتر این سپرده‌ها در شعبات بانکهای آمریکایی در اروپا می‌باشد. ایران نزدیک به 12 میلیارد دلار سپرده ارزی در بانکهای اروپایی آمریکایی دارد که بیشترین مبلغ آن در بانکهای آمریکائی و مخصوصاً چیس مانهاتان بانک متعلق به راکفلر است می‌باشد.(ص117)
توقیف سپرده‌های ایران
 سیروس وانس در کتاب خود انتخابهای دشوار ص377 و 388 می‌نویسد: «بعد از اینکه روشن شد نه یزدی و نه قطب‌زاده نمی‌توانند گروگانها را آزاد کنند، این استراتژی بلادرنگ اتخاذ شد. در 9 نوامبر، دستور داده شد از فروش هرگونه ابزار نظامی و اسلحه و قطعات یدکی به ایران خودداری شود. در 13 نوامبر واردات نفت از ایران ممنوع شد. در 14 نوامبر، تصمیم کلیدی توقیف پولهای ایران در بانکهای آمریکایی و شعبه‌هایشان در خارج آمریکا به اجراء گذاشته شد. ما چند روز درباره توقیف کردن پولها بحث کرده بودیم. ساعات اول 14 نوامبر بود که ایران ابلاغ کرد قصد دارد تمامی پولهای خود را از بانکهای آمریکا خارج کند. ساعت 4 صبح ویلیام ویلر، وزیر خزانه‌داری که از ابلاغیه مطلع شده بود، مرا از آن آگاه کرد. ما در دم موافق شدیم که تصمیم به بستن حسابهای ایران باید به اجرا گذاشته شود. پرزیدنت کارتر موافقت کرد و ساعت 8و10 دقیقه صبح، اسناد را امضاء کرد.(صص119-118)
وارونه‌سازی یا انتقاد
 آقای بنام ع.ا.افجه که یادداشت روزنویس کیهان در آن دوران است در تاریخ 12 آذر 58، تحت عنوان «بنی‌صدر می‌خواست به غرب انسانیت بیاموزد» در قسمتی از یادداشت همان روز مطلبی نوشت که سپس همان مطلب در کتابی تحت عنوان «کودتای نوژه» برای به کرسی حقیقت نشاندن وارونه سازیهای خود و به عنوان ارائه سند به خوانندگان خود، عیناً آن مطلب کیهان را آورده و قبل از آن نوشته: «همزمان با اشغال لانه جاسوسی، بنی‌صدر در پست سرپرستی وزارت امور خارجه جموری اسلامی دست به اقدامی زد که در آن روز اعماق آن برای مردم پنهان بود و به احساسات تند و «انقلابی» ایشان نسبت داده می‌شد. 12 آذر 1358 روزنامه کیهان بدرستش نوشت. اولین عکس‌العمل بنی‌صدر در زمان بدست گرفتن صدارت و در رابطه با گروگان‌گیری، اعلام عدم پرداخت دیون ایران به ببانکها و شرکتهای خارجی بود این بیانیه که از طرف یک مقام مسئول و یک اقتصاددان که همه انتظار جهت پیاده کردن یک اقتصاد توحیدی بدو دوخته شده بود، صورت می‌گرفت، آنچنان دست اندرکاران سیاست خارجی و داخلی را حیران نمود و نتیجه آن، توقیف تمامی سپرده‌های ایران در بانکهای خارجی بود. انگیزه این مصاحبه و اعلام ضبط سپرده‌ها، هنوز برای هیچکس روشن نیست. وزیر امور خارجه قبلی در هیچیک از گزارشات خود سعی ننمود که این ابهام را برای مردم روشن کند.»(صص121-120)
 آقای بنی‌صدر روز چهارشنبه بعدازظهر، 23 آبان 58 (14 نوامبر)، در کنفرانس مطبوعاتی و رادیو تلویزیون و در حضور بیش از یکصد خبرنگار و فیلمبردار و گزارشگر رادیو تلویزیون از کشورهای مختلف که در وزارت خارجه تشکیل شده بود شرکت کرد و به سئوالهای خبرنگاران پاسخ داد. در این کنفرانس مطبوعاتی آقای بنی‌صدر، برای اولین بار اعلام کرد که «دولت ایران تصمیم گرفته است کلیه سپرده‌های ارزی خود را از بانکهای آمریکایی خارج کند» و در پاسخ خبرنگاری میزان تقریبی سپرده‌ها را عنوان کرد و به خبرنگار دیگری که از میزان منافع ایران در آمریکا پرسید، وی پاسخ داد، «ما در آمریکا 50 میلیارد منافع داریم.»(ص121)
 اعلان تصمیم دولت ایران بر خارج کردن سپرده‌های ارزی از بانکهای آمریکا، ضروری و بعد از ابلاغیه‌های بانک مرکزی به بانکهای آمریکا بود. سیروس وانس وزیر خارجه آمریکا می‌گوید: «در ساعت اول 14 نوامبر بود که ایران ابلاغ کرد قصد دارد تمامی پولهای خود را از بانکهای آمریکا خارج کند. ساعت 4 صبح ویلیام ویلر، وزیر خزانه‌داری که از ابلاغیه مطلع شده بود، مرا آگاه کرد و کارتر ساعت 8و10 دقیقه صبح اسناد توقیف پولها را امضاء کرد تا وقتی بانکها شروع بکار می‌کنند، دستور دولت آمریکا آنها را از انتقال پولها باز دارد.»(ص122)
 به هر حال چه دولت آمریکا سپرده‌ها را توقیف کرده بود و چه نکرده بود، لازم بود این تصمیم دولت که مرحله اجرا آن نیز گذشته بود، رسماً برای افکار عمومی داخلی و خارجی اعلام شود. و این مسئله کوچکی نبود که بشود آنرا مخفی کرد و اگر هم ایران آنرا اعلام نمی‌کرد، دولت آمریکا، تصمیم ایران را که ابلاغ شده بود اعلام می‌کرد.(ص122)
 آقای بنی‌صدر در سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه تاریخ 2 آذرماه 58 (23 نوامبر) در دانشگاه تهران درست 9 روز بعد از اجرای تاریخ تصمیم دولت آمریکا و توقیف سپرده‌های ارزی کشور، اعلان کرد: «ایران قرضه‌هایی را که غارتگران سابق از همدستان خارجیشان گرفته‌اند، نمی‌پردازد.» آقای بنی‌صدر در بخشی از سخنان خود گفت: «کسیکه از طرف من در بانک مرکزی مسئول شده است نیمه شب دیشب پیش من آمد گفت اینطور تصور می‌شد که بانکها هشصد ملیون دلار بخارج قرض دارند کمی بیشتر تحقیق و معلوم شد چهار میلیارد دلار و حالا که من پیش شما آمده‌ام احتمال می‌رود که 15 میلیارد دلار و بیشتر باشد. شما مردم بدانید که در این مملکت چه غارتگریها شده است و حالا ما می‌خواهیم این نظام بانکی را دگرگون کنیم و در خدمت انقلاب درآوریم در خدمت اسلامی کردن ایران، و ما قرضهایی را که غارتگران سابق از همدستان گرفتند چگونه می‌توانیم برعهده بگریم؟ ما آنها را نمی‌پردازیم.»(صص123-122)
 از همه اینها که بگذریم آیا توقیف تمامی سپرده‌های ایران در بانکهای آمریکایی نتیجه مستقیم گروگان‌گیری نبوده است؟ که شما اصل و اساس قضیه را فراموش کرده و به فروعات چسبیده‌اید؟(ص124)
تغییر سیستم پولی
 بنی‌صدر امیدوار بود که با حل به موقع مسئله گروگان‌گیری، همراه با تأمین منافع ایران و تشکیل دادگاهی و یا کمیته تحقیق بین‌المللی برای اثبات جنایات شاه که طبیعتاً به اثبات دخالتهای آمریکا در ایران، در 25 سال گذشته منجر می‌شد نظر دولتهای جهان و افکار عمومی ملتها تا جائیکه ممکن است نسبت به مظلومیت ملت ایران و آنچه در طول این مدت، بر این ملت رفته است را جلب کند و با روحیه مظلوم ستیزی آمریکا و بازی با ثروتهای دیگران، زمینه قبولاندن جایگزینی پولهای دیگر به جای دلار در کشورهای تولید کننده نفت بوجود آید و در نتیجه تغییر سیستم پول جهانی را به دنبال آورد.(ص126)
تبدیل قوتها به ضعفها
 با اقدام به آزادی زنان و سیاه‌پوستان گروگان که نویدی برای جهانیان به حل عاقلانه گروگان‌گیری بود با سخنان آقای خمینی که گروگانهای جاسوس بایستی در ایران محاکمه شوند نقش بر آب شد... اسقف هانیبال بوگینینی نماینده ویژه پاپ رهبر کاتولیکهای جهان باتفاق ابوالحسن بنی‌صدر سرپرست وزارت خارجه در تاریخ 19 آبان 58 به حضور آقای خمینی رسید و پیام پاپ را در رابطه با آزادی گروگانها بوی تسلیم کرد و با ایشان به گفتگو پرداخت و آقای خمینی هم در سخنرانی خود به پاپ‌ اندرز و نصیحت کرد... بعد از نطق یکساعته که به حق توهین به پاپ و اینکه چرا اصلاً وی واسطه شده است که با میانجی‌گری خود مسئله را حل کند، از طریق عواملشان در سفارت ایران در آمریکا یک صفحه کامل از نیویورک تایمز را به 18240دلار خریدند و این نطق را در آمریکا به چاپ رساندند.(صص128-127)
 البته از رهبری نظیر آقای خمینی که انقلاب به آن شکوهمندی که همه ملت در آن شرکت داشته و ریشه بنیاد سلطنت 2500 ساله را در ایران کند با گروگان گرفتن 50 کارمند سفارت که بر اساس میثاقهای بین‌المللی، مصونیت سیاسی دارند و با اجازه دولت در داخل کشور هستند و سهل و ساده می‌شود آنها را گروگان گرفت، «آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول خواند» که توهین به کشور و ملت است، چنین اعمالی غیرممکن نبود. اما آنچه مایه شگفتی است، اینست که آزادی خواهان، ملی‌ها، ملی مذهبی‌ها با تجربه کردن چنین اعمالی از آقای خمینی و روحانیون به خود نمی‌آمدند.(ص128)
 کار را به جایی رساندند که حتی از تجاوز به ناموس این کشور وسیله همان جاسوسان آمریکائی خاموشی گزیدند و از برملا شدن آن جلوگیری بعمل آوردند. در همان روزها ناگهان در تهران شایعه شد که یکی از گروگانهای جاسوس آمریکایی، در جاسوسخانه به دختری از گروگانگیرها تجاوز کرده و از وی حامله شده است خیلی زود این سروصداها را خواباندند. حال در کتاب «غائله 14 اسفند ظهور و سقوط ضدانقلاب» که از انتشارات دادگستری جمهوری اسلامی و آقای موسوی اردبیلی است و بنا به نقل قول موثقی آقای دکتر حسن حبیبی تألیف این کتاب را بزرگترین افتخارات زندگی خویش می‌داند، در مورد این دختر و تجاوز بوی چنین می‌خوانیم: «میکائیل موددوی که رئیس انتظامات لانه جاسوسی بود و قبل از اسارت یک دختر ایرانی را فریب داده و پس از دستگیری این جاسوس هنگامی که دختر متوجه شد حامله شده است، طی یک ماجرای غم‌انگیز توسط برادر خود به قتل رسید و پرونده این جاسوس در دادسری [دادسرای] تهران تحت رسیدگی بود.» از همین متن ضمنی فهمیده می‌شود که این دختر از گروگان‌گیرها بوده و سپس بعد از اینکه جریان ارتباط وی و حامله شدن با میکائیل موددوی آفتابی شده است برای ختم غائله و عالمگیر نشدن گند مسئله، دختر را به قتل رسانده‌اند و آن شایعه حقیقت بوده است.(ص129)
فصل چهارم: کمیسیون تحقیق بین المللی جنایات شاه و آمریکا
 آقای خمینی در تاریخ 22 آذر 58 طی حکمی آقای قطب‌زاده وزیر امور خارجه را مسئول تشکیل یک هیئت بین‌المللی بررسی سیاست تجاوزکارانه آمریکا در ایران، در دوران حکومت شاه کرد و یادآور شد که یک هیئت مستقل بین‌المللی می‌تواند با گروگانها دیدار کند.(ص136)
کمیسیون تحقیق و توافقهای پذیرفته شده
 «بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه جیمی کارتر تا کنون سه پیام سری مهم برای امام خمینی رهبر انقلاب فرستاده است: اولین پیام بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی برای امام فرستاده شد حامل تقاضای کارتر برای آزادی گروگان‌ها بوده است. به نقل از همین خبرگزاری امام خمینی و کارتر بر سر مسئله تشکیل یک دادگاه بین‌المللی برای رسیدگی به جرائم شاه به توافق رسیده‌اند. دومین پیام کارتر برای امام خمینی حاوی گوشزد خطراتی است که نگهداری بیش از اندازه گروگان‌ها امکان دارد برای ایران پیش بیاورد. این پیام‌ها تا زمان انتخاب بنی‌صدر به ریاست‌جمهوری مکتوم و بدون جواب ماند ولی پس از بعهده گرفتن پست ریاست‌جمهوری وی پیامی به کاخ سفید فرستاد که ضمن آن اظهار شده است مشغول پیدا کردن راه‌حلی است که به آزادی تدریجی بیانجامد.»(ص137)
 پس از انجام مقدمات کار و تعیین اعضای کمیسیون با موافقت دولت جمهوری اسلامی ایران و دبیر کل سازمان ملل متحد، اعضای کمیسیون انتخاب و چهارم اسفند وارد تهران شدند و کار خود را شروع کردند.  طبق توافقی که انجام شده بود قرار بود: 1- کمیسیون با گروگانها قبل از انتشار نتیجه تحقیقات خود، ملاقات کند. 2- رئیس‌جمهور آمریکا از ایران عذرخواهی بکند. 3- آمریکا یک کمک مالی هم به ایران بکند... بعد از اینکه هیئت وارد تهران شد یک هفته در هتل استقلال بود. اسناد و مدارک را دیده و با افراد گوناگون دیدار و بحث کرده بود، نظرشان هم این بود که آمریکا در امور داخلی ایران دخالت کرده است. مرحله آخر کار مانده بود که آنها بروند سفارت و گروگانها را ببینند و بعد بروند ژنو و نظرشان را در آنجا در مقر اروپایی سازمان ملل اعلام بکنند.(صص138-137)
 فردا بعد از ظهر رادیو، پیام دانشجویان پیرو خط امام را در رابطه با گروگانها خواند. متن پیام این بود، که این هیئت اگر بی‌طرف است، اول نظر خودش را در رابطه با آمریکا در تهران اعلان کند. بعداً ما اجازه می‌دهیم که گروگانها را ببینند. هیئت هم گفته بود در صورتیکه ما این کار را بکنیم از بی‌طرفی خارج می‌شویم و قرار است که ما برویم ژنو و در آنجا نظر خود را اعلام بکنیم و خلاصه یک هفته بعد، اطلاعیه امام در رابطه با اطلاعیه دانشجویان پیرو خط امام از رادیو خوانده شد که در آن پیام آقای خمینی نظر دانشجویان پیرو خط امام را تأیید کرده و از آنها پشتیبانی کرده بود.(ص139)
موافقت امام با تشکیل کمیسیون بین‌المللی در تهران
 آقای خمینی در پیام خود، در مورد گروگانها، تصمیم به آزادی گروگانها را به مجلس واگذار کرد و گفت امر گروگانها با نمایندگان ملت است که تصمیم بگیرند. در قسمتی از این پیام آمده است: «اکنون که کمیسیون بررسی و تحقیق در مداخلات گذشته آمریکا در امور داخلی ایران از طریق رژیم شاه سفاک توسط جناب آقای رئیس‌جمهوری و شورای انقلاب اسلامی ایران تحقق می‌پذیرد جنایات آنان به اثبات خواهد رسید.»(ص141)
اعضای کمیسیون تحقیق و ملاقات با گروگان‌ها
 «سخنگوی کمیسیون بین‌المللی تحقیق جنایات شاه سابق و آمریکا بعد از ظهر دیروز اعلام کرد: اعضای کمیسیون، صبح دیروز در وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی حضور یافتند و آقای قطب‌زاده به اطلاع اعضای کمیسیون رسانید که شورای انقلاب به اتفاق آراء پذیرفته است که آنها با گروگانهای آمریکایی دیدار کنند.» اما دانشجویان پیرو خط امام در اطلاعیه‌ای در تاریخ 15/12/58 طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد که با ملاقات کمیسیون تحقیق با همه گروگانها موافق نیست.(صص142-141)
برخورد دانشجویان با کمیسیون تحقیق
 دانشجویان در مورد مذاکرات دو تن از نمایندگانشان با چهار تن از اعضای شورای انقلاب و ریاست جمهوری اطلاعیه‌ای انتشار دادند که متن آن بدین شرح است: آقای قطب‌زاده گزارش مختصری از تاریخچه تشکیل و وظایف کمیسیون تحقیق بیان کردند که کمیسیون مزبور به خاطر بررسی سه مسئله: 1- نقض حقوق بشر در ایران توسط آمریکا. 2- خیانات شاه در ایران. 3- ملاقات با گروگانها وارد ایران شد و مورد موافقت امام خمینی و شورای انقلاب قرار گرفته است... دانشجویان نقطه نظرهای خود را بدین صورت ارائه دادند: ما هیچگونه مخالفتی با اصل کمیسیون و اینکه کمیسیون مزبور باید در جهت بررسی جنایات شاه و آمریکا کارش را انجام دهد، نداشته و نداریم، زیرا مورد موافقت امام قرار گرفته است و اما در مورد ملاقات اعضای کمیسیون با گروگانها بد نبود با دانشجویان مستقر در لانه جاسوسی که گروگانها را در اختیار دارند، قبلاً مذاکره‌ای می‌شد... دانشجویان تأکید داشتند که از زمانی که کمیسیون به ایران آمده است، کاخ سفید و سخنگویان واشنگتن اصرار دارند که این کمیسیون برای حل مسئله گروگانها و دیدار از آنها به ایران رفته است. آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهوری معتقد بودند که اینها اخبار صحیحی نیست و این قضیه مربوط به آنها و در دستور کارشان بوده است... آقایان حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی و موسوی اردبیلی و مهندس سحابی، ضمن تأکید بر این نکته که نکاتی قابل توجه و دقت در سخنان دانشجویان است که باید در نظر گرفت، ابراز می‌کردند که باید به نتیجه‌ای رسید و نگذاشت کمیسیون بدون نتیجه بیرون برود و در ضمن، دولت ایران تضعیف نگردد.»(صص143-142)
 دانشجویان پیرو خط امام بعدازظهر 16/12/58 در اعلامیه‌ایکه در ساعت 2:30 از صدای جمهوری اسلامی خوانده شد، مسئولیت خود را درباره گروگانها خاتمه یافته تلقی کرده، از شورای انقلاب خواستند تا گروگانها را از آنها تحویل بگیرند. آنها در اعلامیه خود گفتند: «... با ملاقات اعضای کمیسیون تحقیق با گروگانها که تحمیل آمریکاست و خواست واقعی دولت جنایتکار آمریکا و شیطان بزرگ، نه خواست ملت ایران و نه حتی خواست واقعی مسئولین مملکتی. ولی چه باید کرد که مسئولین و گردانندگان کمیسیون پذیرفته‌اند که کمیسیون هرچه می‌خواهد باید عملی کند... آنها اضافه کردند: «... این طرح وسیله والدهایم ریخته شده است. کمیسیون باید محور کارش بررسی جنایات شاه باشد ولی با کمال تأسف محور کار آنها دیدار با گروگانهاست.» در مورد علت دیدار با گروگانها گفتند: «که این طرح از اساس بوسیله والدهایم ریخته شده است و در اصل چنین بوده که کمیسیون به ایران می‌آید و با گروگانها دیدار می‌کند و اگر ضعفی در محیط زندگی و بهداشت گروگانها دیدند، آنوقت کمیسیون کار خودش را متوقف می‌کند تا دولت ایران گروگانها را به بیمارستان منتقل کند و به این ترتیب می‌بینیم که دیدار با گروگانها خیلی مسائل دیگر را در پشت دارد.»(ص144)
تحویل گروگانها به شورای انقلاب
 بدنبال پیشنهاد دانشجویان پیرو خط امام درباره تحویل گروگانها به شورای انقلاب آیت‌الله مهدوی کنی عضو شورای نگهبان و عضو شورای انقلاب در این مورد اظهار داشت: (شورای انقلاب پس از مطلع شدن از اطلاعیه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بلافاصله تشکیل جلسه داد و درمورد بازپس گرفتن گروگانها در سفارت سابق از دانشجویان این تصمیم را گرفت که اگر دانشجویان بخواهند مخالفت در کار اعضای کمیسیون تحقیق بررسی جنایات شاه بکنند و این جلوگیری، بصورت ملاقات یا مذاکره با اعضای کمیسیون با گروگانها باشد، ما گروگانها و سفارت سابق را از آقایان پس خواهیم گرفت و اگر دانشجویان موافق با برنامه‌ شورای انقلاب باشند و جلوگیری از کار کمیسیون نکنند، ما حاضریم گروگانها در اختیار دانشجویان باقی بمانند.(صص146-145)
 دکتر حبیبی سخنگوی شورای انقلاب در پایان جلسه دیشب شورای انقلاب (مورخ 18/12/58) که با حضور دکتر بنی‌صدر رئیس‌جمهوری ایران تشکیل شد، اطلاعیه شورای انقلاب را در مورد وضع گروگانها به این شرح قرائت کرد: «... هنگامی که موضوع آمدن هیئت رسیدگی به جرائم شاه مخلوع، در شورای انقلاب مطرح و مورد تصویب واقع شد، آقای دکتر ابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌شورای انقلاب موضوع را جهت استحضار و کسب نظر، با امام امت در میان نهادند و معظم‌له با ورود هیئت مزبور به ایران و نیز ملاقات احتمالی آنان با گروگانها موافقت فرمودند. دانشجویان مستقر در سفارت سابق آمریکا، پس از اطلاع از تصمیم شورا، مبنی بر ملاقات هیئت مزبور با گروگانها، اعلام مخالفت نمودند... آنچه در نظر شورا بوده و هست، تنها همین است که هیئت مزبور می‌تواند با گروگانها دیدار کند، مگر آنکه دانشجویان همچنان بر مخالفت خود به این دیدار اصرار بورزند، در این صورت، طبق پیشنهاد خود آنان، گروگانها را تحویل خواهد گرفت و وزارت امور خارجه مسئول انجام آن خواهد بود. در پایان موکداً اعلام می‌دارد که هرگونه تصمیم‌گیری درباره سرنوشت گروگانها، همانطور که امام امت اعلام فرمودند، مربوط به نمایندگان ملت در مجلس شورای اسلامی می‌باشد.»(صص147-146)
جو سازی دانشجویان و تحویل ندادن گروگان‌ها
 اطلاعیه شورای انقلاب و دانشجویان پیرو خط امام به اندازه کافی روشن است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد، الا اینکه دانشجویان می‌گویند: «... ما متهم شدن به ایجاد دولت در دولت را در جهت انقلاب و مصالح کشور نمی‌دیدیم» باید اشاره کرد که مسئله ایجاد دولت در دولت، اتهام نیست بلکه متأسفانه واقعیتی است که دانشجویان آگاه و ناآگاه با اشاره دست‌های پشت پرده کسانیکه نفعشان در سلب آزادی و استقرار دیکتاتوری می‌باشد، تدارک دیده شده است.(ص148)
دانشجویان قصد تحویل گروگانها را ندارند
 اطلاعیه زیر از طرف وی [قطب‌زاده] انتشار یافت: «بسمه‌تعالی، امروز بر اساس اطلاعیه و تصمیم شورای انقلاب اسلامی نمایندگان وزارت خارجه، برای دیدار دانشجویان و تحویل و تحول گروگانها به لانه جاسوسی رفتند، پس از مذاکرات مفصل، دانشجویان شرایطی را به قرار ذیل برای تحویل و تحول پیشنهاد نمودند: 1- ساعت تحویل و تحول باید 8 ساعت قبل از انجام به اطلاع دانشجویان برسد و این 8 ساعت باید وسیله قبل از یکی از بخشهای خبری رادیو (8 صبح و 2و8بعدازظهر) باشد که بدین وسیله مراتب در رادیو، برای اطلاع عموم اعلام شود. 2- در لحظه‌ای که تحویل گروگانها انجام گرفت در همان وقت مسئولیت حفظ جان آنها با تحویل گیرنده است، با توجه به شرایط فوق، مسلم است که دانشجویان به هیچ وجه قصد تحویل گروگانها را ندارند و قصد ندارند کمیسیون بین‌المللی از آنها بازدید نماید. همچنین مسلم است که غرض از اعلام ساعت دقیق تحویل و تحول آنستکه همان یکی دو هزار نفری که در آنجا بطور منظم جمع می‌شوند و ماهیت آنها بر همگان روشن است، مانع از انتقال گروگانها شوند و دانشجویان اعلام دارند که ملت از ما خواسته گروگانها را نگهداری کنیم. بنظر وزارت امور خارجه این نحو عمل دانشجویان هر چه بیشتر و بهتر، ماهیت مسئله را در مقابل ملت بزرگ روشن می‌نماید و نیازی به تحلیل و توضیح مجدد مسائل نمی‌باشد. وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران صادق‌قطب‌زاده 19/12/58.»(ص149)
عذرخواهی کارتر و دانشجویان
 «واشنگتن- یونایتدپرس- به اظهار یک منبع آگاه واشنگتن، کارتر قصد دارد ضمن اطلاعیه و یا اظهاریه نسبت به اوضاع گذشته ایران ابراز تأسف کند... کارتر در جریان پذیرایی از روزنامه‌نگاران اضافه کرده است که حاضر است از حوادثی که سالهای گذشته در ایران روی داده و از خساراتی که ممکن است رژیم شاه مخلوع به این کشور وارد کرده باشد، علناً اظهار تأسف کند، اما مسئولیت آمریکا را در جنایات شاه سابق رد می‌کند.»(ص149)
 دانشجویان پیرو خط امام که مدعی بودند، «... ما متهم شدن به ایجاد دولت در دولت را در جهت انقلاب و مسالح کشور نمی‌دیدیم» اما در تمام موارد شاخکهای خود را همه جا پهن کرده و دقیقاً در راستای دولت در دولت عمل کرده‌اند و از جمله در رابطه با عذرخواهی کارتر از ملت ایران می‌گویند احتیاجی به اینکه کارتر بگوید شاه در این [ایران] جنایت انجام داده نیست.(ص150)
آقای خمینی و تأیید عمل دانشجویان
 در نتیجه آنچه گذشت کورت‌ والدهایم دبیرکل سازمان ملل طی اطلاعیه‌ای اعلام داشت: «در شرایط کنونی کمیسیون نمی‌تواند گزارش کار خود را به دولت ایران بدهد، لذا به نیویورک باز می‌گردد تا موقع مقتضی به ایران باز گردد و کار معوق خود را تمام کند. والدهایم تأیید کرد کمیسیون برای انجام مأموریت خود که مورد قبول سازمان ملل و دولت ایران واقع شود باید قبلاً با گروگانها ملاقات کند.»(صص151-150)
آخرین تیر دانشجویان به کمیسیون
 دانشجویان پیرو خط امام که بچه‌های سپاه در لباس شخصی آنها را همراهی می‌کردند در آخرین لحظه‌ای که هیئت برای رفتن به فرودگاه از هتل خارج می‌شد آخرین ضربه خود را به هیئت زدند. ابتدا کوشیدند که در هتل هیئت را ملاقات کند که هیئت حاضر به گفتگو و گرفتن چیزی، سند و یا اطلاعیه‌ای از آنها نشد. سپس دانشجویان و بچه‌های سپاه به تعقیب آنها پرداختند. ابتدا گفتگوی دانشجویان با اطلاعات را در این رابطه می‌آورم و در پی آن گزارش خبرنگار اعزامی روزنامه انقلاب اسلامی آورده خواهد شد. «سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام در گفتگویی با اطلاعات اعلام کرد کمیسیون تحقیق بین‌المللی از گرفتن اسناد جنایات آمریکا در ایران و دخالت مستقیم آمریکا در امور داخلی ایران امتناع ورزیدند. این سخنگو گفت: صبح امروز (21/12/58.ن) ساعتی قبل از آنکه کمیسیون تحقیق هتل را به قصد فرودگاه ترک کند دانشجویان پیرو خط امام به محل اقامت کمیسیون رفتند تا اسناد را تحویل سخنگوی آنان دهند ولی این شخص از گرفتن اسناد امتناع ورزید و دانشجویان که به دنبال وی روانه گشته بودند، پس از آنکه اتومبیل وی محوطه را ترک گفت، اسناد را در اتومبیل یکی دیگر از اعضای تحقیق کمیسیون قرار دادند ولی در فرودگاه این اسناد به وسیله نگهبانان فرودگاه به آنان برگردانده شد. این اسناد مشتمل بر 480 برگ سند حاکی از دخالت‌های مستقیم آمریکا در ایران بود.»(ص151)
 آقای حبیبی اینقدر کاسه از آش داغتر بوده است که حتی بدون اینکه به اطلاعیه دانشجویان پیرو خط امام [-] با وجودی که گفته آنان خلاف حقیقت است- مراجعه کند، آورده است: «دانشجویان برای اثبات حق ایران و مظلومیت خود مدارک مربوط به جنایات شاه و آمریکا را به کمیسیون تحقیق که در تهران به سر می‌بردند فرستادند ولی اعضای کمیسیون تحقیق بدون اینکه مدارک را ببینند آنرا در فرودگاه جا گذاشتند و رفتند.» اولاً خود دانشجویان می‌گویند: صبح 21/12/58، ساعتی قبل از آنکه کمیسیون تحقیق هتل را به قصد فرودگاه ترک کند، به هتل رفته تا اسناد را تحویل سخنگوی کمیسیون دهند ولی چون از گرفتن امتناع ورزیدند به دنبال آنها روانه گشتند و اسناد را داخل اتومبیل یکی از اعضای کمیسیون قرار دادند. ثانیاً اگر دانشجویان به زعم شما قصد داشتند مدارک و اسناد مربوط به جنایات شاه و آمریکا را به کمیسیون تحقیق ارائه دهند، آیا نمی‌توانستند آن اسناد را به شورای انقلاب و یا وزارت امور خارجه تحویل دهند تا از طریق کانال رسمی آنها را تحویل کمیسیون دهند؟ ثالثاً این کمیسیون در تاریخ 4/12/58 وارد تهران شد و صبح 21/12/58 تهران را ترک کرد آنها هفده روز در تهران بسر می‌بردند در این مدت با افراد زیادی ملاقات و گفتگو کرده و اسناد و مدارک مختلفی را در رابطه با جنایات شاه و دخالت آمریکا در ایران، از مقامات رسمی کشور و غیررسمی دریافت کردند. آیا آنها نیز نمی‌توانستند قبلاً‌ اسناد خود را تحویل دهند یا این که بگذارند تا آخرین لحظه ماشین آنها را تعقیب کنند و آنها را داخل ماشین در حال حرکت بریزند؟(ص153)
جوسازی خمینی و ترور
 عوامل پشت پرده- و کسانی که از گروگان‌گیری بعنوان وسیله‌ای برای تحکیم قدرت خویش و استقرار دیکتاتوری استفاده می‌کردند- با جعل اخبار نادرست و شایعات با کانالهای مختلف آنرا به آقای خمینی منتقل می‌کردند و از طریق ایجاد جو ترس و احساسات به ویژه در روحانیت و آقای خمینی، وی به سمت تأیید مواضع دانشجویان سوق داده می‌شد.(ص155)
آقای خمینی و علائم آشکار دیکتاتوری
 اگرچه روش کار آقای خمینی، ایجاد تعادل قوا بین مسئولین درجه اول کشور، در رابطه با شخص خود و روحانیت (به نحوی که به حاکمیت مطلق خودش و روحانیت به ظاهر تحت فرمان سرانجام پذیرد) بود اما روشنفکران، ملی مذهبی‌ها، ملی‌ها، روحانیت آزادی خواه و خارج از سلطه آقای خمینی کمتر به این نکته توجه داشتند و لذا هر ناملایمتی را مستقیماً به حساب حزب جمهوری اسلامی و به ویژه دبیر کل آن آقای بهشتی و یا بعضی روحانیون دیگر می‌گذاشتند.(ص157)
 به هنگام تدارک برای همه پرسی تغییر رژیم سلطنتی، به رژیم جمهوری، بعضی‌ها عنوان کردند و نوشتند، به جمهوری، دموکراتیک رأی بدهیم. مرحوم مهندس بازرگان نخست‌وزیر هم طی سخنرانی عنوان کردند که بهتر است ما «جمهوری اسلامی دموکراتیک» به همه پرسی بگذاریم. متعاقب آن آقای خمینی طی دو سخنرانی جداگانه در تاریخ 17/12و 18/12/58 اعلام کرد: «به جمهوری اسلامی رأی بدهید نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد جمهوری اسلامی» و «جمهوری اسلامی نه یک حرف زیاد، نه یک حرف کم» و با این عمل خود مشت محکمی به دهان همه و مرحوم مهندس بازرگان زد و وی را وادار به سکوت و تبعیت از خود کرد.(ص157)
 آیا این سئوال قابل طرح نیست که مستقیم و یا غیرمستقیم خود آمریکایی‌ها خواهان چنین عملی بوده‌اند و با وجودیکه می‌دانستند بردن شاه به آمریکا، ممکن است در ایران منجر به عکس‌العمل‌هایی و از جمله به گروگان گرفتن افراد سفارت شود، دست به چنین عملی زدند؟ در هر حال چه آمریکایی‌ها مستقیم و یا غیرمستقیم باعث گروگان‌گیری شده باشند و یا عمل گروگان‌گیری صاف و خالص ابتکار و عمل تعدادی دانشجو بوده باشد، اثر وضعی این عمل تحریم اقتصادی کشور، اجماع جهانی علیه کشور و تحمیل جنگ به کشور و سپس تحمیل قرارداد الجزایر که در اثر آن میلیاردها دلار از دارائی‌های ایران به جیب سرمایه‌داران آمریکایی سرازیر شد، را در پی‌آورد.(ص158)
فصل پنجم: تشکیل دولت دردولت
 دانشجویان قادر می‌شدند، با مشروعیت داشتن از آقای خمینی و صاحب انقلاب دوم شدن به همه جا دست‌اندازی بکنند و سپس دست به تشکیل دولت در دولت بزنند. وجود چنین زمینه‌ای به دانشجویان کمک کرد تا بعد از اشغال سفارت و گروگان‌گیری، بیش از پیش در ارگانهای مختلف ریشه بدوانند و یا ریشه‌های دوانیده شده را گسترش دهند. والا بدون داشتن نیروی مسلح سپاه و یا کمیته، چگونه ممکن بود، گروگانها را نگهبانی و حفاظت کنند و از آن مهمتر چگونه ممکن بود افرادی را تحت تعقیب قرار داده و پس از بازداشت و بازجویی از آنان، باز آنها را تحویل دادستانی و زندان دهند؟ آیا بدون وجود یک نیروی مسلح و رابطه داشتن با دادستانی، سپاه و کمیته چنین اعمالی امکان‌پذیر بود؟(ص162)
 با تأیید آقای خمینی از عمل دانشجویان پیرو خط امام، بعد از اشغال سفارت و به گروگان گرفتن کارکنان آن و آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامیدن، آنان را چنان شگفت زده کرد که در پوست نمی‌گنجیدند... با وجودیکه عنان اصلی قدرت در دست دیگران بود و عوامل پشت پرده قدرت، آشکارا در صدد ایجاد قدرتی متمرکز و کوبنده بودند و به وضوح قابل رؤیت بود که آنان از هر وسیله‌ای در راه ایجاد آن سود می‌جویند ولی چون عناصر پشت پرده از مجرای وجودی آنان عمل می‌کردند، اینان خود را صاحب قدرت می‌پنداشتند.(ص163)
 حسب اطلاعیه ستاد مرکزی کمیته‌های انقلاب که از سوی آیت‌الله مهدوی‌کنی صادر شده است، کمیته‌ها با دانشجویان همگام بوده و شب را در حوالی سفارت به پاسداری مشغول بوده‌اند، لذا کمیته‌ها را می‌توان حامی دیگر نظامی و سیاسی دانشجویان به حساب آورد... موافق اطلاعیه‌ای که دانشجویان پیرو خط امام پس از آزادی گروگانها انتشار داد: «... 52 گروگان جاسوس چه موقعی که در تهران بودند و چه موقعی که به دلیلی حمله نظامی آمریکا در طبس به شهرهای مختلف به دلیل امنیتی تقسیم شدند و تا پایان مخفی بودند تا آخرین لحظه‌های آزادی در وضع بسیار مطلوبی زندگی می‌کردند.» آنها، در تهران و شهرستانها از خانه‌های امن و امکانات نظامی- حفاظتی برخوردار بودند. چون از تعدادی دانشجوی ساده و بدون داشتن امکانات نظامی و خانه‌های امن، عمل فوق و اعمالی نظیر آن را که ملاحظه خواهید کرد، امکان پذیر نبود.(ص166)
 [دانشجویان] دست به تشکیل دولت در دولت زدند که در تمام امور داخلی و خارجی به نحوی دخالت می‌کردند. این دولت سایه به منزله عصای دست آنان و به ویژه آقای خمینی در حذف بسیاری از ملیون و آزادیخواهان و به منظور آماده‌سازی و ایجاد شرایط استبداد و خفقان- آگاه و ناآگاه- در جهت استقرار دیکتاتوری عمل کردند.(ص167)
 در داخل کشور جز اقلیتی، قریب به اتفاق روحانیون حاکم، احزاب، گروهها و سیاسیون برای عقب نیفتادن از قافله‌ایکه راه افتاده بود، از عمل دانشجویان پشتیبانی می‌کردند. چنین تأکید و پشتیبانی وسیع از عمل دانشجویان و مرکز توجه داخلی  و خارجی شدن- چه از جنبه مثبت و یا منفی- کیش شخصیت و قدرت را در آنان تقویت کرده و بیش از پیش آنها را به عمل خودشان مغرور ساخت. غرور ایجاد شده، آنان را از آلت دست شدن کسانی که درصدد دیکتاتوری و قبضه کردن قدرت بودند، غافل ساخت و توجه ایشان را به این نکته که بصورت وسیله‌ای در دست همانها، برای خارج ساختن و تصفیه آزادیخواهان، روحانیون آزاده خارج از قدرت، ملی‌ها و ملی مذهبی‌ها، که در میدان مبارزه قرار گرفته‌اند، منحرف ساخته و به قدرت کاذب خود معطوف گردانید.(صص168-167)
