ضد سیاستهای آمریکا، با شلوارجین وموهای ژلزده و شال/"همانهایی که «بچهقرتی» صدایشان میکنند، پای کارند"
خبرگزاری تسنیم: عابدین مهدوی؛ با آن شلوار جین تنگ آمریکایی، شال مد شده پیچیده به دور گردن، با ریش پروفسوری و موهای ژلزده و آن عینک قابمشکیاش، با کمترین شباهت به تصویر قابشده ما از یک آدم ضدآمریکایی، از فعالترین مستندسازان ضدآمریکایی است.
فقط لیست بلندبالای کارنامه مهدوی در ساخت مستندهای ضدجنگ وی نشانه خوبی برای غفلت رسانههای حکومتی و انقلابی ایرانی در محدود کردن وظیفه انتقال جهانی آرمانهای انقلاب به قشرها، تیپها و آدمهای خاصی است که همین تصویرشان هم توسط همین رسانهها بازتولید شده است.یک چرخه معیوب.
عابدین مهدوی و دیگر عابدین مهدویها نشان میدهند که امروز ایستادن در مقابل جنگ و ظلم جهانی دیگر به خطکشیهای معمول همه سالهای گذشته ما ربطی ندارد.
مهدوی در تلاش برای ساختن فیلم بلند داستانی- مستند به نام «حکمی برای جنین» است تا نشان دهد استفاده از سلاحهای شیمیایی و اورانیوم ضعیفشده چه بلایی سر کودکان عراقی در فلوجه آورده است و فقط یک سال و نیم درگیر این بوده است که چه کسی هزینههای حداقلی ساخت فیلمش را بپردازد تا دست آخر نیز تهیه کنندگان خارجی به تبع فعالیتهای بین المللی اش برای حمایت از او به خط شده اند . هزینههایی که لیست بلندبالای نهادها و تشکلهای دولتی و غیردولتی فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی در برابر آن فقط سکوت کردهاند.
این لیست بلندبالای فیلم ها و مستندهای مهدوی است: سورج و مینهای هرات، افغانستان1382/ کودکان مقدس، افغانستان 1383/ بازگشت یک بومی، افغانستان 1383-1382/ رد مرز، افغانستان 1384/کودکان آسمان، افغانستان 1383-1384/کوچ فوری، ایران 1385/خانه آخر زندگی است، ایران 1385/حافظان پارس، ایران 1386/افتخاری دیگر، ایران 1386/پرستوهای برباره، لبنان 1387/ بچههای مدرسه دازان، ایران 1387/ میم مثل مهر، ایران 1388/ نبض، ایران 1388/ نیاز، پاکستان 1389 /نسل درد، ایران - فلسطین، غزه 1388/ هائیتی زنده است، هائیتی 1389/فرزندان بولیواری، کوبا – هائیتی – ونزوئلا 1389/دکتر زاکا، هائیتی- ونزوئلا- کوبا - کلمبیا 1389/شعر بدون مرز، سوئد 1390/چرا جنگ؟ ایران – سوئیس – سوئد 1390/خوش آمدید به موگادیشو، سومالی 1390 /اینجا خانه ماست، ایران – تهران/ خط سبز، سومالی- کنیا 92-1391
لیستی که ظاهرا برای مدیریت فرهنگی اهمیت چندانی ندارد.
با مهدوی در مورد ساخت مستندهای ضدآمریکایی و اصولا شیوه مبارزه فرهنگی با سیاستهای غلط آمریکا در دنیا؛ و به خصوص این جنگهای اخیر پرسیدیم. مهدوی گفت : ساخت مستند در حوزه ضدجنگ یک ژانر مهم و شناخته شده در تمام دنیا با آدم های خاص خود است. مستندساز این حوزه معمولا با علاقه ی خود به سراغ موضوع می رود چون در اینجا خطر و ریسک بالایی وجود دارد.بنابراین هر آدمی انجام این کار را عهده دار نمی شود و تنها کسانی در این حوزه قدم می گذارند که برای هر اتفاقی آمادگی دارند.به همین دلیل در دنیا تعداد کمی مستند ساز جنگ و بحران وجود دارد.حرفهایهای شان از بیست نفر هم بیشتر نیستند. من از بین این تعداد با حدود حداقل 15 نفرشان ارتباط مستقیم و غیر مستقیم دارم و دنیای درون ذهن آنها و همچنین شرایط و امکانات حرفه ای آنها را می شناسم.
