مسلم‌‌بن‌‌عقیل‌(ع) به تنهایی می‌تواند همه عالم را شفاعت کند/ تعبدی‌ها، تعقلی‌ترین‌ها هستند

مسلم‌‌بن‌‌عقیل‌(ع) به تنهایی می‌تواند همه عالم را شفاعت کند/ تعبدی‌ها، تعقلی‌ترین‌ها هستند

خبرگزاری تسنیم: آیت‌الله قرهی درباره نسبت تعبد و بندگی خداوند و انسانیت به نقل از استادش گفت: آیت‌الله مرعشی نجفی چندین بار سر درس خارجشان بیان فرمودند که «تعبدی‌ها، تعقلی‌ترین انسان‌ها هستند».

به گزارش خبرگزاری تسنیم، آیت‌الله روح‌الله قرهی، متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در نخستین سخنرانی خود در دهه محرم که در مهدیه القائم المنتظر(عج) واقع در شرق تهران برگزار شد به موضوع «بیعت» و «دنیا؛ تجلّی‌گاه بیعت» و آیه «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى» پرداخت. متن کامل سخنان آیت‌الله قرهی بدین شرح است:

پروردگار عالم از روز نخست، وقتی هم خودش، هم ادیان و هم انبیاء را برای مردم تبیین فرمودند، بحثی به نام بیعت از ناحیه انسان را قرار دادند که انسان ملزم شود به این که به آنچه تعهّد می‌بندد، عمل کند و بر این عهد خودش وفا کند. صورت ظاهری انسان به حالت جسمانی، به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی، از «مَنِیٍّ»[1] و آن اسپرم وجودی انسان است که او را در خلقتی به عنوان گِل آفرید که اوّل أبانا آدم را به این عنوان قرار داد و بعد همه را در صلب أبانا آدم قرار داد که این هم یک اعجاز بزرگ پروردگار عالم است که توانست همه انسان‌ها را که میلیاردها میلیارد بودند، در صلب او قرار بدهد.

قبل از این خلقت حتّی أبانا آدم و امّنا حوّا هم خودشان در مقوله‌ای به نام عالم ذر بودند. در آن عالم ذر هم ذوالجلال و الاکرام از همان لحظه، عنوان بیعت‌ستانی را قرار داد، « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ »[2]. این عنوان « أَ لَسْتُ»، تبیین همان بیعت است. ذوالجلال و الاکرام این بیعت را از انسان گرفت و آن « قالُوا بَلى‏» اعلان وفا و عهد است بر پیمان.

تجلّی بیعت در عالم جسمانی

پروردگار عالم بعد از هبوط انسان به زمین هم، هر موقع که دین و نبیّ‌ای را آورد، اوّل مسئله‌ای که به انسان‌ها بیان کرد، همان وفای به آن بیعت است. در حقیقت بیعت با انبیاء، بیعت با معصومین و بیعت با اولیاء، همان بیعت با پروردگار عالم و « قالُوا بَلى‏» است که تبیین کردند.

لذا به نظر می‌رسد پروردگار عالم، همه این کتب، همه این انبیاء و همه این احکام الهی را فقط و فقط برای یک مسئله قرار داده است و آن هم برای تجدید بیعت و اعلان این است که تو با پروردگار عالم بیعت کرده‌ای و آن « قالُوا بَلى‏» را الآن باید نشان بدهی. این نشان دادن « قالُوا بَلى‏» با اعلان پذیرش آیات و احکام الهی از سوی انسان‌ها، به معنای همان تبیین « قالُوا بَلى‏» است (این نکته، بسیار مهم، علمی، اساسی و تحقیقی است).

« أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ». نشانه این « قالُوا بَلى‏» کجا معلوم می‌شود؟ آمدن انبیاء عظام، آمدن کتب، اعلان احکام، تبیین حلال، حرام، مکروه، مستحبّ، آن‌جا که دست از حرام بکشی، آن‌جا که به سوی حلال بروی، آن‌جا که مستحبّ انجام بدهی، آن‌جا که مکروه را انجام ندهی، آن‌جا که فرمان اولیاء را که فرمان خداست، بپذیری، همه و همه، به معنای همان « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى » است.

پس پروردگار عالم، عهد و پیمان از انسان گرفته و این عهد و پیمان تا آخر عمرش هم است. نکته‌ای را می‌خواهم عرض کنم که خیلی عجیب، علمی، دقیق و ظریف است و آن نکته ناب، این است: حتّی به نظر می‌رسد در عالم برزخ و عالم قیامت هم که تعیین تکلیف و پذیرش شفاعت مِن ناحیه المعصوم و آن که بإذن‌الله تبارک و تعالی اجازه دارد (همان «إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَه‏»[3] که خود پروردگار عالم بیان می‌فرماید) مطرح می‌شود، باز هم معنای « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى » در آن‌جا تجلّی می‌یابد.