 دسترسی دانشجویان به اسناد به جای مانده و یا رشته شده در سفارت و انتشار و یا افشای چند سند و مورد توجه قرار گرفتن گام اولی بود که آنان را در جهت خط ایجاد دولت در دولت تقویت کرد و لذا، اسناد سفارت دستمایه مناسب خوبی با توجه به جو پرالتهاب و سنگین انقلاب که مردم تشنه آشکار شدن حقایق پشت پرده انقلاب و کشورشان بودند، در اختیار آنان قرار داد.(ص168)
 نظر به اینکه غرب و به ویژه آمریکا با کودتای 28 مرداد سیا، موجب سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق شده و شاه را بر ملت ایران مسلط کرده بود و 25 سال بر شاه و رژیم‌اش مسلط بود و در واقع در این مدت آمریکا به نوعی بر ایران حاکم بود، برای روشن نشدن دیدارها، مذاکرات و قرار و مدارها با آمریکا و آشکار نشدن دست بعضی از روحانیون و خود آقای خمینی- چه مستقیم و چه غیرمستقیم وسیله نمایندگانش- اینگونه مذاکرات و قرار و مدار با آمریکایی‌ها،‌ بصورت لکه ننگی درآمده و در آورده بودند. از افراد، شخصیتها، احزاب و سازمانهائیکه نامشان در اسناد لانه ذکر شده و افشاء شده بود بدون توجه به محتوای اسناد از آنان هتک حیثیت می‌شد و زمینه را برای حذفشان از صحنه سیاسی کشور آماده می‌ساخت. طرف مقابل هم که مورد اتهام واقع شده بود و یا اسمی از وی در آن اسناد آمده بود چون مانند دانشجویان پیرو خط امام، امکان دسترسی به رادیو و تلویزیون و دفاع از خود را با همان وسیله‌ایکه مورد اتهام واقع شده بود، نداشت و گفته می‌شد که در کشور اسلامی بیان افکار و عقاید و نظرات برای همه آزاد است، توده عامی فکر می‌کرد که اگر اینها حق بجانبشان بود، می‌آمدند و از خود دفاع می‌کردند و لذا در بین توده حیثیت آنان ملکوک می‌شد.(صص169-168)
 بنابر این هر سند درست و نادرستی که علیه ملی‌ها، ملی مذهبی‌ها و نهضت آزادی انتشار پیدا می‌کرد که کمک به حذف کردنشان بود، غمض عین آقای خمینی، غیرمستقیم مجوزی برای گردانندگان صداوسیما و ارگانهای دیگر در انتشار اسناد محسوب می‌شد. اما اگر بطور جد نسبت به مسئله‌ای می‌ایستاد کسی را جرأت مخالفت کردن نبود. البته بسیار اتفاق می‌افتاد و اصلاً روش کار آقای خمینی بود که وقتی در رابطه با مسئله‌ای با اعتراض بعضی از شخصیت‌هائیکه هنوز امکان حذفشان نبود و یا زمان آن فرانرسیده بود، روبرو می‌شد، در سخنرانیهای خود، جمله‌ای له و یا علیه مسئله اعتراضی می‌گفت... در این رابطه روزی با یکی از دوستان حزب‌الهی گفتگو می‌کردم، بوی گفتم مگر شما نمی‌بینید که آقای خمینی اینهمه از رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا حمایت می‌کند و شما مرتب کارشکنی می‌کنید. وی بدرستی جواب داد: «شما به حرف ظاهری آقای خمینی توجه دارید و ما حرف دل او را عمل می‌کنیم.»(ص169)
 اگر کسانی غیر از روحانیون و بویژه رهبران نهضت‌ آزادی در داخل و خارج از کشور- که بنابر اقوال متعدد و منابع گوناگون داخلی و خارجی- از اوایل سال 1357، تا پیروزی انقلاب با آمریکایی‌ها در رابطه بوده و برای پیدا کردن راه‌حلی برای خروج کشور از بحران و یا انتقال قدرت از رژیم پهلوی به یک رژیم مردمی و ملی و یا به رژیم جمهوری اسلامی، با آنان مذاکره کرده بودند، تا هنوز امکان دسترسی به افکار عمومی و رسانه‌های گروهی وجود داشت، روشن و آشکار برای افکار عمومی توضیح می‌دادند که به زعم ما، برای دست برداشتن غرب و بویژه آمریکا، از حمایت همه جانبه‌اش از رژیم پهلوی و شاه و جلب حمایت ارتش از انقلاب، رابطه و مذاکره با آمریکایی‌ها ضروری بود و بدلیل ضرورت، ما نیز با فلان و فلان شخص از روحانیون شورای انقلاب و با اطلاع آقای خمینی با آنها وارد مذاکره شده‌ایم... در اینصورت دیگر امکان‌پذیر نبود که از طریق افشای اسناد لانه جاسوسی، از عده‌ای هتک حیثیت بشود و پس از بی‌آبرویی، آنان را از صحنه سیاسی کشور حذف بکنند. چرا چنین نکردند؟... تا دانشجویان پیرو خط امام با افشای روشهای نادرست، ترجمه‌های مخدوش، بخش دست چین شده، عصای دست حزب جمهوری اسلامی و آقای خمینی در حذف بسیاری نگردند.(ص170)
 آقای خمینی پنج دیدار با نمایندگان رسمی دولت فرانسه داشته‌اند که از جمله کلودشایه نماینده مخصوص کاخ الیزه و رئیس امور کنسولی فرانسه و ژاک روبر مدیرکل سیاسی و مسئول امور خاورمیانه در وزارت خارجه فرانسه شرکت داشته‌اند. از مقامات آمریکایی رمزی کلارک، دادستان کل اسبق آمریکا، ریچارد فالک استاد دانشگاه پرینستون در ایالت نیوجرسی و رئیس بخش مطالعات خارجی آن، دان لویی نماینده سازمانهای مذهبی آمریکا و ریچارد کاتم، استاد علوم ‌سیاسی دانشگاه پیترزبورگ با آقای خمینی دیدار و مذاکره داشته‌اند... علاوه بر دیدار و مذاکرات مستقیم یاد شده آقای خمینی با شخصیتها و مقامات آمریکایی و آقای دکتر یزدی بعنوان نماینده آقای خمینی پنج نوبت طی روزهای 16-27 ژانویه 1980 (26 تا 7 بهمن 1357) با وارن زیمرمن دیپلمات آمریکایی دیدار و گفتگو داشته است که گاری سیک مشروح مذاکرات را در کتاب خود بنام ALL FALL DOWN- 1991 آورده است.(ص171)
نحوه افشاگری و اثرات آن در بعد زمان
 دانشجویان پیرو خط امام، ابتدا سندی را در مورد فردی، شخصیتی، حزب و یا سازمانی منتشر می‌کردند و سپس با کمک عواملی که در دادستانی انقلاب، سپاه پاسداران و یا ارگانهای دیگر، از خودشان و یا حامیان در اختیار داشتند آن فرد بازداشت و تحت پیگرد قرار می‌گرفت و یا اینکه متواری شده و اموالش مصادره می‌گشت. روال کار بر این قرار نگرفته بود که همه اسناد و مدارک را در مورد هر شخص و یا سازمانی و... که در اختیار دارند، از روی بی‌طرفی آنرا انتشار دهند، بلکه دست‌چین شده و به دلخواه، هر چه را خود و یا حامیان آشکار و پشت پرده ایشان می‌خواستند، بقول خودشان افشاء می‌کردند... گاه سندی را همراه با تحلیل من درآوردی و دلخواه خود، ارائه می‌دادند و با این عمل حیثیت و آبروی طرف را به بازی می‌گرفتند و طرف هم که امکانات رسانه‌ای و بویژه صدا و سیما در اختیارش نبود که بتواند با همان امکانات به دفاع از خود بپردازد...(ص172)
 از این اسناد قدرت‌طلبان حاکم به مانند آتو- همانند اسناد ساواک در دست اینان که حتی شخصی مانند مرحوم دکتر علی شریعتی نیز از تیغ آنان مصون نماند- تا سالهای طولانی جهت ملکوک کردن اشخاص از آن سود جسته‌اند و به بهانه وجود همین اسناد، کسانی را راهی زندان کرده و در اثر روشهای ویژه‌ایکه در زندانهای جمهوری اسلانی بکار گرفته شده، آنان را وادار به اعتراف به جاسوسی کرده‌اند...(ص176)
سندهای افشا شده در چند ماهه اول گروگانگیری
 اولین شخصی که مورد افشاگری قرار گرفت آقای مهندس مقدم مراغه‌ای رهبر جنبش رادیکال، استاندار آذربایجان در چند ماه اول انقلاب، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و از دوستان آیت‌الله شریعتمداری بود سندی که در مورد وی از صداوسیمای جمهوری اسلامی، شنبه شب 17 آذرماه 1358 وسیله دانشجویان پیرو خط امام پخش گردید... آقای مقدم بعد از این جریان مخفی و به آمریکا پناهنده شد و اموالش نیز مصادره گردید. نفر بعدی که در همان تاریخ و همان مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی صابون دانشجویان پیرو خط امام به تنش خورد آقای مهدی روغنی است.(صص174-173)
بازداشتگاه دانشجویان پیرو خط امام و امیر انتظام
 آقای امیرانتظام در دوازدهمین روز بازداشت خود می‌گوید: «از یکی از دانشجویان عضو گروه پیرو خط امام که محافظ و زندانبان نیست، پرسیدم: این آقایان عضو حزب جمهوری که همه در مسئله مذاکرات قبل از انقلاب شرکت داشتند، چرا از آنها اسمی برده نمی‌شود؟ پاسخ داد که مسئله به اطلاع امام رسانیده شده است و امام گفته‌اند که چون اینها عضو شورای انقلابند بردن نامشان صلاح نیست.» آقای امیرانتظام باز در جای دیگر می‌گوید: «جالب‌تر از همه این است، با وجودی که بارها آقای باقری و آقای ناصر آلادپوش و همه دانشجویان گفته‌اند که علیه آقایان بهشتی و موسوی اردبیلی و رفسنجانی و دیگران هم مطالبی بسیار پیدا شده اما همه آنها در مسند قدرت و اداره امور کشور نشسته‌اند و من را دارند آماده می‌کنند تا در پای معبد «سفارت آمریکا» قربانی کنند.»(ص178)
 محل زندانی یا بازداشتگاه آقای امیرانتظام یکی از آپارتمانهای مشرف به سفارت آمریکا که در اختیار دانشجویان است بود. و زندانبانش طبق گفته وی، جوانان 23-18 ساله بوده‌اند. آقای امیرانتظام و افراد دیگری که در رابطه با دانشجویان پیرو خط امام توسط افراد مسلح خودشان یا با کمک سپاه و دادستانی دستگیر می‌شدند، در اختیار دانشجویان بودند و اعضای دادستانی در واقع از خودشان و یا دوستانشان بودند و خط و دستورهای آنان را تعقیب می‌کردند. در بیست و پنجمین روز بازداشت آقای امیرانتظام، آقای سعید باقری عضو دادستانی می‌آید و به آقای امیرانتظام می‌گوید: «شورای دانشجویان مسلمان تصمیم گرفته که مبلمان آپارتمان را بردارد...».(صص180-179)
 اینجانب هیچگونه قضاوتی در مورد اتهامات وارده به آقای امیرانتظام نمی‌کنم، اما این را می‌توانم تأیید کنم که اتهام اصلی که روحانیت حاکم و آقای خمینی را وادار به عمل شدید نسبت به آقای امیرانتظام و نهضت آزادی کرد، همان طرح پیشنهاد انحلال مجلس خبرگان است. کسانیکه مایل باشند، در این مورد تحقیق بیشتری بکنند آنان را به کتاب «آنسوی اتهام خاطرات عباس امیرانتظام» که دیدگاههای ایشان در مورد اتهامات منتسبه همراه با بخش قابل توجهی مدارک اتهامی، همراه است و نیز جراید آن دوران به ویژه روزنامه‌های انقلاب اسلامی، اطلاعات، کیهان و جمهوری اسلامی ارجاع می‌دهم.(ص180)
 اما سئوال و یا معمایی که برای من مطرح شده این است: علت چه بوده است که مرحوم مهندس بازرگان آقای امیرانتظام را که سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی بود، مأمور کرده است که در استکهلم مسائل مربوط به ایران و آمریکا و ایران و شوروی را با مأمورین و یا سفرای آن دو کشور مورد مذاکره قرار دهد و چرا این کار در تهران بوسیله افراد مسئول آن انجام نمی‌شده است، حال چه وسیله وزیر امور خارجه و یا چه وسیله سفرای ایران در آن دو کشور و بنا بوده در کشور ثالثی وسیله آقای امیرانتظام صورت پذیرد. آیا دیپلمات دیگری در دستگاه دولت موقت در تهران و یا در واشنگتن و یا مسکو وجود نداشته است که مسائل مورد علاقه دو کشور را با آنها مورد مذاکره قرار دهند.(ص181)
 آقای امیرانتظام می‌گوید، آمریکایی‌ها با من در این دو دیدار و مذاکره سه مطلب را مورد بحث و مذاکره قرار دادند:  1- ارتش عراق خیال حمله به ایران را دارد و با اسلاید جابجایی ارتش عراق را در مرزهای ایران نشان دادند. 2- اتحاد شوروی که از صادرکنندگان نفت است به زودی به وارد کننده نفت تبدیل خواهد شد و در این باره گزارش مفصل برای بحث تهیه کرده بودند. 3- شرح ارسال اسلحه و جنگ‌افزار نظامی شوروی‌ها برای تجزیه‌طلبان کردستان. و این سئوال که آیا شما (یعنی آقای امیرانتظام.ن) به مصدق و راه وی وفاداری و از سیاست وی پیروی می‌کنی؟ که آقای امیرانتظام می‌گوید بله. صددرصد همینطور است. اگر مسئله مورد بحث همین سه قلم بوده است، آیا نمی‌شد آنها را در تهران و در وزارت خارجه مورد بحث و بررسی قرار داد؟(صص182-181)
افشاگری و امیرانتظام
 دو تن از دانشجویان پیرو خط امام اعلام کردند، عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت سابق و سفیر ایران در سوئد با سفارت آمریکا و «سیا» همکاری داشته و مقدمات مبادله اطلاعات بین دو کشور را فراهم می‌آورده است. در جاسوسخانه آمریکا مدارکی درباره آقای عباس امیرانتظام بدست آمده که امشب مقداری از مفاد این اسناد را به اطلاع ملت ایران می‌رسانیم و در برنامه‌های آینده نزدیک انشاءالله اسناد مشروحتری را توضیح خواهیم داد. سند اول توصیف کاردار بروسن از آقای امیرانتظام را نشان می‌دهد. «توصیف کاردار بروسن از امیرانتظام به عنوان شخصی با هوش و نماینده بسیار ماهر دولت ایران در سخن گفتن کاملاً صحیح است. انتظام در حقیقت علاقه به تماس با آمریکا دارد و بنظر می‌رسد خالصانه می‌کوشد تا دوباره روابط دوجانبه خوبی بین ایران و آمریکا برقرار کند.» دانشجویان می‌گویند: «در سند دوم نقش «سیا» ظاهر می‌شود. «سیا» از کاردار آمریکا در استکهلم می‌خواهد که به انتظام اطلاع دهد که ما حاضریم تبادل اطلاعات بعد از دهم سپتامبر انجام بشود.» بعد خودشان می‌گویند‌:«این سند نشان دهنده آنست که امیرانتظام قبلاً تقاضای چنین کاری یعنی تبادل اطلاعات را کرده که از طرف «سیا» اطلاع داده می‌شود حاضرند این تبادل اطلاعات پس از دهم سپتامبر انجام گیرد.» در سند سوم آمده است «ما فکر می‌کنیم که ملاقاتهای اولیه تا جائیکه ممکن است طوری وانمود کنیم که ما را از آشوبهای داخلی دولتی و کشور ایران مبرا سازند. البته این کار مشکل خواهد بود ولی باید با یک تلاش مداوم پی‌گیری شود.» توضیح دانشجویان در این سند این است: «این عبارت کوچک باز نشان می‌دهد که آمریکا در حوادث داخلی ایران دست داشته و تلاشی بر آن داشته از طریق ارتباط این طور وانمود کند که آمریکا در این حوادث نقشی نداشته و اضافه می‌کند که این کار مشکل خواهد بود.»(صص183-182)
افشاگری و نهضت آزادی
 مجدداً دو تن از دانشجویان، در برنامه‌ تلویزیونی ساعت 10:30 دقیقه بعد از ظهر سه‌شنبه 4 دیماه 58 که از شبکه سراسری صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش گردید، شرکت کرده و مستقیماً نهضت آزادی را بعنوان یک جریان انحرافی بزرگ در روند انقلاب اسلامی، هدف تیر اتهام خود قرار دادند و اعلام کردند، اسناد تازه‌ای از ارتباط همکاری عباس امیرانتظام سخنگوی سابق دولت با آمریکا و اسنادی درباره نهضت آزادی و نقشه آمریکا از روی کار آوردن شاپور بختیار پرده برمی‌دارد و از رسانه‌های گروهی و مطبوعات خواستند که نقش خود را در آشکار کردن حقایق ایفا کنند.(ص184)
 دانشجویان احساس کردند که ممکن است مواجه با بلند شدن موجی علیه خود و اعمالشان شوند و آنچه را که بافته و رشته‌اند، بر باد دهد، در اطلاعیه‌ایکه در 6 دیماه انتشار دادند اعلام شده بود که عمل دو دانشجو در چهارم دی ماه برخلاف اصول مورد قبول همه آنها بوده و حدود شرعی در آن رعایت نشده و سخن به خارج از مرزها کشیده شده است و لذا از شیوه ارائه اسناد انتقاد کردند... متن اطلاعیه به شرح زیر است: «در مورد افشاگری شماره 25 که روز سه‌شنبه چهارم دیماه 58 ساعت 10:30 دقیقه شب از شبکه سراسری صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران توسط دو تن از برادران دانشجو پخش شد ذکر چند نکته ضروری به نظر می‌رسد: دو برادر دانشجو در جریان افشاگری دیشب برخلاف اصول مورد قبول همه برادران و خواهران داخل لانه جاسوسی که در افشاگریها باید صرفاً‌به افشای اصل سند و توضیح آن اکتفا شود و چون قضاوت بعهده ملت عزیز ایران است از این اصول عدول کرده و به قضاوت نشسته‌اند. در توضیح و تحلیل این اسناد از تغییرات، حدود شرعی رعایت نشده و سخن به خارج از مرزها کشیده شده است... ما دانشجویان ضمن عذرخواهی از پیشگاه ملت ایران و مقام رهبری از این اشتباه که در شیوه ارائه اسناد انجام شده است اعلام می‌داریم که از این پس اسناد بعدی چه در رابطه با جریان افشاء شده و چه در رابط [رابطه] با سایر اشخاص و جریان انحرافی دیگر تنها به اجازه ملت بیدار ایران انجام شود و موافقت مجدد ملت مبارز ایران در مورد افشاء اسناد را نشانه قبول عذرخواهی خود تلقی می‌کنیم.»(صص187-186)
 سران روانی حزب جمهوری اسلامی که ظاهراً در شورای انقلاب مخالف چنین نحوه‌ای از افشاگری بودند، از طریق حزب جمهوری اسلامی و بسیج امکانات خود تحت نام‌ها و انجمن‌های مختلف از ادامه افشاگری حمایت کردند. آقای موسوی خوئینی‌ها نیز در مقابل سفارت آمریکا و با سخنرانی در اجتماعات مختلف به نام مردم، از ادامه افشاگری حمایت می‌کردند و بدین ترتیب جوی ساختند که گروههایی نظیر چریکهای فدایی خلق، مجاهدین خلق، جنبش دانشجویان مسلمان و... برای عقب نماندن از قافله به راه افتاده از ادامه افشاگری حمایت کردند.(ص189)
 با وجودیکه شورای انقلاب، قبلاً هم با این‌گونه برخوردها و روش مخالفت کرده بود ولی از دوران مبارزه، انتخابات ریاست‌جمهوری سوءاستفاده کرده همانگونه که کمی قبل ملاحظه شد بعد از اینکه جوسازی‌های لازم برای افشاگری مجدد را آماده کردند، دانشجویان گفتند: «ما در محافظت از گروگانها با کسی مذاکره نداریم. و با افشای اسناد هم مذاکره وجود ندارد.» دست به افشاگری مجدد و بازداشت میناچی زده شد... دکتر باهنر و دکتر شیبانی که هر دو عضو شورای انقلاب و عضو مؤسس و کادر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، اعلام کردند: «پخش افشاگری‌های دانشجویان بکلی ممنوع شده است و فقط باید اسناد در دادگاه بررسی شود و پس از بررسی در صورتیکه دادگاه صلاح دانست از طریق رادیو و تلویزیون به اطلاع مردم برسد. باهنر گفت شورای انقلاب تصمیم گرفت که دستور دهد قبلاً این اسناد در دادگاه بررسی شود و در صورتیکه دادگاه صلاح دانست افشاء شود.»(صص194-193)
افشاگری و سکوت
 آقای خمینی و روحانیون حاکم براساس کدام شرع اجازه می‌دادند که افراد مسلمان را بدون تحقیق و اثبات، به خیانت به نهضت، انقلاب و مسلمانان و جاسوس برای کفار محکوم بشوند؟... با استناد نامه مرحوم مهندس بازرگان به روزنامه اطلاعات و پاسخ آقای میناچی به دانشجویان پیرو خط امام، اگر نگویم آقای خمینی از تمام مذاکرات و روابطی که نهضت آزادی و روحانیون در تهران با آمریکایی‌ها داشته‌اند، مطلع بوده است و همچنانکه در همین فصل و در بخش فهرست مذاکرات و دیدارها آمده است آقای خمینی، خود در پاریس مستقیم و غیرمستقیم با مقامات آمریکایی و فرانسوی دیدار و مذاکره داشته‌اند حداقل از رئوس کلی مطالب مورد بحث با خارجی‌ها و یا بخش‌هایی از آن مطلع بوده است.(ص194)
 پاسخ به این سئوال به نظر صاحب این قلم روشن است. اگر آن روزها کاملاً مشخص نبود، امروز و بنا به استناد گفته‌های صریح و عملکرد آقای خمینی کاملاً معلوم است که آقای خمینی و روحانیون حاکم، ضد مصدق، ضد ملی، و ملی مذهبی بوده‌اند و به این تیپها نه تنها اعتماد نداشته بلکه ضدیت نیز داشته است، اما چون در زمان اوج‌گیری انقلاب و تشکیل نیروی جانشین، روحانی‌ها را مصدر امور و کارهای اجرایی قرار دادن خطرناک و غیرقابل پذیرش از جانب جامعه احساس می‌کرده است، از روی ناعلاجی به نهضت آزادی و بعضی از ملی‌ها روی آوردند.(ص195)
 البته آقای هاشمی‌رفسنجانی، چه در زمانی که عضو شورای انقلاب و وزیر کشور و عضو مؤسس در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود و به ویژه در دورانی که بر کرسی ریاست مجلس شورای اسلامی تکیه زده بود، در تمامی این مراحل خود یکی از مهمترین عوامل جلوگیری به موقع حل بحران گروگان‌گیری بود زیرا حزب جمهوری اسلامی برای حذف ملیون و ریاست‌جمهوری از بحران گروگان‌گیری به عنوان آتو از آن بهره‌برداری می‌کرد. اکنون که بیش از 23 سال از امضای قرارداد الجزایر می‌گذرد، برای موجه جلوه دادن و تبرئه خود از جنایت و خسارت عظیمی که بر اثر امضای آن قرارداد به منظور قبضه کردن و به انحصار درآوردن قدرت، به کشور وارد ساخته‌اند، در کتاب «پیروزی و انقلاب» که در سال 1383 آن را منتشر کرده است، اعتراف می‌کند که اولاً با هماهنگی دادستانی انقلاب و دانشجویان آقای امیرانتظام به ایران فراخوانده شد و روانه زندان گردید و ثانیاً اسناد منتشره نشان دهندة جاسوسی امیرانتظام نبوده است.(ص196)
 دانشجویان پیرو خط امام دوشنبه شب 15 بهمن 58 در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کردند: «که تا 17 بهمن حدود 50 نفر از افراد سرشناس و خبرنگاران نامی دانشگاهها و مراکز علمی آمریکا به دعوت دانشجویان پیرو خط امام وارد ایران می‌شوند و برای شناخت حقایق انقلاب و شنیدن صدای ملت رنج کشیده ما به مدت یک هفته در ایران خواهند بود.»... «ورمان فادراستاد دانشگاه کانزاس که رهبری گروه 50 نفری را به عهده دارد به خبرنگاران گفت دعوت دانشجویان ایرانی مبین دوستی مردم دو کشور ایران و آمریکاست. وی که در فرودگاه کندی قبل از عزیمت به تهران با خبرنگاران روبرو شده بود گفت:‌ما به دانشجویان ایرانی در مورد این تلاش شجاعانه آنان تبریک می‌گوییم.» آقای بنی‌صدر ریاست‌جمهوری در مصاحبه‌ای از جمله در این رابطه گفت: «دانشجویان پیرو خط امام در مصاحبه خود گفته‌اند که ما در امور دخالت نکرده‌ایم و فقط اظهارنظر کرده‌ایم ولی باید گفت: دعوت 50 آمریکایی به ایران اظهار نظر نیست. این کار در عهده وزارت امور خارجه است و اگر شما هم بخواهید این کار را باید از طریق وزارت خارجه بکنید نه اینکه 50 نفر میهمان شما به فرودگاه بیایند و وزارت امور خارجه اصلاً در جریان نباشد...»(صص199-198)
 کسانی را که قصد دستگیری و بازداشت آنها را داشتند و به ویژه نظامی‌ها، از طریق اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری که مسئول آن آقای سعید حجاریان از اعضاء بلند مرتبه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است، عمل می‌‌کردند و آنها هم تحت عنوان نخست‌وزیری، کمیته، سپاه، دادستانی و یا... طرف را بازداشت و از وی بازجویی بعمل می‌آمد. در این رابطه آقای حجاریان چنین می‌گوید: «بعد از اشغال لانه جاسوسی هم مسئولیت پروندهای نظامیانی که با سرویس اطلاعاتی آمریکا مرتبط بودند یا با بخش ضداطلاعات سفارت آمریکا همکاری داشتند، یا عناصری که از درون نیروهای مسلح با سازمان سیا مرتبط بودند برعهدة من بود.»(ص201)
 وقتی با یک افشاگری برنامه‌ریزی شده‌ای در رادیو و تلویزیون بلافاصله وزیر در حال خدمت شبانه دستگیر شود، برای دیگران چه منزلتی باقی می‌ماند. این عمل برای رئیس‌جمهور که به تازگی انتخاب و مشغول کار شده بود، شوک ناگهانی بود. به همین علت وی بلافاصله شورای انقلاب را به تشکیل جلسه فراخواند و با فشار وی و تصویب شورای انقلاب، آقای میناچی ساعت 22:30 دقیقه 17 بهمن 58 از زندان اوین آزاد گردید. و علاوه بر آن به تصویب شورای انقلاب افشاگری دانشجویان از رادیو و تلویزیون ممنوع شد.(ص201)
دانشجویان پیرو خط امام و سردر گمی
 مهندس بازرگان و میناچی در پاسخهای خود که در جراید منتشر گشت، همه اتهامات به خود و نهضت آزادی را مطرح و به آنها پاسخ دادند و افزودند که شورای انقلاب در جریان تمام روابط آنها با سفارت آمریکا و نظامیان و هایزر بوده است. در این جو آماده شده روحانیون شورای انقلاب بویژه آقایان بهشتی و رفسنجانی سکوت اختیار کرده و در مورد گفته‌های میناچی و بازرگان هیچ عکس‌العملی از خود بروز ندادند و این سکوت به منزله تأیید گفته آنان که شورای انقلاب اگر نه از جزئیات از کلیات روابط آنها با خارجی‌ها مطلع بوده است، تلقی شد.(ص204)
 آقای بهشتی که در نقش رئیس‌ شورای انقلاب عمل می‌کرد و روحانیون اکثریت شورا در اختیار داشتند، در تاریخ 15 بهمن 58، آقایان بهزاد نبوی، موسوی خوئینی‌ها، احمد عزیزی، حداد عادل و ابراهیم پاینده را به عنوان اولین شورای سرپرستی صداوسیما، منصوب و مدیریت سازمان به آنها واگذار گردید. ترکیب شورای سرپرستی صداوسیما نشان می‌دهد که تا چه حد آن سازمان به زعم دانشجویان پیرو خط امام مستقل عمل می‌کند.(ص207)
 سومین نفر از عضو شورای سرپرستی آقای حداد عادل است که وی هم عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و از یاران دکتر بهشتی و خامنه‌ای است و به نحویکه پیش از این ملاحظه شد- و بعد نیز خواهد آمد- حزب جمهوری اسلامی در نقش حامی اصلی گروگان‌گیرها و مانع اصلی حل نشدن به موقع و زمانی که حل مسئله گروگان‌گیری به منافع ملی و انقلاب بود، عمل کرد. و از آن بعنوان اهرمی برای حذف نهضت آزادی، ملی مذهبی، روحانیون خارج از سلطه ‌گروه وی و بویژه بنی‌صدری‌ها و در جهت انحصار قدرت، سود جست.(ص208)
 این حرف مرحوم بازرگان به حق است که: «افشاگریها که عمدتاً و عمداً علیه دولت موقت، به بهانه جاسوسی آقای امیرانتظام بود، متعاقب اشغال سفارت آمریکا (تحت عنوان لانه جاسوسی) آغاز گردید.» وی سپس می‌گوید: «گردانندگان حرکت دوم انقلاب تعمد و تخصصی برای تهمت و تبدیل موافقین و بیطرفان و میان حالان به سرخوردگان و مخالفین داشتند»...(صص209-208)
 رئیس‌جمهور ضمن انتقاد شدید از عملکرد سازمان رادیو و تلویزیون گفت: «چگونه می‌شود همیشه بدون کسب اجازه از مقامات مسئول مملکتی، رادیو و تلویزیون را در اختیار این بچه‌ها دانشجویان پیرو خط امام قرار میدهد؟»... نتیجه این که با فشار همه جانبه ریاست‌جمهوری و بعضی از اعضاء نهضت آزادی بویژه مهندس بازرگان و ... آنها عقب‌نشینی کردند و ابتدا افشاگری دانشجویان پیرو خط امام از صداوسیما ممنوع گردید و سپس شورای سرپرستی صداوسیما برکنار شدند.(ص209)
 آقای نبوی می‌گوید: «عضویت در اولین شورای سرپرستی صداوسیما را با حکم دکتر بهشتی زمانی پذیرفته که «منافقین (منظور مجاهدین خلق است.ن) صداوسیما را پایگاهی برای خود ساخته بودند و عملاً کنترل این رسانه مهم را در دست داشتند. در این حال با کمک دوستان و همکاران ظرف چند روز کلیه آنها را از مشاغل کلیدی صداوسیما برکنار و علیرغم کارشکنی‌های وسیع آنان، مانع از قطع برنامه‌های عادی صدای جمهوری اسلامی شدیم.» گفته وی خلاف حقیقت است، چرا که اگر به زعم آقای نبوی کنترل این رسانه در اختیار منافقین بود و مشاغل کلیدی را آنها در اختیار داشتند، در زمان بلوای سعادتی، قبل و یا بعد از آن حداقل می‌توانستند اطلاعیه و یا بعضی مطالب دیگر خود را بگوش مردم برسانند.(ص210)
فصل ششم: تعلل‌های عمدی در آزادی گروگان‌ها
 آقای خمینی در تاریخ 21 شهریور 1359 چهار شرط برای آزادی گروگان‌ها اعلام کرد: 1- بازپس دادن اموال شاه و خانواده‌اش 2- لغو تمام ادعاهای آمریکا علیه ایران 3- تضمین آمریکا به عدم مداخله سیاسی و نظامی در ایران 4- آزاد گذاشتن تمام اموال (سرمایه‌های) ایران... بر اساس اطلاعات آقای بنی‌صدر در کتاب سیر تحول سیاست آمریکا در ایران کتاب دوم گروگانگیری و اطلاعات شخصی اینجانب و تایید مطلب توسط آقای صادق طباطبائی، آقای خمینی در شهریور 1359، آقای طباطبائی را مامور کرد که با آمریکایی تماس حاصل کند و مستقیم به حل مسئله گروگان‌ها بپردازد. آقای طباطبائی از طریق آلمانها به آمریکایی‌ها اطلاع می‌دهد که آقای خمینی آماده است که مسئله گروگانها و آزادی آنها را حل کند. این اطلاع از طریق گنشر وزیر خارجه وقت آلمان به کارتر و آمریکائیها داده می‌شود. آمریکائیها می‌پرسند، از کجا اطمینان حاصل کنیم که این بار مثل دفعات قبل نباشد؟ به آنها اطلاع داده می‌دهند که برای حصول اطمینان، شما شرایط آزادی گروگانها را تعیین کنید تا آقای خمینی رسماً آن را اعلام کند. کارتر و تیم مشاورانش چهار شرط فوق را از طریق آلمانی‌ها به آقای طباطبائی اطلاع می‌دهند و او نیز آن را به آقای خمینی می‌رساند. متعاقب آن آقای خمینی در 21 شهریور 1359، در پیامی به زائران بیت‌الله‌الحرام، چهار شرط ذکر شده را برای آزادی گروگانها اعلان کرد.(صص213-212)
 کار رسیدگی به آزادی گروگان‌ها که قاعدتاً‌می‌بایستی خود مجلس و کمیسیون امور خارجه مجلس مورد بررسی قرار دهد، به یک کمیسیون ویژه هفت نفره واگذار گردید که اعضای کمیسیون ویژه عبارت بود از:‌«آقایان علی اکبر پرورش، محمد یزدی، سیدعلی خامنه‌ای، سیدهادی خامنه‌ای، محمدکاظم بجنوردی، ناطق نوری و سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها.»(ص213)
 جالب توجه این که به جز آقای پرورش، شش عضو دیگر کمیسیون ویژه از روحانیون و چهار عضو آن رسماً از شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی است.(ص214)
 به هر حال، بعد از اعلام چهار شرط آقای خمینی و در پیش بودن انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در تاریخ 30 مهرماه 1359، کارتر رئیس‌جمهور آمریکا حاضر به پذیرش چهار شرط تعیین شده آقای خمینی گردید، سه شرط آن را پذیرفت و در مورد شرط چهارم آن یعنی باز گرداندن اموال شاه به ایران گفت دادگاههای آمریکا بایستی محاکمات طولانی و پیچیده‌ای را انجام دهند.(ص214)
 کارتر برای اولین بار از طرح مخفی ریگان برای آزادی گروگان‌ها پرده بر می‌دارد. «طبق گزارش یونایتد پرس از واشنگتن کارتر در یک نطق انتخاباتی، جمهوری خواهان را به «پخش کود اسبی» متهم کرد. کارتر گفت جمهوری‌خواهان عادت دارند درست قبل از انتخابات کود اسبی پخش کنند. ریگان هم در کلمبوس در جواب او گفت «درست مثل کارتر». کارتر همچنین طرح‌های مخفی ریگان را برای آزادی گروگان‌ها به طرح‌های مخفی نیکسون طی جنگ ویتنام در سال 1968 تشبیه کرد و گفت هنوز هم کسی از این طرح‌ها مطلع نشده است. (ص222)
 کارتر قبلاً نیز در تاریخ 30 مهرماه 59 در رابطه با این سئوال که در صورت آزادی گروگان‌ها با ایران تجارت نظامی خواهید داشت یا نه گفته بود «من فکر نمی‌کنم چنین کاری انجام دهم. اما اگر گروگان‌ها آزاد شوند وسایل نظامی را که ایران قبلاً خریداری کرده بود به آنها تحویل می‌دهم.» نه تنها اینان با آزاد نکردن گروگان‌ها مانع ارسال لوازم نظامی که در زمان جنگ تحمیلی برای کشور ضروری‌تر از نان شب بود شدند، بلکه یک فرصت تاریخی و طلایی‌ای که در جهت منافع ایران پیش آمده بود را نیز از دست دادند و آیا این به تنهایی خیانت به کشور نیست؟ (ص224)
 نکاتی که از نوعی زد و بند مجلس و دولت متفقاً به رهبری و هدایت روحانیت حاکم با جمهوری‌خواهان و ریگانیان پرده برمی‌دارد بقرار زیر است: «مهمترین نکته این که مجلس رسیدگی به مسئله گروگان‌ها و به قول مرحوم مهندس بازرگان با «تعلل‌های مجلس عمدی، دولت تصمیم‌گیری را به عقب انداخت.» این مسئله در جامعه آن روز به حد شیاع مطرح شده بود که چرا مجلس در رسیدگی به مسئله گروگان‌ها تا دو روز مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا برای از دست نرفتن فرصت مسئله را لفت داده است و به همین علت بعضی‌ها سعی کردند که برای تعلل عمدی خود توجیه شرعی و قانونی بسازند... آقای رجایی نخست‌وزیر پس از بازگشت از نیویورک به تهران در 29 مهرماه 59 در مورد آزادی گروگان‌ها اظهار داشت. «مجلس شورای اسلامی برای رسیدگی و اعلام شرایط گروگان‌ها روال طبیعی خود را طی می‌کند و به این مسئله که مثلاً اگر آنها آزاد شوند کارتر و اگر آزاد نشوند ریگان در انتخابات پیروز می‌شود کاری نخواهند داشت.»(صص228-227)
 ریگان که از محتوای قرارداد الجزایر و توافق دولت ایران با آن آگاه شده است در تاریخ 19 دیماه 59 اظهار داشت: «می‌توانم بگویم که کارتر برای رسیدن به توافقی می‌کوشد افتخار را برای کشور ما حفظ کند و راهی برای رهایی گروگان‌ها باز نماید.» وی اضافه کرد «هر توافقی که بتوانم آن را اجرا کنم قابل قبول است لیکن نباید انتظار داشت که در این مورد یک چک سفید امضاء کنم.»(ص234)