مهدوی میگوید: من واقعاً فضای کار، امکانات و نوع حمایت هایی که از مستند در ایران می شود را اصلا درک نمی کنم و نمی فهمم و هیچ شباهتی در آن با دیگر نقاط دنیا نمی بینم و دقیقا مشکل اصلی در همین جاست.
مهدوی معتقد است مستند ساز جنگی به دلیل ساختار کارش به این نیاز دارد که بین کار او و همکارانش و دیگران تفاوتی قائل شویم . گنجاندن ژانر مستند جنگ در زیر حوزه مستند سیاسی در ایران مصداق این حرف است. کسی که در دل جنگ و بحران می رود و با مشکلات بسیاری تولید فیلمش را می گذراند، نباید کارش را در کنار کسی که با چند مصاحبه و تصاویر آرشیوی مستند سیاسی تولید می کند، یکی کرد.
عابدین مهدوی یکی دیگر از مشکلات مستندسازی را در بحث مخاطب مستند میداند. مهدوی میگوید: ما انتظار داریم که همه بچههایی که در صف اول مبارزه با سیاستهای غلط، ضد انسانی و جنگ طلبانه آمریکا هستند؛ همان بچه مذهبیها، بسیجیها باشند و همانها دقیقاً مخاطب اول کارهای ما باشند، فیلم را ببیند پخش کنند، تبلیغ کنند اما دقیقاً من همین مدل آدمها را اصلاً پای کارهایم نمیبینم، مدیرانیکه در این مسیر در حال فعالیت هستند را هم تا به حال ندیده ام.
یک فیلم ضدآمریکایی اکران کردیم و سالن پر شد از کسانی که در کوچه و خیابان «بچه قرتی» صدایشان میکنند
این مستندساز سینمای ایران ماجرایی را تعریف میکند که خیلی خوب نشان میدهد یکی از مهترین مشکلات بحث مستندهای ضدآمریکایی در ایران بحث مخاطب است:" خوب یادم میآید که در هنگام پخش یک فیلم ضدآمریکایی قوی که در جزیئات آن به شدت دقت کرده بودیم و سرمایه فکری و ذهنی زیادی گذاشته بودیم با مشاهده جماعت تماشاگر فیلم نزدیک بود سکته کنم.با وجودی که به خیلی از آدمهایی با این تیپ فکری که گفتیم، خبر داده بودند اما هیچ کدام از دسته بندی های مخاطبانمان که انتظار داشتیم پای یک فیلم ضدآمریکایی حضور داشته باشند، نیامده بودند که کار را ببینند. اما بسیار جالب و حیرت انگیز، سالن نمایش فیلم پر شده بود از دخترها و پسرهای جوانی که وضع ظاهریشان از دیدگاه عده ای به این حرفها نمیخورد، همانهایی که در کوچه وخیابان عده ای آنها را بچهقرتی صدایشان میکنند. اتفاقا هم عجب تاثیری رویشان گذاشته بود و من در بسیاری از صحنه های دردناک انسانی، چهره آنها را اشکبار دیدم. "
آدمی که از روی ظاهرش خیال میکنیم پای حرف ضدآمریکایی نمینشیند اتفاقا تشنهتر و فهیمتر است
مهدوی ادامه میدهد: این یک مشکل اصلی در مستند سازی ماست. مخاطبان به دلیل مدل فعالییتهای تولیدی فرهنگی مدیران در طی سالهای اخیر به طبقه بندی های عجیب و غیر عقلانی تقسیم شده اند، آن مخاطبی که باید پای کار من بنشیند نمینشنید و این چرخه همینطور تکرار میشود و اتفاقا مخاطبی که دقیقاً ما او را همواره از روی ظاهرشان صاحب نگاه خاصی می دانیم و از دید برخی، او پای تماشای یک کار ضدآمریکایی هرگز نخواهد نشست، او تشنهتر و فهیم تر است. او بیشتر وقت میگذارد و بیشتر انرژی سر این راه خرج میکند و بچه هایی که فکر میکنیم به دلایل عقاید سیاسی یا مذهبی دشمنی اساسی و بیشتری با آمریکا دارند پای این کارها نمینشینند و وقتشان را صرف بیهودهگریها میکنند و فکر میکنند مشغول مبارزه با آمریکاهستند. من فکر میکنم اصولاً مصرف کالای فرهنگی داخلی در اقشار مختلف جوانان و حتی دانشجویان به شدت کم است و بیشتر کالای فرهنگی وارداتی در این میان مصرف می شود که این نهایتا به نتیجه خوبی ختم نخواهد نشد