قبل از خلقت ظاهر جسمانی، در عالم ذر، یعنی قبل از این که همه ما در صلب أبانا آدم قرار بگیریم و میلیاردها میلیارد نطفه در فرزندان آدم انشقاق پیدا کند و براساس آن، اسپرم‌ها از صلبی به صلبی دیگر انتقال پیدا کند، همه آن‌ها که در عالم با عظمت ذر بودند، همه بیعت کردند، « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ». هیچ کس نیست که بیعت نکرده باشد. یزید، شمر و ...، همه بیعت کردند، همان‌طور که حجّت خدا بیعت کرده، همان‌طور که خود آدم ابوالبشر قبل از این که به این حالت جسم درآید، خودش در عالم ذر بوده و بیعت کرده است. لذا همه بیعت کردند.

حالا باید تجلّی این بیعت در عالم جسمانی معلوم شود. تجلّی این بیعت در عالم جسمانی، پذیرش احکام الهی است. حتّی پذیرش شفاعت در فردای قیامت هم یعنی پذیرش آن بیعت « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ». به نظر همه ما می‌آید که هنگام پذیرش شفاعت ما از خدایمان است که قبول کنیم؛ چون وقتی می‌بینیم داریم در جهنّم می‌افتیم، اصلاً دلمان می‌خواهد که یکی بیاید دستمان را بگیرد و رهایمان کند، امّا خود این پذیرش شفاعت یعنی همان « قالُوا بَلى‏» که گفتیم.

لذا بروز آن بیعت یک روز در اعلان به احکام است، یعنی پذیرش همین نماز، روزه، پیغمبر، امامت و ...، یک روز هم بروزش در عالم جان دادن است. یعنی همین جان کندن، پذیرش « قالُوا بَلى‏» و اعلان بیعت است. لذا آن که دست از بیعت بردارد و آن « قالُوا بَلى‏» یادش برود، سخت جان می‌دهد. چون وقتی «قالُوا بَلى‏» باشد، یعنی من پذیرفتیم هر چه از تو هست. « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ »، آیا من پروردگار شما نیستم؟! من مربّی‌ام دیگر، الآن ذرّه‌اید، بعد می‌خواهم به یک «مَنِیٍّ» شما را تبدیل کنم که این ماده‌ حیاتی با چشم غیرمسلّح دیده نمی‌شود، آیا باز هم بر سر بیعت خود هستید و می‌پذیرید؟

ما در عالم ذر با چشم مسلّح هم دیده نمی‌شدیم. لذا عالم ذر را با چشم مسلّح هم نمی‌توانیم ببینیم. هر وسیله‌ای هم که بسازند، نمی‌توانیم ببینیم. پس چه بودیم؟! مگر موجود نبودیم؟! هر موجودی بالاخره به یک نوعی قابل رؤیت است. اگر به همین چشم عادی هم نشد، با چشم دیگری دیده می‌شود، مثلاً تلسکوپ می‌گذاری و یک چیزهایی را که در دوردست است و دیده نمی‌شود، حتّی ریزپردازه‌ها را هم می‌بینی.امّا عالم ذر چیست که دیده نمی‌شود؟ عالمی است که با این عالم جسم دیده نمی‌شود و با یک عالم دیگری دیده می‌شود و آن از باب روح است.

بعد از عالم ذر در این عالم دنیا می‌آید، حالا به «مَنِیٍّ» تبدیل می‌شود، درون رحم لقاح صورت می‌گیرد و جسم به وجود می‌آید، پوست، گوشت، استخوان او شکل می‌گیرد، رشد می‌کند و یک انسان کامل می‌شود. یعنی آن کرم خیلی ریز که دیده نمی‌شد و جنبش داشت، به همین حالت رشد کرد تا انسان شد.

« أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ »، یعنی صلب را پذیرفتیم، بعد کامل شدی، دنیا را پذیرفتم، بعد کامل شدی، رشد را پذیرفتم، بعد کامل شدی، جوانی را پذیرفتم، بعد کامل شدی، میانسالی را پذیرفتم، بعد کامل شدی، پیری را پذیرفتم، بعد کامل شدی، مرگ را پذیرفتم.گرچه مرگ، وقت ندارد، امّا به صورت ظاهر عرض می‌کنم و إلّا مرگ امکان دارد در کودکی، جوانی و هر موقعی باشد که من پذیرفتم. لذا پذیرفتم همه این‌ها هست و تو ربّی. احکامی را که مِن ناحیه‌الله می‌آید، پذیرفتم. حرام است، پذیرفتم.حلال است، پذیرفتم. «قالُوا بَلى‏» یعنی همین، یعنی پذیرفتم.