 در این رابطه آقای رجایی سرنخ را ناخودآگاه لو می‌دهد. وی در گفتگویی با بخش عربی رادیو در تاریخ 22 دیماه 59 گفت: «تا آنجا که به من گزارش داده‌اند مسئله گروگان‌ها در حال پیشرفت است و به فرض این که در فاصله زمانی نزدیکی به آمریکا پس داده شوند، خط اصلی ما که مبارزه با امپریالیسم است و از متن مکتب‌اسلام بر می‌خیزد رها نخواهد شد و تا زمانی که آمریکا به تجاوز خود ادامه دهد ما عقب‌نشینی نخواهیم کرد.»... شما برای قبضه کردن قدرت با ریگان و جمهوری خواهان وارد معامله شدید و حتی وقتی کارتر به صراحت اعلام کرد به محض آزادی گروگان‌ها، اسلحه و لوازم یدکی نظامی که ایران قبلاً‌خریداری کرده و پول آن را پرداخت کرده است ارسال می‌دارد، آن‌ها را آزاد نکردید و برای کشوری که در حال جنگ بود و ادوات نظامی برایش از نان شب واجب‌تر بود صرفنظر کردید و به امپریالیسم بخشیدید و باز هم دم از مبارزه با امپریالیسم که از متن مکتب اسلام برمی‌خیزد می‌زنید...(صص235-234)
 آقای خاتمی در پایان دوره ریاست‌جمهوری کارتر، در 30 دی 1359 د¬¬¬¬ر مقاله کیهان تحت عنوان «کارتر رفت» آشکار می‌سازد که آقای خمینی نقش تعیین کننده بر سرنوشت انتخابات آمریکا و انتخاب شدن ریگان داشته است و انتخاب ریگان را نشانه قدرت ایمان و اسلام دانسته است: «امام مدت‌ها پیش فرمود که «آقای کارتر باید سراغ کار دیگر برود و اینک کارتر برای پرداختن به «آن کار دیگر» کاخ سفید را ترک کرده است و جای خود را به «ریگان» سپرده است... واقعیت هرچه باشد اما تاریخ این حقیقت را به ثبت رسانده است که دیگر دوران فرمانروایی بی‌چون و چرای ابرقدرت‌ها بر دنیا به پایان رسیده است وقتی کار بدانجا کشیده است که ملت مظلومی در سایه برخورداری از رهبری بی‌همانند اسلامی به چنان آگاهی و اقتدار معنوی برسد که بتواند اثری تعیین کننده بر سرنوشت انتخابات آمریکا بگذارد و رئیس‌جمهور پرنخوت‌ترین امپراطوری «طراز نوین» را از عرش استکبار به زیر بکشد و وی را سرافکنده به سراغ «کار دیگر» بفرستد... کارتر اینک رفته است و رفتن او گرچه نشانه پیروزی تحسین‌انگیز قدرت ایمان و اسلام در روزگار ما برجبهه کفر و شرک جهانی است اما به هر حال سیاست‌های توسعه طلب همچنان وجود دارند.»‌(صص238-237)
کینه نسبت به شریعتمداری
 بعد از جریان 15 خرداد 1342 و زندانی شدن آقای خمینی، نظر به این که می‌خواستند وی را محاکمه کنند و طبق قانون اساسی آن زمان مراجع تقلید را نمی‌توانستند محاکمه کنند حضرات آیات آقایان شریعتمداری، میلانی، مرعشی نجفی و حاج شیخ محمدتقی آملی طی اطلاعیه‌ای مرجعیت آقای خمینی را تأیید کردند تا از محاکمه و اعدام ایشان جلوگیری کنند. آقای شریعتمداری در آن زمان از قدرتمندترین مراجع بود و قبل از این که مرجعیت آقای خمینی وسیله آقای شریعتمداری و دیگران تأیید شود حداقل جامعه و دولت وقت او را به مرجعیت نمی‌شناخت. در صورتی که آقای شریعتمداری قبل از آن آیت‌الله‌العظمی بود. و از این نگاه وجود آقای شریعتمداری برای آقای خمینی نقطه ضعفی محسوب می‌شد، بطوری که زیر بار خط و ربط سیاسی وی هم نمی‌رفت و وی را به لحاظ سیاسی قبول نداشت. به این علت بعد از اینکه قدرت به دست آقای خمینی افتاد در حذف وی لحظه‌ای از پای نایستاد.(ص241)
 ابتدا وی را خانه‌نشین و در محاصره دار و دسته ری‌شهری و خلخالی قرارداد. پس از آن رفت و آمد به منزل وی تحت کنترل شدید قرار گرفت و با درست کردن طوماری به وسیله مدرسین و مراجع یک شبه تحت فرمان، وی را به حساب خود از مرجعیت خلع کرد. به این حد هم قناعت نکرد منقول است که دارودسته ری‌شهری، صفیه‌اش را پیش چشم وی آورده و وی را تهدید کرده‌اند که اگر توبه نکنی با آنها فلان عمل انجام می‌شود. پیرمرد مریض 90 ساله از ترس در مقابل تلویزیون توبه کرد.(ص243)
کینه نسبت به کارتر
 آقای خمینی نسبت به کارتر کینه پیدا کرده بود و بارها به عناوین مختلف کینه خود را نسبت به وی ابراز می‌کرد. وجود کارتر برایش نقطه ضعفی تلقی می‌شد. چون کارتر با حربه حقوق بشر و فشار بر شاه موجب باز شدن فضای باز سیاسی در کشور گردید و حداقل زمینه‌ای شد که انقلاب با سرعت و با خون‌ریزی کمتر به نتیجه برسد.(ص244)
 ...مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم آقای خمینی و نمایندگانش در پاریس و تهران و آمریکا با دولت آمریکا که حداقل در اثر آن به توافق و قرارمدارهایی با هم دست یافتند. آقای خمینی بیم این را داشت که این روابط و قرارمدارها و مذاکرات با دولت کارتر در جامعه افشاء شود.(ص244)
 به هر حال در صورتی که کارتر مجدداً به ریاست‌جمهوری آمریکا تکیه می‌زد، بیم آقای خمینی از افشاء شدن آنها به وسیله دستگاه کارتر، افزون می‌گشت. چون افشاء شدن آن برای قدرت فائقه وی نقطه ضعفی به حساب می‌آمد و از این که همه چیز به ید قدرت آقای خمینی انجام پذیرفته بود خلل وارد می‌ساخت. لذا آقای خمینی حاضر بود که همه چیز را فدا کند تا کارتر به ریاست‌جمهوری نرسد. ثانیاً برای آقای خمینی مهم بود، همچنانکه گفته بود شاه برود و رفت، حال که گفته بود کارتر به کار ریاست‌جمهوری نمی‌خورد و باید برود، اگر وی انتخاب نشود، صیت آوازه‌ی وی در عالم به صدا درخواهد آمد و همه جهان را در خواهد نوردید... با این عمل هم به کارتر ناز شصتی نشان داده و وی را زمین زده و هم خلاء ضعف قدرت خود را در رابطه با کارتر پر کرده و هم میزان محبوبیتش در بین توده‌ی ساده بالا رفته است که بله هرچه آقا بگویند همان می‌شود.(صص245-244)
بی‌خاصیت شدن انقلاب دوم
 فکر نکنید ما به شما دروغ می‌گوئیم، کمی نه چندان دور خواهد دید که باز رهبرمان آقای خمینی آب پاک روی دست شما خواهد ریخت و همان کسی که گفت «میزان رأی ملت است» خواهد گفت «اگر 35 ملیون بگویند آری من، نه خواهم گفت» و اگر باز هم سرجای خود ننشینید، بدانید که ما با شما شیر نخورده‌ایم و رهبرمان آقای خمینی مجوز قتل همه‌تان را مثل آب خوردن صادر خواهد کرد.(ص246)
بهزاد نبوی در نقش کارگزار روحانیت حاکم
 اما در همان موقع روحانیت حاکم به رهبری آقای بهشتی و هاشمی‌رفسنجانی و آقای خمینی از مفاد کامل آن از قبل مطلع بوده‌اند و به همین جهت است که آقای بهزاد نبوی در آن جلسه سری مجلس از جمله گفت: در آینده خواهند گفت که ما قرارداد وثوق‌الدوله را امضاء کرده‌ایم و این که آقای بنی‌صدر ریاست‌جمهور علیه دولت و من اعلام جرم کرده است، در حقیقت اعلام جرم علیه روحانیت و آقای خمینی است چرا که من تنها به خواست و نظر امام(ره) تن به این مسئولیت دادم و اگر بگذاریم که این مسئله تعقیب بشود نه تنها من بلکه روحانیت و دولت و آقای خمینی باید بروند. یکی از دوستان آقای بهزاد نبوی برایم گفت، «آقای نبوی بعد از امضای قرارداد الجزایر به همکار و دوست خودمان آقای سیف‌الله ابراهیمی گفته بود که به ما گفتند و منهم قرارداد الجزایر را که بعداً خواهند گفت قرارداد وثوق‌الدوله امضاء کردم.»(ص249)
فصل هفتم: حکمیت
 آقای بهزاد نبوی از جانب دولت، مجلس و سران روحانی حاکم بر ایران، زیر بار چند قرارداد تعهدآور و موافقتنامه‌های مختلف که مجموعاً به نام بیانیه الجزایر معروف شد رفت و آن را امضا کرد... از جمله مسائلی که در متن بیانیه الجزایر آمده است، پذیرش و قبول حکمیت است که بنا به گفته صریح آمریکایی‌ها، بیانیه را آمریکایی‌ها به آنها دیکته کرده‌اند. آقای سیدمحمود کاشانی سرپرست هیئت داوران ایرانی در دیوان داوری لاهه، که همه اسناد و مدارک را در اختیار داشته صریح و آشکار می‌گوید: «مسؤلان وزارت خارجه آمریکا صریحاً و کتباً اعلام کردند که این بیانیه‌ها را ما نوشتیم و ایرانی‌ها فقط امضاء خودشان را زیر آن گذاشتند.»(ص253)
 آقای بهزاد نبوی مجدداً در تاریخ 9 دی 59 در مصاحبه مطبوعاتی که به سئوال‌های خبرنگاران داخلی و خارجی پاسخ می‌داد تأکید کرد که «ایران نمی‌تواند در قبال آزادی گروگان‌ها دل خود را به پنجاه یا شصت برگ کاغذ امضاء شده توسط کارتر یا ریگان خون کند. و افزود باید برای تحقق خواسته‌های خود از آمریکا تضمین بگیرد. نبوی گفت:‌ اگر آمریکا بتواند راه دیگری پیشنهاد کند که متضمن نوعی تضمین قابل قبول برای دولت الجزایر باشد، از نظر ما قابل قبول است. چون ما به هیچ وجه به اقوال آمریکا اعتماد نداریم.»(ص254)
حکمیت، رفسنجانی و بخشش اسلحه
 آقای بهزاد نبوی در مورد صحبت به میان نیاوردن اسلحه‌های خریداری شده ایران از آمریکا، جهت برملا نشدن قرار و مدارهای پنهان با جمهوری‌خواهان، دلیل بس نادرست و کودکانه‌ای می‌آورد: «گرچه بیانیه باز پس دادن کلیه اموال و دارائیهای ایران را تصریح کرده، ولی در جریان مذاکره در مورد بیانیه، بنده در جواب شایعات وسیعی که ایران را متهم به ساخت و پاخت با آمریکایی‌ها و برقراری پل هوایی جهت تحویل اسلحه به ایران در قبال آزادی گروگان‌ها می‌کرد، ضمن تکذیب شایعه مزبور، اعلام کرد که ما به هیچ وجه نیازی به سلاح آمریکایی نداشته و از چنان کشوری سلاح نخواهیم گرفت (نقل به مضمون). که البته این نظر دولت شهید رجایی بود که از زبان بنده بیان می‌شود. این توضیح از آن جهت است که دانسته شود دولت ایران حتی در زمان تصویب و امضای بیانیه الجزایر کیسه‌ای برای سلاح آمریکایی ندوخته بود و می‌دانست تا انقلاب اسلامی برپاست، آمریکا به ایران سلاح نخواهد داد.»(ص257)
 با امضای این توافق، دولت آمریکا با استناد به قوانین داخلی خود که صدور اسلحه به کشورهای درگیر را با محدودیت‌هایی روبرو می‌کند، به استناد ادامه جنگ ایران و عراق، از استرداد اموال نظامی ایران خودداری کرد.(ص258)
مجلس و حکمیت
 کمی قبل در «بخش حکمیت، رفسنجانی و بخشش اسلحه» آمد که آقای بهزاد نبوی لایحه دو فوریتی جهت اجازه حکمیت، به مجلس تقدیم کرد و دو فوریتی آن به تصویب رسید و اینک جای آن است که به بخش‌هایی از مذاکرات مجلس در این مورد اشاره شود. مجلس در تاریخ 24 دی 1359، بحث درباره لایحه حکمیت را آغاز کرد. «اما آقای حسن آیت با استناد به اصل 139 قانون اساسی اخطار قانونی داد. وی گفت بر اساس اصل 139 صلح، دعاوی و داوری را باید مجلس تصویب کند. در این لایحه (لایحه حل اختلافات مالی و حقوقی ایران و آمریکا) مشخص نیست.(ص259)
توضیحات نبوی در مورد حکمیت
 نبوی گفت: «آن چیزی که این جا مطرح است بیانیه‌ای است که دولت الجزایر صادر کرده و مورد تأیید دارودسته جدیدی که می‌خواهد حکومت آمریکا را در دست بگیرد هست... ما معتقدیم که اشغال لانه جاسوسی یک عمل پیروزمندانه بوده و به پیروزی‌های خود رسیده است. همین دیروز این بیانیه دولت الجزایر را که با موافقت دولت آمریکا نوشته را مطالعه می‌کردم واقعاً دیدم که از نظر سیاسی یک مجموعه افتخارآفرین برای جمهوری اسلامی است که یک ابرقدرتی مثل آمریکا را این چنین به موضعی کشیده که بیاید یک چیزی بنویسد ولو این که هیچ کدام را هم اجرا نکند همین قدر که بیاید بنویسد من در امور داخلی ایران دخالت نمی‌کنم و تعهد می‌کنم از این پس دخالت نکنم... خوب این‌ها همه نشان دهنده ضعف است. این که تعهد می‌کند ما به کلیه اتباع آمریکایی اخطار می‌کنیم که ظرف 30 روز هر اطلاعی که راجع به اموال شاه دارند بیایند بدهند والا طبق قوانین حقوقی و جزایی با آن‌ها برخورد می‌کنیم و محاکمه می‌کنیم، این‌ها در واقع یک پیروزی است.(ص262)
 هنوز بعد از بیست و چند سال که از انقلاب کوبا گذشته کوبایی‌ها وجوه نقدی خود را که در بانک‌های آمریکایی داشته‌اند، نتوانسته‌اند بگیرند. با وجودی که اشغال لانه جاسوسی هم نکرده‌اند که هیچ رفته‌اند آنجا دست هم داده‌اند و یک خورده هم لبخند زده‌اند. یک خرده نزدیک شده‌اند ولی هنوز نتوانسته‌اند پول نقدشان را از بانک‌های آمریکایی بگیرند. اصلاً اختلافات چین و آمریکا در این زمینه تازه بعد از این که چین این جوری خودش را در اختیار قرار داده، می‌بینیم تازه ممکن است به یک نتایجی برسد.(صص264-263)
 مشاور اجرایی نبوی در مورد دعاوی ایران گفت:‌بعضی از دعاوی ما هنوز اقامه نشده من الان که این‌جا ایستاده‌ام از جانب دولت ایران هنوز هیچ دعوایی اقامه نشده و به همین دلیل بود که در همین تعهد نامه در رابطه با حکمیت ما ماده‌ای گذاشته‌ایم که برای ایران این اختیار را گرفتیم که ایران بتواند بعدها دعاویش را مطرح کند دولت آمریکا می‌خواست بگوید دعاوی که تا به حال به طور مستمر مطرح بوده قابل طرح خواهد بود. ما این لایحه را احتیاطاً به مجلس آورده‌ایم، ما الان با الجزایری‌ها در رابطه هستیم دولت آمریکا یک سری گربه رقصانی‌هایی می‌کند که امکان دارد ما اصلاً در جهت امضاء این تعهدنامه‌ها نرویم.(ص264)
نکات توضیحی به پاسخ نبوی
 آقای دکتر مولایی یکی از حقوقدانان دفتر خدمات حقوقی در این رابطه متذکر می‌شود، نظر به این که «مصوبه مجلس و «لایحه» مربوط به حل و فصل دعاوی، با متن بیانیه در تعارض است و این یکی از دلایل عدم همکاری تعدادی از حقوق‌دانان با دست‌اندرکاران بیانیه بود. در هر صورت به دلیل عدم تصویب بیانیه توسط مجلس و تعارض شرایط اعلامی مجلس با بیانیه‌های الجزایر، به مشروعیت بیانیه‌ها لطمه وارد می‌کند.» وی اضافه می‌کند: «قسمت عمده‌ای از این کاستی به ضعف‌های مدیریتی و عدم استفاده از کارشناسان و حقوق‌دانان ذیصلاح ایرانی برمی‌گردد و این مسئله به سختی قابل توجیه است.»(ص265)
 آن‌ها چشم بسته قرارداد الجزایر را امضا کردند و نگفتند چرا ما به شما تعهد به چیزی بدهیم که اصلش معین نیست علاوه بر آن آقایان مذاکره کننده و امضاء کننده قرارداد به این مسئله توجه نکردند که هر قرارداد خارجی امضاء شده طبق شرایط ویژه خودش راه‌حل، حل اختلاف و شرایط پرداخت هم در آن قرارداد مشخص شده است و طبق شرایط قرارداد وقتی زمان پرداخت دیون آن فرابرسد باید آن دیون پرداخت شود نه این که از پیش‌ریش و قیچی را به دست آن‌ها داد. این سئوال اساسی مطرح است که اصولاً چرا آمریکایی‌ها، ایرانی‌ها را به سمت حکمیت و یا مراجعه به داور مرضی الطرفین سوق دادند و آن را در متن قرارداد الجزایر گنجاندند؟... به موجب قانون مصونیت دولت‌های خارجی مصوب 1976 قرار تأمین قبل از صدور حکم دادگاه تنها در صورتی معتبر است که دولت خارجی صریحاً از مصونیت صرف‌نظر کرده باشد... طبق اصل دفاع از مصونیت دولتی، مدعیان خصوصی نمی‌توانستند یک دولت خارجی را تحت تعقیب قرار دهند. و متاسفانه آقایان جاهل به امور بین‌المللی و حقوقی با پذیرفتن ادعاهای دادگاهی علناً از این حق مصونیت خارجی صرف‌نظر کرده‌اند.(ص268)
 آقای دکتر یزدی گفت:«که یک حساب تنخواه گردان در آمریکا بوده و مستشاران آمریکایی، آن چه که صلاح می‌دانستند برای ارتش ایران سفارش می‌دادند و دولت ایران تنها در آن حساب تنخواه گردان پول واریز می‌کرده است و حق امضاء و حق برداشت هم نداشته. این حساب جمعاً از سال 1968 تا زمان سقوط بختیار یعنی 14 یا 15 (نوامبر 1979) جمعاً 21 میلیارد دلار به این حساب دولت ایران پول ریخته در همان روزی که آقای بازرگان از جانب آقای خمینی حکم نخست‌وزیری گرفت، بختیار و آمریکایی‌ها یک تفاهم‌نامه‌ای امضاء می‌کنند و قراردادهای قبلی را لغو می‌کنند و می‌گویند جمعاً 9 میلیارد در آن حساب بوده که معلوم نیست آن 9 میلیارد را به چه صورت سمبل کردند.(ص269)
 در زمان شاه یک قرارداد با ایران بسته بودند که چهار ناوشکن ایران بخرد، به قیمت 3 میلیارد و خرده این پولها پرداخت شده و تمام شده اما این لوازم به ایران تحویل داده نشد مثل همین آواکس‌ها و هواپیمای F-16 ، وقتی این قراردادها را دولت ایران در آن موقع بختیار... نه تنها این پول‌ها را به ایران پس ندادند، بلکه در مواردی جریمه لغو قراردادها هم از آن حساب برداشته شده. 500 ملیون دلار به عنوان نمونه بابت لغو قرارداد خرید چهار ناوشکن برداشته‌اند.»(ص269)
 مورد دیگری که آقای دکتر یزدی عنوان کرده این است: وزارت پست و تلگراف با یک کمپانی آمریکا قرارداد بسته برای نصب 900 هزار شماره تلفن به مبلغ 600 میلیون دلار، 400 ملیون دلار آن را گرفته و 3 هزار شماره نصب کرده که هیچکدامش کار نمی‌کند و وزارت پست و تلگراف علیه‌اش اعلام جرم کرده، حالا او رفته و علیه ایران شکایت کرده و مقداری از پول‌های ایران را توقیف کرده. در این شرایط هرگز به این مسائل اشاره نمی‌شود.(ص269)
 آقای «جعفر نیاکی» که از بدو تأسیس تا تشکیل دفتر لاهه تا همین دو سال پیش (که قادر به ادامه کار نبود) تقریباً همه کاره دفتر بود. جالب است که اسم ایشان در فهرست ساواکی‌ها بود و حرف و حدیث زیادی در خصوص وابستگی ایشان به رژیم «شاه» وجود داشت. جالب‌تر این که تمامی سوابق قبل از انقلاب ایشان نادیده گرفته شده تا از به اصطلاح تخصص و قابلیت‌های وی در حساس‌ترین جای دفتر لاهه استفاده شود... تمرکز امور در لاهه و سپردن مسئولیت‌ها به اشخاص نه چندان خوش سابقه بیشتر به نفع آمریکا بود تا ایران. در کنار این افراد مشکوک که ما هیچ وقت معجزه تخصص و مدیریت آن‌ها را مشاهده نکردیم. افراد بی‌انگیزه و بی‌تفاوت و کسانی که دغدغه خاطرشان انباشت دلار و زندگی آرام و بی‌خطر در اروپا بود، اعضای اصلی مشاوران دفتر لاهه را تشکیل می‌دادند.(ص273)
قرارداد الجزایر و حکمیت یا کاپیتولاسیون
 هنوز که هنوز است دست‌اندرکاران ایرانی حاضر نیستند که تمام قراردادها و آنچه که در این رابطه اتفاق افتاده است را برای ملت خود آشکار کنند. تمام این‌ها حکایت از این دارد که اگر قراردادها و رویدادها را از پرده برون اندازند، قرارداد پنهانی با جمهوری خواهان و ریگانیان در دوران انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا که به کودتا علیه ریاست‌جمهوری ایران آقای بنی‌صدر منجر شد، برملا خواهد گردید و برملا شدن آن هنوز برای جمهوری اسلامی ایران شکننده است.(ص277)
ایران در منگنه دو جانبه کارتر - ریگان
 بعد از این که کارتر متوجه شد که با موافقت آقای خمینی حزب جمهوری اسلامی- یعنی آقایان بهشتی و رفسنجانی- با ریگان و جمهوری‌خواهان وارد معامله شده‌اند، اما چون سند محکمی در دست نداشت نمی‌توانست عملی علیه این قرار پنهانی انجام دهد و تنها به افشاء کردن آن بسنده کرد و علیرغم این که حاضر شد هر چهار شرط ایران را در ازاء آزادی گروگان‌ها قبل از انتخابات بپذیرد و حتی حاضر شد به محض آزاد شدن گروگان‌ها، اسلحه‌های خریداری شده را به ایران ارسال دارد، مجلس زیر سلطه حزب جمهوری اسلامی و دولت و آقای خمینی حاضر به آزادی به موقع آنها نشدند.(صص278-277)
فصل هشتم: گروگان‌گیری و خسارتهای عظیم اقتصادی
 بهزاد نبوی برای پاسخ به سئوال نمایندگان و توضیح قرارداد برای نمایندگان در جلسه سری مجلس حاضرشده و قریب به این مضمون که در آینده خواهند گفت من قرارداد 1919 وثوق‌الدوله را امضاء کرده‌ام و علیرغم میل خودم خواست آقای خمینی بود که من آنرا امضاء کردم. وی قریب به همین مضمون که امضاء قرارداد خواست آقای خمینی بود در سال 1371 و در ضمن نامه‌ایکه در مورد خدمات خود به جمهوری اسلامی به رئیس‌جمهور وقت آقای هاشمی‌رفسنجانی نوشته، متذکر شده است «در همین دوره مسئولیت خطیر مذاکره و امضای بیانیه الجزایر را در حالی پذیرفتم که جناب‌عالی نظرات اینجانب را درباره آزادی گروگان‌ها در آن شرایط می‌دانستید و تنها به خاطر اطلاع از خواست و نظر امام (ره)، تن به این مسئولیت داده و در عین حال افتخاری برای زندگی سیاسی و اجرایی خود کسب کردم.»(صص281-280)
آقای بهشتی و سود اقتصادی
 آقای خمینی نیز پس از انتصاب مرحوم بازرگان به نخست‌وزیری، روزی از آقای بازرگان می‌پرسد وزارتی هم برای آقای بنی‌صدر در نظر گرفته‌اید؟ و آقای بازرگان از آن امتناع کرده و می‌گوید:‌«بنده می‌ترسم به کسی که سابقه اداره یک مکتب خانه را هم ندارد وزارتخانه‌ای را بدهم.» لذا به دستور مستقیم آقای خمینی60-50 روز بعد از پیروزی انقلاب آقای بنی‌صدر به عضویت شورای انقلاب درآمد.»(ص285)
 حزب در اوایل کار همچنانکه با مرحوم قطب‌زاده عمل کردند و وی چند صباحی کوتاه به عضویت شورای مرکزی حزب درآمد و سپس از منتقدین سرسخت و پروپاقرص حزب گردید، کوشش کردند که آقای بنی‌صدر و دوستان وی را نیز به جرگه حزب وارد کنند و در این رابطه بحثهایی نیز شد، اما با وجود امتناع آقای بنی‌صدر از پیوستن به حزب، آنها وی را در لیست نامزدهای انتخاباتی خود برای مجلس خبرگان قرار دادند.(ص285)
 آقای خمینی از نقشه‌های آقای بهشتی بی‌خبر نبود و از وی حداقل نه تنها اطمینان خاطر نداشت بلکه از وی چندان دلخوش نبود و به همین علت در آن دوران آقای بهشتی برای جلب نظر آقای خمینی نسبت به بعضی از درخواست‌ها، غالباً از طریق آقای هاشمی‌رفسنجانی عمل می‌کرد. و باز به همین علت آقای خمینی بین ریاست‌جمهوری و حزب توازن قوا برقرار می‌کرد تا از رهگذر آن در صورت لزوم سرنخ را در دست داشته باشد و بدلخواه خود، مشکلات فی‌مابین را حل کند این است که در تاریخ 30/11/58 که آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور را به نمایندگی خود به سمت فرماندهی کل قوا منصوب کرد.(ص286)
 آقای بنی‌صدر با صداقت و صمیمیت و تکیه بر رأی 11 ملیونی و پشتیبانی آقای خمینی آنچه را که می‌دید و در دل داشت، فوری از خود ظاهر می‌ساخت و مخالفانش دست وی را خوانده و بیشتر کوشش می‌کردند وسائل مقابله با وی را فراهم آورند. وی بعد از انتخاب به ریاست‌جمهوری به جنگ حزب جمهوری و روحانیت حاکم برخاست و با کنایه و نیش زدن و مواردی هم آشکار به تخفیف و تضعیف آنها پرداخت اما علی‌رغم همه اینها رابطه گسسته نشده بود و بطوری که گفته شد در شورای انقلاب قرار شده بود که فعلاً آقای بنی‌صدر از انتشار نوار دکتر آیت‌ علیه خود، خودداری کند ولی روزنامه‌انقلاب اسلامی با اشاره آقای بنی‌صدر آن نوار را در هفته آخر خرداد ماه 1359 که در واقع ضربه‌ای به حزب جمهوری اسلامی محسوب می‌شد، انتشار داد.(ص287)
 گرچه با توضیح مسائلی که گذشت کمی مطلب به درازا کشیده شد و از اصل مطلب که بررسی خسارتهای اقتصادی ناشی از بحران گروگان‌گیری بود، کمی دور شدیم اما فکر کردم توضیح آن مسائل به خوانندگان کمک خواهد کرد تا موضع آقای دکتر بهشتی- حزب جمهوری اسلامی- که در 24 اردیبهشت و 5 شهریور 59، به ترتیب بر اثر گروگان‌گیری «ما در نتیجه مجازاتهای اقتصادی با مشکلات روبرو خواهیم شد» و «با نگهداشتن گروگانها نفعی عایدمان نخواهد شد» و تغییر این مواضع بعد از 20 روز یعنی در 26 شهریور 59، که «اصولاً در پرتو این اقدام سودهای اقتصادی هم برده‌ایم» بهتر و آسانتر به حیطه شناسائی درآید و مورد قضاوت قرار بگیرد.(ص288)
1- ارزیابی پدیده جنگ
 آقای هاشمی‌رفسنجانی رئیس‌مجلس روز پنجشنبه 8 آبان 59 در رابطه با آتش افروز جنگ گفت «ما این جنایات را مربوط به آمریکا می‌دانیم که آتش افروز این جنگ بوده است و عمال آن یعنی اردن و عربستان سعودی با در اختیار گذاردن تمام امکانات خود و عربستان با تحویل گرفتن آواکس به عراق کمک می‌کند.»... اگر گروگانها را نمی‌گرفتیم باز آمریکا این جنگ را راه می‌انداخت.(ص294)
2-هشدارها
 آقای منتظری نقل می‌کند:‌«وقتی که امام به قم آمدند به امام عرض کردم آقا حالا که ما انقلاب کردیم قاعده‌اش این است که هیئت‌های حسن‌نیت به کشورهای همجوار بفرستیم و مواضع خودمان را برای آنان تشریح کنیم که آنها احساس وحشت نکنند و با ما هماهنگی کنند. ایشان فرمودند: ما کاری با آنها نداریم، من گفتم: آقا ما که نمی‌خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم. ایشان در آن زمان فرمودند: ما می‌خواهیم دور کشورمان دیوار بکشیم، ما کاری با آنها نداریم. ضمناً شعارهای تند و تیز علیه آنان دادیم و دم از صدور انقلاب زدیم و آنان را علیه خود تحریک کردیم و بسا همین شعارها زمینه‌ای برای تحریک عراق و وقوع جنگ هشت ساله شد.»(ص295)
 مدتی قبل از شروع جنگ، آقای صادق قطب‌زاده وزیر امور خارجه طی نامه‌ای به آقای خمینی اطلاع داد که بر اساس اطلاعات واصله از چند منبع، چنانچه بحران گروگان‌گیری حل نشود، کشور با یکی از همسایگانش درگیر جنگی فرساینده و خانمانسوزی خواهد شد.(ص296)
 بنابراین آن کسانی که می‌گویند آمریکا دشمن انقلاب اسلامی و درصدد از بین بردن آن بود، در صورتی که حق را به آنها بدهیم و بپذیریم که آمریکا چنین قصد و نیتی داشت آیا بر ما نبود که تمام بهانه‌ها را از وی سلب کنیم و بهانه‌ای بدست وی ندهیم و یا اینکه بدست خودمان بهانه لازم را در اختیارش بگذاریم و خالق اجماع جهانی علیه خود باشیم؟ طبیعی است که در چنین حالتی عقل سلیم و‌ آزادی خواهان و وطن‌خواهان روش خود را بر ندادن بهانه و گرفتن بهانه از دست دشمن استوار می‌کردند.(ص296)
 دولت‌های اسلامی، کشورهای غیرمتعهد و شخصیت‌های غیروابسته جهانی واسطه شدند تا صلح برقرار گردد. عربستان به ایران پیغام داد که نگذارید، هرچه ما و شما پول و امکان داریم خرج اسلحه بشود و ما حاضریم برای خاتمه جنگ 50-60 میلیارد دلار خسارت به ایران بپردازیم. هیئت‌های مختلف میانجی صلح با ایران و عراق وارد مذاکره شدند و دفعه آخر بعد از 6 ماه جنگ در فروردین سال 60 هیئت کنفرانس اسلامی به تهران آمد. آقای خمینی و شورای عالی دفاع با پیشنهاد آنها موافقت کردند و بعد از صلح عربستان و کویت و ... هم قرار بود 60 میلیارد دلار غرامت به ایران بپردازند.(ص297)
3- تحمیق از طریق خرّاصی
 آقای سیدحسین خمینی در مصاحبه‌ای با روزنامه انقلاب اسلامی در 25 اسفند 59 فاش کرد که : «آقای رجائی در سخنرانیشان در مدرسه استاد شهید مطهری گفت که اگر ما 6 ماه دیرتر پیروز بشویم بهتر است از اینکه امروز پیروز بشویم و بوسیله یک عده خط انحرافی بوجود بیاید» وی متذکر شد که:«یک عده از اینها می‌گویند که اگر خوزستان برود، بهتر از این است که آقای بنی‌صدر پیروز بشود و خطش در ایران حاکم بگردد و من خودم با آنها بحث کرده‌ام و از خود آنها شنیده‌ام که می‌گویند خوزستان و حتی بالاتر از خوزستان یعنی نصف ایران برود، بهتر از این است که ایشان (بنی‌صدر) و خط انحرافی (البته به عقیده آنها) حاکم بشود.»(ص297)
 خوف از رو شدن قرار و مدار پنهانی با جمهوری‌خواهان آنها را به اجرای طرح کودتا علیه ریاست‌جمهوری سوق داد. روی این حساب سران روحانی حاکم جمهوری اسلامی به تمام مذاکرات صلح که تقریباً در شرف پایان یافتن و اجرای آتش‌بس، بین ایران و عراق بود، پشت پا زدند و جنگ را به مدت 8 سال در جهت منافع آمریکا و ... ادامه دادند.(ص298)
ج- لاشخورها و دارایی کشور
 در تاریخ 29دیماه 59 برابر 20 ژانویه 1981 که گروگانها آزاد شدند و قرارداد الجزایر به امضاء رسید، دارایی‌های ایران به حدود 5/10 میلیارد تقلیل پیدا کرد و این مقدار نیز به چهار حصه مختلف به شرع زیر تقسیم شد: دارایی ایران حسب گزارش نخست‌وزیر به مجلس به چند دسته تقسیم می‌شود: «1- سپرده‌های نزد بانک فدرال رزرو (شامل طلا و اوراق بهادار) به مبلغ 5/2 میلیارد دلار 2- دارائی‌های ایران نزد شعب اروپایی بانکهای آمریکایی به مبلغ 8/4 میلیارد دلار 3-دارائی‌های نزد شعب بانکهای آمریکایی در آمریکا به مبلغ 2/2 میلیارد دلار 4- دارائی‌های دیگر در آمریکا و خارج از آمریکا بین 1 تا 4 میلیارد دلار».(ص305)
 بر اساس توافق و امضای بیانیه الجزایر قلم‌‌های 1و2 از دارائی‌های ایران با بهره متعلقه دلخواه آمریکایی‌ها به مبلغ 559/7 میلیارد دلار به حساب ودیعه‌ای بنام بانک مرکزی الجزایر در بانک مرکزی انگلستان افتتاح شد و زمانی که گروگانها صحیح و سالم و با سلام و صلوات از ایران خارج شدند مبلغ فوق در اختیار بانک مرکزی الجزایر قرار گرفت اما همزمان و بطور اتوماتیک این مبلغ به سه حصه تقسیم و به سه حساب مختلف واریز گردید: الف- مبلغ 688/3میلیارد آن به حساب ودیعه‌ای بابت پرداخت بدهی‌های سندیکایی دولت ایران به آمریکایی‌ها و غیر آمریکایی‌ها در اختیار فدرال رزرو قرار گرفت و همچنان که قبلاً توضیح داده شد 5/3 میلیارد آن بین سندیکاها توضیع [توزیع] گردید و مبلغ 168 میلیارد باقی مانده پس از چندین سال در اختیار ایران قرار گرفت. ب- مبلغ 418/1 میلیارد دلار دیگر آن به حساب امانی جهت پرداخت مبالغ مورد اختلاف سپرده‌ها در بانک مرکزی انگلستان برای وام‌ها و مطالبات آمریکایی‌ها که از سوی دستگاههای دولتی ایران گرفته شده و دولت این مطالبات را تضمین کرده پرداخته شود. ج- مبلغ باقی مانده از 559/7 میلیارد دلار که 869/2 میلیارد دلار می‌شود بعد از آزادی گروگانها به حساب دولت ایران واریز گردید. مبلغ 086/5 میلیارد دلار از ذخایر ارزی در همان وهله اول از دست ایران خارج گردید. و بعد از قریب سالیان دراز حسب مصاحبه سرپرست هیئت داوران در لاهه از دو ردیف الف و ب همچنان که قبلاً گفته شد جمعاً مبلغ 218=50+168 ملیون دلار به ایران بازپرداخته شد.(ص306)
آزادی یکطرفه گروگانها
 در صورتی که دولت یکطرفه دست به آزادی گروگانهای آمریکایی می‌زد، حداقل اتفاقی که به لحاظ اقتصادی می‌افتاد این بود که رقم‌های 1و2 دارایی‌های ایران که با محاسبه بهره آن بالغ بر 8 میلیارد دلار بود و تنها علت مسدود بودن آن حکم انسداد ریاست‌جمهوری بدلیل به گروگان داشتن 52 آمریکایی بود برداشته می‌شد و بویژه که دو رقم فوق در توقیف هیچ دادگاهی از دادگاه‌های آمریکا نبود و حتی طبق نظر کارشناسان و حقوق‌دانان بانک مرکزی و متخصصین دیگر و قوانین کشورهای اروپایی و آمریکایی و به موجب اصل دفاع از مصونیت دولتی و معلوم نبودن ماهیت دقیق و حساس قرارهای تأمین در دادگاه‌های آمریکا، بعد از آزادی گروگانها پیروزی ایران در دادگاه لندن و سایر دادگاه‌ها حتمی بود.(ص308)
فصل نهم: فقدان و یا بی‌نیازی از نیروی کارشناسی لایق
 بانک مرکزی، تحت سرپرستی علی‌رضا نوبری که تقریباً از کنترل دولت خارج بوده و اگر همکاری فردی اعضای کاردان و فداکار آن نبود، اصولاً امکان ادامه مذاکرات فراهم نمی‌شد. از نظر وجود کارشناسان حقوق بین‌الملل، تیم کارشناسی فاقد امکانات کافی بود و به رقم همکاری توأم با فداکاری حقوق‌دانان جوان به دلیل ضعف فوق‌الاشعار، بعضی از مسائل نظیر، «تابعیت مضاعف» کمتر مورد توجه تیم مذاکره کننده ایرانی قرار گرفت و بعدها به علت عدم امکان پیش‌بینی تمام مسائل، اسباب دردسر و خرده‌گیری‌‌های فراوان واقع شد به طور کلی، تیم کارشناسی که در نخست‌وزیری مذاکرات را پشتیبانی می‌کرد، از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمی‌کرد و این در حالی بود که طرف مقابل فقط دهها کارشناس به همراه وارن کریستوفر، معاون وزیر خارجه وقت آمریکا در طول مذاکرات، در الجزایر مستقر کرده بود.»(ص312)
 آقای دکتر مولایی که خود جزو حقوقدانان دفتر خدمات در لاهه بوده است و تاحدی که در جو سانسور و خفقان ایران میسر بوده در پاسخ به آقای نبوی در مورد نبود تیم کارشناسی می‌گوید: «اما قسمت عمده‌ای از این کاستیها به ضعف‌های مدیریتی و عدم استفاده از کارشناسان و حقوقدانان ذیصلاح ایرانی برمی‌گردد.»(ص313)
مکاتبات بانک مرکزی با دولت[نامه اول]
