رحیمپور ازغدی: اکثریت اهل سنت یزید را مشروع نمیدانند
خبرگزاری تسنیم: بر خلاف تصور بخشی از افکار عمومی، اکثر منابع اهل سنت حکومت یزید را به مشروعیت نمیشناسد و در قضیه کربلا غالباً حق را به امام حسین داده و علیه یزید موضع گرفتهاند؛ حسن رحیمپور ازغدی با مستندات بسیار به اثبات این موضوع پرداخته است.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، برنامه شب اول هیئت حسینیه هنر شب گذشته، 18 آبانماه مصادف با پنجم محرم از اذان مغرب با سخنرانی استاد حسن رحیمپور ازغدی برگزار شد.
متن کامل سخنان رحیمپور ازغدی به شرح ذیل است:
الصلوت و السلام علی نبینا نبی الرحمه ابوالقاسم محمد (ص) و آله آل الله. سلام بر حسین، فرزندان حسین و اهل بیت او و یاران حسین از کربلای هزاره قبل تا همه کربلاها تا برسد به امروز و فردا که ما نیستیم و باز کربلا و عرصه نبرد حق و باطل هست. کربلا عرصهای است که کمیت نمیشناسد. کمیت سرش نمیشود. چرتکه نمیاندازد که طرفداران کدام جبهه چقدر تجهیزات دارند. در واقع عاشورا درس انتخاب حق است بدون مناسبات کمی و منفعتطلبانه؛ اما در عین عقلانیت و محاسبات مصلحتسنجانه.
توفیقی به دست آمد که ما امشب و فردا شب خدمت شما باشیم، در این جمعی که به نام هنرمندان مسلمان و فعال انقلابی تشکیل شده است. امشب راجع به نسبت عاشورا و برادران اهل سنت نکاتی را عرض میکنیم و اگر عمری ماند، فردا شب از یک زاویه از زوایای ممکن به نسبتی که بین عاشورا و هنر میتوان برقرار کرد و سنجید، البته از یک زاویه خاصی از بین صدها زاویه ممکن به آن خواهیم پرداخت.
اولاً در مورد این که چرا امشب بحث اهل سنت و عاشورا را طرح میکنیم، خب یک بحثی است که در بین محققین تاریخ و حدیث هزار سال است که در جریان است که بالاخره مسأله مشروعیت قیام امام حسین و مشروعیت حکومت بنیامیه به نحو عام و معاویه و یزید به نحو خاص این بحث در جریان است. بر خلاف تصور بخشی از افکار عمومی در جهان اسلام، اتفاقاً اکثر منابع اهل سنت حکومت یزید را یا به مشروعیت نمیشناسد یا در خاص قضیه کربلا و شهادت سیدالشهدا غالباً حق را به جبهه امام حسین داده و علیه یزید موضع گرفتهاند. ممکن است که این موضعگیری در بعضی از منابع گاهی محافظهکارانه باشد و گاهی خیلی تند.
یک اقلیتی بین اهل سنت بودند که سعی کردند با تمسک به مشروعیت حکومت موجود و نفی مشروعیت قیام مسلحانه علیه حکومت، هر کی که هست، سعی کردند که دستگاه حکومت یزید را توجیه کنند. این تلاش در مورد معاویه بیشتر و در مورد یزید کمتر بوده است. حتی صحبت از اجتهاد شده که دو طرف اجتهاد کردهاند. چنان که علی و معاویه اجتهاد کردند، حسین و یزید هم در دو اجتهاد کردند. در واقع درگیری مثلاً بین دو برداشت از اسلام بوده است. دوتا نظریه بوده. کسانی که این دیدگاه را بین اهل سنت مطرح کردند، در اقلیت بودند و اکثر اهل سنت، از شرق تا غرب جهان اسلام، از هر چهار مذهب و به طور خاص حنفیها و شافعیها که بیشترین تعداد اهل سنت هستند، غالباً حب اهل بیت داشتند و دارند. حتی در بسیاری از مناطق سنینشین در جهان اسلام، بنده خودم دیدم یا شنیدم و از جمله در ایران که اهل سنت برای امام حسین عزاداری داشتند.
این مسأله در طول تاریخ بوده. از قرون مختلف تاریخ اسلام نقل شده که عزاداریهایی که اهل سنت برای امام حسین داشتند و نذر میکردند. اسم بچههایشان را اسم اهل بیت میگذاشتند. همین الآن در کشورهایی مثل تاجیکستان من خودم این را دیدهام که اسم بچههایشان را مثلاً حسنعمر میگذارند یا عمرعلی میگذازند. یعنی جمع بین اینها و این که معتقد هستند که حالا اختلاف نظرهایی بوده ولی اصل مسأله این است که همه اینها جزو امت پیغمبر اسلام هستند ولی ما در اکثر جهان اسلام کسی را ندیدیم که بخواهد بین یزید و امام حسین جمع بکند. مثلاً اسم بچههاش را حسینیزید بگذارد.
هیچ وقت این کار را نکردهاند. حتی علیه معاویه با این که موضع تاریخی و فرهنگی او نسبت به یزید خیلی تفاوت میکند، در مورد او هم، هم در منابع روایی درجه اول اهل سنت مطالب زیادی هست و هم البته روایاتی که خود معاویه به نفع خودش جعل کرد و در دوران حکومت خودش صد سال اینها را به زور در مساجد و منابر و محافل مختلف میخواندند و میگفتند باید بخوانید. میدانید که تا آخر حکومت اموی در اغلب جهان اسلام به امر حکومت در تمام نماز جمعهها و خطبههای عمومی باید لعن علی و مدح بنی امیه میشد. و روایات جعلی از قول پیامبر، شبیه روایاتی که پیامبر در مورد علی و حسن و حسین گفته بودند که مثلاً معاویه منی و انه من معاویه و از این قبیل روایات که الآن هم در منابع حدیثی بعضی از مسلمانها هست. هم از آن طرف روایاتی که پیامبر معاویه را لعن کردند.
هر دوی اینها هست و توجیه میشود و به اصطلاح جمع بین حقین میخواهد بشود ولی در مورد خاص امام حسین و یزید، این دیدگاه که هر دو اجتهاد کردند، اینها دوتا نظریه بوده، دوتا قرائت از اسلام بوده، این جنگ بین دوتا قبیله بنیهاشم و بنیامیه بوده و سر قدرت با هم درگیر بودند، مسأله اسلام و کفر نبوده، این تلاش از سوی بعضیها شده ولی به اصطلاح امروز گفتمان حاکم بر منابع و مذهب کلامی و تاریخی اهل سنت هرگز این گفتمان نبوده که یکی حسین، یکی هم یزید. حتی این گفتمان هم نبوده که یکی علی، یکی معاویه. یعنی در منابع اعتقادی اکثر اهل سنت سطح علی به سطح معاویه فرق میکند. حالا اقلیت آن را عرض خواهم کرد.
بنابراین من امشب میخواهم بیشتر با منابع اهل سنت عرض بکنم و به یزید خیلی کاری ندارم. چون تکلیف یزید تقریباً روشن است. در منابع اکثر مسلمین آمده که یک آدم فاسد و کثیف، فساد اخلاقی، فساد مالی، فساد جنسی، خیلی راحت و صریح علیه قرآن و اسلام اظهار نظر میکرده. تقریباً حتی یک حدیث در منابع اهل سنت به نفع یزید وجود ندارد. چون طبیعتاً احادیث باید از پیامبر نقل میشده که آن زمان یزید موجود نبوده. بنابراین دیگر هیچ توجیهی برای جعل حدیث به نفع یزید از قول پیغمبر نبوده.
حالا چرا ما به این قضیه اشاره میکنیم. عرض کردم، یک سنت هزار ساله بخش علمی بین متخصصین فن همیشه هست که کدام روایت راجع به کی است. چی است. قضیه چی بوده. این به جای خود محفوظ و خیلی هم محترم که البته باید علمی و متخصصانه و سر فرصت بحث بشود. اما ما الآن در این دوران یک ویژگی خاصی داریم که به نظر من مرزکشی بین سنی و وهابی را در مورد عاشورا و امام حسین خیلی ضروری میکند و آن مسأله این است که اولاً اینجا اشاره کردم، سر فرصت توضیح خواهیم داد و باید بدهیم تا دوستان توجه کنند که وهابیت و اهل سنت واقعاً یکی نیستند. به لحاظ اعتقادات. اعتقادات کلامی، تاریخی، نگاه آنها به حدیث، نگاه آنها به قرآن، نگاه آنها به اهل بیت یکی نیست.
متأسفانه در این بیست سی سال اخیر به حمایت غرب، آمریکا و انگلیس و صهیونیسم و با دلارهای نفتی آلسعود و قطر و امثال اینها، تریبونهای قوی و فعال و بلندگوها و رسانههای بینالمللی آمدند و سخنگویان اهل سنت را با ادبیات وهابی یعنی اینها به عهده گرفتند. اینها گاهی در این رسانهها حرفهایی میزنند که بخشی از آنها هیچ وقت حرفهای اهل سنت نبوده و نیست. اینها اعتقاد خاص یک فرقه شاز کم طرفداری بوده که در طول تاریخ اهل سنت همیشه مورد سؤال و مورد اتهام بودند. یعنی رهبران آنها چه ابن تیمیه، چه محمد ابن عبدالوهاب هر دوی اینها از طرف علمای سنی مذهب خودشان تکفیر شدهاند و ابن تیمیه در زندان اهل سنت در شام و به حکم قاضی سنی، چند قاضی سنی از دو یا سه مذهب به عنوان مرتد شناخته شد و حکم بازداشت او را دادند. حتی بعضیها حکم اعدام او را میدادند. برای این که میگفته زیارت شرک است. سفر به قصد زیارت حرام است و بدعت است و از این قبیل حرفهایی که زده است. آخرش هم ایشان در زندان قاضی اهل سنت بود که از دنیا رفت. یعنی در زندان سنیها و با حکم فقیه و قاضی سنی در زندان از دنیا رفته است.
میخواهم بگویم، این جریان فکری که حتی میآید و از یزید دفاع میکند، این جریان هیچ وقت جریان غالب اهل سنت نبوده است و الآن اینها دارند در رسانهها جوری رفتار میکنند که به جای سنی وهابی دارد حرف میزند. چنان که به گاهی در رسانههای جهانی هم به جای شیعه، غلاّت شیعه و افراطیون دارند بحث میکنند. هر دوی اینها هم از احادیث جعلی از دو طرف استفاده میکنند. ادبیات هر دو ادبیات تکفیری و حربی است و میخواهند جنگ مسلمان با مسلمان راه بیندازند. حالا من الآن نمیخواهم وارد این قضیه بشوم.
میخواهم عرض کنم که یک ضرورت خاصی هم الآن هست در مرزبندی بین وهابی و سنی در قضیه عاشورا و امام حسین و آن هم این است که خط امام حسین علیهالسلام در بیداری اسلامی، آری یا نه.
اگر خط امام حسین محو بشود در بیداری اسلامی که اکثراً کشورهای برادران اهل سنت هستند، به جای این که سنیای باشند که برای امام حسین عزاداری کرده، بزرگان اهل سنت که در طول تاریخ علیه یزید اعلام موضع کردند. حتی در منابع حدیثیشان که بعضی از آنها را الآن برای شما میخوانم. کم کم این مرز بین سنی و وهابی محو بشود و ورژن سنی جنبش بیداری اسلامی در چنگ جریانهای وهابی تکفیری آدمکش بیفتد که هیچ منطق، نه اخلاق سرشان میشود، نه شرع سنی سرشان میشود، نه به قرآن و سنت کار دارند و تیپ فکری و رفتاری آنها شبیه خوارج است. آدمهای خشکمغز، نادان، کمسواد، سطحی، قشری، خشن، فاقد منطق و اخلاق و هم دنیا را کافربین.
چون این خطر وجود دارد و چون رسانهها و پول و دلار دست اینها است، نه دست تفکر سنتی معتقد اهل سنت. تریبونها دست آنها است نه اینها. این مرز حتماً باید روشن بشود. اگر مرز سنی انقلابی و محب امام حسین با وهابی روشن نشود، نهضت بیداری اسلامی در خارج از جهان اسلام حتماً شکست میخورد. به هرج و مرج و جنگ داخلی تبدیل میشود و نهایتاً مردم به نفع دشمن خسته میشوند. وهابیها در این بیست سی سال تلاش کردند در عکسالعمل به انقلاب اسلامی یک ورژن جدید از سنّی درست بکنند که اصلاً در منابع روایی و کلامی و تاریخی اهل سنت یا نبوده. حالا نمیگویم نبوده ولی یک جریان ضعیف و یک باریکهای بود در حاشیه تاریخ تفکر سنی ولی الآن دارند آن را به عنوان یک شاخص عَلَم و برجسته میکنند. البته نگاه سنی محب اهل بیت به امام حسین با نگاه شیعه متفاوت است. یعنی طبیعتاً معرفت در یک حد نیست. محبت هست، معرفت نیست. ضمن این که خود شیعه هم نسبت به اهل بیت و امام حسین معرفتی ندارد. ما خودمان هم معرفت نداریم. ما هم بیشتر محبت داریم.
بنابراین آن سطح از معرفت که هیچی. همین سطح محبت آن را عرض میکنم. تاریخ اهل سنت غالباً تاریخ محبت امام حسین بوده و این تفکر که حتی باید از یزید هم دفاع بکند و او را توجیه بکند، همیشه یک اقلیت مطرود بین اهل سنت بوده ولی الآن دارند آن را سخنگوی اهل سنت میکنند. این که عرض کردم، ضرورت پرداختن به این موضوع بود.
چون بعضی از دوستان اهل هنر و اهل رسانه و سینما هستند، میخواستم خواهش بکنم. این امروز یکی از محورهای مهم وظایف ما است. مخاطب ما جهان عرب و جهان اسلام در شرق و غرب عالم است. اکثر مسلمانان برادران سنی ما هستند و باید حتماً از طریق رسانه با این فکر آشنا بشوند. جوانهایشان.
ممکن است که نسل جوان اینها را نداند. نسل قبل علما و مردم اهل سنت را شما هر جای دنیا بروید، محبت اهل بیت هست. حتی آنهایی که قضیه را دقیق نمیدانند. من به اندونزی رفته بودم. آن طرف دنیا، اینها دهه اول محرم، ده روز در آن گرما و در مشکلات اندونزی که میدانید هوا خیلی گرم است. اینها با لباس سیاه بیرون میآیند و مراسمی به نام تابوت دارند. همه آنها هم سنی هستند. شافعی هستند. تابوت امام حسین. دهه اول، ده روز هر روز دهها و صدها هزار انسان میآیند و تابوت امام حسین را میآورند ولی از آنها بپرسید که قضیه چی است، نمیدانند. میگویند این هزار سال است که از پدران ما هست. دقیقش را نمیدانم چی است.
در شمال آفریقا، اهل سنت با گرایشات عرفانی و تصوف عاشق امام حسین هستند و در جاهای مختلف. ما باید به لحاظ رسانهای در سطح بینالملل به افکار عمومی اهل سنت و شیعه توجه بدهیم که آقا، سنیّ یک چیز است و وهابی یک چیز دیگر است. در بعضی جهات و به خصوص در مسأله عاشورا و امام حسین. این یک مسأله.
نکته دوم. نمیخواهم خیلی وقت صرف یزید بکنم. چون عرض کردم، یزید پلیدتر از آن است که کسی از او دفاع بکند و حتی آنهایی که میخواهند یزید را در کار امام حسین توجیه بکنند، معمولاً از یزید دفاع نکردهاند. مگر سه چهارتا حرامزاده و ولدزنایی پیدا بشود که از یزید هم دفاع بکند. ولی او را توجیه کردهاند. خواستهاند توجیه بکنند که حالا بوده. اشتباهی بوده و زیادهروی شده. حالا امام حسین هم قربانشان بروم خیلی دقت نکردند. ایشان هم یک اشتباهاتی داشتند. این طرف هم اشتباهاتی داشت و این حرفها.
من راجع به یزید فقط به یک نکته اشاره بکنم که این آدم فساد مالی و فساد اخلاقی و فساد جنسی. حتی ایشان با حیوانات همخوابه میشده. مثلاً میمونباز و سگباز است.
اصلاً در یک دامان غیراسلامی رشد کرده است. حالا من فقط یک نمونه را مثال بزنم. شاید کمتر شنیده باشید. کسی که عملاً معلم خصوصی یزید و ندیم او بود و همیشه با او بود. در کودکی و نوجوانی و جوانی، شخصی است مصداق کسانی که امروز به آنها صلیبیهای صهیونیست میگویند. مسیحیهای صهیونیست. طرز فکرش یک همچین فکری بود. من همین یک نکته را بگویم و به سراغ روایات اهل سنت بروم که چقدر به ما نزدیک است، نه به وهابیت.
میدانید که در همان زمانی که اسلام وارد اروپا شده که یک بخش آن هم به دست همین معاویه و عمرعاص و اینها بود. به دست امویها بود. برادر بزرگ معاویه. اینها در بعضی از فتوحات نقش داشتند. همین عمرعاص و اینها در زمان خلیفه دوم و سوم. معاویه عملاً بخش غربی جهان اسلام را در اختیار میگیرد که با امپراتوری روم همسایه است. تفکر یونانی، رومی، مسیحی یعنی به اصطلاح با غرب آن موقع، با اروپای آن موقع. وقتی هم که حضرت امیر سر کار میآیند، غرب جهان اسلام به دست معاویه است. در واقع شکاف ایجاد میشود و با مرکز جهان اسلام، حضرت علی بیعت نمیکند که به قضایای جنگ صفین و اینها میکشد. معاویه تا آخر گفت که اینجا مال خودمان است و به شما ربطی ندارد و قضایای خلیفه سوم و دروغهایی که به علی بستند.
در حاشیه دربار معاویه و بعد یزید و بنیامیه، دو تیپ گروه هستند که اینها روشنفکران و تئوریسینهای ضد دینی هستند که دارند در مرکز حکومت جهان اسلام کادرسازی و فکرسازی و تئوریسازی میکنند. بخشی از آنها یهودانی هستند که بعضی تظاهر به مسلمانی میکنند و بعضیها حتی تظاهر به مسلمانی هم نمیکردند و اسرائیلیات و احادیث جعلی زیادی را وارد جهان اسلام کردند. احادیثی که سراسر خرافه است و خلاف قرآن است. گاهی خلاف عقل است. گاهی در آن تناقض هست. خلاف سنت پیغمبر است و این قبیل حرفها.
یک دسته هم مسیحیانی هستند که جزو جریان صلیبی ضد اسلام هستند و از همان موقع شروع کردند. این فیلمها و کتابهایی که الآن علیه پیغمبر مینویسند و کاریکاتور و این حرفها، اینها از همان موقع این کارها را شروع کردند. یعنی شروع کردند به کتاب نوشتن و سخنرانی علیه پیغمبر و علیه قرآن که اینها وحی نیست. این آقا پیغمبر نیست و دروغ است. حرفهایی که الآن میزنند، دقیقاً کپی حرفهایی است که اینها همان موقع زدهاند.
این دو دسته با دستگاه معاویه و بنیامیه. این سه جریان با همدیگر یک مثلثی تشکیل میدهند که عملاً به نفع هر جریانی برای سرکوب یعنی یک اتحاد یا یک مثلث یا مربع یا مخمس فساد شکل میگیرد، برای این که اهل بیت و فرزندان پیغمبر حرفی نزنند و صدای آنها به گوش کسی نرسد. اسلام آن اسلامی بشود که اینها معرفی میکنند و نتیجه آن اسلام هم حکومت اینها بشود.
البته اینجا یهودی و مسیحی گفتم، این را هم عرض بکنم که الآن بحث ما سر مسیحیها و یهودیها نیست. این را هم بدانید. ما در همان زمان و در تاریخ مسیحیان و یهودیانی داریم که علیه یزید و به نفع امام حسین موضع گرفتند. از مادر و پسر مسیحی که مسلمان میشوند و میآیند در کربلا شهید میشوند. با فاصله چند هفته بعد از مسلمان شدن. جزو شهدای بزرگ کربلا هستند. تا آن راهب مسیحی که بین راه، وقتی که سر سیدالشهدا را دارند به شام میبرند، چه جوری برخورد میکند. میبیند که سر نور مقدسی دارد. میگوید شما چه جوری فرزندان پیغمبرتان را بعد از فاصله بسیار کوتاه، این جوری با او رفتار میکنید.
حتی یک شهرک مسیحینشین هست که. میدانید که اولاً از تاریخ عاشورا و کربلا نقاط مجهول خیلی زیاد است. مجهول برای افکار عمومی. این قدر مطالبی هست که کسی تا حالا نشنیده است. این هم یکی از معجزات کربلا و امام حسین است. ایشان کاری کردند که از آن چند روز کربلا و از آن یک نیمروز عاشورا، طول تاریخ کوتاه است اما عرض آن خیلی وسیع است. شاید از هیچ نیمروزی در تاریخ بشریت این قدر گزارش نیامده است. این هم از افتخارات و مجادهدتها و از نبوغ شیعه است که حتی بعضی از خبرنگاران آن سربازان دشمن هستند. یعنی بعد از کربلا رفتهاند و از آنها پرسیدهاند. بعد از این که قضایا تمام شده. که شما آن روز در کربلا بودید. آره. چی دیدی. گفت حالا ولش کن بابا. یک چیزی بود و تمام شد. گفت بله تمام شد. حالا که دیگر گذشت و قدرت هم دست شما است ولی لطفاً بگو چی دیدی.
این یک شاهکاری بوده که امام حسین در درجه اول کردند و بعد هم اهل بیت. چون بعد از او امام سجاد و امام باقر و امام صادق و همین طور ادامه پیدا کرد. نگذاشتند. امام صادق فرمود، تا آخر عمر آب نخوردم مگر این که یاد حسین کردم. امام باقر همین طور. همین طور تا امام زمان. حضرت حجت صلوات الله علیه زیارت خاصه راجع به امام حسین دارند. ناحیه مقدسه زیارت خاص امام حسین است که امام زمان اسم اصحاب امام حسین را در زیارت میآورند که اسم اینها نباید فراموش بشود و تا الآن. به نظر من این یکی از معجزات اهل بیت و شیعه است که از یک نصف روز به اندازه یک سال کامل گزارش جمع کردهاند. حتی از دشمن.
گفتند ما نمیگذاریم فراموش بشود. هر سال سیاه میپوشیم و اشک میریزیم و اینها را هی دوباره میگوییم. نمیگذاریم تمام بشود. تا هی. از پیامبر نقل شده که در روایت فرمودند، قتل حسین در دل مؤمنین حرارتی ایجاد میکند که تا قیام قیامت این آتش سرد نخواهد شد. این گرما تا قیام قیامت سرد نخواهد شد. شما میبینید که الآن مردم جوری عزاداری میکنند که انگار سال امام حسین است. امام حسین پارسال شهید شده است. این وعدهای است که پیامبر دادند. با وجود این هنوز این قدر از زوایای عاشورا و کربلا و حواشی آن در منابع شیعه و سنی و تاریخ اخبار و روایات هست که بعضی از آنها را اصلاً تا حالا نشنیدهایم. من خودم گاهی که نگاه میکنم، میبینم برای اولین بار است که چیزی را میبینم که تا حالا نه جایی خوانده بودم و نه جایی شنیده بودم. چیزهای ناگفته خیلی زیاد است که میشود از آنها درس عبرت گرفت.
پس بحث ما مسیحی و یهودی نیست. ما مسیحیانی داشتیم که در کنار امام حسین جنگیدند. داشتم این را میگفتم. یک شهرک مسیحینشین در منطقه شام سر راه اینها بوده. وقتی که سر شهدا را میبردند. وقتی که آن شهرک فهمیدند که این سر امام حسین است، کاروان اینها را سنگباران کردند و گفتند، ما شما را در شهر خودمان راه نمیدهیم. کاروانی که سر پسر پیامبرتان را بالا برده است، ما نمیگذاریم که این سر را به اینجا بیاورید. شما چه جور مسلمانی هستید.
عالم یهودی داریم که در دستگاه یزید است. وقتی حضرت زینب سلام الله و اسرا را به آنجا میآورند و حضرت زینب آن جور صحبت میکند، همه خفه شدهاند. این عالم و این خاخام یهودی بلند میشود و در دستگاه یزید علیه یزید صحبت میکند. میگوید بنی اسرائیل پیغمبران زیادی را کشتهاند ولی هیچ کدامشان این جور نبود که پیغمبرشان برود و پسر پیغمبر که خودش بوسیده و در بغلش میگرفته و با او رفتار میکرده، در زمانی که هنوز اصحاب آن پیغمبر زنده است، سر بچهاش را ببرند. ما همچین کاری نکردهایم. بنی اسرائیل جنایت کردهاند ولی ما چنین کاری را نکردیم.
الآن هم که میبینید خیلی از یهودیها و مسیحیها در همین ایام نذر میکنند. من خودم هم زرتشتی دیدم. هم یهودی دیدم و هم مسیحی. به من میگفتند. حالا هر کدام به یک تعبیر. میگفت من نذر کردم و بچهام به واسطه امام حسین شفا پیدا کرد. یکی میگفت، ما هر سال منتظر هستیم تا محرم برسد و فلان. خب اینها حرف است. پس بحث سر مسیحی و یهودی نیست.
این خطی که ما به تعبیر امروزی به آن صهیونیسم میگوییم، صهیونیستهای یهودی و صهیونیستهای صلیبی مسیحی. من یک نمونه را عرض بکنم. کسی که یزید عملاً در دست و بال او تربیت شده، با اجازه و نظر خود معاویه. یک کسی به نام یوحنا است. شاید این قضیه را نشنیده باشید یا کمتر شنیده باشید. یوحنا یک کشیش صلیبی صهیونیست (البته به تعبیر امروزی) است و در دستگاه معاویه و یزید است. اولاً کسانی که آن زمان هم همین کارهای فتنه و این کتابها و کاریکاتورها را میکردند. جالب است که به شما بگویم، اتهاماتی که الآن میزنند، دقیقاً همان اتهاماتی است که آن موقع میگفتند. یعنی هزار سال پیش همین چیزها را میگفتند. مسأله ازدواج در اسلام، این که مسیح ازدواج نکرد و پیغمبر ازدواج کرد. مسأله شمشیر و خشونت، مسأله قدس و دقیقاً همین حرفهایی که الآن دوباره در فیلمها مطرح میکنند.
مثلاً کسی به نام سرجیوس هست که در ادبیات قرون وسطای در غرب، این آدم شناخته شده است. از کسانی است که شروع کرد به این که توضیح بدهد. یعنی راجع به ایشان بحث میشد. بحث سرجیوس که مطرح میشود، اصل مسأله اتهام به پیغمبر است که این چیزها را یک راهب مسیحی به ایشان یاد داده است. ایشان پیغمبر نیست و به ایشان وحی نمیشده. یک چیزهایی از تورات و انجیل خوانده و یک چیزهایی به او گفتند. منتها نابغه بود. یک نابغه استثنایی بود و همه اینها را سرجمع کرد و یک چیزهایی هم خودش اضافه کرد. مصلح اجتماعی هم بود ولی این قدر قوی بود که باور کردند این پیغمبر است. دقیقاً حرفهایی که الآن میزنند که نبوت کجا بوده، وحی کجا بوده، جوانی در صحرای یثرب است. یک نابغه بوده.
یا کسی مثل تئوفانس؛ اینها کسانی هستند که همان زمان راجع به تاریخ اسلام، بروید و ببینید در تحریف تاریخ و مبارزه با وحی و نبوت چه چیزهایی را بحث میکند. یکی از آنها هم همین یوحنای دمشقی است. یزید عملاً در دست یک آدم صلیبی مسیحی تربیت شده است. مادر یزید هم که یک مسیحی بود. این آدم از آبای کلیسای یونانی بود و کسی است که در زمان معاویه، در وارد کردن افکار مسیحی و شرک یونانی به درون محافل اسلامی نقش مهمی داشت. یعنی تحت عنوان حدیث و تفسیر قرآن شروع میکردند و دیدگاههای اسرائیلیات، احادیث جعلی یهود و مفاهیم مسیحی کلیسایی و مفاهیم و افکار شرکآمیز یونانی را به اسم روشنفکری و ترجمه و گفتگوی آزاد و گفتگوی فرهنگها و از این حرفها، اینها را به اسلام وارد تفکر حکومتی میکردند. اینها این کار را از زمان خلیفه دوم و سوم شروع کردند. البته خود این آدم یونانی نیست. شامی است و در خانه خودش به زبان آرامی تکلم میکرده. هم به عربی، هم به یونانی و هم به آرامی مسلط بوده. او کی است. گاهی میبینید که پشت صحنه کربلا چه کسانی هستند.
کسی در قضیه کربلا اسم این آدم را نمیبرد. یا پدربزرگ او به نام سرجون. سرجون مسؤول امور مالی امپراتوری روم مسیحی در شام و دمشق بوده، قبل از این که به دست مسلمین بیفتد. چون این منطقه در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب به دست مسلمین افتاد و حتی خود قدس و فلسطین. میدانید که قدس بدون جنگ به دست مسلمین افتاد. اعلام کردند که اگر خود خلیفه بیاید و ما با خود او قرارداد ببندیم، ما نمیخواهیم بجنگیم. چون اسلام که آزادی دین و مذهب به ما میدهید. ظلم هم نمیکنید. تابع قوانین هستید. ما هم حق آزادی عبادت داریم و با شما جنگ ندارم. لذا خود خلیفه عمر بن خطاب به قدس رفت و قدس با پیماننامه به دست مسلمین افتاد. این منطقه غرب هم به دست معاویه و عمرعاص و اینها افتاد.
حالا این سر جون را توجه داشته باشید. سرجون مدیر امور مالی دمشق است. او و اسقف شهر همه کاره شهر از طرف امپراتوری روم هستند. ارتش مسلمین که میآیند، اینها میگویند ما شهر را بدون جنگ تسلیم میکنیم. چون اگر بجنگیم، حتماً شکست میخوریم. به شرط این که به ما در حکومت بعدی شغل بدهند و در همین حکومت باشیم. اینها هم همین کار را میکنند. یعنی شهر که به دست مسلمین میافتد، میگویند اسقف شهر سر جای خودش باشد و امور مالی هم دست خودت. اتفاق از اینجا شروع میشود. این آدم میمیرد و پسر او که پدر یوحنا است، حالا دیگر مسلمان شده و به نام منصور تظاهر به مسلمانی میکند، مسئول اقتصاد دمشق و شام میشود. بعد پسر این که یوحنا است، از کوچکی مربی سرخانه یزید است.
میخواهم بگویم، پشت صحنه را دقت کنید که از کجا به کجا. کسانی که قبلاً بر قدس حاکم هستند و با صلیبیها هستند. بعد اینها میآیند و فرزند معاویه که خلیفه کل جهان اسلام میشود، اصلاً در دست و بال اینها بزرگ میشود. به حدی که مثلاً یک بار یزید دارد مشروب میخورد، یزید کاملاً فرهنگ غربی داشته. سگ و مشروب و اینها. به او میگویند که چرا مشروب میخوری. مشروب که در دین محمد حرام است. یزید میخندند و میگوید، بله ولی من بر دین مسیح مشروب میخورم. یعنی مسخره میکند. چون در دین مسیح هم مشروب حلال نیست. اینها از چیزهایی است که کلیسا و اینها کمکم بعداً ساختند. امپراتورها و قدرتها. والا انجیل و تورات و کتاب مقدس صریحاً شرب خمر و زنا را حرام کرده است. شما میدانید که کتاب مقدس حجاب زن را واجب میداند. اینها کلاً شریعت را تغییر دادهاند. همه چیزها در دنیا به اسم مسیحی شده است.
او ندیم یزید و از مقامات بالای حکومت است و نزدیک بیتالمقدس و در قدس مرکز اصلی اینها است. میخواهم بگویم این تعبیری که میکنیم، صهیونیسم صلیبی اصطلاح امروزی است ولی دقیقاً در مورد این آدم صدق میکند که این تفکر با یهودیها و مسیحیان متدین اخلاقی که همیشه بودهاند فرق میکند. این یک نکته. این آدم بعد از سقوط بنیامیه هم زنده است و چند سال بعد میمیرد. یک کتابی نوشته است. این کسی است که جزو روشنفکران و تئوریسینهای دربار معاویه و یزید است. همان زمان صریح علیه اسلام کتاب نوشته است. آن وقت این مربی یزید است.
در آن کتاب اسلام و بتپرستی را ترکیب میکند و میگوید، اسلام هم در واقع یک نوع بتپرستی است و فرقی نمیکند و ظهور اسلام علامت دجال است. همین حرفهایی که الآن میزنند. این که صهیونیستهای صلیبی میگویند. سر قضیه قدس و کوه صهیون که آخرالزمان اتفاق میافتد و دجال میآید که ما هم داریم. منتها مصداق دجال را اینها گفتند که اسلام دجال است. این حرف را دارند از همان موقع میگویند. شما دیدهاید که بعضی از جریانهای افراطی پروتستان وظیفه اصلی خودشان را حمایت از اسرائیل میدانند. از جمله آنهایی که در آمریکا خیلی قدرت دارند. و این که جنگ بزرگ و معرکه بزرگ در قدس اتفاق خواهد افتاد. در منابع ما هم همین است. منتها این که حق و باطل کی است، اینجایش بحث دارد.
ایشان چندین کتاب و رساله علیه اسلام نوشته، به نام تاریخ یوحنا نیقی. کتاب در تاریخ به این نام ثبت شد. شاید این قدیمیترین کتاب چاپشدهای است که مناظره بین اسلام و مسیحیت را مطرح میکند و از موضع مسیحیت به اسلام اشکال میکند. جالب است که در زمان معاویه و یزید، در دمشق آزادی بیان و آزادی بحثهای این جوری در حدی است که حتی بیایند و علیه اصل قرآن، علیه پیغمبر، علیه همه اینها هر چه میخواهند بگویند، یک آزادی کامل داده میشده اما به اهل بیت اجازه نفس کشیدن نمیدادند. منطق اینها آزادی با شعارهای روشنفکری، آزادی، گفتگو، اشکالی ندارد. بیایید و علیه اصل اسلام و قرآن بگویید. برای این که درد معاویه و یزید که اسلام و قرآن نیست. یک ادبیات شبه روشنفکری فضای باز. نه. ما هیچ خط قرمزی نداریم. هیچ مقدساتی نیست. بیایند و علیه اصل قرآن. اصلاً میآمدند و در مجامع عمومی هم این حرفها را علیه اصل قرآن و پیغمبر میزدند. کتابشان را هم همان موقع نوشته و نشر کردهاند ولیکن اگر کسی اسم اهل بیت پیغمبر را میآورد، اگر کسی میخواست قرآن را درست تفسیر بکند، اگر کسی میخواست اسم علی را بیاورد، در دم خفه میشد. خودش و خانوادهاش، همه به باد میرفتند. آزادی این جوری بود.
اینها میآمدند و از دین رسمی کشور و مملکت آزادانه علیه آن، صریح و با کمال آزادی علیه اصل قرآن و پیغمبر هر چه میخواستند میگفتند. مثلاً العیاذ بالله پیامبر را دجال میگفتند. قرآن را میگفتند که اینها وحی نیست. اینها خزعبلات و بافتههای فلان است. اینها را آزادانه و تحت عنوان این که ما آزادی بیان داریم ولی امام حسین حق ندارد حرف بزند. امام حسن حق ندارد. اهل بیت حق ندارند.
این رساله مناظره بین مسیحی و مسلمان دارد آموزش میدهد که چه جوری علیه اسلام حرف بزنید و چه بگویید. بعد اهل بیت اجازه پیدا نمیکنند که جواب اینها را بدهند، مگر در جمعهای خصوصی مخفی زیرزمینی. این یک مسأله. حسین حق حرف زدن ندارد. این دوگانهبازیها و این تفکر تا الآن هم هست.
شما ببینید، این خاص اقلیتی که به آن جریان وهابی میگویند، یکی از دلایلی که اینها میگویند کار یزید موجه بود. میگویند حاکم بوده و طبق فتوای ما هر کس و به هر شکلی که حاکم شده، واجب الاطاعه است و هیچ کس حتی حسین حق ندارد که شمشیر بردارد علیه حکومتی که بالاخره سر کار آمده است. این حرف را در مورد حکومت یزید میزنند اما وقتی که مثلاً نوبت به حکومت امیرالمؤمنین میرسد یا حکومت امام حسن، آنجا این حرف را نمیزنند. خب اگر شما میگویید هر کس حاکم است، مشروع و واجب الاطاعه است، مگر علی بن ابیطالب حاکم نبود. چطور معاویه با او جنگید. مگر مردم با امام حسن بیعت نکردند. مگر حاکم قانونی و شرعی نبود. چطور معاویه شمشیر کشید و حمله کرد. دوگانه. یک جا حکومت واجب الاطاعه است ولو یزید، یک جا باید علیه حکومت شورید و سرنگونش کرد ولو علی بن ابیطالب. اینها که نه منطق شرعی دارد و نه دینی و نه اخلاقی.
الآن هم همین طور میکنند. همین الآن ببینید، اینها الآن چه جوری هستند. توی عربستان و جزیره العرب و بحرین و کجا و کجا کسی حق شورش ندارد. چرا؟ الآن آخوندهای وهابی دقیقاً و صراحتاً همین را میگویند. فتوا میدهند که علیه حکومت شورش کردن حرام شرعی است. بعد در سوریه و در لبنان نه. شورش مسلحانه علیه حکومت واجب میشود. این میشود یک بام و دو هوا. این تفکر از همان موقع بود.
حضرت امیر خودش میگوید، همانهایی که با ابوبکر و جناب عمر و عثمان و با این جنابان بیعت کردند، همانها و با همان شکل با من بیعت کردند و بیشتر از آنها. چه جوری است که اطاعت من واجب نیست. چرا شمشیر میکشید. چرا برای براندازی اقدام میکنید. بعد زمان یزید میگویند، حکومت واجب الاطاعه است. این تفکر تفکر سنّی نیست. چون اگر شما در منابع اهل سنت ببینید. بخشی از آن را آوردهایم. حالا چقدر برسم که بگویم. شورش علیه حکومت امیرالمؤمنین را حرام میدانستند.
ابوحنیفه و احمد حنبل که رهبران دو مذهب اصلی سنت هستند. حالا این هم جالب است که وهابیها بیشتر از دل حنبلیها بیرون آمدهاند ولی ابوحنیفه و احمد حنبل، هر دو شورش علیه حکومت امیرالمؤمنین را حرام میدانند و محکوم کردهاند. امام شافعی شورش علیه حکومت امیرالمؤمنین را قبول ندارد.
ابوحنیفه میگوید، اگر علی بن ابیطالب در این دو سه جنگی که به او تحمیل شد. اگر آنها نبود ما نمیدانستیم که حکم باغی یعنی کسی که علیه حکومت مشروع اسلامی شورش مسلحانه میکند. ما نمیتوانستیم بگوییم که حکم باغی چی است. چون در زمان پیغمبر که این اتفاق نیفتاد. این اتفاق در زمان خلفای قبل هم نیفتاد. در زمان علی بن ابیطالب بود که برای اولین بار کسانی به اسم مسلمان علیه حکومت شمشیر کشیدند. ابوحنیفه حق را به علی میدهد و میگوید اینها اشتباه کردند که این جنگها را علیه علی راه انداختند. سنّی یعنی اینها. ابوحنیفه اینها میگویند، ابوبکر و عمر و عثمان و علی. این چهارتا حق حکومت داشتند و حسن بن علی. اینها خلیفه اسلامی هستند. در مورد معاویه به بعد بروید و ببینید که خود احمد حنبل چه میگوید. از پیامبر روایت نقل میکند که اینها دیگر خلافت و حکومت اسلامی نیستند. اینها سلطنت هستند. از معاویه به بعد. میگوید تا معاویه یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن خلیفه اسلامی هستند و از وقتی که معاویه میآید و از معاویه به بعد هیچ ربطی به خلافت اسلامی ندارند. این تفکر سنی است. بزرگان اهل سنت این را گفتهاند. این اقلیت فتنهگر از معاویه و یزید هم دفاع کردهاند.
من فقط یک نمونه از کارهای این آدم را که یزید در دست و بال یک همچین آدمی تربیت شده است، از جمله این. در آن کتاب یک گفتگویی با یک شرقی در باره الوهیت مسیح و آزادی اراده انسان یک بحثی دارد. میخواهد به مسیحیان خط بدهد که علیه اسلام این جوری حرف بزنید. این آدم در دستگاه خلیفه آزادانه و هر وقت که بخواهد میآید و هر وقت میخواهد میرود. گفتم که روشنفکر مسلکی تا وقتی که علیه اسلام است، آزاد است. آزادی بیان. ولی وقتی کسی میخواهد در دفاع از اسلام حرفی بزند، دهان او را میبستند. مگر اسلام اموی. اسلامی که تهش یزید و معاویه بیرون بیایند. حالا این که ایشان در آن کتاب اصول فرقه قدری را مطرح میکند و دیدگاههای یونانی و مسیحی را به اسلام مطرح میکند. من الآن با آن کاری ندارم ولی یک کتابی هم دارد به نام مناظره بین مرد مسیحی و مرد مسلمان با سناسن. سناسن مردم شام و فلسطین و آنجاها را یونانیها و رومیها قبلاً سناسن میگفتند. کم کم دیگر این اصطلاح به عنوان یک آدم کافر و بیدین مطرح شد.
آنجا این آقا، معلم خصوصی یزید، رفیق خاص معاویه صریحاً نبوت پیغمبر را انکار کرده است. میگوید این حرفهایی که میگویند انبیای قبلی بشارت ایشان را دادهاند، همهاش دروغ است. هیچ معجزهای هم نکرده. اصلاً نبوتی در کار نبوده و این که مسلمانها به ما میگویند شماها مسیحپرست و مریمپرست هستید و صلیبپرست هستید، خودشان هم حجرالاسود را میپرستند.
حالا اینجا را دقت کنید. همین شبهاتی که وهابیها مطرح میکنند که کسی که به زیارت میرود یا دست میکشد و فلان، نه به عنوان عبادت، به عنوان ارادت، اینها خودش شرک است. بتپرستی است. این خط را هزار سال پیش این آقا، این تئوریسین صلیبی مسیحی همین حرفها را میزده. آنجا میگوید که خب مسلمانها هم حجرالاسود را میپرستند. کجا آنها حجرالاسود را میپرستند؟ اگر کسی حجرالاسود یا خانه کعبه را بپرستد که واقعاً کافر و مشرک است. ما که خانه کعبه و آن سنگها را عبادت نمیکنیم. میدانید که این سنگها تا به حال چندین بار عوض شده. اصلاً این سنگها سنگهایی نیست که زمان پیامبر و اینها بوده. خداوند فرمود، به این سمت و به سمت این خانه برای من سجده کنید. چنان چه خدا به فرشتگان گفت که به آدم سجده کنید. معنای آن این نبود که خدا خودش دارد به شرک دعوت میکند. خدا که نمیگوید به جای من سجده کنید. میگوید به فرمان من سجده کنید. آدم را سجده کنید. این شبهات که زیارت رسول شرک است و حجرالاسود فلان است و از این حرفها، همه این حرفها را آنها اول گفتند و حالا اینها به اسم وهابیت مطرح میکنند. اینها دفاعیات جدلی.
یا یک نمونه کار دیگری که کرده. در کتابش بحث میکند که الله اکبری که مسلمانها میگویند، اصل آن الله و اکبر است. اصل اکبر هم کُبَر است. کُبَر یا خُبَر هم به معنای کعبه یا به مفهوم همان ساختمانش یا حجرالاسود است. در واقع مسلمانها میگویند الله و این ساختمان یا به معنی ستاره زهره است. یعنی میخواهد بگوید، اگر به ما میگویید مشرک خودتان هم مشرک هستید. در واقع شما مشرک هستید.
این خطی که الآن اینها دارند که میگویند، خانه کعبه چیچی، الله و کعبه نه. الله و چیچی و اینها، میگویند هر کس به زیارت و عبادت میآید در واقع شرک است. میبینید که مبنای آن از چه وقت و از طرف چه کسانی است. من از این عبور میکنم. دوستانی که میخواهند اینها را بیشتر مطالعه بکنند، کتاب تاریخ عرب مال فیلیپ هتّا است. به آن مراجعه کنید. کتاب تاریخ علوم عقلی و تمدن اسلامی را ببینید. کتاب برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان مال مونتگمری وایت که مستشار انگلیسی است. آنجا اینها را توضیح داده است. این نکته اول.
نکته دوم، آن اقلیتی که در جهان سنت هم اقلیت بودند و هستند. ما امروز آنها را به نام وهابی میشناسیم ولی قبلاً اسم آنها وهابی نبوده. این خط فکری بود و در باریکه بود. اینها راجع به یزید و حسین چه میگویند. بعد روایات و دیدگاههای بزرگان اهل سنت راجع به امام حسین چه بوده. من اول از اینها شروع کنم. شاید اولین کسانی که علناً شروع کردند از یزید دفاع کردن، غیر از آخوندهای درباری وابسته به بنیامیه و معاویه و یزید و این تیپها که اصلاً خودشان حدیث جعل میکردند. هر حدیثی که به نفع علی و اهل بیت و حسنین و فاطمه نقل شده بود، اینها عین آن حدیث را به اسم کسان دیگری جعل کردند. عین آنها را که بگویند سر به سر. اگر پیغمبر برای حسن و حسین گفته و برای علی و فاطمه گفته، برای این و آن و فلانی هم گفته است. عین همین را هم گفته است. گفتم نمونه بارزش این است که اگر پیغمبر فرمودند که «حسن منی و انه من الحسن و حسین منی و انه من الحسین» که هر دوی اینها در منابع اهل سنت به تواتر هست. عین آن را گفتند، معاویه منی و انه من معاویه. این را معاویه جعل کرد و گفت، این هم با آن سر به سر.
پیغمبر گفته که سینه علی محل علم الهی است و هر چه میخواهید از او بپرسید. معاویه جعل کرد که بله. یک روز با پیامبر نشسته بودیم. پیامبر به شکم معاویه دست زدند و گفتند، این شکم پر از علم است. این شکم پر از علم است. از آن طرف روایت از پیغمبر نقل میشود که پیامبر به حضرت امیر میگویند، آنچه که من میشنوم تو هم میشنوی و جبرئیل به تو سلام رساند و هر کس که میخواهد بفهمد قرآن چی است، از علی بپرسد. از آن طرف معاویه جعل کرد که بله. پیامبر فرمود، خدا به من گفت که من در روی زمین فقط به سه نفر اعتماد دارم. یکی جبرئیل است که میآید و میرود. دو نفر دیگر میمانند. یکی تو یعنی پیغمبر و یکی معاویه. فقط شما هستید و اگر یک نکات خاصی نبود، امکان داشت که به معاویه وحی کنم. خب اینها را نقل کردهاند دیگر. الآن اینها در منابع بعضی از برادران مسلمان هست. این در برابر آن.
این کار را کردند که افکار عمومی جهان اسلام گیج بشود که بالاخره این درست است یا آن درست است. هر دویش که هست. ما الآن چه کار بکنیم. از این طرف در روایت پیامبر میفرماید، اول کسی که وارد بهشت میشود علی و فاطمه و فرزندانش هستند. بعد شیعه و مسلمانها و فلان. از آن طرف نقل کرده که پیامبر فرمودند، میدانید شاه داماد بهشت کی است. معاویه است. اگر میخواهید شاه داماد بهشت را ببینید، به معاویه نگاه بکنید. دستگاه جعل حدیث بنیامیه و به خصوص معاویه و یزید به بعد، صد سال این روایات را در کل جهان اسلام رفتند و خواندند. خب مردم مسلمان در سراسر جهان اسلام چه میدانستند که چی به چی است. میدیدند که از طرف حکومت آمدهاند و دارند به اسم حکومت اسلامی حرف میزنند. علما و آخوندهایشان از طرف حکومت آمدهاند و دارند روی منابر روایت پیغمبر را میخوانند. حتماً راست است دیگر.
من به بالکان رفته بودم. با یکی از مسلمانان اهل سنت حنفی و واقعاً محب اهل بیت که آدمهای بسیار پاک و گلی هستند و بسیار ناآگاه از مسائل اسلامی. بعد دیدم در بخشی از آنجا جوک که میسازند. مثلاً ما که جوک میسازیم. میگوییم ملانصرالدین که این خودش هم باز مشکوک است که قضیه ملانصرالدین چی است. دیدم که جوک میگویند و میگویند حَسَ و حوسو. در لطیفهها و جوکها میگویند حَسَ و حوسو رفتند کجا و دیدند این جوری است و هِر و هِر. بعد به او گفتم که حَسَ و حوسو کی هستند. حسن و حسین میدانی کی هستند. گفت نه. گفتم اینها پسرهای پیغمبر هستند. پیغمبر راجع به حسن و حسین اینها را گفته. گفت ما نمیدانیم. اینها از زمانی که امویه حاکم بودند، اینها این کارها را میکردند. مثل جوکهایی که بین خود ما ساخته شده. علی ماند و حوضش. نمیدانم. راجع به حضرت فاطمه چقدر جوک میگویند. فاطمه نمیدانم چی. کوچه علی چپ. رقیه نمیدانم. از این جوکهایی که درست کردهاند. حالا بخشی از آن را بهاییها، صهیونیستها و دستگاه شاه. در کشورهای مختلف جوک به اسم حس و حوسو. اینها هزار سال روی افکار عمومی کار کردهاند. از همان موقع هم شروع به جعل حدیث کردند.
ملت مسلمان اهل سنت بسیار ملت شریف و مظلومی هستند. شما خیلی از همین اهل سنت ایران را بروید و ببینید که چقدر متدین هستند. در مناطق اهل سنت بروید و ببینید. نماز اول وقت آنها، احترام آنها به قرآن، احترام آنها به اهل بیت ولی وقتی که طرف میآید و یک حدیث برایش میخواند که معاویه شاه داماد بهشت است. از آن طرف هم حدیث میخوانند که علی اول کسی است که به بهشت میآید. خب این گیج میشود دیگر. میگوید بالاخره معاویه یا علی. بعد میگوید، آقا هر دویشان بهشتی هستند. انشاءالله هر دویشان به حق بودند. خدا ببخشد هر کس را که خطا کرده. هر دو اجتهاد کردند. ما اصلاً نباید دخالت بکنیم. تازه این بهترین موضعی است که میشود گرفت. این موضع که اجتهاد کردند. علی و معاویه هر دو خوب بودند ولی حالا با هم جنگیدند. حسین یا یزید. ما نمیتوانیم داوری بکنیم. البته ما عاشق حسین هستیم. حسین مظلوم است. حسین بر حق است. به حسین ظلم شد. اما آیا آن طرف هیچ دلیلی نداشت؟ هیچ حقی نداشت؟ نمیدانیم والله. داوری را برای قیامت میگذاریم. خدا در قیامت داوری بکند. این جنایتهای معاویه و یزید و بنیامیه بدتر از جنایات کشتن امثال حجر و کی و کی بود.
در عین حال اکثر اهل سنت محب امام حسین هستند. به آن مقداری که اطلاع دارند. من جوان سنی دانشگاهی دیدم در کشورهای اسلامی که برای امام حسین لباس سیاه و عزا پوشیده بود. بعد گفتم، امام حسین چه جوری و کجا کشته شدند. گفت من نمیدانم. اصلاً قضیه کربلا را نمیدانست ولی عزادار امام حسین بود. اینها جهل و استضعاف است. بیاطلاعی است. اینها تقصیر نیست. تقصیر نیست.
باید مراقب باشیم که این وهابیها و جریانهای فاسد وهابی ـ صهیونیستی نتوانند بر افکار عمومی جهان اسلام سلطه برانند. باید این آگاهیها نشر بشود. حالا همان جریان اقلیتی که بودند. من دو نمونهاش را عرض بکنم. اینها صریحترین دفاعیاتی بوده که از یزید شده که اکثر اهل سنت هم قبول ندارند. یک موردش شخصی به نام ابوبکر بن عربی است. این غیر از آن ابن عربی است. یک وقت با او اشتباه نکنید.
میگوید در منابع ما یک روایت از پیغمبر نقل شده که پیغمبر گفتهاند که بعد از من اختلاف و فتنههایی میشود و هر کس اختلاف و فتنه کرد، علیه او بجنگید و او را سرکوب بکنید. هر کس میخواهد باشد. حالا فرض کنیم که این روایت درست. شاید هم درست است. این فتنه و اختلافی که بعد از پیغمبر شده، کجا بوده و چی بوده. چه ربطی به کربلا دارد. او به این روایت استناد میکند و میگوید، یزید بنا به فرمان پیغمبر عمل کرد. چون پیغمبر گفته اگر کسانی اختلاف و فتنه کردند، سرکوبشان کنید. در واقع انگار حسین به گفته جدش کشته شد. با شمشیر جدش کشته شد. پیغمبر گفته بودند هر کس علیه حکومتها شورش کرد، بزنید و نابودش کنید. تحریفهای این جوری.
آن وقت جالب است. بعضی از بزرگان اهل سنت خودشان علیه این حرف موضع گرفتند. بعضی از بزرگان اهل سنت با این که خودشان هم گرایشهای آنچنانی داشتند، موارد متعددی از بزرگان جهان اسلام و اهل سنت علیه این آقا و این تفکر موضع صریح گرفتند. من فقط یکی از آنها را نقل میکنم. فرصت نیست.
ابن خلدون را که همه شما میشناسید. خود ابن خلدون به لحاظ مذهبی مالکی است و اهل سنت است. حتی به لحاظ سیاسی تا حدودی گرایشهای اموی هم داشته. چون اینها با جریانهای اموی در آندلس و شمال آفریقا، در دستگاه آنها بودند. یعنی ایشان هم در واقع یک تاریخنویس حکومتی است. در عین حال حرفهای حساب مثبت هم زیاد دارد ولی یک جاهایی هم گرایشهای اموی دارد. مقدمه ابن خلدون که مشهور است و همه شما میشناسید.
با وجودی که عرض کردم، خود ایشان هم گرایشهای حکومتی و درباری دارد، صریح علیه ابوبکر ابن عربی مالکی موضع میگیرد و میگوید، این حرف بسیار حرف مزخرفی است و هیچ پشتوانه تاریخی و علمی ندارد. عین عبارت ایشان در مقدمه ابن خلدون. خواستید رجوع بکنید. ترجمه فارسی آن جلد یک، صفحه هشت یک جا این حرف را میزند. صفحه چهارصد و هفده هم در یک جای دیگر این را دوباره میگوید.
میگوید این آقا خطا کرده. کتابش به نام العواصم من القواصم است. این کتاب او است. میگوید آنجا که میگوید، حسین طبق شریعت جدش کشته شد، این حرف بسیار حرف مزخرف و غلطی است. مثل این که ایشان توجه ندارد که پیامبر شرط کردند که اگر امام عادل بر سر کار بود و آن که علیه حکومت عادل شورش کرده، صاحبان عقاید باطل هستند. پیغمبر آنجا را گفته است. نه که این طرف حسین باشد و آن طرف یزید. این را ابن خلدون در مقدمهاش میگوید.
غیر از این باز یکی دیگر از بزرگان اهل سنت که من اسمش یادم نیست. البته ابن خلدون مطرحتر است. ایشان کتابی به نام سید الشباب اهل الجنه الحسین بن علی دارد. سید جوانان بهشت حسین. به نام محمد یوسف. ایشان میگوید این آقا، آن ابوبکر ابن عربی میخواهد بگوید که حسین آمد و با نهضتش جهان اسلام را تفرقه انداخت. امت واحده را به جان هم انداخت و این مزخرفترین حرفی است که یک فقیه و یک قاضی میتواند بزند. در واقع او دارد میگوید، قاتلان حسین مجتهد و اهل تأویل و اجتهاد بودند و در روایت پیغمبر اجتهاد کردند و به استناد آن تشخیص دادند که مصداقش حسین است. بنابراین به فرمان پیامبر حسین کشته شده. بعد ایشان جواب میدهد که حرف این آقا از بس مسخره است، باید خندید. همه به حرف او بخندید. میخواهد بگوید، کسی که سید جوانان اهل بهشت را کشته و بدن او را زیر سم اسبها تکه تکه کرده، همه اینها اهل علم و اجتهاد بودند. آن جنایتکارانی که در کربلا آن کار را کردند، همه اهل علم و فضیلت و اینها بودند. به مرحله اجتهاد رسیده بودند و توانستهاند از حدیث پیغمبر یک همچین برداشتی را بکنند. این حرف را کی گفته. بزرگان اهل سنت. این را شیعه نگفته است.
نمونه دیگر عباس محمود عقاد است که از قول همان آقا نقل میکند. این عالم بزرگ سنی میگوید، کسانی که در مقابل حسین ایستادند و آنها را در کربلا کشتند، یک مشت اراذل و اوباش بودند نه مجتهد. نه مجتهد و مفسر روایت پیغمبر. موجوداتی پست و قدرتطلب که مثل درندگان خونآشام که تیغ و تازیانه بر سر فرزندان پیامبر کشیدند و برای منافع و قدرت جانها را کشتند. جانهای مقدسی را فانی کردند و اموال را به غارت بردند.
من فقط به عنوان نمونه این دو مورد از بزرگان اهل سنت که چه جوری جواب آن آقا را میدهند و این که اصلاً کمترین معیار برای استنباط احکام و اجتهاد را کدام یک از آنها در جریان کربلا داشتند. شمر و ابن سعد و اینها داشتند؟ خولی داشته؟ اینها مجتهد بودند؟ اجتهاد کردند که برداشت ما از قرآن و سنت پیغمبر و این روایت این است که باید حسین را کشت. اصلاً این مسأله، موضوع میدان استنباط نبوده. شهادت امام حسین و کشتن امام حسین یک مسأله اجتهادی نیست و نبوده. چون تمام اهل سنت و بزرگان و علمای اهل سنت تصریح میکنند، اجتهاد دو شرط دارد. یک، علیه نص قرآن و سنت پیغمبر نباشد. همان که ما هم میگوییم. دو، آن کسی که اجتهاد میکند باید مجتهد باشد. نه اراذل و اوباش. خلاف قرآن و خلاف سنت پیغمبر هم نمیتواند. ایشان اهل سنت است و میگوید، مگر در تمام کتب اصلی حدیث ما به تواتر نیامده که پیامبر فرمود، خدایا دوستان حسن و حسین را دوست بدار و با دشمنان آنها دشمن باش. دوستان حسن و حسین دوستان من هستند. انی سلم لمن سالمهما. من در صلحم با هر کس که با حسن و حسین در صلح خواهد بود و حرب لمن حاربهما و هر کس با این دو تن بجنگد، با من جنگیده است.
این یک عالم سنی است که میگوید، مگر این نص صریح پیامبر نیست که میفرماید، هر کس دشمن حسن و حسین باشد و جلوی حسن و حسین بایستد، دشمن پیامبر و دشمن خدا است. چه جوری میشود با آن جملهای که از پیغمبر نقل شده، علیه این روایت اجتهاد کرد. اصلاً آن جمله راجع به کی بوده. راجع به کِی بوده. بزرگان اهل سنت دارند این حرف را میزنند. اینها شیعه نیستند که. اینها سنی هستند ولی حسینی هستند.
مورد دیگر این که اینها میگویند، بله. پیغمبر از همان زمانی که حسین به دنیا آمده بود یا شاید نیامده بود، پیامبر قیام عاشورا را محکوم کرده. چون علیه حکومت بوده. بنابراین کار یزید موجه و جایز بوده است. کار خلاف شرعی نکرده. عرض کردم که ابن خلدون و بزرگان اینها را جواب میدهند.
یکی از کسانی که در دورههای بعد آمد از یزید دفاع بکند، ابن تیمیه بود. وهابیها به ابن تیمیه شیخالاسلام میگویند. ابن تیمیه در کتابش مواردی هست که من آوردهام و وقت نیست که بگویم. این تیمیه صریحاً در مورد خلفای راشدین حرف زده است. یعنی علیه ابوبکر، علیه عمر، علیه عثمان و علیه علی صریح حرف میزند. نه انتقاد، اعتراض علنی میکند و حتی اهانت میکند. این یک. دوم سر قضیه امام حسین و یزید، آمده و یزید را توجیه کرده است. تعبیرش این است. من یک تعبیر ایشان را میخوانم. این از کتاب منهاج السنه است. جلد دو، صفحه دویست و چهل. کتابی است که ایشان علیه شیعه نوشته است. کی؟ قرن هفت هجری است. زمانی که مغولها حمله کردند. ایشان اهل منطقه مرزی سوریه و ترکیه است. همین جاها متولد شده است. البته مثل هر کس دیگری حرفهای حساب و حرفهای اسلامی و مواضع خوب هم دارد ولی حرفهای عجیب و غریب این جوری هم دارد.
مثلاً یک جا میگوید، این که میگویند خون ریخت تا. لشگر یزید به مدینه آمد و قتل عام کرد و بعد گفت، ناموس مسلمانها سه روز حلال و فلان و اینها. بعد به مسجدالنبی آمدند و خون ریختند و خون تا کجا آمد. ایشان میگوید، این که میگویند خون تا قبر پیامبر رسید. این که دروغ است. خون تا آن باغچه جلوتر نیامد. میخواهد تا این حد چیز کند. حالا مگر بحث ما این است که خون تا باغچه آمده یا تا قبر پیامبر. بحث اصل خونریزی است مرد حسابی.
میگوید و دلیل علی انما قامه به الحسین کان خلاف لما امره النبی، دلیل بر این است که امام حسین خلاف فرمان پیغمبر، حسین ابن علی با همه احترامی که برایش قائل هستم، خلاف فرمان پیامبر عمل کرده. این یک روایتی است که من یک وقت دیدم که پیغمبر حسن را و اسامه بن زید را، پیامبر این دوتا را بغل کرده بود یا روی شانهاش گذاشته بود. گفت اللهم انی احبهما. خدایا من این دوتا را دوست دارم، تو هم دوستشان بدار. به جای حسن و حسین، میگوید حسن و اسامه. اسامه بن زید. اسامه فرزند خوانده پیغمبر است. همان جیش اسامه که میگویند امام حسین را که اصلاً از این روایت حذف میکند. حالا فرض کنیم که این هم بوده. ما الآن با اصل روایت بحثی نداریم. با استنتاجی که ایشان از این روایت میکند که بگوید پیغمبر کار حسین را صحیح نمیدانسته. تقلب در حدیث و اینها.
میگوید فی هذا صحیح جمعه بین الحسن و اسامه رضی الله عنهما و اخباره به انه یحبهما و دعائه الله ان یحبهما. این که در این حدیث حسن و اسامه را آورده و پیغمبر گفته که دوستشان دارم و گفته خدایا اینها را دوستشان داشته باش و هر کس اینها را دوست دارد و فلان، این حدیث را نقل کرده و حالا ببینید که میخواهد از این حدیث چه نتیجهای بگیرد. یکی از اهل سنت به ایشان جواب میدهد. میگوید حسن و اسامه بن زید علیه هیچ حکومتی شمشیر نکشیدهاند و پیغمبر گفته که من این دوتا را دوست دارم. گفته هر کس اینها را دوست دارد، خدایا دوستشان داشته باش. یعنی حسین مشمول این روایت نیست. کار حسین کار درستی نیست. این یکی از قویترین استدلالهای ابن تیمیه است که میخواهد بگوید، به نظر من پیغمبر هم کار امام حسین را قبول نداشت. و یکی دیگر از شاگردان و طرفداران این آدم میگوید، وقتی حسین از تسلیم شدن به ابن زیاد و بیعت با یزید سر باز زد و حاضر نشد مثل بقیه تسلیم بشود و مقاومت نشان داد. این مقابله با حکومت قانونی است و این اسمش براندازی است. حسین میخواسته براندازی بکند. کشته شدن قانوناً و شرعاً حق او بوده. استدلال شرعی آنها هم این است.
حالا جوابش این است که اولاً امام حسن چطور شمشیر نکشید. اولاً امام حسن خودش امام حاکم بود و شماها علیه امام حسن و پدرش علی شمشیر کشیدید. باند معاویه و اینها. او حاکم بود. نه این که شما بگویید چرا امام حسن علیه حاکم شمشیر نکشید. میخواهم بگویم که توجیهات این قدر مبتذل است.
اولاً فرض کنیم که این حدیث درست است. پیامبر امام حسن و اسامه را بغل کردند و بوسیدند. امام حسین را از توی حدیث برداشته است. فرض کنیم که این روایت صد درصد درست باشد. از کجای این روایت فهمیده میشود که قیام امام حسین خلاف نظر پیغمبر است. اصلاً چه ربطی دارد که پیغمبر حسن و اسامه را بوسیده و گفته دوستشان دارم، از این چه جوری نتیجه میگیرید که پنجاه سال و شصت سال بعد قیام امام حسین علیه یزید شرابخوار فاسد خلاف نظر پیغمبر بوده. دوم این که اگر بخواهیم این جوری نتیجه بگیریم، لوازمی دارد. باید همه جا این نتیجه را بگیرید. فقط امام حسن در این روایت آمده. بقیه اهل بیت چی. این روایت علیه آنها هم میشود. حضرت فاطمه هم میشود. همین یک حدیث که نیست. پس معنایش این است که کارهای آنها را هم هر کاری کردهاند، قبول نداشته است.
دیگر این که کجای حدیث نشان میدهد که پیامبر، حتی نشان نمیدهد که پیامبر نظری به صلح امام حسن داشتند. اصلاً چه ربطی دارد. نه به صلح امام حسن کاری دارد و نه به کربلا کار دارد. ضمن این که شما میدانید، یزید در زمان امام حسن سر کار نیامده که امام حسن بخواهند با او بجنگند. معاویه زمان امام حسن ده سال بوده. بعد رفته. ده سال معاویه حاکم است. امام حسین هم هست و شمشیر نکشیده. بعد که یزید خلاف قرارداد آمده شمشیر کشیده. اصلاً امام حسن مگر زمان یزید بود که شمشیر بکشد. امام حسن هم زمان معاویه و بعد از آن قرارداد شمشیر نکشید. به دلایلی که حالا جایش الآن و اینجا نیست. معنی این حرف این است که امام حسن را که معاویه کشته، مگر معاویه امام حسن را نکشت؟ به کمک خوارج مسموم کرد. چنان که به کمک خوارج علی ابن ابیطالب را هم ترور کردند. یعنی تندروهای احمق سابقاً شیعه. اینها آلت دست معاویه شدند، هم در ترور علی و هم در مسموم کردن حسن. خب حالا این معنایش این است که پیغمبر کار معاویه در حق حسن را قبول دارند یا آن را هم قبول ندارند. اینها انواع و اقسام تناقضهایی است که به وجود میآید و نمیتواند جواب بدهد.
بعد در منابع اهل سنت به طور قطعی نقل میشود که آیه تطهیر و آیه مباهله و آیات دیگر مربوط به اهل بیت، خب یکی از آنها هم امام حسین بوده. تمام اهل سنت قبول دارند که امام حسن و امام حسین قطعاً جزو اهل بیت هستند. هیچ سنیای نمیگوید که حسن و حسین جزو اهل بیت نیستند. اختلاف آنها با شیعه این است که اهل بیت فقط علی و فاطمه و حسن و حسین نیستند. کسان دیگر هم هستند. خوب. بعد روایت قطعی در منابع اهل سنت هست که از پیامبر. مثلاً حدیث کسا. جناب عایشه و جناب امسلمه نقل میکنند، پیغمبر آن کسا را گرفتند و گفتند، اهل بیت من زیر کسا بیایند. خانم پیامبر میگوید، من هم جزو اهل بیت هستم؟ من هم بیایم؟ پیامبر فرمودند، جای شما محفوظ است ولی اهل بیت من علی و فاطمه و حسن و حسین هستند. اینها زیر کسا و عبا بیایند. آیه تطهیر که دال بر عصمت اهل بیت است، راجع به اینها است.
این در منابع اهل سنت است و من روایتش را هم الآن آوردم. نمیدانم فرصت بشود که بخوانم یا نه. ولی اجمالاً این که مسلم است پیغمبر حب امام حسین را حب خودش میداند و از اهل بیت اسم میبرد و میگوید، دشمن اینها دشمن من هستند. شما در برابر این همه روایات صحیح در منابع اهل سنت کَکَت نمیگزد ولی روایتی که سند آن مورد توافق اهل سنت هم نیست و اصلاً باشد هم معنای آن ربطی به مسأله عاشورا ندارد، یک مرتبه به آن. اینها دیگر بیماری و مرض است. اگر از این در بیاوریم که آب روی اهل بیتش ببندی و بچههای پیغمبر و خانواده و زنان و دختران پیغمبر را به اسارت ببری و سر حسین را ببری و جلوی بچهها یاران حسین را سر نیزه بکنی شهر به شهر و روی پیکر امام حسینی که پیغمبر آن حرفها را راجع به او زده اسب بتازانی و بدنهای اینها را برهنه بکنی و بدون سر و تکه تکه در بیابان بگذاری و بروی. سر بچههای پیغمبر و سر حسین را به چوب ببندی، اینها با کدام حدیث پیغمبر جور است؟ اینها که خلاف دهها حدیث پیغمبر در منابع اهل سنت است.
پس نظر اهل سنت در باره امام حسین نظر امثال ابن تیمیه و اینها نیست. حالا دیدگاههای دیگر هم آوردهام که فرصت نیست. من میخواهم از این قضیه رد بشوم که بعضی از بزرگان اهل سنت چه جوری هم روایت آوردهاند و هم استدلال کردهاند علیه اینها و این که یزید گناه کرد. یزید معصیت بزرگ کرد و این جنایت بود. و فضیلتهایی که برای امام حسین در صحاح السته یعنی شش کتاب اصلی برادران اهل سنت آمده، متواتر است.
میخواهم بگویم، آن وقت این تفکر وهابی که میگویند، اگر دست ما برسد قبر حسین را خراب میکنیم. همین وهابیها و آلسعود وقتی اول که حاکم شدند، به عراق حمله کردند و قبر امام حسین را خراب کردند. همان کاری که زمان بنیامیه و بنیعباس میکردند، اینها هم کردند و هزاران نفر را کشتند. الآن هم در سوریه دارند چه کار میکنند. قبر اصحاب پیغمبر را به هم میریزند که بعضی از اینها اصلاً جزو یاران امیرالمؤمنین نبودند ولی اصحاب پیغمبر بودند. حتی به قبر آنها هم رحم نمیکنند. این تفکر در منسأهای ششگانه، شش کتاب صحیح این که پیامبر اسم فرزندان هارون را روی فرزندان علی گذاشت. شبیر، حسین به اصطلاح و به هنگام ولادت در گوش حسنین اذان گفت و پیامبر به وزن حسن و حسین نقره صدقه داد و فضایل مختلف که در منابع اهل سنت یکی دوتا نیست. از این قبیل که حسن و حسین دو عضو پیکر پیغمبر هستند. ولا یرز لهما حتی الشمش. پیامبر حتی حاضر نبود که گرمای خورشید به حسن و حسین بتابد. وقتی که حسن و حسین در آفتاب بودند، پیامبر نگران میشد.
در منابع اهل سنت است که پیغمبر وقتی که در سجده است، حسن و حسین روی دوشش میآیند و پیامبر سجده را آن قدر طول میدهد. بعد اصحاب اقتدا کردند. بعضیها نگران میشوند که نکند حال پیغمبر خراب شده و حالشان به هم خورده. بعد از نماز میگویند چی بود. پیامبر میگوید، حسن و حسین روی شانهام بودند، نمیخواستم بازیشان را به هم بزنم و سجدهام را طول دادم. خب اینها در منابع اهل سنت هست و بزرگان و علمای آنها قبول دارند. جهال قبول ندارند. اینها متواتر است که حسن و حسین ریحانه النبی. دو گل هستند. دو دسته گل پیغمبر هستند. و لا یرز لهما حتی الشمس. پیامبر حتی حاضر نبود که گرمای خورشید به اینها بتابد.ژ
ان الحسن و الحسن احب اهل بیت النبی الیه. اینها در منابع اهل سنت است. پیامبر هیچ کس را در دنیا به اندازه حسن و حسین دوست نداشت. انهما سید الشباب اهل الجنه. ان الله زینّ الجنه بالحسن و الحسین. در منابع برادران اهل سنت است که خداوند بهشت را با حسن و حسین زینت میدهد. اینها زینت بهشت هستند. یعنی ارزش بهشت به خاطر اینها است. اینها حرفهای پیغمبر در منابع اهل سنت است.
یا روایتی که در کتب برادران اهل سنت نقل میشود. حالا منابعش را هم به شما عرض میکنم. مثلاً این که بکاء الحسین یؤذینی. گریه حسین من را عذاب میدهد. پیامبر با روح بزرگ و مقتدرش که جهان روی پیامبر تکیه میکند، میگوید گریه حسین من را عذاب میدهد. بعد این پیغمبر راضی است که در کربلا با حسین این کار را بکنند. یا این روایت که. این که عرض میکنم، در فضائل الصحابه امام احمد حنبل، صفحه بیست و همین طور در جامع ترمذی که از کتابهای معتبر نزد اهل سنت هستند. راجع به امام حسین در این کتاب میگوید. میگوید که فلانی نقل کرد از کی و کی و از پیامبر. پیامبر فرمودند، حسین منی و انه من حسین. احب الله من احب الحسین. هر کس حسین را دوست دارد، بداند که خدا دوستش دارد. تا ابد. بعد خود ترمذی از بزرگان اهل سنت میگوید، این حدیثاٌ حسن. حدیث کاملاً درست و خوبی است و شکی در آن نیست و سند آن محکم است.
بعد میگوید، فقط این یکی نیست. جناب ترمذی در کتابش که از معنابع اهل سنت است، شروع میکند انواع و اقسام روایات که حسین چقدر شبیه پیامبر است. حسن چقدر شبیه پیامبر است. ایشان از جمله این تعبیر را میآورد که حج الحسین رضی الله عنه خمساً و عشرین حج ماشیا. امام حسین بیست و پنج بار پیاده از مدینه به مکه رفت و حج کرد. و کان الحسین رضی الله عنه فاضلاً کثیرالصلوه و صوم و الحج و صدقه و افعال الخیر جمیعا. بزرگان اهل سنت اینها هستند. میگوید امام حسین در همه انواع عبادت سرآمد بود. جزو عبّاد درجه اول در زمان خودش و بعد از خودش بوده.
از این احادیث زیاد است. پس نگاه سنی به امام حسین این است. نگاه وهابی، نگاه صهیونیستی، نگاه صلیبی به امام حسین خلاف این است. اینجا واقعاً وهابی و صهیونیستی و صلیبی در کنار هم قرار میگیرند و در یک جبهه. شیعه و سنی و حتی مسیحی و یهودی و زرتشتیهایی که تابع دین خودشان باشند، تابع اخلاق و معتقد به خدا و آخرت باشند، حتی آنها هم حب حسین دارند و داشتهاند. از همان موقع داشتند. البته همه به یک اندازه معرفت ندارند. التزام به یک اندازه نیست.
از آن طرف چقدر روایت علیه بنیامیه در منابع اهل سنت داریم. پیشگویی که پیامبر فرمود، بوزینهها بر منبر من بالا میروند. گفتند کی هستند. گفتند فرزندان طایفه ابوسفیان. این که افراد خاصی از بزرگان اموی را پیامبر نام بردند، در منابع سنی و شیعه هست. مثل حکم ابن عاص، مثل مروان حکم، مثل معاویه، مثل یزید، علیه اینها صریح بحث شده است. این مرزبندی بین تفکر اینها است. میخواهم بگویم که در منابع اهل سنت اصلاً جهل و ابهامی نسبت به امام حسین و راجع به نظر پیامبر نسبت به امام حسین نیست. این چیزهایی است که حالا دارند باب میکنند.
مسأله سوم باز در منابع اهل سنت در مورد این که اولین روضهخوان امام حسین پیغمبر بوده. خود پیغمبر. این در منابع اهل سنت هست. لذا عرض کردم که اهل سنت در ایران و در خیلی از کشورهای دیگر مجلس روضه امام حسین داشتند. هنوز هم خیلی جاها دارند. در همین ایران خود ما اهل سنت کردستان و غرب ایران که شافعی هستند و شمال شرق و شرق که حنفی هستند، اغلب مردم.
من همین چند روز پیش مشهد بودم. وقتی که داشتم از حرم بیرون میآمدم، دیدم یک جمعی از اهل سنت دارند وارد حرم امام رضا میشوند. آنها ما را شناختند و رفتیم با هم روبوسی کردیم و فلان. گفتند ما هر سال به زیارت امام رضا میآییم. ما به وهابیها چه کار داریم. اینها هیأتی شافعی بودند و تویشان حنفی بود. یعنی هم از برادران کرد بود و جنوب و خلیج فارس، هم از برادران سیستان و بلوچستان و شمال ایران. یک هیأت جوانان دانشگاهی سنی، شافعی و حنفی، دسته جمعی هیأت داشتند به حرم امام رضا میآمدند. آنها جلو آمدند و با هم روبوسی کردیم. او گفت. گفت ما هر سال به زیارت امام رضا میآییم. گفت ما اصلاً کارهای وهابیها را قبول نداریم. البته بعضی از شیعهها هم افراطی هستند و فحش میدهند و تکفیر میکنند. آنها هم میگویند که ما کافر هستیم. هم شیعه نباید به سنی کافر بگوید، هم سنی به شیعه نباید بگوید. بله. اختلاف نظر هست و بحث میکنند. درست ولی ما همه یک امت هستیم و برادر هستیم. اهل بیت برای ما محترم هستند. من خودم اینها را دیدهام که عرض میکنم.
من به سنندج رفتم و چندتا امامزاده آنجا دیدم. متولی آن سید سنی است. خودتان بروید و ببینید. در سنندج، کردستان، حرم امامزاده، متولی آن سید است و سنی است. یعنی از اولاد اهل بیت است ولی سنی است و متولی آن امامزاده است. ما از هفتصد سال پیش، از هزار سال پیش، از چهارصد سال پیش، از دویست سال پیش چقدر شعر داریم در مرثیه امام حسین که شاعر آن سنی است. البته با شیعه هم مشکل دارد ولی با امام حسین مشکل ندارد. مثل ما هم نمیگوید که اینها امام هستند. ما یک نگاه دیگری به اهل بیت داریم ولی این محبت او هست. من میخواهم این را عرض کنم.
نکته چهارم، احادیثی در منابع اهل سنت که من فقط چندتایش را نقل میکنم که اینها نه این که روضه امام حسین در منابع اهل سنت کار مستحبی است و یک عبادت است بلکه در منابع اینها روایت هست که اولین روضهخوان بر امام حسین خود پیغمبر بود. وقتی که حسین به دنیا آمد. میدانید که وقتی حسین به دنیا آمد، پیامبر گفت بیاورید و در گوش او اذان گفتند. بعد دیدند که پیامبر متأثر شد و اشک ریخت. پرسیدند چرا. فرمودند، دارم صحنه شهادت او را میبینم که سرش را چطور میبرند. کنار فرات، تشنه و این کار در امت خود من میشود. این صحنه را دیدم. نقل شده که به حضرت فاطمه پیام دادند که پیامبر اشک ریخته. حضرت فاطمه گفتند، چی است. بچه که به دنیا آمده و خود شما دارید جشن میگیرید و میخواهید ولیمه بدهید، چطورگریه میکنید. چطور این تولد با اشک شروع بشود. آنجا حضرت فرمودند که این خون اسلام را نگه خواهد داشت.
من فقط دو سه نمونه عرض بکنم. سنی یعنی این. انس ابن مالک. انس ابن مالک جزو اصحابی است که در قضایا و مسائل بعدی در کنار علی ابن ابیطالب قرار نگرفت. گاهی گفت بیطرف هستم و گاهی چیز شد و آمد. ایشان دارد نقل میکند. میگوید وقتی از دفن. حالا یک چیز دیگر میخواستم بگویم. انس ابن مالک اول راجع به عزاداری برای پیامبر است. خودش دفاع میکند و میگوید وقتی که پیامبر را دفن کردیم، فاطمه به من رو کرد که انس. چون یک مدتی خادم پیامبر هم بود. انس چطور دلتان آمد که خاک روی صورت پیامبر بریزید. وقتی که او را در قبر گذاشتید. فاطمه گریه کرد و اشک ریخت و بعد گفت، این پدرم که دعوت خدایت را اجابت کردی، ای پدر که به قرب پروردگارت رفتی، این پدر که ندای خدا را لبیک گفتی و رفتی، اینها را میگفت و اشک میریخت. در منابع اهل سنت در ذیل این حدیث هیچ کس نگفته که ای آقا، این شرک بوده و حرام بوده و روضهخوانی بوده و مرثیهخوانی بوده. گریه برای میت؟
یا خود عایشه سر قبر پدر خودش. ایشان وقتی که ابوبکر از دنیا رفته، نقل شده که جناب عایشه شروع کرد مفصل روضهخوانی و گریه برای پدرش، سر قبر پدر. این در منابع اهل سنت است که میگوید، بعد از رسول خدا مصیبت تو ای پدر بزرگترین مصیبت است. گریه میکند و اشک میریزد و مرثیهخوانی میکند. هیچ جا نقل نکردند و هیچ سنیای نگفته که عایشه اینجا خلاف اسلام عمل کرده و مشرک بوده. تازه این راجع به روضه خواندن بر غیر حسین است. یعنی مثلاً دختر خلیفه اول بر پدرش. کسی نمیگفته. حالا بیایند و راجع به امام حسین سلام الله علیه.
یک مورد کتاب حاکم نیشابوری، مستدرک حاکم که از منابع معتبر اهل سنت است. جلد سه، صفحه صد و هفتاد و سه، جناب حاکم نیشابوری نقل میکند و میگوید، سند این حدیثی که من نقل میکنم صحیح است و هیچ تردیدی نیست. سندش صحیح است یعنی هر کسی که سنی است، این حدیث را قبول دارد. میگوید روزی بر رسول خدا وارد شدم. ام فضل. گفتم یا رسول الله، دیشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمود چه خوابی. گفتم خواب بدی. پیامبر فرمودند خب بگو. بگو چه خوابی دیدی. عرض کردم در عالم رویا دیدم، قسمتی از بدن شما جدا شد و در دامن من قرار گرفت. پیامبر فرمودند که این خواب خوبی است. اگر خدا بخواهد فاطمه دخترم پسری به دنیا خواهد آورد که در دامان تو بزرگ خواهد شد. حسین. ام فضل میگوید که فاطمه حسین را به دنیا آورد. او بعد از وفات فاطمه و حتی در مواردی قبل از آن در دامان من بزرگ میشد.
همان گونه که رسول خدا فرمود. تا آن که یک روز بر رسول الله وارد شدم. حسین را در آغوش پیامبر گذاشتم. کودک بود. تا حسین را در آغوش پیامبر گذاشتم، دیدم که پیامبر سرشان را پایین انداختند و سکوت کردند. بعد دیدم که چشمهایشان خیس از اشک شد. گفتم یا رسول الله، پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه. فرمودند که جبرئیل به من خبر داد که امت من به زودی و پس از من این کودک را به شهادت خواهند رساند. عرض کردم این فرزند را. فرمود آری. آن گاه قسمتی از تربت خونین حسین را به من داد. این روایت در منابع اهل سنت است که همسر پیامبر میگوید، پیامبر بخشی از خاک کربلا را به من داد. این حدیث کجا نقل شده است. این حدیث در مستدرک حاکم، جلد سه، صفحه 176.
در کنز العمال، جلد شش، صفحه دویست و بیست و سه. در الخصائص الکبرا، جلد دو، صفحه صد و بیست و پنج. عمداً این مدارک را میگویم که نگویند، اینها همین جوری الکی از منابع سنی چیز نقل میکنند. از سوائق المحرقه، صفحه صد و پانزده. از الفصوص المهمه، صفحه صد و پنجاه و چهار و مقتل خوارزمی، جلد یک، صفحه صد و پنجاه و هشت. یعنی حاکم نیشابوری، ابن صباغ مالکی، ابن حجر مکی، بیهقی، متقی هندی و خطیب خوارزمی که حنفی است. این یک نمونهاش است. از این قبیل احادیث زیاد است. چون وقت نیست، من از هر کدام فقط به یک نمونه اکتفا میکنم.
یک نمونه دیگر. جناب احمد حنبل که رهبر حنبلیها است و کتاب حدیث او پیش همه اهل سنت حدیث صحیح است. جلد سه و صفحه دویست و چهل و دو و دویست و شصت و پنج. من دارم اینها را خطاب به سنیها میگویم. از مصر و مراکش تا مالزی و اندونزی تا آسیای میانه. دارم اینها را برای آنها میگویم که سنی عاشق حسین است. اگر سنی طبق منابع روایی و اعتقادیش سنی است، عاشق حسین و حسینیان در طول تاریخ است و در انقلاب و مبارزه خط حسین را قبول دارد و دشمن یزید است.
پسر جناب حنبل نقل میکند که پدر آیا درست است که ما یزید را لعن بکنیم. بعضیها میگویند درست نیست. جناب احمد حنبل میگوید، اگر او را لعن نکنیم کی را لعن بکنیم. کاری که او کرد کی کرد. احادیثی را مکرر نقل کرده و یکیش این است. جناب احمد حنبل در مسند، جلد سه و صفحه دویست و چهل و دو و صفحه دویست و شصت و پنج. به سند صحیح. میگوید من سند این حدیث را صحیح میدانم. از انس ابن مالک نقل میکند. میگوید فرشته باران از پروردگارش اذن گرفت تا خدمت رسول الله وارد شود. فرشتگانی که وکیل بر باران هستند. حالا بعضیها میگویند که. چون در روایت داریم که یک دانه برف و باران از آسمان به زمین نمیآید مگر با برنامه الهی که این دانه باران و برف کی بیاید و کجا روی زمین بنشیند. اینها همه برنامهریزی الهی است و در روایت دیدم که هر قطره باران و برف یعنی همه حوادثی که دارد در عالم اتفاق میافتد، همه با مدیریت و نظارت فرشتگان الهی است. بعد در ذهن من اینجور آمد. این که میگویند، رب النوع آب، رب النوع آتش، خدای باد، خدای طوفان، خدای فلان.
احتمالاً اصل قضیه غلط نباشد. یعنی مراد همین فرشتگانی هستند که مأمور به این مسائل هستند. منتها مشرکین فرشته را با خدا و خدایان اشتباه میگیرند. یعنی بحث فرشته رب النوع میشود و رب النوع خدایان میشوند. لذا اغلب مشرکین از زمان پیامبر در مکه تا الآن شما در هندوها که بروید، اینها به خدای خدایان هم اعتقاد دارند. نمیگویند خدای اصلی نیست. میگویند خدایان هستند و خدای خدایان هم هست که خود همین شرک است. حالا کاری ندارم. یک جمله معترضه گفتم که در حدیث این آمده.
میگوید انس ابن مالک گفت. فرشته باران اذن گرفت تا خدمت رسول الله حاضر شود. خداوند به او اجازه داد. از قول ام سلمه همسر پیامبر است. در ضمن این را هم به شما بگویم، این بحث امهات المؤمنین و ام المؤمنین و همسران پیامبر نکته بسیار مهمی است ولیکن با این مسأله هم گزینشی برخورد میشود. بله. جناب عایشه محترم هستند و همسر پیامبر هستند و امیرالمؤمنین بعد از جنگ جمل با وجود آن قضایایی که اتفاق افتاد، ایشان را با احترام دوباره به مدینه برگرداند. به ایشان هم گفتند که شما یادتان هست که پیامبر به شما این روز را پیشبینی کردند و گفتند که شما این کار را میکنید. شما آن روز قبول نکردی و متأثر شدی ولی امروز دقیقاً همان کار اتفاق افتاد. چون دوتا برادر عایشه در سپاه علی بودند. برادرها با خواهر میجنگیدند. پسران ابوبکر پسر خواندگان علی هستند. یعنی محمد ابن ابوبکر و عبدالرحمان ابن ابوبکر، دو پسر خلیفه اول جزو شیعیان خاص علی ابن ابیطالب هستند و جزو سربازان علی هستند. حضرت امیر جناب محمد ابن ابوبکر را حاکم مصر میکند که او به دست باند معاویه و عمر عاص کشته شده و جنازه او را در پوست الاغ کردند و سوزاندند و اهانت کردند. حضرت امیر در نهج البلاغه برای جناب محمد ابن ابوبکر روضه خوانده است. میگوید انسان شریفی بود و چه فداکاریها کرد. بعد به جای او مالک اشتر را فرستادند که او را هم بین راه مسموم و شهید کردند.
میخواهم بگویم که در جنگ جمل برادر با خواهر جنگیده. برادر طرف علی است و خواهر آن طرف. این پسر ابوبکر است و او دختر ابوبکر. ایشان ام المؤمنین است و بالاخره همسر پیامبر هستند. حضرت امیر هم احترام او را نگه داشت ولی گفته نمیشود که مثلاً جناب امسلمه که ایشان هم ام المؤمنین است و قبل از جناب عایشه ام المؤمنین بوده. ایشان سر قضیه جنگ جمل با جناب عایشه و جناب طلحه و زیبر مناظره کرده است. مناظره مکتوب. بحث میکند. میگوید کار شماها خلاف شرع است. کار شماها خلاف خواست پیغمبر است. کار شما خلاف قرآن است و حق با علی است. خب او ام المؤمنین است. خدیجه مادر فاطمه ام المؤمنین است ولی معنی ام المؤمنین معصوم بودن نیست. اهل سنت هم میدانید. هیچ عالم سنیای اعلام نکرده که همسران پیغمبر یا اصحاب پیغمبر معصوم نیستند. خب وقتی معصوم نیستند یعنی ممکن است که خطا بکنند. ولی شیعه میگوید، پیغمبر و اهل بیتش معصوم هستند.
حالا این روایت را گوش کنید. میگوید پیامبر به امسلمه فرمودند، مراقب باش که کسی بر من وارد نشود. کسی تو نیاید. امسلمه میگوید، حتی حسین آمد که داخل شود و من جلویش را گرفتم. گفتم که جدت گفته کسی تو نیاید. امام حسین کودک بود. فرار کرد و از در دیگری وارد اتاق رسول خدا شد. تا جنبیدم که بیایم و به پیغمبر بگویم که فرار کرد و تو آمد. دیدم که از شانه و گردن پیامبر بالا رفته است. پریده روی پیغمبر. قضیه که تمام شد، پیغمبر به من فرمودند که فرشته به من گفت. این در کتاب حدیث احمد حنبل اهل سنت است. وقتی که حسین دوید و به اتاق آمد. فرشته وحی، جبرئیل به من گفت که دوستش داری. فرمودند آری. فرشته گفت، بدان که امت تو او را به زودی خواهند کشت. بعد فرشته از پیامبر پرسید، میخواهی مکانی را که آنجا حسین کشته میشود هم اینک به تو نشان دهم. فرشته دستی زد و از خاک آن مکان و کربلا مشتی خاک آورد. این خاک سرخ بود. خاک خونین و سرخ. امسلمه میگوید، بعد از آن جلسه پیامبر آن خاک را به من داد. ایشان به من دادند و من در مقنعه و چادرم گذاشتم. خود احمد حنبل میگوید این خاک کربلا بود. پیامبر قبل از کربلا و وقتی که حسین کودک بود، این خاک را داد. این روایت در منابع شیعه نیست. در منابع اهل سنت است. جناب احمد حنبل است و میگوید، سند آن صحیح است. چطور سنی میتواند کربلا و عاشورا و امام حسین را قبول نداشته باشد و یزید را قبول داشته باشد. سنی همچین عقیدهای ندارد.
یک نمونه دیگر. تاریخ ابن عساکر، سند صحیح از جناب عایشه نقل میکند. میگوید رسول خدا در خواب بود. ناگهان حسین وارد شد. به طرف پیامبر حرکت کرد. من حسین را از حضرت دور کردم. بعد دنبال بقیه کارهایم رفتم. حسین نرود و پیغمبر را از خواب بیدار بکند. کودک بوده. دوباره حسین یواشکی نزد پیامبر آمد. مثل این که امام حسین متخصص در دور زدن اینها بوده. حسین نزدیک پیامبر آمد و حضرت در حالی که گریان بود. میگوید من دیدم که حسین نزدیک پیامبر آمد و پیامبر از خواب با گریه بلند شد. با اشک بلند شد. این را جناب عایشه دارد نقل میکند. میگوید به او عرض کردم که چه چیز شما را گریان کرد. فرمود جبرئیل تربتی را که حسین در آن کشته میشود، هم اینک به من نشان داد. غضب و لعنت خدا بر کسی که خون او را بر زمین بریزد و این غضب شدید خواهد بود. این یعنی چی. آنگاه دست خود را گسترد و ناگاه فرشته مشتی خاک از بطحا آورد و پیامبر آن خاک را به من نشان داد. این حدیث را جناب عایشه نقل میکند. میگوید پیامبر این مشت خاک را بر من نشان داد و گفت، ای عایشه قسم به کسی که جانم به دست اوست، با دیدن این خاک و شنیدن این خبر غمی به من وارد شد که نظیر ندارد. این چه کسی از امت من است که پس از من حسین را به قتل میرساند.
مسند احمد حنبل، سند صحیح از کی؟ از جناب ابن عباس که سنی و شیعه او را قبول دارند. ابن عباس از شاگردان امیرالمؤمنین است و تا آخر مرید است. نقل شده و در منابع اهل سنت هست که ابن عباس جلوی امام حسن و امام حسین حتماً بلند میشد. با این که سنش خیلی بیشتر بود. وقتی که اینها میخواستند سوار اسب بشوند، کودک و نوجوان بودند، ابن عباس میدوید و رکاب میگرفت. بعد بعضی از اصحاب میگفتند که شما با این احترام و سن برای اینها، دوتا بچه هستند دیگر. فرمود نه. اینها کجا و ما کجا.
جناب احمد حنبل به نقل از ابن عباس نقل میکند. جلد یک، مسند احمد حنبل، صفحه دویست و هشتاد و سه و همین طور حاکم نیشابوری، مستدرک حاکم، جلد چهار، صفحه سیصد و نود و هفت. خیلی دلم میخواهد که اینها در جهان اسلام پخش بود. اینها را ترجمه کنیم. به شکل فیلم، مستند اینها در جهان اسلام پخش بشود که وهابیها سر اهل سنت را کلاه نگذارند و سر شیعه را هم کلاه نگذارند. شیعه فکر نکند که فقط خودش محب امام حسین است.
احمد حنبل نقل میکند. میگوید پیامبر را در نیمه روز در عالم رویا دیدم. این را کی میگوید. ابن عباس. میگوید نیمه روز پیامبر را در خواب دیدم. در حالی که ایستاده، پریشانحال و غبارآلود و در دستش شیشهای خون. عرض کردم، پدر و مادرم به فدایت. این خون چیست. فرمود این خون حسین است و یارانش و اصحابش. امروز آن را برداشتم. ابن عباس گفت، از خواب که بیدار شدم، آن روز را حساب کردیم. دیدیم همان روزی است که حسین شهید شده. حدیث دیگری که ترمذی نقل میکند و مستدرک حاکم، جلد چهار، صفحه نوزده و تاریخ دمشق، جلد چهار، صفحه سیصد و چهل. تهذیب تاریخ دمشق. نقل میکنند و میگویند سند حدیث صحیح است. راوی میگوید، دیدم که امسلمه دارد گریه میکند. عرض کردم چرا گریه میکنید خانم. فرمود رسول الله را در خواب دیدم. پیامبر از دنیا رفتهاند دیگر. رسول الله را در خواب دیدم. در حالی که بر سر و محاسنش خاک نشسته بود. عرض کردم، شما را چه شده است یا رسول الله. فرمودند لحظهای قبل شاهد کشته شدن حسینم بودم. بعد میبینند این زمان که میگویند ساعتی قبل، دقیقاً همین ساعتی است که این اتفاق در عاشورا افتاده و امام حسین شهید شده است. خب اینها در منابع اهل سنت است. کدام سنی طرفدار یزید است یا میتواند طرفدار یزید باشد و طرف حسین نباشد.
یکی هم در باب فضیلت تربت امام حسین بگویم. اینها میگویند، تربت امام حسین فرقی ندارد و تربت امام حسین شرک است و تربت چی است و خاک چی است. خاک با خاک فرق ندارد و به خیالشان فرق شیمی و فیزیکی و اینها است. روایت از منابع اهل سنت راجع به تربت امام حسین. خواهش میکنم گوش کنید.
جناب احمد حنبل از عامر شاکری نقل میکند. سند مسند احمد حنبل، جلد دو، صفحه شصت. این وهابیها که از دل حنبلی بیرون آمدهاند، اگر یک ذره واقعاً حنبلی هم باشند باید به این روایت امام احمد حنبل توجه بکنند. میگوید در سفری همراه علی ابن ابیطالب بودم. این روایتی است که جناب احمد حنبل از علی ابن ابیطالب نقل میکند. حضرت در مسیر خود به صفین به نینوا رسیدند. در جنگ با معاویه. وقتی که به نینوا رسیدند، امام حسین را صدا زدند. آن موقع امام حسین بیست و چند ساله بود. جزو فرماندهان لشگرشان بودند که با معاویه میجنگیدند. دارند به سمت صفین میروند. از همین منطقه کربلا رد میشوند که به سمت شام بروند و با معاویه بجنگند. میگوید به آنجا که رسیدیم، امیرالمؤمنین ایستاد. حسین را صدا زد. حسین آمد. امام علی به امام حسین گفتند، یا اباعبدالله کنار شط فرات توقف کن. عامر شاکری میگوید، با امام عرض کردم که برای چه آقا. ما باید سریع منطقه را رد بشویم. فرمودند نه. روزی بر پیامبر وارد شدم در حالی که گریان بود و اشک میریخت. عرض کردم، یا نبی الله کسی شما را ناراحت و عصبانی کرده است. چرا گریان هستید. فرمودند نه. هم اینک پیش پای تو جبرئیل از نزد من خارج شد و به من خبر داد که حسین کنار شط فرات به شهادت خواهد رسید. جبرئیل گفت، میخواهی تربت حسین را استشمام کنی و خاک حسین و خاک کربلا را بو کنی. من به جبرئیل گفتم آری و او مشتی از خاک تربت حسین را به من داد. دیگر طاقت نیاوردم و گریهام گرفت. این روایت را جناب احمد حنبل با سند صحیح در روایات منابع اهل سنت نقل میکند از امیرالمؤمنین.
آخرین روایت، جناب امسلمه میگوید. باز با همان ترتیب. اینجا تفاوتش این است. میگوید یک روز پیامبر مضطرب از خواب پرید. تا آمدم که ببینم چه شده، دوباره ایشان دراز کشیدند و چشمهایشان را بستند. من مزاحم ایشان نشدم. دوباره دیدم که ایشان به حالت پریشان از خواب پریدند. فهمیدم قضیه غیر عادی است. بعد که بیرون رفتم و آمدم، در دستان مبارک پیامبر خاکی سرخ بود که پیامبر آن خاک را میبوسید و اشک میریخت. روایت اهل سنت، احمد حنبل. نقل از امالمؤمنین امسلمه. به پیامبر عرض کردم، یا رسول خدا این خاک چیست. فرمود جبرئیل به من خبر داد، فرزندم حسین در سرزمین عراق شهید میشود. به جبرئیل گفتم، تربتی که در آن به شهادت میرسد میخواهم. من میخواهم بدانم که حسین در کدام خاک کشته میشود. این خاک و تربت را جبرئیل آورد و به من داد. این هم مستدرک حاکم، جلد چهار، صفحه سیصد و نود و هشت. دیگر بیشتر از این لازم نیست تکرار بکنم. از این موارد زیاد است.
فقط یک روایت هم از منابع اهل سنت بخوانم در باب این که اهل بیت کی هستند. از این باب هم روایت زیاد آوردهاند. یکی از بحثهایی که اینها میکنند، میگویند بله. اهل بیت بودند و حسن و حسین هم جزو آنها بودند دیگر. فقط که اینها نبودند. علی و فاطمه و حسن و حسین. در منابع اهل سنت، در مستدرک حاکم، جلد سه، صفحه صد و پنجاه و هشت، در سنن کبرا، در مسند احمد، جلد یک، صفحه فلان و... و ... و ...
فقط یکی دوتا نمونهاش را عرض بکنم. جناب صحیح مسلم میگوید، با سند صحیح نقل میکند از جناب عایشه. میگوید جناب عایشه گفت، پیامبر هنگام صبح از خانه خارج شد. در حالی که بر دوش او پارچهای بافته از موی سیاه به نام کسا بود. یکی از راویان حدیث کسا جناب عایشه است. خود ایشان نقل کرده است. باز در منابع اهل سنت است. میگوید ایشان این عبا و پارچه را بر دوششان انداخته بودند. حسن ابن علی وارد شد. پیامبر او را خواندند و در آغوش گرفتند و کنار خودشان بردند و عبا را روی او کشیدند. آن گاه حسین وارد شد. پیامبر به حسین گفتند بیا و او را هم خواستند. سپس فاطمه و او را هم پیش خود خواندند و سپس علی. گفتند شما هم بیا. بعد عبا را بر سر خودش و اینها کشید. این پنج تن آل عبا که میگویند، برای همین است. بعد این آیه نازل میشود. پیامبر این آیه را خواند. انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. این را آیه تطهیر میگویند و یکی از دلایل قرآنی بر عصمت پنج تن است. از جمله بر عصمت امام حسین که نمیتوانست هیچ خطایی در قضیه عاشورا بکند. نه امام حسن در قراردادش با معاویه. هم ایشان معصوم بود و هم امام حسین در کربلا معصوم است. این آیه را خواندند.
جناب احمد حنبل میگوید، این آیه که نازل شد. خود عایشه میگوید، من گفتم من هم بیایم. از جناب امسلمه هم نقل شده که گفته من هم بیایم که اهل بیت هستم. گفتند نه. شما محترم هستید و جای خودتان را دارید اما اهل بیت من اینها هستند. این در منابع و کتابهای اهل سنت است. حالا ما میگوییم اهل بیت بقیه هم باشند، دیگر این پنج نفر که قطعی هستند. این آیه که در مورد اینها قطعی است. فرمود که خدا اراده میفرماید که از شما اهل بیت، رجس و پلیدی را دور کند و شما را تطهیر کند. تطهیری که نظیر ندارد. این طهارت و این دوری از رجس یعنی دوری از هر نوع پلیدی. یعنی پاکی مطلق.
یا جناب احمد حنبل در مستند حنبل، جلد یک، صفحه صد و هشتاد و پنج میگوید، وقتی که آیه مباهله بر پیامبر نازل شد، قران که میفرماید با مسیحیها مباهله کردند. گفت هر چه استدلال میکنم که شما گوش نمیکنید. خیلی خوب. حالا مباهله کنیم. ببینیم واقعاً کی به خدا وصل است. شما خودتان و نزدیکانتان را بیاورید. من هم خودم و نزدیکان و اهل بیتم را میآورم. آنجا نفرین میکنیم. میگوییم خدایا بین ما و بین اینها هر کس باطل میگوید، همین الآن برایش عذاب نازل کن. بعد که دیدیم پیامبر آمد. وقتی که میگوید اهل بیتم را میآورم، دیدیم که علی را آورد و فاطمه و حسن و حسین را آورد. گفت اگر من دروغ میگویم، همین الآن عذاب بر ما پنج نفر نازل بشود. اهل بیت من اینها هستند. اگر بر شما، بر شما. بعد میگوید تا مباهله شروع شد، آن راهب و بزرگان مسیحی ترسیدند. گفتند این خیلی محکم میگوید.
کسی که عزیزترین کسانش را آورده و میگوید، همه اینها میخواهند از بین بروند. چون الآن یا اجابت میشود یا نمیشود. الآن یا عذاب نازل میشود یا نمیشود. اگر عذاب نازل نشود که هیچی. چطور این دارد همچین ریسکی میکند. بعد که کل نبوتش روی هوا میرود. پس معلوم میشود که یک چیزی هست. اگر عذاب نازل بشود که خب معلوم است بر ما نازل میشود. دیگر نمیتوانیم به خانهمان برگردیم. همین جا کار ما تمام است. جلسه مباهله را به هم زدند. گفتند نه آقا. این کارها را نمیخواهد و فلان. حالا باشد بعداً. انفسکم یعنی خودتان را بیاورید. پیامبر علی را آورد. یعنی علی نفس من است و اهل بیتش هم که آنها هستند. خب اینها در منابع اهل سنت است. این در منابع شیعه هست. در منابع برادران اهل سنت هم هست.
آیه مودت که قل لااسئلکم علیه اجراً الا المودت فی القربی، این قربی کی هستند. در منابع اهل سنت هست که این قربی علی و فاطمه و دوتا فرزندش هستند. طبق روایتی که در منابع اهل سنت است، پس اهل بیت هم قطعاً علی و فاطمه و حسن و حسین هستند.
اینجا هم یک حدیث بخوانم. در کنز العمال، جلد شانزده، صفحه چهارصد و پنجاه و شش از رسول الله نقل میکند. پیامبر فرمود، ادلّوا اولادکم علی ثلاث الخصال. بچههایتان و هر نسل نسل بعدش را با سه خصلت تربیت بکند. یک، حب نبیکم. عشق پیغمبر. دو، حب اهل بیته. عشق اهل بیت پیغمبر. بعد میگویند کی هستند. میفرماید علی و فاطمه و حسن و حسین. سه، قرائت قرآن. اینها در منابع اهل سنت است.
آخرین حدیثی که در این باب عرض میکنم. مستدرک حاکم، جلد دو، صفحه دویست و چهل و یک. پیامبر فرمود، برائت من النار حب علی. هر کس میخواهد اهل آتش نباشد، راه آن عشق علی است. این در روایات اهل سنت است. مستدرک حاکم، جلد سه، صفحه صد و سی و پنج. پیامبر فرمود، یا علی طوبی لمن احبک. خوشا آن که تو را دوست دارد و عاشق تو است. و صدق فیک و صادقانه تو را دوست دارد. و ویل لمن ابغضک و وای بر هر کس که بغض تو و نفرت تو و دشمنی تو در دلش باشد و کذب فیک و در مورد تو دروغ بگوید و دروغ گفته باشد. صحیح بخاری، جلد پنج، صفحه صد و صد و یک. پیامبر فرمود، هاذان ابنای الحسن و الحسین. این دوتا بچههای من هستند. حسن و حسین. اللهم انی احبهما. خدایا من این دوتا را دوست دارم و تو هر کسی که این دوتا را دوست دارد و هر کس دوستداران این دوتا را دوست دارد، تو آنها را دوست داشته باش. و این روایت صریح که هر کس با حسن و حسین دشمن باشد و سر جنگ داشته باشد، با من سر جنگ دارد.
بخش آخر عرایضم، بخش چهار راجع به روایات اهل سنت در مورد معاویه و یزید است. یک دسته روایت که گفتم اینها خودشان راجع به خودشان جعل کردند. هر چه که پیامبر راجع به حسنین و علی و فاطمه گفته بود، یک چیزی مثل آن برای خودشان درست کردند. حالا ببینیم راجع به خود معاویه و کارهایی که ایشان حتی بعد از حکومتش که خلیفه جهان اسلام شده است. یعنی جای ابوبکر و عمر و عثمان و علی را گرفته و بر کل جهان اسلام مسلط شده و بیست سال بر جهان اسلام حکومت کرده و حدیث جعلی، آخوند فاسد جعلی و اسلام جعلی به همه قالب کرده. شما میدانید که وقتی یک نسل عوض میشود، نسل بعد آن اطلاعات نسل قبل را ندارد. مخصوصاً آن زمان که رسانه نبود. ضبط صوت و فیلم و اینها نبود که نشان بدهند. من یک مثال بزنم. حالا نمیخواهم مقایسه بکنم. یک مثال نسبی است.
امام زمان خود ما بوده. حالا شما که سنتان کمتر است نبوده ولی ما همه بودیم. یک زمانی امام بوده. حرفهایش ضبط تلویزیونی شده، ضبط صدا شده، چاپ شده، چاپ شده یعنی دیگر سند قطعی است. هنوز خیلی از دور و بریهای و نزدیکانش هستند. شما ببینید راجع به این که امام چی گفته و خط امام چی بوده، چقدر راست و دروغ میگویند. گزارش میدهند که امام این را گفت، امام آن را گفت. من نمیگویم همه اینها دروغ است. ممکن است خیلیهایش واقعاً راست باشد. من اصلاً به راست و دروغش کاری ندارم. من الآن راست و دروغ را کاری ندارم. میخواهم بگویم، در این زمان ما که ما همه خودمان بودیم. تلویزیون، رادیو، ضبط و کتاب چاپ شده است. کلمه به کلمه. بحث میکنند که امام راجع به فلان مسأله چی گفت. مثلاً آیا امام گفته که مرگ بر آمریکا بگویید یا نگویید. اختلاف میشود دیگر. آدمهای کمی نیستند. بالاخره کسانی بودند که بیست سال و سی سال در کنار امام بودند. اینها دارند میگویند دیگه. از آن طرف هم عین حرفهای امام و فیلم امام و بحثها هم هست. خلافش هم هست. تصریحات مکرر هست.
من فقط میخواهم یک مثال بزنم که ببینید چه جوری. حالا ببینید که زمان پیامبر که نه ضبط صوتی بوده، نه تصویر بوده، نه چاپ کتاب بوده، نه اصلاً اجازه میدادند که کسی از پیغمبر حدیث نقل بکند. میدانید که مدتها هر کس میگفت قال رسول، میخواست از پیغمبر حدیث نقل بکند، او را میگرفتند. بعد شروع کردند حدیث جعلی. بعد آن نسل اول رفته است. نسل دوم و نسل سوم، زمان امویان. یعنی بچههایی که تازه به دنیا آمدهاند. به مسجد میروند که نماز جماعت بخوانند. میبینند که آخوند امام جماعتشان میگوید، بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و صلوات بر پیغمبر و لعن بر علی که دشمن اسلام و قرآن است و درود بر معاویه که حافظ اسلام و خلیفه مسلمین است. این حالت سی سال در زمان بنیامیه و تا زمان عبدالعزیز که بین اینها یک حلالزادهای پیدا میشود و جلویش را میگیرد. تا زمان او این در تمام رسانههای حکومتی و دینی این را به تمام نسلها میگفتند. یعنی بچه کوچک دست پدرش را میگرفته و به نماز جماعت میآمده، این حدیثها را شنیده است که معاویه شاه داماد بهشت است. حالا روایاتی داریم که علی را ببین چه میگوید. مثلاً یک روایت نقل شده. میگوید پیغمبر با اصحاب نشسته بودند. بعد گفتند که میخواهید همین الآن دوتا جهنمی به شما نشان بدهم. گفتند بله آقا. نشان بدهید. پیامبر گفتند، همین دو نفری که الآن وارد میشوند جهنمی هستند. نگاه کردیم و دیدیم که علی و ابن عباس وارد شدند.
روایت جعل میکرده که روزی در محضر پیامبر نشسته بودیم. رسول خدا فرمودند که الآن دو نفر وارد میشوند. این دو نفر بر دین من نخواهند مرد. یعنی کافر از دنیا میروند. اصحاب همه به در نگاه کردند که کی میآید. هر کسی حدس زد که کی میآید. یک مرتبه دیدیم که علی آمد و فلانی. که پیغمبر گفته این دوتا بر دین من نیستند. بیدین از دنیا میروند. خب شروع کردند هزار هزار از این حدیثها جعل کردن. آن بچه مسلمانی که توی مسجد میآید تا نماز بخواند، توی مصر و در کشورهای مختلف دیگر اسلامی، توی قدس و فلسطین، توی شام و سوریه، در عراق، در جزیرهالعرب، حجاز، بیست سال بعد از این که حسین کشته شده و این حرفها هی دارد گفته میشود که حسین علیه حکومت قانونی خروج کرد. پیامبر گفته بود که هر کس شورش کرد بکشید. ما هم طبق فرمان پیامبر. نتیجه این همان میشود که افکار عمومی جهان اسلام متشنج و پخش و پلا است. نمیدانند پیغمبر چی گفته و چی نگفته. این آن خیانت بزرگ است. من فقط آخر عرایضم چندتا. بعضی از کارهایی که معاویه کرده، اینها هم در منابع اهل سنت است. اینهایی که میگویم، همه منابع اهل سنت است.
یکی مغیره ابن شعبه، از کسانی است که با علی در افتاد و با معاویه بود. به نظرم پدرزن مختار است. از طرف یزید حاکم کوفه بود. پدر زن اول مختار. زن دومش آدم خوبی بود. این پدر آن زنش است. این دارد نقل میکند. یک کسی که با علی در افتاده و جزو باند خود معاویه است. روایت کجا نقل میشود. در مروج الذهب، جلد سه، صفحه چهارصد و پنجاه و چهار. جناب ابن ابی الحدید در شرح خودش صفحه صد و هفتاد و شش و جلد پنج، صفحه صد و بیست و نه و چندتا از منابع دیگر اهل سنت. این معاویه در منابع اهل سنت است. از قول کسی که متحد خود معاویه است. مخالف علی است. همین مغیره ابن شعبه. البته من بگویم. هر کس واقعاً بین یزید و معاویه با ابوبکر و عمر و اینها، اینها را با هم کاملاً یکی بکند، این واقعاً اشتباه است. این جوری نبوده. البته مؤثر بودهها.
انتهای پیام/