همه مراحل زندگی بشر، جواب به «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» است

این جورچینی که چیدم و جلو آمدم، همه به عنوان پذیرش بیعت است. از آن عالم که ذر دیده نمی‌شدی، بیعت را می‌پذیری؟ پذیرفتم. پذیرفتی بیایی به عنوان «مَنِیٍّ» بشوی؟ پذیرفتی در صلب قرار بگیری؟ پذیرفتم. پذیرفتی تبدیل به آن «مَنِیٍّ» که با چشم غیر مسلّح دیده نمی‌شود، باشی؟ پذیرفتم. حالا در رحم بروی و لقاح صورت بگیرد؟ پذیرفتم. رشد را پذیرفتی؟ پذیرفتم. طفل شدن را پذیرفتی؟ پذیرفتم. احکام، حلال، حرام و مستحبّ را پذیرفتی؟ پذیرفتم. جوانی را پذیرفتی؟ پذیرفتم. مرگ را پذیرفتی؟ پذیرفتم. برزخ را پذیرفتی؟ پذیرفتم. قیامت را پذیرفتی؟ پذیرفتم. شفاعت را پذیرفتی؟ پذیرفتم. پس همه این‌ها، بیعت است.

به یک نوع دیگر بگویم: یعنی همه مراحل زندگی بشر، جواب به همین « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » است. امّا یک شرط دارد، به آن شرطی که انسان، هر چه او گفت، انجام بدهد. لذا وقتی کسی آن طور پذیرفت و احساس کرد همه مراحل زندگی، همان پذیرش بیعت است، دیگر فقر باشد، ناراحت نیست؛ ثروت باشد، خوشحال نیست؛ بلا باشد (ما به صورت ظاهر، بلا می‌گوییم و إلّا بلا یعنی امتحان، «اذ ابتلی») ناراحت نیست؛ اوج باشد، خوشحال نیست؛ پایین باشد، ناراحت نیست و ... .

حتّی به یک تعبیر دیگر می‌خواهم بگویم که در اوج باشد هم ناراحت نیست. شاید بگویید: مگر آدم در اوج، ناراحت است؟! لذا من مجبورم بگویم در اوج باشد، خوشحال نیست؛ چون یک وقت برای کسی معنی آن، نامفهوم می‌شود. امّا بگذارید من خلاف آن را بیان کنم و نامفهوم برای شما ایجاد کنم: اوج باشد، ناراحت نیست؛ پایین باشد، خوشحال نیست و برعکس آن هم همین‌طور است، پایین باشد، ناراحت نیست؛ اوج باشد، ناراحت نیست؛ پایین باشد، ناراحت نیست و ...؛ هیچ چیزی نیست. پس چوب است؟! نه، چوب نیست، بلکه مطیع است. « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى »، او می‌داند در عالم بیعت است.

باز به یک نوع دیگر بگویم: اصلاً شاید یک معنای «إنّا للّه و إنّا الیه راجعون»، همین است. «إنّا للّه» پذیرش بیعت، «الیه راجعون» تا برمی‌گردم هر چه در آن بیعت بوده، انجام دادم. « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ »، «للّه»، بله، بله، بله، «قالُوا بَلى ». تا برگشت، بر سر این بیعت می‌ماند. حتّی بهشت و حتّی جهنمش هم همین است.

موقعی که تلقین می‌خوانیم، یک نکاتی در آن تلقین دارد که خیلی عجیب است: « اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانَ بْنَ فُلانٍ»، بعد می‌رسد به آن‌جا که می‌گوید: «اَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ وَ سُؤالَ مُنْکَرٍ وَ نَکیرٍ فِى الْقَبْرِ حَقُّ وَالْبَعْثَ حَقُّ وَالنُّشُورَ حَقُّ وَ الصِّراطَ حَقُّ وَالْمیزانَ حَقُّ وَ تَطائُرَ الْکُتُبِ حَقُّ وَالْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ». لذا در تلقین این را می‌گوییم که جنّت، حقّ است، نار هم حقّ است.

اگر از اوّل بحث دقّت کرده باشید، خیلی عجیب بود که همه چیز، بیعت است، ما در عالم بیعت هستیم و داریم جواب به آن بیعت را می‌دهیم. پذیرش احکام الهی، بیعت است؛ حلال است، انجام بده، بیعت است؛ حرام است، انجام نده، بیعت است؛ مکروه است، خوشم نمی‌آید، بیعت است؛ مستحبّ است، از باب حبّ انجام بده، بیعت است؛ یعنی همان قالُوا بَلى » است. لذا « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » از همان عالم ذر شروع شد و همه این‌ها دیگر جواب به آن « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » است. یک « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » بود، امّا عجب «قالُوا بَلى » است! کلّ زندگی، بیعت است و این، خیلی عجیب است.

چرا خدا از اعمال بد بشر ناراحت می‌شود؟

برای همین وقتی هم پروردگار عالم ناراحت می‌شود، به خاطر بیعت‌شکنی است، نه برای این که اعمال بد ما ضرری برای او داشته باشد. حتّی این هم که می‌گویند: مثلاً اگر در کیفیّت عمل، نقص باشد، درست نیست و ...؛ یعنی من از تو این را خواستم، پس تو هم باید همین را انجام می‌دادی که این، جواب آن بیعت است و إلّا اعمال ما که به درد پروردگار عالم نمی‌خورد.