 برادر محترم جناب آقای محمد علی رجائی نخست‌وزیر دولت جمهوری اسلامی ایران، عطف به [نامه] شماره 47324 مورخ 18/10/59 آن برادر محترم و پیرو تلفنگرام و نامه شماره 3090/5 مورخ 23/10/1359 و تلگفنگرام [تلفنگرام] شماره 3097/5 (24/10/1359) صبح امروز، گزارش اقدامات بانک و تصویر کلی از مسائل را باستحضار رسانیده و تقاضای اتخاذ تصمیم مقتضی را می‌نماید. در اجرای دستور آنجناب مندرج در نامه عطفی فوق‌الذکر، به وکلای ایران و نمایندگان بانک مرکزی ایران دستور داده شد با وکلای بانکهای آمریکایی صرفاً  بمنظور دریافت نظرات بانکهای آمریکایی جلساتی تشکیل داده و نظرات آنان را به اطلاع این بانک برسانند... 1- با صدور دستور اجرائی رئیس جمهوری ایالات متحده، ولی قبل از آزادی گروگانها شعب خارجی بانک‌های آمریکا کلیه سپرده‌های ایران را به حساب ویژه‌ای بنام بانک مرکزی الجزایر در بانک مرکزی انگلستان منتقل می‌کنند کل مبلغ قابل انتقال به حدود 5/4 تا 5 میلیارد دلار خواهد رسید. 2- پس از آزادی گروگانها بانک مرکزی ایران دستور پرداختی صادر خواهد کرد و بر اساس این دستور بانک مرکزی انگلستان از محل حساب ویژه مبلغی را که برای به روز آوردن کلیه وامهای سندیکایی و غیرسندیکایی ایران کافی باشد به بانکهای آمریکا منتقل خواهد نمود. کل مبلغ پرداختی بدین منظور حدود 1 میلیارد دلار تخمین زده می‌شود. ارقام دقیق پس از کنترل محاسبات بانکهای آمریکایی توسط بانک مرکزی ایران اعلام خواهد شد. و این ارقام را بانکها هنوز در اختیار ما قرار نداده‌اند... بنا بر این امروز وضعیت فعلی چنان است که با وجود اصرار و پافشاری برادر محترم آقای بهزاد نبوی نه دولت آمریکا تاکنون کوچکترین اطلاعی در مورد کمیت و کیفیت دارائی‌های مسدود شده و یا توقیف شده ایران داده است و نه بانک‌های آمریکایی اطلاعات اساسی حیاتی برای توافق را که ذکر می‌کنند در اختیار گذارده‌اند و ارقام فعلی اکنون، در هاله‌ای از ابهام پوشیده شده‌اند و نمی‌توانند و نباید مبنای هیچگونه توافقی قرار بگیرند و بنظر می‌رسد که بانکهای آمریکایی می‌خواهند در این شرایط ابهام، موافقت‌نامه‌ای آنچنان را که حاوی هیچ رقم و عددی نیست، بجلو ببرند... بهرحال بانک مرکزی ایران با تمام امکاناتی که دارد و با توجه به اینکه گروهی در حال حاضر بطور شبانه روزی در بانک مشغول حل و فصل این موضوعات هستند و امشب نیز قرار است تعدادی از آنها در جلسه ویژه‌ی نخست‌وزیری کمیته‌ی مسئول رسیدگی به مسئله گروگان‌ها شرکت نمایند و توضیحات لازم در مورد «این گزارش و موارد دیگر ارائه دهند، در انتظار ارشاد آن برادر محترم و دریافت نظرات دولت می‌باشد و در هر لحظه آماده است که پاسخگوی خواسته‌های دولت در حد امکانات خود باشد، بدیهی است که آنچه در فوق آمد صرفاً در رابطه با دستور آن جناب و کمیسیون ویژه نخست‌وزیری در مورد حل و فصل مسائل مطروحه بین بانک‌ها مربوط به سپرده‌های بانک مرکزی ایران نزد شعب اروپایی بانک‌های آمریکایی، با توجه به ضیق وقت تهیه و تقدیم شده است.   با تقدیم احترامات فائقه علی‌رضا نوبری».(صص320-314)
نامه آقای نوبری به مجلس
 آقای نوبری رئیس کل بانک مرکزی وقت ایران، چهار ماه بعد از امضای قرارداد الجزایر (یعنی اواخر اردیبهشت 60) که آثار بعضی از مضار آن آشکار گشته بود، نامه‌ای به مجلس... نوشت... اهم مطالب مندرج در نامه به شرح زیر است: «چهار ماه از امضای «بیانیه» و در واقع «موافقتنامه» الجزایر توسط آقای بهزاد نبوی می‌گذرد. به تصریح متن انگلیسی آن و به تصدیق صریح محتوای آن، موافقتنامه‌ای بین‌المللی بین دولت آقای رجائی و دولت آقای کارتر بوده است و علی‌الاصل طبق اصل هفتاد و هفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که مقرر می‌دارد. «عهدنامه‌ها، مقاله‌ نامه‌ها، قراردادها و موافقتهای بین‌المللی باید به تصویب مجلس شورای (ملی) اسلامی برسد» و اصل یکصد بیست و پنجم که مقرر می‌دارد «امضای عهدنامه‌ها، مقاوله‌ها، موافقتنامه‌ها و قراردادهای دولت ایران با سایر دولتها و همچنین امضای پیمانهای مربوط به اتحادیه بین‌المللی پس از تصویب مجلس شورای (ملی) اسلامی با رئیس‌جمهور یا نماینده قانونی اوست» این موافقتنامه می‌بایست به تأیید مجلس شورای اسلامی برسد... مجلس محترم، باید گفت و به صراحت بسیار نیز گفت که باصطلاح «بیانیه‌ الجزایر» نه تنها با مصوبه مجلس محترم منطبق نیست بلکه با بسیاری از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در تناقض است، به منافع اقتصادی این جمهوری لطمه شدیدی زده و حاکمیت ملی ایران را مخدوش نموده است و عجبا که مسئولین حقوقی نخست‌وزیری آن را چون قانون ناسخ قانون مصوب شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران در مورد لغو قراردادهای زمان طاغوت که مغایر با قانون ملی شدن صنعت نفت بوده‌اند، تلقی می‌کنند. اینها را بصراحت بسیار بشما نمایندگان محترم ملت باید گفت که: ...آنچه در بیانیه آمده حاکی از این است که اصولاً سیاست آمریکا بر عدم مداخله استوار می‌باشد و از این پس هم به همین ترتیب خواهد بود و بدین ترتیب دولت آقای رجائی با امضای بیانیه، هر آنچه را که درباره مداخلات آمریکا گفته شده تکذیب نموده و آمریکا را تطهیر کرده است!!... در مورد شرایط [شرط] چهارم مجلس شورای اسلامی مبنی بر «باز پس دادن اموال شاه معدوم و بستگان وی» نیز «اظهر من الشمس» است که یک دینار هم باز پس گرفته نشده و بیانیه نیز در این مورد آنچنان زیرکانه نوشته شده است که براستی شگفتی‌آور می‌باشد! طبق بیانیه قرار است که اگر اموالی شناسایی گردند و یا بر علیه فردی از بستگان شاه معدوم اقامه دعوی در محاکم آمریکا شود، فقط با صدور حکم از دادگاه‌های آمریکا اموال پس داده می‌شوند. امری که بهرحال به یک معنی از شدت بداهت، خنده‌آور است و معلوم می‌نماید که در پس جملات پر زیور، برای فریب مردم نگاشته شده‌اند...(صص326-325)
ریاست جمهوری و بیانیه الجزایر
 بطوری که بعداً فاش شد موافقت نامه الجزایر شامل سه موافقت نامه جداگانه یا به اصطلاح سه «بیانیه» و ضمایم مختلف آن بوده است که از طرف دولت تنها یک «بیانیه» آن انتشار پیدا کرد و دو تای دیگر و ضمایم هرگز انتشار پیدا نکرد. نکته مهم دیگر اینکه متن انگلیسی موافقت‌نامه معتبر شناخته شده و به همین علت متن انگلیسی آن دو امضاء داشته که از طرف دولت ایران آقای بهزاد نبوی و از طرف دولت آمریکا وارن کریستوفر معاون وزیر خارجه آمریکا آن را امضاء کرده‌اند. متن فارسی بیانیه منتشره را فقط آقای بهزاد نبوی امضاء کرده است و این از شگفتی‌های قراردادهای بین‌المللی است که یک نسخه آن دارای دو امضاء و نسخه دیگرش فقط یک امضاء دارد و این معلوم می‌دارد که متن فارسی قرارداد برای اغفال ملت ایران منتشر شده است.(ص331)
 آقای بنی‌صدر که در زمان امضای بیانیه الجزایر و آزادی گروگانها فکر می‌کرد که آقای خمینی در جریان مفاد قرارداد نبوده و حزب جمهوری اسلامی و دولت رجائی مطالب را از ایشان نیز کتمان می‌کرده‌اند، در اول خرداد، در پاسخ به سئوالی اظهار داشت: «چند نوبت پرسیدم که چه جور شد که مسئله گروگانها به اینصورت انجام شد؟ گفتند که، مورد به مورد با امام صحبت کردیم و ایشان موافقت کردند و گفتند بکنید، همین دو روز پیش من از ایشان (امام) پرسیدم که این کار را مورد به مورد به شما گفتند، امام گفتند خیر. خوب اگر اینها آشکار در جامعه بیان شده بود، احتمالاً به این صورت حل نمی‌شد و من هم باور ندارم که آقای ریگان از آقای کارتر توانایی بیشتری داشت.» آقای بنی‌صدر با چنین تصوری در نامه‌ای که در تاریخ 27/2/60 به مجلس نوشت در قسمتی از آن آمده است: «جناب آقای هاشمی امضاء کنندگان بیانیه الجزایر برای سرپوش گذاردن به تخلفات خانمان برانداز خود می‌کوشند دیگران و حتی اینجانب و مجلس و امام را نیز مطلع در جریان اقدامات خود جلوه بدهند، حال آنکه با سئوالی که همین دیروز (29 اردیبهشت 60) از امام کردم بر آنچه اطمینان داشتم یقین بیشتری پیدا کردم که نه امام، نه اینجانب و نه مردم و باحتمال بسیار قوی نه مجلس در جریان اقدامات این آقایان، اسنادی که امضاء کرده‌اند و خسارتی که از امضای آنان متوجه ملت ایران شده است نبوده‌اند و نیستند.»(ص332)
 بعد از امضای قرارداد الجزایر آقای بنی‌صدر برای اولین بار در تاریخ 11 بهمن 59 در مصاحبه‌ای با روزنامه انقلاب اسلامی در مورد حل بحران گروگان‌ها گفت: «مسئله گروگانها یک مسئله تاریخی است، مسئله کوچکی نیست و طوری هم نیست که با تکذیب و یا تأیید کردن بشود از سر مسئله گذشت این است که من آنچه را در این مورد واقع شده از ابتدا تا انتها در موقع مناسبی بصورت یک تاریخچه بیان خواهم کرد.» وی در همین مصاحبه در رابطه با آتش‌بس و سخنان صدام حسین و دوروغ‌هایش در کنفرانس اسلامی گفت: «تا آنجا که به من مربوط است آتش‌بس را نمی‌پذیرم با قاطعیت دشمن را بیرون می‌رانیم بعد که بیرون راندیم می‌رویم دنبال راه‌حل سیاسی.»(ص333)
 رئیس‌جمهور در کارنامه اول بهمن که در روزنامه 14 بهمن انتشار پیدا کرد،باز در آزادی گروگانها و موافقتنامه الجزایر اعلام داشت: ...تصویبنامه هم که به تاریخ 29 بهمن برای دفتر ریاست‌جمهوری فرستاده‌اند، در واقع همان روزی رسیده است که آقای وزیر مشاور اسناد را امضاء کرده است. یعنی قبل از آنکه رئیس‌جمهوری فرصت کند انطباق همان تصویبنامه ارسالی با قانون را ببیند و مورد ملاحظه قرار بدهد تا احیاناً در صورت وجود خلاف آن را اظهار کند. اما خود مسئله گروگانها و نحوه حل این مسئله امری نیست که بتوان واقعیت آن را با های و هوی پوشاند. بهترین کار این است که از طریق بحث‌های آزاد این مسئله برای مردم روشن بشود. آنچه می‌توان گفت همانطوری که به دفعات گفته‌ام وقتی «امروز کاری را از موضع قدرت حل نکرد، ناگزیر از موضع ضعف حل خواهد کرد. و چنان خواهد شد که همه چیز در دست میل و خواست و هوس ابرقدرتی است که نه در گذشته پایبند قانون و قاعده‌ای بوده، نه در حال و نه در آینده خواهد بود.»(ص334)
نامه آقای بنی‌صدر به مجلس
 آقای بنی‌صدر که در تاریخ 11/1/60... مفاد اعلام جرم را برای مجلس تشریح کرده است که قسمت‌هایی از آن به قرار زیر است: «ریاست مجلس شورای اسلامی. بطوری که طی نامه مورخ 11/1/60 در اجرای اصل 140 قانون اساسی به مجلس شورای اسلامی اطلاع داده شد یکی از جرائم اعلام شده علیه آقایان محمدعلی رجائی نخست‌وزیر و بهزاد نبوی وزیر مشاور تخلف از قانون راجع به حل و فصل اختلافات مالی جمهوری اسلامی ایران با دولت آمریکا، برداشت و اختلاس از وجوه دولت ایران به نفع اتباع و مؤسسات آمریکایی طاغوتیان فراری، شرکتها و مؤسسات ورشکسته ایرانی است بدین توضیح که قانون مزبور منحصراً راجع به اختلافات مالی دولتین ایران و آمریکا بوده، ولی متهمان آنرا به ادعاهای اتباع دولتین نیز تسری داده‌اند... در مقام تخلف از قانون اساسی و قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی (منجمله شرایط چهارگانه آزادی گروگانها) چنان شتاب زده عمل کرده و بیحساب امتیاز داده‌اند که گویی ملت ایران گروگان آمریکائیان بوده است... متجاوز از یک سوم از دارائی‌های مسدود ایران موجود در آمریکا در موافقتنامه مذکور نادیده گرفته شده و فقط در مقابل وعده آزاد کردن آنها در آینده موافقتنامه به امضاء رسیده... برای استتار جرم بدواً موافقتنامه را (که در متن انگلیسی Agreement  نامیده شده) بیانیه دولت الجزایر نامیدند تا به زعم خود احتیاجی به تصویب مجلس و امضاء رئیس‌جمهور نداشته باشد در صورتیکه بیانیه عبارت از تعهدات متقابل دولتین ایران و آمریکا می‌باشد که به امضاء نمایندگان آنها رسیده است.(صص336-335)
نامه آقای بنی‌صدر به نمایندگان مجلس
 آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور طی نامه‌ای خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی توجه نمایندگان را به متونی درباره مقایسه مصوبه مجلس در مورد شرایط آزادی  گروگانها با بیانیه‌های الجزایر و سایر اسناد مربوطه و همچنین وظایف برخی بانکهای مرکزی و نحوه انتصاب رئیس کل جلب نموده است. متن نامه به قرار زیر است: «نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی... 1- گزارش مقایسه مصوبه مجلس شورای اسلامی در مورد شرایط آزادی گروگانهای آمریکایی با بیانیه‌های مورخ 19 ژانویه 1981 دولت جمهوری دموکراتیک مردم الجزایر و سایر اسناد مربوطه نظر به اینکه هیچیک از شروط چهارگانه امام و مجلس محترم شورای اسلامی و بخصوص مواد مشروح مصوبه مجلس در جریان امضای بیانیه‌های مذکور و آزادی گروگانها رعایت نشده، و نظر به اینکه خود موافقتنامه الجزایر و جریان امضای آن با اصول چندی از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در تناقض آشکار قراردارند. قبل از هرکس، اطلاع شما نمایندگان محترم نسبت به تناقضات و مغایرت‌ها و تخلفات و جرمهای مشهوده ضروری است.(ص338)
درخواست نوار جلسه غیر علنی
 بدنبال جلسه رسمی غیرعلنی مجلس شورای اسلامی که به درخواست بهزاد نبوی وزیر مشاور و سخنگوی دولت سه‌شنبه گذشته (22/2/60) تشکیل شد و طی آن مجلس به استماع و بررسی گزارش وی در مورد مسئله گروگانها، قرارداد الجزایر و اعلام جرم رئیس‌جمهوری پیرامون تخلفات مربوطه به آن پرداخت، آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور طی نامه‌ای به رئیس‌مجلس خواستار دریافت نوارهای این جلسه مجلس شد... سرانجام رئیس‌ مجلس در پاسخ به درخواست رئیس جمهور مبنی بر دریافت نوار جلسه غیرعلنی مجلس طی نامه‌ای به رئیس‌جمهور گفت: برای خارج کردن اسناد سری مجلس و حتی در اختیار مقامی و فردی خارج از مجلس قراردادن آنها مجوزی بدست نیامد.(ص339)
نظرات قبل از اعلام جرم
 بنا به گزارش کیهان، در 25 شهریور 59، «رئیس مجلس در مورد لوایح مهمی که در دستور کار مجلس قرار دارد گفت: فعلاً همین مسئله گروگانهاست، لایحه زمینهای شهری است. لایحه زمینهای شهری از لوایحی است که چند روز پیش به کمیسیونها رفته و تقریباً باید برگردد به مجلس و از لوایح اولیه ما خواهد بود.» در گزارش آقای رجائی نخست‌وزیر به مجلس آمده است که امام «تصمیم‌گیری در این زمینه را بعهده مجلس شورای اسلامی گذاشتند و مجلس نیز در 11 آبان ماه 59 شرایط آزادی گروگانها را اعلام و به دولت ابلاغ کرد و دولت نیز بر اساس مصوبه مزبور اقدام و به نتایج مطلوب دست یافت.»... «بنابر گزارش خبرگزاری پارس در تاریخ دوشنبه 4 اردیبهشت 60 آقای رجائی در مصاحبه با روزنامه ژاپنی آساهی در رابطه با این سئوال که آقای بنی‌صدر دولت را متهم کرده است که درباره مسئله گروگانها اشتباهایی را مرتکب شده است، شما چه نظری دارید؟ نخست‌وزیر پاسخ داد «رئیس‌جمهور به مسئله گروگانها بصورت قانون نگاه می‌کند و ما آنرا بصورت مصوبه مجلس می‌بینیم که شروعش یک وضع خاص داشته و حلش نیز وضع خاصی دارد و به اعتقاد ما مجلس که خود تصویب کننده این دستورالعمل است از هر کس دیگر صلاحیت بیشتر برای بازخواست کردن دارد.»(ص346)
آقای نبوی و مصوبه مجلس
 آقای بهزاد نبوی یکبار بعد از 11 سال و بار دیگر بعد از 24 سال، بعد از امضای قرارداد الجزایر و برای فرار از خیانت و جنایتی که در رابطه با گروگان‌گیری و امضاء قرارداد که نوع دیگری از قرارداد وثوق‌الدوله بود و به قول آقای دکتر محمود کاشانی نوع جدیدی از کاپیتولاسیون، دست به توجیهات عجیب و غریبی زده است، می‌گوید: «این چهار شرط به عنوان مصوبه مجلس تلقی نمی‌شد زیرا روال قانونی برای آن تدارک دیده نشده بود و به نوعی کدخدامنشی نمایندگان مردم در قضیه گروگانها تلقی می‌شد.» نبوی اشاره می‌کند شروط تصویب شده در مجلس نزدیک به مواردی بوده که خواست امام نیز بوده است اما به دلیل اینکه مسیر عادی مصوبات مجلس را طی نکرده بود و مستقیماً از کمیسیون مربوطه به دولت ارسال شده بود، مصوبه مجلس محسوب نمی‌شود...(ص348)
 همچنین آقای نبوی در پاسخ به نقد بیانیه الجزایر عنوان می‌کند...: 1- در حالی که قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی بطور کلی ابتداء بصورت طرح یا لایحه توسط نمایندگان مجلس و یا دولت تقدیم مجلس می‌شود و مورد بررسی و اتخاذ تصمیم قرار می‌گیرد، مصوبه مذکور صرفاً به صورت نظریه کمیسیون بررسی مسئله گروگانها در مجلس مطرح بوده است. 2- قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی پس از تأیید به نهاد ریاست‌جمهوری اعلام و از طریق رئیس‌جمهور جهت اجراء به دولت ابلاغ می‌شود. 3- بالاخره آیا اصولاً گروگان‌گیری و یا آزادی گروگانهایی که توسط مردم نگهداری و کنترل می‌شوند، می‌توانست «وظیفه قانونی» هیچ دولتی به حساب آید و آیا اصولاً مجلس شورای اسلامی قانوناً می‌توانست دولت را ملزم به اجرای چنان مصوبه‌ای بکند؟... 4- با توجه به موارد فوق‌الذکر، مصوبه مورخ 11/8/59 صرفاً یک اعلام نظر، اعلام موضوع و رهنمود مجلس شورای اسلامی به دولت بود (که خود مبتنی بر رهنمود امام (ره) به مجلس است) که دولت می‌توانست و می‌بایست در چهارچوب آن به تشخیص خود نسبت به انتخاب روشهای مناسب اجرائی اقدام کند.»(صص349-348)
 نظر به اینکه حل مسأله گروگانها به مجلس شورای اسلامی واگذار شده بود، مجلس در 7 مهرماه 59 در جلسه علنی خود بحث و گفتگو درباره گروگانها را آغاز کرد و در جلسه علنی 8 مهر 59 دنباله آن را ادامه داد. مذاکرات مجلس در این رابطه بود که آیا مجلس خود باید حل مشکل را برعهده بگیرید [بگیرد] یا نه؟ مجلس به این نظر رسید که چون مجلس قوه اجرائیه نیست و ما خود با شیطان بزرگ مذاکره نمی‌کنیم. ما فقط در مجلس شرایط آزادی گروگانها را معین می‌کنیم. وقتی در مجلس تصمیم گرفته شد که مجلس شرایط آزادی گروگانها را تعیین کند. پیشنهاد تعیین شرایط آزادی گروگانها و کم و کیف آن به وسیله نمایندگان برعهده کمیسیون ویژه‌ای نهاده شد... در کمیسیون طرح آماده شده پیشنهاد و شرایط آزادی گروگانها را در تاریخ 11 آبان 59 به جلسه علنی مجلس شورای اسلامی آورد و پس از بررسی نمایندگان موافق و مخالف و حک و اصلاح طرح کمیسیون، در همان جلسه علنی به رأی گذارده شد و از تصویب مجلس گذشت... آیا طرح چیزی غیر از این است؟(صص350-349)
 اصل دیگری که آقای نبوی به آن استناد می‌کند و طبق آن می‌گوید که مصوبه مجلس قانون نیست، اصل 93 است. این اصل اشعار می‌دارد: «مجلس شورای ملی (اسلامی) بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد مگر در مورد تصویب اعتبار نامه نمایندگان و انتخاب 6 نفر حقوقدان اعضای شورای نگهبان.»(ص350)
 تشبث دیگر آقای نبوی که مصوبه شرایط آزادی گروگانها، قانون نیست، این است که «قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی پس از تأیید به نهاد ریاست‌جمهوری اعلام و از طریق رئیس‌جمهور جهت اجراء به دولت ابلاغ می‌شود.» و از جمله یکی از موارد اعلام جرم ریاست جمهوری علیه آقایان نبوی و رجائی شرکت در توطئه حزب جمهوری اسلامی و مجلسیان تحت امر است که از زد و بند حزب با جمهوریخواهان و ریگان آگاه بودند و می‌دانستند در صورتیکه قانون آزادی گروگانها، طبق قانون با امضای رئیس‌جمهور، به دولت ابلاغ شود می‌بایستی، بر اساس اصل یکصد و بیست و پنج قرارداد الجزایر را هم به امضای ریاست‌جمهوری و یا نماینده قانونی وی برسانند و مطمئن شده بودند که ایشان چنین قرارداد اسارت بار خانمان سوزی را امضاء نخواهد کرد.(ص351)
حاصل سخن
 مردم آمریکا که بر اثر گروگان‌گیری و تحقیر کارکنان سفارتشان و سوزاندن و پای مال کردن پرچمشان، خود را تحقیر شده می‌پنداشتند و در طول این مدت نیز کارتر رئیس‌جمهورشان هر بار که وعده آزادی آنها را داده، مواجه با شکست شده بود و تا روزهای آخر تبلیغات انتخاباتی نتوانسته بود، گروگانها را آزاد سازد، لذا به دنبال شخصی قلدر و قدرتمند می‌گشتند که آنها را از این تحقیر و سرشکستگی برهاند و این خصیصه را در ریگان که پیوسته کارتر را به خاطر سیاست غلطی که داشته، مسئول گروگان‌گیری معرفی می‌کرد در لحظات آخر به وی روی آوردند.(ص354)
 آقای بنی‌صدر که در طول 8-7 ماه اول جنگ تحمیلی آن را به نحو شایسته‌ای در سمت فرماندهی کل قوا، رهبری کرده و دشمن را از بسیاری از اراضی اشغالی بیرون رانده بود و طرف مقابل چند بار پیشنهاد صلح و پرداخت غرامتی حدود 50-60 میلیارد دلار و حاضر به پذیرش قرارداد 1975 الجزایر را کرده بود و حتی عربستان سعودی که پیغام داده بودند صلح کنید و نگذارید که هر چه ما و شما پول داریم خرج اسلحه بشود نادیده گرفتند و آن را رد کردند.(ص356)
 اگر اقتصاددانان و کارشناسان به بررسی خسارت‌هایی که از زمان اشغال سفارت آمریکا بر اثر موج‌های ایجاد شده که بر کشورهای نفت‌خیز خلیج فارس وارد شده بپردازند، ارقام نجومی که از خسارت ببار آمده بدست می‌آید، دود از سر انسان برمیآید و با خود می‌گوید: آیا حقیقتاً معمار و طراح گروگان‌گیری و نگهداری آنها بمدت 444 روز و بنحوی که اجراء شد، کار خود آمریکائیان نبوده است... جای شک و شبهه‌ای باقی نمی‌گذارد که بایستی طراحان و معماران اصلی اشغال سفارت و گروگان‌گیری و نگهداری آنها و آزادیشان با پذیرش و امضای قرارداد الجزایر، در دست بیگانگان بوده و ایرانیان خواسته و یا ناخواسته، آلت فعل و مجری چنین طرحی قرار گرفته باشند.(صص357-356)
 اما اینکه ایرانیان چگونه و به وسیله چه عواملی و دست‌هایی مستقیم و یا غیرمستقیم در یک چنین دام خطرناکی در غلطیده‌اند، معما همچنان باقی است. قسمت اخیر به عهده دانشجویان گروگان‌گیر است که اطلاعات خود را به درستی و تمام عرضه کنند. بنابراین با وجود همه آنچه که گفته شد، هنوز کار تمام نشده و معما بطور کلی حل نگردیده است و شاید تا زمانی که اسناد روابط پنهانی ریگانیان و جمهوریخواهان آمریکا با بنیادگرایان ولایت فقیه از جانب آمریکا از پرده اسرار دولتی خارج نشود، معما همچنان لاینحل باقی بماند.(ص357)

نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
بعد از گذشت نزدیک به سه دهه از اشغال سفارت ‌آمریکا در تهران توسط دانشجویان، هر زمان سخن از این اقدام به میان می‌آید بلافاصله رسانه‌های غربی مسئله نقض ضوابط و مقررات بین‌المللی را مطرح می‌سازند. گاه این وجه حرکت اعتراضی دانشجویان به گونه‌ای پررنگ می‌شود که بر سایر ابعاد این ماجرا سایه می‌اندزاد؛ براساس تبیین وسائل ارتباط جمعی اروپا و آمریکا، گویی عده‌ای دانشجو نه از روی فکر و اندیشه و پایبندی به عرق ملی، بلکه صرفاً از سر ماجراجویی به چنین اقدامی دست زدند و هیچ واقعیتی قبل و بعد از این رخداد حکایت از قانون‌شکنی‌هایی به مراتب وسیع‌تر و گسترده‌تر نمی‌کند؛ در حالی‌که اگر حساسیت دانشجویان را به عنوان بخشی از اقشار ملت ایران در قبال سرنوشت کشور خویش در تسخیر سفارت آمریکا غیرقانونی بخوانیم، قانون‌شکنی‌های واشنگتن را به عنوان یک دولت، بویژه بعد از کودتای 28 مرداد 32، چه می‌توانیم بنامیم؟ آمریکا بعد از براندازی دولت قانونی ملت ایران از طریق دخالت مستقیم، به حرکت‌های مداخله‌ جویانه‌اش در شئون مختلف جامعه ایران، ابعاد بسیار متنوع و آشکاری داد تا حدی که حتی خیزش سراسری ملت علیه دخالت بیگانه در سرنوشت خود نتوانست به این روند تلخ پایان بخشد. البته تصور عموم ایرانیان بر آن بود که برخورد بزرگوارانه با آمریکایی‌ها، موجب خواهد شد که آنها از کردار خویش شرمنده و نادم شوند و دور جدیدی از روابط بین‌ دو کشور با به رسمیت شناخته شدن استقلال‌ ایران شکل گیرد، امّا به گواه واقعیت‌هایی که از روز 23 بهمن 57 این ملت به پا خاسته با آن مواجه شد، چنین تصوری بسیار خوشبینانه بود؛ غائله کردستان با شایعه تخلیه ذخیره گندم استان از این روز آغاز شد. شبکه مهره‌های باسابقه ساواک و عناصر محلی که سالها در خدمت آن بودند (همچون شیخ عزالدین حسینی) و طیفی از افسران فراری ارتش شاهنشاهی با لباس معوض کردی به ایجاد نگرانی پرداختند. در مقابل، حتی سفرهای متعدد شخصیت‌های مبارزی چون آیت‌الله طالقانی نتوانست از التهابات بکاهد؛ زیرا هدف، خلع سلاح ارتش و تسخیر پادگان‌ها بر اساس یک سناریوی هدایت شده بود. ناامنی‌هایی هدفمند به این ترتیب سراسر کشور را فراگرفت؛ ده‌ها حزب سیاسی جدید از زمین روییدند و با ارگان‌های رسانه‌ای خود به صراحت از آشوب‌سازان و طراحان شعارهای تجزیه‌طلبانه در مناطق مختلف حمایت ‌کردند. این فقط آیت‌الله طالقانی نبود که این غائله‌ها را مربوط به تحرکات آمریکا و تربیت شدگانش می‌دانست، بلکه در ایران اکثر مردم عقیده داشتند که عرب زبانان خوزستان، بلوچ‌های سیستان و بلوچستان، ترکمن‌های گرگان، آذری‌های آذربایجان و... توسط قدرتی که بیشترین لطمه را از استقلال این مرز و بوم می‌دید به وادی ناآرامی و آشوب کشانده ‌شدند. خانم معصومه ابتکار - یکی از دانشجویان فعال در تسخیر سفارت آمریکا- در این زمینه می‌نویسد: «ایران پیش از آن، دوران تلخی را از سر گذرانده بود. در مرداد 1332، کودتایی که توسط سازمان سیا طراحی شد، دولت دکتر مصدق را سرنگون کرد، شاه را به قدرت بازگرداند و امید به ایجاد یک نظام دمکراتیک مستقل را یکسره از میان برد. برای استقلال واقعی باید بهای سنگینی می‌پرداختیم. احساس نیرومند عشق و علاقه به ارزش‌های انقلاب و نیز ایران به عنوان سرزمین مادری، و به ملتی آزاد، قلب و ذهن ما را پر کرده بود. مطالعه تاریخ کشورمان به ما نشان می‌داد که باید به سرعت عمل کنیم. گرایش لجوجانه و قلدرمآبانه دولت آمریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی این مسئله را روشن ساخته بود که گزینه‌های چندانی نداریم» (تسخیر، معصومه ابتکار، مترجم فریبا ابتهاج شیرازی، انتشارات مؤسسه اطلاعات، چاپ اول 79، ص65)
«همه در این اندیشه بودیم که با پذیرش شاه در آمریکا، شمارش معکوس برای کودتای دیگری آغاز شده است. دوباره به همان سرنوشت دچار می‌شدیم و این بار دیگر بازگشتی در کار نبود. باید این روند بازگشت ناپذیر را معکوس می‌کردیم.»(همان، ص66)
آیا این گونه تحلیل دانشجویان در سال 58 از رخدادهای اطرافشان غلط بود؟ از آنجا که آمریکا با توسل به ترفندهای مختلف یکبار نهضت ملی شدن صنعت نفت ملت ایران را به شکست کشانده بود منطق حکم می‌کرد که بعد از بهمن 57 هر نوع تحرکی با محوریت آمریکا با حساسیت بالایی رصد ‌شود تا بار دیگر کودتایی سرنوشت استقلال این سرزمین را با چالش مواجه نسازد. دستکم در شرایط کنونی که خاطرات بسیاری از افراد وابسته به آمریکا که از قضا در کودتای 1332 نیز نقش داشتند منتشر شده است می‌توان تیزبینی جنبش دانشجویان را قبل از 13 آبان 58 محک زد. برای نمونه شعبان جعفری در پاسخ به سئوالی در مورد تحرکاتی با محوریت آمریکا مبنی بر این‌که: «بعد از انقلاب مدتی هم به ترکیه رفتید؟ آنجا چکار می‌کردید؟ می‌گوید: «تو آمریکا بودم که برام از طرف [ارتشبد بهرام] آریانا خدا بیامرزد پیغوم آوردن که برم ترکیه با همام کار داره. رفتم ترکیه و باهاش مدتی همکاری کردم... بعدش می‌رفتیم ازمیر و اونجاها و برمی‌گشتیم. یه خونه‌ای برای ما گرفتن بودن دیگه... سپهبد [حمید] امیری بود، سرهنگ امیر نور بود که اینجا مرد و یه چند تا از افسرای گارد بودن و خلاصه. بعد این افسرا یواش یواش میومدن از اینورو اونور. اینارو می‌خواستن میومدن، خدمت شما عرض کنم که، جا بهشون میدادن و اینا. ظهرام، به حساب با کامیون غذا درست می‌کردن و به خونه‌هاشون میدادن، خیلی راه افتاده بودن. تیمسار [عبدی] مینوسپهر اونجا بود که میره با گشتاسب پسر آریانا کشتی تبرزین مال ایرانو رو آب می‌گیرن میارن و خلاصه شلوغی راه انداختن یه چند تا از این  پاسدار ماسدارام تو رضائیه به دست اینا کشته میشن... آریانا دو تا نامه به من داد که برم اسرائیل یکی رو بدم به اسحق رابین، یکی¬ام بدم به غوری نرگس. آهان! یه کاغذم داد گفت: «برو پیش راد.» راد رو می‌شناسین؟ همونکه خونه‌اش عین کاخ سفیده؟... (س:)اگر ارتشبد آریانا آنجا سپاهی یا گروهی داشت، چند نفر بودند؟ می‌گفتن چند هزار نفر.»(خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار، نشر آبی، سال 81، صص5-354)
همین میزان نیرو را پالیزبان در مرزهای مشترک عراق و ایران گرد آورده بود. این جماعت حتی نیروهای جهاد سازندگی را که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای جبران عقب‌ماندگی‌های روستاییان به یاری آنها می‌شتافتند به اسارت درمی‌آوردند و به طرز فجیعی به شهادت می‌رساندند؛ البته تجمع این میزان نیرو بدون شک، فقط به منظور شرارت نبود؛ زیرا ماموریت ناامن ساختن داخل کشور را گروهک‌های متنوع داخلی برعهده داشتند، اما گویای این مسئله بود که تجمع‌ چند هزار نیروی نظامی در چندین نقطه مرزی و فعالیت گسترده کشورهایی چون اسرائیل که در کودتای 28 مرداد نیز نقش داشتند و تحرکات عواملی بومی چون شعبان بی‌مخ، نمی‌تواند بدون هماهنگی با آمریکا صورت گیرد. در این میان آنچه می‌توانست انرژی مضاعفی به نیروهای طرفدار سلطنت بدهد اعلام پشتیبانی آشکار واشنگتن از محمدرضا پهلوی بود. در این دوران این شائبه میان درباریان و افسران وفادار به دیکتاتوری ایجاد شده بود که پهلوی‌ها به مانند گذشته از حمایت سیاسی غرب برخوردار نیستند و همین امر موجبات سردرگمی آنها را فراهم آورده بود. آوردن محمدرضا پهلوی به آمریکا به بهانه معالجه، روحیه مضاعفی به شعبان جعفری‌ها و ساواکی‌های فراری می‌داد؛ لذا با وجود این‌که عواقب ادامه حمایت آشکار واشنگتن از دیکتاتور قابل پیش‌بینی بود، کاخ سفید در نهایت به منظور ایجاد انسجام بیشتر بین نیروهایی که داخل و خارج از ایران گرد آمده بودند، محمدرضا پهلوی را به آمریکا انتقال داد. پیام چنین اقدامی برای وابستگان و تربیت شدگان واشنگتن در ایران کاملاً روشن بود و انگیزه ویژه‌ای به آنها برای گرد آمدن در پاکستان، عراق، ترکیه و... می‌داد. در چنین شرایطی وظیفه دلسوزان به این مرز و بوم چه بود؟ با لحاظ این‌که هر نوع تعللی در دفاع از استقلال کشور نابخشودنی است، چنان‌که امروز نیروهای تحصیل‌کرده در دهه 30 به دلیل نداشتن واکنش لازم برای خنثی‌سازی کودتای 28 مرداد مورد سرزنش‌اند و از نگاه همه آگاهان به تاریخ معاصر این غفلت موجب شد بیگانه برای ربع قرن مجدداً بر همه شئون اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی ملت ایران مسلط شود. بدون شک اگر در سال 58 نیز اقشار دانشگاهی و پیشتاز غفلت می‌کردند همواره از سوی نسل‌های آتی مورد پرسش واقع می‌شدند. به صورت منطقی هیچ چیز برای ملت‌ها مهمتر از استقلال و حفظ هویت نیست. در شرایطی که به احتمال قوی این سرمایه در خطر واقع می‌شود آیا به بهانه نقض قوانینی که خود مبدع آنیم می‌توان مانع دفاع از استقلال شد؟ به عبارت دیگر، آیا می‌توانیم با این استدلال که ورود دانشجویان به سفارت آمریکا غیرقانونی و مغایر با مقررات بین‌المللی بود، حساسیت‌های مردمی قابل تحسین در قبال استقلال کشور را تخطئه کنیم؟ کتاب «گروگان‌گیری و جانشینان انقلاب» در این زمینه پاسخ روشنی برای ارائه ندارد و دچار سردرگمی محسوسی است.