در کدام کتاب درسی و کدام فیلم ایرانی، گفته شده است که آمریکا در دنیا چه کار میکند؟
مهدوی معتقد است این بحران فقط در زمینه مستندسازی نیست :" در کدام کتاب درسی در کدام فیلم در کدام کتاب کودک و نوجوان نوشته شده است که آمریکا مشغول چه کاری است و الباقی دنیا مشغول چه کاری؟ در دنیا چه می گذرد و مردم در اقصی نقاط دنیا در چه وضعیتی زندگی می کنند ؟ مرزها ماهییتشان چیست و رنگ پوست چه معنایی می دهد ؟ دلار چیست و با انسانیت چه کرده است ؟ هنرمندان بسیاری در این مرز و بوم هستند که در نهایت سکوت و بدون هیچ حمایتی برای انسانیت به مبارزه فرهنگی و هنری با سیاستهای غلط و جنگ افروزانه در دنیا می پردازند اما خود قادر و توانا نیستند که سیل عظیم مخاطبان را به تماشای فعالییتهایشان بکشانند و این وظیفه اصلی مسئولین فرهنگی و هنری بوده است و یا می باشد !زیرا آنهایی که باید ببینند؛ سرگرم فعالییتهای بی اهمیت دیگری هستند و یا به تماشای هجویات مختلف می پردازند. و البته که دعواهای سیاسی نیز در درجه دوم و سوم منحرف کردن ذهن این دوستان از اهمیت فعالییتهای ضد جنگ و انسان دوستانه قرار میگیرد.
بچههای ایران کریستف کلمب را به روایت کتابهای درسیشان قهرمان میدانند و عمو وداییاش که بر رملهای داغ فکه شهید شدند یک قاب عکسند
صحبتهای پایانی مهدوی تلخ است. میگوید: من نگران نسلی هستم که در انبوه هجوم رسانه ها، تاریخ ظلم و استعمار بر ملتها را فراموش خواهد کرد . کودکانی که با بازیهای کامپیوتری بزرگ میشوند و در این سالها مطمئناً خوراک های فرهنگی در زمینه های انسانی برای ذهن و روحشان تهیه دیده نشده است. آن وقت به همین کودکان از سوی خودمان درباره آمریکا چه خوراکی داده می شود؟! در کتابهای درسیمان کریستف کلمب یک قهرمان معرفی میشود و بعد نوجوان ما باید این را حفظ کند و در امتحان هم بنشیند و از افتخارات کریستف کلمب برای من معلم بنویسد.سر کلاس از تماشای فیلم 300 با تعاریف تمامی جزئیات با همکلاسی خود حرف بزند اما از سرگذشت عظیم و هزاران ساله خویش چیزی نداند، اسطوره هایش بشوند بازیگران فیلمهای اکشن خارجی اما برای وی، همین عمو و دایی اش که مردانه بر روی رملهای داغ فکه به دفاع از این کشور پرداختند، تنها یک قاب عکس باشد بر روی دیوار خانه مادربزرگ و بس، آن وقت همین بچه آرزویش این نمیشود که در آمریکا زندگی کند؟! اما کسی نیست که به او بگوید جز یک تبلیغات فشل و بی کارکرد فرهنگی و رسانهای با مدیرانی که نه فرهنگ را می شناسند و نه هنر را و نه شیوه کار با رسانه و فرهنگ رسانه جهانی را ، باعث این شده است که امروز، آرزوی تو اینچنین باشد.
انتهای پیام/