مثلاً در مورد این که شیطان سجده نکرد، شاید بگویند: خوب آن سجده که برای خدا نبود. باید گفت: اصلاً سجده برای خود خدا هم به درد خدا نمی‌خورد، چه برسد به سجده برای آدم ابوالبشر. حالا چه ضرری برای خدا داشت که سجده نکرد؟ حتّی اگر آن‌های دیگر هم سجده نمی‌کردند، ضرر یا نفعی به پروردگار عالم نمی‌رساند. پس چیست؟ خدا می‌فرماید: شیطان! مگر تو با من بیعت کردی؟! خداوند در قرآن می‌فرماید: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‏»[4]، در مورد ابلیس هم بیان شده: «کانَ مِنَ الْجِنِّ»[5]، پس او هم بیعت کرده. لذا هر چه خدا می‌گوید، باید بگوید: چشم. انجام نده، چشم.

«بلی» گفتن به بیعت خداوند

من این را بارها عرض کردم، روزها، روزهای پروردگار عالم است، پس چرا با هم فرق می‌کند؟ امروز، باید روزه می‌گرفتی، ماه مبارک رمضان است. امروز، حرام است، نباید روزه بگیری. امّا تمام آن‌ها روز خداست. دیروز نمی‌گرفتی، می‌گفت: تو را توبیخ می‌کنم، امروز بگیری، باز می‌گوید تو را توبیخ می‌کنم. تمام احکام ما و تمام این مطالب، همه همان «قالُوا بَلى » و جواب آن بیعت است.

نماز را کامل بخوان، چشم.در سفر هستی، شکسته بخوان، چشم. در نماز باید با وضو باشی و بدون وضو نمی‌پذیرند، چشم. اگرمریض هستی، وضو نگیر، چون آب اثر بدی بر روی جسمت دارد تیمّم کن. حالا به فرض کسی بگوید: من می‌دانم بدتر هم می‌شوم، امّا وضو می‌گیرم و نمازم را هم با آن می‌خوانم. از چنین کسی نمازش را نمی‌پذیرند.

حرام است که در ماه مبارک روزه نگیری. امّا اگر مریض هستی، حرام است بگیری. حالا شاید کسی بگوید: ماه مبارک است، با این که مریضم و برای من ضرر دارد، ولی می‌خواهم روزه بگیرم که از او نمی‌پذیرند.« أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى »، پس همه این‌ها «قالُوا بَلى » است. یعنی همه این‌ها جواب به بیعت است و ما داریم همچنان بیعت می‌کنیم. نکته خیلی عجیبی است.

هیچ عملی این‌طور نیست که برای خدا سودی داشته باشد. یک روز من این را حلالش می‌کنم، امکان دارد یک روز هم حرامش کنم. عجب، مگر می‌شود؟! بله، امکان دارد. یک روز می‌گویم: قبله‌ات، بیت‌المقدّس است، به سمت آن نماز بخوان. بعد در مسجد ذو قبلتین یا در نماز دومی و یا بعضی می‌گویند:در همان نماز اوّل، وقتی رکعت اوّل تمام شد، وحی آمد که حالا برگرد به کعبه نماز بخوان، چشم. تا حالا رو به بیت‌المقدّس نماز می‌خواندی، امّا حالا دیگر نمی‌خواهم به بیت‌المقدّس نماز بخوانی، این‌جا قبله تو نیست و دیگر باید به سمت کعبه نماز بخوانی. اوّلین جایگاهی که خدا برای عبادت قرار داد، کعبه بود، «وُضِعَ لِلنَّاس‏»[6].

حالا فرض بگیرید من بگویم: چه فرقی می‌کند رو به بیت‌المقدّس یا کعبه باشیم؟ من که خودم خبر دارم پیامبر یک روزی به بیت‌المقدّس نماز می‌خواند، حالا به فرض قبله کج شد و رو به بیت‌المقدّس شد، من حالا می‌خواهم رو به آن نماز بخوانم، پیغمبر هم یک روزی خوانده، فرقی نمی‌کند.می‌گوید: باطل است.

فرض بگیریم که همان‌طور که بعضی می‌گویند: وقتی وجود مقدّس آقا آمد، کربلا قبله می‌شود - من کاری به صحّت و سقم آن ندارم، دارم بحث علمی می‌کنم - حالا آمد و کربلا قبله شد، من بگویم: نمی‌شود، من نمی‌پذیرم، من تا حالا رو به بیت‌الله نماز می‌خواندم. معلوم می‌شود که « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » و گفتن «قالُوا بَلى » را نفهمیدم.

تعبّدی‌ها، تعقّلی‌ترین انسان‌ها هستند

پس همه این مطالب که از عالم ذر آمدیم و بعد در عالم صلب، رحم و دنیا قرار گرفتیم و بعد به عالم برزخ و عالم قیامت می‌رویم، همه جواب به آن « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » است و حتّی پذیرش شفاعت هم همان است.