نویسنده این اثر، یعنی آقای جعفری، گاهی دانشجویان را در تعرض به کانون فتنه‌ها علیه استقلال ملت ایران، محق می‌داند و گاه آنان را به دلیل نقض قوانین بین‌المللی به شدت مورد سرزنش قرار می‌دهد. البته آنچه موجب شده است که آقای جعفری به عنوان سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی نتواند موضع روشن و دقیقی در برابر تحولات سیاسی سالهای 57 تا 60 داشته باشد، در هم آمیختن موضوعات مختلف با یکدیگر است، به ویژه این‌که این تحولات سرانجام به پیوند خوردن آقای بنی‌صدر با مجاهدین خلق و خارج شدنش از طیف پایبند به مصالح ملی منجر شد. این درهم آمیختگی سیاسی اکنون نویسنده محترم را در مقام روایتگر آن دوران دچار نوعی آشفتگی می‌کند‌؛ از این رو خواننده نه تنها اثر را روشنگر تاریخ معاصر نمی‌بیند، بلکه حبّ و بعض‌ها را حاکم بر روایتگری رخدادهای این سال‌های پر فراز و نشیب می‌یابد. آقای جعفری هنگام انعکاس دادن مواضع آن‌ روز خود و آقای بنی‌صدر، حرکت دانشجویان را اقدامی قابل تکریم قلمداد می‌کند. اما هرگاه موضع امروز خود و طیف روزنامه انقلاب اسلامی را بازتاب می‌دهد، دشمنی و عداوت بر همه چیز حتی مصالح ملی و واقعیت‌های قابل تکریم تاریخی سایه می‌افکند. برای نمونه، موضع آن‌ روز آقای بنی‌صدر را در مورد این‌که ملت‌ها حق دارند به هر قیمتی از استقلال خود دفاع کنند در نامه ایشان به رئیس مجمع عمومی سازمان ملل این‌گونه می‌خوانیم: «... آقای رئیس، شما نیز چون ما می‌دانید که اگر سفارت ایران در آمریکا یک از هزار مداخله روزمره سفارت آمریکا در ایران را می‌کرد مردم آمریکا بخود حق می‌دادند آن سفارت را با خاک برابر کنند و همین دستگاه تبلیغاتی شب و روز به ستایش آمریکاییان مشغول می‌شدند و شگفتنی می‌آفریدند که این ملت تا کجا نگران استقلال و شخصیت‌های خویش است. و تردید ندارم که شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز بر ضد این اقدام قطعنامه صادر نمی‌کرد...»(ص110) تأیید و تکریم حرکت دانشجویان از سوی روزنامه انقلاب اسلامی به حدی است که آقای بنی‌صدر به پیروی از حرکت امام- که بعد از مشخص شدن میزان دخالت‌های آمریکا در آشوب‌های داخلی، آقای خوئینی‌ها را به عنوان نماینده خود در میان دانشجویان انتخاب کرد- طی حکمی آقای جعفری را رابط خود با دانشجویان تعیین می‌نماید: «متن حکم آقای بنی‌صدر بدین شرح است: برادران عزیزم آقای محمد جعفری معرفی می‌شود که دائم با شما در تماس باشد و هر وقت مطلبی بود که لازم دیدید اینجانب از آن آگاه گردم با ایشان در میان بگذارید. البته ترتیبی داده شود که ایشان تلفنی در دسترس داشته باشند که هر وقت کاری بود وسیله ایشان به اطلاع شما برسد. ابوالحسن بنی‌صدر 28/8/58» (ص104) علی‌القاعده آقای جعفری در آن روزها نه تنها حرکت دانشجویان را نقض قوانین بین‌المللی و منفی نمی‌دانست بلکه از این رو که فتنه‌های آمریکا را خنثی ساخت به شدت مورد تکریم قرار داد؛ لذا با این حکم به جمع دانشجویان ‌پیوست و در روابط عمومی ایجاد شده توسط آنها در سفارت مستقر ‌شد. وی همچنین در فراز دیگری به این امر معترف است که حرکت تسخیر سفارت موجب افشای مداخلات آمریکا شد: «با توجه به پیروزی و انقراض رژیم سلطنتی در ایران و استقرار رژیم جمهوری، کشور در شرایط انقلابی ویژه‌ای به سر می‌برد و حکومت انقلابی خواستار برگرداندن شاه فراری برای محاکمه در کشور بود، در چنین حالتی آمریکا به شاه پناه داده و ظاهراً دانشجویان در اعتراض به پناه دادن شاه دست به اشغال سفارت می‌زنند. این مسئله که در ابتدا زمینه‌ای مساعد برای مطرح کردن مداخلات آمریکا در ایران و جنایات شاه و رژیمش برای افکار عمومی جهان فراهم آورده بود و آمریکا، در قبال حل مسئله گروگان‌گیری حاضر به دادن امتیازهای مهمی به ایران شد اما نظر به اینکه قرار بوده که رژیم دیکتاتوری و ناتوان ایران در مورد هر مسئله‌ای که می‌شود گره آن را با دست باز کرد، آنرا با دندان باز کند، دست به بازی‌های مختلف زده شد تا مسئله‌ای که در ابتدا دارای نکات مثبتی برای کشور بود به یک غده سرطانی علیه کشور تبدیل گردد.»(ص57)
این‌گونه که در این فراز آقای جعفری بیان می‌دارد تسخیر سفارت آمریکا به عنوان کانون هماهنگی همه حرکت‌های ضد ایرانی، مثبت بوده، البته ایشان در ادامه به نوع حل و فصل مسئله گروگان‌ها معترض است که این نکته‌ای درخور تأمل است و به دلایل آن در ادامه خواهیم پرداخت.
اگر حرکت دانشجویان توانست مصالح ملی و در رأس همه استقلال را تأمین نماید و بدین جهت آقای بنی‌صدر نیز همچون سایر آحاد جامعه نه تنها از این اقدام دفاع کرد، بلکه نماینده‌ای از سوی خود برای استقرار در سفارت تعیین نمود، چرا از سوی نویسنده در موضعی متعارض، تأیید امام از دانشجویان مورد حمله قرار می‌گیرد: «البته از رهبری نظیر ‌آقای خمینی که انقلاب به آن شکوهمندی که همه ملت در آن شرکت داشته و ریشه بنیاد سلطنت 2500 ساله را در ایران کند با گروگان گرفتن 50 کارمند سفارت که بر اساس میثاق‌های بین‌المللی، مصونیت سیاسی دارند و با اجازه دولت در داخل کشور هستند و سهل و ساده می‌شود آنها را گروگان گرفت، «آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول خواند» که توهین به کشور و ملت است، چنین اعمالی غیرممکن نبود. اما آنچه مایه شگفتی است، اینست که آزادی‌خواهان، ملی‌ها، ملی مذهبی¬ها با تجربه کردن چنین اعمالی از خمینی و روحانیون به خود نمی¬آمدند.»( ص 128 )
پاسخ این تناقض را می‌بایست در عداوت‌های سیاسی امروز ‌آقای جعفری با شخصیت‌های مؤثر در آن دوران جستجو کرد. باید اذعان داشت این‌گونه رویکرد به موضوعات تاریخی نه تنها کارگشا نیست، بلکه بیش از دیگران شخص راوی را گرفتار کلافی سردرگم می‌کند که رهایی از آن به سهولت ممکن نیست. هنگامی روایتگری‌های جعفری از جریان گروگان‌گیری، ارزش تاریخی می‌یافت که مواضع ایشان و جریان روزنامه انقلاب اسلامی در زمان وقوع آن حادثه تاریخی کاملا روشن و شفاف بیان می‌شد و در صورت تغییر دیدگاه آن روز بنا به دلایل و یافته‌هایی، علل آن به اطلاع خواننده می‌رسید. امّا آنچه پیش روی خواننده قرارگرفته روشن نمی‌سازد چرا در فرازی حرکت دانشجویان به حدی قابل دفاع است که نویسنده سعی می‌کند خود را به آن نزدیک سازد و در فرازی دیگر موضوع نقض قوانین بین‌المللی آن چنان پررنگ می‌شود که در سایه آن تأیید امام از دانشجویان زیر سوال می‌رود. آیا آقای جعفری به عنوان سردبیر یک روزنامه بعدها متوجه می‌شود که حرکت دانشجویان چنین تبعاتی نیز داشته است یا این‌که یافته‌های جدید ایشان این موضوع را که سفارت آمریکا کانون همه تحرکات برای انجام کودتایی در سال 58 بوده نفی می‌کند؟ در هر صورت خواننده اثر انتظار دارد علت این تغییر فاحش نظرات را دریابد. به ویژه این‌که آقای جعفری از این تغییر نظرات به مناسبت‌های مختلف بهره می‌گیرد. دستکم براساس روایت صاحب اثر، ارتباط دانشجویان معترض به عملکرد آمریکا با آقای بنی‌صدر به حدی خوب بوده که در مورد تصمیم خود با ایشان مشورت کرده بودند: «شب قبل از اشغال سفارت آمریکا، اینجانب در منزل بهجت خانم، خواهر آقای بنی‌صدر با عده‌ای از دوستان جمع بودیم. به آقای بنی‌صدر تلفن شد،‌ اینکه چه کسی آن شب تلفن کرد را از یاد برده‌ام، اما وی یکی از بچه‌های گروگانگیر بود. به آقای بنی‌صدر اطلاع داد که عده‌ای از دوستان دانشجویان پیرو خط امام قصد دارند سفارت آمریکا را به اشغال خود درآورند و در مورد این عمل نظر آقای بنی‌صدر را جویا شد...»(ص78) البته آقای جعفری بلافاصله مدعی است که آقای بنی‌صدر با تصمیم دانشجویان مخالفت نمود، اما با توجه به تأییدهای بعدی و این‌که بلافاصله برای همراهی با دانشجویان ایشان به سفارت می‌رود این ادعا مورد تردید قرار می‌گیرد: «وی [بنی‌صدر] قبل از منصوب شدن به سرپرستی وزارت خارجه هنگام غروب به سفارت آمریکا رفت و با رهبران گروگانگیر در اطراف و جوانب مختلف مسئله با آنها به بحث و گفتگو پرداخت. اینجانب و آقای مصطفی انتظاریون نیز در این دیدار همراه آقای بنی‌صدر بودیم. ظاهراً از بحث و گفتگوها چنین استنباط می‌شد که پذیرفته‌اند با فشار بر آمریکا و گرفتن امتیازات و شناختن استقلال کامل انقلاب و مداخله نکردن در امور ایران و کمک نکردن به ضدانقلاب و استرداد شاه و یا حداقل بیرون کردن شاه از آمریکا، گروگان‌گیری را خاتمه دهند.»(ص98) بر اساس این روایت، آقای بنی‌صدر قبل از این‌که حتی مسئولیت رسمی پیدا کند نه تنها با حضور خود در جمع دانشجویان حرکت آنها را تأیید می‌نماید بلکه بر تک‌تک دلایل اشغال سفارت نیز صحه می‌گذارد، اما بعدها بین دانشجویان و آقای بنی‌صدر بر سر نحوه آزادی گروگان‌ها اختلاف بروز می‌کند. بدون این‌که در این مقطع از بحث بخواهیم متعرض جزئیات این تفاوت دیدگاه شویم بر این نکته تأکید می‌کنیم که برخلاف ادعای آقای جعفری دانشجویان نه تنها با حزب جمهوری اسلامی ارتباطی نداشتند بلکه بعکس با آن در تقابل هم بودند. ابراهیم اصغرزاده یکی از دانشجویان در این زمینه در مصاحبه اخیر خود می‌گوید: «ما با حزب جمهوری مرزبندی داشتیم»(هفته‌نامه شهروند امروز شماره 54، تاریخ 13/8/86) بنابراین طرح این ادعا از جانب آقای جعفری که دانشجویان با هدایت حزب جمهوری اسلامی برای کنار گذاشتن ملیون به چنین اقدامی دست زده بودند کاملاً عاری از حقیقت است و وی صرفاً برای توجیه اختلافاتی که بعداً بین آقای بنی‌صدر و دانشجویان بروز می‌کند به این سوژه تمسک می‌جوید که خود تناقضی غیرقابل هضم¬تر برای خواننده می‌آفریند: «اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام که موجب انسداد دارائی‌های کشور، تحریم اقتصادی، انزوای کامل سیاسی، تجاوز نظامی عراق به ایران و امضای قرارداد اسارت‌بار الجزایر گردید، از امهات رویدادهای پس از انقلاب محسوب می‌شود. کسانی که دست به این کار خیانت‌آمیز زدند، آگاه و یا ناآگاه در خدمت استبداد ولایت مطلقه و بیگانگان درآمدند و بمثابه عصای دست آقای خمینی در حذف روشنفکران، ملیون، آزادیخواهان و استقرار و تحکیم دیکتاتوری ولایت فقیه عمل کردند. بعضی را عقیده بر این است که این حادثه مستقیم و یا غیرمستقیم دست پخت خود آمریکایی‌ها و بدست عوامل آنها طراحی و اجرای آن غیرمستقیم بدست عده‌ای دانشجو واگذار گردیده است. دیگران بر این باورند که این حادثه اتفاقی و ناگهانی از مغز چند دانشجو تراوش کرده و بلافاصله به اجرا گذاشته شده و قصد اولیه آنها نیز رسیدن به برخی اهداف سیاسی بوده است... هر دو دسته قرائن، شواهد و دلایلی را دال بر اثبات نظریه خود ارائه می‌دهند ولی هر دو دسته امروز، در یک چیز متفق‌القولند که برخلاف آقای خمینی که آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید، عمل گروگانگیری بقول آقای خاتمی یک عمل احساسی و شتابزده بود.»(ص55)
این تحلیل از وضعیت دانشجویان که مربوط به دوران تقابل آنان با آقای بنی‌صدر است هم به لحاظ شکلی ایراد دارد و هم به لحاظ محتوایی. در این فراز اولاً سه نگاه و تحلیل از عملکرد دانشجویان مطرح شده و نه دو نگاه (دانشجویان آلت دست روحانیون شده، دانشجویان آلت دست آمریکا شده، دانشجویانی که ناگهانی چیزی به ذهنشان رسیده و وارد عمل شده‌اند) ثانیاً احتمالات دیگری نیز در مورد عملکرد دانشجویان دستکم براساس مطالب دیگر آقای جعفری وجود دارد از جمله این‌که دانشجویان بعد از مطالعه در مسائل جاری کشور به این نتیجه ‌رسیدند که همه فتنه‌ها و آشوب‌ها به نوعی به آمریکایی‌ها مرتبط می‌شود و برای اجرای تصمیم خود حتی با افرادی چون آقای بنی‌صدر هم مشورت می‌کنند. ثالثاًً اگر کسی معتقد بوده که دانشجویان آلت دست آمریکایی‌ها بودند آیا امروز به این جمع‌بندی می‌رسد که آنها احساسی و شتابزده عمل کرده‌اند؟ زیرا در امر آلت دست بودن، احساسی و شتابزده عمل کردن دیگر معنی نمی‌دهد؛ چراکه ماهیت در خدمت بیگانه بودن چه به صورت شتابزده و چه با تأمل یکی است.
اما در مورد احتمالاتی که به صورت مخدوش مطرح می‌شود: 1- دانشجویان با این اقدام در خدمت حذف روشنفکران قرار گرفتند و اصولاً تسخیر سفارت آمریکا برای ضربه زدن به ملیون بود: «با غمض عین آقای خمینی، هر روز، هر شخص و یا گروهی را که قصد حذف‌شان را از صحنه سیاسی کشور داشتند، یا افشای سندی مردم را علیه آنها بسیج می‌کردند و بدین طریق هم در تحمیق توده مردم می‌کوشیدند و هم آنها را متهم و بی‌حیثیت می‌کردند و بالاجبار از صحنه حذف می‌شدند. خیلی بعید به نظر می‌رسد که آقای خمینی نمی‌دانسته است: که این عمل دانشجویان مخالف تمام موازین بین‌المللی و میثا‌ق‌های امضاء شده از طرف جامعه بین‌المللی و از جمله ایران است و یا اشغال سفارت کشوری و به گروگان گرفتن اعضای آن، تجاوز به خاک آن کشور محسوب می‌شود و این عمل عواقبی از جانب خود آن کشور و جامعه بین‌الملل در بر خواهد داشت و به گروگان‌ گرفتن کارکنان سفارت به هر دلیل، خلاف حقوق بین‌الملل و میثاق امضاء شده مابین دولت‌ها در این رابطه است.»(ص56) آقای جعفری وقتی قصد دارد خصومت خود را با امام توجیه کند! این مسئله را به فراموشی می سپارد که شخص ایشان و آقای بنی‌صدر در آن مقطع معتقد بودند در حالی‌که آمریکا می‌رفت تا استقلال کشور را به مخاطره اندازد و کودتای دیگری را سامان دهد نه تنها نقض این‌گونه مقررات بلامانع می‌نمود، بلکه این حساسیت دانشجویان نسبت به استقلال کشور قابل تحسین نیز بود؛ لذا نگاهش را به دانشجویان 180 درجه تغییر می‌دهد و ضمن خیانت خواندن تسخیر سفارت، آنان را عامل عینیت بخشیدن ضدیت امام با ملیون معرفی می‌نماید. در این ادعا نویسنده محترم با دو واقعیت تاریخی مواجه است که می‌بایست از پیش رو بردارد؛ اول این‌که امام نه تنها نگاه صنفی به قشر روحانی نداشتند، بلکه تأکید ویژه‌ای بر به کارگیری شخصیت‌های غیر روحانی در مناصب اجرایی می¬کردند و ایجاد محدودیت برای شخصیت‌های روحانی حتی بعضاً موجب دلگرمی غیر روحانیون به ایشان می‌شد، اما آقای جعفری برای مستند ساختن ادعای خویش نسبت‌های کاملاً خلاف واقع به رهبر انقلاب اسلامی می‌دهد که از آن جمله است: «از نظر آقای خمینی و هسته اولیه روحانی شورای انقلاب، اعضای شورای انقلاب: 1- نبایستی از شورای جبهه ملی باشند 2- نبایستی از طرفداران دکتر مصدق باشند...»(ص6)، «تشکیل شورای انقلاب از آیت‌الله طالقانی از جمله به علت این‌که وی عضو شورای جبهه ملی است، مخفی نگاه داشته شده بود.»(ص5) و...
این ادعاها حتی براساس آنچه در این اثر آمده نقض می‌شود. برای نمونه، آقای بنی‌صدر عضو جبهه ملی سوم بود و به عضویت شورای انقلاب درآمد. آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دکتر شیبانی هکذا؛ بنابراین تلاش آقای جعفری برای ارائه چهره‌ای صنف‌گرا از امام به هیچ‌وجه با واقعیت‌های تاریخی تطبیق ندارد. دکتر سنجابی به عنوان دبیرکل جبهه ملی در این زمینه می‌گوید: «در همین روزها بعضی از روحانیون درجه اول از طرف آقای آیت‌الله خمینی متناوباً با من ملاقات می‌کردند و آنها سه نفر آقایان بهشتی و مطهری و منتظری بودند. مذاکرات آنها با من بر این اساس بود که من عضویت شورای انقلاب را که در شرف تشکیل بود قبول کنم... به من تلویحاً پیشنهاد کردند که ریاست شورا را عهده‌دار بشوم.» (خاطرات سیاسی دکتر کریم‌سنجابی به کوشش طرح تاریخ شفاهی‌ هاروارد، انتشارات صدای معاصر، سال 81، ص348) آقای سنجابی در فرازی دیگر مدعی است: «مدتی جلوتر یا عقب‌تر، برای اینکه تواریخ وقایع کاملاً در نظرم نیست، یک نفر از دوستان ما و از مرتبطین با آقایان روحانیون که مقام دولتی نسبتاً مهمی هم داشت محرمانه به دیدن من آمد و از من خواهش کرد که اسم او را نبرم. او از طرف آیت‌الله خمینی ماموریت داشت و به من گفت:‌ آقا فرموده‌اند آیا شما حاضر هستید که ریاست دولت را قبول کنید؟ در آن موقع اختلاف بین بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی شدت یافته بود. بله که من نخست‌وزیر بشوم.»(همان، ص379)
برخلاف ادعای آقای جعفری، امام از یک نگاه اصولی پیروی می‌کرد؛ هر کسی با این نگاه همراه بود، به کار گرفته می‌شد و هرگز تعلقات غیراصولی مبنای واگذاری مسئولیت به فردی نبود. اگر جبهه ملی در برابر نص قرآن موضع نمی‌گرفت و به مصالح ملی و اعتقادات مردم پایبند می‌ماند همچنان برای پذیرش مسئولیت مورد رجوع قرار می‌گرفت؛ بنابراین در مقطع قبل از آبان 58 که هنوز جبهه ملی علیه قانون اسلامی قصاص موضعی نگرفته بود هیچ محدودیتی برای به کارگیری اعضای آن وجود نداشت، اما در این ایام موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ آقای بنی‌صدر علیه دولت موقت قابل تأمل است. وی که خود را برای ریاست‌جمهوری آماده می‌کرد آقای مهندس بازرگان را رقیبی جدی می‌پنداشت؛ لذا به هر مناسبتی، وی را به شدت آماج حملات خویش قرار می‌داد. البته این بدان معنی نیست که دولت موقت دارای ضعف‌های بسیاری نبود، اما برخورد رقابت‌گونه طیف روزنامه انقلاب اسلامی مقوله‌ای متمایز از دیگران بود. یکی از دلایل ادعاهای خلاف واقع آقای جعفری در مورد نوع ارتباط امام با ملیون می‌تواند تلاش جهت تحت‌الشعاع قرار دادن عملکرد آقای بنی‌صدر باشد. البته این درگیری آن‌چنان پررنگ به ثبت رسیده است که با این شیوه یعنی جابجایی واقعیت‌ها، قابل رفع و رجوع نخواهد بود؛ لذا نویسنده محترم به طور مستقیم نیز در مقام توجیه برمی‌آید: «کسانی که آقای بنی‌صدر و یا روزنامه انقلاب اسلامی را موجب تضعیف و یا شکست دولت موقت قلمداد می‌کنند به نظر می‌رسد که در فهم ساده دموکراسی مشکل دارند. اگر اینها قبول دارند که دمکراسی و آزادی یعنی اینکه موافق و مخالف هر دو باشند و نظرات خودشان را هم ابراز دارند و اگر دولتی و از جمله دولت موقت با مخالفت سیاسی سقوط کرده باشد که این عین دمکراسی است... از همه کسانی که از روی غرض، ناآگاهی و یا ساده‌نگری می‌گویند: «آقای بنی‌صدر یا روزنامه انقلاب اسلامی موجب سقوط دولت موقت شده‌اند، می‌پرسم مرحوم بازرگان چه عملی را خواست و یا شروع کرد و آقای بنی‌صدر و روزنامه انقلاب اسلامی کمک نکردند و با آن مخالفت کردند؟»(صص19-18) آقای جعفری در ادامه در این زمینه می‌افزاید: «گرچه مرحوم مهندس بازرگان از درج دو نکته ذکر شده، در رابطه با سفر اصفهان و بویراحمد و به ویژه نکته اول ناراضی بودند و به همین علت ما را توبیخ کردند و اجازه ندادند که خبرنگار ما همراه ایشان به الجزایر برود، اما احدی را گمان بر این نیست که انتقادهایی از این نوع و یا شدیدتر از آن، چه به حق و چه به ناحق، باعث سقوط و یا استعفای دولتی گردد.»(ص22)
اما به اعتقاد اعضای دولت موقت آقای بنی‌صدر خصمانه‌ترین موضع‌گیری‌ها را علیه آقای بازرگان داشته است زیرا همان‌گونه که اشاره شد، به زعم خویش برنامه‌ریزی برای آینده را با موفقیت دولت موقت ناممکن می‌پنداشت. مهندس علی‌اکبر معین‌فر - عضو شورای انقلاب و رئیس‌ سازمان برنامه و بودجه دولت موقت- در این زمینه می‌گوید: «در خود شورای انقلاب آقای بنی‌صدر به عنوان یک عامل ضد دولت در همه جا فعالیت می‌کرد، در هرکجا که به سخنرانی می‌پرداخت احساسات جوانان را نسبت به دولت موقت بیشتر تحریک می‌نمود و لذا دولت تثبیت نشده را تضعیف می‌کرد. او نیز بعدها متوجه اشتباه خود شد. در اینجا یک شورای انقلاب ناهماهنگ شکل گرفت. روشنفکران عضو شورای انقلاب برای خود زمینه‌سازی می‌کنند تا مقامها را در آینده در دست گیرند. در انتخابات ریاست‌جمهوری دوره اول ده، بیست نفر از همین روشنفکران مذهبی نامزد هستند. همه در تلاشند که وضعیت بالاتر پیدا کنند. اکثر روحانیان شورا با مهندس بازرگان موافقند و موافق تندروی نیستند.»(سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان، انتشارات قلم، چاپ دوم، سال 83، ص284) متأسفانه آقای جعفری برای پنهان کردن واقعیت‌های تاریخ، آنچه در مورد جریان روزنامه انقلاب اسلامی صادق بوده را به روحانیون و امام نسبت می‌دهد به خصوص این که حتی سرسخت‌ترین دشمنان امام نمی‌توانند ادعا کنند که چنین شخصیتی به دنبال ایجاد موقعیت برای خویش یا به طور صنفی برای روحانیون بوده باشد. برای روشن‌تر شدن این واقعیت که امام به هیچ وجه به چیزی جز مصالح ملی و رشد مردم نمی‌اندیشیدند به ذکر تحلیل ایشان از نتیجه انتخابات سال 63 می‌پردازیم: «مهمان احمدآقا بودیم؛ امام هم شرکت فرمودند. بیشتر در مورد انتخابات بحث شد. امام فرمودند، بعضی از جاها که ائمه جمعه و روحانیون سرشناس دخالت کرده‌اند، ناموفق بوده‌اند و این را نشان استقلال فکری مردم می‌دانستند.»(به سوی سرنوشت، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی سال 63، به اهتمام محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 85، ص70) ایجاد محدودیت برای ائمه جمعه در سراسر کشور در ارتباط با معرفی کاندیدا از سوی امام نیز از جمله شاخص‌های روشنی است که ایشان هرگز مصالح صنفی و فردی را دنبال نمی‌کردند.
2- ادعای این‌که دانشجویان بازیچه آمریکایی‌ها شدند؛ هرچند این ادعا در چندین فراز تکرار شده است، اما آن چنان  دور از ذهن است که پرداختن به آن به نوعی اتلاف وقت تلقی خواهد شد. آیا می‌توان احتمال حتی اندکی برای این ادعا قائل شد که آمریکا بزرگترین تحقیر تاریخ را برای خود رقم بزند؟ اگر تسخیر سفارت آمریکا در یک برنامه کوتاه مدت پیروزی را برای این کشور به ارمغان می‌آورد می‌توانستیم این احتمال را قابل بررسی بپنداریم، اما رسوایی برای بزرگترین قدرت نظامی جهان تا جایی رقم خورد که مجبور شد دست به اقدام نظامی برای پایان دادن به غائله سفارت خود بزند و این اقدام نیز صرفاً بر رسوایی‌هایش افزود. ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در پایان کتاب خود (مأموریت در ایران) در این زمینه می‌نویسد:‌ «... روش سست و بی‌بنیاد حکومت کارتر در سیاست خارجی و اقدامات برژینسکی، که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود، که در نوامبر 1979، به گروگان‌گیری اعضای سفارت آمریکا منجر شد و یک دوران تحقیر ملی- که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است- آغاز گردید...»(خاطرات دو سفیر، مترجم محمود طلوعی، تهران، نشر علم، 1375،ص255). ضمن این‌که همان‌گونه که اشاره شد، آقای بنی‌صدر قبل از درگیری با دانشجویان بر سر چگونگی پایان دادن به ماجرای سفارت همواره از آنان با احترام یاد می‌کرد و به تجلیل از آنان می‌پرداخت؛ به عبارت دیگر، این احتمال که دانشجویان در جهت اهداف آمریکایی‌ها حرکت کرده باشند از دید طیف روزنامه انقلاب اسلامی در حد صفر بود. برای نمونه، آقای بنی‌صدر در کسوت ریاست‌جمهوری نیز در مصاحبه با لوموند از این جوانان به بزرگی یاد می‌کند و به تعبیری از اقدام آنان تجلیل می‌نماید: «بنی‌صدر همچنین خاطرنشان کرد که او سعی خواهد کرد راه‌حل مصالحه‌آمیزی را به دانشجویان مبارزی که گروگان‌ها را در اختیار دارند بقبولاند، او گفت: «ما هرگز علیه این میهن‌پرستان جوان که صداقت و احساسات انقلابی‌شان تردید ناپذیر است به اعمال خشونت متوسل نخواهیم شد. در صورت اختلاف‌نظر، من برای متقاعد کردن آنها به قبول نظرم به سفارت آمریکا خواهم رفت.»(بیست و پنج سال در ایران چه گذشت، داود علی بابایی، انتشارات امید فردا، جلد دوم، چاپ اول، سال 83، ص78)
3- دانشجویان ناگهان مسئله‌ای به ذهنشان رسیده و علیه سفارت آمریکا وارد عمل شده‌اند؛ این احتمال نیز به دلایل متعددی منتفی است. اولاً آمریکایی‌ها بسیاری از فعالیت‌های خود را علیه انقلاب اسلامی در پوشش گروه‌های چپ مارکسیستی انجام می‌دادند. هرچند ماهیت این گروه‌های چپگرای تجزیه‌طلب کاملاً آمریکایی بود، اما همین ترفند برخی از دانشجویان و حتی سیاستمداران را به لحاظ تشخیص سیاسی دچار مشکل کرده بود. برای نمونه در همان ایام، انجمن‌های دانشجویی دانشگاهی مانند علم و صنعت معتقد بودند برای متوقف شدن فتنه‌ها و آشوب‌آفرینی‌های این گروه‌ها باید سفارت شوروی را مورد تعرض قرار داد. نیفتادن در دام حرکت‌های انحرافی آمریکایی‌ها نشان از مطالعه دقیق تحولات سیاسی و تاریخی، همچنین تیزبینی دانشجویان پیرو خط امام داشت. ثانیاً نوع برنامه‌ریزی تسخیرکنندگان سفارت آمریکا با وجود پیش‌بینی‌های آمریکاییان بعد از انتقال محمدرضا پهلوی به کشورشان حکایت از آمادگی بسیار بالای دانشجویان داشت. ثالثاً علاوه بر این که بعد از تسخیر سفارت اسناد به دست آمده  بر صحت تحلیل دانشجویان گواهی می‌دادند، نوع عمل آنها در حالی‌که دولت و تا حد قابل توجهی شورای انقلاب مخالف تسخیر سفارت آمریکا بود نشان از نوعی پختگی سیاسی داشت؛ به عبارت دیگر این دانشجویان افرادی نبودند که بدون مطالعه و برخورداری از تحلیل به یک‌باره به ذهنشان رسیده باشد که به چنین کاری اقدام کنند. به طور کلی آقای جعفری تلاش دارد دانشجویان را بی‌هویت و فاقد درک و فهم سیاسی معرفی کند و در این صورت است که می‌تواند آنها را بازیچه بیگانه یا روحانیون بخواند. اگر دانشجویان آن گونه که نویسنده ادعا می‌کند زمینه بازیچه شدن را داشتند چرا آقای بنی‌صدر که با آنها رابطه بسیار صمیمی داشت نتوانست آنها را در خدمت اهداف خود بگیرد. اما روحانیون مؤسس حزب جمهوری که دارای چنین رابطه‌ای نبودند توانستند؟ برخلاف این ادعای غیرمنطبق بر واقعیت، آقای هاشمی به صراحت موضع خویش را اعلام می‌دارد: «در 13 آبان 1358، من و آیت‌الله خامنه‌ای در مکه بودیم، که خبر تصرف سفارت آمریکا را شب هنگام در پشت‌بام محل اقامتمان، هنگامی که آماده خواب می‌شدیم از رادیو شنیدیم، تعجب کردیم، زیرا انتظار چنین حادثه‌ای را نداشتیم، سیاستمان هم این نبود... یکبار هم که [در تاریخ 25 بهمن 1357] گروهی مسلح به سفارت آمریکا حمله کردند و آنجا را به اشغال درآوردند، از طرف دولت موقت، نماینده‌ای [ابراهیم یزدی]، رفت و مسئله را حل و فصل کرد. بنابراین واضح بود که نه شورای انقلاب و نه دولت موقت تمایلی به چنین اقداماتی نداشتند... اکنون ما در مقابل یک عمل انجام شده‌ای قرار گرفته بودیم».(انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای 1357 و 1358 هاشمی‌رفسنجانی، به کوشش عباس بشیری، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 83، ص370) البته همان گونه که اشاره شد دانشجویان نیز با حزب جمهوری اسلامی مرزبندی داشتند و این امر به صراحت در خاطرات آقای بنی‌صدر نیز مورد تأکید قرار گرفته است: «ح.ا. در بیانیه دفتر تحکیم وحدت در آن زمان، یک نکته دیگر هم دیده می‌شود... در آن بیانیه اظهار داشتند: «آقای آیت‌ از بانیان حزب جمهوری اسلامی و رئیس بخش سیاسی حزب با یک سری تحلیل‌های ذهن‌گرایانه خویش خیال می‌کند می‌تواند نیروهای متعهد و معتقد به خط امام را به بازی گرفته و با بیهوده‌گویی‌های خود ملت را به تمسخر بکشد.» بنی‌صدر: بله، آنها عموماً مخالف بودند. مطلب این است، اینان که خود را خط امام می‌دانستند به خط ما هم خیلی نزدیک بودند».(درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهور ایران، به کوشش حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، آبان 1380، آلمان، ص289) همان گونه که اشاره شد، دانشجویان نماینده بنی‌صدر را بدون کمترین مشکلی به درون سفارت می‌پذیرند، اما نماینده شورای انقلاب را که از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی بود هرگز به درون سفارت راه نمی‌دهند: «وقتی بچه‌ها سفارت را گرفتند و شورای انقلاب مرحوم باهنر را به عنوان نماینده تعیین کرد اما بچه‌ها او را نپذیرفتند، گفتند اگر سحابی بیاید ما با او صحبت می‌کنیم. شورای انقلاب هم پذیرفت که من به عنوان نماینده بروم. من خود هم تعجب کردم و گفتم به این بچه‌ها نباید تسلیم شد.»(سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان، گفت‌وگو با مهندس عزت‌الله سحابی، شرکت انتشارات قلم، چاپ دوم، 1383، ص203)
بنابراین منابع متعدد و متنوع بر این واقعیت تأکید دارند که دانشجویان روابطی غیرحسنه با حزب جمهوری اسلامی داشتند و دارای همراهی و همفکری روشنی با جریان مقابل حزب بودند و اگر بعدها با آقای بنی‌صدر مشکل پیدا کردند به هیچ وجه به دلیل تحت تأثیر حزب واقع شدن نبود.
