فارسی؛ زبان مشترک ایرانیها و عراقیها/فرهنگ، مردمی صادر میشود
خبرگزاری تسنیم: هرچند ایرانیها عربی را خوب یاد نگرفتند، اما عراقیها رشدشان در یادگرفتن «فارسی»، زبان اول تشیع قابل توجه است. مردم ایران اسلامی نه تنها به زیارت میروند که صادرات مردمی فرهنگ را کلید زدهاند.
خبرگزاری تسنیم؛ مهدی طوسی ــ خبرنگار اعزامی تسنیم به عراق
تلاش ایرانیها برای عربی حرفی زدن به تقلید جزئی لحن و لهجه خلاصه میشود. اکثراً با یک خنده بر گوشه لب یک «الف» و «لام» اول جملات میگذارند و با عراقیهای برادر و شیعه سخن میگویند. قهقهه و خنده دو طرف بعد از شنیدن این لهجهها از حب و دوستیای سخن میگوید که شاید عمق آن را هیچ فردی تا شیعه نباشد درک نکند. این محبت نقطه مشترکی دارد: «محبت اهلبیت(ع)».
هرچند ایرانیها عربی را خوب یاد نگرفتند اما عراقیها رشدشان در یادگرفتن «فارسی» قابل توجه است. فارسی، زبان اول تشیع همینطور در حال فراگیر شدن است حتی در جوامع عربی. مردم ایران اسلامی نه تنها به زیارت میروند که صادرات مردمی فرهنگ را کلید زدهاند.
زبان فارسی را انگلیسها روزگاری در هند و پاکستان نشانه گرفتند. امروز اگر به این کشورها بروی هیچ چیز به اندازه دیدن فردی که مکتوبات فارسی نوشته بر عمارتهای آنجا را بخواند برایشان شگفتآور نیست. این روزها دولتشان، افغانستان و ترکمنستان را هم نشانه گرفته است اما از ایران بازهم این مردم هستند که به مقابله با توطئه انگلیسها رفتهاند.
ساعت 11 شب جاده نجف-کربلا پای پیاده وارد موکب مضیف الصادق میشویم. یک نفر میپرسد «طعام موجود» پیرمرد لبخندی میزند و با دست به سینهاش میزد میگوید: «درست حرف بزن. اینجا هر چی بخوای، هست. تخممرغ، خاگینه، حلیم، گوجهفرنگی. سلف سرویس هم هست.» از منوی باز این موکب تخممرغ با ترشی انبه را انتخاب میکنیم. این موقع شب همه موکبها شلوغ هستند و جای خواب گیر نمیآید.
پیرمرد از بچههای قم است. اربعین 1435 هجری قمری هفتمین سالی است که برای پذیرایی از زوار امام حسین(ع) زن و بچه را رها میکند و به اینجا میآید. نگران جای خواب ما میشود. یکی از بچهها را میفرستد دنبال محلیها. حرفش را خیلی میخوانند. علی ابو حسین با یک سراتو دنبال بچهها میآید. خوشحال است که مهمان دارد. تمام اتاقهای خانه را برای پذیرایی و استراحت زوار خالی کرده است. خودش با زن و بچهاش در یک اتاق کوچک جمع شدهاند.
رختخوابهای بچههای را که برایشان پهن میکند با یکی از بچهها برمیگردیم پیش پیرمرد قمی. کارگر است. در قم لولهکشی میکند. میگوید اگر محلیهای اینجا از زوار پذیرایی نکنند همسایههایشان از آنها گله میکنند. صبح رضا و زهرا دو خردسالی هستند که از ما برای خوردن صبحانه دعوت میکنند. بیشتر از این راضی به زحمت نبودیم. خداحافظی کردیم.
با ما کم صحبت کرد چون فارسی زیاد بلد نبود. ما هم هرچه عربی حرف میزدیم منظورمان را نمیفهمید! خنده ابوحسین بعد از عربی حرف زدنمان فراموش شدنی نیست. انگیزه دارد فارسی یاد بگیرد.
این لبخندها نامیراست. این گزارش را تا انتهای بخوانید در بخشهای دیگر...
انتهای پیام/