پس اگر با این دید جلو بیاییم، دیگر از این‌جا به بعد مطیع خدا و عبد می‌شویم که معلوم است عبد یعنی بنده شدن. دیگر عبد از این‌جا به بعد برای خودش چیزی را قائل نیست و این‌جاست که دیگر طبیعی است هر چه پروردگار عالم بگوید، می‌پذیرد، امّا اگر نپذیرد، ولو به این که اظهارنظر کند و توجیه و تفسیر کند، از او پذیرفته نیست.

چرا می‌گویند تفسیر به رأی، غلط است؟ چون عامل بدعت‌گذاری‌ها می‌شود - که حالا من بحث بدعت را در این‌جا ندارم - یا عامل می‌شود برای این قضیّه که انحراف به وجود می‌آید. بعد بدعت که شروع شد، یعنی من خودم صاحب‌نظر هستم، در حالی که عبد هیچگاه صاحب‌نظر نیست.

شاید یک عدّه بگویند:یعنی شما می‌خواهید بگویید: عقل، تعطیل؟! این چه حرفی است که می‌زنید، این همه می‌گویند:«افلا تعقلون»، شما می‌گویید: عقل تعطیل؟! باید در جواب او گفت: شما اصلاً نفهمیدید عقل یعنی چه. عین عقل، عبودیّت و بندگی است. عقل یعنی این که بپذیرد. من این را بارها گفتم، مجدّد هم عرض می‌کنم، عقل هیچ فرقی با قوای دیگر ندارد و فقط یک مزیّت دارد.لذا عقل عین شهوت است، تازه اگر عقل بما هو عقل باشد، نه آن تعابیری که ما راجع به عقل داریم که اگر عقل، یک چیز است، پس چرا تعاریفش مختلف است؟! پس عقل عین شهوت است، عقل عین قوای دیگر است، تنها فرقش این است که به قوای دیگر می‌گوید: برپا، برجا. برپا در مقابل فرمان انبیاء، یعنی هر چه انبیاء گفتن بپذیر. برجا، بنشین، هر چه شیطان گفت، نپذیر. لذا از این‌جا به بعد مطیع امر پروردگار عالم می‌شوی.

یک عدّه مطلبی به نام تعبّدی و تعقّلی مطرح می‌کنند، امّا بعضی‌ها متوجّه نیستند یعنی چه. استاد عظیم‌الشّأنمان، آیت‌الله مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، چندین بار سر درس خارجشان بیان فرمودند: تعبّدی‌ها، تعقّلی‌ترین انسان‌ها هستند.

چگونگی بیعت پیامبر(ص) با زنان

لذا این‌قدر این بیعت مهم است که ولو به صورت ظاهر، باید برای همه باشد. پیغمبر اکرم، خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(ص) بیان فرمودند: خدای متعال بیعت را برای همه قرار داد. لذا وقتی آیه «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَک‏»[7] نازل شد و بیان شد که حتّی نساء هم باید بیعت کنند، «دَعا بمِرْکَنِهِ الَّذی کانَ یتوضّأ فیه فصَبَّ فیهِ ماءً، ثُمّ غَمَسَ یدَهُ الیُمنى، فکُلّما بایَعَ واحِدةً مِنهُنَّ قالَ : اغْمِسی یَدَکِ»[8] ، حضرت فرمان دادند تشتى را که در آن وضو مى‌گرفتند بیاورند و در آن آب ریختند، آن گاه دست راست خود را در آن فرو بردند و با هر زنى که بیعت مى‌کردند، مى‌فرمودند:دستت را در آب فرو بر.

معلوم می‌شود که بیعت برای همه هست و هر کسی به عنوان انسان، از روز اوّل با پروردگار عالم بیعت کرده و حالا در این‌جا با انبیاء و حضرات معصومین تجدید بیعت می‌کنند که این همان بیعت « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى » است، منتها در عالم ذر نوعش «قالُوا بَلى » بود، این‌جا نوع آن، نوع دیگری است. مثل این که در بیعت ظاهری هم مردها دست می‌دادند و زن‌ها با آن سبک و سیاق که بیان شد، بیعت می‌کردند.

وجود مقدّس جواد الأئمّه هم در روایتی مانند همان روایت بیان فرمودند: «کانتْ مُبایَعةُ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله النِّساءَ أنْ یَغْمِسَ یَدَهُ فی إناءٍ فیهِ ماءٌ ثُمّ یُخرِجُها ، و تَغمِسَ النِّساءُ بأیْدیهِنَّ فی ذلکَ الإناءِ بالإقْرارِ و الإیمانِ باللّه ِ و التّصدیقِ برسولِهِ»[9] بیعت پیامبر خدا با زنان بدین‌گونه بود که دستشان را در ظرف آبى فرو مى‌بردند و بیرون مى‌آوردند و زنان نیز با اظهار اقرار و ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش دستان خود را در آن فرو مى‌بردند. پس بیعت برای همه وجود دارد.