اما این که چرا دانشجویان با وجود داشتن روابطی حسنه با جریان روزنامه انقلاب اسلامی در ادامه حضور خود در سفارت آمریکا با آن دچار تقابل شدند بحث مهمی است که می‌تواند برخی ابهامات تاریخی را برطرف سازد.
اولین نکته‌ای که در این زمینه باید یادآور شد برنامه‌ریزی دانشجویان برای یک حرکت اعتراضی کوتاه مدت بود. این واقعیت توسط بسیاری از دانشجویان ابراز شده است، از جمله خانم معصومه ابتکار در این زمینه می‌نویسد: «قرار بود برای کارهای مقدماتی گروه‌هایی تشکیل شود. یک گروه به عنوان متقاضی ویزا وارد سفارت شده، منطقه را شناسایی کرده و نقشه مقدماتی محل ساختمان‌ها و واحدهای داخل مجتمع را تهیه می‌کرد. گروه دیگر از ساختمان‌های بلند خیابان طالقانی و سایر خیابان‌های اطراف مشرف به سفارت نقشه مجتمع را از بالا تهیه می‌کرد. گروه دیگر که کوچک‌تر بود وظیفه تامین غذا و امکانات برای حداکثر سه روز را به عهده داشت. در آن زمان هیچ‌کس خوابش را هم نمی‌دید که اشغال سفارت بیش از این طول بکشد. هدف از این کار قدرت‌نمایی و صدور بیانیه‌ای جسورانه بود.»(تسخیر، معصومه ابتکار، مترجم فریبا ابتهاج شیرازی، انتشارات اطلاعات، سال 1379، ص69) یا در فرازی دیگری از این کتاب آمده است: «در پایان آن جلسه طولانی که اولین جلسه از جلسات متعدد بعدی بود، کسی پیش‌بینی نمی‌کرد اشغال سفارت بیش از چند روز به طول انجامد.»(همان، ص96)
یکی از عواملی که موجب شد دانشجویان در سفارت حضور طولانی مدت پیدا کنند توفیق آنان در دستیابی به برخی اسناد بود که بعد از خراب شدن دستگاه خردکن، مأمورین سیا موفق به نابودی آنها نشده بودند. همچنین دانشجویان به سرعت دریافتند که می‌توانند برخی اوراق رشته رشته شده را به هم بچسبانند. خانم ابتکار در این زمینه می‌نویسد: «سپس در انتهای کریدور، در فولادی قفل شده دیگری پیدا کردند. آنها بالاخره به قلب ساختمان مرکزی رسیده و به زودی درمی‌یافتند در پشت آن در، ستاد جاسوسی سازمان سیا قرار دارد. جایی که هنوز چند نفر در آنجا پنهان شده و به سرعت سرگرم نابودی هزاران سند بودند. اسنادی که دخالت آمریکایی‌ها را در امور ایران برملا می‌کرد. با وجود این که مأموران امنیتی در آن اتاق تا ساعت دو بعدازظهر مقاومت کرده و حجم زیادی از اسناد را از میان بردند، وقتی بالاخره دانشجویان موفق به ورود شدند فایل‌ها و گاوصندوق‌های دست نخورده به آنها اطمینان خاطر داد. ملت ایران هنوز به هزاران پرونده دست نخورده دسترسی داشت و به زودی مشخص شد بسیاری از این پرونده‌ها مدرک جرم هستند.»(همان، ص89)
اسناد به دست آمده موجب شد تا دانشجویان در مقام استفاده از کارمندان سفارت برای گویا سازی آنها برآیند زیرا این اسناد توسط کسانی تهیه شده بود که اکنون عمدتاً در اختیار دانشجویان قرار داشتند: «تا پایان هفته، سیستم بایگانی نسبتاً منظمی ایجاد کرده بودیم که حاوی زندگی‌نامه و شرح وظایف هر یک از گروگانها بود. این پرونده‌ها را با اطلاعاتی که از سفارت‌خانه یا صحبت‌ها و مصاحبه‌های غیررسمی با گروگان‌ها به دست می‌آوردیم، روزآمد می‌کردیم. در حالی که برخی از آنها از دادن اطلاعات درباره سمت خود در سفارت اکراه داشتند، برخی دیگر مشتاقانه همکاری و مسایل را برای ما روشن می‌کردند.»(همان، 117)
خانم ابتکار در زمینه اسناد موجود در سفارت می‌افزاید: «برنامه‌ای که در سفارت مورد استفاده قرار می‌گرفت اسناد را به «دسترسی رسمی محدود»، ‌«محرمانه»، «سری»، «فقط برای رؤیت» و «فوق سری» تقسیم‌بندی می‌کرد. در چند ساعت نخست اشغال آمریکایی‌ها توانسته بودند بیشتر اسناد فوق سری و برخی از اسناد سری را نابود کنند. با مطالعه سایر اسناد به این نتیجه رسیدیم که آنها می‌تواند حاوی نکات مهمی درباره افرادی از درون خود انقلاب باشد. به زودی دریافتیم این افراد- که برخی از آنها سمت‌های بسیار بالایی داشتند- ممکن است در تضعیف نهضت انقلابی ما تلاش کرده باشند... سازمان سیا آشکارا بر این باور بود که در صورت نفوذ به موقع در رده‌های عالی می‌تواند هر انقلاب یا نهاد سیاسی را کنترل کند. این سازمان در پی آن بود که این کار را به ویژه در ایران انجام دهد. هر چه باشد سازمان سیا در این زمینه تجربه‌ای طولانی داشت. اسناد سفارت فرمولی تغییر ناپذیر را برملا می‌کرد. دو طرف برای گپی غیررسمی در یک مهمانی چای شرکت می‌کردند. طرف ایرانی در برابر غرب احساس حقارت نشان می‌داد و تمایل خود - یا دولتش- را برای استفاده از حمایت‌های آمریکا اعلام می‌کرد. آنگاه ابعاد ضد امپریالیستی و دینی انقلاب را مورد انتقاد قرار داده تا اعتماد طرف آمریکایی را جلب کند. در این فرایند آنها میزان شگفت‌انگیزی از اطلاعات بسیار محرمانه و اطلاعات فردی در مورد شخصیتهای سیاسی اصلی و حتی گاه درباره خود امام را رد و بدل می‌کردند. اسناد معمولاً شامل توصیف روانکاوانه منبع، از جمله گرایش‌ها و ویژگیهای فردی وی نیز می‌شد. یکی از اسنادی که مرا بسیار شگفت‌زده کرد، شرح ملاقات یکی از ماموران سیاسی سفارت با یکی از مقامات وزارت امور خارجه ایران بود. این سند سری به توصیف اقامتگاه امام خمینی در قم از زبان مقام ایرانی طرفدار آمریکا اختصاص داشت در آن همه چیز بود: درهای ورودی، پنجره‌ها، اتاق‌ها و حتی درهای پشتی. به موجب این سند اطلاعات ارائه شده برای سرویس‌های مربوطه آمریکا اهمیتی حیاتی داشت.»(همان، صص9-127)
به این ترتیب حضور کوتاه مدت دانشجویان در سفارت آمریکا در اعتراض به استمرار دخالت این کشور در ایران و پذیرش شاه، به تدریج می‌رفت که طولانی شود، زیرا فصل جدیدی پیش روی دانشجویان که اکنون به قدرت بی‌بدیلی در معادلات سیاسی دست یافته بودند، گشوده شد. دانشجویان قبل از تسخیر سفارت می‌پنداشتند که آمریکا صرفاً در بحران‌ها و غائله‌های مناطق مختلف کشور دخالت مستقیم دارد، اما اکنون علاوه بر دستیابی به مستنداتی در این زمینه، واقعیت‌های جدیدی که هرگز به مخیله آنها خطور نمی‌کرد پیش رویشان بود و آن اسنادی در زمینه تلاش آمریکا برای نفوذ به داخل این انقلاب نوپا بود: «در حالی که آمریکایی‌ها با موفقیت بخش عظیمی از اسناد سری و فوق سری را نابود کرده بودند، هزاران سند سری و فوق سری در فایل‌ها یا گاوصندوق‌های ساختمان مرکزی دست نخورده باقی مانده بود. فایل‌ها را به راحتی باز کرده و به محتوای آنها دسترسی یافتیم. ولی گاوصندوق‌ها با قفل‌های ترکیبی پیچیده و بزرگ داستان دیگری داشتند. اوایل آذرماه موفق به یافتن قفل سازی شدیم که در باز کردن قفل‌ ترکیبی تخصص داشت. او برای اینکه رمز قفل‌ها را پیدا کند ساعت‌ها به صدای آنها گوش داد تا بالاخره توانست از هفت گاوصندوق در سه تای آنها را باز کند. سپس با شرمندگی از ما عذرخواهی کرد و گفت که درباره بقیه گاوصندوق‌ها نمی‌تواند کاری انجام دهد. از آنجا که سه گاوصندوق باز شده حاوی اسناد بسیار حساس بود بیش از پیش مصمم شدیم به هر قیمت ممکن قفل باقی را نیز باز کنیم... در حساس‌ترین اسناد برای اشاره به افراد مورد نظر از کلمات رمز با کلمه «منبع» استفاده می‌شد. ماموران سیا یا کارمندان سیاسی با بسیاری از شخصیتهای سیاسی که به نظر آنها لیبرال یا طرفدار غرب بودند قبلاً تماس گرفته تا بتوانند درباره نقاط ضعف احتمالی یا کانال‌های نفوذ، اطلاعات محرمانه کسب کنند. برخی از این افراد به عنوان رهبران بالقوه مخالف شناسایی شده و می‌توانستند راه را برای سقوط آنچه به نظر آنها احزاب «رادیکال ضدآمریکایی» بود هموار و شخصیت‌های معتدل‌تر را جایگزین آنها کنند. وقتی حساس‌ترین اسناد، به ویژه اسنادی که با تحولات جاری و شخصیت‌های لیبرال ارتباط داشت مرتب به فارسی خلاصه شد، برخی از برادران آنها را خدمت امام بردند. امام از ایشان خواستند هر چه پیدا شده، بدون ملاحظه اینکه درباره چه کسی است، افشا شود و فرمودند خود به دقت اوضاع را دنبال می‌کنند.»(همان، صص2-130)
با طولانی تر شدن حضور دانشجویان در سفارت آمریکا آنها به تدریج موفق به بازگشایی همه گاوصندوق‌ها و دستیابی به اسناد بسیار تعیین کننده و کشف رموز بیشتری می‌شدند. افشای اسناد، جوانانی را که بر اساس یک تحلیل درست عمل کرده بودند بیش از پیش در کانون توجه همه جریانات سیاسی و اقشار مختلف مردم قرار می‌داد. این امر، یعنی حمایت فوق‌العاده جامعه از دانشجویان، قدرتی را شکل می‌داد که برای بسیاری گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی نگران کننده بود؛ اما حمایت قوی مردمی مانع از آن می‌شد که بتوانند به طور مستقیم علیه تسخیرکنندگان سفارت اقدامی بکنند. گروه‌هایی چون مجاهدین خلق و شخصیت‌هایی چون بنی‌صدر که در ابتدا به عنوان حامیان جدی دانشجویان ظاهر شده بودند به دلیل نگرانی از روند افشاگری‌ها با توسل به شیوه‌های مختلف درصدد خارج ساختن دانشجویان از سفارت برآمدند، زیرا صرفاً از این طریق می‌توانستند کانون قدرتمند سیاسی شکل گرفته را از میان بردارند: «تنها چند هفته پس از اشغال سفارت ابوالحسن بنی‌صدر که در آن زمان از اعضای شورای 15 نفره انقلاب بود و در دی ماه 1358 به ریاست‌جمهوری رسید، مبارزه‌ای را آغاز کرد تا ما را مجبور به تحویل همه اسناد به دولت کند. وی نخستین بار این مسئله را در جلسات شورای انقلاب مطرح کرده و برای جلب حمایت از این طرح وقت و انرژی بسیاری صرف کرده بود... شاید می‌اندیشید که ادامه افشاگری‌ها، سیاست‌های وی را به خطر می‌اندازد و شاید از این نگران بود که برخی اسناد درباره تماس‌های مخفیانة او با یک تاجر آمریکایی رو شود.»(همان، ص138)
به این ترتیب نگرانی‌ها از اینکه چه اسنادی ممکن است به دست دانشجویان افتاده باشد، موجب بروز تدریجی موضع‌گیری‌های جدید می‌شود و بنی‌صدر مورد اعتماد دانشجویان و حامی آنها را به وادی جدیدی می‌کشاند. تا آن زمان به هر انگیزه‌ای اولین رئیس‌جمهور ایران در رأس منتقدان مشی لیبرالی دولت موقت قرار داشت و توانسته بود از این طریق اعتماد دانشجویان را به خود جلب کند، اما اکنون اصرار دانشجویان بر ادامه بررسی اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا هر روز بیشتر بنی‌صدر را به صف دولت موقت نزدیکتر می‌ساخت. شناخت ماهیت مجاهدین خلق نیز موجب شد تا این سازمان به ظاهر ضدامپریالیستی نیز از سوی دانشجویان طرد شود: «در اواسط دی ماه اطلاع یافتیم مجاهدین خلق- که بعدها مشخص شد در خدمت قدرت‌های خارجی هستند- به یکی از اسناد بسیار حساس سفارت‌خانه دست یافته‌اند. تحقیقات را آغاز و به زودی این گزارش تأیید و مشخص شد آنها سند را از طریق یکی از هواداران خود که در بین دانشجویان نفوذ کرده، به دست آورده‌اند. این دانشجو به سرعت شناسایی و اخراج شد. سند مورد اشاره حاوی اطلاعاتی درباره دیدارهای مخفیانه یکی از اعضای سازمان مجاهدین (منافقین) به نام سعادتی با دیپلمات‌های شوروی بود که اطلاعات مربوط به آن را سفارت آمریکا از طریق نیروهای کمیته به دولت موقت ارائه داده بود.»(همان، ص141)
همچنین برخی اسناد، ماهیت گروه‌هایی چون فرقان را که به لحاظ تشکیلاتی به صورت غیرمستقیم توسط مجاهدین خلق هدایت می‌شد و نیز ارتباط خط ترور را با سفارت آمریکا که از همان روزهای اول پیروزی انقلاب آغاز شد، روشن می‌ساختند: «تکان دهنده‌ترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدایی‌ترین شناخت درباره اسلام بی‌بهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسائل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بود که قتل شخصیتهای مذهبی موقعیت آنها را بهبود می‌بخشد. با همین تفکر دو تن از رهبران برجسته‌ مذهبی، آیت‌الله مرتضی مطهری و آیت‌الله مفتح توسط آنها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت می‌کنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان می‌داد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.» (همان، ص146)
دانشجویان همزمان با تلاش برای گشودن گاوصندوق‌ها و کشف رمزها تلاش خستگی‌ناپذیری نیز برای بازسازی اسناد رشته رشته شده به کار گرفتند. در فروردین ماه 1359 آنها به اسنادی دست یافتند که دلایل تلاش آقای بنی‌صدر برای خارج ساختن دانشجویان از سفارت و تحویل اسناد به دولت را مشخص می‌ساخت: «در اوایل فروردین فرایند بازسازی، اسناد بیشتری را برملا ساخت. نخستین سند، گزارش ملاقات رادزفورد با SD LURE در تاریخ 29 آگوست در خانه وی بود. در این ملاقات بنی‌صدر ضمن ابراز نگرانی‌های خود، شورای 15 نفره انقلاب را به دلیل ناکارآمدی مورد انتقاد قرار داده و همچنین مخالفت‌هایی را با امام ابراز داشته بود. سند دوم شرح ملاقات رادزفورد با تامس آهرن بود. چهارمین سند شرح ملاقات وی با بنی‌صدر بشمار می‌رفت. سند پنجم، ارزیابی رادزفورد/ کاسین درباره ملاقات‌هایش با او و خلاصه‌ای از نقاط ضعف و قوت وی بود: «او که جا‌ه‌طلب و سیاستمداری زیرک است، ظاهراً با احتیاط و با توجه به روزی که (امام) خمینی از صحنه خارج شود نقش خود را بازی می‌کند... او که توطئه‌گری کهنه کار است می‌تواند در آینده در صورتی که حس کند انقلاب از اهدافش دور می‌شود یا برای وی منافعی وجود دارد، علیه انقلاب توطئه کند... می‌داند که باید با اطرافیان خود رفتار محتاطانه‌ای داشته باشد... این تردید احتمالاً باعث خواهد شد همه پل‌ها را پشت سر خود خراب نکند»... وقتی مجموعه کامل اسناد SD LURE تکمیل شد، آنها را به تامس آهرن نشان دادیم تا درباره آن نظر دهد. آهرن تائید کرد که یکی از برنامه‌های دولت آمریکا به ویژه سازمان سیا، تماس با شخصیتهای ذی‌نفوذ در جنبش انقلابی بود. وقتی امام خمینی در پاریس حضور داشتند، به یکی از افسران بازنشسته سازمان سیا دستور داده شد به فرانسه برود و با بنی‌صدر دیدار کند. وی خود را نمایندة یک شرکت آمریکایی معرفی و ابراز تمایل کرده بود تا با او درباره چشم‌انداز‌های روابط اقتصادی با غرب صحبت کند. بنی‌صدر نیز موافقت کرده بود. آهرن افزود وقتی بنی‌صدر به ایران آمد «ستاد سازمان سیا» تمایل داشت موضوع را دنبال کند و مسئولیت این پروژه به من سپرده شد. هدف نهایی ما استخدام بنی‌صدر بود، ولی برای رسیدن به این هدف مراحل مختلفی باید طی می‌شد. در مرحله نخست‌، وی مستقیماً از قضیه آگاه نبود. او تنها به عنوان یک مشاور مالی که دربارة مسایل سیاسی نیز توصیه‌هایی دارد، خدمت می‌کرد. در مراحل بعد دربارة مسائل مهم‌تر و حساس‌تر مورد مشورت قرار گرفته و توصیه‌هایی به او می‌شد. آهرن به ما گفت که بنی‌صدر موافقت کرده در ازای دستمزد 1000 دلار در ماه به عنوان مشاور خدمت کند. ولی هیچ وقت پولی دریافت نکرد.» (همان، صص4-152)
دستیابی دانشجویان به چنین اسنادی در مورد آقای بنی‌صدر، وی را که تا آن زمان انتقاداتی به نحوه افشاگری‌ها داشت، تبدیل به یکی از مخالفان سرسخت جوانانی نمود که تعریف و تمجیدهای پررنگی از آنان کرده بود. آنچه آقای جعفری از مخالفت‌های تند و تیز جریان روزنامه انقلاب اسلامی با تسخیر کنندگان سفارت آمریکا مطرح می‌سازد مربوط به مقطعی است که آقای بنی‌صدر متوجه شد دانشجویان، اسناد مهمی در مورد وی به دست آورده‌اند و قصد انتشار آن را دارند. منطق سیاسی اولین رئیس‌جمهوری ایران حکم می‌کرد تا پیش‌دستی کند و موقعیت سیاسی دانشجویان را متزلزل سازد و البته برخی خطاهای دانشجویان فرصت لازم را در اختیار آقای بنی‌صدر قرار می‌داد. برخی معتقدند قدرت روزافزون این جوانان بعضاً موجب غرور آنان شده بود و همین امر لطماتی را متوجه این حرکت بزرگ ساخت. خانم ابتکار به مواردی از این خطاها در برنامه‌های تلویزیونی دانشجویان اذعان دارد: «برنامه با آرامش آغاز شد، ولی با غلبه احساسات بر آن دو دانشجو، به سوی سرزنش، تقبیح و حتی محکوم کردن افراد نام برده در سند پیش‌ رفتند و تا پایان برنامه این وضع ادامه یافت. آنها ظرف چند دقیقه بی‌طرفی خود را زیر پا گذاشته و پیش از اینکه مردم بتوانند تصمیم بگیرند و مقامات قضایی حکمی صادر کنند، حس انتقام‌جویی را به بینندگان منتقل کرده بودند... در همان جلسه تصمیم گرفتیم اقدامی جبرانی انجام دهیم. عذرخواهی رسمی از همه که به صورت یک بیانیه در اختیار رسانه‌های جمعی قرار گرفت.»(همان، ص143) البته بروز این گونه خطاها منحصر به همین نمونه نبود. آنچه در مورد آقای میناچی صورت گرفت که منجر به اعتراضات گسترده شد موردی دیگر از این دست بود. آقای میناچی در مدتی کمتر از 24 ساعت آزاد شد و شخصیت‌هایی همچون دکتر بهشتی نیز به جمع منتقدان این نحوه افشاگری پیوستند: «... سه عیب داشت یک عیبش این بود که همه‌ی اوراق و اسناد مربوط به یک فرد، یک مؤسسه باید ارائه شود تا مردم بتوانند جمع‌بندی کنند. در برخی موارد گفته می‌شود که همه اوراق یکجا ارائه نمی‌شود، خوب اگر قرار است مردم درباره‌‌ی یک فرد یا مؤسسه چیزی بدانند باید همه اوراق آنجا را بخوانند تا بتوانند جمع‌بندی کنند. نقص دوم این بود که باید همان شب که این اوراق از رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها پخش می شود آن فرد یا گروه هم بتواند بیاید و توضیح بدهد. تنها به قاضی رفتن درست نیست. ملت قاضی است. فرمولی را هم برای این کار در نظر گرفته شده و پیشنهاد گردیده و امیدواریم به زودی مطرح شود و رویش بحث شود، اینست که باید دانشجویان کلیه‌ی اسناد مربوط به فرد یا گروه فتوکپی‌اش را، در اختیار او بگذارند تا او مطالعه کند و توضیحات خود را بدهد و از توضیحاتش نوار و صدا و تصویر برداشته شود و از افشای دانشجویان هم نوار اسلاید و صدا و فیلم گرفته شود و بعد هر شبی که اینها می‌خواهند نشان بدهند که قبلاً اعلام کنند افشاگری می‌شود، تا طرف مقابل که مردم وقتی افشاگری تمام می‌شود تلویزیون خود را خاموش نکنند و بدانند که طرف مقابل هم بعد صحبت خواهد کرد تا همه را یکجا گوش کنند، ببینند... از نظر ما این عدل اسلامی است.» (روزنامه اطلاعات 2 اسفند 58)
در حالی که آقای بهشتی با علم به اینکه اسناد موجود سفارت عمدتاً مربوط به جریانی است که نگاه بسیار مثبتی به غرب دارند و این جریان با حزب جمهوری اسلامی ضدیت می‌ورزید، این‌چنین سخت‌گیرانه نسبت به افشاگری دانشجویان نظر می‌دهد، متأسفانه آقای جعفری برای پنهان ساختن واقعیت‌ها مسائلی را به آقای بهشتی نسبت می‌دهد که با شخصیت وی کاملاً بیگانه است: «اما متاسفانه آنها (مجاهدین و چپهای افراطی) با حادثه‌سازی‌های پی‌درپی خود، در گنبد و کردستان و دانشگاه برای آقای خمینی و حزب جمهوری اسلامی فرصت ایجاد می‌کردند تا به قبضه کردن قدرت و به زعم آقای بهشتی تحقق «دیکتاتوری صلحا» مشروعیت بخشیدند و بنا به قولی دیگر از آقای بهشتی که گفته است، ما باید دیکتاتوری ملی داشته باشیم.»(ص36)
اولاً آقای جعفری به کارگیری واژه‌هایی چون «دیکتاتوری صلحا» و «دیکتاتوری ملی» را به نقل از تقی رحمانی در کتاب «سقوط دولت بازرگان، ص143» به دکتر بهشتی نسبت می‌دهد که وی نیز این ادعا را به نقل از «یکی از دوستان» مطرح ساخته است. ثانیاً در این روایت مجهول، تقی رحمانی ذکری از دیکتاتوری صلحا به میان نیاورده و ثالثاً در یک بحث تاریخی به هیچ وجه نمی¬توان به این گونه نقل قولهای فاقد راوی مشخص، استناد کرد. از طرفی چرا ایشان مشخص نمی‌سازد ماهیت مجاهدین خلق و چپ‌های افراطی که بعدها به عنوان چپ آمریکایی معرفی شدند چه بود و چرا توطئه‌ها در نقاط مختلف برای تجزیه کشور منجر به تقویت امام می‌شد؟
اگر جریاناتی چون دولت موقت و روزنامه انقلاب اسلامی می‌توانستند در برابر تحرکات آمریکا محکم بایستند علی‌القاعده به عنوان مدافع راستین تمامیت کشور نزد مردم محبوب می‌شدند. آقای جعفری اصولاً به این مسئله نمی‌پردازد که اگر این حادثه سازی‌های بیگانه برای نیروهای اصیل فرصتی شدند تا صداقت و درستی خود را به اثبات رسانند چرا برای طیف خود ایشان فرصت نشد؟ برای روشن شدن این حقیقت بدون این‌که خواسته باشیم به منابع مختلف استناد جوییم به خاطرات خود آقای بنی‌صدر نظر می‌افکنیم. البته هیچ‌کس در مورد غائله کردستان (که از روز 23 بهمن 57 آغاز شد) تردید نداشت که آمریکایی‌ها با هدایت نیروهای نظامی، ساواکی و... قصد ایجاد بحران در این منطقه را دارند. هرچند به حسب ظاهر شعار خودمختاری می‌دادند، اما پادگان‌ها یکی پس از دیگری مورد حمله قرار می‌گرفت و اشغال می‌شد که به طور مشخص با شعار خودمختاری در تعارض بود. گرفتن پادگان‌ها به روشنی حکایت از یک حرکت تجزیه‌طلبانه داشت و همین امر موجب شد که همگان به آن حساس شوند و تلاش نمایند تا اهداف کسانی را که تا دیروز در خدمت ساواک و بیگانه بودند برای مردم غیرتمند کردستان روشن سازند. شنیدن این روایت از زبان آقای بنی‌صدر مناسب خواهد بود: «خلاصه شورای انقلاب هیئتی را معین کرد که در آن هیئت، آقای طالقانی بود، آقای بهشتی بود و من... ما رفتیم به سنندج و ما را در محلی مثل این که مدرسه‌ای بود، جا دادند. روز دوم به هنگام صبح دیدیم که بیرون محل اقامتمان چند تیر شلیک شد، بعد، آقای عزالدین حسینی وارد شد. به علامت این که ایشان می‌آیند، از سوی سواران ایشان تیر شلیک شد. مرحوم طالقانی خیلی بهش برخورد. روحانی می‌آید به دیدار روحانی آن هم با تفنگ‌چی! مثل اینکه ساختمان را محاصره کرده باشند... طالقانی خیلی عصبانی شده بود و به او توپید و گفت: «ما آمدیم مسئله را صلح و صفا بدهیم و شما تفنگ‌چی آوردی اینجا دور محل اقامت ما؟! تفنگ‌چی چیدی؟! شما آن وقت که از ساواک حقوق می‌گرفتی، آن موقع خودمختاری نمی‌خواستی، حالا، این ملت انقلاب کرده، الا بالله می‌خواهی بهم بزنی؟!»(درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهور ایران، به کوشش حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، 1380، ص237)
در فرازی دیگر آقای بنی‌صدر به صراحت اذعان دارد که غائله‌گران در کردستان خودمختاری را بهانه قرار داده بودند تا به اهداف دیگری نائل آیند: «من می‌گفتم، اینهایی که این کار را کردند، در واقع خودمختاری را بهانه کرده بودند، در حالیکه خواسته‌شان را شورای انقلاب هم قبول کرده بود. چرا آن را بهم زدید؟! در واقع این مشروع جلوه‌دادن آن حرکت قهر‌آمیز بود. این از کجا مایه می‌گرفت؟! اگر مسئله خودمختاری بود، از این فرصت بهتر چه می‌شد؟ با اینکه وقتی در آن انتخابات یازده نفر که به عنوان شورای شهر انتخاب شده بودند، این آقایان با انداختن نارنجک به خانه اعضای شورا و انواع اذیت‌ها، مجبورشان کردند به استعفا و روشن شد که نخیر، خودمختاری بهانه‌شان بود، در حالیکه، اینان انتخاب شدند تا شهر را اداره کنند. وقتی شما آن انتخابی را که مردم انجام دادند، با قهر و خشونت بهم می‌زنید، این بهانه است یعنی برنامه‌دیگری دارید. این را خواستم یادآور بشوم که این آقایان، این کار را هم کردند و تنها جنگ نبود که راه انداختند. قبل از جنگ این کارها را کردند، وقتی که ارتش، آن محل ستادشان را گرفت از جمله مدارکی که کشف شد، تقسیم انبار اسلحه لشکر ارتش بود و قرار بود تقسیم بشود بین فدایی خلق، کومله و حزب دمکرات کردستان. بعد هم معلوم شد که عراق عامل اصلی تحریک در این ماجرا و جنگ بود.»(همان، صص40-239)
آقای بنی‌صدر در این فراز معترف است که حزب دمکرات و دیگر عوامل آشوب در کردستان به عنوان عامل بیگانه عمل می‌کرده‌اند؛ البته همان‌گونه که اشاره شد، علاوه بر استقرار نیروهای تحت حمایت آمریکا در جوار مرز ایران در عراق به رهبری پالیزبان، آمریکایی‌ها به طرق مختلف به گروه‌های به ظاهر چپ کمک می‌رساندند که آقای بنی‌صدر به یک مورد آن اشاره دارد و آن توزیع سلاح بین این گروه‌ها با هدایت صدام است. حال مناسب است که در مواضع پنهان آقای بنی‌صدر با این جریانات وابسته به آمریکا تأمل کنیم: «بنی‌صدر: وقتی به اروپا آمدیم و قضیه تشکیل شورای ملی مقاومت پیش آمد، آقای رجوی آمد و گفت که حزب دمکرات به رهبری آقای قاسملو می‌خواهد عضو شورا بشود. گفتم: نه نمی‌شود چون ایشان باید در قضیه کردستان توضیح بدهد چرا جنگ راه انداخت.»(همان، ص240)
آقای بنی‌صدر علی‌رغم همه این اعترافات در مورد ماهیت اقدامات حزب دمکرات و دیگر گروه‌هایی که با تحریک آمریکا سعی در تضعیف حرکت استقلال‌طلبانه ملت ایران داشتند زمانی که از مسائل پشت پرده خود با این گروه‌ها می‌گوید، حقایق روشن می‌شود: «بنی‌صدر... نوری دهکردی... بلند شد و گفت: «قاسملو گفت که بنی‌صدر به ما پیغام داد، اگر اسلحه‌تان را بگذارید زمین سرتون را می‌برند.» بله، دهکردی چنین شهادتی را در آن روز در آنجا داد. این شخص که الان رهبر حزب دمکرات کردستان است در کتابش این مطلب را نوشته. اسمش چیست؟ ح.ا: حسن‌زاده. بنی‌صدر: بله او این مطلب را در کتابش نوشته. بعداً در پاریس به قاسملو گفتم: شما اصلاً تزتان غلط بود... شما بهتره روی این خط بروید، یک کنفدراسیون در منطقه بشود که این کردهای منطقه بهم وصل شوند و عضوی از این کنفدراسیون بشوند او گفت: هان! این خیلی خوب فکریه.»(همان، ص242)
خواننده اثر با در کنار هم گذاشتن این فرازها از سخنان آقای بنی‌صدر به سهولت به پاسخ این سؤال می‌رسد که چرا هرچه فشار آمریکا بر ایران بیشتر می‌شد موقعیت روحانیت اصیل و سایر پیروان امام در میان مردم تقویت می‌گشت؟ همان‌گونه که از بیان اولین رئیس‌جمهوری ایران استنباط می‌شود نیروهایی از این دست در کنار مردم ملاحظاتی نیز با کانون‌های قدرت پیدا کرده بودند و همین امر نیز موجب دوگانگی در رفتار آنان می‌شد. این واقعیت تلخ متأسفانه در مورد بسیاری از ملیون صادق بود. هرچه فشار قدرت‌های سلطه‌گر غربی بر ایران بیشتر می‌شد تعارضات در مواضع و عملکردهای آنان فزونی می‌یافت. در حالی‌که نماینده اعزامی دولت موقت به کردستان مدتی گم می‌شود مردم به شدت نگران تمامیت ارضی کشور بودند، البته بعداً مشخص می‌شود که نماینده اعزامی از سوی آقای بازرگان به جای مذاکره رسمی با حضور مقامات محلی، چند روزی به داخل تشکیلات گروه¬های مسلح برده شده و میهمان آنان بوده است. همین امر موجب شد که وی پس از بازگشت از کردستان توسط نخست‌وزیر عزل شود. همچنین بسیاری از مقامات محلی منصوب دولت موقت به صراحت از مواضع این گروه‌ها حمایت می‌کردند که موضع‌گیری‌های آنان در مطبوعات آن زمان منعکس شده است. در این ایام نگرانی‌ها موجب شد تا راهپیمایی بزرگ سراسری وحدت امت با امام در چهارم آبان 58 برگزار شود که طی آن مردم سیاست‌های منفعلانه دولت موقت را به شدت مورد انتقاد قرار دادند و خواهان قاطعیت بیشتر در برابر گروه‌هایی شدند که با هدایت بیگانه آشوب‌آفرینی می‌کردند. متأسفانه رئیس دولت موقت نه تنها نتوانست به این خواسته به حق مردم پاسخ گوید، بلکه سپهبد قرنی را که حمله این گروه‌ها به پادگانها را دفع کرده بود از ریاست ستاد مشترک ارتش عزل کرد. این نظامی غیرتمند بعد از خانه‌نشین شدن، متأسفانه توسط همین گروه‌های آمریکایی به شهادت رسید. آیا علت این عدم قاطعیت در برابر گروه‌های وابسته جز این بود که دولت موقت و به طور کلی ملیون گوشه چشمی به همان قدرتی داشتند که عامل تحریکات و تشنجات بود؟ آقای بنی‌صدر به صراحت اذعان دارد که به طور همزمان با هر دو جبهه ارتباط داشته است، به عبارتی، ضمن عضویت در هیئت شورای انقلاب با گروههای ضدانقلاب نیز تماس داشته و از موضع دلسوزی، آنان را به زمین نگذاشتن سلاح توصیه می‌کرده است. وی برای توجیه چنین خیانتی به ملت به آن جنبه انسانی می‌دهد و ادعا می‌کند که اگر این گروه‌ها سلاحشان را به زمین می‌گذاشتند امام تک‌تکشان را سر می‌برید؛ لذا آنها را به ادامه حرکت‌های مسلحانه تشویق کرده است. اولاً نفس چنین ارتباطی از سوی آقای بنی‌صدر با گروه‌هایی که خود، آنها را خائن به ملت می‌خواند محل بحث است. بر چه اساسی چنین صمیمیتی بین وی و نیروهای وابسته به بیگانه وجود داشته که به آنان رهنمود نیز می‌داده است؟ ثانیاً چرا آقای بنی‌صدر به این سؤال پاسخ نمی‌دهد که بسیاری از نیروهای فریب خورده در کردستان، وقتی سلاح خود را به زمین گذاشتند و زندگی عادی‌شان را از سر گرفتند آیا تک‌تک سر بریده شدند؟ ثالثاً مگر پیشنهاد ایجاد کنفدراسیون کرد (متشکل از کردهای ترکیه، سوریه، عراق و ایران) قبل از آن توسط اسرائیل مطرح نشده بود که ایشان آن را به نام خود مطرح می‌سازد. رابعاً آیا در چارچوب این طرح قرار بود بخش‌هایی از خاک سه کشور جدا شود و به ایران بپیوندد که این چنین با افتخار مورد تأکید آقای بنی‌صدر قرار می‌گیرد؟!
