عباس آنکه داد به راهِ نگار دست...
خبرگزاری تسنیم: قصیده «دستیه» از اختر طوسی، شاعر سده سیزدهم هجری، جزء معدود اشعاری است که در گذشته به مدح عباس ابن علی(ع) پرداخته است. قصیدهای غرا که با بهرهگیری از احادیث و روایات و البته بر مبنای توصیف به نظم درآمده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، پرداختن به عاشورا از ابتدا با نگاهی شورانگیز همراه بود؛ بیان مصیبت اهل بیت(ع) از منظر عاطفی و صرفاً بیان توصیفی در خصوص این ماجرا اصلیترین رویکردی بود که شاعران طی سالهای متمادی به واقعهای چنین عظیم داشتند. اما این محدودیت پرداختن به این واقعه، تنها از منظر نگاه شاعر نبود که حتی موضوع را هم در برمیگرفت.
شاید این روزها که شعر اهل بیت(ع) جایگاه خاصی دارد و همه با آن انس گرفتهاند، عجیب باشد که بگوییم تا دوره پهلوی سرودهای برای عباس(ع)، برادر و یار امام حسین(ع) سروده نشده است. بسیاری از اشعار در این برهه زمانی به سالار شهیدان و خواهر بزرگوارشان پرداختهاند و کمتر اثری را میتوان یافت و جست که در آن ذکری از ابوالفضل العباس(ع) شده باشد.
برخی این موضوع را درست نمیدانند و بر این باوراند که احتمالاً در کشاکش حوادث تاریخی و یا در اشتباه نسخهنویسان سرودههایی با این مضمون تغییر کرده و اشتباهاً با عنوان دیگری ثبت شده است. هر چند اشتباه نسخهنویسان در این رابطه دور از ذهن به نظر نمیرسد، اما شمار آثاری که در این رابطه به دست ما رسیده و دواوین موجود تعداد قلیل این اشعار را تأیید میکنند.
قصیده «دستیه» از اختر طوسی، شاعر سده سیزدهم هجری، از جمله این اشعار است. معدود سرودهای که در رثای عباس ابن علی(ع) به نظم درآمده و در دیوان وی ثبت شده است. تا همین اواخر کسی از وجود این قصیده مطلع نبوده تا اینکه شماره نسخهای از این قصیده در «الذریعه» بنا بر مشاهدات آقا بزرگ تهرانی یاد شده است. برخی از تذکرهها مانند «مدینةالادب» این قصیده را در حد 18 بیت ذکر کردهاند و از ادامه آن درست در همانجایی که مدح حضرت عباس(ع) آغاز میشود، دست کشیده است. به دلیل همین اشتباه این سروده تنها به سرودهای علوی شهرت یافته است.
از جمله ویژگیهای این قصیده، زبان فاخر در شأن اهل بیت(ع) و استفاده از احادیث و روایات برای توصیف مصائب خاندان نبوی است؛ موضوعی که بعدها کمتر در اشعاری که در مدح حضرت عباس(ع) سروده شده، مورد توجه قرار گرفته است. در این ابیات شاعر دیگر به ظاهر ممدوح خود توجه نمیکند و بیان رشادتها و پایمردی او در حمایت از حریم اسلام را بنمایه اصلی اشعارش قرار داده است.
این قصیده غرا که به دلیل ردیف «دست»، دستیه خوانده شده، به شرح ذیل است:
«اختر بزد بمدحِ شهِ نامدار دست
عبّاس آنکه داد به راهِ نگار دست
ای دل بزن به دامنِ آن شهریار دست
کو را به خویش خوانده خداوندگار دست
یعنی علی که خاکِ درِ بارگاهِ او
از رنگ و بوی برده ز مشکِ تتار دست
سلطانِ اولیا که گدایانِ درگهش
دارند گاهِ جود و سخا چون بحار دست
شاهنشهی که از پیِ تعظیمِ او مدام
جبریل را به سینه بُوَد بنده وار دست
بر دامنِ کمینه غلامِ درش زنند
شاهانِ روزگار پیِ افتخار دست
از باده محبّتِ او هر که گشته مست
از فرطِ هوش، برده ز هر هوشیار دست
زان پیشتر که از عدم آید سوی وجود
عفریت را به پشت ببست استوار دست
ای شاهِ تاجدار که داده ست از کرم
بر ماسوای خویش تو را کردگار دست
از جبرِ روزگار شد ایمن هرآنکه زد
بر دامنِ ولای تو بیاختیار دست
سنگش ز سرمه نرم تر آید به چشم خلق
گر دُلدُلت زند به سر کوهسار دست
از روی شیرِ شرزه پَرَد رنگ روزِ جنگ
گر برزنی به قائمه ذوالفقار دست
دشمن اگرچه رستمِ دستان شود به زور
بر تو نیابد ای شهِ دُلدُل سوار دست
در دشتِ کارزار ز رامِ تو خصم را
ندهد به هیچ روی طریقِ فرار دست
چون بنگرد به دستِ تو شمشیرِ آبدار
شوید ز جانِ خویشتن از اضطرار دست
زنهار بخشیَش ز سرِ رأفت ار عدو
بر سر نهد برِ تو پیِ زینهار دست
از وصفِ ذاتت اخترِ طوسی چو عاجز است
ناچار می برد به سوی اختصار دست
آن دم کجا بُدی تو به کرب و بلا که یافت
بر زاده تو شمرِ شقاوت شعار دست
عبّاس، شیرِ بیشه مردی که داشتی
بر پُردلانِ پیلتنِ روزگار دست
چون دید مانده بیکس و یاور برادرش
آهی کشید و زد به هم آن باوقار دست
برداشت مَشک و گشت به آن توسنی سوار
کز پویه بُرده بود ز بادِ بهار دست
مردانه زآستینِ حمیّت برون کشید
در دشتِ نینوا ز پیِ کارزار دست
از بهرِ دفعِ دشمنِ خونخوارِ خویش بُرد
بر نیزه ای که بود چو پیچیده مار دست
هر سو که میشتافت در آن عرصه، مینمود
از خونِ دشمنانِ ستمگر، نگار دست
از دل ز روی خشم و غضب نعره میکشید
چون شیرِ سرخ کرده ز خونِ شکار دست
سوی فرات آمد و پر آب کرد مَشک
چون یافت بر مرادِ خود آن نامدار دست
از آبِ خوشگوار لبِ خشک تر نکرد
با آنکه بود از عطشش بیقرار دست
چون از پیِ مراجعت آن شاهِ تشنه کام
زد بر لجامِ مرکَبِ گیتیسپار دست
بر قبضه های تیغ پیِ کشتنش زدند
گمگشتگانِ راهِ حق از هر کنار دست
میشد بلند از پیِ قتلش ز کوفیان
با تیغِ آبدار ز هر سو هزار دست
در یاریِ برادرش آنقدر پا فشرد
در دشتِ کارزار که رفتش ز کار دست
بگرفت مشکِ آب به دندانِ خویشتن
او را جدا چو شد ز یمین و یسار دست
تا دستِ او بریده شد از تن به حربگاه
از دشمنان برید ز تن بیشمار دست
گفتی دمیده دست به جای گیاه خاک
از بس فتاده بود به هر رهگذار دست
از ضربِ تیر گشت چو مَشکش تهی ز آب
شست از حیاتِ خویشتن آن شهریار دست
از پشتِ زین به روی زمین چون گرفت جای
آن شه که داشت بر فلکِ اقتدار دست،
گفتا هزار شکر که در دشتِ کارزار
کردم به راهِ عشقِ برادر نثار دست
در خیمهگاه از غمِ او عترتِ نبی
بر سر زدند با دلی از غم فگار، دست
زینب چو دید دستِ برادر بریده گفت
ببریده بادت ای فلکِ کجمدار دست!
کلثوم را عذار به رنگِ بنفشه شد
از بس که زد به ماتمِ او بر عذار دست
اختر بنال از غمِ آن شاه و برمدار
از دامنِ محبتِ هشت و چهار دست»
انتهای پیام/