شهری در جهنّم برای پیمان‌شکنان

آن‌وقت، حالا در این‌جا هر کسی به نوعی از بیعت دست می‌کشد. حتّی اگر یک کسی بگوید: من این مقدار از این را قبول دارم و این مقدارش را قبول ندارم، این یعنی اظهار فضل کردن در مقابل پروردگار عالم! و آن « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى » که گفته، در این‌جا دروغ است و دیگر «قالُوا بَلى » نیست. وقتی می‌گوید: من این‌قدر از احکام را می‌پذیرم و این‌قدر را دیگر نمی‌پذیرم، یا این که من فقط در حدّی که خودم درک می‌کنم، جلو می‌روم و مابقی آن را جلو نمی‌روم؛ یعنی این بیعتش را که روز نخست گفت: « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى »، شکانده. منتها یک کسی بیعتش را زیاد می‌شکند و یک کسی کمتر.

لذا در جهنّم عنوانی دارد که خیلی جالب است، چون نوع بیعت‌شکنی‌ها تفاوت دارد، برای بیعت‌شکنان یک شهر دارند. دیدید در شهر یکی خانه‌اش بالاتر است، یک پایین‌تر است، یکی بزرگ‌تر است، یکی کوچکتر است و ... . وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان می‌فرمایند: «إنّ فى النّارِ لَمدینةً یُقالُ لها الحَصِینةُ»[10] در آتش دوزخ؛ یک شهر و مدینه‌ای به نام حصینه است. بعد خود حضرت فرمودند: «أ فَلا تَسْألونّى ما فِیها ؟» نمی‌پرسید در آن شهر چیست؟ «فقیلَ لَهُ : وما فِیها یا أمیرَ المؤمنینَ؟» وقتی حضرت این‌طور بیان فرمودند، یک کسی عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین در آن شهر چیست؟ «قالَ : فیها أیْدى النّاکِثینَ» حضرت فرمودند: در آن شهر، دست‌های آن‌ها که پیمان می‌شکنند، وجود دارد.

جهنّم برای خودش غوغایی است، دنیاست. یک موقعی ما راجع به جهنّم صحبت می‌کردیم، کنز خفیّ الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: هیچ‌وقت فکر نکنید جهنّم یک حالت گردی مثل تنور است، بلکه اصلاً یک دنیا و عالمی است. حالا یک شهرش فقط برای این‌ پیمان‌شکن‌ها است!

عاقبت بیعت با اغراض دنیوی

ببینید پس این « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » برای همه بوده و باید مراقب باشیم که از آن‌جا به بعد بیعت‌شکنی نشود. حالا چه می‌شود که انسان، بیعتش را می‌شکند؟ این از همان «قالُوا بَلى » ریشه می‌گیرد که محکم گفتیم یا خیر. آنچه گفتیم، در دنیا تجلّی می‌کند.

پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: خداوند فردای قیامت با سه گروه صحبت نمی‌کند، « رجُلٌ بایَعَ إماما لا یُبایِعُهُ إلاّ للدُّنیا ، إنْ أعْطاهُ مِنها ما یُریدُ وَفی لَهُ ، وإلاّ کَفَّ»[11] یک گروهشان، کسانی هستند که با پیغمبر، امام، حجّت خدا و یا پیشوایی بیعت می‌کنند(حضرت در این‌جا لفظ امام را می‌آورند که امام به معنی پیشواست. همان‌طور که امام جماعت هم می‌گوییم) ولی بیعت نمی‌کنند مگر برای دنیا. اگر خواسته‌اش را برآورد، به پیمانش وفادار مى‌ماند و اگر برنیاورد، دست مى‌کشد.

همان‌طور که قرآن هم فرمود: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِه‏»[12] این فتنه هم در حقیقت آزمایش خدا برای جواب حقیقی دادن به بیعت است است؛ یعنی خدای متعال می‌خواهد «قالُوا بَلى » را در عمل نشان دهد که یک عدّه با این آزمایش‌ها دگرگون می‌شود، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین‏».

علّت اصلی جاودان شدن کربلا

حالا ببینید علّت اصلی که کربلا جاودان شد، چه بود؟ پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این همه غزوات دارد، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) این همه جنگ‌ کردند و... . به عنوان مثال جنگ احد شوخی‌بردار نیست، غوغاست. کسانی مثل حمزه سیدالشهدا که اسدالله و اسد رسوله بود یا جعفر طیّار و یا حنظله که به غسیل الملائکه ملقّب شد و به تعبیری یک عدّه از فحول و به حقیقت دست کشیده‌های از دنیا در این جنگ‌ها حضور داشتند.

امّا نکته مهم این است که در سپاه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) همه، این‌گونه نبودند. ولی در کربلا، روز عاشورا، همه واقعاً باوفا بودند، بیعت کردند و دست از بیعت نکشیدند.

حتّی سفیر با عظمتش، مسلم‌بن عقیل(علیه الصّلوة و السّلام) هم که قبل از ابی‌عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) به کوفه آمد، باوفای باوفاست. او سفیر است، بسیاری از مردم هم با او بیعت کردند، به ظاهر سر حضرت مسلم هم دعوا است، ولی یک روزی، همه دست کشیدند، امّا او دست نکشید.