در اینجا باید خاطرنشان ساخت اسرائیل که بیشترین دشمنی را با ایران بعد از انقلاب دارد به عنوان مبتکر طرح ایجاد کردستان واحد، تضعیف ایران را پی می‌گیرد، اما از آنجا که ترکیه به عنوان هم‌پیمان آمریکا راضی به تجزیه بخشی از خاکش نیست این طرح در اجرا با موانعی مواجه می‌شود؛ بنابراین طرح کنفدراسیون ماهیتی کاملاً ضدایرانی داشت و فقط فردی بدون علاقه‌مندی به این مرز و بوم می‌توانست مدافع آن باشد. به طور طبیعی مردم این موضع‌گیری‌های متعارض و چندنبشی را مورد تأمل قرار می‌دادند و هر روز میزان بی‌اعتمادی‌شان به جریانات متمایل به غرب بیشتر می‌شد. در این حال تنها راه جلوگیری از آگاهی مردم از واقعیت‌ها آن بود که از مشارکت ملت در امور جامعه کاسته شود. آقای بنی‌صدر دقیقاً با همین اعتقاد، تلاش زیادی داشت تا از حضور مردم در صحنه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و... بکاهد. وی صرفاً با مشارکت سیاسی مردم در امور جامعه مخالف نبود، بلکه مخالفت‌های آشکاری هم با مشارکت مردم برای جبران عقب‌ماندگی‌های عمرانی داشته است: «هنگامی که جهاد سازندگی را ایجاد کرده بودند، روزی آقای بنی‌اسدی به آقای بنی‌صدر گفت: «به این یکی دیگر نمی‌توانید هیچ ایرادی بگیرید». آقای بنی‌صدر از وی پرسید طرح جهاد سازندگی یعنی چه؟ آقای بنی‌اسدی جواب می‌دهد به جای اینکه جوانان توی شهرها بازی راه بیندازند و به قول شما بشوند بازوی استبداد، آنها را بفرستیم توی روستاها سازندگی کنند. آقای بنی‌صدر می‌گوید: این هم ایراد بزرگ دارد. شما به اسم شهر و روستا می‌خواهید همه جا را به کنترل این آقایان (منظور روحانیون حزب جمهوری است) در بیاورید. شما جوانها را به اسم سازندگی روانه روستاها می‌کنید و بعد اینها می‌شوند ابزار دست هرکسی که اختیار این ابزار را در دست گرفت.»(ص44) بعدها حتی در اوج فشارهای نظامی دشمن در حمله به مناطق وسیعی از کشور آقای بنی‌صدر مانع جدی مشارکت مردم در دفع این تهاجم بود؛ بنابراین می‌توان گفت جریانی که موضع شفاف و صادقانه‌ای نسبت به مصالح ملی نداشت نه تنها از مشارکت مردم و از حضور پررنگ آنها در صحنه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، عمرانی و... خرسند نبود، بلکه در سر راه آن مانع تراشی نیز می‌کرد. یکی از دلایل عداوت ورزی آقای بنی‌صدر با دانشجویان نیز همین تاثیرگذاری آنها بر روند مسائل سیاسی بود: «[دانشجویان] دست به تشکیل دولت در دولت زدند که در تمام امور داخلی و خارجی به نحوی دخالت می‌کردند.»(ص167) یا در فرازی دیگر آقای جعفری می‌گوید: «دانشجویان پیرو خط امام که مدعی بودند؛ «... ما متهم شدن به ایجاد دولت در دولت را در جهت انقلاب و مصالح کشور نمی‌دیدیم» اما در تمام موارد شاخکهای خود را همه جا پهن کرده و دقیقاً در راستای دولت در دولت عمل کرده‌اند و از جمله در رابطه با عذرخواهی کارتر از ملت ایران می‌گویند احتیاجی به اینکه کارتر بگوید شاه در این [ایران] جنایت انجام داده نیست».(ص150) این فراز علت نگرانی طیف روزنامه انقلاب اسلامی را از حضور نیروهای مردمی در صحنه سیاسی کاملاً روشن می‌سازد. آقای بنی‌صدر در اوج بحران گروگان‌گیری با اهداف خاصی سعی کرد این‌گونه به جامعه القا کند که رئیس‌جمهور آمریکا به دلیل عملکرد کشورش در ایران در دوران پهلوی از ایرانیان عذرخواهی کرده است. دانشجویان که به زعم آقای جعفری «شاخکهای خود را در همه جا پهن کرده بودند» متوجه خلاف واقع بودن این مطلب شدند و به جامعه منعکس ساختند که هرگز کارتر از ملت ایران عذرخواهی نکرده است. نکته جالب توجه این‌که آقای جعفری حتی بعد از سال‌ها نمی‌خواهد این واقعیت را بپذیرد که در آن زمان قصد فریب ملت ایران را داشته‌اند، لذا عبارت «از جمله در رابطه با عذرخواهی کارتر از ملت ایران» را تکرار می‌کند درحالی‌که خبری که خود در این زمینه منعکس ساخته خلاف بودن این ادعا را کاملاً روشن می‌سازد:‌ «واشنگتن یونایتدپرس- به اظهار یک منبع آگاه واشنگتن، کارتر قصد دارد ضمن اطلاعیه و یا اظهاریه نسبت به اوضاع گذشته ایران ابراز تأسف کند... کارتر در جریان پذیرایی از روزنامه‌نگاران اضافه کرده است که حاضر است از حوادثی که سالهای گذشته در ایران روی داده و از خساراتی که ممکن است رژیم شاه مخلوع به کشور وارد کرده باشد، علناً اظهار تأسف کند، اما مسئولیت آمریکا را در جنایات شاه سابق رد می‌کند.»(ص149) خلاف واقع‌گویی این جریان سیاسی به ملت هرچند در همان زمان توسط دانشجویان برملا شد، اما امروز هم آقای جعفری نمی‌تواند ناراحتی خود را از این حضور آگاهانه مردمی پنهان دارد. همان‌گونه که اشاره شد؛ جریاناتی که از صراحت و صداقت لازم در چالش‌های سیاسی برخوردار نبودند هرچه ضدیت‌ها با ملت ایران شدت می‌یافت، دوگانگی در شعارها و رفتار آنها بیشتر نمایان می‌گشت.
قابل تأمل این‌که به کارگیری چنین شیوه‌هایی برای فریب ملت از سوی جریانات مشابه نیز تکرار شد. برای نمونه جریانی در مجلس ششم که قصد داشت کشور را در برابر فشارهای آمریکا به کرنش وا دارد از همان روشی تبعیت کرد که آقای بنی‌صدر بهره جسته بود. برای نمونه در نامه 127 نماینده به رهبری آمده بود: «رئیس‌جمهور وقت آمریکا برای ادای احترام به ملت ایران، در سفر آقای خاتمی به نیویورک به دنبال فرصت برای دیدار با رئیس‌جمهور ایران بود و بعدها وزیر خارجه وقت آن کشور رسماً‌ به خاطر برخی سیاست‌های گذشته آمریکا در قبال ایران عذرخواهی کرد.»(نگاهی به درون، متن کامل‌نامه 127 تن از نمایندگان محل ششم، دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، ص7)
اما خانم آلبرایت نیز هیچ‌گاه از ملت ایران «عذرخواهی» نکرد. آنچه او گفت این بود که دولت آمریکا ناراحتی ملت ایران را از کودتای 28 مرداد درک می‌کند، ولی آمریکا نیز دلایل خاص خود را در این قضیه داشت. بنابراین پیداست که انگیزه مشابهی در این دو مقطع سعی دارد به نوعی آمریکایی‌ها را نزد ملت ایران تطهیر سازد. البته آنچه جریان روزنامه انقلاب اسلامی به عنوان عذرخواهی جلو‌ه‌گر می‌سازد بسیار قابل تأمل‌تر است و استناد آقای بنی‌صدر و دوستانش به اظهارات یک منبع ناشناس است که از قصد آقای کارتر برای ابراز تأسف نسبت به اوضاع ایران در دوران پهلوی خبر می‌دهد، ضمن این‌که همین منبع آگاه تأکید دارد که آمریکا در قبال جنایات شاه هیچ‌گونه مسئولیتی نداشته است. حال چگونه قصد آقای کارتر به ابراز تأسف، «عذرخواهی» قطعی صورت گرفته توسط وی خوانده می‌شود جای تأمل بسیار دارد و خواننده می‌تواند به خوبی ناراحتی آقای جعفری را از دانشجویان به خاطر روشن کردن ماهیت برخی فریبکاری‌های جریان روزنامه انقلاب اسلامی درک کند.
موضوع دیگری که موجب شد آقای بنی‌صدر به شدت از دانشجویان خشمگین شود مسئله تشکیل کمیسیون تحقیق بین‌المللی جنایات شاه و آمریکا بود. آقای جعفری در این زمینه می‌نویسد: «پس از انجام مقدمات کار و تعیین اعضای کمیسیون با موافقت دولت جمهوری اسلامی ایران و دبیرکل سازمان ملل متحد، اعضای کمیسیون انتخاب و چهارم اسفند وارد تهران شدند و کار خود را شروع کردند. طبق توافقی که انجام شده بود قرار بود: 1- کمیسیون با گروگانها قبل از انتشار نتیجه تحقیقات خود ملاقات کند. 2- رئیس‌جمهور آمریکا از ایران عذرخواهی بکند. 3- آمریکا یک کمک مالی هم به ایران بکند...».(ص137)
در این زمینه نیز دانشجویان به سرعت متوجه توافقات پشت پرده شدند و اینکه اصولاً این هیئت به منظور محکوم ساختن جنایات محمدرضا پهلوی و آمریکا به ایران نیامده است، بلکه هدف صدور یک بیانیه علیه ایران در ارتباط با تسخیر سفارت است. واکنش هوشمندانه جوانان ایرانی موجب شد که در این زمینه نیز واقعیت‌ها روشن شود و مصداق دیگری از عملکردهای دوگانه افشا گردد. دانشجویان در این زمینه اعلام کردند اگر این هیئت به منظور بررسی جنایات شاه و آمریکا به ایران آمده است مناسب است ابتدا بعد از بررسی اسناد موجود موضع خود را در قبال موضوع مأموریتش اعلام کند، سپس به آنان اجازه خواهند داد با جاسوس‌های آمریکایی ملاقات کنند، اما کمیسیون تحقیق اعلام موضع را منوط به بازگشت به ژنو نموده بود. نکته حائز اهمیت در این زمینه اینکه هیئتی که ظاهراً به منظور تحقیق در مورد جنایات شاه و آمریکا به ایران سفر کرده بود به هیچ وجه حاضر نشد اسناد گردآوری شده از سوی دانشجویان را تحویل بگیرد. حضور نمایندگان دانشجویان در هتل محل اقامت هیئت و سپس تلاش برای مجاب کردن اعضای کمیسیون در فرودگاه برای پذیرش مدارکی که واقعیت‌های ایران را بعد از کودتای 28 مرداد روشن می‌ساخت، بی‌نتیجه ماند و هیئت هرگز نخواست رسماً این‌گونه منعکس شود که برای بررسی جنایات آمریکا به ایران آمده است، درحالی‌که قبل از حضور هیئت در ایران آقای بنی‌صدر و قطب‌زاده این‌گونه وانمود کرده بودند که هدف از تشکیل چنین کمیسیونی بررسی جنایات شاه و آمریکاست.
از جمله چالش‌های دیگری که با فاصله کمی پس از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان به وجود آمد، اختلاف آنان با آقای بنی‌صدر بر سر دولتی کردن این موضوع بود. هرچند اعتراض چند ساعته جوانان ایرانی به مداخلات آمریکا در امور داخلی کشور به دلایل مختلف می‌رفت که طولانی شود، اما دولتی کردن یک حرکت مردمی برای حل آن به هیچ وجه منطقی نبود. آقای بنی‌صدر مصمم بود خود به عنوان قهرمان حل این مشکل جلوه‌گر شود و برای پایان دادن به حضور دانشجویان در سفارت آمریکا تنها راه را تحویل گرفتن دیپلمات‌ها از دانشجویان می‌دانست، اما موضع‌گیری هوشمندانه امام مانع دولتی شدن این حرکت مردمی شد. آقای بنی‌صدر با این نظر رهبر انقلاب که نمایندگان ملت در مورد چگونگی آزادی دیپلمات‌ها تصمیم خواهند گرفت، تمامی برنامه‌ریزی‌های خود را نقش برآب دید. امروز بهتر می‌توان به قضاوت نشست که اصرار آقایان به تحویل دیپلمات‌ها به شورای انقلاب چه ضربه‌ای می‌توانست به کشور وارد کند؛ زیرا به محض دولتی شدن این موضوع، آمریکا قادر می‌شد به گونه‌ای دیگر در صحنه بین‌الملل ظاهر شود و موضع بحق ملت ایران به شدت تضعیف می‌شد. آقای جعفری به نوعی اعتراف دارد که حتی همفکران آقای بنی‌صدر در شورای انقلاب با دولتی کردن این حرکت مردمی موافق نبودند: «به هر حال بعد از خوانده شدن اعلامیه تحریم رفتن به شورای امنیت در همان روز چهارشنبه آقای بنی‌صدر شورای انقلاب را در حضور آقای خمینی به جلسه فوری دعوت کرد. همه اعضاء شورای انقلاب با هلی‌کوپتر به قم رفتند. بعد از بازگشت از قم از آقای بنی‌صدر پرسیدم نتیجه کار چه شد؟ وی قریب به این مضمون گفت وقتی ما به قم رفتیم آقای قطب‌زاده که قبلاً خودش تنها رفته بود، آنجا نشسته بود. قبلاً قرار بود که همگی اعضای شورای انقلاب به کار آقای خمینی اعتراض کنیم اما کسی لب از سخن نگشود... خمینی گفت، طبق اطلاعات و خبرهای رسیده این آمریکاست که موفق شده شورای امنیت را تشکیل دهد و تشکیل شورای امنیت موفقیتی برای آمریکا است و اگر با حضور وزیر خارجه ایران قطعنامه‌ای علیه ایران تصویب می‌شد هم برای ما و هم برای شخصیت شما خیلی بد می‌شد. در جواب گفتم، وقتی داشت همه چیز درست می‌شد، شما چنین اعلامیه‌ای را بدون مشورت براساس خبر مجعول داده‌اید. این خبرها را کی به شما داده است؟ وی گفت اینها از رادیو و تلویزیون منتشر شده و آقای قطب‌زاده هم گفت که خبرها را من داده‌ام. پس از بازگشت از قم در فرودگاه مهرآباد در پاویون دولتی جلسه کردیم و من به شورای انقلاب گفتم حالا که آقای قطب‌زاده این آش را پخته است پیشنهاد می‌کنم خودش را وزیر خارجه بکنید تا مسئله را حل کند.»(ص115) این فراز به حد کفایت گویای این واقعیت است که حتی دوستان آقای بنی‌صدر در شورای انقلاب نیز با تلاش‌هایی که از جانب وی برای استفاده شخصی از این موضوع صورت می‌گرفت چندان موافق نبودند. چنان‌که بعدها مشخص شد، بنی‌صدر در چارچوب توافقی پنهان قصد داشت موضوع گروگان‌ها را در اختیار بگیرد و آن را در خدمت ارتقای موقعیت سیاسی خود درآورد. تحقق این امر مستلزم آن بود که این حرکت مردمی در اعتراض به عملکرد آمریکا کاملاً دولتی شود. تبعات منفی دولتی شدن تسخیر سفارت بر منافع ملی گویاتر از آن است که نیاز به پرداختن به آن باشد. امام در چندین چالش بین بنی‌صدر و دانشجویان در این زمینه از موضع دانشجویان حمایت کرد. تأیید نظر جوانان تسخیر کننده صرفاً از این رو بود که امام مصالح ملی را در نظر داشت. متأسفانه حتی امروز این حساسیت هوشمندانه از سوی مجریان امر بزرگداشت سالگرد تسخیر سفارت آمریکا چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و هر سال بیشتر از سال قبل مراسم جنبه دولتی به خود می‌گیرد، درحالی‌که استمرار پایبندی به دقت‌نظر رهبری انقلاب ابعاد این حرکت مردمی قابل دفاع در همه مجامع بین‌المللی را به بهترین وجه می‌تواند روشن سازد. برخی مسئولان کشور در طول سال‌های گذشته به دلیل نداشتن سعه‌صدر لازم به گمان این‌که اگر دانشجویان متولی بزرگداشت حرکتی باشند که خود آفریدند ممکن است در راهپیمایی و سخنرانی‌ها انتقاداتی نیز از عملکردهای اجرایی کنند بتدریج کنترل مراسم بزرگداشت سالگرد 13 آبان را در اختیار گرفتند و امروز 13 آبانی که نماد هوشیاری ملت ایران به ویژه جوانان غیرتمند کشور بود تبدیل به مراسمی تشریفاتی و رسمی شده و از اهداف اولیه به شدت دور مانده است.
از جمله تعارضات دیگری که جریان روزنامه انقلاب اسلامی در قبال حرکت دانشجویان در آن گرفتار شد موضوع افشاگری‌هاست. از یک سو آقای جعفری در این کتاب انتشار اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا را حرکتی هدفمند در جهت حذف ملیون و آزادیخواهان! می‌خواند و از سوی دیگر دستکم در موضوع امیرانتظام مطالب طرح شده در مورد وی را تأیید می‌کند. همان‌گونه که اشاره شد این تعارض از آنجا نشئت می‌گیرد که بنی‌صدر قبل از دستیابی به پست ریاست‌جمهوری، آقای بازرگان را رقیب جدی خود می‌پنداشت؛ لذا از افشاگری دانشجویان علیه نهضت آزادی استقبال می‌کرد: «بنی‌صدر: ... قبل از اعلان نامزدی ریاست‌جمهوری، رفتم با آقای مهندس بازرگان صحبت کردم... او به من گفت: «شما این کارها را می‌کنید برای اینکه می‌خواهید رئیس‌جمهور بشوید.» به او گفتم: من این کارها را می‌کنم چون انقلاب را محصول زندگی خودم می‌دانم نسل ما غیر از نسل شماست.»(درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهوری ایران، به کوشش حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، آلمان، 1380، ص250)
نکته قابل تأمل این‌که آقای امیرانتظام امروز به صورت نماد اصلی افشاگری دانشجویان درآمده است. اگر آقای جعفری بپذیرد که آنچه در مورد وی مطرح شده است دغدغه همگان بوده است چگونه می‌تواند به صورت همزمان ادعا نماید: «غرور ایجاد شده، آنان [دانشجویان] را از آلت دست شدن کسانی که در صدد دیکتاتوری و قبضه‌ کردن قدرت بودند، غافل ساخت و توجه ایشان را به این نکته که بصورت وسیله‌ای در دست همانها، برای خارج ساختن و تصفیه آزادیخواهان، روحانیون آزاده خارج از قدرت، ملی‌ها و ملی مذهبی‌ها، که در میدان مبارزه قرار گرفته‌اند، منحرف ساخته و به قدرت کاذب خود معطوف گردانید.»(صص168-167)
حال می‌توان بر اساس مواضع شخص آقای جعفری به بررسی این موضوع نشست که مهمترین فردی که با افشاگری دانشجویان حذف شد آزادیخواه بود یا در جهت اهداف بیگانگان تلاش می‌کرد. نویسنده اثر درحالی‌که قبلاً ادعا کرده بود: «هر سند درست و نادرستی که علیه ملی‌ها، ملی‌مذهبی‌ها و نهضت آزادی انتشار پیدا می‌کرد که کمک به حذف کردنشان بود»(ص169) ابتدا در مورد امیرانتظام به صراحت می‌گوید: «اینجانب هیچگونه قضاوتی در مورد اتهامات وارد به آقای امیرانتظام نمی‌کنم.»(ص180) چرا آقای جعفری حاضر نیست در مورد فردی که نماد افشاگری دانشجویان است اظهار نظر کند؟ البته ایشان در دیگر فرازهای کتاب در مورد ارتباطات غیرمعمول وی با آمریکایی‌ها ناگزیر از اتخاذ موضع می‌شود: «اما سئوال و یا معمایی که برای من مطرح شده است: علت چه بوده است که مرحوم مهندس بازرگان آقای امیرانتظام را که سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی بود، مامور کرده است که در استکهلم مسائل مربوط به ایران و آمریکا و ایران و شوروی را با مامورین و یا سفرای آن دو کشور مورد مذاکره قرار دهد و چرا این کار در تهران بوسیله افراد مسئول آن انجام نمی‌شده است، حال چه وسیله وزیرخارجه و یا چه وسیله سفرای ایران در آن دو کشور و بنا بوده در کشور ثالثی وسیله آقای امیرانتظام صورت پذیرد. آیا دیپلمات دیگری در دستگاه دولت موقت در تهران و یا در واشنگتن و یا مسکو وجود نداشته است که مسائل مورد علاقه دو کشور را با آنها مورد مذاکره قرار دهند... آقای امیرانتظام می‌گوید، آمریکایی‌ها با من در این دو دیدار و مذاکره سه مطلب را مورد بحث و مذاکره قرار دادند: 1- ارتش عراق خیال حمله به ایران را دارد و با اسلاید جابجایی ارتش عراق را در مرزهای ایران نشان دادند. 2- اتحاد شوروی که از صادر کنندگان نفت است به زودی به وارد کننده نفت تبدیل خواهد شد و در این باره گزارش مفصل برای بحث تهیه کرده بودند. 3- شرح ارسال اسلحه و جنگ‌افزار نظامی شوروی‌ها برای تجزیه‌طلبان کردستان و این سئوال که آیا شما (یعنی امیر انتظام.ن) به مصدق و راه وی وفاداری و از سیاست وی پیروی می‌کنی؟ که آقای امیرانتظام می‌گوید بله. صددرصد همینطور است. اگر مسئله مورد بحث همین سه قلم بوده است، آیا نمی‌شد آنها را در تهران و در وزارت خارجه مورد بحث و بررسی قرار داد؟»(صص2-181) آقای جعفری در این فراز توجیهات آقای امیرانتظام را نمی‌پذیرد و اینکه مأموران آمریکایی از واشنگتن به استکهلم پرواز کنند تا چنین مسائل پیش پا افتاده‌ای را به بحث بگذارند منطقی نمی‌شمارد؛ بنابراین می‌پذیرد که آقای امیرانتظام دارای روابط مگویی با آمریکایی‌ها بوده است. آقای جعفری همچنین در مورد کمیته مستقر شده در سفارت آمریکا و ارتباطات غیرمعمول شخصیت‌های دولت موقت با آن همان نگرانی را منعکس می‌سازد که دانشجویان در افشاگری‌های خود بازتاب می‌دادند: «هنگامی که کار این فصل به پایان رسیده بود، دوست و میهمان عزیزی از ایران رسید و برایم شماره 32 دوماهانه چشم‌انداز ایران را آورده بود. مطالب آنرا مرور کردم و به گفتگوی آقای دکتر یزدی تحت عنوان «سی خرداد 60، فاجعه‌ای قابل پیش‌گیری» برخورد کردم... آقای دکتر یزدی می‌گوید، نظر به اینکه در ابتدا معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بودم، مطالعاتی روی اسناد ساواک شده بود... با کمک یکی از مدیرکل‌های ساواک به ساواک رفتیم و وی چیزهای فوق‌العاده جالبی از بعضی از پرونده‌ها به ما نشان داد و نشان داد که اداره دوم و هشتم چقدر مؤثر کار می‌کرده است. بعد از نشان دادن نمونه‌های مهمی در پرونده‌ها به مهندس بازرگان گزارش دادم و به این نتیجه رسیدیم که اداره دوم و هشتم را باید نگه داریم.»(ص67)
البته آقای دکتر یزدی به این واقعیت اشاره ندارد که دولت موقت تلاش داشت تیمسار مقدم را به عنوان ریاست ساواک حفظ کند و به عبارت دیگر، کل این تشکیلات مخوف را - که کاملاً در کنترل آمریکایی‌ها بود- در اختیار گیرد. پرداختن به این مسئله که دادستانی انقلاب آقای مقدم -رئیس ساواک- را در نخست‌وزیری دستگیر کرد و متعاقب آن مرحوم بازرگان در نامه‌نگاری‌هایش چه حمایتی از این فرد کرد بحث مبسوطی را می‌طلبد، اما لازم است صرفاً به این نکته از زبان آقای امیرانتظام اشاره شود که برخلاف نظر آقای دکتر یزدی اطلاعات مورد نظر مستقیماً از آقای مقدم اخذ می‌شده است: «سپهبد ناصر مقدم به دیدنم آمد تا در جلسات متوالی بخشی از اسرار پشت پرده ساواک را برای دولت انقلاب بازگو کند... مقدم رئیس ساواک پس از ترک اتاق من در راهروی نخست‌وزیری توسط عوامل دادستانی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. نخست‌وزیر پس از اطلاع از این اقدام دادستانی، نامه‌ای با خط خود نوشت و جان خود را در گرو جان تیمسار مقدم قرار داد و بدین وسیله می‌خواست از مرگ این بانک اطلاعات ایران جلوگیری نماید.»(آنسوی اتهام- خاطرات عباس امیرانتظام، نشر نی، صص30-29) بنابراین تلاش دولت موقت بر آن بود که کلیت ساواک را با محوریت مقدم حفظ کند. برای روشن شدن اهمیت این ریاست ساواک برای آمریکایی‌ها مناسب است از زبان یکی از رؤسای این سازمان مخوف به این امر توجه کنیم: «سالی که ارتشبد نصیری قرار بود از سمت ریاست ساواک منتقل و به سفارت در پاکستان منصوب شود، مرا به ماموریتی به پاریس اعزام نمود و در موقع خداحافظی به من تاکید کرد که تا می‌توانی ماموریت خود را زودتر انجام بدهید و به ایران برگردید. قرار است من در شغل دیگری، سفارت در پاکستان، انجام وظیفه بکنم. من سرلشکر معتضد را به سمت رئیس و شما را به سمت قائم‌مقام ساواک به اعلیحضرت پیشنهاد کرده‌ام و ایشان هم تصویب فرموده‌اند. زودتر مراجعت کنید تا به حضور ایشان معرفی شوید. اما من در پاریس اطلاع پیدا کردم که سپهبد مقدم به ریاست ساواک تعیین شده است. این ماجرا گذشت و من از پاریس برگشتم... تا اینکه خود ایشان تلفن کرد و خواست به ملاقات ایشان بروم... ارتشبد نصیری در مورد مطلبی که قبل از عزیمت من به پاریس در مورد ریاست سرلشکر معتضد و قائم‌مقامی من گفته بود، توضیح داد که: «آمریکائیها از طریق اردشیر زاهدی پیغام داده بودند که سپهبد مقدم مناسب‌ترین افسر برای ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور است. لذا این انتخاب طبق نظر آنها انجام گرفته است.»(داوری، سخنی در کارنامه ساواک، نوشته سرتیپ منوچهر هاشمی، رئیس اداره هشتم ساواک، انتشارات ارس، لندن، سال 1373، صص7-406)
بنابر اظهارات شخصیت‌های تعیین کننده دولت موقت، عمدتاً از طریق آقای امیرانتظام این دولت سعی در حفظ ساختار ساواک- که یک تشکیلات کاملاً آمریکایی و اسرائیلی بود- داشت. ارتباط این تشکیلات با سفارت آمریکا و حتی رسمیت دادن به آن از طریق کمیته مستقر در داخل سفارت مقوله بسیار نگران کننده‌ای به حساب می‌آمد که حتی آقای جعفری در این نگرانی شریک است: «حسب گزارش قضات دادسرای انقلاب اسلامی و کوزیچکین و آقای دکتر یزدی، آقای سعادتی بوسیله تیم ساواک دستگیر شده است و ماشاءالله قصاب جزو تیم بوده و سعادتی را وی دستگیر کرده و سپس او را به دادستانی تحویل داده است. حال بر آقای دکتر یزدی که در جریان این امور بوده، فرض است که نقش واقعی کمیته سفارت آمریکا به سرپرستی ماشاءالله قصاب در رابطه با دستگیری‌ها بوسیله تیم این کمیته و نقش خود ماشاءالله قصاب و سوابق کاری وی و همکاریش با تیم اداره دوم و بویژه رابطه‌اش را با سفارت آمریکا و اینکه چه نیاز و ضرورتی وجود داشت که تنها در این سفارتخانه کمیته‌ای مستقر شود را برای افکار عمومی روشن سازند.»(ص68)
از آنجا که کمیته مستقر در داخل سفارت آمریکا مستقیماً زیر نظر وزارت خارجه عمل می‌کرد محمل خوبی برای ارتباطات غیرمعمول شده بود، همان روابطی که در استکهلم نیز دنبال شد. به این ترتیب آمریکایی‌ها توانسته بودند حلقه‌ای به وجود آورند تا منویاتشان غیرمستقیم تأمین شود. به طور قطع آقای مقدم نمی‌توانست نیروی دولت موقت محسوب شود، اما اعتماد آقای بازرگان به این قبیل افراد متأسفانه موجب شده بود که شبکه مورد نظر آمریکایی‌ها همچنان فعال باشد. بحث اطلاعات دادن آمریکایی‌ها به دولت موقت در مورد جاسوسی سعادتی موردی است که این جریان چندان پرهیز در بیان آن ندارد، گرچه آقای امیرانتظام در روایت خود واقعیت را تحریف کرده است و عامل اطلاع دهنده را یک ساواکی اعلام می‌نماید، اما بر اساس اسناد سفارت که خانم ابتکار نیز در کتاب خود (تسخیر) به آن اشاره دارد این موضوع با واسطه کمیته مستقر در سفارت، به دولت موقت منتقل می‌شود. به طور قطع این قبیل خط‌دهی‌ها منحصر به یک مورد نبوده و براساس اسناد تمامی موضوعات مورد نظر آمریکا را در بر می‌گرفته است. به ویژه این‌که بعدها ثابت شد حتی برخی ساواکی‌هایی که بعد از انقلاب به دلیل اعلام همراهی ظاهری با مردم توسط دولت موقت مجدداً ابقا شده شده بودند، ارتباطات خود را با آمریکایی¬ها حفظ کرده‌اند: «آقای ری‌شهری [وزیر اطلاعات] آمد... ماجرای فرار و دستگیری رئیس اداره هشتم ساواک را- که پس از انقلاب تاکنون با ما همکاری داشته و گویا دو طرفه کار می‌کرده- گفت.»(به سوی سرنوشت، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی سال 63، به اهتمام محسن هاشمی، نشر معارف انقلاب، سال 1385، ص483)
جالب این‌که آقای جعفری در این کتاب هرچند در برخی فرازها به شدت به افشاگری دانشجویان می‌تازد و آنان را بازیچه دست کسانی می‌خواند که می‌خواسته‌اند ملیون را کنار بزنند، اما در مورد کمیته مستقر در سفارت آمریکا ضمن نقل فرازهایی از نامه بازپرسان و قضات سابق دادسرای انقلاب اسلامی که درخواست استمرار افشاگری دانشجویان را داشتند می‌نویسد: «با وجودی که بازپرسان و قضات سابق دادسرای انقلاب و دیگران از دانشجویان پیرو خط امام مصراً خواستار شدند که داستان پر از رمز و راز و آکنده از توطئه کمیته مستقر در سفارت آمریکا و حاج ماشاءالله قصاب سرپرست آن و رابطه‌اش را با سفیر و سایر مامورین آمریکا و اینکه چه کس و یا کسانی بنیانگذار آن بوده‌اند را بدون تاخیر افشا نمایند و اگر سندی در اینگونه روابط موجود است را به اطلاع همگان برسانند، متاسفانه دانشجویان پیرو خط امام این پیام و سایر پیامها را نادیده گرفته و در این گونه روابط لب از لب نگشودند.»(ص69)
آقای جعفری همچنین در پاسخ به توضیحات آقای ابراهیم یزدی در مورد کمیته مستقر در سفارت آمریکا می‌گوید: «یکی از وظایف شما بعنوان دولت، حفظ امنیت سفارتخانه‌ها بود، لاجرم مامورین حفظ امنیت آنها، طبعاً بایستی در اختیار و ارتباط با شما باشند و از این نگاه کمیته مستقر در سفارت آمریکا نیز بایستی تحت نظر شما بوده باشد، اما بطوریکه عنوان شده شما ماشاءالله قصاب را نمی‌شناخته‌اید و از شما تبعیت نمی‌کرده است. در این صورت جای این سئوال نیست که چرا از تاریخ 25 بهمن 58 (57) که سفارت به وسیله چریکهای فدایی خلق مورد حمله قرار گرفت تا تاریخ 21 مرداد ماه 58 که آقای مهدوی‌کنی، انحلال کمیته سفارت آمریکا را اعلام کرد، از جانب دولت و یا وزارت خارجه که حافظ امنیت سفارتخانه‌ها است، سخنی به میان نیامده است؟» (ص59) آیا جا ندارد خواننده از نویسنده کتاب این پرسش را مطرح سازد که مگر افشاگری دانشجویان در مورد امیرانتظام پاسخ به خواسته آقای جعفری و دیگران نبود؟ اگر آقای یزدی منکر ارتباط با ماشاالله قصاب است اما آقای امیرانتظام می‌پذیرد با ساواکی‌های مرتبط با سفارت آمریکا تماس‌هایی داشته است‌؛ ‌بنابراین در حالی‌که فرد دارنده بیشترین نقش در ارتباط با کمیته و سفارت آمریکا در رأس افشاگری دانشجویان قرار داشت چرا باید در تناقضی آشکار این‌گونه عنوان شود که آزادیخواهان هدف افشاگری‌ها واقع می‌شدند؟ البته همان‌گونه که اشاره شد، جریان روزنامه انقلاب اسلامی از افشاگری علیه نیروهای دولت موقت استقبال و حتی خود همان‌گونه که آقای جعفری بیان داشته به نوعی با آن همراهی می‌کرد، اما چون این افشاگری‌ها دامان آقای بنی‌صدر را می‌گرفت فریاد بر‌آورد که حیثیت آزادیخواهان لکه‌دار شد.
تناقضات در گفتار آقای جعفری محدود به این مسائل نیست و ادعای ایشان در ارتباط با امام دچار بیشترین سردرگمی قلم است. موضع غیرمنصفانه و خصمانه نویسنده با این شخصیت بزرگ موجب شده است که مطالب خلاف واقع بسیاری را صرفاً به منظور تخریب جایگاه ایشان مطرح سازد. آقای جعفری ادعا می‌کند که امام به دلیل همراهی آیت‌الله طالقانی با جبهه ملی مخالف عضویت ایشان در شورای انقلاب بود. اولاً بسیاری از اعضای دیگر این شورا دارای چنین سوابقی بودند و هیچ‌گونه مخالفتی با عضویت آنان صورت نگرفت. ثانیاً آقای جعفری خود خبر انفصال آقای طالقانی را از نهضت آزادی در پاریس می‌دهد (که البته ایشان به پاریس نرفتند). انفصال آقای طالقانی از نهضت بدین معنی است که ایشان دیگر با جبهه ملی ارتباطی نداشتند زیرا ارتباط این شخصیت با جبهه از طریق نهضت ‌آزادی بود:‌ «یکی دو هفته مانده به پرواز انقلاب وی به اتفاق مرحوم طالقانی در پاریس اعلامیه انفصال از نهضت آزادی داده» (ص24) البته باید خاطرنشان ساخت که آقای طالقانی در ایران چنین اقدامی ‌نمود. ثانیاً ارادت امام به آیت‌الله طالقانی فراتر از این بحث‌ها بود. انتخاب این عالم بزرگ به عنوان اولین امام جمعه تهران خود بهترین گواه بر این مدعاست. همچنین آقای جعفری ادعا می‌کند که امام در مورد آدمکشان دوره پهلوی گفته‌اند: «باید فقط هویت آنها ثابت بشود باید آنها را همین که هویتشان ثابت شد کشت»(ص10) اما در فرازهای دیگر کتاب مطالبی بیان شده است که کاملاً خلاف این مطلب را به اثبات می‌رساند: «آقای خمینی دستور تجدیدنظر در کار دادگاهها و توقف محاکمات تا تهیه آئین‌نامه و نحوه کار آنرا صادر کرد.»(ص10) بنابراین اگر نظر امام صرفاً احراز هویت افرادی بود که مرتکب قتل و کشتار شده‌اند این همه دقت و نظام‌مند کردن دادگاه‌ها - آن‌هم در روزهای اولیه انقلاب - معنی نداشت. در فراز دیگری آقای جعفری به نقل از آقای یزدی مطلبی را منعکس ساخته که کاملاً در تعارض با آن چیزی است که به امام نسبت داده شده است: «آقای دکتر یزدی معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب در مورد چگونگی تشکیل دادگاه‌های انقلاب بعد از 23 سال نقل می‌کند: «دادگاه انقلاب را دولت تشکیل داد. من بعنوان معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب طرحش را دادم. رفتم پیش آقای خمینی و گفتم آقا انقلاب شده، مثل همه انقلاب‌های دنیا سینه‌های مردم پر از کینه و نفرت است و هر که را می‌گیرند، می‌خواهند بکشند. اگر در این مقطع اجازه داده شود که هر کسی، هرکسی را بکشد... هیچکس نمی‌تواند جلویش را بگیرد... آقای خمینی این حرف را پذیرفت و گفت بنشیند و آئین‌نامه بنویسید...»(ص17)
البته تأکیدات امام بر رعایت حقوق افراد، حتی مجرمان، بسیار فراوان است که به دلیل اجتناب از طولانی شدن مطلب به آن نمی‌پردازیم و صرفاً به یک نکته آن‌هم از زبان بنی‌صدر، بسنده می‌کنیم: «بنی‌صدر: بله، رفتیم آنجا، توی حیاط پسر ایشان [احمد خمینی] را دیدم. او گفت که امام گفته‌اند، این زندانیان سران حکومت مثل هویدا و سران قشون را که به اینجا آورده‌اند، با آنها بدرفتاری شده و شما با آنها صحبت کنید و کمی اینها را دلداری بدهید.»(ص177) متأسفانه آقای جعفری با وجود همه این واقعیت‌ها که امام در اوج درگیری‌های روزهای اولیه انقلاب- که هر آن امکان کودتا از سوی آمریکا و عواملش می‌رفت- تا این حد به لحاظ انسانی به فکر مجرمان بود، بخش اصلی صحبت ایشان را حذف می‌کند تا این‌گونه استنباط شود که گویا امام اعلام کرده‌اند که نیاز به محاکمه نیست. ادامه جمله امام این است: «نصیری [را ] همین که هویتش ثابت شد که نصیری است باید کشت- مع‌ذالک چند روز نگه داشتند و محاکمه کردند و اقرارات او را ثبت کردند و او را کشتند.»(صحیفه امام، جلد ششم، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی، چاپ سوم، 1379، ص459 ) بنابراین امام با وجود این‌که به دلیل کثرت قتل‌های افرادی چون نصیری آنها را به لحاظ قضایی مجرم می‌داند محاکمه دقیق را، آن‌هم در کوران به هم‌ریختگی‌های روزهای اول انقلاب توصیه می‌کند تا مبادا بر اساس سلیقه عمل شود. متأسفانه نویسنده که می‌داند رویه شرعی و منطقی امام در محاکمه شکنجه‌گران و کشتار کنندگان ملت در خیابانها، قابل خدشه نیست در نهایت بحث دیگری را مطرح می‌سازد و آن نفی محاکمات و ضرورت بخشش چهره‌هایی چون نصیری است: «از جانب بعضی از مصلحین به آقای خمینی پیشنهاد شده بود که مثل پیامبر به هنگام ورود به مکه عفو عمومی اعلام کند. اما گروه‌های قدرتمدار که به غیر از آزادی، قبضه کردن قدرت را هدف قرار داده بودند، خواستار ضربتی عمل کردن دادگاه‌ها و به راه افتادن ماشین‌های سریع اعدام بودند.»(ص18) ملت ایران با توجه به تجربه کودتای 28 مرداد که آمریکا و انگلیس با استفاده از ایادی خود توانستند سلطه‌شان را برای سال‌ها مجدداً اعمال کنند هرگز رهبری انقلاب را نمی‌بخشید اگر به افرادی چون نصیری که در کودتا نقش داشتند فرصت می‌داد تا دست به کودتای دیگری بزنند. اگر پدیده بیگانه در مناسبات داخلی نقش نداشت و همه چیز در داخل کشورمان تعیین می‌شد می‌توانستیم یک بار دیگر بخشش جنایتکارانی چون نصیری را مطالبه کنیم، اما افراد خائنی چون او ثابت کرده بودند که از هر فرصتی به نفع تحکیم حاکمیت بیگانه بر کشور استفاده خواهند کرد؛ بنابراین بر اساس چه منطقی آقای جعفری در مورد محاکمه و اعدام چنین جنایتکارانی بر امام خرده می‌گیرد؟ مردم آن‌چنان از این جنایتکاران نفرت داشتند که یکی از وظایف سخت، دور نگه داشتن آنان از دسترس اقشار جامعه بود؛ با این وجود افرادی چون نصیری قبل از اینکه به مدرسه رفاه تحویل داده شوند مورد تعرض شدید واقع شده بودند که امام به فرزندش و آقای بنی‌صدر مأموریت می‌دهد از آنها دلجویی کنند. متأسفانه آقای جعفری نه تنها در برابر این‌همه بزرگواری و بزرگ‌منشی امام خاضع نیست، بلکه سعی می‌کند با حذف بخش‌هایی از اظهارات ایشان واقعیت‌ها را به گونه‌ای دیگر منعکس سازد.
آقای جعفری برای تقویت موضع خصمانه خویش علیه امام از افراد دیگری نیز بهره می‌گیرد، بدون این که به صحت و سقم ادعاهای آنها علیه این شخصیت کم‌نظیر تاریخ ایران توجه کند: «آقای منتظری نقل می‌کند: «وقتی که امام به قم آمدند به امام عرض کردم آقا حالا که ما انقلاب کردیم قاعده‌اش این است که هیئت‌های حسن نیت به کشورهای همجوار بفرستیم و مواضع خودمان را برای آنان تشریح کنیم که آنها احساس وحشت نکنند و با ما هماهنگی کنند. ایشان فرمودند: «ما کاری با آنها نداریم، من گفتم: «آقا ما که نمی‌خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم. ایشان در آن زمان فرمودند: ما می‌خواهیم دور کشورمان را دیوار بکشیم، ما کاری با آنها نداریم، ضمناً شعارهای تند و تیز علیه آنان دادیم و دم از صدور انقلاب زدیم و آنان را علیه خود تحریک کردیم و بسا همین شعارها زمینه‌ای برای تحریک عراق و وقوع جنگ هشت ساله شد.»(ص295) صرفنظر از این‌که عامل اصلی برهم زننده روابط کشورهای منطقه‌ با ایران شخص مهدی هاشمی بود که به شدت مورد حمایت آقای منتظری قرار داشت، امام همواره در جهت تحکیم روابط با کشورهای منطقه حرکت می‌کرد. حتی در مورد آمریکا نیز همان‌گونه که می‌دانیم، اقدام به قطع روابط سیاسی از سوی کاخ سفید صورت گرفت. در مورد کشورهای عربی نیز حضرت امام هیچ‌یک از پیام‌های واصله به مناسبت‌های مختلف از سوی رهبران یا مسئولان این کشورها را بی‌پاسخ نگذاشت و در این زمینه بر مبنای موازین و عرف بین‌المللی عمل کرد. از جمله کسانی که در آن هنگام پیام‌هایی به مناسبت بستری شدن حضرت امام در بیمارستان ارسال داشته بودند، ملک‌خالد، پادشاه و فهد ولیعهد عربستان بودند که امام پاسخشان را بدین شرح ارسال کردند: «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. حضرت آقای خالد بن‌عبدالعزیز، پادشاه کشور عربستان- وصول تلگراف آن حضرت نسبت به وضع کسالت و بهبودی اینجانب موجب تشکر گردید. خوشوقتی کامل ما آن روزی است که سلطه همه استعمارگران شرق و غرب و بخصوص آمریکای جهانخوار از سر مسلمانان قطع و عموم پیروان مکتب مقدس اسلام بتوانند با کمال برادری و محبت استقلال خود را به دست آورده و عظمت از دست رفته خود را بازیابند. روح‌الله الموسوی الخمینی.»(صحیفه امام، ج12، ص191)
توصیه‌های امام به مسئولان سیاست خارجی در مورد تقویت روابط با کشورها و تخطئه شعار برخی جریانات تندرو که «ما ارتباط با ملت¬ها را می‌خواهیم و نه با دولت‌ها» غیرقابل انکار است. امام در پاسخ به این شعار افراطیون گفته بودند ارتباط با ملت‌ها از کانال دولت‌ها می‌گذرد. به ویژه در مورد عراق، علی‌رغم تمامی ناسازگاری‌های رژیم بعثی با حضرت امام در طول اقامت ایشان در نجف اشرف و علی‌الخصوص در اواخر اقامت ایشان، آقای دعایی به عنوان سفیر ایران در بغداد تعیین شد، یعنی کسی که از جمله همراهان امام به شمار می‌آمد و به دلیل اداره رادیو روحانیت مبارز دارای روابط حسنه‌ای با دولت عراق بود؛ لذا بی‌تردید انتصاب چنین فردی به سفارت ایران در بغداد در عرف بین‌الملل حاکی از اهمیتی بود که ایران برای روابط سیاسی خود با همسایه غربی قائل بود. حال اگر شرایط آن زمان و موج عظیم اسلام‌گرایی و روح پرخروش انقلابی‌گری را که به واسطه وقوع انقلاب اسلامی در ایران، در سراسر منطقه به راه افتاده بود، همچنین نفوذ گسترده اندیشه حضرت امام را در میان ملت‌های مسلمان به واسطه رهبری و پیشبرد انقلابی که بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه را از زیر سلطه آن خارج ساخت به خوبی در ذهن داشته باشیم، باید گفت رفتار حضرت امام در زمینه حفظ و تحکیم روابط سیاسی با کشورهای منطقه و رعایت کلیه موازین دیپلماتیک و رسمی با آنها، بهترین و بزرگترین پیام حسن نیت از سوی نظام انقلابی ایران به تمامی دولت‌ها و ملت‌های مسلمان و دیگر کشورها به شمار می‌آمد. تلاش آقای جعفری برای استفاده از آقای منتظری به منظور زیرسئوال بردن عملکرد امام در این زمینه دستکم برای تاریخ‌پژوهان دستاوردی نخواهد داشت؛ زیرا درک این حقیقت که جریان مهدی هاشمی که به دلیل انتقال مواد منفجره به کشورهایی چون عربستان عامل عمده برهم زننده روابط ایران با کشورهای همسایه بود، از سوی چه کسی حمایت می‌شد چندان دشوار نیست.
از جمله موضوعات دیگری که آقای جعفری سعی نموده با استفاده از آن امام را مورد هجمه غیرعادلانه قرار دهد مسئله آقای شریعتمداری است. وی در این کتاب ادعا می‌کند: «قبل از اینکه مرجعیت آقای خمینی وسیله آقای شریعتمداری و دیگران تأیید شود حداقل جامعه و دولت او را به مرجعیت نمی‌شناخت. در صورتی‌ که آقای شریعتمداری قبل از آن آیت‌الله‌العظمی بود و از این نگاه وجود آقای شریعتمداری برای آقای خمینی نقطه ضعفی محسوب می‌شد، بطوری که زیر بار خط و ربط سیاسی وی هم نمی‌رفت و وی را به لحاظ سیاسی قبول نداشت. به این علت بعد از اینکه قدرت بدست آقای خمینی افتاد در حذف وی لحظه‌ای از پای نایستاد.»(ص241)
اولاً آقای جعفری مدعی است جامعه، امام خمینی را به عنوان مرجع نمی‌شناخت و صرفاً حمایت مراجع وقت از جمله آقای شریعتمداری موجب شد که رژیم پهلوی نتواند ایشان را اعدام کند، درحالی‌که دستکم قیام ملت ایران در 15 خرداد 42 و شعارهایی که در حمایت از مرجع تقلید خود در خیابان‌ها سر دادند خلاف واقع بودن این ادعا را به اثبات می‌رساند. ثانیاً این‌که دولت دست نشانده بیگانه سعی داشت آقای شریعتمداری را به عنوان مرجع تقلید معرفی کند،‌ واقعیتی است که معلوم نیست آقای جعفری با صحه گذاشتن بر آن چه چیزی را می‌خواهد ثابت کند. قطعاً نویسنده محترم بر این واقعیت نیز وقوف کامل دارد که ارتباط دربار پهلوی و آقای شریعتمداری، صرفاً یک ارتباط یکسویه و ناخواسته نبوده که به نوعی بر ایشان تحمیل شود، بلکه ماهیتی کاملاً دو سویه که مورد توافق و خواست هر دو طرف بوده، داشته است. نگاهی به پاره‌ای واقعیت‌های بیان شده در خاطرات برخی از وابستگان گواه است که امام علی‌رغم همه مسائل آقای شریعتمداری در قبل از انقلاب به چه میزان بزرگوارانه با ایشان برخورد نمود و حتی در بدو ورود به قم بعد از انقلاب، به دیدارشان رفت.
آقای شریعتمداری که قبل از انقلاب علاوه بر رژیم پهلوی حتی با نمایندگان سیا و صهیونیست‌ها نیز تماس برقرار می‌کند تا به نوعی از رشد نهضت اسلامی جلوگیری نماید (برای نمونه مراجعه شود به خاطرات مئیر عزری، سفیر اسرائیل در ایران) متأسفانه با وجود برخوردهای بزرگوارانه امام بعد از پیروزی نهضت اسلامی نیز همچنان ارتباط خود را با سلطنت‌طلب‌ها و قدرت‌های بیگانه مخالف انقلاب حفظ می‌کند: «در آن موقع تعدادی عکس‌های خانواده سلطنتی و هنرمندان که در مهمانی‌های آنها شرکت می‌کردند از طرف برخی از کمیته‌های شمیران، که به این عکس‌ها در خانه‌های والاحضرت‌ها و کاخها دسترسی پیدا کرده بودند در اختیار چند مجله... قرار گرفته بود و آنها را مجبور کرده بودند آن عکسها را چاپ کنند و این عکسها هم برای مردم کنجکاو که می‌خواستند ببینند پشت پرده افسانه‌ای دربار چه می‌گذشته است جالب آمده... با این همه برای این طرف قضیه ناراحت کننده بود. من به وسیله تلفن از آیت‌الله (شریعتمداری) خواهش کردم دستور بدهند که جلو چاپ این عکسها گرفته شود و به همین ترتیب هم عمل شد و از چاپ آن عکسها جلوگیری شد.»(پس از سقوط، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سپاه، ص130) طبیعتاً چنین ارتباطاتی حتی بعد از انقلاب به صورت اتفاقی و ناگهانی برقرار نمی‌شود، بلکه دارای ریشه‌های عمیقی است که موجب می‌شود یک مرجع تقلید در خدمت تأمین خواسته‌های درباریان، آن‌هم به منظور جلوگیری از اطلاع مردم از مناسبات حاکم بر پشت صحنه دربار پهلوی، باشد. برای درک سوابق این امر کافی است موضع آقای شریعتمداری را در مورد جشن‌های فرهنگ و هنر شیراز از زبان وزیر آموزش عالی پهلوی دوم مرور کنیم. آقای هوشنگ نهاوندی در خاطرات ضمن اشاره به این که در آخرین ماه‌های عمر رژیم پهلوی، در ارتباط با آقای شریعتمداری بوده است و نصایح وی را که از سر دلسوزی و راهنمایی ارائه می‌شده، نزد شاه می‌برده، خاطرنشان می‌سازد: «یک روز اوائل سپتامبر، تقریباً ساعت 9 صبح تلفن دفتر من زنگ زد. آیت‌الله «شریعتمداری» بود که گفت: «به من گفته‌اند که قرار است تصمیمی برای جشن هنر شیراز گرفته شود. می‌دانید، من چیزی از این برنامه‌ها نمی‌دانم ولی قضیه پارسال تکان دهنده بود و غیرقابل تحمل. امیدوارم حرفم را خوب بفهمید. ولی به اعلیحضرت یا هر کسی که به او مربوط می‌شود بگویید که لغو برنامه جشن هنر شیراز اشتباه بزرگی است. تحول اوضاع چنان است که هر عقب‌نشینی یا امتیاز دادن، نشانی از ضعف تلقی خواهد شد. بنابراین از این به بعد، حکومت باید استحکام خود را نشان دهد و قدرت‌نمایی کند.»(آخرین روزها، خاطرات هوشنگ‌ نهاوندی، لس‌آنجلس، 1383، شرکت کتاب ص168) کافی است در اینجا به ماهیت جشن هنر شیراز که موجی از اعتراض اهل دیانت و فرهنگ به دنبال داشت و سرانجام نیز در مسیر فرهنگ زدایی‌ خود، سر از استهجان و رسوایی در آورد توجه داشته باشیم تا بهتر بتوانیم در مورد این خط‌دهی آقای شریعتمداری به درباریان قضاوت کنیم. تئاتر تمام عریان و نزدیکی جنسی در یک بازی خیابانی در شیراز حتی تأسف و تأثر افرادی را که تقیدی به دین نداشتند برانگیخته بود، اما آقای شریعتمداری برای حفظ دیکتاتوری وابسته به آمریکا توصیه می‌کند در برابر اعتراضات گسترده مردم این برنامه لغو نشود؛ زیرا این نوع عقب‌نشینی‌ها موجب تقویت نهضت اسلامی می‌گردد. البته برای این‌که روشن شود که قدرت‌طلبی آقای شریعتمداری او را به چه وادی‌ای کشانده بود مناسب است مواضع او در مورد دیگر مراجع نیز مورد تأمل قرار گیرد. احراز موقعیت برتر حتی به قیمت تضعیف جایگاه دیگر علما و مراجع نیز در زمانی که امام در تبعید بودند- مد نظر وی قرار داشت و این نکته می‌تواند بازتاب دهنده پاره‌ای خصایص اخلاقی ایشان باشد. در گزارش یک مامور ساواک که ملاقاتی با آقای شریعتمداری داشته است، در این باره چنین آمده است: «طبق قرار قبلی در ساعت 2 روز 29/9/48 با آقای شریعتمداری ملاقات و نتیجه مذاکرات به شرح زیر به استحضار می‌رسد: «1- ابتدا نامبرده شمه‌ای از ناراحتی‌های خود از اعمال و رفتار آقای گلپایگانی بیان داشته به این معنی که مشارالیه خود را در عموم مسائل فاعل مطلق دانسته و توقع دارد هر اقدامی بر خلاف تصمیمات دولت می‌نماید، دیگران هم از او تبعیت کنند و روی همین اصول پس از افتتاح سینما به تنهایی برای درس حاضر نگردیده و روز بعد هم نماز نگذارده و انتظار داشته من هم به تاسی از او همین کار را بکنم و بعد که دید من اقدام نکردم اشخاص دیگری را نزد من فرستاد و چون نتیجه نگرفت شخصاً به منزل شیخ مرتضی حائری رفته و از او خواسته که با من تماس حاصل کند که حتی برای یک روز هم که شده در درس طلاب حاضر نشده و نماز نگذارم و با این حال موافقت نکردم. 2- آقای شریعتمداری اظهار داشت بهترین راه برای تضعیف و شکست گلپایگانی مخالفت با نمایندگان فعال ایشان در شهرهای مختلف می‌باشد و تقاضا داشت که به نحو مقتضی نسبت به تغییر محل آنان اقدام شود که مراتب طی شماره 3992/21-2/10/48 به استحضار رسیده»(شریعتمداری در دادگاه تاریخ، سیدحمید روحانی، ص93)
با چنین سابقه‌ای از تفکر و عملکرد، آقای شریعتمداری در روزها و ماه‌های بعد از پیروزی انقلاب قدم در مسیر مخالفت پنهان با امام خمینی می¬گذارد و تا همدلی و همراهی با کودتاچیان که قصد به شهادت رسانیدن ایشان را نیز داشتند، پیش می‌رود که خود نیز به این امر اعتراف دارد: «اولاً من از نیت خبیث اینها مطلع شدم ولی چون کارشان در یک مدت کوتاه غیرعملی به نظر می‌رسید و قهراً خیال می‌کردم که دولت آگاهی دارد تصور نمی¬کردم که اینها بتوانند کاری را انجام دهند و این که کاری نشدنی است، من خبر کنم و باعث گرفتاری یک عده‌ی غیر دخیل شود. به علاوه احتمال دادم که ممکن است اگر بگویم خود ما را ترور کنند... این که به سیدمهدی مهدوی پول فرستادم هرچند به عنوان قرض به ایشان داده شده است و این کار را نوعی تایید عملی از فرد توطئه‌گر تلقی کرده‌اند، پشیمانم و استعفار می‌کنم.»(خاطره‌ها، محمد محمدی ری‌شهری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص268)
متأسفانه آقای جعفری بر همه این اسناد و ادله که ماهیت طیف اطراف آقای شریعتمداری را روشن می‌سازد، بکلی چشم فروبسته و با مطالبی همچون «منقول است» سعی دارد به گونه‌ای وانمود کند که آقای شریعتمداری قربانی کینه‌توزی شده است: «ابتدا وی را خانه‌نشین و در محاصره دارودسته ری‌شهری و خلخالی قرار داد. پس از آن رفت و آمد به منزل وی تحت کنترل شدید قرار گرفت و با درست کردن طوماری به وسیله مدرسین و مراجع یک شبه تحت فرمان، وی را به حساب خود از مرجعیت خلع کرد. به این حد هم قناعت نکرد منقول است که دارودسته ری‌شهری، صفیه‌اش (صبیه) را پیش چشم وی آورده و وی را تهدید کرده‌اند که اگر توبه نکنی با آنها فلان عمل انجام می‌شود. پیرمرد مریض 90 ساله از ترس در مقابل تلویزیون توبه کرد.»(ص243)
موضع خصمانه آقای جعفری موجب شده است تا وی بردباری امام را در برابر انحرافات سیاسی و خصلت‌های مذموم آقای شریعتمداری نادیده بگیرد و به مطالب غیرقابل استناد «منقول است» روی آورد. مشابه چنین برخوردی را در مورد برداشت نویسنده از موضع امام نسبت به کارتر شاهدیم. در این زمینه نیز طرح ادعای کینه امام به کارتر بدون تناقض نیست، زیرا از یک سو آقای جعفری سعی می‌کند انقلاب اسلامی را حاصل نوعی توافق پشت پرده روحانیت و در رأس آن امام با آمریکا عنوان کند: «بنا به گفته آقای فتح‌الله بنی‌صدر در اواخر دی و یا اوایل بهمن ماه 57 در جلسه‌ای که در منزل آقای فریدون سحابی تشکیل شد با آمریکایی‌ها بر سر ایجاد دولتی نیرومند با وحدت ارتش و روحانیت توافق بعمل آمد... بنابر همین نقل قولها، کسانی که در خط آزادی و استقلال ایران که مصدق بیانگر آن بود، عمل می‌کردند، می‌بایستی حذف می‌شدند و چنین نیز شد.»(صص3-2)
برای رسیدن به این هدف ایشان می‌بایست همه تلاشهای آمریکا و رژیم پهلوی را برای روی کار آوردن ابتدا رؤسای جبهه ملی یعنی دکتر صدیقی و آقای سنجابی و سپس عناصر رده‌های پائین‌تر آن همچون بختیار نادیده بگیرد. در حالی‌ که بعد از گسترش اعتراضات مردمی و فراگیر شدن آن در ادامه برخی امتیاز دهی‌ها برای متوقف ساختن نهضت در ایران به رهبری امام، به صراحت مسئله واگذاری دولت به جبهه ملی را مطرح ساختند و هرگز بحثی در زمینه توافق با امام در میان نبوده است: «بختیار در حضور آن آقایان به من گفت: دیروز به همان کیفیت که شما را دعوت کرده بودند به من خبر دادند که خدمت اعلیحضرت برسم... مرا خدمت اعلیحضرت بردند و ایشان از من پرسیدند به چه کیفیت ممکن است که حکومت جبهه ملی تشکیل بشود؟... من به ایشان گفتم: شرایطی که بنده خدمتتان عرض می‌کنم همانهاست که در چندی پیش آقای دکتر سنجابی خدمتتان گفته است. اعلیحضرت گفتند: مشکل عمده ایشان در آن موقع بودن من در ایران و مسافرت من به خارج بود و من با فکرهایی که کرده‌ام هم برای معالجاتی که احتیاج دارم و هم برای استراحت حاضر هستم که به خارج بروم و این محظور رفع شده است. ما همه خشنود شدیم.»(خاطرات سیاسی، دکتر کریم سنجابی، به کوشش طرح تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات صدای معاصر، 1381، ص344)
تخلف تشکیلاتی شاپور بختیار موجب شد که جبهه ملی رسماً ‌مسئولیت دولت را برعهده نگیرد، وگرنه تمامی مذاکرات پنهان بدین منظور صورت گرفته بود. اما این که دولت بختیار به عنوان یکی از مدعیان پیروی از راه دکتر مصدق به شدت مورد حمایت دولت آمریکا بود مسئله‌ای است که آقای دکتر سنجابی نیز برآن اذعان دارد: «و همان ایام بود که از طرف یک نفر اعضای سفارت آمریکا تقاضای ملاقات با من شد... اگر اشتباه نکنم او همان کسی است که این کتاب در درون انقلاب ایران را نوشته است یعنی آقای استامپل... هدف از ملاقات و صحبتی که با من داشت این بود که ما از دکتر بختیار پشتیبانی و حمایت بکنیم.» (همان، ص347) بنابراین نه تنها بحث حذف طرفداران دکتر مصدق در میان نبوده، بلکه آمریکایی‌ها تا آخرین مراحل سقوط رژیم پهلوی سعی داشتند با برگه جبهه ملی جلو تحقق انقلاب به رهبری امام را بگیرند. البته تلاش به منظور مخدوش کردن انقلاب اسلامی و آن را حاصل توافق ارتش و روحانیت دانستن منحصر به آقای جعفری نیست، اما دستکم پیش از ایشان برای توجیه این ادعا سند جعل می‌نمودند که نویسنده محترم برای چنین ادعای بزرگی هیچ‌گونه نیازی به ارائه دلیل نیز نمی‌بیند. برای نمونه، آقای محمود تربتی سنجابی در کتاب «نخست‌وزیر سه دقیقه قبل درگذشت» اقدام به جعل سندی به منظور القای این مطلب می‌کند که انقلاب اسلامی حاصل توافق بین سران ارتش و امام بوده است تا به این ترتیب موافقت یا همراهی آمریکا را به ذهن متبادر سازد. این‌که آقای سنجابی اقدام به جعل سند می‌کند گویای این واقعیت است که تلاشگران برای مشوه نشان دادن چهره امام و انقلاب اسلامی هیچ‌گونه مطلبی در اختیار ندارند. ارائه یک سند جعلی که موضوع آن ملاقات آقایان قره‌باغی و فردوست با امام به منظور اعلام همبستگی ارتش با ایشان است، هرچند بسیار ناشیانه از سوی آقای محمود تربتی صورت گرفته اما در نوع خود نشان دهنده یک تلاش کاملاً هدایت شده است؛ زیرا اصولاً امام چنین ملاقاتی با نامبردگان نداشته و ثانیاً عبارت به کار گرفته شده در سند مربوط به یک روحانی نیست و بیشتر ریشه در فرهنگ متملقانه درباری دارد (ادعا شده کاتب سند توافق بین ارتش و امام حجت‌الاسلام اشراقی است) ضمن اینکه یک روحانی در امضای یک بیانیه هرگز برای خود القاب و عناوین ذکر نمی‌کند و در نهایت این‌که اگر ارتش تسلیم انقلاب شده بود چرا در روز 22 بهمن که برنامه کودتای هایزر شکست خورد اعلام بی‌طرفی کرد تا مورد تعرض بیشتر قرار نگیرد و تشکیلات آن ضربه نخورد و به عنوان یک برگه برنده همچنان در اختیار واشنگتن باقی بماند؟ این اعلام بی‌طرفی و عدم اعلام همبستگی با نهضتی که آمریکا را کاملاً مستأصل ساخته بود خود بهترین گواه بر خلاف واقع بودن ادعای آقای جعفری است.
آقای جعفری به امام نسبت‌های فراوانی از این دست می‌دهد و در فرازی امام را به صورت اسیری در چنبره قدرت حزب جمهوری ترسیم می‌نماید (ص16). در چندین فراز شخص امام را بازیگر اصلی صحنه که از برگه حزب نیز بهره می‌برد، معرفی می‌نماید و... البته خواننده در یک ارزیابی کلی این کتاب را مجموعه‌ای از تناقض‌گویی‌ها، چه در مورد امام و چه در مورد موضوعات بیشمار دیگر می‌بیند، برای مثال درحالی‌که آقای جعفری دولت آقای رجایی را عامل به تعویق افتادن حل مسئله گروگان‌ها می‌خواند وقتی اولین پاسخ آقای نوبری را به چندین نامه و تلفنگرام رئیس دولت منعکس می‌سازد بر خواننده مشخص می‌شود که این ادعا که آقای رجایی و وزیر مشاور در امور اجرایی عامل تاخیر بوده‌اند کاملاً خلاف واقع است، زیرا هنوز بانک مرکزی که در آن زمان تحت کنترل رئیس‌جمهور بود و یکی از یاران بسیار نزدیک آقای بنی‌صدر در رأس آن قرار داشت اطلاعات لازم را در مورد دارایی‌های ایران در آمریکا و... بعد از پیگیری‌های مکرر دولت در اختیار نگذاشته بود. بنابراین تعجیل نیروهای طیف روزنامه‌ انقلاب اسلامی به منظور حل و فصل مسئله سفارت در زمان کارتر دقیقاً به توافقی پنهانی باز می‌گشت که خود آنان با دولت وی کرده بودند، وگرنه مستند به توضیحات آقای نوبری می‌توان به قطعیت گفت بحث آقای بنی‌صدر بر سر دفاع از مصالح ملی نبوده است. البته در این نقد قصد ورود به مبحث چگونگی حل و فصل مسئله گروگان‌ها توسط مجلس و دولت آقای رجایی را نداریم و تاکنون مسئولان مربوطه و امضاء کنندگان قرارداد الجزایر نظرات خود را به صورت مبسوط در ارتباط با ایراداتی که افرادی چون آقای جعفری مطرح می‌سازند، بیان داشته‌اند؛ لذا صرفاً ‌به منظور اجتناب از طولانی‌تر شدن بیشتر این نقد از پرداختن به این فصل اجتناب می‌ورزیم والا تعارضات فراوانی نیز در این زمینه وجود دارد.
در آخرین فراز از این نوشتار مجدداً بر این نکته تأکید می‌شود که کتاب حاضر می‌توانست نقش بسیار روشنگری در زمینه تاریخ معاصر داشته باشد منوط بر آن‌که اصل اولیه در نگارش تاریخ، یعنی دوری جستن از عداوت‌های شخصی، در آن رعایت می‌شد. آقای جعفری از آنجا که می‌توانست روایتگر بسیاری از مسائلی باشد که در طیف روزنامه انقلاب اسلامی خود شاهد و ناظر آن بوده، کتابش از این منظر قابلیت آن را داشت که نظر همگان را معطوف به خود سازد، اما متأسفانه نویسنده ترجیح داده است اثرش را جایگاهی برای تسویه حساب‌ها و عداوت‌ورزی‌های خود نماید؛ لذا گاهی معترف است که اشغال سفارت آمریکا در تهران واکنشی منطقی از سوی ملت ایران به عملکرد این کشور بوده است و در فرازی دیگر آمریکا را مبتکر حرکت دانشجویان معرفی می‌کند. همچنین خواننده نمی‌تواند دریابد که از دیدگاه آقای جعفری واکنش دانشجویان به تحرکات آمریکا علیه استقلال کشورشان موجب برانگیختن ضدیت‌های آمریکا علیه ایران شد یا تضعیف آن را در پی داشت (البته جدا از مسئله چگونگی حل و فصل موضوع). اگر آن‌گونه که آقای بنی‌صدر در نامه خود خطاب به رئیس مجمع عمومی سازمان ملل یادآور می‌شود که قبل از اقدام دانشجویان، سفارت آمریکا کانون فتنه علیه استقلال بود چرا می‌بایست دانشجویان را متهم کنیم که آنان راه دشمنی را هموار ساختند؟ در حالی‌ که در چارچوب اغتشاشات داخلی و کودتا امکان تحقق اهداف ضدایرانی آمریکا بیشتر بود و زمانی که دانشجویان شبکه داخلی این کشور را در ایران در هم ریختند واشنگتن از سر استیصال به عامل خارجی یعنی صدام پناه برد و سرانجام کمک‌های این کشور به فردی خونریز چون دیکتاتور بغداد، معادلات منطقه‌ای را نیز برای کاخ سفید بسیار غامض ساخت؛ بنابراین هرگز دانشجویان عامل برانگیختن ضدیت آمریکا علیه ملت ما نبودند، بلکه به شدت ابزارهای در اختیار این کشور را برای نفی استقلال ایران ناکارآمد ساختند.
حتی اگر تمامی ادعاهای آقای جعفری در مورد نحوه پایان یافتن تسخیر سفارت آمریکا را بپذیریم، آیا این امر می‌تواند دست‌آویزی برای زیر سئوال بردن اصل حرکت دانشجویان- که طی آن برنامه‌ گسترده آمریکائیها برای نفی استقلال ایران در هم ریخت- باشد؟ ضمن اینکه آقای جعفری نیز نمی‌تواند به این واقعیت معترف نباشد که حتی اگر قوی‌ترین و ایده‌آل‌ترین توافقنامه‌ها نیز به امضاء می‌رسید آمریکائیها به سهولت عهد و پیمان می‌شکستند، همانگونه که به چهار شرطی که کارتر آن را پذیرفت و ریگان بر آن صحه گذاشت پایبند نماندند. وقتی به اعتراف آقای بنی‌صدر آمریکائیها هیچ وقت به قوانین پایبند نبوده‌اند آیا این ضعف ما است که واشنگتن به عهدها و پیمانها و قوانین وقعی نمی‌گذارد: «[بنی‌صدر]:... چنان خواهد شد که همه چیز در دست میل و خواست و هوس ابرقدرتی است که نه در گذشته پایبند قانون و قاعده‌ای بوده، نه در حال و نه در آینده خواهد بود.» (ص334) وقتی معترفیم آمریکا به قوانینی که از بالاترین پشتوانه‌های اجرایی برخوردار است پایبند نیست، چرا هنگامی که این کشور به معاهده الجزایر متعهد نمی‌ماند حملات خود را متوجه مجریان کشورمان می‌کنیم و حتی فراتر رفته و اصل حساسیت مقدس ملتمان در برابر استقلال کشور را به زیر سئوال می‌بریم؟ تردیدی نیست چنانچه بانک مرکزی اطلاعات لازم را در مورد دارایی‌های ایران در آمریکا و... با سرعت لازم گردآوری می‌کرد و به موقع در اختیار دولت قرار می‌داد و همفکری بیشتری در این مسئله «تاریخی» صورت می‌گرفت شاید توافقنامه دقیقتر و جامعتری در الجزایر بدست می‌آمد. اما این موضوع نه ربطی به اصل حرکت دانشجویان دارد و نه قادر است دستاورد عظیم آنان را مخدوش سازد. حرکت جوانان این کشور اقدامی هوشمندانه و پیشگیرانه بود که بعدها اسناد بدست آمده از مرکز «سیا» در سفارت، صحت ارزیابیهای آنان را به اثبات رسانید. لذا اگر تسخیر سفارت بموقع انجام نمی¬شد، تمامی کشور مجدداً برای چندین دهه در اختیار بیگانه قرار می‌گرفت همانگونه که بعد از کودتای 28 مرداد واقع شد.
حرکت اعتراضی دانشجویان هرچند به روایت همگان قرار نبود از چند ساعت تجاوز نکند اما همانگونه که اشاره شد دستیابی آنان به حجم انبوهی از اسناد منهدم شده قابل بازخوانی و گاوصندوقهایی که کشف رمز آنها مدتها به طول انجامید این اقدام را به تدریج طولانی ساخت اما آنچه موجب طولانی شدن بیش از انتظار شد کشاکشی بود که بین جریان‌های تائید کننده دانشجویان در مراحل بعدی رخ نمود. جریاناتی چون مجاهدین خلق، روزنامه انقلاب اسلامی و ... به جای تسلیم شدن در برابر حقایق و ضعفهای خود، با انواع کارشکنیها هر روز بر پیچیدگیها افزودند تا اسناد بدست آمده در مورد آنها مکتوم بماند و زمانی که نتوانستند دانشجویان را به این امر راضی کنند با تمام توان در جهت به زیر سئوال بردن این حرکت تلاش کردند.
خواننده در این کتاب با اشتباهات تاریخی زیادی نیز مواجه می‌شود که بعضاً به کم‌اطلاعی آقای جعفری باز می‌گردد و پاره‌ای به تلاش ایشان به منظور وارونه جلوگر ساختن واقعیات. مواردی چون اشتباه گرفتن آقای محمدکاظم بجنوردی رئیس حزب ملل اسلامی با برادر روحانی‌اش ناشی از عدم اطلاع است اما ادعای اینکه عربستان در اوایل جنگ حاضر به پرداخت60-50 میلیارد دلار غرامت برای پذیرش صلح از جانب ما بوده است به جعل تاریخ ارتباط پیدا می‌کند. آقای جعفری در حالی که به نقل از برخی واسطه¬های دولتهای اسلامی، اعلام آمادگی آنان را برای پرداخت غرامت مطرح می¬سازد: «ما [عربستان] حاضریم برای خاتمه جنگ 60-50 میلیارد دلار خسارت به ایران بپردازیم» (ص297) (البته خود رقم اعلام شده با یک نوسان 10 میلیارد دلاری تا حدی واقعیت را روشن می‌کند) اما جالب اینکه در فراز دیگری با افتخار، عامل عدم پذیرش صلح را در درون جریان سیاسی خود پیدا کرده و معرفی می‌نماید: «وی [بنی‌صدر] در همین مصاحبه در رابطه با آتش‌بس و سخنان صدام حسین و دروغ‌هایش در کنفرانس اسلامی گفت: تا آنجا که به من مربوط است آتش‌بس را نمی‌پذیرم، با قاطعیت دشمن را بیرون می‌رانیم بعد که بیرون راندیم می‌رویم دنبال راه‌حل سیاسی.» (ص333)
این موضع آقای بنی‌صدر تکرار همان موضع امام بود بنابراین اتهام جنگ طلبی زدن به رهبری انقلاب و رد کردن پیشنهاد غرامت 60-50!؟ میلیارد دلاری کاملاً جعل تاریخ است.
آنچه آقای جعفری در این کتاب مطرح ساخته هرچند بسیار در هم پیچیده است، اما می‌تواند انگیزه پژوهش را درباره حرکت قابل تحسین دانشجویان ایرانی در سال 58 تقویت کند. متأسفانه غفلت از تحقیق در این زمینه در سال‌های‌ گذشته شرایط را برای تبلیغات مسلط غرب هموارتر ساخته است. روایت کلیشه‌ای غرب از فداکاری و روشن‌بینی دانشجویان ایرانی، تاکنون این اقدام جوانان ما را افراطی و متعصبانه و یا حاصل عملکرد دست نشاندگان و تحریک شدگان قدرتهای شوم و ظلمانی نشان داده است. این روایت رسمی غرب، دیدگاه ایرانی و صدای هیچ هموطن پایبند به مصالح ملی را منعکس نمی‌کند. ایرانیانی که در این کار شرکت داشتند هرگز این فرصت را نیافتند تا روایت خود را از این رخداد مهم در سطح جهان بازگو کنند. هیچ کس از آنها سئوالی نپرسید و جویای نظر آنها نشد. متأسفانه کم‌توجهی ما به حرکتی که ساختار سلطه آمریکا را دستکم برای مدت مدیدی در منطقه در هم ریخت، ممکن است این احساس را ایجاد کرده باشد که چیزی برای گفتن نداریم، یا بدتر، همانند آقای جعفری روایت رسمی غرب را پذیرفته‌ایم.

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
مدیران
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon