امیرخانی:مرحوم حداد، قصه ناتمام روزگار ما/کار کتابش ارزشیابی بود، اما ذرهای توهین به آن راه نیافت
خبرگزاری تسنیم: رضا امیرخانی، در مراسم رونمایی از مجموعه «زیر و بم داستان»گفت: مرحوم حسین حداد قصه ناتمامی است که نمیتوان از کتابهایش همه ابعاد وی را پیدا کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مراسم رونمایی از مجموعه سهجلدی «زیر و بم داستان» با تکریم یک عمر تلاش فرهنگی و ادبی مرحوم حسین حداد عصر روز گذشته شنبه 9 آذر با حضور محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری، محمد حسنی، رئیس بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان، مجتبی رحماندوست، نماینده مجلس شورای اسلامی، رضا امیرخانی نویسنده، احمد دهقان نویسنده، علیرضا قزوه مدیر دفتر آفرینشهای ادبی حوزه هنری و... در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد.
رضا امیرخانی دیگر نویسنده این مراسم بود که در سخنانی گفت: سخن گفتن در مجلس رونمایی از کتاب مرحوم حداد ساده و آسان نیست چرا که من دوران خوب زندگیام را در کنار مرحوم حداد و سایر دوستانم گذراندم بنابراین بهتر است به عوض آنکه درباره کتاب حرف بزنم درباره صاحب کتاب سخن بگویم. به نظر من آنچه در کتاب از کسی صادر و نوشته میشود، بهترین وسیله برای شناخت اوست، شاید از همین کتاب «زیر و بم داستان» که یک اثر پژوهشی به حساب میآید، بتوان به قسمتهایی از وجود مرحوم حداد پی برد.
وی ادامه داد: برای من که فرصت تورق کتاب را داشتم دست کم این موضوع را میتوانستم بفهمم که نزدیک به هزار صفحه کتاب تألیف شده اما خواننده ذرهای توهین و بی احترامی به هیچکدام از شخصیتهای ادبی در کتاب نمیبیند.با وجود اینکه کتاب کار سخت ارزیابی و ارزشیابی نویسنده را در برخی از قسمتها بر عهده گرفته است. از اینجاست که فکر میکنم از مجموع کتابهای مرحوم حداد بتوانیم پارههایی از شخصیت ایشان را در بیاوریم، اما باز هم فکر میکنم، مرحوم حداد قصه ناتمامی است، که نمیتوان از کتابهای ایشان همه ابعاد وی را پیدا کرد و فکر میکنم قسمتهای فراوانی از زندگی او برای بسیاری از ما خارج از کتابهای مرحوم حداد نقل شده است.
امیرخانی با اشاره به دورهای از زندگی خود که با مرحوم حداد گذارنده است، گفت: دوست دارم این دوره را به عنوان بهترین دوران زندگیام نقل کنم، دورهای بود که گروهی از ما کنار هم مشغول کار بودیم، افرادی چون آقای رحماندوست، آقای مومنی، دهقان، بایرامی و حتی مرحوم فردی که در اولین جلسهای که برای مرحوم حداد برپا شد، صحبت کرد. ما مسئولیت یک کار ادبی را برعهده داشتیم، این فرصت برای من جهت شناخت مرحوم حداد فرصت خوبی بود، شاید آنچه من امروز نقل میکنم، خاطراتی باشد که در طول آن چند سالی که در کنار او بودیم اتفاق افتاد.نمیدانم شاید در این مجلس بهتر باشد از زبان مرحوم حداد خودم را وعظ کنم. شاید مجلس متوفی مجلس موعظه باشد.
وی افزود: دوست دارم از مرحوم حداد خاطرهای را نقل کنم و به خودم انذار و هشدار دهم از آن چیزی که یقینی است و روبروی همه ماست و آن مرگ است، شاید اولین افرادی که از بیماری مرحوم حداد به طور اتفاقی آگاه شدند بنده و آقای مومنی بودیم، یک روز بعد از ظهر، خارج از ساعت اداری، در دفتر واحد ادبیات حوزه هنری نشسته بودیم، مرحوم حداد از راه آمد و برگه آزمایشی داشت، اینطور میگفت که برای اولین بار است که نقل میکنم، برگه آزمایشام را امروز گرفتم و در آن از یک بیماری سخت نام برده شده است، با آن روحیه محققانه و پژوهشگرانهای که مرحوم حداد داشت؛ اینگونه نبود که بتوان به راحتی به وی امیدواری داد، اما محسن مومنی با خوشرویی و خوشبینی همیشگی فضای جلسه را عوض کرد.
امیرخانی ادامه داد: آخر آن جلسه مرحوم حداد نگاهی به من کرد، که برای من این تعبیر را داشت که فهمیدی موضوع را ؟ من خاطرم هست که این مطلب کاملاً به من منتقل شد و فهمیدم مرحوم حداد با یقینیترین موضوع زندگی روبرو شده است. ناخودآگاه و نشناخته نبود بلکه خودآگاه بود، گذشت تا اینکه بعدها به آقای مومنی گفتم بوی خوبی از این آزمایش نشنیدم ولی آقای مومنی باز هم نپذیرفت. تا اینکه در خاطرهای دیگر که میخواهم خود آقای مومنی برایتان تعریف کند، ایشان هم رفتن مرحوم حداد را باور کرد.
این نویسنده با بیان این مطلب که در روزهای پایانی عمر مرحوم حداد زمانی که متوجه شدم وی به زودی از میان ما خواهد رفت، تلاش بسیاری کردم که خدمت ایشان برسم، اما بیشتر از تعداد انگشتان یک دست موفق نشدم ادامه داد: هربار که من نزد ایشان میرفتم نگرانیهایش کمتر میشد و هرچه به روزهای آخر نزدیک میشدیم در آن مرحوم آرامش بیشتری دیده میشد، این یک نکتهای است که برای من عجیب بود، اگر من در این شرایط باشم شرایط سختی برایم پیش میآید.
وی ادامه داد: همچنین مرحوم حداد هرچه به روزهای آخر نزدیک میشد، جزئیات برایش مهمتر میشد. یادم هست بار آخری که او را دیدم از نظر من به یک مطلب بسیار جزئی اشاره کرد که شاید امثال من روزی هزار بار این مطلب را انجام میدهیم و اصلاً احساس نمیکنیم در آن حقالناسی نهفته باشد، ایشان دست مرا فشرد و گفت «رضا من این حقالناس کوچک را ضایع کردهام، دوست دارم در فلان جا، فلان کار را انجام داده و این وصیت را به انجام برسانی و به صاحبان این حق بگویی من این حق را ضایع کردهام» بنابراین اکنون میخواهم بگویم باید هوشیار باشیم که روزی میرسد که باید به جزئیات ساده کارهایمان آگاهی داشته باشیم، و ای کاش پیش از آن روز مثل مرحوم حداد به فکر باشیم و از این فرصت استفاده کنیم و من کاری که توانستهام انجام دهم این بود که به وصیت ایشان عمل کردم.
انتهای پیام/