لذا باید بدانیم خصوصیّت آن‌هایی که از روز نخست «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى» را گفتند و بر سر آن بیعت ماندند، این است که وقتی به آن‌ها گفتند: خیانت نکن، قبول می‌کند. یا اگر گفتند: اگر کسی یک موقعی خبر ندارد، ناگهانی او را نکش، قبول می‌کند. لذا مسلم می‌توانست دشمن خودش را بکشد و راحت شود، خیلی‌ها هم راحت می‌شدند، امّا گفت: نه، من این کار را نمی‌کنم و بی‌پروا به او حمله نمی‌کنم، نامردی کار ما نیست. به او گفته شده: نامرد نباش، او هم می‌گوید: چشم. از آن طرف هم برای خدا خون بده، چشم. از آن طرف هم دستت را جلو بیاور که مردم به عنوان بیعت با ابی‌عبدالله(ع) با تو بیعت کنند، چشم. جلو بایست نماز بخوان، چشم. امروز هم دیگر هیچ کس نیست، چشم. اصلاً همه برایش یکسان می‌شود. یک روز امام می‌شوی، امّا فردا که حجّت خدا بیاید تو دیگر امام نیستی و مأموم می‌شوی، چشم. نکته، همین چشم گفتن و عبد بودن است. این «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى» و وفای به عهد است که مهم است.

تمرین پذیرش بیعت الهی در عصر حاضر

حالا ما خودمان را امتحان کنیم، اگر حضرت بیایند و بگویند: همه پولت را بده، می‌گوییم: چشم یا إن‌قلت می‌آوریم؟!مثلاً حضرت بیایند و به فرض به من بگویند: حتّی از خونه‌ات هم بیرون بیا و آن را تحویل ما بده، می‌گویم: آقا! ما امید داشتیم، می‌گفتیم حضرت بیایند برکات می‌آید، وضع اقتصادی مردم خوب می‌شود، حتّی می‌گفتند: وقتی حضرت می‌آیند، زکات‌دهنده زیاد است، امّا زکات‌گیرنده دیگر نیست و خیلی کم است؛ یعنی این‌قدر زکات‌ها روی هم هست، حالا می‌فرمایید: من از خونه‌ام هم بیرون بیایم و چادر بزنم؟! دیگر از این‌جا به بعد است که باید دید مطیع حجّت و ولیّ خدا می‌مانیم یا خیر. پس ما باید امتحان و تمرین کنیم.

یک مواقعی خدا برای ما تمرین‌ها را می‌آورد. هم مرحوم ابوی و هم مرحوم حاج میرزا علی اصغر صفار هرندی بیان فرمودند که شهید نواب صفوی یک مرتبه در میدان بهارستان، یک سخنرانی بسیار عالی کرد و بعد فرمود: مردم! هر کس واقعاً می‌گوید: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما»، امروز اگر می‌خواهد دست بیعت با ابی‌عبدالله(ع) بدهد، دست بیعت با آیت‌الله آسیّد ابوالقاسم کاشانی بدهد. حسین زمان، آیت‌الله آسیّد ابوالقاسم کاشانی است. هر کس که با آیت‌الله آسید ابوالقاسم کاشانی بیعت کرد، حقیقتا با ابی‌عبدالله(ع) بیعت کرده و هر کس از ایشان دست بکشد، به سمت یزید زمان رفته است. آسیّد مجتبی نواب صفوی این را با شجاعت می‌فرمودند؛ چون به حقیقت معنای بیعت را فهمیده بودند.

ایشان اصلاً نمی‌خواستند از نجف بیاید، خیلی خوشفکر بود و خوب درس می‌خواند و درس هم می‌داد، امّا همین که به ایشان امر کردند که آقا! شما برو، گفت: چشم؛ چون « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » او درست بوده است. دیگر نگفته: حالا من بمانم، بعداً با این خوش استعداد و خوش فکر بودنم به جایی می‌رسم. بلکه گفته: اصلاً می‌خواهم به جایی برسم که چه شود؟!خدا می‌خواهد قبول کند یا من می‌خواهم به جایی برسم؟! گفتنِ من می‌خواهم به جایی برسم، شیطانی است و آن چیزی که خدا می‌خواهد، یک چیز دیگری است. پس اگر یک موقعی من گفتم من می‌خواهم به جایی برسم، شیطانی می‌شود؛ چون دنبال خودمم هستم.

شاید از شهید آسیّد مجتبی نواب صفوی کم شنیدید، گاهی ایشان دو ساعت و نیم صحبت می‌کرد. با صدای رسا و بلند که صدای کسی درنمی‌آمد. مرحوم ابوی می‌گفتند: در آن جلسه هم دو ساعت و نیم حرف زد، مدام آیه، حدیث و روایت می‌خواند و هیچ تکرار نداشت؛ پشت سر هم مسائل مختلف را بیان می‌کرد که غوغایی بود. امّا در آخر گفت: البته الآن وقتش نیست. اگر آن را نمی‌گفت، مردم سمت مجلس آن زمان می‌رفتند و همه چیز را از بین می‌بردند. لذا گفت: این‌ حرف‌ها را زدم، امّا الآن وقتش نیست، هر وقت آقا گفت (منظورش آیت‌الله آسیّد ابوالقاسم کاشانی بود)، جلو می‌رویم.

بعد در همان جا فرمودند: من سرباز آقا هستم، من بیعت با آقا کردم، شما هم باید با آقا بیعت کنید. این‌طور است، چنین کسانی می‌فهمند بیعت یعنی چه. در آخر هم بدن مبارکش را تیرباران کردند، امّا برایش مهم نبود که این‌ها چه می‌کنند. چه بسیار کسانی که در کبر سن پای منبر او می‌نشستند، امّا اصلاً گویی افکارشان را تسخیر کرده، برای این که خدایی و الهی بود. برای این که برای خدا بود و بیعتش، بیعت حقیقی بود.

مسلم‌بن‌عقیل(ع) و شفاعت کل عالم

مسلم‌بن‌عقیل(علیه الصّلوة و السّلام) هم بیعتش بیعت حقیقی بود. مسلم بن‌عقیل(علیه الصّلوة و السّلام)کسی است که کرامات عجیبی دارد - حالا یک موقعی به کوفه رفتید، از کسانی که خدام او هستند، سؤال کنید -

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی می‌فرمودند: پدرم، آسیّد محمود(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان می‌کردند که من دو مشکل بزرگ داشتم، یکی این بود که یک مرتبه‌ای حس کردم حصبه‌ای آمده و من گرفتم و همه علائم آن را دارم، یک دفعه در عالم رؤیا مسلم‌بن‌عقیل(علیه الصّلوة و السّلام) را دیدم و دیدم ایشان دارویی را به همه می‌دهد و خوب می‌شوند. لذا من به مسلم‌بن‌عقیل(ع) تمسّک جستم و شفا یافتم.

معلوم است که آن مرد الهی، مسلم این‌گونه می‌شود که گنبد و بارگاه دارد. یقین بدانید اگر همه معصومین کنار بنشینند و شفاعت نکنند - که اصل شفاعت دست حضرات معصومین است - مسلم‌بن‌عقیل(علیه الصّلوة و السّلام) به تنهایی می‌تواند کل عالم را شفاعت کند.بنده شکی در این قضیّه ندارم، عالم را شفاعت می‌کند، عالم یعنی کسی که از اوّل دنیا آمده تا آخر. عالم یعنی میلیاردها میلیارد انسان که اگر مسلم‌بن‌عقیل(علیه الصّلوة و السّلام) بخواهد بإذن الله تبارک و تعالی، شفاعت همه را می‌کند.چون از روز نخست تا آخر در « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى » خود، ماند.

برای همین از ما می‌خواهند که این بحث با عظمت کربلا را یادآوری کنیم که ببینیم آن‌هایی که در بیعت با پروردگار عالم، «قالُوا بَلى » را محکم گفتند، چگونه بودند و بعد ببینیم که آیا بیعت ما هم محکم بوده یا خیر؟!آن‌وقت تجلّی‌گاه‌هایش همین مطالبی است که عرض کردم.

پروردگارا! ما را در بیعت باوفا قرار بده و ما را بیعت‌شکن قرار نده که خدای ناکرده در آن مدینه‌الحصینه قرار گیریم.

خدایا! به اولیاء و انبیائت قسمت می‌دهیم ما را به خودمان وامگذار که بیعتمان شکسته شود و تصور کنیم کسی هستیم و فکر کنیم خودمان هم دارای عقل و ... هستیم که این‌ها بیچاره‌مان ‌کند. اصلاً خدا ازما خواسته عبد شویم و عبد یعنی همین، حالا هر کس هر چه می‌خواهد بگوید، بگوید. هیچ کس، هیچ چیزی از خود ندارد، خداوند هم خطاب فرمود: «یا ایّها االناس انتم الفقراء الی اللّه»، معلوم است آن کس که غنی باشد که سراغ خدا نمی‌رود.

ای خدا! دست ما را از دامان اهل بیت کوتاه مگردان؛ ما را از شفاعت حضرت مسلم بن عقیل بی‌بهره مفرما.

[1].قیامت/ 37

[2].اعراف/ 172

[3].طه/ 109

[4].ذاریات/ 56

[5].کهف/ 50

[6].آل‌عمران/ 96

[7].ممتحنه/ 12

[8].الکافی : ٥ / ٥٢٦ / ١

[9]. تحف العقول : ٤٥٧.

[10]. بحار الأنوار : ٦٧/١٨٦/٧.

[11]. الخصال : ١ ٧/٧ .

[12]. حجّ/ 11

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
خانه خودرو شمال
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل